ترجمه تفسیر المیزان ج1 232
[سوره البقرة (2): آیات 47 تا 48]
یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمِینَ (47) وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (48)
ترجمه آیات
اى پسران اسرائیل نعمت مرا که به شما ارزانى داشتم و شما را بر مردم زمانه برترى دادم بیاد آرید (47).
و از آن روز که کسى بکار کسى نیاید و از او شفاعتى نپذیرند و از او عوضى نگیرند و کسان یارى نشوند بترسید (48).
بیان
[نظام زندگى دنیا بر اساس اسباب و وسائط و شفعاء مىگردد]
* (وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی) الخ، پادشاهى و سلطنت دنیوى از هر نوعش که باشد، و با جمیع شئون و قواى مقننه، و قواى حاکمه، و قواى مجریهاش، مبتنى بر حوائج زندگى است، و این حاجت
ترجمه تفسیر المیزان، ج1، ص: 233
زندگى است که ایجاب مىکند چنین سلطنتى و چنین قوانینى بوجود آید، تا حوائج انسان را که عوامل زمانى و مکانى آن را ایجاب مىکند بر آورد.
بهمین جهت چه بسا میشود که متاعى را مبدل بمتاعى دیگر، و منافعى را فداى منافعى بیشتر، و حکمى را مبدل بحکمى دیگر مىکند، بدون اینکه این دگرگونیها در تحت ضابطه و میزانى کلى در آید، و بر همین منوال مسئله مجازات متخلفین نیز جریان مىیابد، با اینکه جرم و جنایت را مستلزم عقاب میدانند، چه بسا از اجراء حکم عقاب بخاطر غرضى مهمتر، که یا اصرار و التماس محکوم بقاضى، و تحریک عواطف او است، و یا رشوه است، صرفنظر کنند، و قاضى بخاطر عوامل نامبرده بر خلاف حق حکم براند، و تعیین جزاء کند، و یا مجرم پارتى و شفیعى نزد او بفرستد، تا بین او و خودش واسطه شود، و یا اگر قاضى تحت تاثیر اینگونه عوامل قرار نگرفت، پارتى و شفیع نزد مجرى حکم برود، و او را از اجراء حکم باز بدارد، و یا در صورتى که احتیاج حاکم بپول بیشتر از احتیاجش بعقاب مجرم باشد، مجرم عقاب خود را با پول معاوضه کند، و یا قوم و قبیله مجرم بیارى او برخیزند، و او را از عقوبت حاکم برهانند، و عواملى دیگر نظیر عوامل نامبرده، که احکام و قوانین حکومتى را از کار مىاندازد، و این سنتى است جارى، و عادتى است در بین اجتماعات بشرى.
[این توهم خرافى که نظام حیات اخروى نیز بر مبناى اسباب و مسببات مادى است]
و در ملل قدیم از وثنىها و دیگران، این طرز فکر وجود داشت، که معتقد بودند نظام زندگى آخرت نیز مانند نظام زندگى دنیوى است، و قانون اسباب و مسببات و ناموس تاثیر و تاثر مادى طبیعى، در آن زندگى نیز جریان دارد، لذا براى اینکه از جرائم و جنایاتشان صرفنظر شود، قربانیها و هدایا براى بتها پیشکش مىکردند، تا باین وسیله آنها را در برآورده شدن حوائج خود برانگیزند، و همدست خود کنند، و یا بتها برایشان شفاعت کنند، و یا چیزى را فدیه و عوض جریمه خود میدادند، و بوسیله یک جان زنده یا یک اسلحه، خدایان را بیارى خود مىطلبیدند، حتى با مردگان خود چیزى از زیور آلات را دفن مىکردند، تا بان وسیله در عالم دیگر زندگى کنند، و لنگ نمانند، و یا انواع اسلحه با مردگان خود دفن مىکردند، تا در آن عالم با آن از خود دفاع کنند، و چه بسا با مرده خود یک کنیز را زنده دفن مىکردند، تا مونس او باشد، و یا یکى از قهرمانان را دفن مىکردند، تا مرده را یارى کند، و در همین اعصار در موزههاى دنیا در میانه آثار زمینى مقدار بسیار زیادى از این قبیل چیزها دیده میشود.
[رد این خرافات و بیان قطع روابط و سنن دنیوى مانند واسطهگرى در آخرت]
در بین ملل اسلامى نیز با همه اختلافى که در نژاد و زبان دارند، عقائد گوناگونى شبیه بعقائد خرافى گذشته دیده میشود، که معلوم است ته مانده همان خرافات است، که به توارث باقى مانده است، و اى بسا در قرون گذشته رنگهاى گونهگونى بخود گرفته است، و در قرآن کریم تمامى این
ترجمه تفسیر المیزان، ج1، ص: 234
آراء واهیه و پوچ، و اقاویل کاذبه و بى اساس ابطال شده، خداى عز و جل در بارهاش فرمود:
(وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ، امروز تنها مؤثر خداست)[1]، [لازم دیدم به این آیه و آیات دیگر که برای بیان شفاعت در تفسیر درج گردیده اکتفا، ننمایم و با مراجعه به جلدهای دیگر تفسیر و جایگاه تفسیری آیات به ویژه طرح آیه های قبل و بعد از آیه مورد نظر و یا مراجعه به تفاسیر دیگر به فهم و مراد الهی، بهتر پی ببریم . انشاء الله
به عنوان مثال در تفسیر فقط بخشی از آیه 19 سور انفطار (وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ، امروز تنها مؤثر خداست) را آورده و با مراجعه به تفسیر سوره انفطار و ملاحظه آیات قبل از این آیه، پاسخ به اینگونه سوالات که خداوند در چه شرایط چنین سخنی را فرموده و مراد او از اینکه گفته "امروز تنها موثر خداست" روشن تر و شفاف تر میشود]
[سوره الانفطار (82): آیات 1 تا 19]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ (1) وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ (2) وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ (3) وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ (4)
عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ (5) یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ (6) الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ (7) فِی أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ (8) کَلاَّ بَلْ تُکَذِّبُونَ بِالدِّینِ (9)
وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ (10) کِراماً کاتِبِینَ (11) یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ (12) إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ (13) وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ (14)
یَصْلَوْنَها یَوْمَ الدِّینِ (15) وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبِینَ (16) وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ (17) ثُمَّ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ (18) یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ (19)
ترجمه آیات
به نام خداى رحمان و رحیم.
وقتى که آسمان بشکافد (1).
و وقتى که ستارگان پراکنده شود (2).
و وقتى که دریاها به هم متصل گردد (3).
و زمانى که گورها زیر و رو شود و مردگان از آن بیرون شوند (4).
در آن روز هر کس داند که چه کرده و چه نکرده (5).
اى انسان چیست که تو را به پروردگار کریمت مغرور کرده است؟ (6).
پروردگارى که تو را آفریده و پرداخته و تناسب داده (7).
و به هر صورتى که خواسته ترکیب کرده است (8).
اصلا شما روز جزا را دروغ مىشمارید (9).
و گر نه او بر شما نگهبانان گماشته (10).
که نویسندگانى ارجمندند (11).
و هر چه بکنید مىدانند (12).
و در روز قیامت آنها که نیکوکارند در نعیمند (13).
و آنها که بدکارند در جهنمند (14).
روز جزا وارد آن شوند (15).
و از آن غائب نگردند (16).
تو چه دانى که روز جزا چیست؟ (17).
و باز چه دانى که روز جزا چیست (18).
روزى است که کسى درباره کسى اختیارى ندارد و آن روز فرمان خاص خداست (19).
بیان کلی آیات
این سوره روز قیامت را با بعضى از علامتهاى متصل به آن تحدید مىکند، و خود آن روز را هم به بعضى از وقایعى که در آن روز واقع مىشود معرفى مىکند، و آن این است که در آن روز تمامى اعمالى که انسان خودش کرده و همه آثارى که بر اعمالش مترتب شده، و بوسیله ملائکه حفظه که موکل بر او بودهاند محفوظ مانده، در آن روز جزاء داده مىشود. اگر اعمال نیک بوده با نعیم آخرت، و اگر زشت بوده و ناشى از تکذیب قیامت بوده، با دوزخ پاداش داده مىشود، دوزخى که خود او افروخته و جاودانه در آن خواهد زیست.
آن گاه دوباره توصیف روز قیامت را از سر مىگیرد، که آن روزى است که هیچ کسى براى خودش مالک چیزى نیست، و امر در آن روز تنها براى خداست. و این سوره از آیات برجسته قرآن است، و بدون هیچ اختلافى در مکه نازل شده است.
[بیان تفسیر چند آیه نزدیک به آیه 19 سوره انفطار]
" وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ" این جمله روز جزا را بزرگ و هولانگیز معرفى مىکند، اینکه یوم الدین بالاتر از آن است که قالب الفاظ بتواند آن را آن طور که هست در خود بگنجاند، در این جمله مىتوانست به آوردن ضمیر اکتفاء کند، ولى نکرده، و مجددا کلمه" یوم الدین" را آورد تا بزرگى آن روز را تاکید کند.
" ثُمَّ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ" تکرار جمله نیز براى تاکید مطلب است.
" یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ" یعنى به یاد آر روزى را که هیچ کس براى کسى مالک چیزى نیست، و این آیه علاوه بر آنچه در آیه قبل بود بیان اجمالى دیگرى است براى حقیقت یوم الدین.
علی(ع) به اقتضای جامعه ودستور پیغمبر(ص)ملزم به سکوت و فاطمهی زهرا(س) مکلّف به سخن گفتن است،در این شرایط فاطمهی زهرا (س) ازخانه خمار بر سر کرده، و جلباب بر تن(باستروپوشش) وباتنی چنداززنان بنی هاشم که برگردش حلقهزده اند به مسجدبرای تظلم خواهی ودفاع ازحق می روند .
وقت سخن گفتن نبز از پشت پرده شروع به صحبت می نمایند(بارعایت حجاب)، که بنام خطبه فدکیه مشهوراست وادبای بزرگ تاریخ رامسحورقدرت ومنطق کلام خویش نموده است.
فاطمه(س)برای حفظ ورعایت ستروحجاب یک سفارش مهم حتی برای بعدازمرگ خویش نموده تا "تابوتی" بسازندکه اندامشان هنگام تشییع برای نامحرم مکشوف نباشد .
ستروحجاب وعفاف ازملزومات حیاء بوده وحیاء نیزتلازم باایمان داشته ودرصورتی که حیاازانسان سلب گرددایمان نیزخواهدرفت، که
درآیه 25سوره قصص که خداوندبرآن تاکیددارد،حیادخترشعیب است هنگام اعلام امرپدرش به حضرت موسی .
وامام باقرنیز می فرماید: حیاوایمان قرین یکدیگرند، پس هرگاه یکی بروددیگری نیزخواهدرفت . بحار ج 78باب 22روایت 5
خداونددرقرآن کریم به صراحت ودرسالهای آخرعمرپیامبرنظرخودرادراین خصوص بیان فرموده واینکه چراهمه چیزرابه ریزذکرننموده، به همان علت که دردیگرامورمهم نیزبه بیان کلیات مسئله بسنده نموده واگربنابودکه به همه جزئیات: عبادات واحکام وحقوق واخلاق وداستان پیشینیان می پرداخت، باید امروزقرآنی بیش ازصدهاجلدداشته باشیم وپیامبری که بایدهزاران سال درمیان مردم زندگی کند.
فرقههای اهل سنّت، (حَنبَلی، شافعی، حَنَفی، مالکی) و گروههای شیعه، در امر حجاب اختلاف نظری ندارندوحجاب طبق نظرفقهای بزرگ جزو ضروریّات دین است .
وجودستروحجاب درانسان یک امرفطری بوده که درنهادانسان به ودیعه گذاشته شده ودرآیه 22 سوره اعراف، آنجاکه آدم وحوامیوه ممنوعه راچشیدند، ستروپوشش آنها فروریخت که آنهابدون هیچ درنگ وگرفتن دستوری باهرچه که دردسترسشان بود(برگ) مشغول پوشاندن شرمگاه خودشدند .
البته برای فروج تعابیرمتعددی ذکرشده مانندعیوب ظاهری وباطنی، ناموس ویاتمام جسم زن که پایه وحداقل تعبیرآن شرمگاه وعورت است .
یافتههای پژوهشی نشان میدهدکه زنان ایران زمین از زمان مادها (که نخستین ساکنان آریایی ایران بودهاند) حجاب کاملی شامل پیراهن بلندچین دار و شلوار تا مچ پا و چادر و شنلی بلند روی لباسها، داشتهاند. این حجاب در دوران سلسلههای مختلف پارسها نیز معمول بوده است ودر زمان زرتشت و قبل و بعد از آن نیز زنان ایرانی از حجابی کامل برخورداربوده وتصویر به جا مانده بر روی تخته سنگهای دوره هخامنشی ونقوشی که روی فرش پازیریک که در سیبری پیدا شده و آنرا مربوط به ایران در دوران هخامنشی میدانند این مطلب را تصدیق میکند، زیرا زنانی راکه بر روی این فرش نقش کردهاند، پوششی سرتاپا چیزی شبیه چادر روی همه پوشاک خود داشتهاند .
قانون سخت حجاب زنان یهودی، به اعتراف مورخان، غیر قابل انکار است واصیل ترین کتاب فقهی یهودیان که "تلمود "نام دارد، بر لزوم پوشاندن سر از نامحرمان، لزوم سکوت زن و پرهیز از هرگونه آرایش وپرهیز از نگاه زن به مردان بیگانه، اجتناب از نگاه مرد به زنان نامحرم و لزوم پرهیز از هر امر تحریک آمیزتأکید شده است .
در مسیحیت همانند ادیان زردشت و یهود، حجاب امری معمول و مورد تأیید است که مسیحیت نه تنها احکام شریعت یهود در مورد حجاب را تغییر نداد، بلکه از آن قدم فراتر نهاد، زیرا در شریعت یهود تشکیل خانواده و ازدواج امری مقدس شمرده میشد اما در مسیحیت به افراط گراییده وتجرد مقدس شمرده شد، ودرانجیل بر وجوب حجاب و پوشش تأکید و پیروانش را به تنزّه از اعمال شهوت انگیز و حفظ عفاف فراخوانده است .
شهیدمرتضی مطهری حجاب راامری میداند که در زمان پیامبر اسلام واجب و فراگیر شد و از عایشه همسر پیامبر اسلام نقل میکند که گفته بود: «مرحبا به زنان انصار، همین که آیات سوره نور نازل شد یک نفر از آنان دیده نشد که مثل سابق بیرون بیاید، وسر خود را با روسریهای مشکی میپوشاندندکه گویی کلاغ روی سرشان نشسته است .
عایشه درجایی دیگرنقل می کندکه پیامبردربرخوردبا یکی ازنزدیکان عایشه که دخترتازه بالغی بودوپوشش مناسب نداشت، روی برگرداندودرجواب این رفتارحدودحجاب را متذکرشدند، وشایدگواه این مطلب باشد که پیامبربه تدریج درحال تحکیم حجاب مورداشاره قرآن درجامعه بوده ونمی خواست تااین وجوب به انتخاب جامعه به هرشکلی تعریف شود .
نظرات وعقایددرخصوص حجاب
دروجود حجاب تقریبا یک اتفاق نظر وجودداردوآنچه اختلاف است دروجوب اختیاری واجباری ومیزان وحدپوشش است که ازسترعورت گرفته تادرع(پوشش سخت)، خمار، ازار(روبندونقاب) وجلباب متفاوت است .
- "نبیل فیاض" یکی ازمخالفان حجاب برای نشان دادن اهمیت نقش طبقاتی حجاب به روایاتی استناد میکند که مطابق آنها خلیفه دوم عمر ابن خطاب کنیزان را از پوشیدن روسری منع میکردوکنیزی رانیزبدان سبب تنبیه نمود .
متذکرشدیم که یکی ازدلایل حجاب شناساندن زن به عنوان فردصاحب اندیشه است که بایدبراساس شخصیت خوددرجامعه نقش ایفانماید، نه جنسیت خود، واین کارخلیفه نیزمی تواندمویدسخن باشد .
البته وجودکنیزوغلام درقبل ازاسلام وبعدازظهوراسلام یک امرگسترده وپذیرفته شده اجتماعی بود، که بنای پیامبروبزرگان مایک روش اخلاقی درمحواین تفکربوده وخریدغلام وکنیزودادن شخصیت واعتمادبه نفس وموقعیت اجتماعی وسپس آزادکردن آنهادرسیره پیامبروامامان معصوم امری اعجاب انگیزاست که برای حضرت امیر(ع) آزادی تاهزاربنده راازاموال شخصی خودشان ذکرنموده اند، وتربیت بعضی مثل فضه،قنبرومیثم تمارکه بعدازآزادی نیزحاضربه ترک مولای خودنشدند وهرکدام درفکرواندیشه وعرفان نابغه ای بزرگ بشمارمی روندشاهداین مدعاست .
عده ای ازمخالفین بااین استدلال که چرا زنان باید جور ناتوانی کنترل شهوت مردان رابکشند، ولذا حجاب قانونی ازجانب مردان برای مردان است، که درابتدا بحث به تفاوت زن ومرد ودلیل تفاوت قوانین اشاره شد .
در بحثِ پوششِ بانوان با استناد به آیات 31 سوره نور و 59 سوره احزاب، ازطرف بعضی صاحب نظران یا غیرِصاحب نظر مطرح شده که در قرآن اشاره ای به مسئله مو نشده است، وتوجیهاتی در این زمینه گفته شده مثل: اینکه به لفظ مودراشاره ای نشده ویا موی سرجزء بدن نمی باشد، که درجواب به چندمطلب اشاره می شود:
1- اینکه زن عرب در عصر نزول قرآن با خِمار و جلباب آشنا بوده وازآن استفاده می کرده، به صراحت ازشکل بیان وکلام قرآن کریم اسنتباط می گردد، وفقط استفاد صحیح از آن نمیکرده، وقرآن همان چیزی را که در فرهنگ آنها وجود داشته، گرفته و تصحیح نموده است که جلباب را بهم نزدیک کنند، و مقنعههایشان را به جیب ها وگریبان هایشان بزنند تا گریبان و سروسینه شان پیدا نباشد .
2- جلباب و خمار را کجا استفاده میکنند؟ جز اینکه روی سر می اندازند وجایش از سر تا پا است و بنابراین مو را دربر می گیرد و پوشش مو بدون اینکه لازم باشد اسمش آورده شودبیان شده است .
3- درقرآن دستورداده شده زینت هارا آشکار نکنند، که یکی اززینت های مهم به خصوص برای زنان موی سر است وکسی نمی تواندمنکرآن شودمگرآنکه دردرک لذت وزیبایی بدلیل بیماری روح عاجز، ویادررهبانیت مذموم گرفتارشده باشد .
شهید مطهری هم در مسئله حجابشان مطرح کرده اند. از امام صادق (ع) سوال شد مقصود خدای تعالی از عبارت إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا چیست؟ میفرماید عبارت از سرمه و انگشتر، یعنی سرمه و انگشتر را استثناء میکنند واز امام باقر (ع) آمده که زینت ظاهری عبارت از لباس است، چون لباس را دیگر نمیشود پوشاند ویافخر رازی می گوید مقصود از زینت آشکار چهره و دو دست زن تا مچ است .
4-افرادی که موراجزءبدن نمی داننددلیل قابل توجهی دراین خصوص ارائه ننموده اند وطبق علم فیزیولوزی وآناتومی بدن موکاملاخصوصیات بدن هرفرد رادارد: رشددائمی تاموقع حیات داشته وازبدن تغذیه می نماید، وازنظررنگ، قوام، شکل، رشد ورویش وریزش تابع ژنتیک همان فرد است .
5- مگردرقرآن پوشش دیگر قسمتها مثل شکم وباسن وبازوان و... به صراحت گفته شده؟ واینکه بایدشنونده عاقل باشد، ودیگراینکه سنت وحدیث منظورآیه راتفسیرمی نمایندواگربنابوددرهمین بحث پوشش قرآن واردجزئیات شودبایددهامورد رایک به یک شمارش می کرد، ازسرتاپا .
ادامه دارد ...
خداوند میفرماید: یا اَیُّهَا النَّبِیُّ قُل ِلاَزواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نساءِ المُؤمِنینَ یُدنینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلابیبِهِنَّ ... تاآخرآیه
ای پیامبر به همسران و دختران خود و به همسران مؤمنان بگوجلبابهای خود را به هم نزدیک کنند . سوره احزاب آیه 59
جَلابیب جمع جلباب است که جلباب در کتب لغت به معنای روپوش بلندی است شبیه عبا، ولذا در قرآن به واژهی جلباب(لباس بلندکه روی لباس می پوشند) اشاره شده است که فراتر از روسری و مقنعه (خِمار) است .
ای پیامبر، به همسران، دختران خود و به بانوان مؤمنان بگو که لبهی پوشش بلندخود را به هم نزدیک کنند، یعنی موضوعی بنام پوشش بلندوجودداشته وپذیرفته شده که درآیه می خواهددآنرابهم نزدیک کنند .
وچگونه می توان حجاب رابه نقل بعضی فقط محدودبه سترعورت(نواحی تناسلی دانست که البته برای عورت نیزتفاسیری ذکرشده) ، گویی تازمان نزول این آیه همه مردان وزنان درانظارلخت وبرهنه ترددمی نمودند(که حتی درسواحل واماکن آزادکه مخصوص عیاشی برپاشده در این زمان نیزاینگونه نیست) وحالا دستورداده شده که حداقل عورت رابپوشانید .
درحالی که قبل ازپوشش جلباب وبعدازآن نیزتکمله بحث حجاب ذکرشده ودرتکمیل استفاده ازجلباب شکل استفاده ازآن رانیزذکرنموده است .
گاهی خانمها پوشش بلندی برتن دارند اما دو سرآن رها شده است و پیکروتن پوشیده نیست، مانندنجیب زادگانی که ازشنل یالباس بلندبرای جلوه گری وزینت استفاده می نمایندیادرجوامع ماچادروپوشش هایی که نشان می دهدفردبه هردلیلی به اجبار واکراه برسرنموده وبدین گونه مخالفت خودرا به نمایش می گذارد .
ذلِکَ اَدنی اَن یُعرَفنَ؛ اگر چنین کاری کنند، یعنی لبههای چادر خود را به هم نزدیک کنند تا بدن و جذّابیّتهای جسمیشان دیده نشود، این نزدیکتر به این است که آنها شناخته شوند .
پوشش در اسلام برای این نیست که زن دیده نشود، اتّفاقاً برای این است که بیشتروبجادیده شود، وجسم وبدن زن درنگاه ابتدایی مردان مانع از این است که شخصّیت انسانی زن مورد توجّه قرار گرفته و دیده شود.
بدن مَرکَبی برای روح واندیشه انسان است وخودِاصلی فردنیست، حامل اندیشه، روحیّه، خلق وخو، عقاید، افکار و کمالات باطنی و حقیقت انسانی، ووقتی بدن عرضه میشودچشم به سمت جسم متوجه و خود زن یعنی شخصیّت انسانی او، پشت این ظاهرگم میشود .
نکتهی بسیار ظریفی در ذلِکَ اَدنی اَن یُعرَفنَ وجود دارد، پس حجاب برای شناخته شدن زن است، نه برای ناشناس ماندن، به تعبیر دیگری هم که در تفاسیر آمده است، این نزدیکتر به این است که زن به عنوان یک انسان اصیل و نجیب شناخته شود.
زنی که خود را میپوشاند، مردهای هوسباز میفهمند که نمیتوانند او را بازیچهی لذّتجوییهای خود قرار دهند، ویک قطع طمع نسبی درنگاه هوسبازان وچشم وقلوب بیماردلان ایجادمی شود، ودرمکتب ادیان تلاش براین است که نگاه انسانها به یکدیگردرمعاشرت وقضاوت وتصمیم گیری بیشتر معطوف به شخصیت آنها باشدتابه ظاهرشان .
فَلا یُؤذَینَ: " اینکه لبههای چادرشان را به هم ببندند نزدیکتر به این است که مورد اذیّت و آزار قرار نگیرند"، از امنّیت زن در بحث حکمتهای حجاب سخن گفته شده، و زنی که حجاب را بر میگزیندخود رادر امنیّت قرار می دهد.
حضرت امیر(ع) درنامه شماره31درتوصیه شماره 17نهج البلاغه: سخت گیری درپوشش وحجاب را عامل سلامت واستواری زنان بر می شمارند .
در سورهی احزاب آیه 28تا34، خداوندمطالبی را به پیغمبر اکرم (ص) فرمود که تابه زنهای خود ابلاغ کند، که کلام الهی اینطور شروع میشود: یا نساءَ النَّبیِّ: ای همسران پیغمبر! و نکتههایی را به آنها خطاب میکند؛ از جمله در سی و سومین آیه میفرماید: وَ لا تَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجاهلیَّةِ الاُولی؛ و همسران پیامبر مثل خودآراییها و خودنماییهای دوران جاهلیّت نخستین، خودنمایی نکنند .
تبرّج از ریشهی برج است ودرلغت عربی به معنای "نشان دادن وبه جلوه درآوردن زیبایی های خود" ودر زبان فارسی هم به ساختمان مرتفعی که چشمها را خیره میکند بُرج میگویند.
تبرج می تواندنمایش دادن زیبایی های طبیعی زنان وزیور آلاتی باشدکه موجب تحریک مردان شده ودرنگاه ظریف تر، فخرفروشی راکه زنان درجلوه گری های خودبانشان دادن زیورآلات ولباس های غیرمتعارف بروز می نمایدرانیزدلالت کند.
در سورهی نور آیه 59: به پیرزنهایی که چنان پیر شدهاند که امیدبه ازدواج ندارند( دیگر جذّابیّت و حالت تحریک کنندگی نداشته و نگاه کردن به آنها برای جنس مخالف محرک نیست)، ودر امر حجاب تخفیفهایی به آنهاداده شده است .
آنجایی که این تخفیفها را میدهد اشاره میکند: غَیرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزینَةٍ ... حتّی این زنان هم اگر میخواهندحجابشان را کم کنند، نباید طوری باشد که زینتهای خود را عرضه کنند و در معرض دید قرار دهند، یعنی خود را زینت کنند، بیارایند، و جسم را در معرض نگاه قرار دهند .
اینکه به این زنان درخصوص کنارگذاشتن پوشش گناهی متوجه نیست نشان ازاصل پذیرفته شده پوشش واستتارازنگاه نامحرم چه درزیبایی های طبیعی وچه زیورآلات دارد وآنهانیزدرصورت نداشتن قصد نمایش وتبرج گناهی درکنارگذاشتن پوشش ندارند، که البته به نظرهمان خماروجلباب باید باشدودرکمترازآن درهمه جوامع منع عقلی وعرفی وجوددارد(حتی درجوامع واماکنی که شرم را خورده وحیا راقی کرده اند)، ودرادامه آیه عفت وپاکدامنی رابه این زنان گوشزد می نماید .
بنابراین همانطور که گذشت، در سه آیه از آیات قرآن کریم به مسئلهی پوشش وحجاب بانوان تصریح شده است، در یک آیه بحث استفاده از روسری و مقنعهای(خمار) است که به گریبان بسته میشود و گردن و سینه و برجستگیهای سینه را میپوشاند، ودر آیهی دیگر به مسئلهی روپوش بلنددرروی لباس(جلباب)که هنگام پوشش، لبههایش به هم نزدیک میشود، تصریح شده، ودرجای دیگر به نهی از خودنمای وتبرج تصریح شده است .
درتفسیر المیزان علاّمه طباطبایی، تفسیر صافی فیض کاشانی، تفسیر تبیان شیخ طوسی، تفسیر مجمعالبیان شیخ طبرسی. در تفسیر قرطبی اهل سنّت نیز این مسئله مطرح شده است .
پیغمبراکرم (ص)درسفارشی که به حضرت زهرا سلاماللهعلیها فرمودنداشاره به بحث تبرج ونشان دادن زیبایی هاوزیورآلات خودکه زمینه سازگناه درجامعه می باشد به دخترشان گوشزد می فرمایند : یا فاطمةُ! ما مِن اِمرأَةٍ تَزَیَّنَت حُسنَها وَ خَرَجَت مِن بَیِتها بِأَحسَنِ مَلبوسٍ حَتّی یَنظُرَ اِلَیهَا النّاسُ، اِلاّ لَعَنَها مَلائِکَةُ السَّمواتِ و الاَرَضینَ وَ کانَت فی غَضَبِ الله حَتّی تَموتَ وَ یُؤمَرُ بِها اِلَی النّار: ای فاطمه جان! هیچ زنی نیست که زیباییها و جمال خود را زینت کند و با زیباترین و نیکوترین جامههای خود از خانه خارج شود تا نگاه مردمان را به سوی خویشتن جلب کند، مگر اینکه همهی ملائکهی آسمانها و زمین او را لعنت و نفرین خواهند کرد، وتازمان مرگ درغضب وخشم الهی خواهدبودوپس ازمرگ فرمان داده می شودتااورادرآتش بیفکند . قائمی درمکتب فاطمه بخش 6 فصل 3
ادامه دارد ...
تفاوت دربعضی ازقوانین زن ومردبه دلیل تفاوت درخلقت این دوجنس بوده که بعنوان مکمل یکدیگربرای ادامه بقاوحیات ونیل به تکامل ورشدوسعادت خودبدان نیازمندند.
میل به خود نمایى وخودآرایى درانسان یک میل طبیعی بوده که درزنان بسیارقویترازمردان جلوه می نماید.
از نظر نیازبه تصاحب قلب و دل مردمطلوب است و زن طالب، همچنان که از نظر تصاحب جسم و تن، زن مطلوب است است و مردطالب .
میل زن به خود آرایى از حس نیازبه توجه بیشترناشى مى شود، وکمترسابقه دارد که مردان لباسهاى بدن نما و آرایشهاى تحریک کننده به کار ببرند(البته درجامعه ای که افرادطبق غریزه ذاتی رشدوپرورش یافته باشندومسخ شخصیت نشده اند) .
این زن است که به حکم طبیعت خود، مى خواهد دلبرى کند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسیر سازد، بنابراین تبرّج و میل به خودآرایی وزینت ونمایش آن درزنان بیشترمصداق پیدا می نمایدو دستور پوشش هم براى آنان درجهت حفظ روح اعتدال ونجات ازافراط وتفریط بیشترمقرر گردیده تاازعوارض جبران ناپذیرفردی واجتمایی این عدم تعادل پیشگیری شود.
زن موجودی عاطفی لطیف واحساسی ترودرعین حال شکننده وآسیب پذیرترازمردان درحوادث وروابط ناهنجاراجتماعی بوده وبیشتردرمعرض آسیب های جسمی وروحی وروانی قراردارد .
عده ای وجودپوشش رابه بهانه اینکه سبب نگاه جنسیتی به فرد می شود ویاموجب نمادوترویج اعتقاد درجامعه شده، مانع پیشرفت وانجام فعالیتهای اجتماعی افراددانسته وباآن مخالفند.
درحالی که افرادجامعه درعمل نمی توانندازنگاه جنسیتی به یکدیگرجداشده واین یک میل غریزی وودیعه ای بوده درنهادانسان که برای نیل به اهداف بالا تری نهاده شده وافرادمدعی یا خودرافریب می دهندویاقصدفریب دیگران رادارندوتجربه تاریخ بشرنیزگواه این سخن است .
"غریزه حیاتی جنسی" هرچه بیشتر ازحدنیازوتعادل اطاعت شود، سرکش تر وهمچون آتشی که هر چه به آن بیشتر هیزم بدهند، شعله ورترخواهدشد، وخود را به صورت یک عطش روحى و خواست اشباع نشدنى درخواهدآورد، که وضعیت جهان معاصر و کشیده شدن عده اى زیادی به رفتارهاواختلالات جنسی شاهد این مدعاست مانند: همجنس گرایی(هموسکچوآل)، هتروسکجوآل، مازوخیسم، سادیسم، پارافیلیاوپدوفیلیا ... که هرروزه درجهان گسترده ترشده ودرآمارهای جهانی حدود40درصدخانمها و30درصدآقایان به نوعی دچاریکی ازانواع اختلالات جنسی می باشند واین اختلالات بزرگترین آفت روابط جنسی سالم وپیوندهای خانوادگی واجتمایی می باشد .
دربعضی ازجوامع بعلت آلودگی درجامعه درمانگر وشیوع بالای اختلالات جنسی، ازآن دفاع علمی نیز می شودوهرروزبرتعدادومشتریان شبکه هایی که مشغول تهیه وپخش برنامه هایی که سکس محض، آنهم نه آموزش صحیح که ترویج انواع اختلالات جنسی بوده اضافه می شود .
رعایت نکردن پوشش که درگذشته درهمه جوامع نشانه شخصیت وتمدن وفرهنگ خانوادها بودوتبدیل آن به برهنگی به عنوان نمادتمدنف که این تغییرنه تنها از بین رفتن حساسیت مردان را به دنبال ندارد، بلکه موجب طغیان غریزه جنسى آنان نیزگردیده وسبب یک نوع تنوع طلبی خانمانسوزدرروابط جنسی و باعث دلزدگى و بى معنایى آن درارتباط سالم زوجهادرموارد زیادی شده است .
در تحقیقات علمى در مورد فیزیولوژى و نیز روانشناسى زن و مرد ثابت شده که مردان نسبت به محرّکهاى چشمىِ و صوتی حساس ترند، چون میدان واثربینایی، بیشترازحواس دیگربدن بوده آستانه تحریک پایین تری دارند .
واز سویی ترشّح هورمونها در مردان صورتى یکنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتى گسترده تحت تأثیر محرّکهاى شهوانى قرار مى گیرند، اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّکهاى حسى بیشترپاسخ مى دهندوترشح هورمونی نیزدرزنان پریودیک وبا فرازوفرود همراه بوده که تحریکات جنسی رانیزتاحدودی تابع خودساخته است.
تفاوت زن ومردازنظرروحی وروانی وجسمی بسیارگسترده ترازاین است که دراین مقال بتوان حتی به اجمال ذکرنمودوبدین سبب دستوراتی راکه برای زن ومرددرقوانین الهی باتوجه به مسئولیت اجتمایی ونقش این دوجنس درنظر گرفته شده متفاوت بوده .
دردنیای امروزسعی درتغییراین نگرش با نام تساوی زن ومردودفاع ازحقوق زنان مطرح می شود، وجالب اینکه پشت صحنه این دفاع نیزبیشترمردانی پنهان شده اندکه زن رایک ابزازبرای درآمدبیشترولذت جویی وکامیابی آسانترمفروض داشته اند .
سفارش ادیان واسلام به "عفاف"(بازایستادن ازحرام وپارسایی) که مفهومی بسیارگسترده تراز"ستر"(پوشش)و"حجاب"(حایل ومانع دوچیز) دارد، برای حفظ حریم درروابط فردی واجتمایی جامعه بوده ورعایت آن هرچندممکن است محدودیتی ظاهری ایجادنموده ولی مصونیتی گسترده رابه همراه خواهدداشت .
حجاب وستروپوشش وقتی تاثیرگذاروبوده که درراستای هدف عفاف وپاکدامنی باشدونه یک عادت خانوادگی ویاترس وهمرنگ جماعت بودن، که البته ستروحجاب خودظاهری است برباطن والفبای " کتاب عفاف" .
حجاب وعفاف درقرآن
خدای متعال به پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم میفرماید: قُل لِلمُؤمِناتِ یَغضُضنَ مِن اَبصارِهِنَّ وَ یَحفَظنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبدینَ زینَتَهُنَّ اِلاّ ما ظَهَرَ مِنها وَلیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبدینَ زینَتَهُنَّ اِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ ... سوره نورآیه 31 : ای پیامبر به زنان مؤمن بگو چشمهای خود را از نگاه کردن به مردان نامحرم فرو پوشند، وخیره خیره به مردنامحرم نگاه نکنند.
این علاوه بر معنای چشم ظاهری چشم باطن رانیزشامل می شود، یعنی از دل نسبت به مسئله بیاعتنا شوند و چشمپوشی کنند، و در ادامه میفرماید: دامنهای خود را حفظ کنند(پاکدامنی پیشه سازند) عورت خودراازدیدهاپوشانده وحفظ نمایند وزیباییها و زینتهای خود را جز آنچه که به ناچار آشکار میشود، ظاهر نسازند .
وَلیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ. خِمار که جمع آن خُمُر است، در زبان عربی به معنی روسری یا مقنعه آمده است. بگو روسری یا مقنعههای خود به گریبانهایشان ببندند. طوری روسری و مقنعه بپوشند که گردن و سینهی آنها دیده نشود .
خداوند در قرآن می فرماید «وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ: بر زنان واجب است خمارهای خود را بر سینه های خویشتن بیفکنند» و این وجوب از کلمه«لیضربن» استفاده میشود که صیغه امر غایب، دلالت بر "وجوب حجاب" دارد.
"وَ لا یَضرِبنَ بِاَرجُلِهِنَّ لِیُعلَمَ ما یُخفینَ مِن زینَتِهِنَّ " زنهای عرب چیزی شبیه النگو به نام خلخال دارند که به پا میکنند، اگر متعدّد باشداین فلزها بهم خورده و صدا میدهد وتوجّه افراد را به سمت خود جلب میکند، ودرحرکت دست وپاتولید صدا میکند.
درادامه موارداستثناء رابه ریزبرمی شماردکه درمقابل چه کسانی حجاب لازم نیست که البته محدوده حفظ عورت دراستثناء متفاوت است(درتفسیرآیه فوق، دوستی حجاب رابدون توجه به همه مباحث ومقدمات پوشاندن شرمگاه ونه بیشترلازم می شمردند؟!) .
قرآن میگوید: به زنان مؤمنه بگو که پاهای خود را آنگونه به زمین نکوبند که صدای خلخالهایی که زیر لباسهایشان پنهان است، آشکار شود و فرد را متوجّه زنی کند که خلخالی به پا دارد(امروزیکی ازمصادیق آن کفشهایی باشدکه صدای آن گاهی توجه جمیع موجودات حیاتی ونباتی رادرهروضعیتی به خودمعطوف می نمایدوگاهی بیشترارضاع شخصیت نمایشی فرداست، ودرمواردشدیدگاهی نشانه بیماری خواهدبود)، واین اصراربرای آن است که درجامعه وروابط اجتماعی نگاه جنسیتی مهارتا افرادبه نگاه سالم شخصیتی یکدیگرتوجه نمایند .
ودرآخراین آیه می فرماید: وَ تُوبُوا اِلَی اللهِ جَمیعاً اَیُّهَا المُؤمِنُونَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ. ای مؤمنان همهی شمادسته جمعی توبه کنید، شاید به رستگاری برسید .
به عبارت دیگر دستور توبهی دستهجمعی نشان میدهد که غالب کسانی که گمان میکنند حجاب را مراعات میکنند، ممکن است ضعفها و کاستیهایی در میزان مراعات حجاب یا در چشمپوشی خود از نامحرمان و امثال آن داشته باشند، که خداوندبه وسیله توبه روح امیدونجات را دربندگان زنده وتقویت می نماید .
ادامه دارد ...
عمرابن خطاب بعلت زخمی که خورده دربسترمرگ است ومغیره ابن شعبه به اومی گویدای امیرالمومنین :خلافت رابرای پسرت عبدالله قرارده که خلیفه برسرش فریادمی زند: خداتورا بکشد! توبا این پیشنهاد هدفی جزبه پاکردن شرنداری، می خواهی خلافت رابرای کسی استوارسازم که حتی ازطلاق دادن همسرش نیزناتوان است ...
تاریخ یعقوبی وطبری وهندی، کنزالعمال، طبقات وابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه(آدرس دقیق درکتاب ذکرشده)
عمراندکی قبل ازمرگش علی ابن ابیطالب، عثمان ابن عفان، سعدابن ابی وقاص، عبدالرحمن ابن عوف وزبیرابن عوام وطلحه ابن عبدالله رانزد خودخوانده وبه آنها می گوید: هرگاه ازدنیا رفتم صهیب ابن سنان( همان خدمتگذارعایشه ورابط اوبا طراحان سقیفه) امام جماعت مردم باشد وشما سه روزدرخصوص خلافت شورکنید، وچهارمین روزنمی آیدمگرازمیان خودخلیفه تعیین کنید، وعبدالله ابن عمرمشاورشماوطلحه نیزدراین کارشریکتان باشد .
به ابوطلحه انصاری دستورداد که 50نفرازشمشیرزنان انصارراانتخاب کند وبه مقداد ابن اسوددستورداد پس ازمرگم این شورا رادرخانه ای جمع تاخلیفه ازمیان خودبرگزینند، پس اگر5 نفر شخصی را انتخاب ویک نفرمخالفت کردگردنش را بزن واگردونفرمخالف کردندگردنشان را بزن واگرسه نفرمخالف وسه نفرموافق بودند، عبدالله ابن عمرداور شودواگرداوری اورا نپذیرفتندباگروهی باشید که عبدالرحمن ابن عوف درآن گروه است وهرکسی این را نپذیرفت اورا بکشید .
بعدازخروج علی ازخانه عمر، عباس عمویش بسوی اوآمده وازوقایع می پرسد وعلی می گوید: خلافت رادرمیان گروهی قراردادکه که گمان می برد من همسنگ آنانم وشرح ماجرا را به عباس می گوید .
عباس ازعلی می خواهدازشورا کناربکشدوعبدالله ابن عباس نیزرای پدررامی پسنددومی گوید با این چنین برنامه ای هرگزخلافت به تونمی رسد وعلی نیزرای آنان را تایید می کند.
درخطبه سوم نهج البلاغه : یکی ازآنها باکینه ای که ازمن داشت روی برتافت که منظورش طلحه است .
ومی دانست که سعدهیچ وقت پسرعمویش عوف را رهانمی کندومایل به امویان است، وازکینه طلحه وحسادتش نسبت به خودآگاه بود، ومی دانست که عبدالرحمن دامادعثمان است ومیل به اودارد، درعین حال درجواب عمویش گفت : من به آنچه شما می گوییدآگاهم ومی دانم، امادراین شورا با آنها خواهم بود، زیرا عمرتاکنون می گفت خلافت ونبوت دریک خاندان جمع نمی شوندولی الان مرا شایسته خلافت می داندودرشورا خواهم بود، تادورویی ودوگانگی میان حرف وکاراورا برمردم آشکارگردد .
شیخ صدوق، ابن ابی الحدید، تاریخ طبری، ابن شبه .
عمردرآخرین دیدارخودبا شورا گفت که علت انخاب شما این است که پیامبرازشما راضی بوده ولی درادامه سخنش به زبیر می گوید دروقت خشم شیطان می شوی ... وبه طلحه می گویدوقتی که پیامبرازدنیا رفت بخاطرحرف توپس نزول آیه حجاب پیامبرازتوناراضی بود... وبعدازآنکه خصوصیات هرکدام ازشورارا به آنهاگوشزدکرده روبه علی کرده ومی گوید:سوگندبه خداکه خلافت توراسزاست، اگراین شوخ طبعی تونبود... (البته این سخنان پراست ازجملات متناقض ولی نشان می دهدکه خلیفه اشراف وشناخت خوبی ازافرادوقبایل وکشمکش های قومی که درسقیفه آنرازنده کرده انددارد)درحالی که خلیفه دردوران خلافت خودبارهابه جایگاه بی بدیل علی اعتراف واورادردشواری های وبن بست های حکومت منجی خودمی دانست .
دردوروزنخست، شورانتوانست به نتیجه برسدوابوطلحه که 50شمشیرزن درختیارداشت به شوراگوشزدکردکه که امروزآخرین روزاست وطلحه که رقابت را میان علی وعثمان می دیدبه نفع عثمان کنارکشیدوزبیربه نفع علی کناررفت وسعدنیزحق خودرا به عبدالرحمن داد.
عبدالرحمن شروطی را برای برای بیعت خودباخلیفه مطرح وخودراازکاندیدخلافت کنارکشیدوعلی نیزشروط راپذیرفت عبدالرحمن که غافلگیرشده بودمجلس راترک ودرگوشه ای باسعدابن ابی وقاص ومسورابن مخرمه که ازقبیله بنی زهره بودندبه شورنشست وعلی که پشت پرده ماجرارا میداندبه سعدتذکرمی دهدکه ازخداپروانمایدوبه نفع عثمان وبه پشتیبانی عبدالرحمن نباشد .
شورابعدازتنفس به جلسه بازمی گردندوسعداوضاع آشفته خارج جلسه که درحال تبدیل شدن به مشاجره ونزاع مسلمانات است رامتذکروبه عبدالرحمن می گویدقبل ازاینکه مردم خودرابکشندهرچه سریتر کارراتمام کن .
عبدالرحمن روبه علی کرده ومی گوید : من با توبیعت می کنم به شرطآنکه خلافت خودرابراساس کتاب خداوسنت پیامبروروش شیخین برقرارسازی ؟ وعلی درجواب می گوید: من براساس کتاب خداوسنت پیامبرعمل می کنم ودرامری که درکتاب خداوسنت پیامبرنیامده به رای خودعمل می کنم .
عبدالرحمن روبسوی عثمان این شرط را می گویدوعثمان به سرعت می پذیردواین اعلام شرط چندبارتکراروهربارعلی برموضع خوداستواروعثمان قبول می نمایدوعبدالرحمن باعثمان بیعت می کند.
نقشه ای که به پاداش سکوت عثمان وبنی امیه وبیعتشان باابوبکروجمله ابی بکربه عثمان که اگرعمرنبودتوشایسته ترین فردبرای خلافت بودی، درآنروزبه ثمرنشست وعثمان ابن عفان بعنوان جانشین پیامبر(ص)انتخاب شد .
تاریخ طبری ج3ص297ویعقوبی ج 2ص162 وابن اثیرج3ص 70 وابن ابی الحدیددرشرح نهج البلاغه ج 1ص 187وابن شبه ج3ص 926 وذهبی ج 3ص 303وجوهری السقیفه وفدک ص86 وابن ربه العقدالفرید ج 5ص 37 .
"باتلخیص ازکتاب اول مظلوم عالم دکترمحمدتیجانی تونسی"
دراین تعیین وانتخاب عجیب وبی سابقه ودرعین حال زیرکانه، تنهاپشتوانه ای که می تواندآنرا به منزل ومقصوددلخواه برساندخشونت وشمشیرعرب جاهلی می باشد .
درنقشه شوراهیچ روزنه ای برای خلافت انسانی چون علی که بابقیه افرادشوراهیچ تناسبی ازنظرموقیت اجتماعی وسیاسی وعلمی ... نداردباقی گذاشته نشده وعلی که ازابتدا نتیجه را می داند، تنهابا حضوردراین شوراپرده ازدوگانگی سخن خلیفه برداشته ومهربطلان برروش شیخین نهاده ونقشه ای که جانش رادرآن آشفته بازاربه خطر می اندازد رانیزخنثی نموده است .
باشروع خلافت علی(ع) نیزعواقب شورا درتحقیرعلی کارخودرا می کندوطلحه وزبیردربرخوردبامردم بصره خودرااهل شورا وهمردیف علی ومستحق خلافت می دانندومعاویه نیزدراین ترفندبرای براه انداختن غائله جمل وحتی درمکاتبات خودازاین حربه استفاده کرده واین دردبزرگی است که علی درنهج البلاغه ازآن شکایت می نماید .
کار را باید به کاردان سپرد!
ملک دین را تو راست میکن کار ملک دنیا به کاردان بگذار
در این صورت:
همه رای با کاردانان زنیم به تدبیر، پشت دشمن بشکنیم
از نوشته ذیل، هر کس بر اساس نظام فکری خود برداشتی خواهد کرد؛ ممکن است یکی تجلیل و تحصین نماید و آن دیگری تنفیر و تضییع؛ اما هرکدام که مبنایی باشد و عقلانی، ارزشمند و مورد احترام خواهد بود.
موفقیت و پیروزی در مذاکرات اخیر حاصل جمع عوامل زیادی است؛ بعضی مهم و عیان، بعضی خاموش و نهان؛ به یکی از عوامل مهم ولی پنهان توجه کنید:
تحصیلات و تخصص دو تیم مذاکره کننده در دولت احمدی نژاد و دولت روحانی:
دولت قبلی:
مسئول مذاکرات: سعید جلیلی، دکترای علوم سیاسی از دانشگاه امام صادق(ع)، تهران
مذاکره کننده ارشد: علی باقری، دکترای اقتصاد از دانشگاه امام صادق(ع)، تهران
معاون: محمدهادی زاهدی، دکترای اقتصاد و رئیس دانشکده معارف اسلامی دانشگاه امام صادق(ع)، تهران
دولت فعلی:
مسئول مذاکرات: محمدجواد ظریف، دکترای مطالعات بین الملل، دانشگاه دنور، آمریکا
مذاکره کننده ارشد: عباس عراقچی، دکترای اندیشه سیاسی، دانشگاه کنت، انگلیس
معاون: مجید تخت روانچی، دکترای علوم سیاسی، دانشگاه برن، سوئیس
دو عضو جدید دولت فعلی:
1 ـ جمشید ممتاز، دکترای حقوق بین الملل و حقوق عمومی، دانشگاه پاریس، فرانسه
2 ـ امیرحسین زمانی نیا، دکترای عدالت جزایی، دانشگاه نیویورک، آمریکا
قضاوت با خواننده محترم!
به نظر من، تخصص و تعهد هر کدام در جای خود مهم و با ارزشند و قابل جمع! وقتی با هم باشند، نتیجه می شود: پیروزی و افتخار، اما وای به روزی که بی جا مصرف شوند و در جای اصلی خود به کار گرفته نشوند (عدم شایسته سالاری) که در این صورت می شود عین بی عدالتی و با نتیجه ای کور و منفور!
فرض کنید دولت از وظایف خود در قبال آموزش خانواده ها، آموزش دادن هنجارهای عرفی و اخلاقی به شهروندان، آشنا کردن آن ها به حقوق و تکالیف شهروندی در قالب اخلاق اجتماعی و قوانین موضوعه و نیز نظارت بر روند اجرای آن کوتاهی کند و حوزه های علمیه نیز وظایف خود را در قبال تربیت جامعه و فرد نادیده بگیرند؛ در این صورت رفتارهای ناهنجاری که ممکن است - مثلاً- در یک خیابان از یک شهر فرضی بروز نماید می تواند به شرح زیر باشد:
این رفتار غیر کلامی در ارتباطات بینالملل و دیپلماتیک بیشترین اهمیت را دارد و معمولا مشاوران در این مورد به سیاستمداران تذکرات جدی می دهند. در محافل دیپلماتیک و نیز در دیدارهای دوجانبه و چندجانبه میان دیپلماتها و سران کشورها، نوع نشستن، سخن گفتن و رفتار کردن هر طرف، حاکی از نوع موضع آنان در برابر هم و نیز فرستادن پیام به طرف مقابل به صورت غیرمستقیم است.
برسی زبان بدن برای رسانهها و خبرنگاران جذابیت خاص خود را دارد و این جذابیت زمانی دو چندان خواهد شد که مناسبات دیپلماتیکی از حساسیت بیشتری برخوردار باشند در نتیجه لنزهای دوربین زومتر خواهد شد.
پس از به نتیجه رسیدن مذاکرات هستهای ایران و 1+5 فصل تازه روابط کشورها به سرخط خبری رسانهها تبدیل شد که در این میان باز شدن رفت و آمدهای دیپلماتیک نیز اهمیت بسیار دارد.
هوشیاری تشریفات وزارت خارجه
در سفر "لوران فابیوس" وزیر امورخارجه فرانسه به ایران در کنار اما و اگرهای خود شاهد هجمهای از این پیامهای دیپلماتیکی بودیم، تیم تشریفات وزارت امورخارجه کشورمان در استقبال از فابیوس با توجه به خیلی از مسائل استقبال گرم بیش از حدی را به جای نیاوردند !
نکتهای که در محافل به آن اشاره شده است ایستادن وزیر امورخارجه کشورمان در بالای پلهها و پایین نرفتن از آن در تالار آینه است در حالی که در استقبال دیگر میهمانان وزارت خارجه بعضا شاهد عکس این امر بوذیم.
دری که برای فابیوس چارطاق باز نبود!
در آداب دیپلماسی هیچ چیز بی مفهوم نیست حتی درهای پشت سر میهمانانی که برای کنفرانس مطبوعاتی به وزارت خارجه میآیند!
روز گذشته در کنفرانس مطبوعاتی وزیر امورخارجه کشورمان و مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا شاهد باز بودن جفت درها بودیم که قطعا حاوی پیام و مطلبی بود و شاید بتوان به روابط دو طرفه و باز دو طرف اشاره کرد همچنین گفتمان و روند نشست نیز مهر تاییدی بود از این موضوع.
این درحالی است که در نشست مطبوعاتی امروز وزرای خارجه ایران و فرانسه شاهد باز بودن تنها یک در هستیم و از این موضوع نیز کارشناسان برداشتهای متفاوتی دارند از جمله اینکه راههای ارتباط ایران و فرانسه چندان هموار نیست و چارچوبهای بسته همچنان وجود دارد.
پ ن1) فاین تذهبون؟!
پ ن2) مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ ... این آیه قرآن است.
ما همیشه بر این تصور بوده ایم که صفت ناپسند «بی تربیت» (و به تعبیر درست تر: بدتربیت) فقط به افراد تعلق می گیرد و شامل جامعه و اجتماع نمی شود؛ بنابر این پیوسته بر این باور روزگار گذرانده ایم که باید نسبت به تربیت افراد همت بگماریم. هیچگاه به مقوله ی مهم «تربیت جامعه» نیندیشیده و برایش برنامه ای تدوین ننموده ایم.
گاهی اندیشه ی اختصاص و انحصار بحث تربیت فقط برای فرد (نه جامعه) در سطح عامه ی مردم یک جامعه رواج دارد؛ که همیشه و همه جا چنین بوده است. اما زمانی که وضع تربیتی آن جامعه به یک بحران تبدیل می شود؛ در می یابیم که نخبگان و سیاستگذاران آن جامعه نیز درک قابل قبولی از مقوله ی تربیت جامعه ندارند و در موضوع تربیت، همانند عامه ی مردم – و حتی پایین تر- می اندیشند. این نوشته بر آن است تا بحث «تربیت جامعه» را کوتاه و درحد تلنگر مطرح نماید و ادامه ی آن را به اهل فن بسپارد.
قبل از ورود به بحث لازم است به دو پرسش اساسی، پاسخ کوتاه داده شود:
الف) تربیت چیست؟ در این مقال جهت تبیین بیشتر موضوع چند تعریف از کلمه ی «تربیت» به حضور شما عزیزان تقدیم می گردد:
1- تعریف مصطفی دلشاد تهرانی: تربیت عبارت است از رفع موانع و ایجاد مقتضیات برای آن که استعدادهای انسان در جهت کمال مطلق شکوفا شود. (دلشاد تهرانی- مصطفی- سیری در تربیت اسلامی- چاپ سوم- مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر- 1377 ش- ص24)
2- تعریف افلاطون(427- 347 ق م): تعلیم و تربیت عبارت است از کشف استعدادهای طبیعی و شکوفا ساختن آن ها. (فلسفه تعلیم و تربیت- دفتر همکاری حوزه و دانشگاه- ج1- ص167).
3- تعریف ارسطو(384-322 ق م): تعلیم و نربیت مجموعه ای از اعمال است که به وسیله ی خانواده یا دولت برای ایجاد فضایل اخلاقی و مدنی در افراد صورت گیرد. (فلسفه تعلیم و تربیت- دفتر همکاری حوزه و دانشگاه- ج1- ص173).
4- تعریف فارابی(339-260 ه ق): تعلیم و تربیت عبارت است از هدایت فرد به وسیله ی فیلسوف و حکیم برایعضویت در مدینه ی فاضله به منظوردستیابی به سعادت و کمال اول در این دنیا و کمال نهایی در آخرت. (فلسفه تعلیم و تربیت- دفتر همکاری حوزه و دانشگاه- ج1- ص461).
5- تعریف ابوعلی سینا(428-363): تعلیم و تربیت عبارت است از برنامه ریزی و فعالیت محاسبه شده در جهت رشد کودک، سلامت خانواده و تدبیر شؤون اجتماعی برای وصول انسان به کمال دنیوی و سعادت جاویدان الهی. (فلسفه تعلیم و تربیت- دفتر همکاری حوزه و دانشگاه- ج1- ص384).
ب) آیاجامعه قابلیت تربیت شدن دارد؟ با عنایت به این که تربیت مختص موجودات ذی روح و ذی تنفس است، در نگاه نخست به نظر می رسد که این قابلیت برای مفهوم «جامعه» متصور نیست؛ اما اگر- بر اساس نگاه برخی دانشمندان و جامعه شناسان- بپذیریم که جامعه هم یک موجو زنده است، پاسخ پرسش بالا خود به خود روشن خواهد شد. برای مثال:
یک- «ارسطو» جامعه را به موجودی زنده تشبیه کرده که قانون تولد و رشد و مرگ بر آن حاکم است.
دو- «هربرت اسپنسر» فیلسوف انگلیسی سده ی نوزدهمعقیده دارد که هم جامعه و هم بدن انسان تابع اصل تکامل است. از طرف دیگر وی سیستم عصبی در انسان را با نظام ارتباطات در درون جامعه مقایسه کرده است.
سه- «امیل دورکیم»جامعه را موجودی زنده می شمارد و معتقد است همچنان که هر جانداری تنها از اجتماع ساده ی سلول ها به وجود نیامده و دارای حس عمومی یا حیات می باشد، جامعه نیز تنها از گِرد آمدن ساده ی افراد تشکیل نیافته، بلکه دارای وجدان و روح جمعی است.
با وجود اظهار نظرهای دانشمندان مختلف در باره ی زنده و پویا بودن جامعه، نمی توان مقوله ی «تربیت جامعه» را امری بی معنا تصور کرد یا به سادگی از آن گذشت و یا از آن غفلت نمود.
درگام نخست بحث، تعاریف مختلفی از تربیت - با عنایت به دیدگاه دانشمندان علوم تربیتی و روانشناسی قرون مختلف -به حضورتان عرضه گردید. ارکان مشترک تعریف های یاد شده عبارتند از:
1- کشف استعدادهای طبیعی انسان و شکوفا کردن آن ها
2- رشد دادن انسان و حرکت دادن او به سوی کمال و سعادت دنیا و آخرت
3- ایجاد فضایل اخلاقی در انسان
4- ایجاد فضایل مدنی در انسان و آماده کردن او برای عضویت در مدینه ی فاضله
تعریف های بالا و نیز تعاریف دیگر تربیت همگی ناظر بر آمیختگی دو مفهوم تربیت فردی و اجتماعی با هم است؛ بدین معنا که روند تربیت در فرایندی خاص، انسان را از سویی، به طرف رفتارهای هنجار و متعادل سوق می دهد(تربیت فردی) و از سوی دیگر او را برای زندگی در جامعه آماده می نماید (تربیت اجتماعی).
باعنایت به عنوان بحث (تربیت جامعه) و موضوع «تربیت اجتماعی» ممکن است در فهم این دو اصطلاح کژتابی مختصری ایجاد شود که نیاز به توضیح کوتاه دارد. هرچند این دو موضوع از نظر محتوایی در هم تنیده اند؛ اما از نظر مفهومی دو تعریف متفاوت دارند:
- «تربیت اجتماعی» شکوفا نمودن توانایی های اجتماعی افراد است؛ به شکلی که بتوانند در جامعه زندگی کنند و با دیگران و با محیط پیرامون خود به تعامل سازنده بپردازند.
- «تربیت اجتماع یا تربیت جامعه»* یعنی رساندن رفتارهای جمعی افراد جامعه به سطحی که بتوانند با رعایت اخلاق و هنجارهای شهروندی،به اهداف از پیش تعیین شده ی جمعی دست یابند.
بنابراین از نظر مفهومی «تربیت اجتماعی» در مقابل «تربیت فردی» و «تربیت جامعه و اجتماع» در مقابل «تربیت فرد» قرار دارد.
مکاتب مختلف جامعه شناسی و جرم شناسی در مورد تأثیر و تأثر فرد و جامعه برهم، نظرات مختلف و گاهی متناقض ارائه نموده اندکه جای طرح آن ها در این مختصر نیست؛ اما بدون شک، هم تربیت فرد در وضعیت تربیتی جامعه آثار شگرفی به جا می گذارد و هم اگر برنامه ریزی های لازم برای تربیت جامعه صورت نگیرد، تربیت فرد، یا به دلیل فراهم بودن فضای نامناسب در جامعه، مختل می شود و یا فرد به دلیل قرار گرفتن در فضای کاملاً متفاوت با تربیت خانواده، به دوگانگی ارزشی دچار و متحمل صدمات روحی و اجتماعی جبران ناپذیر خواهد شد. تصور کنید فردی در خانواده ای با ارزش های والای انسانی و اخلاقی تربیت شده است؛ ارزش هایی مانند: صداقت، امانت داری، وفای به عهد، قانون گرایی و احترام به قانون، نظم و انضباط، نظافت، شناخت و رعایت حقوق و تکالیف متقابل شهروندی، دوری از تعصب، آزاداندیشی، جرأت اظهار نظر، ارتباط عاطفی با دیگران، خیرخواهی، شوق به کمال، نیکی به والدین، کمک به دیگران، عدالتخواهی و انصاف و... بدون شک جلوه های اجتماعی ارزش های نهادینه شده در فرد باعث رشد و تکامل و تربیت جامعه می شود. از سوی دیگر جامعه ی مناسب از نظر ساختار تربیتی نیز می تواند به نهادینه شدن ارزش های تربیتی در فرد کمک کند. به عبارت دیگر فرد و جامعه بر هم تأثیر و تأثر متقابل دارند.
تربیت جامعه بر پایه ی چهار نهاد «خانواده»، «جامعه»، «دولت» و «حوزه های علمیه» استوار است.
دولت به عنوان پایه ای از پایه های تربیت جامعه وظیفه دارد از سویی به تحکیم جایگاه خانواده بپردازد و از سوی دیگر شرایط تربیت جامعه را - از نظر محتوای مفاهیم تربیتی، برنامه ریزی های تخصصی و نظارت های کافی- فراهم نماید. دولت موظف است ابزارهای لازم برای تربیت جامعه از جمله رسانه ها و مراکز فرهنگی، آموزشی و نظارتی را به کار گیرد تا فرایند تربیت افراد از خانواده تا جامعه به خوبی طی شود.
حوزه های علمیه نیز به عنوان نهاد مستقل از دولت و با دستمایه هایی از مبانی و آموزه های دینی وظیفه دارند – در راستای تخصص و ادعای خود- جامعه ای را تربیت کنند که تجلی گاه اخلاق باشد و به فتح قله های فلاح و صلاح توقیق یابد.
--------------------------------------------------------------------
* «جامعه» و «اجتماع» در جامعه شناسی مترادف نیستند و به صورت جداگانه تعریف شده اند، اما چون وجود آن ها در کنار هم خللی در بیان مطلب و طرح موضوع بحث ایجاد نمی کرد؛ لذا با هم آورده شده اند.
.: Weblog Themes By Pichak :.