خالدابن سعیدکه درجمع یاران علی نشسته بوددرجواب عمربرخاست وبرای جهاددرکاب علی اعلام آمادگی نمود ... که علی باتقدیرازاوخواست تاآرام گیرد، وخالدنشسته وسلمان برمی خیزد وچنین می گوید: الله اکبر، من خودم ازرسول خداشنیدم که فرمود: می بینم روزی راکه برادروپسرعمویم باگروهی ازیاران درمسجد من نشسته اندوعده ای از... جهنمی به آنان یورش برده اندتاآنان را به قتل برسانند...
عمرازسرخشم به سلمان یورش می آوردکه علی لباس عمرراگرفته واورابرزمین می کوبدوسپس می گوید: ای پسرصهاک حبشی، اگرنبودکتابی ازخداوسفارشی ازرسول خداکه ازپیش به من داده شده همانابه تونشان می دادم که کدامیک ازمایارانی ضعیف ترویارانی کمتردارد .
سپس علی روبه همراهان کرده : خدا به شمارحم کند، بروید، قسم به خداکه به مسجدواردنشدم جزآنگونه که برادرانم موسی وهارون داخل شدندآنگاه که همراهانش به اوگفتند: فاذهب انت وربک فقاتلا ...
تووپروردگارت بروید ونبرکنیدکه ماهمینجا خواهیم نشست مائده آیه 24
سپس گفت قسم به خداکه جزبرای زیارت رسول خدایاقضاوت درامری به مسجدواردنخواهم شد، زیرا برای کسی که حجت خداتعیین می شودجایزنیست تامردم رادرسرگردانی رهاسازد .
طبرسی دراحتجاج، مجلسی دربحار، عاملی درالدرالنظیم وابن جبردرنهج الایمان
پس ازآن عمرباجسارت بیشتردرمدینه برای بیعت بقیه مردم به هجومی همه جانبه دست زدکه
ابن ابی الحدیددرشرح نهج البلاغه ازبراء ابن عازب روایت می کندکه اوچنین گفت: من دیدم ابوبکروعمروابوعبیده به همراه گروه سقیفه نشینان درحالی که لنگ یمنی به کمربسته بودندباکسی روبرونمی شدندمگرآنکه اورابسوی بیعت می کشیدند وچه بخواهدوچه نخواهدحتی باکتک به بیعت ابوبکروامی داشتند .
ابوبکرقدرت رابه دست گرفت وعلی باتعدادی ازصحابه ازبیعت امتناع کردند، اماعلی هرگزدست به اقدام عملی علیه حکومت نزدوبه کسی نیزاجازه شورش نداد .
چندی نگذشت که صدای اعتراض واختلاف درحکومت به دیگربلادرسیدونشانه های سرکشی وتمردوخروج ازاسلام بالاگرفت .
در"یمامه"، "مسیلمه" ازقوم بنی حنیفه و"طلیحه ابن خویلد"ازغطفان پرچم ارتدادبرافراشته شد، وقوم "اسد"، "طی" و"کنانه" نیزدست به شورش زدندومنافقین نیزفعال شده بودندتاازاین آشفته بازارانتقام گذشته رابگیرند .
همسرعلی فاطمه(س) نیزباقلبی پرخون وآکنده ازخشم ازسقیفه نشینان که به استنادعلماء ومورخان اهل سنت موردآزارواذیت فراوان قرارگرفته بود، وتاپای جان درمقابل انحراف حکومت پیامبرودفاع ازحق ولایت وحکومت علی ایستاده بودبدون بخشیدن سقیفه نشینان ازدنیارفت .
علی بعدازحدود 6ماه وبعدازرحلت حضرت فاطمه باابوبکربیعت می کندودربعت بااوچنین می گوید: ای ابوبکر!بیعت نکردن ما باتونه به خاطرحسادت ورقابت درامری بودکه می پنداری خداوندبرای توفراهم ساخت، بلکه خلافت حق مااهل بیت است ...
تاریخ طبری، صحیح بخاری، ابن کثیرحلبی درسیره الحلبیه، ابن عبدربه، ابن حبان درالتفات ابن قتییبه درامامه وااسیاسه
ودرنامه 62نهج البلاغه چنین می فرمایند: سوگندبه خدا، نه ازقلبم می گذشت ونه درخاطرم می آمدکه عرب پس ازرسول خداخلافت راازاهل بیت اودورکنندویاپس ازپیامبرآنرا ازمن بگیرند...
پس ترسیدم که اگراسلام ومسلمانان رایاری نکنم، بایدشاهدشکست ویاویرانی آن باشم که دراین صورت مصیبت آن برمن بسیاربزرگترازرهاکردن ولایت برشماست، زیرا ولایت برشماکالای روزهای کم دنیاست وازبین رفتنی، همانندسرابی که ازبین میرودویامانندابرهایی که پراکنده می شوند، پس درمیان آن حوادث بپا خاستم تاآنگاه که باطل ازبین رفت ودین ماندگارشد وآرام یافت .
درخصوص دفاع فاطمه(س) ازخلافت علی آنچه یک مطالبه هوشمندانه وبااقتدارولی دلخراش درتاریخ ثبت شده اینکه فدک یک وسیله ای بودبرای رسوانمودن سقیفه نشینان ومحکوم نمودن غاصبانی که درپیمان نامه خودقبل ازرحلت پیامبربرخلاف نص قرآن اصرارداشتندکه پیامبران ازخودارثی بجانمی گذارند، تازمینه دست اندازی به جانشینی علی ومصادره اموال این خاندان که می توانست برای آنهامشکل سازشود را فراهم آورند، وگرنه فاطمه آنچه ازدرآمدفدک می گرفت رابه مستمندان می بخشید ووابستگی مادی به این ملک نداشت .
درروزجمعه ای فاطمه درحالی که جلبابی برسرانداخته که سرتاپاراپوشانده بود ودرمیان زنان حرکت می کردوارد مسجدپیامبرشدودرپشت پارچه سفید ونازکی قرارگرفت وبه نقل ازعبدالله ابن حسن( یکی ازمحدثین معروف ونوه امام حسن(ع) می باشد) خطبه ای آغازکرد که درتاریخ خطبه فدک نامیده می شودودرشرح ابن ابی الحدید، الاحتجاج طبرسی، بحارمجلسی، السقیفه جوهری ... مشروح آن نوشته شده، خطبه ای کم نظیرکه که الگوی تمام عیاری درسخنوری، خداشناسی، حقوق، منطق وکلام ودفاع ازحق ومحاکمه متعدیان به حق وساکتین جامعه است.
درادامه سخن زمانی که فاطمه روبسوی قبرپدرنمودواشعاری ازهنددختراثاثه را می خواندمردم آنچنان گریستندکه اینگونه گریستن را کسی به یادندارد .
سخنانش به اتمام نرسیده آثارشرم وپشیمانی درمردم ظاهروولوله ای درمسجدبرپاشدوابوبکرکه اوضاع راازدست رفته یافت برمنبررفت وسخنانی سخیف وناسزا گونه گفت که مورخان اهل سنت وقتی بدین مقال می رسندزبانشان بسته والکن است . (شرح ابن ابی الحدید ج16 ص214)
بعدازسخنان فاطمه عده زیادی به خصوص انصاررآماده دفاع ازعلی شدندوبیم جنگ وخونریزی برمدینه سایه افکندوبازعلی پابه میدان گذاشت ومردم راآرام ووازجنگ بزرگی که می توانست درخت نوپای اسلام را ریشه کن نمایدنجات داد.
ابوبکردرنهایت تسلیم فشارمردم وقدرت منطق وکلام فاطمه(س) شدوطی نوشته ای فدک رابه فاطمه بازگرداندکه بعضی معتقدندعمراجازه دادن دست نوشته به ابوبکرراندادوعده ای نیزمی گوینددست نوشته راعمردرمیانه راه ازفاطمه گرفت وپاره کرد.
آن حضرت درحالی که به شدت خشمگین بودبه خانه بازگشت وباعلی سخن گفت، آنچنانانکه علی احساس کردفاطمه ازاین وضع آزرده است، ودراین هنگام موذن اذان آغازکردوعلی برخواست وشمشیربرداشت وروبه فاطمه گفت: آیا خلافت وارث رامی خواهی یارسالت پدرت وماندگاری آنرا، وفاطمه پاسخ دادمرارسالت بس است .
درکتاب "اول مظلوم عالم"جهت خودداری ازاطاله کلام، مستندات بطورکامل ذکرنشده وخوانندگان می توانندبطوردقیق بامطالعه این کتاب آنراپیگیری نمایند .
نظریات دیگری نیزدرخصوص سقیفه بیان شده که به نظربنده این کتاب به شکل معتدل ترومستندبه آن پرداخته واکثرمطالب مطروحه راازمورخین وعلمای معتبر اهل سنت ذکرنموده است .
درادامه کتاب به روندانتخاب خلفای بعدازابوبکر، مثل عمروعثمان که هیچ ارتباط شکلی باسقیفه نداشته وازهیچ قاعده واسلوب اجتماعی وعقلی وشرعی تبعیت نمی کندنیزپرداخته، وبه ماجراهای دوران خلفاتاپایان خلافت امام علی(ع) پرداخته شده که مطالعه آنرا به علاقه مندان توصیه می نمایم .
درحالی که اهل بیت وعامه مردم برگرد پیکرپیامبرحلقه زده وبه سوگ نشسته اند، عمروابوبکر وابوعبیده آنجاراترک وبسوی هدف دیگری روان می شوند .
انصاربه زعامت سعدابن عباده بادیدن این حرکات واطلاعاتی که پیداکرده اندمتوجه نقشه عده ازمهاجروقریش برای انحراف ازسفارش پیامبرشده ودرسقیفه گردهم می آیند .
اگرقراراست بعدازپیامبرتعیین حکومت بادلایل قوم وقبیله گرایی وزدوبندهای پشت پرده صورت گیرد پس چراانصاربااین همه سابقه مجاهده وحق میزبانی منتظرتعیین سرنوشت عده ای ازمهاجربمانند، درحالی که یکی ازبزرگان انصاربنام زیدابن ارقم می گوید:اگرمردم علی رابرای خلافت برمی گزیدند، هیچ فردی ازانصارمخالفت نمی کرد. ابن ابی الحدید، تاریخ یعقوبی
ابوبکر ویاران که خطررا درجای دیگرنیزمی بینندبا"گروه آماده خود" به سقیفه می آیند وابوبکر درآن جمع سخن می گوید: مامهاجران کسانی هستیم که زودترازشما مسلمان شدیم ونسب ماوالاتر، خانه یمان بزرگتروصورت هایمان زیباتراست وبه خویشاوندی رسول خدانزدیکتریم (آغازبازگشت به افکارجاهلی) .... ودرخاتمه نیزمی گوید من ازمیان ابو عبیده وعمرابن خطاب یکی را برشما پسندیده ام
بشیرابن سعدخزرجی پسرعموی سعدابن عباده که برسعدحسادت می ورزدو سخن حباب ابن منذرانصاری درهمان مجلس مویداین مدعاست، پس ازسخنان ابوبکربرمی خیزدوحکومت راشایسته قریش وخویشاوندان پیامبر می داندوخودراتسلیم آنان می نماید .
درپی آن اختلاف بالا می گیرد ودوباره کینه های جاهلی اوس وخزرج زنده ومهاجرتهدیدبه اخراج ازمدینه می شوندوشمشیرهای تعدادی ازحاضران برای جرقه نبردوفتنه ازنیام خارج می شود .
ابوعبیده که برخلاف عمرمردی آرام است وقتی وضع راخطرناک می بیندبالحن وصدایی آرام خطبه ای دررسای انصارمی خواندوانصارراآرام می نماید، دراین لحظه عمربسوی ابوبکر رفته وباذکراوصافش دست خودرابرای بیعت دردست ابوبکر می گذاردوابوعبیده نیزهمین کاررا می کند وبعدبشیرابن سعدازحقدپسرعموی خودوبدنبال اوگروهی ازخزرجیان بیعت ومردم حاضر برای بیعت برمی خیزندو اوسیان برای اینکه ازغافله عقب نماننددرمرحله آخربیعت می نمایند .
طبق تاریخ شیعه وسنی وسخن حضرت علی که درمخالفت باخلافت احتجاج کرد، ابوبکربادواستدلال مهم درآن جمع جانشین رسول خدا می شود: 1- سبقت مهاجردرمسلمانی 2- خویشاوندی باپیامبر .
دلایل دیگرعمربرای لیاقت ابوبکر، سپردن فرماندهی سپاه درغزوه "سلاسل "و"خیبربود"که جالب است درهردوباشکست بازگشته ودرسپاه اسامه نیزچون سربازعادی ملزم به حضوردرسپاه می شود .
جمع حاضربه اتفاق ابوبکربراه می افتندودرراه عمرهرکس را که می بیند دستش رابه دست ابوبکرمی زندکه درمواردی برای بیعت متوسل به زورمی شود .
ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه می گوید: علی هیچ شکی درخلافت خودنداشت ووقتی عباس عموی پیامبربه او می گویددست ترا بده تابا توبیعت کنم می گوید: ای عمومگرغیرازمن کسی شایسته خلافت است ومن بیعت پنهانی را دوست ندارم ونمی خواهم .
علی بعدازاقامه نمازبربدن پیامبر ودفن رسول خدا به مسجدمی ررود، بنی هاشم به همراه زبیرابن عوام باورودعلی به گردش حلقه می زنندوبنی امیه نیزباعثمام وعبدالرحمن ابن عوف درگوشه ای جمع شده اند که عمروابوبکر وهمراهان وارد مسجد می شوند وعمربازبان خطاب که: چراهرکدام درگوشه ای نشسته اید، برخیزیدوبا ابوبکربیعت کنیدکه بنی امیه یکی یکی برخاسته وبیعت می نمایند ولی علی وبنی هاشم بدون بیعت ازمسجدخارج وهمراهان عمربدنبالشان تادرخانه علی باتهدیدمی روند ودراین لحظه زبیر آماده جنگ می شود که سلمه ابن اسلم شمشیر زبیر را گرفته وبه عمرمی دهدوهمراهان عمرکه قصد جنگ دارندوپی برده اندکه علی بسادگی دست به شمشیرنمی بردگردبنی هاشم را گرفته وبه اجباردستشان را به دست ابوبکر می رسانند اماعلی بیعت نمی کندومی گوید همان احتجاجی که شمابا انصارنمودید من با شما می کنم که من درآن ازشما سزاوارترم ...
عمرمی گوید نمی توانی بروی مگرآنکه به دلخواه یابه اجباربیعت کنی، که علی می گوید: شیری بدوش که برایت سهمی درآن باشد وبه بده وبستان عمرنیزاشاره ای می نماید...
ابوبکروابوعبیده وقتی پرخاش عمررامی بینندوازسوی علی احساس خطرمی نمایندازدرملاطفت درآمده واقراربه برتری ومقامش نموده(درتاریخ به تفصیل بیان شده) وجوانی علی رابهانه وابوعبیده می گوید :خداوندبه توعمری درازبخشدودرآینده خلافت رابه توخواهندسپرد وآنگاه کسی مخالفت نمی کند، وکینه های عرب درجنگ های اسلام رابه رخ علی می کشد .
احتجاج علی مسلمانان را به ولوله وبرخی را به اعتراض وامی دارد وصداهابالا می گیرد که عمرمجلس را به هم می ریزدولی 12نفردرکنارعلی می مانندازجمله سلمان، ابوذر، مقداد، خزیمه ابن ثابت(ذوشهادتین)، عماروابوایوب انصاری ...
گروه که باعلی بعدازآن همه ایجادرعب ووحشت مانده بودندتصمیم می گیرندموقع منبررفتن خلیفه درمسجداورا به زیرکشیده ومانع ادامه کارش گردند، امامصلحت درآن می بینند که قبل ازآن باعلی مشورت نمایند، ووقتی هدف خودراافشاء می نمایند علی می گوید:قسم به خدااگردست به چنین کاری می زدید، جزدشمنی وجنگ حاصلی نداشت، لیکن شما چون نمک غذا وسرمه دیدگان هستیدواگرآن کاررا می کردید وبعدپیش من می آمدیدکه شمشیرهایتان آماده جنگ وخونریزی بودودرآن هنگام نیزبه من می گفتندیا بیعت کن یا تورا می کشیم من چاره ای جزآنکه آن هارا ازخوددورسازم نداشتم واشاره به سفارش پیامبرنمودند که که خیانت مردم را به اوگوشزد کرده بودندودربرابرسئوال علی که درآن هنگام وظیفه اش چیست ؟ پیامبرفرموده اند: اگریاورانی داشتی شتاب کن وبه جهادبرخیز، واگرنداشتی دست نگه داروازخون خودمحافظت نماتامظلومانه به من ملحق شوی ... وسپس ازآنان می خواهدکه اکنون ساکت نباشید وروانه مسجدشوید وآنچه ازرسول خداشنیده ایدبه ابوبکریادآورشوید ...
درروزجمعه ای که ابوبکر برمنبررفت یاران علی به گردمنبرپیامبرحلقه زده وباابوبکراحتجاج نمودندکه اولین نفرخالدابن سعیدبن عاص بودکه درهنگام سخن باپرخاش وتوهین عمرمواجه ولی آنچنان باکلامش با اومحکم سخن گفت که عمرساکت شد .
آنگاه سلمان فارسی که یکبارنیزدرغائله بیعت برای بیعت نکردن کتک نیزخورده بودسخن آغازکرد:کردیدونکردید وندانیدچه کردید، وسپس ابوبکرراخطاب قرارداد که اگرباحادثه ای ناشناخته روبروشوی یاپرسشی راکه نمیدانی ازتوشودازچه کسی کمک می خواهی.
تودرخلافت ازکسی پیشی گرفتی که ازتوداناتروبه رسول خدانزدیکتر(جواب احتجاج مهاجردرثقیفه) وبه تفسیرکتاب وسنت رسول خداآگاهتراست ... پیامبرمی خواست شمادرلشگراسامه باشیدتاازمثل آنچه امروزانجامی دهید جلوگری کند...
پس ازسلمان ابوذرغفاری سخن آغازکردوگفت :ای گروه قریش به کارزشتی دست زده ایدوخویشاوندی با رسول خدارارهاکردید، به خداقسم بااین کارجماعتی ازعرب به گذشته بازخواهندگشت ودردین سردرگم خواهندشد...
پس ازاحتجاج یاران علی ابوبکرازمنبرپایین آمدوبه منزل رفت وسه روزتمام درخانه ماند وبه مسجدنیزنیامد، پس ازسه روزخالدابن ولیدبا گروهی که شمشیرازنیام کشیده بودندبه گردخانه ابوبکرجمع شدندوخالدفریادزد:چرادرخانه نشسته ای، بخداقسم بنی هاشم به خلافت طمع کرده .
سالم بنده آزادشده حذیفه ومعاذابن جبل نیزباگروهی باشمشیر به آنان ملحق وابوبکررانیزازخانه خارج ودرحالی که عمرپیش قراول بودبه سوی مسجدپیامبرحرکت ووقتی به مسجدرسیدندعمرباصدای بلندفریادزد:ای همراهان علی امروزاگریک نفرازشما همان سخنی را بگویدکه پیش ازاین گفته، چشمانش را ازکاسه بیرون می آوریم .
ادامه دارد ...
مطلبی که ارائه می شودازکتاب "اول مظلوم" دکترتیجانی برگرفته وتلخیص گردیده، موضوعی که درمیان مورخان وکارشناسان دنیای اسلام به اشکال گوناگون بیان وحتی درمیان مستشرقین نیزطرفدارانی دارد .
هدف ازطرح این مطلب ایجادانگیزه دردوستان صاحب قلم ونظربرای بررسی ومطالعه بیشتر پیرامون جریانی که الفبای اختلاف درمیان مسلمانان شدوشناخت کامل آن می تواندحقایق زیادی رابرای جویندگان حقیقت روشن نماید، وازجمع دوستان که دراین زمینه دارای تحصیلات مرتیط بوده، انتظارمی رودکه ازنگاه علمی وپژوهشی خودمارامحروم نفرمایند.
آخرین حج پیامبر(ص) است ودر دردره ای میان مکه ومدینه درنزدیکی جحفه پیامبرماموربه ابلاغی می شودکه خداوندازاوخواسته است، خواسته ای که باید بدون ترس به پیروانش برساند(پیامبرازچه چیزی نگران وهراسان بوده که خداوندمی فرماید"خداوندتوراازگزندمردم درپناه می گیرد) .
خلیفه اول ودوم ازنخستین کسانی بودن که گفتند: به به! تبریک تبریک به توای پسرابوطالب که صبح وشام رادرک نمودی درحالی که مولای من ومولا هرمرد وزن مومنی شدی .
حسان ابن ثابت شاعرنامدارعرب که درمیان مردم بود، ازپیامبراجازه خواست ودرهمانجاشعری سرود که ترجمه آن اینگونه است :
" درروز غدیرخم پیامبر، مسلمانان راندادادوتوبشنو ازنبی ندایش را ...
پس گفت ای علی برخیززیرا من راضی شدم که تورا پس ازخودامام وهدایت کننده گردانم .
پس هرکه من مولای اویم ، علی سرپرست اوست ، پس برای علی یاورودوستداران راستین باشید .
پیامبردعاکردکه :خدایا دوست بداردوستانش را ودشمن بداردشمن علی را " .
پس پیامبرحسان رادعاکرد: ای حسان مادامی که بازبانت مارا یاری می دهی ، خداوندبه وسیله روح القدس توراتوفیق دهد .
وسپس آیه الیوم اکملت ... نازل شد .
ابوالفداء سیره النبویه ج 4 ، الغدیرج اص9 ، تفسیرابن کثیر، تفسیرطبری ، سیوطی ، تفسیرروح المعانی ، الدرالمنشور ذیل آیه
نقشه ترورپیامبربه نقل ازمنابع شیعی( به نقل ازحذیفه)، بعدازحجه الوداع ومنابع اهل تسنن پس ازجنگ تبوک، که درمنابع تعدادآنها را14نفروباذکراسامی ثبت کرده اند .
بعدازشکست نقشه ترورپیامبرگروهی "بنام اصحاب پیغمبر"علی رغم سفارش آنحضرت به اینکه جمع خصوصی نداشته باشید گردهم می آیندوپیمان نامه ای امضاء می نمایندکه توسط سعیدابن عاص نوشته می شود که درآن : خداوندنصب خلافت را به صاحبان خردونیکوکاران سپرده، پیامبران چیزی ازخودبه ارث نمی گذارند ، وهرکس به جزاین مسلمین رادعوت کندخونش را مباح می شمرند .
این پیمان نامه درسال دهم هجرت نوشته وبه ابوعبیده جراح سپرده می شود .
پیامبرپس ازبازگشت ازحج آخرتایکماه درمنزل ام سلمه ماندند واعتراض عایشه وحفضه به نزد پدرانشان جهت علت این امرباتوصیه آنهابه مدارا با پیامبروآرام کردنشان همراه شد .
مدتی ازبازگشت پیامبر(ص) ازحجه الوداع نگذشته که پیامبرجوان 20 ساله ای بنام اسامه ابن زیدرابه حضورخواسته ومی فرمایند: سپاه بزرگی فراهم کن وبرای جهادبارومیان به قتلگاه پدرت(محلی بنام موته) روانه شو ...
پیامبرازهمه مهاجرین وانصار بجزعلی وافرادی که درجنگ عذرموجه دارندمی خواهندبه این سپاه بپیوندندازجمله ابوبکر وعمرولی طبق نقل ابن ابی الحدید ودربعضی اقوال شیعه وسنی ونقل بحارالانوارابوبکر وعمر وتعدادی به همراه آنهابه بهانه اینکه اسامه جوان است وخام وچرالشگربه اوسپرده شده، درجمع آوری لشگراختلال ایجادمی نمایند .
پیامبربه مسجدآمده ومی فرماید همان ایرادی که درانتخاب پدرش برمن گرفتید درانتخاب اونیز می گیرید، اماهمانطور که پدرش سزاواروشایسته بوداونیزسزاوارآن است وسپس فرمودسپاه اسامه راجمع کنیدوازمدینه خارج شوید، وخداوندکسی را که ازسپاه اسامه جابماندوخودراازآن عقب اندازدلعنت کند .
دراین اثناء پیامبربیمارمی شوند وصهیب خدمتگذارعایشه ازطرف عایشه خبررابه ابوبکر می رساند وطبق بعضی اقوال ازابوبکروعمروابوعبیده می خواهدکه شبانه برگردندزیراامیدی به حیات پیامبرنیست .
ابوبکراسامه را متقاعدکه مابرای سرکشی به مدینه بازگردیم وازحال پیامبر آگاه تاشمارانیز آگاه نماییم وبااجازه اسامه بازمی گردند، که پیامبرهمان شب می فرمایند: امشب درمدینه شری بزرگ واقع شدودرجواب سئوال ادامه می دهندبعضی ازدستورمن سرپیچی نمودندکه من ازآنهابیزاری می جویم وچندبارتکرارمی نمایند که سپاه اسامه راروانه کنید .
حال پیامبربه وخامت گراییده وتوان حرکت به سوی مسجدبرای ادای نمازصبح راندارندوعایشه متوجه مطلب شده وباقاصدی ازپدرش می خواهدبجای پیامبر به نمازبه ایستد.
بااعتراض عده ای که توباید درسپاه اسامه باشی نه اینجا مانع نمازش می شوندوخبرازطریق بلال به پیامبر برای کسب تکلیف رسانده می شودوپیامبر باتن رنجوروبیمار درحالی که می فرمایند: قسم به کسی که جانم دردست اوست، فتنه بزرگ براسلام واردشده است باتکیه برعلی ابن ابیطالب وفضل ابن عباس به سختی خودرا به مسجدمی رسانندودر حالی که مردم منتظر جواب بلال بوده پیامبررابا چنین حال ناگواردرمسجدمی بینند.
پیامبرنمازرااقامه وسپس خطبه ای می خوانندکه درتارخ باتفاوت ذکرشده است .
باکارشکنی های فراوان اسامه موفق نمی شودسپاه راازلشگرگاه(جرف) مدینه خارج نمایدوپیامبررحلت می نمایند .
درروزهای آخرعمرپیامبرمی فرمایند: لوح ومرکبی بیاورید تاوصیتی کنم که هرگز گمراه نشوید .
عده ای بادرخواست پیامبرمخالفت وبیم فتنه بالا می گیرد که عمرمی گوید پیامبردرحالت تب بوده وهذیان می گوید .
راستی این جمله چه تاثیری دارد؟ اگرپیامبراصرارنمایدووصیتی بنویسد که باب میل عده ای نیست، به همان دلیل تب وهذیان می توان آنرا بی تاثیرنمود، واگررنجیده شده وبیم فتنه نموده وساکت شوندبازاوضاع بروفق مراداست .
اندکی قبل ازرحلت، حال پیامبر بهبودیافته وبا تکیه بردوش علی وفضل ابن عباس به مسجد می آیند وباصدای بلند برای مردم سخن می گویند: ای مردم آتش فتنه شعله ورشده وفتنه هاهمچون پاره های شب تاریک روآورده اند... کهابن هشام درسیره ، بخاری درصحیح، احمدبن حنبل درمسندوابن سعددرالطبقات ... آنراذکرکرده اند .
ابوبکر قبل ازوفات ازپیامبراجازه خواستندتابه "سنخ" نزد خانواده خودبروند وپیامبرحالشان دوباره به وخامت می گراید ودرنهایت رسول خدابرسینه علی جان بجان آفرین تسلیم می نمایند .
باصدای شیون ازخانه پیامبرمردم پی به رحلت پامبربردندوبسوی خانه پیامبرهجوم آوردند.
عمرواردخانه شدوپارچه راکنارزدوبعدگفت: عده ای ازمردم منافق گمان کرده اندمحمدمرده است ولی به خداقسم اونمرده است، بلکه چون موسی ابن عمران به ملاقات خدارفته وبازخواهدگشت وهرکسی که درمقابل عمرمی گفت پیامبرمرده عمراورا باغلاف شمشیرمی نواخت وبه مجازات تهدیدش می کردواین حال تامدتی ادامه داشت وموج دودلی درحیات وممات پیامبربرمردم مستولی شده بود .
عمرکه به اسامه می گوید ممکن است پیامبرازمیان مابروند ومادیگر اورا نبینیم وبربالین پیامبر می گوید پیامبرهذیان می گوید آیا به یقین می گوید پیامبرنمرده است ؟.
ابوبکر که بیرون مدینه بودباگروهی ازهمراهان ازراه می رسد وبربالین پیامبررفته واعلام می کند که محمدمرده است، مردم بااین سخن ازدودلی درآمده وعمرنیزکاملا تسلیم وساکت می شود .
ادامه دارد ...
شرایط شفاعتشونده
الف: توحید و اعتقاد به وحدانیت خداوند؛ اولین و بلکه مهمترین و اساسیترین شرط شفاعت است. شرک و بتپرستی مانع از شفاعت میگردد؛ یعنی اولیاء خدا مشرکین را شفاعت نمیکنند. امام حسن مجتبی (ع): رسول گرامی اسلام (ص) فرمود: شفاعت من برای کسانی است که گناهان کبیره انجام دادهاند غیر از شرک و ستم.
ب: ظالم نباشد؛ شفاعتشونده ظلم و ستم به دیگران روا نداشته باشد؛ چون پیامبر(ص) فرمودند: شفاعت من شامل اهل ظلم و ستم نمی گردد.
شفاعت رسول خدا یا اولیاء خدا شامل کسانی است که به نفس خویش ستم نمودهاند، ولی شفاعت آنها شامل کسانی که ظلم و ستم به دیگران نمودهاند، نمیشود؛ مگر این که مظلوم از حق خویش بگذرد و ظالم را عفو نماید.
علی(ع) میفرمایند: آگاه باشید که ظلم و ستم سه گونه است:
ظلمی که بخشوده نخواهد شد و آن شرک به خداست؛
ظلمی که قابل عفو و گذشت است و آن ظلم به خویش است؛
ظلمی که رهایی ندارد و آن ظلم بندگان نسبت به دیگران است.( بحار الانوار ، ج 7 ، ص 271)
ج : اعتقاد به شفاعت؛ شفاعتشونده اعتقاد قلبی به شفاعت داشته باشد. در غیر این صورت مشمول شفاعت قرار نمیگیرد. رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند: هر کس به شفاعت من اعتقاد قلبی نداشته باشد، شفاعت من به او نمیرسد.(بحار الانوار ، ج 8، 58)
د : نماز را بزرگ بشمارد؛ و هر کاری را فدای نماز کند. اگر نماز مورد قبول خداوند قرار بگیرد، بقیه اعمال نیز قبول می گردد و به اصطلاح به کار بگوید نماز دارم، نه به نماز بگوید کار دارم. ابی بصیر از امام کاظم(ع) روایت می کند که پدرم امام صادق(ع) در وقت وفاتش فرمود: فرزندم! شفاعت ما به کسی که نمازش را سبک بشمارد، نمی رسد.(وسائل الشیعه ، ج3 ، ص 16)
د: خیانت کار نباشد؛ کسی که خیانت به برادران دینی خود نموده، از شفاعت برخوردار نمی باشد. رسول خدا (ص) فرمود: هر کس به برادر دینی خویش خیانت نماید، خداوند برکت را از روزیش برمیدارد و زندگیش را ویران میسازد و او را به خودش واگذار میکند و شفاعتی از او نخواهد شد.( وسائل الشعیه ، ج 12، ص 210 ، حدیث 11)
مخاطبان شفاعت چهار دسته اند:
دسته اول ـ شفاعت باعث میشود که (پیش از رفتن به جهنم) شخص گناهکار بخشوده شود.
دسته دوم ـ شفاعت موجب میشود گناهکاری که تازه به جهنم وارد شده است، از جهنم نجات یابد.
دسته سوم ـ برخی از گناهکاران پس از آن که مدتها در جهنم میمانند، اذن داده میشود که شفاعت کنندگان، آنان را شفاعت کنند.
(دسته چهارم ـ عدهای اصلاً شفاعت نمیشوند و برای همیشه باید در عذاب و جهنم باشند. چنین کسانی مخاطب آیات هُم فیها خالِدون هستند.(از مسلمانان و غیرمسلمانان
- ایجاد امید به خدا؛ بالاترین اثر مثبت شفاعت این است که انسان را به خدا امیدوار میکند و یأس و نومیدی را از انسان میزداید. در حقیقت منشأ فلسفه شفاعت این است که اصل در آفرینش جهان، رحمت است و امید موجودات به رحمت پروردگار، موجب تداوم آنها میگردد.
- رفع یأس؛ از جمله آثار و نتایج شفاعت، زدودن روح یأس و نومیدی از انسان است و مایه این میشود که انسان هیچ گاه از رحمت خدا مأیوس نگردد؛ زیرا یأس از رحمت خدا؛ خطرناکترین حالتی است که به انسان عارض میشود.
- ایجاد انگیزه برای تحصیل شرایط شفاعت؛ کسی که امید به شفاعت داشته باشد، سعی و تلاش میکند که خود را بر انجام کارهای نیک و خیر وادار کند تا مورد شفاعت اولیاء الهی قرار بگیرد و عملی انجام دهد تا خداوند از عمل و گفتار او راضی باشد.
- اعتقاد به شفاعت؛ (و این که پیامبران ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و اولیاء و صالحان در روز رستاخیز درباره کسانی که پیوند ایمانی خود را با خدا قطع ننموده و رابطه معنوی خود را با شفیعان درگاه الهی حفظ کرده اند، وساطت و شفاعت خواهند کرد،) دارای آثار ارزنده تربیتی است و کاملاً جنبه سازندگی دارد و سبب می شود که گروهی از گنهکاران به راه اطاعت باز گردند.
شفاعت، پارتی بازی نیست
از مطالبی که بیان شد، روشن گردید که شفاعت، پارتی بازی نیست و به این معنا نیست که افراد هر آنچه می توانند گناه کنند و بعد دست به دامن اولیاء خدا بزنند و خود را از عذاب خداوند نجات بدهند. بلکه معنای شفاعت این است که ولی خدا برای کسانی که خود دارای دین صحیح و اعمال شایستهاند ولی گناهان قابل عفو و بخشش دارند، دستگیری نماید و آنها را از عذاب الهی برهاند. در نتیجه، شفاعت نوعی تربیت و سازندگی است نه وسیله فرار از زیر بار مسؤولیت.
نکته
(شفاعت و عقاید خرافی)
پیامبر اسلام( ص) و پیشوایان معصوم (ع) نخواستهاند با فرمایشات خود پیرامون شفاعت از گناهکاران، مردم را نسبت به گناه و خلافکاری جری کنند و به آنان جرأت معصیت بدهند، بلکه منظور بیان واقعیتی است که در جهان پس از مرگ واقع خواهد شد. بنابراین، اوضاع برخی عقاید رایج بین بعضی عوام و بلکه خواص معلوم الحال مبنی بر این که مثلاً علی(ع) و یا حضرت اباعبدالله(ع) کشته شدند تا امت پیامبر را هر چقدر هم که معصیت کنند، در آن دنیا شفاعت کنند، روشن می شود. چنین عقایدی بیشتر شبیه باورهای مسیحیان است که بر این عقیده اند که مسیح به صلیب کشیده شد تا تضمین گناهان امتش باشد! در حالی که امام صادق(ع) تصریح فرمودند که برای بهره مندی از شفاعت ما باید حداقلی از شرایط را داشته باشید و به اصطلاح خودتان را به ما شفیعان برسانید تا ما بتوانیم از شما شفاعت کنیم و الا دستتان از شفاعت کوتاه خواهد ماند.
مدارک روایات شفاعت
کتابهای شیعه:
1 ـ کافی، تألیف محمد بن یعقوب کلینی، متوفای 328 چاپ آخوندی.
2 ـ من لا یحضره الفقیه، تألیف شیخ صدوق، متوفای 381 چاپ نجف.
3 ـ تهذیب الاحکام، تألیف شیخ طوسی، متوفای 460 چاپ نجف.
4 ـ صفات الشیعه، تألیف شیخ صدوق، متوفای 381چاپ نجف.
5 ـ فضائل الشیعه، تألیف شیخ صدوق، متوفای 381 چاپ نجف.
6 ـ ثواب الاعمال، تألیف شیخ صدوق، متوفای 381 چاپ غفاری.
7 ـ امالی، تألیف شیخ صدوق، متوفای 381 چاپ قم.
8 ـ عیون اخبار الرضا، تألیف شیخ صدوق، متوفای 381 چاپ قم.
9 ـ خصال، تألیف شیخ صدوق، متوفای 381 چاپ غفاری.
10 ـ امالی، تألیف شیخ طوسی، متوفای 460 چاپ قدیم.
11 ـ تفسیر علی بن ابراهیم قمی، (سده سوم) چاپ خشتی.
12 ـ تفسیر عیاشی، (سده سوم) چاپ قم.
13 ـ نهج البلاغه علی ـ علیه السّلام ـ ، تألیف سید رضی، متوفای 406 چاپ مصر با شرح عبده.
14 ـ تفسیر مجمع البیان، تألیف شیخ طبرسی، متوفای 548 چاپ اسلامیه.
15 ـ مناقب ابن شهر آشوب، متوفای 588 چاپ نجف.
16 ـ بشاره المصطفی، تألیف عمادالدین طبری، (سده ششم) چاپ دوم نجف.
17 ـ محاسن برقی، (سده سوم) چاپ تهران.
18 ـ تفسیر فرات کوفی، (سده سوم) چاپ نجف.
19 ـ اختصاص، تألیف شیخ مفید، متوفای 413 چاپ تهران.
20 ـ صحیفه سجادیه، دعاهای حضرت سجاد ـ علیه السّلام ـ ، چاپ آخوندی.
21 ـ مصباح المتهجد شیخ طوسی، متوفای 460 چاپ قدیم.
مدارک ما از کتابهای شیعه مربوط به سده سوم تا ششم هجری میباشد.
کتابهای اهل تسنن:
22 ـ صحیح بخاری، تألیف محمدبن اسماعیل بخاری متوفای 256 چاپ کتاب الشعب 9 جزء درسه جلد.
23 ـ صحیح مسلم،متوفای 261 چاپ مصر 1334 هـ .ق 8 جزء در دوجلد.
24 ـ مسند احمد حنبل، متوفای 241 چاپ مصر در شش جلد.
و...
شفاعت بر دوگونه است:
1- شفاعت تکوینیّه
2- شفاعت تشریعیّه:
الف) شفاعت تشریعیّه ای که در دنیا برای انسان تحقق می پذیرد.(استغفار)
ب) شفاعت تشریعیّه ای که در آخرت متحقق می گردد.
شفاعت تکوینی
عبارت است از واسطه قرار گرفتن علل و اسباب بین ذات مقدّس خداوندی و بین مسبّبات و موجودات خارجیّه در تدبیر و تنظیم وجودشان، در بقاء و استدامه آنها در عالم خلقت. (وسائط فیما بیننا و بین الله تعالی)(المیزان، ج1، ص160) و همچنین بین خداوند و تمام موجودات و مخلوقات و اسباب واقع در راه تحقق بخشیدن موجودات و اعطاء وجود به ماهیّات امکانیّه و قالب های خارجیّه. و به طور کلی هرچه در وسط قرار گیرد و واسطه برای گسترش نور و توحید خداوند متعال در عوالم امکان گردد.
تفسیرالمیزان ، جلد1، صفحه77تا82(استنادعلل مادیّه به خداوند تعالی)
جلد 2 ، صفحه180تا193( تأثیر بعضی از اعمال بر خارج و ارتباط بین اعمال و حوادث خارجیّه)
جلد 20، صفحه283تا285(وساطت فرشتگان در تدبیر امور خارجیه)
شفاعت تشریعی
مقدمه:
خداوند تبارک و تعالی با ارسال پیامبران و انزال کتب آسمانی و وضع احکام و قوانین از اوامر و نواهی و عکس العمل آنها از تبعات مخالفت و موافقت که ثواب وعقاب در دار آخرت است، ما را از نعمت سیر تشریعی در راه تکامل برخوردار فرموده است و بر این اساس پیامبران آمدند و مردم را به رحمت و نعمت خداوند بشارت دادند و از عواقب وخیم خیانت و جنایت و ستم برحذر داشتند. حجّت بر مردم تمام شد و بیّنه و برهان، آنها را به پیروی از صراط مستقیم الزام کرد.
یکی از واژههایی که زبانزد عام و خاص است و غالب مردم جهان از ملتهای مختلف و مذاهب و ادیان گوناگون آن را از عقاید مسلم خویش به حساب می آورند، واژه شفاعت و شفیع و شافع است.
حتی در بین غیرمسلمانان مسأله شفاعت، مسأله معروف و متداولی بوده است. و تمام مردم عالم به آن معتقدند.
میگویند: مردی به نام تبَّع از قبیله حمیر، پیش از تولد رسول گرامی اسلام(ص) ادامه مطلب...
بت پرستان
آیاتی است که از شفیع بودن بتها انتقاد می کند.
مراجعه به آیات قرآن و تاریخ عرب جاهلی روشن می سازد که بت پرستان، بتهای چوبی و سنگی و فلزی را می پرستیدند و چنین می پنداشتند که با پرستش معبودهای مصنوعی، می توانند رضا و توجه آنان را به خود جلب نمایند تا در درگاه الهی شفیعان آنان باشند.
قرآن مجید به عناوین گوناگون نه تنها از عبادت و پرستش آنها نهی می کند، بلکه از شفیع بودن آنان شدیداً انتقاد می نماید و توجه می دهد که این معبودهای ناچیز که مالک خیر و شر خویش نیستند، چگونه می توانند عذاب الهی را از دیگران دفع کنند؟ اینک این دسته از آیات:
(وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِیَ إِلَیَّ وَلَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ وَ مَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ الله... – أنعام:93)
1- وَمَا نَرَى مَعَکُمْ شُفَعَاءکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاء ( انعام: 94) «( به گروه بت پرست گفته می شود ) چرا ما شفیعان شما را که آنها را شریکان «خدا» می پنداشتید، نمی بینیم؟ پیوندهای شما با آنها قطع شد و آنچه درباره این بتها تصور می نمودید، ( شریکان خدا می دانستید ) باطل گردید».
2- وَ یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَ لاَ یَنفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللّهَ بِمَا لاَ یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لاَ فِی الأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ( یونس :18)«موجوداتی را می پرستند که ضرر و سودی به آنها نمی رساند، و می گویند آنها شفیعان ما در پیشگاه خداوند می باشند! بگو آیا خبر از چیزی می دهیم که در آسمانها و زمین خدا از آن خبر ندارد، پیراسته است خدا از آنچه برای او شریک قرار می دهیم».
(ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُون – روم:10)
4- «وُ لَم یُکن لَهم مِن شُرکائِهِم شُفعاءُ و کانوا بِشُرکائِهِم کافرین».( روم:13) «( روز رستاخیز ) از میان بتهائی که می پرستیدند و شریک خداوند تصور می کردند، شفیعانی برای آنان نبود ( آنان در آن روز ) معبود بودن آنها را انکار می نمایند».
5- «اَم اتّخذوا من دون اللهِ شُفعاءَ قُل اَوُلَو کانوا لا یُملِکون شَیئاً و لا یُعقِلون».( زمر: 43) «بلکه آنان شفیعانی جز خدا اتخاذ نموده اند، بگو با این که آنها مالک چیزی نبوده و تعقلی ندارند (باز آنها را شفیع می پندارید )».
با توجه به متن این آیات، و قرائنی که در قبل و بعد آنها است، روشن می گردد که هدف همگی انتقاد از شفیع بودن بت ها می باشد، و مفاد آنها نفی شفاعت به طور مطلق نیست بلکه هدف، انتقاد از شفیع بودن بت ها است؛ زیرا این موجودات ( که به تعبیر قرآن عقل و شعوری ندارند و مالک چیزی نیستند ) چگونه می توانند از دیگری دفع ضرر کنند؟
3- أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن یُرِدْنِ الرَّحْمَن بِضُرٍّ لاَّ تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَلاَ یُنقِذُونِ(یس:23)«آیا من جز خدا، خدایانی برای خود انتخاب کنم، در صورتی که هر گاه از طرف خدا ضرری ( کیفر ) متوجه من می گردد، شفاعت آنان سودی نبخشیده و مرا نجات نمی دهد».
گوینده این سخن طبق نقل مفسران، حبیب نجار است که به حمایت از رسولان عیسی برخاسته، و از توجه به بتها و اعتقاد به شفاعت آنها انتقاد می کند.
بنابر این، مجموع آیات نفی کننده شفاعت در چهار گروه خلاصه می گردد. ادامه مطلب...
آیاتی که ظاهراً شفاعت را نفی میکنند
مطلق شفاعت
و آن آیات یا دستاویز منکرین شفاعت (شفاعت به معنای دستگیری از گناهکاران از امت) ، قرار گرفته یا ممکن است دستاویز آنها قرار بگیرد.
* لاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ(بقره:48) نه از او شفاعتى پذیرفته.
** یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ(بقره:254) اى کسانى که ایمان آورده اید از آنچه به شما روزى داده ایم انفاق کنید پیش از آنکه روزى فرا رسد که در آن نه داد و ستدى است و نه دوستى و نه شفاعتى.
پاسخ:
توجه به یک آیه و چشم پوشی از آیات دیگر، نمی تواند مبنای صحیحی برای تفسیر قرآن باشد، زیرا همان طور که گفته شد مجموع آیات یک موضوع در قرآن، هدف واحدی را تعقیب می کنند و تا مجموع آیات در نظر گرفته نشود، هرگز نمی توان مقصود نهائی قرآن را تعیین نمود. مثلاً در همین مورد که قرآن به حسب ظاهر وجود شفاعت را در روز رستاخیز نفی می کند، بلافاصله در آیه بعدی که آیه معروف به «آیه الکرسی» است، به وجود شفیعانی تصریح می کند که به اذن خداوند درباره گروهی شفاعت خواهند نمود. چنان که می فرماید: «من ذا الّذی یشفع عنده الاّ باذنه». «کی است که پیش او شفاعت کند جز به اذن او»؟ با وجود چنین قرینه پیوسته به آیه، و با وجود قرائن فراوانی که در آیات دیگر وجود دارد، باید مفاد آیه غیر آن باشد که در وهله اول به نظر می رسد؛ یعنی مقصود نفی شفاعت های باطل است نه مطلق شفاعت. بنابراین، درست است که خداوند منّان در این آیه شریفه، شفاعت را به طور کلی نفی نموده، ولی در آیه بعدی (آیةالکرسی) شفاعت را برای مأذونین (اولیاء خودش) تثبیت نموده است. و شخص منصف هر دو آیه را با هم در نظر میگیرد و به اصطلاح یکی را مفسِّر و مقیِّد دیگری قرار میدهد و سپس یا رد یا اثبات میکند. و عقلانی نیست که به آیهای تمسک کرده و آیات دیگر را نادیده گرفت. بنابراین، معنای آیه فوق با توجه به آیه بعدی، این میشود که خدای علیم شفاعت شافعینی که با او هیچگونه ارتباطی ندارند را نفی میکند. و به عبارت دیگر، شفاعت استقلالی را مردود میداند. و در آیه بعدی شفاعت شافعینی که مأذون از طرف او هستند را ثابت میکند. شفاعت پیامبران و صالحان درباره آن گروهی است که برای شفاعت قابلیت و استعداد داشته باشند و پیوند ایمانی خود را با خدا قطع نکرده و ارتباط معنوی آنان با عزیزان درگاه الهی باقی مانده باشد و گروهی که آیه از آنها نفی شفاعت می کند یا کافر و غیر مؤمن هستند و یا مسلمانند ولی زکات مال خود را نمی پردازند. این دو گروه شایسته شفاعت نیستند. و این، دلیل بر نفی شفاعت از دیگران نمی گردد.
*** مَّن یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَّهُ نَصِیبٌ مِّنْهَا وَمَن یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَّهُ کِفْلٌ مِّنْهَا(نساء:85) هر کس شفاعت پسندیده کند-سبب کار خیر- براى وى از آن نصیبى خواهد بود و هر کس شفاعت ناپسندیده اى کند-موجبات کار زشتی را فراهم آورد- براى او از آن [نیز] سهمى خواهد بود.(یعنی شریک خواهند بود.)
**** لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا(زُمَر:44) شفاعت یکسره از آن خداست.
***** فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ(شُعراء:100) شفاعتگرانى نداریم.
پاسخ:
این آیه، شفاعت مورد نظر کافران را مردود میداند. ولی اصل شفاعت را مردود نمیداند. بلکه آیات دیگری علاوه بر این که اصل شفاعت را ثابت میکنند، شفاعتکننده را نیز بیان میکنند.
****** فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ(مدُثُر:48) شفاعت شفاعتکنندگان به حال آنها سودى نمىبخشد.
******* مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَلَا شَفِیعٍ یُطَاعُ=حرفشان شنیده شده و پذیرفته شود(غافر/مؤمن:18) براى ستمگران نه یارى است و نه شفاعتگرى که مورد اطاعت باشد.
یهودیان
آیاتی نیز شفاعت مورد نظر یهود را نفی می کند؛ زیرا آنان درباره شفاعت عقیده خاصی داشتند.
(یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ... – بقره:47)
وَاتَّقُواْ یَوْمًا لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئًا وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ( بقره: 48) «از آن روز بترسید که کسی به جای کسی مجازات نمی گردد، نه شفاعت پذیرفته می شود، و نه غرامت و بدل قبول می گردد و آنان یاری نمی شوند»
اصولاً ملت یهود خود را ملت برگزیده و رشته جدا بافته میدانند و گوش همه جهانیان این جمله را از آنان شنیده است که ما امت برگزیده خدا هستیم. نه تنها آنان بلکه به نقل قرآن، مسیحیان نیز چنین عقیده ای را درباره خود داشتند. چنانکه قرآن مجید می فرماید: «و قالت الیهود و النّصاری نحن ابناء الله و احبّاوه».( مائده: 18) «یهود و نصارا گفتند که ما فرزندان و دوستان خدا هستیم».
آنان نجات در آخرت را از آن کسی می دانستند که به خاندان اسرائیل منتسب گردد، تو گوئی انتساب به فامیل اسرائیل و یا انتساب به یکی از دو آئین، هر چند عملی در کار نباشد، مایه نجات انسانها است! تا آنجا که قرآن از آنان نقل می کند:
«و قالوا لن یدخل الجنّه الاّ من کان هوداً او نصاری».( بقره: 111 ) «گفتند که به بهشت جز یهودی یا مسیحی وارد نمی شود».
گستاخی آنان به جائی رسیده بود که با کمال بی شرمی می گفتند: «وقالوا لَن تَمُسّنا النّارْ اِلاّ اَیّاماً مُعدوده قُل اَتّخذتُم عِند اللهِ عُهداً»( بقره :80) «( می گفتند: ) ما جز چند روزی در آتش دوزخ نخواهیم سوخت! تو گوئی از خداوند برای این مطلب پیمانی گرفته اند».
این دو آیه درباره چنین ملت متکبر و خودخواه سخن می گوید و شفاعت مورد اعتقاد آنان را که هیچ نوع قید و شرطی برای آن قائل نبودند، نفی می کند. از این جهت هنگامی که بزرگان علم تفسیر به شرح این دو آیه میرسند، می گویند: این دو آیه مربوط به نفی شفاعتی است که یهود درباره خود معتقد بودند و می گفتند: پیامبرزاده ایم و در روز رستاخیز به همین جهت مورد شفاعت قرار خواهیم گرفت.
کافران
آیاتی که صریحاً می گوید که روز رستاخیز برای گروه کافر، شفیع و شافعی وجود ندارد و یا شفاعت شافعان به حال آنان سودی نمی بخشد مانند:
(الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَاء یَوْمِهِمْ هَذَا وَمَا کَانُواْ بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ – أعراف:51)
1. یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاء فَیَشْفَعُواْ لَنَا... (اعراف :53) «... افرادی که روز رستاخیز را در گذشته فراموش کرده بودند به خود آمده می گویند رسولان پرورگار ما آمدند آیا ما شفیعانی داریم که در حق ما شفاعت کنند؟! ... ( آنان باید بدانند کار از کار گذشته ) و ضرر کرده اند و خود را در معرض عذاب قرار داده اند و آنچه را که بر خدا افترا می بستند ( بتها مقربان درگاه خداوند هستند ) باطل از آب درآمد».
طلب کنندگان شفاعت در این آیه، همان منکران روز رستاخیزند و جمله «قد خسروا ...» گواه بر این است که برای آنان شافعانی نیست و اگر شفیعانی برای آنان بود، هرگز صحیح نبود گفته شود که «قَد خَسروا اَنفُسُهْم ...».
(وَقِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ تَعْبُدُونَ... – شعراء:92)
2- إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ. وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ. فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ. وَلَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ( شعراء : 101 - 98) «( هنگامی که آنان با معبود های خود به آتش افتادند، رو به معبودهای خود کرده می گویند: ) ما شما را در پرستش، با خداوند جهان، یکسان قرار دادیم، ما را گروه مجرمان گمراه کردند برای ما نه شافعی هست و نه دوست مهربانی».
3- «و کُنّا نُکذّبْ بِیومِ الدّینِ حُتّی اَتاَنا الیقینْ فَما تَنفَعْهْم شَفاعُهْ الشّافِعین».( مدثر: 48 - 46) «روز رستاخیز را انکار کردیم تا آن که برای ما یقین آمد، در این موقع شفاعت شافعان به حال آنان فائده ای نمی بخشد».
مفسران می گویند: مقصود از شافعان در آیه همان شافعان حقیقی هستند نه شافعان پنداری مانند بت، که گروه بت پرستان آنها را شافعان خویش می پنداشتند و علت این که شفاعت آنان درباره این گروه سودی نمی بخشد این است که این افراد بر اثر کفر و انکار روز بازپسین و ارتکاب یک رشته جرائم بزرگ، و ترک فرائض (ما سُلُککم فی سُقرٍ ، قالوا لم نَکْ مِنُ المصلینُ، وُ لم نَکْ نُطعمْ المِسکینُ و کُنا نَخُوضُ مُعُ الخائِضِینُ (مدثر: 45 -42) چه چیز شما را وارد دوزخ ساخت؟ می گویند: نماز نمی گزاردیم، مستمندان را اطعام نمی کردیم، و در باطل فرو می رفتیم)، شایسته شفاعت نیستند؛ زیرا کوچکترین ارتباط ایمانی با خدا نداشته و پیوند معنوی خود را با شافعـان قـطع کرده اند.
این افراد بر اثر دوری از تقوا و پاکی، هرگز به وسیله شفاعت پاک و طاهر نمی شوند، و بر اثر نداشتن قابلیت، شفاعت به حال آنان سودی نمی بخشد و به عبارت دیگر، شفاعت صالحان درباره افراد، منوط به اذن خدا و رضای او است و اذن خدا درباره گروهی است که با او ارتباط داشته باشند و مورد رضایت او قرار گیرند. البته احتمال دارد که مقصود از شافعان در آیه، شافعان پنداری آنان باشد زیرا سیاق آیات می رساند که آنان بت پرست بوده و به روز رستاخیز ایمان نداشتند.
در هر حال شفاعت درباره این گروه موثر نمی گردد یا به خاطر نبودن لیاقت در مورد شفاعت و یا به علت نبودن شایستگی در شفیع های پنداری.
در هر صورت نبودن شفیع برای گروه کافر و منکران معاد در روز رستاخیز ( همچنان که مفاد دو آیه نخست است) و یا سودمند واقع نشدن شفاعت شافعان در حق آنان ( مفاد آیه سوم ) منافاتی با ثبوت شفاعت درباره اهل ایمان ندارد.
ادامه دارد...
شفاعت
بحث شفاعت از بهترین و عالی ترین بحث های معاد است. و چه در آیات قرآن و چه در روایات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین سخن از این موضوع بسیار به میان آمده است. در بین باحثین نیز مذاکره و گفتگو زیاد شده است تا حدّی که بعضی تا آنجا زیاده روی کرده اند که شفاعت را به نصّاب و معاندان هم رسانیده اند و همه را مشمول شفاعت محمّدیّه دانسته اند. و برخی آنقدر کوتاه آمده اند که شفاعت را به کلّی انکار و فقط در امور تکوینیّه مجری دانسته اند و در امور تشریعیّه، عفو و اغماض از مجرم و عذاب الهی را امری مُنکَر پنداشته اند.
کتابهایی که از طرفین در ردّ و اثبات نگاشته شده است، بسیار زیاد است و بهترین بحث ها، بحث های حضرت علّامه طباطبائی در المیزان است.(جلد1 از صفحه 156تا صفحه 188)
شفاعت در لغت
از واژه شَفع= جفت کردن طاق، زوج، دوبرابر کردن چیزی، اضافه کردن، افزودن، پیوستن، ضمیمه کردن، مُنضمّ کردن چیزی به چیزی،
از واژه شُفع= (شُفعه) حق تقدم در خرید چیزی.
شفاعت در اصطلاح
میانجیگری، واسطه شدن، پادرمیانی کردن، مداخله کردن، وساطت کسی را نزد دیگری کردن.
شفیع= شافع، میانجی، واسطه، حامی، مدافع.
شافع= شفیع
مشفوع= همراه، ملازم، متحد.
برای شفاعت اصطلاحی، دو معنا وجود دارد:
1ـ تمام علمای شیعه و اکثر علمای اهل تسنن میگویند: شفاعت یک نوع وساطت در مغفرت و عفو و بخشیدن گناهان است؛ یعنی شخص قوی از ضعیف دستگیری مینماید تا او را به مقامی برساند یا از عذابی برهاند. چنان که رسول خدا(ص) فرمود: من شفاعتم را برای گناهکاران از امتم که مرتکب گناهان کبیره شدهاند.( بحار الانوار، ج 8 ، ص 34)
این نوع از شفاعت، مورد نظر ماست و جای بحث و گفتگو و قیل و قال است. این معنی با معانی لغوی نیز سازگار است؛ چون نقصانی که در شفاعتشونده وجود دارد با نیروی معنوی شفاعتکننده ضمیمه میشود و او را به مقامی میرساند یا از عذاب اخروی نجات می دهد. آیات و روایات نیز ناظر به همین معنا از شفاعت است.
2 - شفاعت به معنای بالا بردن درجات؛ معتزله قائلند: هدف و غرض از شفاعت فقط بالا بردن مقام و درجات معنوی است که اولیاء خداوند انجام میدهند و شخص را از مقامی به مقام بالاتر میبرند و معنای اول از شفاعت را که همان دستگیری از گناهکاران است را منکرند و میگویند: گناهکار هیچ موقع مورد شفاعت واقع نمیشود بلکه برای همیشه در دوزخ میسوزد.( تفسیرکبیر ، ج 3، ص 56)
شفاعت یک نوع دستگیری است، خواه دستگیری از گناهکاران یا دستگیری در جهت بالا بردن درجات. و شاهد بر این معنا فرمایش امام صادق (ع) است. زراره میگوید: از امام صادق(ع) پرسیدند: آیا مؤمن نیازی به شفاعت رسول خدا(ص) دارد؟ آن حضرت فرمودند: آری؛ زیرا مؤمنان هم گناه و خطا دارند و تمام مردم در روز قیامت به شفاعت محمد(ص) نیازمندند.
روشن است که منظور از خطا به قرینه تقابل، غیر از گناه است و تمام مؤمنین اگر گناهی نکرده باشند، خطا که همان لغزشهای غیرمعصیتی باشد، انجام دادهاند. بنابراین، آنها برای همین لغزشها احتیاج به شفاعت دارند؛ اگرچه گناهی مرتکب نشده باشد.
بحث شفاعت را در توحید عبادیبررسی می کنند.
ماده «شفاعت» در قرآن با تمام مشتقات خود «سی بار» در سوره های مختلف و گوناگون به طور نفی و اثبات وارد شده است.
در قرآن کریم مسأله شفاعت به دو دسته تقسیم میگردد:
اول - دستهای که شفاعت را صریحاً برای خدا)بدون قید و شرط) و مأذونین از طرف خدا(با قیود و شرایطی) میداند.
دوم - دستهای که شفاعت را نفی میکند.(چهار گروه: کافران، یهود، بت پرستان، مجرمان)
آیاتی که شفاعت با اذن خدا را صریحاً ثابت میکنند
این آیات میگویند شفاعت باید با اذن خدای منان باشد و بدون اذن پروردگار تحقق پیدا نمیکند.
1 - مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ(بقره:255) آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند.
2 -مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ(یونس:3) شفاعتگرى جز پس از اذن او نیست.
3 -لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا=توحید کامل(مریم:87) اختیار شفاعت را ندارند جز آن کس که از جانب [خداى] رحمان پیمانى گرفته است.
4 -یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا=انبیا،ائمّه و مؤمنان خاص(طه:109) در آن روز شفاعت [به کسى] سود نبخشد مگر کسى را که [خداى] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آید.
5 - لَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى (أنبیاء:28) جز براى کسى که [خدا] رضایت دهد، شفاعت نمىکنند.
6 - لَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ(سبأ:23) شفاعتگرى در پیشگاه او سود نمى بخشد مگر براى آن کس که به وى اجازه دهد.
7 - لَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ=گواهی توحید(زخرف:86) کسانى که به جاى او مى خوانند [و مى پرستند] اختیار شفاعت ندارند مگر آن کسانى که آگاهانه به حق-توحید- گواهى داده باشند.(و شفاعت اهل حق کنند.)
8 - لَا تُغْنِی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا إِلَّا مِن بَعْدِ أَن یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن یَشَاءُ وَیَرْضَى(نجم:26) شفاعتشان-شفاعت ملائکه- به کارى نیاید مگر پس از آن که خدا به هر که خواهد و خشنود باشد، اذن دهد.(یعنی اصل شفاعت مسلّم فرض گرفته شده و در نوعش مُحاجّه صورت میگیرد.)
-
وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ (60 - انفال)
و هر چه در تــــوان دارید از نیرو و اسب هاى آماده بسیج کنید تا با این [تدارکات] دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] دیگرى را جز ایشان که شما نمىشناسیدشان و خدا آنان را مىشناسد بترسانیــــد و هر چیزى در راه خدا خرج کنید پاداشش به خود شما بازگردانیده مىشود و بر شما ستم نخواهد رفت (60)
** تفسیر:از این آیه چنین بر می آید که در برابر دشمن باید از تمام توان خود استفاده کنیم و هر چه می توانیم تدارک ببینیم تا چه حد؟! تا حدی که از ما بترسند و اجازه تعدی به مسلمین را از سر خود بیرون کنند. لذا خوش آمد دشمن از سطح آمادگی ما ملاکی برای ما نباید باشد. به نظر می رسد حتی ساختن بمب اتم و بمب های دیگر در این سطح نیز مجوزش داده شده است، زیرا با وجود آن از ما خواهند ترسید. البته قطعاً استفاده از این تسلیحات خلاف شرع است و همه مراجع نیز بر آن فتوا داده اند.
وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (61)
و اگر به صلح گراییـدند تو [نیز] بدان گراى و بر خدا توکل نما که او شنواى داناست (61)
**تفسیر:می فرماید اگر برای صلح به شما گرایش پیدا کردند بپذیرید. تا اینجا و با برداشت از این دو آیه پیشنهاد به صلح شده است و قبول صلح در سطحی از قدرت و برتری و نه از روی اجبار.
وَإِن یُرِیدُواْ أَن یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ (62)
و اگر بخواهند تو را بفریبند [یارى] خدا براى تو بس است همو بود که تو را با یارى خود و مؤمنان نیرومند گردانید (62)
**تفسیر:این آیه و آیاتی شبیه به این نیز در قرآن بسیار بیان شده است که خد ابرای ما بس است و اوست که مومنین را قدرتمند می گرداند. مثل های تاریخی فراوانی برای این نکته وجود دارد. مانند دفاع مقدس خودمان.
پی نوشت1: مبارزه با استکبار جهانی و شیاطین انس که خونریز و به دور از ابتدایی ترین معیارهای انسانی هستند، نص صریح قرآن و تاکید همه ادیان بوده و هست و یک آرمان و واقعیت است.
پی نوشت2: این برداشت های نویسنده از این آیات است که معتقد است اتفاقات کنونی دنیای سیاست و جهان اسلام و مسائل پیرامون آن نه تنها در شان یک کشور اسلامی نیست که حداقل های یک ملت مبارز و باسابقه هم نیست.
پی نوشت3: لطفـــــاً دوستان عزیز نظرات خود را در مورد آیات فوق بیان بفــــــــرمایند که به نظر ایشان برای عمل به آیات فوق بایستی تا به کجا پیش رفت و عمـــــــل کرد؟ با تشکر فراوان
بسم الله الرحمن الرحیم
این آن چیزی است که علی پسرابوطالب وصیت می کند: گواهی می دهدکه معبودی جزخدانیست که یگانه است وشریک ندارد، ونیزگواهی می دهدمی که محمد(ص)بنده وپیغمبراوست وخدااورافرستاده وبه این امرشده تادین خودرابردیگران ادیان غالب وبرترگرداندهرچندمشرکان آنرا ناخوش دارندوودرود وبرکات خدا براوباد .
همانانمازوپرستش وزندگی ومرگ من ازآن خداوندی است که پروردگارجهان ااست وشریکی برای اونیست وبدان مامورگشته ام، ومنم ازنخستین مسلمانان .
فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بیتم و هر کس که این نوشته من به او می رسد را توصیه و سفارش می کنم به:
- تقوای الهی را هرگز از یاد نبرید، کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقی بمانید .
- همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید، و بر مبنای ایمان و خداشناسی متفق و متحد باشید و از تفرقه بپرهیزید، پیغمبر فرمود: اصلاح میان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چیزی که دین را محو می کندفسادواختلاف است ونیرویی جزبه وسیله خدابزرگ نیست .
- ارحام و خویشاوندان را از یاد نبرید، صله رحم کنید که صله رحم حساب انسان را نزد خداوندآسان می کند .
- خدا را! خدا را! درباره یتیمان، مبادا گرسنه و بی سرپرست بمانند .
خدا را! خدا را! درباره همسایگان، پیغمبر آن قدر سفارش همسایگان را فرمود که ما گمان کردیم آنهارادرارث شریک می خواهند .
- خدا را! خدا را! درباره قرآن؛ مبادا دیگران در عمل کردن به آن، بر شما پیشی گیرند .
- خدا را! خدا را! درباره نماز؛ نماز پایه دین شماست .
- خدا را! خدا را! درباره کعبه، خانه خدا، مبادا حج تعطیل شود که اگر حج متروک بماند، مهلت داده نخواهد شد و دیگران شما را طعمه خود خواهند کرد .
- خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا، از مال و جان خود در این راه مضایقه نکنید .
- خدا را! خدا را! درباره زکات؛ زکات آتش خشم الهی را خاموش می کند .
- خدا را! خدا را! درباره ذریه پیغمبرتان، مبادا مورد ستم قرار گیرند .
- خدا را! خدا را! درباره صحابه و یاران پیغمبر، که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره آنها سفارش کرده است .
- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهی دستان، آنها را در زندگی شریک خود سازید .
- خدا را! خدا را! درباه بردگان، که آخرین سفارش پیغمبر درباره اینها بود .
- در انجام کاری که رضای خدا در آن است بکوشید و به سخن مردم (در صورتی که مخالف آن هستند) ترتیب اثر ندهید .
- با مردم به خوشی و نیکی رفتار کنید چنانکه قرآن دستور داده است .
- امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید؛ نتیجه ترک آن این است که بدان و ناپاکان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند کرد، آنگاه هر چه نیکان شما دعا کنند، دعای آنها برآورده نخواهدشد .
برشما باد که بر روابط دوستانه ما بین خویش بیفزایید، به یکدیگر نیکی کنید، از کناره گیری وقطع ارتباط و تشتت بپرهیزید .16-
- کارهای خیر را به مدد یکدیگر و به اتفاق هم انجام دهید، از همکاری در مورد گناهان و چیزهایی که موجب کدورت و دشمنی می شودبپرهیزید .
- از خدا بترسید که جزا و کیفر خدا شدید است .
- خداوند همه شما را در کنف حمایت خود محفوظ بدارد و به امت پیغمبر توفیق دهد که احترام پیغمبر خود را پاس بدارند.
سلام ودرودحق برهمه شما، همه شما(اهل بیت) را به خدا می سپارم .
پی نوشت :
مقاتل الطالبین، صص 44 – 28،
ابن اثیر، ج 3، صص 197 – 194،
مروج الذهب، ج 2، صص 44 – 40
.: Weblog Themes By Pichak :.