سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همچنان که می دانید زمانی دو سیستم اقتصاد در کنار هم و البته رقیب هم بر اقتصاد دنیا حکومت می کردند؛ یکی سیستم اقتصادی سوسیالیستی و دیگری سیستم سرمایه داری. سیستم سوسیالیستی به دلیل نقص ها و ناکارآمدی های آشکاری که داشت، شکست خورد و امروز فقط سیستم سرمایه داری است که یکه تاز میدان شده. البته در این میان برخی از فقای شیعه مدعی سیستم اقتصادی اسلامی هستند و نوشته هایی هم در این زمینه از آن ها به جا مانده، اما عملاً هیچ مبنای تئوریک علمی و طرح عملی قابل اجرا ارائه نکرده اند.

اسلام مانند همه ی ادیان دیگر هیچ سیستم و ساختاری را برای هیچ مسئله و موضوعی پیش بینی و پیشنهاد نکرده و تأسیس هر سیستمی را به مقتضای شرایط زندگی در هر عصر، به خود انسان واگذار کرده است، اما اگر بخواهیم چهارچوبی را برای درانداختن یک اقتصاد سالم از دین بگیریم، بی شک به مبانی زیر می رسیم:

- استفاده ی بهینه از نعمت های الهی

- پرهیز از اسراف و تبذیر

- جلوگیری از انباشت ثروت در یک جا و توزیع عادلانه ی ثروت و امکانات

- نفی فاصله ی طبقاتی

- پیشگیری از فقر

- اخلاق مدار بودن اقتصاد

- حرمت قائل شدن برای ربا

نظام سرمایه داری – صرف نظر از مزایایی که دارد – دچار چالش های جدی در مورد توزیع ثروت و امکانات، فاصله ی طبقاتی و نیز دوری از اخلاق اقتصادی است که می رود آن را به لبه ی پرتگاه افول بکشاند. بی شک این نکات چیزی نیست که از نظر سرمایه داران و نظریه پردازان اقتصادی دنیا دور مانده باشد. سرمایه و سرمایه دار جزء لاینفک اقتصاد است و اگر قرار باشد این دو همچنان در کنار هم باشند، باید خود را با زمانه ای همراه سازند که مفاهیمی مانند عدالت، رفع تبعیض و کم شدن فاصله ی طبقات اجتماعی و اقتصادی جایگاهش را روز به روز بازتر می کند. از سوی دیگر تجربه نشان داده سیستم های موجود در غرب از جمله؛ سیستم اقتصادی سرمایه داری و سیستم سیاسی دموکراسی زمینه های ترمیم پذیری خوبی دارند. وجود این زمینه به علاوه ی تجربه های گذشته و دوری این سیستم ها از فضاهای ایدئولوژیک، آن ها را قادر می سازد برای بقای خود، به بازسازی تدریجی روی بیاورند.

بی شک می توان گفت اگر قرار باشد روزی یک سیستم اقتصادی با مبانی دینی و انسانی در دنیا حاکم شود، از سوی غرب خواهد بود نه مسلمانان؛ همچنان که جوامع امروزشان به لحاظ حاکمیت مبانی انسانی و اخلاقی و قانونی، چیزی است که نسبت به کشورهای اسلامی به سفارش های دینی نزدیک تر است.

 

(28 آبانماه 97)




تاریخ : جمعه 97/9/23 | 12:26 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

«الهی به پای هم پیر بشوید!»


 فراز بالا دعایی است که مردم هنگام عروسی، برای عروس و داماد آرزو می کنند. بی شک دعای خوبی است، اما به نظر می رسد کافی نباشد؛ زیرا بسیارند زن و شوهرهایی که به پای هم پیر می شوند، اما خوشبخت نیستند. آن ها نه تنها هیچ بهره ی درخوری از با هم بودن نمی برند، بلکه سوهان روح هم اند؛ در حقیقت به بلوغی نرسیده اند که بتوانند یک شخص متفاوت با خودشان را در کنار خود تحمل کنند؛ از این رو یا با هم به جنگ و درگیری برمی خیزند و یا آرام، اما با طلاق عاطفی در کنار هم پیر می شوند.

 

از قدیم الایام جریان زندگی در جامعه ی ما به این شکل رقم خورده که پدر در بیرون از خانه کار می کند، مادر می شورد و می پزد، بچه ها مستمع آزادند و فقط به کلاس های مختلف می روند، شب هم همه دور هم جمع می شوند و می خورند و  سپس می خوابند؛ این می شود معنای زندگی. گویی چیزی به نام خوشبختی در قاموس زندگی ما تعریف نشده؛ اگر هم شده، درست معنا و تعریف نشده است.

 

خوشبختی زندگی به درکنار هم بودن، تعامل سازنده با هم، پذیرفتن یکدیگر، تلاش برای رشد فردی و جمعی و رساندن خانواده به تعالی مادی و معنوی است. البته این ها چیزهایی نیست که به سادگی به دست آید؛ بلکه نیاز به آموزش و تربیت دارد و این آموزش باید در خانواده و مدرسه و جامعه داده شود.

 

بنابراین بهتر است از این پس برای عروس و دامادها دعا کنیم: «الهی به پای هم پیر و خوشبخت بشوید!» این دعا «خوشبختی» را در کنار «باهم بودن» و «طول عمر» را در کنار «شادکامی» می خواهد و ما را وامی دارد برای تحقق آرزوهامان آموزش ببینیم و آموزش بدهیم.

 

در حقیقت باید خودمان والدین خوشبختی باشیم تا فرزندان خوشبخت داشته باشیم.

 




تاریخ : دوشنبه 97/9/5 | 6:8 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر


«فقه» در متون دینی مسلمانان به دو معنا به کار رفته است:

الف) معنای کلی: یعنی شناخت کلیت دین و تفقه در امور دینی اعم از اعتقادات، اخلاق و احکام، با مراجعه به علومی مانند فقه (در معنای جزئی)، فلسفه، کلام، تفسیر و عرفان؛ که به آن فقه اکبر می گویند.

ب) معنای جزئی: شناخت احکام شرعی فرعی و توانایی در استنباط این احکام از متون و منابع فقهی (افتاء)؛ که به فقه اصغر مشهور است.


آن چه در حوزه های علمیه به طور عموم و شایع به آن پرداخته می شود، فقه اصغر است. البته ممکن است در کنار آن، عده ای از طلاب، خود به خواندن تفسیر، فلسفه یا عرفان بپردازند و یا در برخی مدارس، مباحث کلامی و فلسفی – آن هم در حد آشنایی جزئی طلاب با این علوم - تدریس شود، اما سیستم آموزشی حوزه به هیچ عنوان برنامه ای برای آموزش این علوم ندارد. گفتنی است حوزه های علمیه و فقهای بزرگوار هیچگاه روی خوش به فلسفه و عرفان نشان نداده و هنوز هم نمی دهند.


این که حوزه های علمیه و فقهای فقه اصغر چقدر در روزآمد کردن فقه اصغر، ارتقای سطح آن نسبت به سده های پیشین و گشودن گره های فقهی از زندگی مؤمنان موفق بوده اند، بحثی به درازای مثنوی هفتاد من می طلبد، اما مشکل دیگر حوزه های علمیه این است که:

یک) از طلاب دروس مقدماتی تا مجتهدان عظام، همه خود را متولی تمامی دین می دانند و هرجا بحثی در باره ی مباحث کلامی، قرآنی، تفسیری، فلسفی، عرفانی، حقوقی، سیاسی، تاریخ اسلام و... پیش می آید، فقط خود را صاحب نظر پنداشته و دیگران را با چوب تحقیر و تهدید و تکفیر می رانند.

دو) آن چه از کتاب های فقهی وروایی فرا گرفته اند را وحی منزل می دانند و با هر انتقاد، نواندیشی و تحول گرایی به شدت می ستیزند و این ستیز را - با تبدیل کردن به یک نبرد ایدئولوژیکی - به میان توده های متدین می کشانند تا بهتر بتوانند افکار عمومی را علیه مخالفان و منتقدان خود بشورانند.

(25/4/97)

 




تاریخ : یکشنبه 97/8/20 | 7:12 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

 

اگر ما دموکراسی را حکومت مردم بر کشور بدانیم، ساختار سیاسی کشور باید به شکلی بنا شود که مدیران و سیاستگزاران و سیاستمداران از سوی مردم و براساس خواست آن ها انتخاب شوند تا خواسته های انتخاب کنندگان به وسیله ی منتخبان شان جامه ی عمل و تحقق بپوشد.

در ساختارهای سالم، هر خلل و فسادی از سوی منتخبان مردم شناسایی و محو می شود، اما اگر فساد در فرهنگ و قوانین یک سیستم وارد شود، درآن صورت فساد سیستمی شکل می گیرد. مثلاً اگر فردی در یک سیستم سالم، حقوق چندبرابری نسبت به دیگران بستاند، در فرایند سیستمی، شناسایی و مجازات می شود، اما اگر در فرهنگ یک ساختار، فاصله و تفاوت سرسام آور حقوق و دستمزد پذیرفته و در قوانینش به رسمیت شناخته شود یا تصمیم های فراقانونی برای اشخاص، حق محسوب گردد و یا نظارت های سلیقه ای و استصوابی جایگاه قانونی پیدا کند، در این صورت دست مردم از حکومت کوتاه می شود، دیکتاتوری یا اندک سالاری(الیگارشی) شکل می گیرد و دموکراسی رنگ می بازد.

(5/5/97)

 




تاریخ : سه شنبه 97/7/10 | 10:38 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر


با توجه به این که مسؤولان متعهد و انقلابی ما بسیار پیر شده اند و در آینده نیز به خاطرعلاقه ی شدید و احساس تکلیف شرعی برای خدمت به انقلاب و مردم و  کشور، امکان استعفا و بازنشستگی شان وجود ندارد؛ از جوانان تحصیل کرده، نخبگان علمی و شرکت های دانش بنیان تقاضا می شود دستگاهی اختراع کنند که وقتی مسؤولان ما پیرتر شدند و کاملاً از کار افتادند، با اتصال به بدن شان، نیرویی به آن ها بدهد که بتوانند مانند همیشه خطبه بخوانند، سخنرانی کنند، وعده های زیبا بدهند و تصمیم های درست بگیرند.


خدا خیرتان بدهد که یک ملت را از نگرانی نجات می دهید!!




تاریخ : شنبه 97/7/7 | 9:23 عصر | نویسنده : بچه شلوغ | نظر

ویژگی های اصلی انسان ها عبارت است از:

    - داشتن گرایش های غریزی؛ مانند گرسنگی، تشنگی، تمایل به امور جنسی، غم و شادی و...

    - داشتن گرایش های فطری؛ مانند آزادی طلبی، دوست داشتن خود، احترام خواهی و احترام گذاری، حقیقت جویی، قدرت‌طلبی، خیرخواهی، گرایش به علم و دانایی و...

    - مختار بودن؛ به این معنا که نمی توان انسان را به انتخاب هیچ اندیشه ای اجبار کرد.

    - داشتن قوه تعقل؛ که انسان را به تشخیص راه درست و نادرست توانمند می سازد.

    - تحوّل پذیری شخصیت: ممکن است یک انسان در طول عمر خود با تحولاتی در بعضی از ویژگی های شخصیتی اش رو به رو شود.

    - داشتن قوه تفکر برای اندیشیدن، یافتن و تحلیل کردن.

هرکدام از مکاتب و اندیشه های فکری براساس نوع نگاه شان به این ویژگی ها، نوعی از مدیریت را برای جوامع انسانی – اعم از جامعه و خانواده – پیشنهاد کرده اند. مکاتب الهی نیز از آن جمله اند.

 

خداوند، خود انسان را آفریده و با تمام زوایا و ریزه کاری های خلقت او آشنا است. از سوی دیگر:

    * او را با تمام ویژگی های خَلقی و خُلقی اش به دنیا فرستاده تا مدتی در آن زندگی کند.

    ** انسان را مدنیٌ بالطبع آفریده و مقوله ی «مدیریت»، از لوازم زندگی مدنی و جمعی او است.

   *** هیچ سیستم خاص مدیریتی را برای انسان پیشنهاد نکرده و آن را به عقل و تدبیر خودش واگذاشته است.

   **** انسان را موجودی توانا، خلاق، هوشمند، کریم النفس و قابل احترام آفریده است.

 

بنابراین همه ی ساختارهای سیاسی و حکومتی رایج در دنیا باید تمام ویژگی های انسان را برای مدیریت او مد  نظر قرار دهند.

 نگاه حاکمان به انسان در زمان گذشته به عنوان رعیت یا محجور - که نیاز به چوپان یا ولی داشت – به اندازه ی امروز زشت و ناپسند نبود؛ اما در حال حاضر انسان، هم به ویژگی های خود واقف شده و هم با وظایف و تکالیف خود در برابر همنوعان و حاکمانش آشنا است. بنابراین دیگر نمی توان لقب «عوام کالانعام» به آن ها داد و چوب شبانی بر سرشان برافراخت. در مورد مدیریت این انسان دو نکته، بسیار قابل تأمل است:

 

یک- هر ساختار حکومتی و مدیریتی که بتواند انسان را با تمام ویژگی هایش بپذیرد و باتوجه به این ویژگی ها برای انسان برنامه ریزی کند موفق تر و ماندگارتر است.

 

دو- چون خداوند انسان را آفریده و دین خود را بر اساس ویژگی های یادشده ی انسانی برای مردم فرستاده؛ لذا هر دستور و ساختار مدعی دینی بودن را می توان با توجه به میزان احترامش به این ویژگی ها سنجید. اگر انسان را با تمام ویژگی هایش پذیرفت و در فرایند هدایت، به آن آن ویژگی ها احترام گذاشت، خدایی است؛ در غیر این صورت باید به آن شک کرد.




تاریخ : دوشنبه 97/7/2 | 9:8 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر