آیت‌الله جنتی دبیرمحترم شورای نگهبان، درخطبه نماز جمعه تهران گفت: «از مردم به دلیل رای ندادن به افرادی که نباید انتخاب می‌شدند تشکر می‌کنم. مردم به افرادی که به هر دلیل، شورای نگهبان تأیید صلاحیت کرد چه از نمایندگان و چه از سوی کاندیداها، رای ندادند و این موجب خوشحالی ما شد».

(خبرگزاری دانشجویان ایران - ایسنا )

ما هم صمیمانه ازآیت الله جنتی تشکر می کنیم که از مردم تشکر کردند. مطمئناً مردم هم ازما تشکرمی کنند که از آیت الله جنتی تشکر کردیم. بدون شک خداوند هم از مردم به خاطر این که از ما تشکر و مسؤولین ما را خوشحال می کنند، تشکر خواهد فرمود.

اکنون پس از مراسم با شکوه «نوشابه بازکنان» می خواهیم جسارتی مرتکب شده و پاسخ چند پرسش را ازآیت الله جنتی جویا شویم:

1- سن شما دقیقاً چقدر است؟

2- مگربعد ازتأیید صلاحیت کاندیداها، تشخیص این که چه کسی باید رأی بیاورد یا نیاورد با شما است؟ منظورتان این است که دمکراسی یعنی کشک! و مردم هم مثل همیشه هیچ کاره اند؟

3- اگر می شود به هر دلیل!! صلاحیت فرد فاقد صلاحیتی تأیید شود، پس فلسفه ی نظارت استصوابی و مقوله ی بررسی صلاحیت در شورای محترم نگهبان برای چیست؟

4- حالا که صلاحیت بعضی ها به هر دلیل!! تأیید می شود، آیا ممکن نیست که صلاحیت بعضی ها هم به هر دلیل!! رد شود؟ اگر آن را بپذیریم، به ناچار باید این را هم پذیرفت.

5- آیا دلایل! شما، همه از نوع «عدم التزام عملی به اسلام و ولایت فقیه» است یا دلایل دیگری هم وجود دارد که ملت خبر ندارد؟ اگر امکان دارد، بعضی از آن ها را مطرح بفرمایید.

6- آیا خوشحالی شما ناشی از ضریب بالای بصیرت مردم نیست که توانسته اند ضمیر شما را بخوانند و خوشحالتان کنند؟ البته تنها شما نیستید که بعضی ازمردم می توانند ضمیرتان را بخوانند. اصولاً «ضمیرخوانی» بعضی ها بیست است و شما و بزرگان دیگر باید از این بابت هرروز هزاران بار خدا را شکرگزار باشید.

7- آیا در صورت پذیرفتن فرمایش مشعشع شما، مردم حق دارند خبر رد شدن بعضی ازقوانین انتخاباتی و نظارتی را از زیر سبیل مبارک شورای نگهبان بپذیرند یا نه؟

8- هرچند درپاکی! و صداقت! و بی طرفی!! شورای نگهبان شکی وجود ندارد؛ اما به نظر حضرتعالی این حرف، بی طرفی شورای محترم نگهبان را زیر سؤال نمی برد و خوراک تبلیغاتی برای استکبارجهانی، صهیونیسم بین الملل و دشمنان قسم خورده ی اسلام فراهم نمی کند؟ یک کمی هم از آیت الله لاریجانی یاد بگیرید که – به اقتضای موقعیتش- همیشه بی طرف صحبت می کند!

9- آیا با عنایت به سخن متین حضرتعالی، اگراز این به بعد اعتراضی در مسأله ی انتخابات و یا نظارت بر تصویب قوانین صورت گرفت، مردم می توانند اعتراض را وارد بدانند یانه؟ نسبت به انتخابات گذشته چه؟

10- خدا وکیلی!... آیا بعد از سخنرانی شما، کسی به خاطر گفتن این حرف انتقادی به شما کرد یا این که همه مثل همیشه پای سخنرانی نشستند، چشم شان را به چشم شما دوختند و بدون زدن پلک، سرشان را مرتب تکان دادند، بعد نمازشان را به امامت شما خواندند و رفتند؟... تقبل الله ان شاء الله!

11- مرد مؤمن! پشت پرده ی سیاست خیلی اتفاق ها می افتد؛ مگر قرار است مسائل پشت پرده علنی شود؟ آن وقت دیگر دنیای سیاست معنا ندارد؛ می شود دنیای صداقت.

12- آیا جا ندارد گردن آدمی مثل نگارنده ی این سطور را زد که در این وانفسای صداقت درسیاست، به یک انسان سیاسی صادق، مثل شما می تازد و او را به خاطر گفتن - حداقل- یک کلمه حرف حق که ناخود آگاه از دلش برخاسته زیر سؤال می برد؟




تاریخ : پنج شنبه 90/12/25 | 10:38 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

فیلم «جدایی نادر از سیمین» ساخته ی آقای اصغر فرهادی که در دو بخش بهترین فیلمنامه ی غیر اقتباسی و بهترین فیلم خارجی‌زبان درهشتادو چهارمین دوره ی جوایز اسکار نامزد شده بود، توانست اسکار بهترین کارگردانی فیلم خارجی زبان را از آن خود کرده و باعث شادمانی ایرانیان گردد. در این میان شماری از هموطنان ما، نه تنها این موضوع را از افتخارات ملی محسوب نکردند؛که بسیار هم برآن تاختند. عده ای از آن ها علیرغم اذعان به ویژگی های برجسته ی فنی و ساختاری در فیلم، معتقدند که فیلم جدایی نادر از سیمین با هدف سیاه نمایی جامعه ی ایرانی ساخته شده است. بعضی دیگر هم پا را فراتر نهاده و – کلاًً- منکر وجود هر نوع ویژگی مثبت در فیلم هستند. آن ها معتقدند که انتخاب فیلم مذکور جنبه ی سیاسی داشته و فقط باهدف مبارزه با نظام ایران انتخاب گردیده است. در این مورد توجه به چند نکته لازم است:

الف) فیلم جدایی نادر از سیمین دارای چند ویژگی مثبت است:

1-    سبک ساختاری ویژه در کار فرهادی که در فیلم «درباره ی الی» نمود بیشتری پیداکرده و در این فیلم به اوج خود رسیده است و همین امر باعث شده تا او بتواند به عنوان یک سینماگر صاحب سبک مطرح شود.

2-        داشتن تم اجتماعی – انتقادی ساده و روان

3-        استفاده ی مناسب از قالب روایی، به طوری که این قالب در کل فیلم تحت الشعاع هیچ قالب دیگری قرار نگرفته است.

4-        استفاده از سبک خاصی از تصویر برداری سینمایی

 و موارد دیگر که طرح و توضیح آن ها نه در حوصله ی این بحث است و نه در تخصص نگارنده. اما وجود چنین ویژگی هایی در فیلم جدایی نادر از سیمین باعث شده تا  بتواند ابتدا در ایران و سپس در جشنواره های مختلف دنیا مطرح شده و ده ها جایزه ی ریز و درشت را به خود اختصاص دهد. اگر فیلم های دیگر ایرانی می توانستند پا را از کشور فراتر نهاده و خود را در جامعه ی هنری جهان مطرح نمایند، مطمئناً لحظه ای درنگ نمی کردند.

ب) اسکار- هرچند قائل به تبعیض و جدا نمودن فیلم های داخلی آمریکا از فیلم های خارجی است- اما:

1- جایزه ی معتبری است که کارگردانان نام آشنای جهان برای دست یابی به آن رقابت تنگاتنگی را به جان می خرند. لذا نه اعطا کنندگان اسکار اعتبار خود را به مسلخ سیاست می برند و نه شرکت کنندگان و مدعیان، حاضرند به خاطر یک موضوع سیاسی بی ربط، از حقوق و جایگاه خود صرف نظر کنند.

2- اگر چنین است که اختصاص جایزه به فیلم جدایی نادر از سیمین به خاطر دشمنی آن ها با ایران است؛ پس چون این فیلم در کل دنیا حائز جوایز گوناگون شده ؛ آیا پذیرفتنی است که معتقد باشیم تمام دنیا دست به دست هم داده اند تا به وسیله ی یک فیلم، با ما مبارزه کنند؟

پ) هر فیلمساز و نویسنده ای فرزند زمان خود است و اهداف خود را براساس اقتضائات زمان و مکانی که در آن قرار گرفته تنظیم می کند. لذا فیمسازان را می توان از این دیدگاه به دسته های مختلف تقسیم نمود:

1- عده ای که محصولاتی کیشه ای تولید می کنند و یا کسانی که با ساختن فیلم های مسخره و لوده، آن را به عنوان طنز به خورد مردم می دهند، به این حقیقت وقوف کامل دارند که اولاً عده ای از مردم ما طنز را نمی شناسند. ثانیاً به خاطر وفور تولید فیلم های غیر هنری، سلیقه ها آنقدر پایین آمده که هر فیلمی را به سادگی می پذیرند و به تماشای آن می نشینند. ثالثاً شادی دریغ شده از خود در جامعه را در بعضی فیلم های به اصطلاح طنز جستجو می کنند؛ لذا چنین فیلمسازانی با اشراف به نقاط ضعف جامعه، پس از فروش میلیاردی از یک فیلم، به سراغ فیلم بعدی می روند.

2- دسته ی دوم کسانی هستند که می دانند مردم ما به شدت سیاست زده بوده و جالب این که این پدیده را برای خود آگاهی سیاسی تلقی می کنند. چنین فیلمسازانی با روی آوردان به سیاست و طرح مباحث سفارشی، مقدمات را به گونه ای تمهید می نمایند تا خود و سفارش دهنده ها بتوانند از این آب گل آلود، ماهی مراد خود را صید نمایند.

3- عده ای دیگر از فیلم سازان با درک وضعیت جامعه و تعهدی که نسبت به هنر و رسالت هنری خود احساس می کنند، بر آنند تا با طرح موضوع های شایسته و کارآمد، دِین خود را به جامعه و مردم ادا نمایند. اصولاً پرداختن به مسائل اجتماعی در قالب فیلم، نیازمند مهارت های زیر است:

یک- مهارت فنی در طرح موضوع

دو- مهارت در شناخت جامعه و آنچه در زندگی افراد می گذرد.

سه- داشتن تحمل تیغ منتقدان و تیر سیاستمداران

اصغر فرهادی با ساختن این فیلم و سخنی که به حمایت از هنرمندان محبوس ایراد نمود، ثابت کرد که نسبت به وضع موجود ناراضی است؛ اما چرا باید از انتقاد، دشمنی برداشت شود؟ چرا بعضی از مسؤولان بی فکر و نامدیر، تلاش می کنند فرهادی را در مقابل نظام قرار دهند؟ اصلاً چه تناسبی بین یک فرهادی و یک نظام وجود دارد؟ از سوی دیگر، اصغر فرهادی فرزند این ملت و این نظام است. حتی اگر خطایی هم مرتکب شده باشد، باید مورد راهنمایی مشفقانه قرار گیرد نه این که سنگ ملامت و دشمنی براو بباریم؛ آنقدر که یا در گور عزلت بخزد و یا بساط زندگی نا امن خود را از این دیار نفرین شده بیرون برده و پیشرفت و امنیت را در زیر چتر بیگانگان جستجو کند. و این بار نه با زبان یک منتقد مشفق؛ که با تیغ قلم و دوربین اش به مخالفت با ما برخیزد.

ت) در نوشتار و گفتار بسیاری از منتقدان فرهادی، اصطلاح «سیاه نمایی» در فیلم جدایی نادر از سیمین به صورت برجسته به چشم می خورد. عده ای از این اصطلاح به عمد و عده ای دیکر هم به نشخوار از گروه اول دم می زنند؛ در حالی که «سیاه نمایی» با «نمایاندن سیاهی» متفاوت است. اگر آنچه در فیلم فرهادی آمده، مباین و مغایر با وضعیت موجود جامعه است، درحقیقت می توان گفت که هدف فیلم جدایی نادر از سیمین سیاه نمایی بوده ولی آیا این گونه است؟ آیا چشم های باز و ذهن های منصف، بسیار بیشتر و متنوع تر از آنچه که در فیلم فرهادی انعکاس یافته را در جامعه نمی بینند و درک نمی کنند؟ اصغر فرهادی لکه ی سیاهی را در فیلم اش به نمایش گذاشته که هر شهروندی هر روز، رنگارنگ تر از آن را در مقابل دیدگانش می بیند. اگر نبودن آزادی برای بیان یک اشکال کوچک در جامعه، دیکتاتوری نیست پس چیست؟ مدیران فرهنگی کشور اگر مدیر و فهیم بودند، کار فرهادی را – با هرهدفی که ساخته شده- می ستودند تا در پس این کار،کارستان های دیگری از سوی افراد دیگر پدید آید و آینه های دیگری آراسته گردد تا مسؤولان بهتر بتوانند دردها را ببینند و به درمان آن برخیزند؛ البته اگر چنین قصدی داشته باشند!

ث) اصغر فرهادی که بعد از هرسفر خارجی و آفریدن حماسه ی هنری، مانند یک توریست تبعه ی بیگانه و در سانسور خبری داخلی – غریبانه - وارد ایران می شود، فیلم اش از وزارت ارشاد مجوز دارد. مجوز از سوی کسانی که حاضر نشدند – حداقل- رئیس دفتر خود را به پیشواز او بفرستند. کسانی که خودشان اولین جایزه ی بهترین فیلم را به جدایی نادر از سیمین دادند.

ج) یکی از پارامتر های سنجش مدیریت کارآمد، توانایی تبدیل تهدیدها به فرصت است. اصلاً همه فرض می کنیم که از گروه های سهم خواه در ابتدای پیروزی انقلاب، مخالفینی که در فضای آزاد ایجاد شده در دوران اصلاحات سر برآوردند، اعتراض عده ی زیادی از مردم به نتیجه ی انتخابات ریاست جممهوری در سال88 بوی تهدید بر می خاست؛ اما آیا مدیریت کردن صحیح این تهدیدها نمی تواست آن را به فرصتی برای تبلیغ و تنقیح نظام از اتهامات وارده تبدیل نماید؟ در صورتی که آنچه رخ داد به مراتب فاجعه آمیز تر از چیزی است که در اندیشه می گنجد. اگر فرض کنیم:

1- اصغر فرهادی سر رشته ای در فیلم سازی ندارد

2- فیلم جایی نادر از سیمین لایق دریافت هیچ جایزه ای نبوده و ایران هم در دادن جایزه به او لطف کرده است.

3- فیلم یادشده باهدف سیاه نمایی از جامعه ی ایران ساخته شده است.

ما چه دشمنی با دنیا داریم که مترصدیم هرچه از سوی مراکز بین المللی مورد توجه قرار می گیرد، آن را طرد کنیم؟ سیاستگزاران فرهنگی ایران می توانستند از فرهادی به عنوان یک هنرمند ایرانی – که نام ایران را در عرصه جهانی مطرح نموده- تمجید کنند و اورا در آغوش خود بفشارند تا به آغوش دشمنان رانده نشود. برخورد با فرهادی همان برخوردی است که با خانم شیرین عبادی صورت گرفت. دادن جایزه ی صلح نوبل به خانم شیرین عبادی در سال 2003 به خاطر تلاش او در ترویج مردم سالاری و رعایت حقوق بشر در ایران با عدم استقبال و بی مهری نظام مواجه شد. رفتار مسؤولین، این معنی را به ذهن مردم دنیا متبادر نمود که شیرین عبادی در مقابل نظام ایستاده و نظام هم با این رفتار خود، عدم رعایت حقوق بشر در کشورش را پذیرفته است. حال اگر این موضوع با اقبال ایران مواجه می شد چه صورتی پیدا می کرد؟ جالب این که مدیران ما به این مقدار مدیر و هوشمند نیستند که – حداقل- لحظه ای به پیامد رفتارها و تصمیم گیری های خود بیندیشند تا برای بار چندم به چاه اشتباهات دیگر نیفتند. البته مسؤولین این دیار شیرین و فرهاد نمی شناسند. هرکه بر عقاید آن ها راسخ نباشد باید منسوخ گردد.

چ) عده ای دلیل سیاسی بودن انتخاب فیلم جدایی نادر از سیمین را چنین مطرح کرده اند که فیلم مجید مجیدی به نام «بچه های آسمان» – که قبلاً نامزد دریافت اسکار بوده – علیرغم بهتر بودن از فیلم جدایی نادر از سیمین، انتخاب نشده است.در این مورد لازم است چند مطلب به عرض برسد:

نخست- چه کسی به صورت تخصصی این دو فیلم را با هم مقایسه و در بوته ی نقد گذاشته است تا معلوم شود کدام از دیگری بهتر است؟

دویم- قاعدتاً هر فیلم نامزد شده در جشنواره یا فستیوالی، با فیلم های نامزد شده در همان دوره به رقابت بر می خیزد؛ نه با فیلم های دوره های قبل. شاید اگر فیلم بچه های آسمان در این دوره نامزد می شد، جایزه ی اسکار را به خود اختصاص می داد؛ اما به خاطر رقابت سنگین موجود در آن دوره، حذف گردید.

سه یم- اگر فیلم بچه های آسمان برنده ی اسکار می شد چه؟ لابد آن هم به علت این که توسط دشمنان فرضی و برای مبارزه با نظام ایران انتخاب شده، مورد لعن و بی مهری قرار می گرفت.

ح) چه طرفی می بندیم از این که با طرح این قیاس، مجیدمجیدی را در مقابل اصغر فرهادی قراردهیم؟ آیا لازم است تفرقه ی دهشتناکی که در میان سیاسیون سیاست زده وجود دارد در بین هنر مندان و اقشار دیگر جامعه هم سرایت دهیم؟هرچند همه می دانند که هنرمندان فرهیخته هیچگاه به چنین دام مهلکی گرفتار نمی آیند.

خ) آقای مجید مجیدی – به عنوان یک فیلم ساز صاحب سبک، خوش نام، متدین، متعهد و مردمی- تاکنون چقدر مورد توجه بوده است؟ آیا اورا می توان با به اصطلاح فیلمسازانی مانند آقایان فرج الله سلحشور و مسعود ده نمکی و مانند آن ها مقایسه نمود؟ همچنان که جایگاه او با نامبردگان در سیستم فرهنگی و سیاسی ما نیز قابل مقایسه نیست. بزرگ ترین گناه او و مانند او این است که خود را به لوث بسیاری چیزها – که بعضی ها خود را به آن آلوده اند- نیالوده است. پس طرح اقای مجیدی در مقابل فرهادی از سر دلسوزی نیست؛ بلکه می خواهیم پای اهداف خود را برشانه های او بگذاریم تا اصغرفرهادی را به زیر کشیده و با دستان مبارک خود به دامان دشمن بیندازیم؛ همان کاری را که با بسیاری از نخبگان و اندیشمندان عرصه های مختلف کردیم. برگزاری جشنواره ی فیلم فجر در سال جاری بدون حضور هنرمندان مطرح و با شرکت محصولات بسیار نازل، یکی از پیامدهای این مدیریت ناکارآمد است. دیروز و هزارها چو دیروز نوبت دیگران بود. امروز هم نوبت اصغرفرهادی است. خداوند فردا و فرداهای دیگر را به خیر گرداند! با این وصف نباید در انتظار دمیدن «صبح دولت» بود که «شام نکبت» نزدیک تر است.




تاریخ : پنج شنبه 90/12/18 | 9:20 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

غول های دنیای متجدد

ادامه ی مطلب




تاریخ : یکشنبه 90/12/14 | 1:40 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

یکی از کاندیداهای این دوره ی نمایندگی مجلس اعلام کرد:

به استناد بند1ماده28 قانون اساسی مبنی بر «عدم التزام عملی به اسلام و نظام» رد صلاحیت شدم.

جالب قضیه این است که:

ایشان نماینده ی مجلس خبرگان رهبری و نماینده ی سابق ولی فقیه در ارتش می باشد.

جالب تر این که:

ایشان فرموده اند: «از شورای نگهبان درخواست کردم که طبق قانون، موارد و مصادیق عدم التزام به اسلام و نظام را بیان کنند، درحالی که متاسفانه هنوز خبری دریافت نکردم».

جالب ترترش این است که:
وی با بیان این که طبق قانون همه می‌توانند از فرصت اعتراض و دفاع از خود برخوردار باشند، تصریح کرد: این وقت (فرصت) به من داده نشد!

و از همه جالب تر این که:

معظم له ادامه دادند:

-         ولی من خود را همچنان سرباز نظام می‌دانم.

-         تنها در صورتی که اجازه داشته باشیم در عرصه حضور پیدا می‌کنیم.

-         مساله ردّ صلاحیت خود را به عنوان یک امتحان الهی و نه تعارض با نظام و رهبری قلمداد می‌کنم و از هیچ خدمتی برای انقلاب دریغ نخواهم کرد.

-         اگر چه در این مرحله رد صلاحیت شدم ولی همچنان در دیگر عرصه‌ها احساس تکلیف می‌کنم و از نظام جدا نخواهم شد.

آخی!!... چه آدم خوبی!!! ... واقعاً انسان حظّ می کند!!!!

کاش همه مردم اینجوری بودند. در این صورت هیچ جریانی – چه جریان فتنه و چه جریان انحرافی و حتی جریان های دیگر- به جریان نمی افتاد. البته چون اکثر مردم ما مثل ایشان آدم های خوبی هستند؛ بنابر این دشمن فرضی هیچوقت نمی تواند هیچ جریان دیگری را در کشور را بیندازد.

و حالا همه – مخصوصاً سران فتنه و مخالفین و منتقدین - بدانند و آویزه ی گوش کنند که:

1-     از این آقا یاد بگیرید!

2-     درست است که طبق قانون همه حق اعتراض دارند، اما وقتی جواب اعتراض تان را ندادند، پسر خوبی باشید و حرف نزنید. آیا شورای نگهبان بیشتر می فهمد شما چه کاره اید یا خودتان؟

3-     همیشه از بزرگ ترها اجازه بگیرید و بعد وارد «عرصه» شوید. اجازه از بزرگ ترها که فقط مختص دختر خانم ها و آن هم در سر سفره ی عقد نیست.

4-     ممکن است گاهی بلایی! به سرتان آمده و یا سر از جاهایی! در آوردید؛ اما بهتر است آن را «امتحان الهی» محسوب بفرمایید. معنی ندارد تا اتفاقی می افتد وارد میدان تعارض با نظام می شوید. این مشکلات چه ربطی به نظام دارد؟؟

5-      هروقت شما را از درب یکی از عرصه ها بیرون کردند، شما احساس تکلیف تان را بیشتر کرده و از پنجره ی عرصه ی دیگر وارد شوید. آدم عاقل که خوان پر نعمت و گسترده ی خدمت! به خلق الله را رها نمی کند. کجا می خواهید بروید که از این جا بهتر باشد؟

6-     مگر حالا چه خبر شده و چه اتفاقی افتاده که - خدای نکرده - بخواهید انقلاب را از فیوضات وجود خود بی بهره کنید؟ پس سعی کنید از هیچ خدمتی به نظام و انقلاب دریغ ننمایید و به زور هم که شده سایه ی خودتان را بر سر این مردم نگه دارید. بی سایه که نمی شود... می شود؟

7-     چه شما کاندیدا باشید و چه نباشید، باید بدانید که مردم شهیدپرور و همیشه در صحنه ی ما، پس از سی و چند سال عادت کرده اند که سالی یک بار به طرف مراکز اخذ رأی بروند و ضمن ادای تکلیف شرعی، آرای خود را به صندوق ها بیندازند. این که به چه کسی رأی می دهند مهم نیست؛ چون همه ی کاندیداها مورد تأیید شورای نگهبان هستند.پس نگران انتخاب اصلح و صالح یا افسد و فاسد نباشید.

8-     بهتر است بروید در باب مردم سالاری دینی و نظارت استصوابی کمی مطالعه بفرمایید، تا سوادتان بالابرود و بیخودی اعتراض نکنید.

9-     پسر خوبی باشید، سرتان را پایین بیندازید و تکلیف شرعی و الهی تان را انجام دهید. چه کار دارید توی کار بزرگ تر ها دخالت می کنید!




تاریخ : چهارشنبه 90/12/10 | 8:14 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

 جامعه ی امروزجهانی به دلیل شرایط ی که بر آن حاکم است از جمله پیشرفت های علمی و تکنولوژیکی ونیز توسعه ی علوم و فنون ارتباطی و رسانه ای، رنگ و بوی تازه ای به خود گرفته است. البته کشورهای توسعه یافته در این فرایند پیچیده به ثبات نسبی دست یافته اند؛ اما کشورهایی چون ایران - که هنوز چند سالی است به این کاروان پیوسته اند- طبیعی است که به خاطر هجوم پیامدهای رنگانگ این پیشرفت، مانند دمکراسی، فمنیسم، سکولاریسم، مدگرایی، سیستم های ماهواره ای، فضاهای مجازی و سایبری، نظریه ها علمی (به ویژه درحوزه ی علوم انسانی)، محصولات مختلف حاصل از پیشرفت های تکنولوژیکی و مانند این ها دچار فراز و نشیب، چالش و – گاهی- بی ثباتی شوند و این همان «حالت گذار»ی است که نه تنها در نهادها و سیاست های کلان، که در گروه ها و در رفتارهای اجتماعی افراد کوچه و بازار هم کاملاً به  چشم می خورد. یکی از این گروه ها که می تواند مصداق این سخن باشد، گروه نویسندگان وبلاگ کمیل است.

گروه یاد شده در بالا که همه - جز بنده ی حقیر- از درجات بالای معلومات و مدارج حوزوی و دانشگاهی برخوردار بوده و دستی در کار تألیف و تحقیق و تدریس دارند- علاوه بر قرار گرفتن در فضای این گذار، با راه اندازی وبلاگ کمیل، مرحله ی جدیدی از شکوفایی – در جنبه های مختلف- را تجربه می کنند. قرارگرفتن در فضای تقریباًً آزاد مجازی پدیده ی مبارکی است که باید قدر آن را شناخت. چون هیچ ملتی به پیشرفت دست نمی یابد مگر این که از آزادی شروع کند؛ منتهی افرادی که می خواهند در فضای مجازی قلم بزنند و خون افکار و اندیشه های خود را در شریان های این پیکر فربه جاری سازند و در ضمن انتظار اقبال هم دارند، باید به اصول و قوانین حقوقی و اخلاقی آن پایبند باشند و از بد اخلاقی، هجو، تمسخر و تحقیر دیگران بپرهیزند.

مطلب دیگری که در همین راستا می توان به آن پرداخت این است که گاهی دیده می شود افرادی – که پرنده ی خیال و امیال خود را از پنجره ی اینترنت در فضای جامعه ی مجازی رها می کنند- صدر و ذیل مطلب شان با هم هماهنگ نیست، یا مطلب امروزشان با مطلب دیروز تناقض دارد و یا این که آنچه بر اساس افکار و عقاید و ادعا می نویسند با آن چه در عمل از آن ها دیده می شود متفاوت است. در این خصوص سه مطلب وجود دارد:

1- اگر این مشکل در هیچ کس وجود نداشته باشد- که نباید وجود داشته باشد- حدّ ایده آل است؛ اما وجود آن در افراد – البته به مقدارکم و به اقتضای سن و تحصیلات- طبیعی به نظر می رسد.

2- وجود این پدیده در بعضی از افراد می تواند نشانه ی نفاق و دورویی باشد؛ یعنی چیزهای مختلفی را به اقتضای موقعیت و شرایط می گویند و می نویسند اما بر اساس اصل «دروغ گو کم حافظه می شود »، مهار قلم و زبان از کف می رود و رسوایی به بار می آید؛ که صد البته بسیاری از صاحبان سایت ها، وبلاگ ها و کتاب ها – به ویژه همه نویسندگان وبلاگ کمیل از این اتهام مبرّی هستند.

3- گاهی وجود این دوگانگی ناشی از رشد تدریجی و یا به تعبیری، همان حالت گذار است که در بالا به آن اشاره شد. اگر قرار است فرهنگ و منش خاصی در رفتار یک فرد و جامعه بروز یابد، باید اول در اندیشه ی او راه پیدا کند. تغییر اندیشه است که تغییر رفتار را در پی خواهد داشت. اما این دو تغییر هیچگاه همزمان رخ نمی دهد و مستلزم طی فاصله ی زمانی خاصی است که کوتاه یابلند بودن آن به معدل هوش، آگاهی و آزادی فرد یا جامعه بستگی دارد. بنابر این اگر در جامعه ای ناهمخوانی گفتار و رفتار – البته نه با نیّت نفاق و دورویی- به صورت شایع دیده می شود، یکی از دلایل آن می تواند حرکت آن جامعه به سوی رشد و پذیرفتن رفتار و فرهنگ جدید باشد. پس افراد و نهادهای اجتماعی به جای تخطئه و تاختن به هم باید دست به دست هم دهند تا فرایند تبدیل اندیشه ها به رفتار و رفتارها به فرهنگ، مراحل خود راطی نموده و نهادینه شود.

مطلب سوم- که چشمان خسته ی شما از خواندن این نوشته ی ناچیز را می بوسد- این است که مقوله ی نقد و نقادی هنوز هم در جامعه ی ما سر و سامانی به خود نگرفته و حتی در میان بسیاری از نخبگان و اهل قلم هم مهجور است. شاید این مشکل به خاطر همان «حالت گذار» و نیز احساساتی بودن بیش از حد باشد؛ اما هرچه هست، آنچه باید باشد، نیست. حضرت علی (ع) فرموده اند:«النّصح بین الملأ التّقریع» یعنی نصیحت کردن افراد در حضور دیگران باعث خرد شدن و کوبیده شدن آن ها می شود. نصیحت و نقد – هرچند تفاوت های زیادی باهم دارند اما- از باب تذکر بودن برای دیگران، دارای قرابت سببی هستد. از سوی دیگر تفاوت آنچنانی بین ملأ عام و فضای مجازی وجود ندارد. پس نقد هم مانند نصیحت باید واجد شرایط خاص باشد تا مؤثر افتد. حدوداً دو یا سه سال پیش مقاله ای سه قسمتی از قلم ناچیز نگارنده درباب «نقد» در همین وبلاگ (کمیل) منتشر شد که ضمن توصیه به خواندن آن در قسمت آرشیو وبلاگ، به عرض می رسانم که:

الف) یکی از شرایط نقد مطلب، نقد افکار است نه اشخاص. اشخاص ممکن است بیرون از فضای اندیشه ای که ارائه می کنند و مطلبی که می نویسند، دارای شرایط خاصی از نظرجسمی، روحی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، خانوادگی و... باشند.اگر شرایط یاد شده تأثیر مؤثری در نوشته نداشته یا نویسنده از بیان شدن آن ابا داشته باشد، نباید توسط منتقد محترم مطرح گردد.

ب) نقد باید بازبان نرم و حتی در صورت امکان غیر مستقیم بیان گردد تا در نقد شونده مقاومت، کینه و لجاجت ایجاد ننماید. مثلاً ممکن است کسی بر اساس علاقه و یا اطلاعاتی که دارد به نوشتن مطالبی در زمینه ی قرآن، نهج البلاغه ویا مباحث دیگر اقدام نموده ویا در جواب مطلبی، کامنت بگذارد. بدون شک هرکس مطلبی می نویسد، اگر نگوییم باید تخصص داشته باشد، حداقل این که اشراف نسبی نسبت به موضوع لازم است؛ اما به هر حال و بدون شک اطلاعات عده ای از خوانندگان مطلب نوشته شده از نویسنده بیشتر و عده ای هم کمتر است. در این صورت به نظر می رسد لازم نباشد عده ای که اطلاعات شان بیشتر است، دست به قلم ببرند و علاوه بر تحقیر نویسنده، اطلاعات خود را به رخ بکشند. اما گاهی شخص نویسنده در ضمن نوشتن مطلبی از منابع دینی یا غیر دینی، به خاطر کمی اطلاعات ویا تحلیل نابه جا، به وادی اجتهاد ناقص قدم می گذارد، در این صورت دخالت اهل فن لازم می نماید. اگر شخص منتقد و متخصص بتواند با آوردن اطلاعات بیشتر و تحلیل عمیق تر، نویسنده را به نقص نوشته اش آگاه و داوری را به خوانند گان واگذارد- در عین سلامت لحن و کلام- به هدف نهایی خود دست یافته و نیازی به تخریب و تحقیر طرف مقابل نیست.

نگارنده خود می داند که با نوشتن این وجیزه ی عاجزه سوهان به قم و زیره به کرمان برده، لذا امید داردکه این نوشته - در وهله ی اول - برای خودش مفید واقع گردد. به امید داشتن آسمانی امن و آزاد برای پرواز کبوتران خیال های زیبا و اندیشه های پویا.

 




تاریخ : شنبه 90/12/6 | 3:27 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

 

آن یکی پرسید اشتر  را که:هی/ از کجا می آیی ای فرخنده پی؟

گفت :ازحمام گرم کوی تو/ گفت: خود پیداست از زانوی تو .

گر زچشمه آمدی، چونی تو خشک؟/گر تو ناف آهوئی کو بوی مشک ؟
زآنچه می گوئی و شرحش می کنی/ چه نشانه در تو مانده، ای سنی ؟

(مثنوی مولانا - دفتر پنجم)

در میان همه ی نظام های سیاسی دنیا، دمکراسی یا مردم سالاری، تنها ساختاری است که هیچکدام از حاکمان عالم- حداقلّ در ظاهر- با آن مخالفتی نداشته اند. هرچند تاکنون نقدهایی برآن وارد شده و نقل هایی از آن گفته آمده؛ اما این  ساختار به لحاظ داشتن ویژگی های مثبتی - که جای طرح آن در این نوشته نیست - همچنان قدر دارد و برصدر نشسته است.

دمکراسی هم، همچون تجربیات دیگر بشری، به مرور زمان و در مواجهه با انتقادها و تحولات پیش آمده، از ورطه ی آسیب ها دورتر و به عرصه ی کمال نزدیک تر گشته است؛ اما هم چنان معلول به علت ها و مخدوش به آسیب هایی است که بی شک چون به بوته ی نقد در آید، مراحل کمال خویش را به آرامی می پیماید.

در باب دمکراسی از جنبه های مختلف می توان داد سخن داد؛ از جمله: ماهیت مردم سالاری، چرایی وفلسفه ی مراجعه به آرای مردم، آسیب های مردم سالاری، میزان تحقق شعار مردم سالاری در دنیا و البته یکی از آن مباحث هم «مؤلفه های مردم سالاری» است که در این نوشته به صورت کوتاه و گذرا به آن می پردازیم.

مقوله ی مردم سالاری از اسرار ضمیری است که باید آن را به رنگ رخساره شناخت. مردم سالار بودن به ادعا نیست؛ بلکه به نشانه هایی است که در سیاستگذاری سیاستمداران و زندگی و رفتار شهر وندان متجلی می شود؛ که اگر شد، می توان آن جامعه را مردم سالار و یا خواهان جدی مردم سالاری دانست وگرنه ادایی مقلدانه و ادعایی فریبکارانه بیش نخواهد بود. آن نشانه ها و مؤلفه ها – که در مورد مردم سالاری مطلق، چه دینی و چه غیر دینی صادق است – عبارت است از:

1- انتخابات: معمولاً انتخابات در کشورهای مردم سالار به دو شکل انجام می شود. یکی مراجعه ی مستقیم به آرای عمومی و دیگری مراجعه به رأی نخبگان منتخب مردم. اما در هر دو صورت باید سه شرط اساسی وجود داشته باشد تا بتوان نام انتخابات بر آن نهاد:

الف) نخست هرکدام از شیوه های رأی گیری یاد شده باید در قانون اساسی آورده و به رفراندوم عمومی گذاشته شده باشد .

ب) برخورداری انتخابات از استاندارد و سلامت نسبی.

پ) حضور نمایندگان همه ی اقشار، طوایف، احزاب و دیدگاه های مختلف همگام با مصالح ملت و کشور در کاندیداتوری انتخابات؛ به طوری که بی جهت قربانی تیغ نظارت استصوابی نشوند.

2- آزادی بیان: دهانی که سخنی برای گفتن داشته باشد، باید رخصتی برای بیان آن هم پیدا کند. هرجامعه شامل طیفی از رنگ های گوناگون در افکار، عقاید، دیدگاه ها و نقطه نظرات است. هر رنگ جلوه ی خاص خود را دارد و به زبان خویش سخن می گوید. یک حکومت عاقل و عادل، آن است که امکانی فراهم نماید تا رنگ ها با صدهزار جلوه برون آیند تا با صدهزار دیده تماشا شوند. حکومتی که جامعه را تک رنگ می خواهد یا به تعبیری ذوقی در دیدن مناظر و صحنه های بدیع و رنگارنگ نداشته و فقط به یک بیان و قلم و اندیشه آزادی مطلق می دهد و به سرکوبی بقیه می بپردازد، بی شک ارزش اندیشه را نمی شناسد. او مانند کسی است که فقط به یکی از اعضای بدن خود اهمیت می دهد و نسبت به بقیه بی توجهی روا داشته ویا حتی به قطع آن ها اقدام می نماید. البته گاهی مردم هم  ندانسته سر در همین آبشخور ناآگاهی کرده و چنین فضایی را می پذیرند غافل از این که اگر در پذیرش توجیه حاکمان به بهانه ی ایجاد امنیت در جامعه و پاسداشت قوانین شرع حاکم، از آزادی های خود صرف نظر کنند، بدانند که هم از خرمای بغداد بی بهره اند و هم از گندم ری؛ که بنجامین فرانکلین - از نویسندگان اعلامیه استقلال آمریکا - در230 سال پیش گفته است:«هر ملتی که ذره ای از آزادی اش کم کند تا ذره ای امنیت به دست آورد، لیاقت هیچ یک را ندارد و هر دو را از دست می دهد».

3- آزادی رسانه ای: آزادی رسانه ای جزئی از آزادی بیان است؛ اما چون در دنیای امروز، از اهمیت فوق العاده ای در عرصه ی اطلاع رسانی برخور دار می باشد؛ لذا به صورت مجزا آوردیم تا برمیزان اهمیت آن – در حد این نوشته - تأکید کرده باشیم.

زمانی می توان مدعی وجود آزادی رسانه ای در جامعه شد،که شرایط زیر بر رسانه ها حاکم باشد:

نخست) رسانه های آزاد- به ویژه رسانه های فراگیر مانند روزنامه، رادیو و تلویزیون - با مدیریت بخش خصوصی در کشور وجود داشته باشد.

دویم) فرهنگ صحیح رسانه ای در میان مردم، مسؤولان و اصحاب رسانه حاکم باشد.

سه یم) فضای رسانه باید از سیاسی کاری و سیاست زدگی به دور باشد.

چهارم) دست و پای رسانه ها با طناب خط قرمزهای متعدد و واهی بسته نشود.

پنجم) قانون در کار رسانه ها حاکم و همه ی رسانه ها در برابر قانون یکسان باشند.

ششم) به احزاب و افرادی امتیاز فعالیت رسانه ای داده شود که دارای ورزیدگی لازم در کار رسانه و پایبندی کافی به قوانین حقوقی و اخلاقی آن باشند.

شاید نظام و حکومتی بخواهد تعدّد رسانه ها در کشورش را سندی برای دمکراتیک بودن خود بداند؛ اما همه می دانیم که «متعدد بودن رسانه» با «تعدد آرای رسانه ای» متفاوت است. آیا می توان کشوری را که همه ی رسانه های موجود در آن، مثل هم می اندیشند و از یک فکر و جناح طرفداری کرده ویا ملزم به خود سانسوری هستند، مردمسالار محسوب نمود؟

4- حق اعتراض و انتقاد: حکومت های مردم سالار  می دانند که:

الف) «انتقاد و اعتراض» و «دشمنی، تبلیغات سوء و شانتاژ» مقوله های نامربوط و جدا از هم اند. زیرا بین منتقد و معترض با دشمن و منافق تفاوت شگرفی وجود دارد.

ب) «منتقد» دلسوز است و همین دلسوزی، او را وا می دارد تا فریاد برآورد و خشم کارگزار ناتوان – و در عین حال جاهل و مغرور- را به جان بخرد.

پ) مردم- که خودشان بین دشمن و منتقد تشخیص قائل می شوند؛ اگر نظام و حکومت را در این تشخیص ناتوان یا دارای سوء نیت بیابند، خرمن اعتمادشان خواهد سوخت و این اتفاق همان است که به مرگ یک نظام منجر خواهد شد؛ حتی اگر بتواند چند صباحی به چوب خشکیده ی عوام فریبی و سرکوب تکیه زند.

ت) اعتراض و انتقاد چونان تلنگری است که غفلت می زداید و هوشیاری می آفریند و این هشیاری در راز مدت – بیشتر- به نفع حکومت است تا مردم.

5- تحزّب: حزب، مجموعه و تشکیلاتی سازمان یافته است که از نظر مدیریتی دارای رده های مختلف و از نظرسیاسی دارای تفکرمدون و انسجام یافته است. علیرغم سخن یکی از بلند پایه ترین مسؤولان کشور - که فرمود حزب نباید قدت طلب باشد- اصولاً حزب به دنبال قدرت و به دست آوردن کرسی هایی در پست های مختلف است تا بتواند به وسیله ی آن سیاست ها و برنامه های خود را در سطوح مختلف به اجرا در آورد. اگر احزاب بتوانند در فضایی سالم، پا در رکاب فعالیت بگذارند، پیامدهای مثبتی برآن مترتب خواهد بود که عبارت است از:

- احزاب می آیند که ضمن خدمت به هموطنان خود، ماندگار و سربلند باشند؛ پس در فعالیت ها و معرفی کاندیداهای خود می کوشند تا این اصل اصیل راخدشه دار ننمایند.

- احزاب - با توجه به اصل ماندگاری و سربلندی- در مقابل اشتباهات و کوتاهی خود در اجرای برنامه ها پاسخگو هستند.

- احزاب متشکل از مجموعه ی نخبگانی هستند که علاوه بر ممارست در کار سیاست، هرکدام دارای تخصصی در رشته ی خاص اند؛ لذا فعالیت شان - براساس شاکله ای که دارند- آگاهانه و تخصصی خواهد بود.

- چون احزاب در رسیدن به قدرت با هم رقیبند؛ لذا در طول کار مراقب هم بوده و ازیکدیگر انتقاد می کنند و این امر باعث می شود تا حزب حاکم نتواند پا از خطوط قانونی فراتر بکذارد.

بنابر این جبهه ها و گروه هایی که در آستانه ی هر انتخابات مانند قارچ سر برآورده تا تنور انتخابات را داغ و عوام الناس را روانه ی صندوق های رأی کنند، حزب محسوب نشده و یارای تاختن در این عرصه را ندارند. جالب این که تا انتخابات بعدی، دیگر سخنی از آن ها به میان نیامده و فعالیت مستقلی از آن ها صادر نمی شود. در حقیقت این ها خمره های شیره ی سیاست بر سر صداقت مردم اند.

6- وجود نهادهای مدنی (مردم نهاد یاNGO  ) : از نشانه های یک نظام مردم سالار این است که از تشکیل چنین نهادهایی استقبال و زمینه های فعالیت شان را فراهم نماید. زیرا این نهادها – که به صورت نسبتاً تخصصی در زمینه هایی مانند امور دینی، اجتماعی، فرهنگی، محیط زیست و... توسن تلاش می رانند و سرود هم آوایی می خوانند- می توانند نماد استقلال و آزاد اندیشی بوده و از سوی دیگر بارهای گرانی را از دوش دولت بردارند.

امروز با توجه به جایگاه و نقش مردم و میزان اثر گذاری آن ها در نظام های سیاسی، اکثر حکومت ها - چه دیکتاتوری و چه مردمسالار- مدعی توجه به توده ی مردم و دمکراتیزه کردن حکومت خود هستند. البته کار به ادعای صرف، راست  نمی شود. همانگونه که در شعربلند آغاز این نوشته ی ناچیز آمد، زانوی اشتر حکومتی که از حمام گرم دمکراسی می آید، می تواند گواه  واثقی براین مدعا باشد. بسیاری از حکومت ها نام جمهوری بر خود نهاده اند و مدام بر شیپور انتخابات  می دمند، اما این که آیا دمکراتیک و مردم سالار هم هستند یانه؛ چیزی است که به مؤلفه های یاد شده در بالا بستگی دارد.

(15/10/90)

ضمناً مطلب جدید به نام (سرطان سران) را در وبلاگ نیشتر بخوانید.




تاریخ : یکشنبه 90/11/30 | 1:52 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

جنجال الدوله میرزا محمودخان گرمساری در نمطی از کتاب مستطاب «تنبیه الملّه و تنزیه الدّوله» در باب خصائص سیاستمداران آورده است:

اینان [سیاستمداران] جماعتی به غایت محجوب و محبوبند. به حق از «شیفتگان خدمت» اند نه «تشنگان قدرت». با رقیبان و همکیشان خویش سخن به افتراق و نفاق – هرگز- نگویند و راه، جز به اتحاد – ابداً - نپویند. آن ها  مردمی پاسخگویند و هرگز قلعه ستبر مصونیت مر خویش را نجویند. دسترسی خلق برآن ها آسان باشد و نور مدیریتشان برجمله خلایق تابان. هیچگاه کار، بدون کارشناسی نکنند. در قاموسشان لغاتی چون «رانت»، «اختلاس»، «پارتی» و...یافت همی نشود. اینان به رأی می آیند و به سعی می مانند و اندر پس رفتنشان امور بر سامان است و خلایق را اشک بر دامان. از دنیای سیاست هیچ نخواهند جز رضایت حق تعالی(عزّ وجلّ). چون می آیند «میلیاردر»باشند و چون می روند «ریالدر». مر ایشان را دروغ از علائم بلوغ نباشد و زیر آبی رفتن از نشانه های نبوغ محسوب نگردد. مدام خواهان آنند که بی هیاهو به سفر روند تا جماعت بی خرد به دنبالشان ندوند. مر ایشان را منزل «ساده» و «سازمانی» باشد نه «دراندردشت» و «امنیتی» و «پادگانی».از نیوشیدن چاپلوسی سخت گریزانند و خاک بر دهان چاپلوسان بیزان. هرچه کنند بر مدار قانون باشد و ذره ای تخطی از آن را تاب همی نیاورند(علی الخصوص اگر از سوی دیگران باشد). اگر دیناری از خزانه ی مملکت فخیمه جابه جا گردد، کواکب و کهکشان ها را به هم همی ریزند تا به جای خویش بازش گردانند. بیت المال در نزدشان حرمتی سترگ دارد و اتلاف آن گناهی بزرگ. اگر پشه ای بی حساب در هوای دیارشان پر زند، از رعیت عذر خواهند و چون گره ای- هرچند خُرد- در کار خلق اوفتد، فی الفور استعفای خویش تقدیم کنند اما انتقاد و سؤال و استیضاح و استعفا در رفتنشان کارگر همی نیفتد و مآلاً همه در جای گرم و نرم خویش – خوش و خرم- خواهند همی ماندن، ان شاء الله تعالی!

(1/8/90)

منبع: وبلاگ نیشتر

ضمناً برای خواندن مطلب جدید  «ما، تنهاالگوی دنیا!» در وبلاگ نیشتر اینجا را کیک کنید




تاریخ : سه شنبه 90/11/18 | 1:40 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

پس از کودتای سوم اسفند 1299، رضاخان درصدد بر آمد سلطنت قاجاریه را براندازد و خود تمام قدرت را بدست گیرد. او دراین راه از هر وسیله ای استفاده کرد . یکی از این وسیله ها ایجاد گروهی به نام «هوچی» و به تعبیر امروزی «لباس شخصی» بود. آنچه در زیر می خوانید فرازی از خاطرات «یحیی دولت آبادی» است. البته تاریخ تکرار نمی شود اما گاهی دو مقطع تاریخی چقدر به هم شباهت دارند!!

***

« …ولی بتوسط نظمیه و بدست هوچیان از دادن میتینگ در وقت اجتماع مردم جلوگیری شد…گفتم بدست هوچیان از دادن متینگ جلوگیری شد شگفت نیست که این لغت را نشناسید چونکه تازه وضع شده است این لغت گفته می شود به یک دسته از رذلترین مردم تهران و ولایات که در هر لباس هستند و بتوسط نظمیه ها تشکیل شده در تحت نظر همان اداره برای جلوگیری از هرگونه تظاهر ملی بعنوان ملی بودن از راه هوچیگیری. مثلا اگر ناطقی بحواهد صحبت بکند و انتقادی از کار نظامیان بنماید دسته هوچیها جمع شده میان حرف او داد و فریاد میکنند و نمی گذارند کسی بسخن گوینده گوش بدهد.

 و بالجمله چون هنوز حکومت کودتا طوری مسلط نشده است که با قوه نظامی از بروز احساسات ملی نما و دسته بندی های ملّیون جلوگیری کند این جمعیت را تشکیل داده اند تا از احساساتیکه در گوشه و کنار از ملیون بروز میکند با هوچیگری ملیون ساختگی جلوگیری نمایند.

بسردستگان این جمع حقوقی داده می شود و حاجتهای ایشان برآورده میگردد ... آنها هم که همه یا بیشتر ولگردها و اشخاص بیکار و بی حیثیت هستند با مختصر بروز سخاوتی که از سردسته ها ببینند مست میشوند و برای هو کردن حاضر میگردند.

در میان این جمع روحانی نما، تاجر و کاسب بیکسب و تجارت، روزنامه نویس بی روزنامه، روضه خوان بی منبر و بانی و وکیل بی موکل وجود دارند. آبروی حکومت ملی ما بازیچه دست آنها شده است و احتمال میرود بدست همین مردم حکومت ملی از میان برود زیرا اشحاص شرافتمند از ملیون از ترس آبروی خود با این جمع که نمی دانند آبرو و شرافت چیست البته طرف نشده خودرا دور میگیرند.

در اینصورت می توان گفت برای حکومت ملی تشکیل این جمعیت خطرش از هرگونه مخاطره که برای آن بوده است بیشتر خواهد بود و گاه باشد که وکیل و وزیر و مدیر و دبیرهم از میان همین جمع بیرون بیایند و کار ملیون حقیقی با کمی عددی که دارند از این که هست زار تر بگردد.”

(تاریخ عصر حاضر یا جلد چهارم حیات یحیی، از انتشارات کتابفروشی ابن سینا، اردی بهشت 1331، ص285-286)

 




تاریخ : سه شنبه 90/11/11 | 1:48 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر
تاریخ : چهارشنبه 90/11/5 | 2:3 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

شما حتماً در رسانه ها خبر خود کشی گاه و بی گاه و دسته جمعی نهنگ ها را شنیده یا خوانده اید. آیا راز آن را می دانید؟ درصورتی که می دانید یا نمی دانید، این داستان را تا آخر بخوانید.

ادامه ی مطلب




تاریخ : پنج شنبه 90/10/8 | 11:5 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر