نقل از: سایت آینده ( 13 اسفند 1389 )

این ضربه کمتر از گلوله ای نیست که به سعید شلیک شد

 به گزارش سرویس سیاسی «آینده»؛ در شرایطی که جریان اصلاح طلب روزهای قدرت گیری اش را در فضای سیاسی کشور تجربه می کرد و چهره هایی چون سعید حجاریان، مشاور رئیس جمهور وقت و عضو شورای شهر تهران، به عنوان تئوریسین اصلی طیف سیاسی چپ شناخته می شد، 22 اسفندماه 1378، مقابل درب شورای شهر تهران توسط برخی اشخاص که انگیزه های ارزش گرایانه به خود سنجاق کرده بودند، سعید حجاریان به وسیله اسلحه ماکاروف روسی ترور شد و البته در نهایت جان سالم به در برد، اما آنچه پس از این واقعه روی داد، تخریب جدی چهره بسیج توسط رسانه ها بود که در واقع مستقیم یا غیرمستقیم با انتشار تصاویر عسگر با چفیه و غیره، به وقوع پیوسته بود.

 ابراهیم حاتمی کیا، فیلمبردار روایت فتح شهید آوینی که در آن سال ها، به عنوان کارگردانی ارزشی و دارای سبک جا افتاده بود، در نخستین شماره های پس از عید 1379 روزنامه صبح امروز و دقیقاً در نسخه شماره 79/1/10 این روزنامه، در یادداشتی خواندنی، از لباس بسیجی گفت که حتی در طول جنگ نیز برای آتش گشودن بر روی بسیجی، بر تن منافقین می شد و هشدار داد که پس از جنگ نیز می تواند چنین اتفاقی بیفتد و البته در هشداری جدی تر به بسیجیان یادآور شد که مراقب باشند، در دام سیاست بازانی نیافتند که بسیج را مترادف با خشونت کنند. مطالعه این یادداشت در این ایام که رفتار برخی مدعیان ارزشی، به چهره نیروهای ارزشی واقعه ضربه زده و مصداق بارزش نیز بی اخلاقی  و نسبت دادن صفت های حرام بوده، جالب توجه است.

*****

عکس «سعید عسگر» را روزنامه ها چاپ کردند. تصویری نه چندان واضح. اگر گذری تصویرش را ببینی یک لحظه با "حاج همت" اشتباهش میگیری. چه می گویم. سعیدعسگر و شهید حاج همت! من هم جا خوردم. چه شده است. آغاز سال 79 و چنین توهمی!
1- نمی دانم اواخر جنگ هنوز خاطرتان هست. بعد از قبول قطعنامه از طرف ایران و حمله گروهک رجوی از سمت جنوب غرب ایران. خشمی غریب از سوی مردم. پخش دیر هنگام موسیقی ای ایران! از رادیو و تلویزیون! همان روزها من هم در هیبت فیلمبردار به کرمانشاه رسیدم. شهر نیمه تعطیل، خبر از توقف گروهک رجوی در نزدیکی منطقه کوزران. در حال گشت شهر بودم که رفیقی را یافتم. او مضطرب بود و به ما پیشنهاد داد هرچه سریعتر لباسهایمان را تغییر دهیم. چرا که "شهر آلوده" است. واژه شهر آلوده برای اولین بار به گوشم رسید. می گفت گروهک رجوی در هیبت بچه های رزمنده در آمده اند و تشخیص آن ها از نیروهای واقعی بسیار سخت است. برای عوض کردن لباس مقاومت کردم، چرا که لباس ساده خاکی رنگ-مثل همیشه- بر تن داشتیم و اصلا لباس بزمی همراهمان نبود. وقتی مقاومتم را دید دستم را گرفت و وارد محوطه ای کرد که یادم نیست، مدرسه بود یا پادگان. دیدم عده ای در گوشه وسیع حیاط دست بسته نشسته اند. حیرت کردم جوانانی مثل ما، عین ما. بعضی چفیه بر گردن، ریش بر صورت و در قد و قواره بچه های رزمنده. دقایقی شوک زده بودم چه می دیدم، همه به زبان ما سخن میگویند.

حتی لهجه های شهرستانی آنها قابل تشخیص بود. بیرون زدم، حال خوشی نداشتم، گمانم بر این بود که کمی استراحت حالم را عوض خواهد کرد و می توانم به کار فیلمبرداری برسم. ولی کم کم احساسی دیگر قوی تر شد. حال در مقابلت شهری میدیدی پر از جوانانی همچون خودت. ولی دیگر آن حس قبلی را نداشتی، دچار خوف و رجا میشدی. از انبوه دیدن آنها لحظه ای وحشت میکردی و لحظه ای خوشحال. دوربین در دستم بیکار مانده بود، حسب معمول جلو میرفتم. خسته نباشید میگفتم، شوخی میکردم تا در مقابل دوربین راحت باشند، ولی نمیدانستم با این حال خودم چه کنم. همه در وضعیت متهم برایم بودند. مگر نشانی میدادند و من آرام میشدم. تازه فهمیده بودم مفهوم شهر آلوده را.
2- نمیدانم روزهای حملات شیمیایی عراق خاطرتان هست. عملیات خیبر ، بدر. آغاز موج جدیدی از بازدارندگی قوای ایرانی توسط بمبهای شیمیایی. اجباری شدن اقدامات پیشگیری و مجهز شدن رزمنده ها به ماسکهای تنفس. قاعده این ماسک ها چنان بود که باید محکم به صورت میچسبید و هیچ منفذ اکسیژن جز از طریق فیلتر ماسک نباید به مشام میرسید و یک چیز مانع بزرگی بود. ریش بچه ها! به چشم دیدم مقاومت بچه ها را که حاظر نبودند ریششان را بتراشند. ولی واقعیت خشن تر از این مقاومت ها بود، ریش ها تراشیده شد و اتفاق جدیدی افتاد، چهره هایی تازه خلق شد، یک جوری شده بودیم. به هم میخندیدیم. بعضی زیباتر و بعضی کج و کوله تر از قبل.

برمیگردم سر همان دو سطر اول. تا اینجا سعی کردم آرام ، نرم ، متین و منطقی جملات را بچینم ولی از این به بعدش فشار بغضم به نوک قلم بیش از حد فشار آورده است و عنقریب از حرکت بازماند. پس اجازه دهید راحت باشم. عزیزان شهر آلوده است. چفیه حاج همت به یغما رفته است. ریش به خون خضاب شده حاج همت به دست صورتک سازان نیرنگ و نفاق، جعل شده است. بهوش باشیم. من نمیدانم چه اصراری بوده است که همه روزنامه های دوم خرداد چنین عکسی را از سعید عسگر قاب کرده اند. خدا کند مکر ژورنالیستی نباشد. خدا کند از حب علی دست به چنین کاری زده باشند. وای چه میبینم. سال 79 روزنامه ها با عکسی آذین میشوند که چفیه، این نماد بسیجی، همچون نماد آغازی شوم بر سال جدید تعبیر شود.

دوباره بر میگردم سر همان دو سطر اول. وقتی یکی از همین روزنامه ها را به رفیقی از یادگارهای جنگ نشان دادم. در سکوت سرش را پایین انداخت. ما سینمایی ها هر ثانیه و هر لحظه برایمان حساب و کتاب دارد. من این سکوت و سر به زیر انداختن را میفهمم. نکند این سر به زیر انداختن ما به حساب ندامت و شرمندگی باشد. این غم بزرگ را کجا طرح کنیم که این روزها ضزبه ای که به اساس و پیکره جنگ رفته ها وارد میشود کمتر از گلوله ای نیست که به سمت سعید حجاریان شلیک شد. من دلم گواهی میدهد که سعید حجاریان هم این غم بزرگ را درک میکند چرا که او نیز متعلق به همین نسل جنگ رفته هاست.

من تحلیل گر خوبی نیستم. ولی وقتی شهر آلوده میشود جز سایه نشستن و نظاره کردن کاری از دستمان بر نمیاید. نمیدانم چه مرگم شده است که زبان به تکلم باز کرده ام. حس غریبی آزارم میدهد. نکند سال 79 سال به محکمه کشاندن بچه هایی باشد که هشت سال به دفاع از این آب و خاک "یا علی" گفتند. مواظب باشیم در دام سیاست بازانی گرفتار نشویم که چنان واژه ها را مسخ کنند که نام بسیج و بسیجی مترادف با خشونت تعبیر شود. هر سعیدی، عسگر نیست. هر سعیدی، امامی نیست. می تواند سعید حجاریان نیز باشد.

 




تاریخ : یکشنبه 89/12/15 | 11:28 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

موضع شفاف

مشدی استکان چای را روی میزگذاشت و در حالی که آرام روی صندلی می نشست گفت: آقا! حالا که همه ی نخبه ها – حتی آن هایی که تا کنون سکوت کرده بودند- در مورد سران فتنه و ماجرای 25 بهمن اظهار نظر کرده اند، شما نمی خواهی توی روزنامه چیزی بنویسی و موضعت را مشخص کنی؟

- ظاهراً حواست پرت است مشدی! به قول مسؤولین، کار فتنه گران مدت ها پیش تمام شده و ما چیزی به نام فتنه و فتنه گر در کشور نداریم که بخواهیم باز هم مطرحش کنیم.

- پس شلوغی های 25بهمن چه بود؟

- کدام شلوغی؟ مطمئن باش اگر کوچک ترین مشکلی پیش آمده بود رسانه های ما خبری، گزارشی، چیزی از آن پخش می کردند.

- ولی شنیده ام خارجی ها چیزهای زیادی درباره ی آن گفته اند.

- دروغ است. لابد صحنه های شلوغی پارسال را نمایش داده اند تا ذهن مردم ما را خراب کنند.

- پس منظورت این است که هیچ اغتشاشی نبوده و اصلاً کسی هم شهید نشده است.

- شهید که شده؛ اما سؤال این جا است که چه کسی آن ها را شهید کرده؟ به نظر  من آمریکا و سران فتنه برای این که  وانمود کنند مردم به راهپیمایی آمده و حکومت هم برای سرکوبی آن ها دست به خشونت زده است، تصمیم می گیرند دریک خیابان خلوت چند نفر را کشته و زخمی کنند تا با اجرای پروژه ی شکست خورده ی تولید شهید، حیثیت نظام را لکه دار کنند. خدا کند به سرشان نزند که این پروژه را گسترش دهند وشهید را به تولید انبوه برسانند. آن موقع است که باید مثل بعضی از کشورهای عربی خر بیاریم و باقالی بار کنیم.

- از کجا معلوم که آن طفلکی ها را فتنه گران شهید کرده باشند؟

- سؤال های بودار می پرسی مشدی! این که مثل روز روشن است. دلیلش هم این است که اولاً گلوله هایی که در جسد آن ها پیدا شده روسی نبوده و آمریکایی بوده. ثانیاً در تشییع جنازه ی آن ها برادران سپاه پاسداران و مردم حزب الله شرکت کردند. ثالثاً در جیب آن ها کارت بسیج پیدا شده. البته کاری به تاریخ صدور کارت نداریم. مهم این است که آن ها بسیجی بوده اند.

- با این حساب سران فتنه کی اعدام می شوند تا مردم از دست آن ها آسایش پیدا کنند؟

- ازنظرکیهان ، آن ها می بایست سال ها پیش اعدام می شدند؟

- چرا سال ها پیش؟

- چون کیهان می دانست که آن ها سال ها است که با دشمنان در ارتباط اند وقرار است انتخابات رابه فتنه واغتشاش بکشانند. امااز نظر صدا وسیما، آن ها باید در دوره ی تبلیغات انتخاباتی به درک واصل می شدند. چون وقتی از رنگ سبز اموی – که ای بفهمی، نفهمی یک مقدار،از رنگ سبزعلوی پر رنگ تر است -  استفاده کردند ماهیت شوم شان برملا شد وهمان موقع بایددستگیر واعدام می شدند. نظر مجلس راهم که خودت بهتر می دانی!

- نه، نمی دانم!

- چطور نمی دانی! مگر خبر نداری چند روز پیش نمایندگان محترم درمجلس راهپیمایی کردند وبیانیه هایی هم دراین زمینه منتشر نمودند.راستی، مشدی! من یک پیشنهاد برای نمایندگان دارم. با توجه به این که اخیراً نمایندگان محترم به یک سلسله راهپیمایی درمجلس دست زده اند وممکن است بیشتر هم بشود، لذا پیشنهاد می کنم بدهند درداخل صحن مجلس چندخیابان ویک میدان برایشان بسازند تا از این به بعدآقایان برای برگزاری راهپیمایی وتجمع دچار مشکل نشوند.چون راهپیمایی دربیرون از مجلس باعث از بین رفتم امنیت آن ها وتلف شدن وقت گرانقدرشان می شود و اگر بخواهند درصحن علنی هم به این کار اقدام کنند صندلی ها مانع می شود. از طرف دیگر هم نمی شود نماینده بود وهیچ کاری نکرد.بالاخره نماینده ها هم باید درعمرشان یک کارمثبتی بکنند.

- راستی! نظر قوه ی قضائیه دراین مورد چیست؟   

- این است که آن ها مجرمند وباید محاکمه بشوند.

- پس کی؟

- کی اش دیگر به من وشما مربوط نمی شود. چون قوه ی قضائیه درکشور ما اساساً،کاملاً و عملاً مستقل است وخودش می داند که کی وکجا حکم اعدامشان را اجرا کند.

- مگرحکم شان صادرشده ؟ آن ها که هنوز دستگیر و محاکمه نشده اند.

منبع: وبلاگ نیشتر

- به نظرتو فتنه گرهم محاکمه دارد. جرمش معلوم، مجازاتش هم معلوم! پس این همه پرونده وفیلم وتحلیل- که کیهان وصدا وسیماارائه کردند- کشک بود؟آن ها همان کاری راکردندکه قرار بود دادستانی انجام بدهد.

- خوشم می آید که تو و قوه ی قضائیه مثل کیهان وصداوسیما فکر می کنید.

- مگر تو هم اینجوری فکر می کنی؟

- نه! من یک جور دیگر فکر می کنم؟

- چه جوری؟

- من فکر می کنم این ها راباید بدهند به دست «مختار» تا حسابی ازخجالت شان در بیایدو انتقام ماجرای عاشورای پارسال راهم از آن ها بگیرد.

- جلّ الخالق! تو دیگر کی هستی! مرا بگو که تا به حال چه موجود قسیّ القلبی را درکنار خودم به کارگرفته ام.

منبع: وبلاگ نیشتر

       




تاریخ : سه شنبه 89/12/3 | 2:56 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

من صدای انقلاب شما مردم کشور تونس وکشورهای « هنوز نتونس » را شنیدم. شما مردم انقلابی خیلی کار خوبی می کنیدکه انقلاب می کنید. اصولاً انقلاب چیز خیلی خوبی است و شما نباید که انقلاب نکنید. اما بایدحواس تان جمع باشدکه وقتی انقلاب تان پیروز شد:

اولاً) نباید «جوگیر» شوید وفکر کنیدحالا که توانسته اید انقلاب کنید، پس می توانید طومار هرچه استعمار، استحمار، استکبار، استبداد، استفعال، انفعال، افتعال و... را درهم بپیچیده و خرد و خاکشیرشان کنید. یک کمی مدارا با این کفارحربی بدنیست و ممکن است آن ها رابه راه راست هدایت کند.

دوماً) از همان ابتدا هزینه های آب ، برق، تلفن، گاز و... را رایگان نکنید که بعداً مجبور شوید یارانه ای کنید وبعد هم ...

سوماً) پیشاپیش گفته باشم که نگویید نگفتی. یارانه های شما هدفمند خواهد شد. پس بهتر است از همین الآن هدفمندش کنید تا بعداً خودش با اعمال شاقّه هدفمند نشود.

چهارماً) بیخیال دمکراسی و اینجور مزخرفات بشوید. تاکنون امیران وخلفا برشما حکومت کرده اند وهنوز به اینجور چیزها عادت نکرده اید. ممکن است ثقل مزاج کنید. البته توصیه نمی کنم حکومت دمکراتیک تشکیل ندهید؛ بدهید! اما برای این باشدکه دهن بی چاک و بست این غربی های کج فهم را ببندید تا هر روز برای نداشتن دمکراسی وحقوق بشر و... به شما گیر ندهند. ولی بگذارید تصمیم نهایی را خود جناب امیر یا خلیفه بگیرد. به مجلس ودولت تان هم توصیه کنید که هرچه خلیفه گفت، بگویند:چششششششم!

پنجماً) سعی کنید اصلاً هیچ انتخاباتی برگزار نکنید. چون بالاخره درهر انتخابات، درصد خیلی خیلی کمی تقلب وجود دارد. طبیعتاً انتخابات تقلبی هم مشروعیت ندارد و کسی هم که باچنین انتخاباتی بر سر کار می آید همان نیست که استحقاق آمدن داشته باشد؛ بنابراین پیشنهاد می کنم به جای انتخابات قرعه کشی کنید. هرچندآدم های گول خورده و فتنه گر اگر بخواهند نپذیرند، همین راهم نمی پذیرند، امابه نظرمن شیوه ی قرعه کشی ثمرات انتخابات را دارد. درضمن این که بی دردسر تر است وحرف وحدیث کمتری هم به دنبال دارد.

ششماً) من نمی دانم حکومت های دیکتاتوری شما فرستادن چماقدار به میان معترضین وضرب وشتم آن ها را از کدام کشور یاد گرفته اند، اماهرچه هست این نکته را فراموش نکنید که ممکن است بعد از انقلاب هم همین آدم ها سرو کله شان – به صورت خودجوش – دربعضی جاها پیداشود. پس بهتر است مواظب این جوشش ها و رویش های خودجوش باشید.

هفتماً) همانگونه که مراقب رویش ها هستید، حواس تان به ریزش ها هم باشد. باتوجه به این که شما هم از کشورهای اسلامی می باشید، ممکن است ازمیان پیشکسوتان انقلاب شما طلحه ها، زبیرها، عبدالله ابن زبیرها، خائن ها، نفوذی های اجنبی، منافقین، فتنه گرها و... پیدا شوند که بخواهندانقلاب شمارااز بین ببرند. لذا اگر دشمن هم – بدون توجه به سوابق انقلابی شان – حماقت کرد وبه آن ها اعتماد نمود، شما نبایدگول خدمات گذشته ی آن ها را بخورید وبه آن اعتمادکنید. البته از بین انقلابیون آدم های مثبت – مثلاً مالک اشتر- هم پیدا می شود.ولی ممکن است آنقدرچاق وتپل باشد که نتواندسوار اسب شود واگر هم به سوار شدن موفق گردید، دیگر اسب بیچاره نتواند به راهش ادامه دهد.

هشتماً) برای نخبه های خود ارزش فوق العاده قائل شوید. سعی کنید گاهی آن ها رادور خودجمع کنید وگاهی هم آن ها دور شما جمع شوند. برای شان سخنرانی کنید و اگر فرصتی پیش آمد این امکان رابرای شان فراهم کنیدتا بتوانندبا آزادی کامل وبدون هیچ دغدغه ای همه ی حرف های خودرا- که نه ... – بعضی از حرف ها ومشکلات شان رابا شما درمیان بگذارند و شما هم سرتان راخوب تکان دهید تا آن ها متوجه شوند که شما کاملاً آن هادرک می کنید. ضمناً نگذارید مغزشان به فرار اقدام نماید. بعضی کارشناسان برای پیشگیری از این کار ممنوع الخروج کردن را توصیه  می کنند؛ اما من مطمئن نیستم این روش جواب بدهد.

نه تماً) بعضی ازکارشناسان متحجّر اعتقاد دارند که دست بردن درآمارها وتعریف های علمی کاردرستی نیست. امامن معتقدم هرچند پایین آوردن آمارها درست نبوده و ممکن است کشور را دچارانواع کمبودها بنماید؛ اما وقتی آمارها بادستکاری حرفه ای، بالا نشان داده می شود، یکی از اثرات وضعی اش این است که دیگر کمبودی درجامعه وجود نخواهد داشت. ازسوی دیگر چون مردم، آمارهارابالا می بینند، اعتماد به نفس شان بییشتر شده وبا روحیه ی بهتری به کار وتلاش می پردازند. بنابراین به شما مردم انقلابی توصیه می کنم آمارهای تان را، هم بالا وهم مختلف نشان دهید تاتشخیص آمار درست از نادرست میسر نبوده وشمابه اهداف مقدس خود نایل شوید. هرچند توصیه های دیگری هم وجود دارد که دانستن آن برای شما لازم است اما به طور خلاصه ماآنچه شرط بلاغ بود به عنوان یک بزرک تر به شما گفتیم تا بعداً نگویید که نگفتیم. امید است همیشه پیروز باشید

منبع: وبلاگ نیشتر




تاریخ : سه شنبه 89/11/19 | 2:24 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

مظلومیتی دیگر!
درقسمت پیشین این نوشته، به عرض رسید که اگرحادثه ی بزرگی چون قیام عاشورا انعکاس درخورخودرا درجهان ندارد معلول عوامل وآسیب هایی است که شایسته ی پژوهش های جدی می باشد و طبق وعده ای که داده شد، دراین قسمت به یکی از آن آسیب ها – درعین بضاعت وفرصت اندک والبته از پس مقدمه ای کوتاه – پرداخته خواهد شد.
هدف وفلسفه ی خلقت انسان رشدو تکامل معنوی، نیل به قرب الهی وپرستش خالصانه ی اوست وقاطبه ی انبیاء و اولیای خداوندبا همه ی فخامت جایگاه ورفعت پایگاه شان بر این برانگیخته شدندتا اندیشه ها را ازشرک وبت پرستی برهانند وبه سوی جاده ی یکتا پرستی بکشانند.اگر آدم(ع) باشیطان نفس دست وپنجه نرم می کند؛ اگر سر یحیی(ع) قربانی تیغ شهوت می شود؛ اگر موسی (ع) نیل تفرعن را می شکافد وبا عصای یکتاپرستی بساط سحر وجادوی شرک رادرهم می پیچد؛اگرعیسی(ع) به صلیب جهالت تهدید می گردد؛ اگر دندان های رأفت ورحمت محمد(ص) به سنگ عصبیت جاهلی شکسته می شود؛ اگرفرق عدالت علی به شمشیر جمود و تحجرشکافته می شود؛ اگرجگر کرامت وشجاعت حسن(ع) به زهر مکر وریا آغشته وبه تشت مظلومیت می ریزد؛ اگرخورشیدحسین(ع) درغروب خیانت کربلا به خون می نشیند و...همه برای آن است که موانع جاده ی منتهی به خدا برداشته شده و انسان بتوانددراین مسیر راسته وپیراسته به لقای معبود و معشوق خویش نایل گردد.حال اگرتمام ابزار و وسایلی که قرار است انسان را به این هدف مقدس برساند به جای هدف بنشیند؛ چه اتفاقی رخ خواهد نمود؟ مثلاً اگراحکام شریعت و مروجان آن، مناسک فروع دین، حسین(ع) ومراسم سوگواری دهه ی محرم – که همه نقش وسیله را دارند- جایگزین هدف شده وهدف اصلی به بوته ی فراموشی سپرده شود؛ دراین صورت تمام رفتارها بیهوده ونتیجه ای برآن مترتب نخواهد بود. امام حسین(ع)  قیام نکرد که برای عده ای شغل وبرای عده ای دیگر حاشیه ی امن ایجاد نماید. بنابراین سینه زن، عزادار وگریه کنی که هدفش با هدف قیام کربلا همسو نباشد، درمکتب حسین(ع) جایگاهی ندارد. این که می گویند:
        یک قطره اشک ماتمیان شه شهید
        صدجامه ی سیه شده را می کند سپید
اشک برخاسته ازمعرفت ورفتار آگاهانه است نه ناشی ازاحساسات آنی و زودگذر. زیرا رفتارهای مقلدانه واحساساتی خالی از بصیرت، درنهایت به انحراف منجرخواهدشدکه از نظر مراحل بروز آن می توان آن را به دومرحله تقسیم نمود:
1-    انحراف درمناسک.
2-    انحراف درعقاید.
البته ممکن است درهمه ی پدیده های انحرافی، هردومرحله باهم روی ندهد؛اما دیدگاه هایی که به انحراف نوع اول دچار شوند،افتادن به ورطه ی انحراف نوع دوم درآن ها زودتر و ساده تر رخ خواهد داد.آنچه دراین مورد بسیار شایان توجه،تحقیق وتدبر می باشد این است که راه های انحرافی همیشه از راه راست منشعب شده و می شوند.چه بسیار بوده اند کسانی که خود از راهنمایان و راهبران راه راست بوده اما درنهایت به گژی وانحراف رسیده اند.لذا آن ها که می اندیشند درمسیر راست ودرست حرکت می کنند، هیچگاه نبایدخود را از افتادن درچاه کج اندیشی وکج رفتاری مصون بدانند.آنان که مجنون وار «دم» و «درم» و «قدم» و «قلم» خویش را در پای لیلایان به خون خفته ی صحرای تفتیده ی کربلا می ریزند، اندکی هم بیندیشند که مبادا راه را به بیراهه پیموده باشند.از همین رو است که می توان موالیان حضرت اباعبدالله(ع) را به دسته های زیر تقسیم نمود:
الف) عزاداران واقعی: که باشناخت نسبتاً کافی ازفلسفه ی قیام عاشورا به عزاداری می پردازند.
ب) عزاداران خرافی: این گروه از عزاداران – که به انحراف نوع اول دچارند-  از ویژگی هایی برخوردارند که طرح آن ها مربوط به موضوع حاضر نمی باشد.
پ) عزاداران غالی: ویژگی این دسته – که به هردو نوع انحراف مبتلاشده اند- عبارت است از:
1- پ) امام حسین (ع) را بالاتراز یک انسان می دانند.
2- پ) واقعه ی کربلا را یک اتفاق فوق بشری می پندارند.
3- پ)حاضرند همه ی پیرایه های بسته شده به واقعه ی کربلا را باورکرده وحتی برای بزرگ جلوه دادن آن پیرایه های دیگری را هم برآن بیفزایند.
4- پ) امام حسین(ع) را تا مرتبه ی خدایی بالابرده وخود را تا رتبه ی سگ آن حضرت پایین می آورند.
5- پ) هرسال فقط یک بارگذرشان به مساجد، حرم ها و مقابرشریفه ی ائمه وامامزادگان(ع) می افتد وآن هم درماه محرم است.
6- پ) تنها عبادت زندگی شان همان اردتی است که دردهه ی محرم به پیشگاه امام حسین(ع)  عرضه می دارند.
7- پ) حاجت خود را به جای خدا از امام حسین(ع)  طلب می کنند.
8- پ) چنان قمه وشمشیر را برفرق و انواع زنجیرها رابربدن خویش می نوازند وخون خود را بی دریغ می ریزندکه اگر مزمت روزگار و محدودیت های اجتماعی نبود، خود وخانواده را درپای امام حسین(ع)  قربانی می کردند.
9- پ) تلف شدن همه ی نماز ها و روزه هایشان به اندازه ی از دست رفتن یک جلسه ی عزاداری تلخ ودردناک نیست.
10- پ) به هیچ پیامبروامامی به اندازه ی امام حسین(ع) عشق نمی ورزند وبرایش سرو دست نمی شگنند.
8- پ) امام حسین(ع) درنزدآن ها به عنوان «اهورا مزدا» ویزید، عمرسعد وشمر درجایگاه «اهریمن» تجسم واصالت یافته اند.
9- پ) آنقدرکه ازامام حسین(ع) حساب می برند ازخدای او نمی ترسندو تنفری که ازیزید ویزیدیان دارند ازشیطان ندارند.
11- پ) خدای این گروه امام حسین(ع) وعبادتشان مراسم سوگواری درماتم شهیدان کربلا- البته به شیوه ای که خود می پسندند- می باشد.
12- پ) سمبل محبت این گروه به امام حسین(ع) درتشکیل دستجات عزاداری، برپایی مجالس روضه و دادن نذری خلاصه شده وهرچیزی که بخواهد مانع انجام این رفتارها گردد- حتی اگر یک واجب شرعی باشد- از نظرآن ها حرام است.
13- تنها «کاست» و «سی– دی» موجود درمنزل و اتومبیل شان مربوط به مداحی (البته به سبک جدید) است.
این گروه – که نگارنده نام «حسین پرست» برآن هانهاده از زمان همگانی ومنسجم شدن هیأت های عزاداری به گونه های مختلف رخ می نموده، امااخیراً بااوج گرفتن بازار مداح سالاری، اجرای «شو»های مذهبی وشیوع بعضی احادیث سست بنیان – که بهشت ومافیها را دربست دراختیار کسانی قرار می دهد که قطره سرشکی درماتم سالار شهیدان افشانده باشد- بازار این گروه نیز رونقی مضاعف یافته و به معضل بزرگ اعتقادی درشمار اندکی ازشیعیان تبدیل شده است. هرچند آسیب عزاداران خرافی برپیکر اعتقادات شیعه وقیام کربلا کم نبوده اما آسیب گروه غالی به مراتب سنگین تر و شکننده تر است. البته تعداد این گروه درمیان عزاداران واقعی بسیار کم است، اما درمقابل زیادی دشمنان و وسعت عرصه ی هجمه ها و سوء استفاده ها، حتی یک اعتقاد نادرست ویک رفتار نابهنجار هم می تواند مستمسکی برای تمسخر، تهاجم وبه زانو درآوردن شیعیان باشد. هرچندگروه غالی وحسین پرست نام و نشان وعلامتی برای شناسایی ندارند، اما جلوه های رفتاری آن ها به گونه ای است که شناختن شان درمیان عزاداران به خوبی امکان پذیراست. البته کاش این گروه یک حسین پرست واقعی بودند! زیرا دراین صورت خود را ملزم به اطاعت از اوامر آن حضرت نموده و رهرو راه ومنش او می شدند درحالی که آنچه می پرستند فقط نام حسین(ع) ولی درحقیقت اسطوره ی برآمده از ذهن خودشان است.اگرفرصتی دست می دادتا به تعدادی از مصادیق رفتاری واشعار ومراثی این گروه اشاره ای می رفت تجلی انحراف حسین پرستی در رفتار آن ها به روشنی قابل تشخیص واستناد بود.
 آسیب یادشده دربالا و نیز آسیب های دیگر،قرن هاست که نهضتی چنین فخیم وارجمند را تهدید می کند؛ اما هیچ مبارزه ی درخوری جزتألیف بعضی کتب مانند کتاب شریف «حماسه ی حسینی» متعلق به علامه ی گرانسنگ استاد شهید مطهری ونیز مقالات وسخنرانی هایی به صورت جسته وگریخته، اقدام دیگری انجام نپذیرفته است.این قصور یا تقصیر می تواند به دلایل زیر صورت گرفته باشد:
الف) کوتاهی متولیان امر: وقتی از «متولیان امر» سخن به میان می آید، دوقشر دراذهان مجسم می شود:
1-    حکومت وحکومتیان
2-    علما ومبلغان دینی
این که حکومت ها تمایلی به تنقیح وپالایش مراسم عزاداری از انحراف وخرافه ندارند، امری کاملاً  طبیعی است.چون قیام امام حسین(ع) یک حرکت سیاسی بوده وهیچ اهل سیاستی با دست خود به تبلیغ یک نضت سیاسی مخالف وانتقادی نمی پردازد.البته بوده اندحکومت هایی که به برپایی هیئات و تکایا همت می گماشتند وخود هم درمراسم عزاداری شرکت می کردند؛ اما این رفتار آن هابه هیچ وجه جنبه ی تنقیحی، تبیینی وتبلیغی برای قیام عاشورا نداشته است.
قشر دوم که - باتوجه به ادعای متولی گری نسبت به موضوعات دینی ومذهبی وعدم وابستگی به حکومت ها- انتظار می رفت به شکلی شایسته با نهضت عاشورا مواجه شود؛ قشر روحانی – به و یژه علمای دینی- بود. به نظر می رسداین قشر هم نتوانسته پا را از مرز اشک وآه فراتر نهاده و تکیه گاه محکم ومتقن علمی وعملی برای ترویج و توضیح فلسفه ی نهضت کربلاباشد. این پدیده معلول عواملی است که برخی از آن ها به ماهیت کار وساختار نهادحوزه علمیه مربوط می شودو پرداختن به همه ی آن ها درحوصله ی این مقال نیست .اما یکی از عوامل- که مربوط به بحث حاضر می شود- عبارت است از تلاش علما درپرهیز از درگیرشدن با حکومت ها ودور ماندن ازلوث سیاست است. پالودن واقعه ی کربلا ازخرافات وایجادگرایش درمردم به شناخت ماهیت آن مستلزم ورود به سیاست، انتقادیامخالفت ازوضع موجود، سردمداری جنبش های ضدحکومتی، زندانی، شکنجه وتبعید شدن وخلاصه ورود به بسیاری از مشکلات دیگر است که این کار از هر کسی برنمی آید. از همین رو بسیاری ازعلما ترجیح داده اند تا آن « زهر ماری » را با میل بخورند اما غضب سلاطین را به جان نخرند.
ب) مردمی بودن آیین عزاداری: چون مراسم سوگواری قیام عاشورا ازآیین های مردمی بوده و توسط معتمدین محلی رهبری می شود؛ لذا نظارت وهدایت متمرکزی برآن وجود ندارد. ازاین رو هرکسی به مقتضای سلیقه ویا مطامع سیاسی یا غیر سیاسی خود چیزی از آن کاسته ویابرآن افزوده است.
پ) مصلحت اندیشی های بی جا: این که مراسم عزاداری شهدای کربلا یک آیین مذهبی است و عزاداران برای پاسداشت نام ویاد امام حسین(ع) به سر وسینه می زنند نبایدمانع آسیب شناسی،  
خرافه زدایی وبرخوردهای اصلاحی نسبت به این قیام حماسی بزرگ شود. زیرا این  مصلحت اندیشی ها نه تنها خدمتی به جنبش سترگ امام حسین(ع) نیست ؛ بلکه باعث تحقیر وبدنامی آن شده وظلم دیگری – بعد ازظلم یزید- برآن جناب است.از سوی دیگر سهل انگا ی دربرابراین آسیب ها راه را برای ورود آسیب های بزرگ تر هموار خواهد نمود. دیروز سایه ی سنگین خرافات بر این قیام افتاده بود، امروز حسین پرستی درحال رواج است و فردا بدعت های سهمگین تری رخ خواهند نمود وفرقه های جدیدتری آتش تفرقه ی مسلمین را شعله ورتر خواهندکرد... که دراین میان بار مسؤولیت علمای دینی، وعاظ، نویسندگان، پژوهش گران و هنرمندان ازهمه سنگین تر است. باشد که زندگی ومرگ ما درخدمت وپیروی از مکتب آن بزرگمرد تاریخ سپری گردد. ان شاء الله




تاریخ : پنج شنبه 89/11/14 | 8:15 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

 به سان اسطوره

درموضوع قیام عاشورا سخن ها، کتاب ها ومقالات فراوان گفته ونگاشته شده، اما بدون اغراق می توان گفت که این عرصه – باتوجه به ظرفیت هایی که دارد- همچنان تشنه ی پژوهش های ناب است. هرچند این مقال قصد ورود به ماهیت قیام کربلا را ندارد، اما درمقدمه ی بحث لازم است به این نکته اشاره شودکه به جرأت می توان گفت این قیام از معجزات مسلم تاریخ است.زیرا تنها حادثه ای است که هر سال خون تازه ای از زخم های قربانیانش می جوشدو مراسم سوگواری آن ها هرسال باشکوه تر ازسال قبل برگزار می گردد. حوادث وجنگ های فراوانی دردنیا روی داده که شاید بعضی ازصحنه های آن فجیع تر از صحنه های واقعه ی کربلا باشد؛ اماحماسه ی کربلا ونام یاد امام حسین(ع) ویارانش تا ابد درتاریخ جاودانه خواهد ماندواین همان حرارت وعده داده شده از سوی رسول خدا (ص) است که هیچگاه سردوآرام نمی گردد.شاید بتوان عوامل این ماندگاری را درموارد زیر خلاصه نمود:

1-      داشتن هدف والا ومقدس.

2-      خالص وخدایی بودن حرکت.

3-     تجلی عنصر «انتخاب» برپایه ی «آگاهی» و «بینایی» کامل. (بصیرت )

4-     عدم دخالت اهرم هایی ماننداجبار، اکراه، مصلحت اندیشی، رودربایستی و ...درانتخاب راه.

شایدخدا اراده فرموده که این خالص ترین وگرامی ترین قیام تاریخ را علامتی قراردهدتا رهسپاران کوره راه های تاریخ مسیرشان را به مقصد عدالت وآزادی به بیراهه نپیمایند. البته این ادعا به هیچ وجه غلو وبیهوده نیست .زیرا جنبه ی جهانی بودن قیام کربلا با سه دیدگاه زیرقابل توجیه است:

الف) دیدگاه دینی ومذهبی: امام حسین (ع) از یک سو امام شیعیان، ازسوی دیگر نوه ی رسول خدا(ص) واز دیگر سو پیرو یکی از ادیان الهی است. بنابراین همه ی پیروان ادیان ومذاهب الهی – اعم از شیعه، سنی، مسیحی، یهودی و ...– پایداری عاشورائیان را دربرابر ستم می ستایند و آن ها را الگوی خویش قرار می دهند.

ب) دیدگاه غیر دینی: برخورداری واقعه ی کربلا از دوعنصر «مظلومیت» و «ستم ستیزی»، قلب انسانیت را – جدای از تمایلات دینی ومذهبی- جریحه دار و آن را به عنوان مشعل مبارزه باستم معرفی نموده است.

پ) دیدگاه اسطوره ای: شاید درصورت دست دادن فرصت ویاری حضرت دوست مطلبی درباب اسطوره ورابطه ی آن با قیام کربلا به رشته ی نوشته درآید.اما دراین مقال فقط به همین مقدار بسنده می کنم که اسطوره ها- چه از شخصیت های واقعی مایه گرفته ویا نگرفته باشند-موجوداتی خیالی اندکه از ذهن های «تغییرگرا» و «ایده آلیست» برمی خیزند وپابه عرصه ی وجود مجازی می گذارند. این که واقعه ی کربلا چه ارتباطی با بحث اسطوره دارد؛ سخن قابل توجهی است که لازم است نکاتی – هرچند کوتاه- درباره ی آن به عرض برسد:

1- با این که مطالبی درباب اسطوره ای بودن قیام کربلا دربعضی نوشته ها وگفته ها یافت شده، اما تاکنون کسی ادعا نکرده که امام حسین (ع) یک اسطوره است. زیرا «اسطوره» بودن با «اسطوره ای» بودن متفاوت است. همچنان که «خدا» بودن با «خدایی» بودن تفاوت دارد.   

2- امام حسین(ع) با حضور اسطوره ای خود درجامعه ی بشریت ودرقلب انسان های آزاد اندیش ، چنان جایگاه وپایگاهی رفیع یافت که اگرحدوث تاریخی قیام اورا بتوان منکر شد؛ تأثیرات شگرف سیاسی، اجتماعی واخلاقی جنبش اورا نمی توان نادیده گرفت ؛ لذا حسین (ع)ویارانش آزادمردانی هستند که قید تاریخ را ازپای افکنده وبه فراتر از تاریخ و به دنیای اسطوره ها پیوسته اند. به همین خاطر است که شناختن ماهیت قیام او، شنیدن پیام او وپیروی از راه او نیازمند دانستن جزئیات تاریخ زندگی آن حضرت نیست.

مطلب مهمی که شاید طرح آن دراین جا لازم می نماید این است که اگر شخصیت هایی مانند حضرات ائمه (ع) وحماسه هایی مانندحماسه ی گرانسنگ کربلا - که تمام بندهای تعصبات دینی وملی را درزمان ومکان ازهم کسسته وبه پدیده ای جهانی تبدیل شده اند- متعلق به فرهنگ های دیگری بودند؛ ابزارهای آموزشی وتبلیغی دنیا، چنان درخدمتشان قرار می گرفت که آوازه ی آن ها گوش فلک را کر می کرد. عروسک «باربی» – که شخصیت او درتضاد آشکار باارزش های اسلامی وملی مسلمانان است - درخانه ی همه ی آن ها حضور دارد؛ اما چگونه است که حسین (ع) – که تجسم همه ی ارزش های والای انسانی والهی است – درخور آن نیست که در دنیا شناخته شود؟ هرچند اندیشمندان وفرهیختگان ممالک ومذاهب مختلف – کم وبیش- با واقعه ی کربلا آشنایند؛ اما راز این قیام آن است که درمیان عموم مردم شناخته شود. زیرا فلسفه ی قیام عاشورا درحرکت وانقلا ب نهفته است وهیچ حرکتی اتفاق نمی افتد، مگر این که عموم جامعه برآن اتفاق نماید. البته محدودشدن دامنه ی شهرت قیام کربلا معلول آسیب هایی است که پرداختن به آن ها، هم لازم وهم خارج ازحوصله ی این وجیزه است.اما چون گذشتن از آن هم به سادگی ممکن نیست ؛ لذا درقسمت بعدبه یکی ازاین آسیب ها اشاره می شود. امید است دوستان اهل اندیشه وپژوهش با همت بلند خویش دستی دراین عرصه بگشایندو حق مطلب را به شایستگی ادا نمایند.




تاریخ : سه شنبه 89/11/5 | 12:14 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

مطلب زیر به مناسبت نهم دیماه تهیه شده بود که به خاطر بروز مشکلاتی، بارگذاری آن ممکن نشد؛ که از این بابت پوزش ما راپذیرا باشید.

بصیرت؛ امکان ها وابزارها
بصیرت ازمقولاتی است که همپای خلقت انسان مطرح بوده ودرطول زندگی او ازسوی بزرگان دینی وغیر دینی مورد تأکید قرارگرفته است. اما آنچه که این روزها اصطلاح «بصیرت» رابیشتربرسرزبان ها آورده تأکید هایی است که از سوی مقام معظم رهبری برآن شده است. با توجه به وقایع اخیر وتلاش عده ای برتشبیه وهمانند سازی آن با وقایع صدراسلام وزمان حضرات ائمه (ع) وباعنایت به ادعای طرفین مخاصمات سیاسی وغیر سیاسی دراین مرز وبوم نسبت به برحق بودن خود- که متأسفانه پایانی برای آن متصور نیست - اهمیت بصیرت درشناخت مدعیان بیش از پیش روشن می شود.
بصیرت درلغت به معنای «بینایی» است ودراصطلاح به بینایی چشم دل واندیشه اطلاق می گردد. باتوجه به این که همه ی انسان ها ازسطحی ازبینایی برخوردارند؛ لذانمی توان نام بصیرت برآن نهاد. بصیرت آن است که انسان دریک یا چندحوزه به مقداری از بینش، درک وآگاهی دست یابد که بتواند بد را ازخوب وسره را از ناسره تشخیص دهد. بنابراین می توان گفت:
الف) انسان زمانی می تواند درخصوص یک یا چندموضوع خاص، اسب بصیرت خویش را از موانع جهالت بجهاند که دست کم دارای حداقل اطلاعات لازم درآن موضوع باشد. البته درصورت افزایش اطلاعات فرد، امکان افزایش ضریب بصیرت اونیز وجود دارد؛ اما حتمی وقطعی نیست.
ب) با توجه به تعدد موضوع ها وتنوع بیشه های اندیشه ی بشری، بصیرت هم ممکن است درحوزه های مختلف حاصل شود؛ مانندحوزه ی دین، اقتصاد، اجتماع، فرهنگ، سیاست و...
پ) میزان بصیرت اشخاص با توجه به تفاوت های فردی وامکانات موجود درجامعه متفاوت است.
از مقدمه ی موجزه ی بالامی توان نتیجه گرفت وکه اگر سیاستگزاران یک جامعه درسخنرانی ها ورسانه هایشان نوای خوش بصیرت سر داده وبه دنبال بصیرت افزایی عمومی هستند؛ باید به چهارسؤال مهم پاسخ بگویند:
1- منظورشان از بصیرت چیست؟
2- آیا بصیرت را درهمه ی حوزه ها دنبال می کنند یا حوزه ی خاصی مد نظرآن ها است؟
3- چه امکان ها وراهکارهایی را برای تحقق فرایند بصیرت افزایی اجتماعی پیش بینی وفراهم نموده اند؟
4- آیا درذهن شان جایگاهی برای بصیرت افزایی نخبگان وخواص هم وجود دارد یانه؟
کسانی که دغدغه ی بصیرت جامعه را دارند درمرحله ی اول باید به سؤال های بالا پاسخ داده وسپس برای اجرایی شدن آن ابزارهای لازم را مهیا سازند.شاید بتوان عمده ترین ابزارهای ایجاد بصیرت را درموارد زیرخلاصه نمود:
یک) آموزش وپرورش:منظورما ازآموزش وپرورش، وزارت یا ادارات مربوطه نیست؛ بلکه هر فرایندیادگیری است که ابتدا ازآموزش شروع شده وبه پرورش ختم می شود. ومنظور ازپرورش نیز همان است که درروانشناسی تربیتی وازنگاه علمی به آن پرداخته شده است نه صرفاً پرورش دینی که خودنوعی از پرورش بوده وپس ازانقلاب درجامعه ی ما رایج وجایگزین تعریف تربیت وپرورش گردیده است. از اهرم های مهم آموزش وپرورش می توان به نهادهای آموزشی وپرورشی، کتاب و منابع علمی ونیزگروه ها ونیروی انسانی ماهر اشاره نمود.
دو) پژوهش: معمولاًپرداختن به مقوله ی پژوهش درجوامع پیش رفته باجوامع عقب مانده تفاوت فاحش دارد.مثلاًپژوهش درجوامع پیش رفته دارای ویژگی های زیراست:
 - براساس معضلات ونیاز های جامعه انتخاب می شود.
 - شیوه های پژوهش کاملاً علمی است.
 - نتایج به دست آمده واقعی است.
امادرکشورهای عقب مانده وضعیت به گونه ای دیگر است:
 - موضوع های پژوهشی خط قرمز دارد.
 - نتایج به دست آمده در پژوهش ها سفارشی است.
 - اعتبارات اختصاص یافته برای پژوهش ونیز نیروهای آموزش دیده دراین خصوص به هیچ وجه تناسبی با نیازهای این حوزه ندارد.
وچون پژوهش دستمایه وماده ی اولیه درتصمیم گیری ها وسیاستگزاری های کلان کشوری است، لذا بی توجهی به این حوزه هم نشانه ی بی بصیرتی است وهم بصیرتی از این رهگذر حاصل نمی شود.
   سه) اطلاع رسانی صحیح وبه موقع: رسانه های دیداری،شنیداری ونوشتاری اهرم های اطلاع رسانی بوده وگروه های اجتماعی،مجموعه های فرهنگی واحزاب سیاسی متولیان اصلی این فرایند مهم اند.
بدون شک درجامعه ای که اعتبارات، امکانات وبرنامه ریزی های لازم برای بخش های آموزشی و پژوهشی کافی بوده ورسانه های متخصص و آزاد فراورده های این دو را به مخاطبان می رسانند؛ بنیان بصیرت بربنایی رفیع استوار خواهد شد. زیرا «بینایی» فرزند «آگاهی» است وباید نهال «بصیرت» را درباغ «آموزش،پرورش وپژوهش» کاشت وبا آب «اطلاع رسانی» داشت تابرداشت میوه ی «بینش» میسرگردد.
ازآموزش،پرورش ورسانه ها گفتیم واین که این ابزارهای مهم می توانند جامعه را به صلاح واصلاح رهنمون شوند ؛ اما همه ی این ها درجامعه ای رخ خواهدنمودکه درآن:
1- آزادی اندیشه وبیان وجود داشته باشد.
2- خط قرمز ها کم وکم رنگ باشند.
3- هر چیز وهر موضوعی برای مصون ماندن از انتقاد، تحلیل و پژوهش، درهاله ای از تقدس پیچیده نشود.
4- گروه های غیر دولتی واحزاب سیاسی بتواننددرفضایی امن وآرام به فعالیت بپردازند.
5- تکصدایی درجامعه حکمفرمانبوده وصداهای مختلف ازتریبون های گوناگون – البته درچهارچوب قوانین مترقی وبه دور از تنگ نظری های جاهلانه - شنیده شود تا انتخاب، آزادانه تر صورت گیرد.
6- تیغ سانسور وفیلتر از جولان وسرمستی افتاده ومحدود گردد.
7- چتر متولی گری دولت ازسر تشخیص وانتخاب مردم برداشته شده وبه شعورشان احترام گذاشته شود.
8- امکان وجودفضای مناسب برای تعامل وتضارب آرا واندیشه ها فراهم شده وانتخاب وقضاوت به مردم واگذار شود.
9- فرهنگ پرسشگری وپاسخگویی ترویج شود.
10- براساس یک مثل قدیمی « سنگ ها بسته وسگ ها رها » نباشند.
  عنصربصیرت درچالش ها، تضادها، تقابل وتعامل اندیشه هااست که به کمال می رسد. اگر قرارباشد درمیان طیف های مختلف فکری وسیاسی، فقط یک طیف حق داشته باشدسخنرانی کند، راهپیمایی برگزارنماید، سایت ومجله و روزنامه داشته باشد، تمام شبکه های تلویزیونی را به خود اختصاص دهد، به انحای مختلف هواداران خود رابه خیابان بکشاند وهربد وبیراهی رابه طرف های مخالف ومنتقد نثار نماید؛ دیگر از بصیرت جزنامی بی نشان باقی نمی ماند. بصیرت درقاموس این طیف به معنای « تقلید عموم مردم از یک شخص یا یک تفکرخاص سیاسی » است. درچنین فضایی شعاربصیرت دادن مانند جعبه ی کادویی زیبایی است که چیزی درآن یافت نمی شود. با این حال آیامی توان امید داشت که شکوفه ی « بصیرت » به بارنشسته وعطر« آگاهی » مشام « خرد » رانوازش کند؟ مسلماًبه کاربردن این شیوه نه تنهابصیرت افزایی نیست که درحقیقت کورکردن چشم بصیرت است. وکوبیدن برطبل بصیرت ازحد شعاربالاتر نرفته وثمری – جزفریب عوام- برآن مترتب نخواهد بود؟خلاصه این که «خوردن حلوا» است که دهان را شیرین می کند نه «گفتن حلوا» !
  نکته ی دیگری که تذکر آن دراین بحث لازم می نماید ودرمباحث جامعه شناسی وعلوم سیاسی هم به آن پرداخته شده، عوامل اضمحلال حکومت ها است. یکی ازآن عوامل «عدم هماهنگی بین شعار وعمل و بین آموزش ها و واقعیت های اجتماعی» است. معمولاً این پدیده درحکومت های شبه دمکراتیک بیشتراتفاق می افتد. حکومت هایی که از یکسو دوست دارند دردنیای مدرنیته ودرفضای دمکراتیک تنفس کنند وازسوی دیگر دمکراسی درآن ها – حتی درسیاستگزاران وایدئولوگ های شان - نهادینه نشده ،لذا بین آنچه که هست وآنچه که باید باشد تضاد فاحش وجود دارد. درکشور ما این تضاد به صورت مضاعف به چشم می خورد. زیرا – به عنوان یک کشور اسلامی- آموزش های عمومی ما، هم مبنای اسلامی داشته وهم براصول نسبی دمکراسی استوار است. واین درحال است که رفتارهای اجتماعی ما، هم بااصول دمکراسی وهم باقوانین دینی فاصله ی فراوان دارد. پرشدن فضای جامعه ازشعارهایی مانندآزادی، استقلال،رفاه، حقوق شهروندی، عدالت، بصیرت و... به وسیله ی آموزش های دولتی، سخنرانی های مسؤولان، فعالیت احزاب سیاسی، اطلاع رسانی رسانه ها و رقابت کاندیداهای انتخاباتی، وازسوی دیگرجلوه گر نبودن این شعارها درسیاستگزاری های حکومتی وعملکرد مسؤولان، مقدمات بدبینی مردم ازحکومت را فراهم نموده و دراندک مدتی این بدبینی به تنفر وسپس به اعتراض وقیام مبدل می شود. مطمئناً ساخته شدن مسجد های ضرار! سربرآوردن طلحه ها وزبیر ها! برافروخته شدن آتش فتنه ازسوی پیش کسوتان انقلاب! طنین اندازشدن سازهای مخالف ازسوی نخبگان، فرارمغزهای طالب بصیرت و... با فضای یک جامعه ی بصیر همخوانی ندارد. واین جا است که انسان یا بابه اصل بصیرت شک می کند ویا به مدعیان آن درجامعه. واین هردو به تخریب اعتقادات عامه ی مردم انجامیده وآینده ی خطرآفرینی را برای یک نظام سیاسی رقم خواهد زد. بالاخره یا دم خروس دروغ است یا قسم حضرت عباس! البته هیچکس از داشتن یک جامعه ومردم بصیر ومتعالی بدش نمی آید، اما داشتن چنین جامعه ای ملازم است با:
- داشتن حاکمان بصیرودلسوز
-  سیاستگزاری هایی به دور ازتنگ نظری ومطلق گرایی
- فراهم بودن سازوکارها، ابزارها وامکانات لازم برای بصیرت افزایی
- داشتن جامعه ای آرام درسایه ی قوانین مترقی همراه بامجریان قانونمند وبه دور از هرگونه «خودسری گرایی» و «غوغاسالاری».
  ودریک کلام  :«بصیرت مردم، آیینه ی بصیرت حاکمان است».




تاریخ : یکشنبه 89/10/12 | 8:5 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

مجله «ایمان»که درسال های  1323 و 1324 ش به مدیریت مرحوم محمود شهابی منتشر می‌شده حاوی مقالات بسیار سودمندی در حوزه دین و ایمان و محصول یک دوره تحول در اندیشه دینی ـ شیعی پس از مشروطه است.مطلب زیراز مقالات مندرج درمجله ی مذکور بوده که درسایت «آینده» به نمایش گذاشته شده است.

 

روضه خوانی

مهدی بازرگان

در اینجا قصد نداریم تاریخ واقعه کربلا را از سر بگیریم یا از چگونگی و حکمت این شهادت بحثی به میان آوریم. ازنتایج اجتماعی و دینی آن نیز چیزی نمی‌گوئیم. می‌خواهیم این عمل روضه خوانی و عادت تعزیه‌داری را که میان شیعیان معمول است و با وجود ضعف عقائد و قوت مخالف هنوز علمش بر پا و آوازش رسا است مطالعه کنیم ببینیم آیا طبقه جوان و متمدن مآب کشور که بنظر تعجب و گاهی تمسخر به آن نگاه کرده این بساط سیاه پوش را ننگی برای جامعه می‌دانند، حق دارند یا راه خطا می پیمایند. پس اجازه دهید قبلاً قدری مقدمه بچینیم:

مردم را وقتی درست نگاه کنید خواهید دید اکثر آنها حتی بداندیشان زشت‌کردار در پس چهره خبیث و طبع حریص دارای حس نیک‌خواهی و سرشت کمال‌پرستی پاکی می باشند. مادامی که با منافع شخصی درگیرند و به تأمین لوازم زندگانی مشغول آن طبیعت پوشیده است: بد می گویند، کینه می ورزند، حقوق اشخاص را فدای آمال خویش می کنند، و بالاخره چون حیوان درنده فاقد هرگونه احساسات لطیف انسانی می نمایند ولی وقتی تصادفاً منافع شخصی کنار می رود و اتفاق می افتد درباره محیط و کسان دور از خود ابراز حب و بغض کنند، آنجائی که پای مال و مقام، اسم و علاقه در میان نیست اگر قضاوتی به زبان رانند یا احساسی در قلب نمایند ملاحظه می کنید قضاوتشان ساده و صاف می شود، حاضر به تفکر و تأمل شده در تشخیص خوب و بد کمتر تردید یا خطا می نمایند. باطناً نیز از عمل ناپسند انزجار داشته طبعاً طرفداری از حق می نمایند.

خصوصاً موقعی که موضوع راجع به گذشته یا طرفین دعوی بازیگران یک افسانه باشد، می بینید اغلب اوقات و بلکه همیشه با شوق و حرارت خاصی طرفدار بیگناه و دشمن ظالم می شوند. این نکته را در سینماها چه درباره خود (که البته آدم خوبی هستید) و چه درباره سایر تماشاچیان دیده‌اید. در قصه‌ها نیز به آن برخورد کرده‌اید.

پس در هر کس یک طینت پاک وجود دارد که اصولاً حق جو و حق‌خواه است. روی این زمینه می بیند در کلیه داستانها و رمانها و فیلمها همه‌جا وصف پهلوانان و مدح نیکان است. هیچوقت آخر داستان به کامیابی مرد لئیم یا سعادتمندی زن کریه ختم نمی شود. همیشه تاج پیروزی را به سر صاحب حسن یا صاحب کمال می نهند و آخر حق را به کرسی می نشانند.

ملل حق‌شناس از تاریخ مدد گرفته، برای بزرگان دانش و پیشوایان فداکار مجسمه‌ها برپا می کنند. جشن صد ساله و هزارساله می گیرند و در کتب و مقالات نام آنها را دائماً بخاطر جوانان می آورند. این مجسمه‌ها و پانتئون‌ها و قصرهای تاریخی و موزه‌های اروپا مگر از این لحاظ چه فرقی با معابد قدیم یا امامزادگان و بقاع متبرک ما دارند؟ در هر دو جا نسل امروز به زیارت بزرگان نسل دیروز رفته یک مشت احساسات پاک و عقاید و افکار جاویدانی را که درتمام اعصار استوار است می بینداحترام می کند، تقدیس می نماید و می پرستد.

همانطور که برای تقویت عضلات بدن خود را وادار به حرکت و ورزش می نمائیم و فکرما برای تدبیر امور زندگانی محتاج به تعلیم گرفتن یعنی مشاهده و تجربه است، روح انسانی نیز ناگزیر به تحریکات اخلاقی و آشنائی با ارواح بزرگ است تا فداکاریها را بیند، بسنجد و بیاموزد و چون منظور اصلی کیفیت و نفس عمل است نه عامل آن درهر حال سرگذشت بزرگان خواه به صورت افسانه‌های شعری و میتولوژی باشد و خواه به صورت تاریخ جوانمردی به منزلة تمرین درسی دقیق است برای تعلیم بزرگواری.

مگر اساس روضه‌خوانیهای ما غیر از این است؟ به فرض که بر قضایای کربلا شاخ وبرگ‌‌های زیادی بسته باشند یا اصلا چنین واقعه‌ای در عالم رخ نداده یک تراژدی بیش نباشد، بالاخره چیست؟ تجسم یک مشت احساسات و فضائلی است که به نظرهموطنان ما پسندیده می آید. سرتاسر تظاهرات حقانیت، شجاعت، شهامت،عزت نفس و بردباری است.

اطاعت و یاوری را که به عالی ترین درجه امکان جمع شده است نمایش می دهد. اصحابی را وصف می کند که نمونه انضباط بوده، اخلاص را به جان بازی رسانده با و جود یقین کامل به کشته شدن و ناکامی دنیا دست از پیشوای خود برنداشته در میدان شهادت بر هم سبقت می جویند. برای انهدام این قوم قلیل که عظمت اراده و بلندی آرمان نیروی فوق‌العاده به آنها بخشیده است حریف هزارها مرد جنگی گسیل داشته.

خانواده‌ای را نشان می دهد که خود مؤسس سلسله بوده، ملت عرب را از حال بردگی و درندگی به فرمانروایی دنیا سوق داده‌اند و حالا به عوض چشیدن میوه ریاست و بهره‌برداری فتوحات دست از عقیده مطلق حق برنداشته با تمام عفت و بزرگی که برای ایشان فرض می شود خود را تسلیم زنجیر اسارت و تفویض شمشیر اهانت می نمایند. در نهایت سختی دست از شکیبائی و عزت نفس بر نمی دارند.

همانطوری که برای شخص نامبرده رنج گنج میسر نمی شود، برای اقوام و ملل نیز هیچوقت ناداده شهید بقاء و عظمت حاصل نمی گردد. تمام افکار بزرگ دنیا با جوهرخون در صفحات قلوب بشر نگذشته شده، سقراط‌حکیم اگر به دست خود زهر حکومت را نمی نوشید تعلیماتش شهرة آفاق نمی شد. نشان صلیب که علامت مشخصه مسیحیت شده، برای آن است که انتشار مذهب عیسی «ع» را بسته به مصلوبیت او بود؛ گالیله ایتالیایی چون دم از گردش زمین زده حاضر به اقرار جهل نگردیدخونش را ریختند. مگر انقلاب کبیر فرانسه و اعلامیه آزادی بشر کم شهید فدائی داد؟

بطور کلی بنای هر ایده بزرگ با استخوان‌های چند قربانی استوار گردیده است، زیرا طبیعت پدر مالدار بخیلی است که نفایس دانش و حقایق حکمت خزینه خود را آسان و رایگان به اولادخویش نمی دهد. بالای گنج بیکران نشسته خوش دارد کودکانش بسمت او بدوند. دست دراز کنند. شادی و شیرین‌زبانی ها کنند. بالاخره محروم برگردند. رنج و محنت برند تا گوشة از روزنه ذخائر را بنمایاند. دست از مال و جان برداشته دل و دین در راهش ببازند تا در کنار پذیرد. و تا جان شیرین در کف ننهندبکف   دیگرگوهری نستانند. این شهادت عالی ترین درجه مردانگی است و گرانبهاترین تحفه زندگان حق است که نام شهید را با تجلیل بریم و روح ما به پرواز در آید. آیا باید خرده گرفت بر کسی که استراحت نفس را کنار گذارده به استقبال مجلسی می رود که در آنجا صحبت صفات عالی وصف افکار پاک شهیدان به میان باشد و خود را خدمتگذار سالکان راه حقیقت بخواند.

به فرض که چنین اشخاص با چنین کیفیات سابقه تاریخی نداشته باشد آیا نظایر چنین احساسات هم در دنیا وجود نداشته؟ بفرض محبت رفتگان آن هم رفتگانی بقول شما مجعول یا بیگانه ناروا باشد و سرگذشت آنها آمیخته با هزاران پیرایه، آیا عشق به کمال و شنیدن کمالات قابل ملامت است؟چه ضرر دارد سالی چند روز در برنامه اشتغالات فکری انسان مختصر انصراف حاصل شده از تعاقب مطامع مادی به سوی مدارج خالص‌تری موقتاً انحراف نماید. قدم در علمی غیر از علم خود پرستی و محیطی بالاتر از خواب و خوارک گذارد. اگر اهل شهامت است نمونه‌‌های بالاتر از خود ببیند. اگر گرفتار محنت است بداند که تألمات شدیدتر هم قابل تحمل است. اگر در دستگاه حکومت عامل ستمکاری است شاید پند گیرد و شرم کند.

خوب حالا کسی که در چنین مجلسی نشست و در مقابل آثار بزرگ روح انسانی حیران گردیده، چند لحظه خویشتن را فراموش کرد و آتش عشقش در اثر دمیدن هوای دوست (همان دوست باطنی طبیعی که در نهاد تمام افراد بشر است و قبلا اشاره نمودیم) شعله‌ور گشت قلبش بطپیدن درآمد و چشمش نیمی در اثر حسرت نیمی در اثر شوق اشک باریدن گرفت، انسان جاهل موهوم پرستی است؟و چون نیک به ایام عمر و اطوار جهان نگریسته گذشته و حال را پر از ناملایمات و غرق در جهل و فساد دید و یقین کرد که تنها راه علاج دردهای شخصی و جامعه پیدایش، همان افکار حکومت، همان خصال است؛ فکرش بخطا رفته؟

البته وقتی حس کند چنین علم‌داران عدل و مظاهر علم را (حقیقی یا خیالی) لشکریان دیو سیرت یکی بعد از دیگری با قساوت تمام پاره پاره می ‌نمایند، دلش به درد می آید و جانش می سوزد خصوصاً اگر بیاد نظایر ستم و ناحقی که به چشم دیده و به تن چشیده است بیفتد بنابراین اگر بشر باشد می گرید و می ‌نالد.




تاریخ : سه شنبه 89/9/30 | 9:21 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

درپایان ماه پربرکت رمضان وآغاز ماه شوال قرارداریم. معمولاً درآستانه ی عید سعید فطر بازار بحث های مربوط به استهلال به شدت گرم است .گروه ها ی استهلال تجهیزمی شوند و چشم ها مترصد دیدن هلال ماه شوال. دراین میان عده ی زیادی ازمردم منتظرند که هلال کی رویت خواهدشد وعده ی کمی هم درانتظارندکه بالاخره امسال چند ماه ازآسمان سر برخواهد آورد. نوشته ی حاضرنیزبه دنبال همین دغدغه نگاشته شده وتقدیم می گردد.

                                                                        +*+*+

برکسی پوشیده نیست که ماه از کرات آسمانی وتابع کره ی زمین است.ازاین جهت آن را قمر زمین می نامند. بحث درمورد ماه درمیان مسلمانان علاوه برجنبه ی علمی ،از نظر فقهی نیزحائز اهمیت است. (ناگفته نماند بااین که مسلمانان به لحاظ جنبه ی دینی وفقهی بااین کره ی کوچک بسیار درارتباط اند، اما تاکنون از نظر دانش و فناوری به هیچ دستاورد ویژه ا ی دراین زمینه دست نیافته اند). هرچند این نوشتاربیشتر قصد پرداختن به جنبه ی فقهی این قضیه را دارد، اما جهت طرح بهتر بحث، توجه کوتاهی به جنبه ی علمی موضوع ناگزیر می نماید.

امروز علم نجوم – مانند بسیاری از علوم دیگر – از پیشرفت های سرسام آور ی برخوردار شده وعرصه ی فضا محل دید انواع دوربین ها وتلسکوپ ها و میدان تاخت وتاز انواع موشک هاوماهواره های نجومی قرارگرفته است. عرصه های شگفتی درزیرسیطره ی کشف و شناخت انسان درآمده است ودراین میان ماه از شناخته شده ترین کراتی است که بشر توانسته به بسیاری از مشخصات آن دست یابد و حالات گوناگون آن را پیش بینی کند ؛مانند ارتفاع، جایگاه ماه برحسب درجه، لحظه های مقارنه ی ماه با خورشید، لحظه ی خروج از محاق، لحظه ی آغاز اکتساب نور از خورشید، درصد درخشندگی هلال نسبت به بدرکامل، محاسبه ی زمان غروب ماه درشب اول، مدت مکث ماه درافق بعد از غروب خورشیددرشب اول، سن ماه از زمان مقارنه ی مرکزی تا غروب خورشید، خسوف وکسوف و... هرچند مدار ماه وشاخصه های رؤیت پذیری به اندازه ای پیچیده وگوناگون است که هنوز دربعضی موارد پیش بینی رؤیت پذیری هلال با قطعیت ممکن نیست اما درچنین مواردجزیی، رصد با تجهیزات نجومی و چشم مسلح می تواند ضریب احتمال وامکان را به یقین تبدیل کند.با این اوصاف می توان نتیجه گرفت که بحث استهلال یک موضوع کاملاً علمی است ؛ اما این که چگونه سر از حوزه ی فقه وفقاهت درآورده می تواند به دلایل زیر مرتبط باشد:

1-        حساسیت زیاد موضوع استهلال به لحاظ دینی همراه با عدم پیشرفت های علمی درزمینه ی محاسبات دقیق نجومی در روزگارقدیم .

2-        ثقایت بیوت علما نزد مردم دربسیاری از امور ازجمله رؤیت هلال.

3-        جلوگیری از بروز تشتت دراعلام رویت هلال.

4-        موضوعیت داشتن افتاء فقها درخصوص زمان رؤیت هلال واین که ملاک استهلال، رؤیت ماه درقبل ازغروب آفتاب است یا بعداز آن.

با توجه به پیشرفت های علمی حاضرکه درسایه ی آن تقویم های چند ده ساله به بازار روانه شده وتحولات وتغییرات مربوط به صدها سال بعد قابل پیش بینی است موضوع استهلال _ جز درموردچهارم بالا_ ارتباط چندانی با حوزه ی فقه یدا نمی کند.اما با این حال فقهای بزرگوار همچنان شهپر الطاف خویش را برآن گسترده اند. چون این موضوع باعنایت به تعدد بیوت دچار تشتت وچند گانگی دررفتارهای دینی مردم شده لذا انگیزه ای شد تا مواردزیر به اختصار و سراسیمه تقدیم حضورتان گردد:

الف) درحال حاضر اعلام رؤیت هلال گویی از یک « خبر» به یک «حکم شرعی» تبدیل شده است وعلمای بزرگوار این عمل را از وظایف شرعی خود قلمدادنموده ومقیدندکه به هر شکل ممکن نظر شان را – آن هم مستقل از دیکران – دراین خصوص اعلام نمایند. درحال که درهیچ یک از منابع روایی، زحمت این کار به دوش فقها گذاشته نشده است .

ب) توصیه ی علما به دیدن ماه – باوجود امکانات گسترده ی محاسبات نجومی- یک عمل احتیاطی ونسبتاً پسندیده است اما بعضی از بزرگان به رؤیت هلال با چشم غیر مسلح اصرار داشته ودخالت تجهیزات نجومی دراین امررا جایز نمی شمارند. شاید ملاک چنین فتوایی سخن رسول خدا (ص) باشد که فرمود: «صوموا لِلرّؤیه وافطروا لِلرّؤیه»( با دیدن هلال روزه بگیرید وبا دیدن آن افطار کنید). اگر فتوایی بر اساس تعصب ورزیدن نسبت به نص وبدون لحاظ شرایط گاه و جا وجاه صادر شده باشد؛ ناچاراین پرسش ها رادرپی خواهد داشت :

1- ب) پس کاربردعقل – به عنوان یکی از منابع فقهی – کی وکجا اندام ستبر وسترگ خویش را دراستنباط احکام شرعی عرضه خواهد نمود؟

2- ب) با وجود چنین فتاوایی، فقه پویا – که یکی از بزرگترین افتخارات فقه شیعه است – را چگونه می توان تعریف کرد وسمند بادپای آن را درکدام عرصه می توان به جولان آورد؟

پ) گاهی پیش آمده که دو کشور مسلمان – که یکی درشرق ودیگری درغرب ایران قرار دارند – هردو یک روز مشترک را به عنوان عید فطر اعلام کرده اما ایران عیدرا درروز بعد برگزار کرده است. باورکنید درک حکمت این تفاوت غیر علمی بسیار مشکل است.با توجه به این که فقهای بزرگوار دررساله های توضیح المسائل خود یکی از راه های اثبات رؤیت هلال را شهادت دو مرد عادل ( بیچاره زن ها!) دانسته اند وبا عنایت به این که رؤیت هلال جنبه ی خبری دارد؛ لذا لازم است به این پرسش ها پاسخ داده شود که آیا در هیچ کشوراسلامی دوشاهد عادل هم پیدا نمی شود که بتوان به آن ها اعتماد نمود؟ آیا حرف یک عالم دینی ورفتار یک کشور اسلامی نمی تواند ونباید برای علما وبلاددیگر حجت باشد؟

ث) همه می دانیم که گردش هیچکدام ازکرات آسمانی خارج از نظم ونظام دقیق نیست؛ آنقدرکه یکی از دلایل اثبات وجود ناظم عالم را نظم درجهان آفرینش مثال می زنند.حا ل چه پیش آمده که از میان تمام کرات آسمانی این «ماه» بازیگوش سازخود را می نوازد وبرجاده ی خود سری می تازد؟ چه اتفاقی رخ داده که روزهای یک ماه قمری دریک سال،30 ودرسال دیگر 29 روز است؟ (البته به ادعای بعضی ها 28 روزش هم تجربه شده است). اگراین تفاوت مبنای علمی دارد؛ پس چرا برای برای زمین یا کرات دیگر اتفاق نمی افتد؟

ج) اصولاً یکی از مؤ لفه های نگارش تقویم، استفاده از نظم موجود درگردش کرات آسمانی است واگر تفاوتی درشمار روزها درسال شمسی یا میلادی دیده می شود آن نیز براساس نظم است. مثلاً اگر تندی وکندی گردش وضعی وانتقالی زمین درزمان نزدیک شدن مدارگردش زمین به خورشید تفاوتی درتعداد روزهای بعضی از ماه های سال ایجاد می کند، زمان ومقدار این تفاوت درهر سال ثابت، مشخص و درمحاسبات نجومی واستخراج تقویم قابل ذکر وپیش بینی است.مثلاً اگرروزهای سال شمسی درفصل بهارو تابستان31 روز ودرفصل های پاییز و زمستان30 روزاست، این تفاوت درسال بعد جابه جا نمی شود ویا این گونه نیست که مثلاً ماه خرداد درایران 31 روز و درکشور های دیگری 29 روز باشد ویااگر درایران امروز اول اردیبهشت باشد درکشور عراق – که شب و روز مشترک با ما دارد- نمی توانددوم یا سوم باشد.اگر هم اختلافی وجود دارد، براساس اختلاف طبیعی دونقطه ی جغرافیایی وآن هم با شرایط خاص واز شرق به غرب است نه برعکس. یکی ازدوستان که در روزهیجدهم ماه مبارک رمضان از زیارت خانه ی خدابازگشته بود می گفت من امسال دو هیجدهم را روزه گرفته ام ؛ یکی درعربستان و دیگری هم درایران. همانگونه که دقت فرموده اید با این که ایران شرقی تر از عربستان است ؛ اما ماه هیجدهم ایران ازعربستان دیرتر طلوع کرده است.

چ) مطمئناً اگر همین وسواس دراستهلال ماه های رمضان، شوال وذی الحجه با همین شیوه ی سنتی وابتدایی درماه های دیگر هم اعمال گردد، تعداد روزهای معمول درماه ها و سال قمری از شمار طبیعی خارج خواهد شد.

ح) درصورت ربط موضوع استهلا ل به فقه یا علم، پیامد هایی اجتماعی برهرکدام مترتب است.مثلاً اگراین موضوع را علمی بدانیم، به لحاظ عدم وجود قرائت های مختلف دراین گونه علوم قطعی، تکلیف خلق الله کاملاً روشن است.واگر اشتباهی هم دراین زمینه رخ دهد ، لااقل اختلاف وتشتتی درجامعه پیش نخواهد آمد.امااگر گوش به فرمان فقه داشته باشیم، با توجه به تعدد فقها، تشتت آراء و تقیدو تمسک شدید آن بزرگوارن به احتیاط، نتیجه ی آن چیزی جز آنچه امروز درممالک وسیع اسلامی می گذرد نیست.یعنی یکی از فقها یک روز و دیگری روزی دیگر را به عنوان عید اعلام می کند. یا یکی صبح ودیگری بعد ازظهر را به نماز عید می ایستد. و چه دیدنی خواهد بودنماز هایی که با چنین شرایطی اقامه می شود! اگر شخص نا آشنا بااین مسائل با چنین صحنه هایی روبه رو کردد، می اندیشد که هرکدام از فقای بزرگوار یک «ماه» اختصاصی درآسمان داشته وآن «ماه» ها هم اراده کرده اندتا درسپهر اعتقادات مردم – تعمداً- طلوعی ناهماهنگ وناهمگون داشته باشند.با توجه به مطالب بالا جا دارد از فقهای گرانقدر پرسش شود که:

1- ح) آیا جنبه ی فقهی موضوع استهلال این همه مهم و حل آن اینقدر غامض است که باید وحدت جهان اسلام به راحتی تحت الشعاع آن قرارگیرد؟

2- ح) فقهای بزرگوار - که این همه نسبت به نتایج نامطلوب تسرّی مباحث علمی درسطوح پایین تر جامعه نگرانند – چگونه حاضر می شوند نتایج عملی اختلاف آراء علمی اصحاب فتوا تااین حد وحدت جامعه را تهدید نموده وحتی به این موضوع – به عنوان یک پدیده ی مترقی علمی – افتخار هم می کنند. آیا نمی شود پنبه ی اختلافات علمی درکمیته یا جمعی علمی زده شده وعصاره ی آن به مردم ارائه گردد.

خ) از ویژگی های یک فتوای مترقی وپویا- به ویژه درزمان کنونی – توجه به مسائل علمی مرتبط با آن است. مثلاً توجه به پیشرفت های علمی علومی مانند پزشکی ،ژنتیک ، نجوم ، موسیقی و ... برای فتوی دادن دراین زمینه ها لازم است؛ که اگر چنین توجهی صورت نگیرد فتوای صادره کارآمدی خودراز دست داده وبه یک اظهارنظر بدون استفاده تبدیل می شود.

عالم بزرگواری می فرمودند درحدیث است که «العلم علمان علم الادیان وعلم اللبدان» یعنی ما دوعلم بیشتر نداریم. یکی علم دین ودیگری علم مربوط به اعضا وجوارح بدن. به ایشان عرض کردم پس قضاوت شما درمورد علوم دیگری که امروز درحوزه ودانشگاه رایج است، چیست؟ فرمودندآن ها علم نیستند. بلکه «فن» محسوب می شوند.اوکه خود را صاحب نظر درفقه می داند،اولاً به نظر می رسدحدیث را نادرست ترجمه نموده، زیرا این حدیث بیشتر نشانگر فخامت جایگاه این دوعلم درمیان علوم دیگر است نه بی توجهی به آن ها.ثانیاً حضرت ایشان از ماهیت علوم دیگر بی خبراست ونمی داندکه علومی مانند روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، فلسفه و... ماهیتاً نمی تواند فن محسوب شود! ثالثاً با این که – ظاهراً- همین دوعلم مورد توجه وقبول بعضی از علما است اما آثار، پژوهش ها و فتاوای فقهی درحوزه ی این دوعلم نشان می دهد که حتی همین علوم هم به اندازه ی لازم مورد توجه فقهای بزرگوار قرارنگرفته است.

هرچند بحث درخصوص آسیب شناسی ساختار حوزه های علمیه مقال وبضاعت خویش را می طلبد اما با توجه به پیشرفت های سرسام آورعلوم وفنون تذکر این نکات موجزه لازم است که:

1- خ) به نظر می رسد فقیهان - که مرجع و مقتدای دیگرانند- بایدازنگاه جزیره ای به مسائل دست بردارند وبه جهان پهناورعلوم، فنون، نظریات تازه و پدیده های بدیع راهی متفاوت بگشایند؛ چنان که بسیاری از مقلدان معمولی – وبه قولی دست پایین آن ها- پا از جزیره ی نگاه های تنگ فراتر نهاده وبه اقالیم پهناور آزاد اندیشی دست یافته اند. بنابراین اگر مرجع ومقتدایی دراین راه پیشاهنگ نباشد، او را پیشوایی امت نشاید.

2- خ) علمای دینی باید درکارترویج دین نقش مهندس فکری جامعه را ایفا نمایند نه نقش کارگر را.حجم زیادکار همه جا به کار نمی آید. خواندن چند باره ی ابواب مختلف فقه درنزد اساتید متعدد وافتخار به اشتغال به فراگیری علوم دینی، درحالی که نتیجه ی مفیدمورد انتظاراز آن برنخاسته وجامعه درهمان زمینه ها دچار بحران است، چه توجیهی دارد؟چیدن آجرها روی هم ورفتن تا ثریا کاری بس مشکل است اما هنر نیست.هنر آن است که این چیدن ها برنقشه ای اندیشمندانه استوارباشد تا ازآن همه کار توان فرسا نتیجه ای مطلوب و دلخواه حاصل شود.

با عنایت به آنچه درپیش آمدو درراستای رفع معضل موجود، شاید بتوان موارد زیررا مورد توجه جدی قرارداد:

1-      تغییر وتصحیح مبانی فقهی مسأله ی استهلال.

2-      استفاده از پیشرفت های علمی موجود درزمینه ی استهلال.

3-   با توجه به این که رویت هلال یک امر اخباری است نه استنباطی؛ بنا براین حتی اگر دراین مورد به شیوه ی سنتی هم رفتار شود، هماهنگی بیوت آیات عظام واعتماد به یکدیگر می تواند مشکل موجود رابه راحتی مرتفع نماید.

به امید روزی که جهان اسلام در سایه ی وحدت واقعی به رفع مشکلات خویش نایل گردد.




تاریخ : شنبه 89/6/20 | 9:8 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

حجاب از مقولاتی است که ریشه در تمدن بشری دارد.درباره ی آن سخن ها گفته شده وتحولات زیادی را - تا به امروز- از سرگذرانده است. درایران نیز پس از پیروزی انقلاب و بروز تغییرات بنیادین، دستخوش تغییراتی شده و وارد مرحله ی جدیدی گردید. به دیگرسخن، حجاب نیز به اقتضای شرایط وارزش های انقلاب، رنگ وبوی اسلامی به خودگرفت.درآن روز بسیاری از زنان ما حجاب اسلامی را - فارغ از تحمیلات رژیم پهلوی - به عنوان حافظ ارزش های زنانه و با آزادی کامل انتخاب کردند واز این نظر، انقلاب اسلامی ایران نقطه ی عطفی برای مسأله ی حجاب وعفاف محسوب می شود.

درآغازین روزهای پیروزی انقلاب ودرپی دستور حضرت امام خمینی(ره) مبنی برحضور زنان درادارات با حجاب اسلامی، مراقبت های بیشتری نسبت به رعایت حجاب، جداسازی فضاهای مردانه وزنانه وفشار های اجتماعی وفیزیکی به بانوانی که رغبتی به رعایت حجاب نداشتند اعمال ودرنهایت به قانونی شدن آن منجر گردید.

درماده 102 قانون قبلی مجازات اسلامی آمده بود که زنان بدون حجاب شرعی (اعم از ایرانی وغیرایرانی و مسلمان وغیر مسلمان) مستوجب 74 ضربه شلاق هستند.این ماده بعداً حذف شده ودرسال 1375 تبصره ی 1 ماده 638 قانون مجازات اسلامی جای آن راگرفت که:« زنانی که بدون حجاب شرعی درمعابر و انظارعمومی ظاهرشوند، به حبس از10 روز تا 2 ماه و از50 هزار تا500 هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد». با وضع قوانینی درمورد حجاب، بی حجابی ماهیتی مجرمانه یافت؛ به این معنی که اکنون بی حجابی:

1-     ازجرائم عمومی است.

2-     ازنظر حصول نتیجه ی مجرمانه، یک جرم مطلق وصرف تحقق رفتار مجرمانه و تشکیل عنصر مادی جرم، مجرم مستحق مجازات است.

3-     از جمله جرائم مشهود است وطبق بند 1 ماده ی 21 قانون آیین دادرسی کیفری، ضابطین قضایی می توانندبه محض رویت جرم، مجرم راتوقیف نمایند.دخالت نیروی انتظامی دربرخورد با مسأله بی حجابی نیز براساس بند 8 ماده 4 قانون نیروهای انتظامی مصوب سال 1369 موجه است .زیرا دراین ماده نیروی انتظامی به عنوان ضابط عام قضایی معرفی شده است.

با وجود این که الزام واجباربه رعایت حجاب یک امر قانونی بوده وشهروند قانونمند نبایداز قوانین کشور تخطی نماید؛ اما بعداز پیروزی انقلاب اعتراض به حجاب اجباری را به دوشکل شاهد بوده ایم:

الف) اعتراض مردمی (ابتدا با راهپیمایی وسپس به شکل مبارزه ی منفی که امروزبه بدحجابی شهرت یافته است).

ب) اعتراض بعضی از اهالی علم وتحقیق

درنظام های مردم سالار، دولت باید راه های قانونی طرح اعتراضات شهروندان را هموار و فضای گفتمان علمی در مقوله های مختلف را فراهم نماید اما درکشور ما – حداقل درمورد حجاب – وضع بدین منوال سپری نشد.بدیهی است که حضور بدحجابانه در انظار عمومی براساس قوانین موضوعه ی کشور قانونی نبوده ودرباب علل و عوامل رواج آن درجامعه سخن فراوان و جای طرح آن دراین مقوله نیست ؛ اما یکی از علل آن بسته بودن راه های قانونی برای بیان اعتراض است. درکنار وجود محدودیت برای اعتراض مردمی، طیف دانشمند و پژوهشگر هم طایفه ای ناکام بوه و نه تنها نتوانسته اند گوش سخن نیوشی برای خود بیابند که جرأت سخن گفتن را هم به مرخصی – بامدت نامعلوم – فرستاده اند. بااین حال این قلم ناچیز قصد دارد:

-          بدون ورود به ماهیت بحث حجاب وعفاف

-          با اعتقاد به وجوب حجاب اسلامی

مطالبی را - هرچند کماً وکیفاً ناقص، اما – بی پرده - درپیش رو بگذارد. امید است مقبول طبع بلند ونقد مخاطبان اندیشمند قرارگیرد:

یک - قانون گذار مدعی است که قوانین موضوعه درخصوص اجبارحجاب مبنای دینی داشته وازنص صریح برگرفته شده است.این مطلب کاملاًدرست وبه جاست که خداونددرسوره ی مبارکه ی احزاب آیه ی 59 زنان ودختران پیامبر و زنان م?منین رابه مقداری ازپوشش- که آن هاراازگزندمردان بیماردل درامان بدارد- امرنموده است و به تعبیرفقهای بزرگواراین آیه وآیات و روایات دیگرمبنای وجوب حجاب است؛ اماس?ال مهم این است که آیا جرم بودن عدم رعایت حجاب راهم می توان از آن ها  استنباط نمود؟همه می دانیم که:

الف) سوره ی احزاب مدنی است و زمانی نازل شده که پیامبرعظیم وکریم اسلام(ص) قدرت اجرایی خوبی درمدینه تدارک کرده بود.

ب)آیه ی مذکور درمقابل مزاحمت های عده ای بیکاروبی عار- که درهنگام ورود زنان ودختران به مسجدباعث اذیت وآزارآن هامی شدند- نازل شده است.

 بنابراین می بینیم که پیامبرگرامی اسلام (ص)علیرغم داشتن قدرت درایجادگروه های – به تعبیر ما- گشت ارشادیاامربه معروف وایجادمحدودیت هایی برای زنان بدحجاب یابی حجاب، فقط به پایین ترآوردن جلباب های زنان ورعایت و مراقبت بیشترآنان توصیه نموده است تا منش آن ها را از مشابهت باافرادمریض متمایز وضریب مزاحمت برای آن ها راکم نماید.

 قرآن دربسیاری از آیات خود بعضی از اعمال حرام را جرم دانسته وحتی شمار تازیانه های مجازات راهم مشخص نموده است نمونه ی آن درمورد عمل زنادرسوره مبارکه ی نورآیه ی 2 می باشد.امادرخصوص رعایت حجاب وعفاف که در5 آیه ازقرآن ( احزاب آیات32و59 ونور آیات 30و31 و60) برآن اشاره ای رفته است، جزتوصیه به تقوی، حجاب وعفاف چیز دیگری از آن ها برداشت نمی شود. حتی درصورت استنباط حکم وجوب حجاب از آیات مذکور، نمی توان از آن ها حکم جزایی استخراج نمود.سابقه ی چنین چیزی را درحکومت های صدراسلام هم نمی توان یافت.

 با توجه به مطالب بالاممکن است :

1- ب) علیرغم اعتقاد عده ای مبنی برفردی بودن موضوع حجاب، عده ای آن رامقوله ای اجتماعی تلقی کرده وبی حجابی را مایه ی فسادو افسادجامعه بدانند.دراین خصوص باید یادآور شویم که:

اولاً: این فکرازجایی نشأت می گیردکه ماتصور کنیم – همانگونه که تصور می کنیم – تمام افراد بی حجاب و بدحجاب دچار فساد اخلاقی وجنسی اند و وجود آن ها درجامعه حتماً وبدون استثناء باعث فساد وروابط نامشروع است؛ درحالی که چنین چیزی صحت نداردزیرااگر داشته باشد، علی القاعده نباید یک انسان پاک وسالم دردنیا – البته جز درایران - پیداشود.

ثانیاً : اگردرغرب (به تعبیرما) فساد جنسی وجود دارد، ناشی از – فقط – بی حجابی نیست.بلکه نتیجه ی آزادی درروابط جنسی است وبدون شک این دو نمی توانند لازم وملزوم یکدیگر باشند.

ثالثاً :باوجود حجاب اسلامی درکشورما طبیعتاً نباید مشکلی به نام مفاسداخلاقی، اجتماعی وجنسی – آن هم به صورت بحران – وجود داشته باشد.

2- ب) عده ای ممکن است استدلال کنند که وضع قانون درجامعه نباید الزاماً براساس نصّ صریح یا ضمنی صورت گیرد وقانونگذار می تواند قوانینی را براساس اقتضائات ونیاز جامعه وضع نماید. هیچ خرده ای براین سخن نمی توان گرفت.اما این موضوع هم نبایدمغفول واقع شود که از مهم ترین ویژگی های یک قانون ، موثر ومجرا بودن آن است. اگر اجرای یک قانون اثرات مورد انتظاررا نداشته باشد، جنبه های فلسفی و ماهیتی آن زیرس?ال خواهد رفت. و آن س?ال این است که بعد از سی سال اجرای قانون حجاب اجباری، آیااثرات آن مطلوب وقابل قبول بوده است؟

3- ب) ممکن است بعضی را اعتقاد براین باشدکه چون حجاب از ضروریات دین است، پس نفی وانکار را برنمی تابد وعدم رعایت علنی آن وهن شریعت است وخلاف طریقت.دراین مورد نیز باید به عرض برسد که اگر این از ضروریات دین است؛ نمازهم، چنین است.پس نخواندن آن باید مستوجب مجازات باشد. شاید بگویید نمازیک امر فردی است ونخواندن آن نما وجلوه ای درجامعه ندارد تا بتوان خاطی را به تیغ مجازات گرفتارنمود. دراین موردهم باید س?ال شودکه مگر درجامعه ی اسلامی عمل «زنا » درانظار صورت می گیرد و یک امر اجتماعی است که برای مرتکبین آن مجازات سخت پیش بینی شده است؟ پس صرف فردی یا اجتماعی بودن یک عمل، نمی تواند مبنایی برای مجرمانه یا غیر مجرمانه بودن آن باشد.

دو – دین برای خطاها ولغزش هایی مجازات تعیین نموده است که ارتکاب آن ها حقی فردی یا اجتماعی را نقض نموده یا مخل امنیت واجرای عدالت باشد.عدم رعایت حجاب اسلامی ممکن است گناه باشد، اماچون حقی از کسی ضایع نمی کند، لذا تلقی جرم بودن آن جای تأمل فراوان دارد. لازم به تذکراست که گاهی حق جنبه ی اخلاقی وگاهی جنبه ی حقوقی دارد.مثلاً ازحقوق متقابل همسایگان این است که از احوال یکدیگر مطلع باشند ودرانجام تعمیرات منزل ومعاشرت های روزانه ، ضرر و زیانی به هم وارد نکرده وامنیت یکدیگررا به خطر نیندازند.این که ازاحوال هم باخبر باشندیک حق اخلاقی است واگر تحقق نیابد،جرمی محقق نشده است. اما وارد کردن ضرر و زیان وسلب امنیت وآسایش همسایه یک عمل مجرمانه است وچون تضییع حقی را به دنبال دارد، درقانون برای آن مجازات معینی درنظر گرفته شده است.(البته بماند که قوانین ما دراین گونه موارد دچارخلأ فراوان است).

سه – همه ی اندیشمندان – چه دینی وچه غیر دینی – براین باورند که افراد دراعتقادات خود آزادند.قرآن کریم نیز درآیاتی مهر تأیید برآن نهاده است. یکی از نشانه های آزادی اعتقاد، آزادی درلوازم و مناسک آن است. مثلاً نمی شود کسی را درمسلمان بودن آزاد گذاشت اما حق خواندن نماز، گرفتن روزه وبه جا آوردن مناسک وشعائر دیگررا از اوسلب نمود. یا درممالک پیرو دین مسیح (ع) مسلمانان را مجبور کنند که روزهای یکشنبه به کلیسا رفته وبا زنان ومردان اجنبی مصافحه نمایند وگرنه به شلاق یا حبس محکوم شوند.اگر اجبار یک زن مسلمان به برداشتن حجاب دریک کشورغیر اسلامی - که بارها مورداعتراض ما واقع شده – موهن وسلب کننده ی آزادی است؛ پس عکس آن هم می تواند صادق باشد. چنان که پیشتر آمد، صدور حکم کلی درماده ی 102 قانون قبلی مجازات اسلامی وتبصره ی 1 ماده 638 قانون مجازاات اسلامی فعلی درخصوص مجرم بودن زنان بی حجاب (مسلمان یاغیر مسلمان وایرانی یا غیر ایرانی) ، این س?ال را به ذهن متبادرمی کند که آیا طرح تلویحی این موضوع که «ما می توانیم برای دیکران تصمیم بگیریم ولی دیگران حق چنین کاری را ندارند» ؛جای تأمل ندارد؟

چهار- درمورد بحث « حجب » و « حجاب » و « عفاف» دو موضوع وجود دارد که به تفکیک باید به آن ها پرداخته شود:

1- چهار) دربسیاری از مقالاتی که درمورد اثبات اجبار حجاب درجراید وفضاهای مجازی نوشته شده سعی شده است به آیات و روایاتی استناد شود. گاهی تعداد آیات و روایات آورده شده درمقاله ای به بیش از ده مورد می رسد و طی آن نتیجه گرفته می شود که حجاب، واجب واجباری است و برمس?ولین است تابه هر شکل ممکن آن را درجامعه اقامه نمایند.اما جالب این که همه ی مستندات درباب توصیه به عفاف است تاحجاب.

2- چهار) « حجب » و « حجاب » - علیرغم مترادف نبودن- رابطه ی تنگاتنگ بایکدیگر دارند. یعنی حجاب از پیامد های حجب وحجب ازعوامل شکل گیری حجاب است. به تعبیر دیگر برای برقراری حجاب وهمزمان با توصیه به آن، باید در نهادینه کردن فرهنگ حجب وحیا وعفاف کوشید؛ که اگر چنین شود ، محجّب شدن جامعه نیاز به قانون وقوا ندارد. هرچند این مطلب یک قاعده ی کلی ، عقلانی وبدیهی است؛ اما سال ها است که درکشورما عکس این قاعده عمل می شود.یعنی همه ی تلاش ها براین است که ازحجاب به حجب برسند؛ که کاش می رسیدند. شاید بتوان یکی ازعلت های این ناکامی را جایگزینی قانون ومجازات به جای فرهنگ وفرهنگ سازی دانست. البته ما منکر کارهای زیادفرهنگی انجام شده دراین خصوص نیستیم؛ اما با احترام به همه ی این کارهای باید به عرض برسد که این املای نوشته شده باید پاک واز نو نوشته شود زیرا نمره ی صفر – حالا کمی بالاتر!- نشانه ی وجود اغلاط فراوان وفاحش درآن است. اگر نیروی انتظامی صلاحیت فرهنگ سازی درزمینه ی حجاب وعفاف رادارد؛ پس لابد آموزش وپرورش هم می تواند پا در پوتین نیروهای نظامی وانتظامی بنماید وگره از کار امنیت درون وبرون مرزها بگشاید.پس بایدهرکاری به اهلش سپرده شود.  

پنج – واژه ی « بدحجابی» زمانی متداول گردید که با وجود قانون منع بی حجابی، عده ای به آن توجه ننموده اما جرأت برداشتن کامل آن راهم نداشتند. از سوی دیگر چون شمار آن ها هرروز روبه فزونی می رفت ومجازات همه ی آن ها هم غیر ممکن می نمود؛ لذا برا ی توجیه این تسامح، اصطلاح میانه ی « بدحجابی» زاده شد. بسیاری از فقها معتقدند که واژه ی بدحجابی درقاموس حجاب جایی ندارد. زیرا تبرّج و خود نمایی، خود آرایی، وافشان وپریشان کردن زلف هرمقدارکه باشد، مصداقی از مفهوم کلی محسوب شده و حرام است.

درصورت صحت مطالب بالا و مساوی بودن دو واژه ی « بی حجابی» و «بدحجابی» موضوع دیگری مطرح می شود وآن تخلف دوگانه ای است که درمورد حجاب درجامعه درحال صورت گرفتن است. یکی تخلف جمعیتی از زنان که به شکل غیر قانونی در انظار ظاهر می شوند ودیگری تخلف ارگان های ذی ربط که در مقابل این قانون شکنی را ه منطقی وحساب شده ای را جرتساهل وتسامح نپیموده ودراجرای قانون کوتاهی نموده اند.

شش–  س?ال مهمی که درمورد اجبار حجاب باید به آن جواب داده شود این است که ما دراجرای این سیاست پیرو کدامیک از این دو دیدگاه هستیم: دیدگاه « تکلیف گرا » یا « نتیجه گرا »؟

الف) دیدگاه « تکلیف گرا »: اگرپیرو این دیدگاهیم - همچنان که حضرت امام خمینی (ره) نیز پیرو این دیدگاه بوده ونظرات ایشان منشأ بسیاری از قوانین موضوعه وتصمیم گیری های کلان کشوری است – باز باید به چند س?ال مهم دیگر هم جواب دهیم که :

-          چه کسی اجبارحجاب را برما تکلیف کرده است ؟

-          این اجبارازکدامین متن ومنبع فقهی استنباط شده است؟

-          درصورت تکلیف، آیا ساختن یک دکوراسیون از حجاب اسلامی از مارفع تکلیف می کند؟

ب) دیدگاه« نتیجه گرا »: حال اگردیدگاه نتیجه گرا ملاک رفتار وسیاستگزاری های ما است ؛ پس باید نتیجه ی سه دهه تلاش درجهت نهادینه کردن حجاب و گرایش قلبی وعملی مردم به آن را به صورت جدی مورد تجدید نظر قراردهیم. با کمی انصاف وچند پژوهش علمی می توان به این نتیجه دست یافت که ما دررسیدن به اهداف تعیین شده توفیق وثیقی حاصل نکرده و باید با رفتارهای عمومی حاکی از گریز و لجبازی با مقوله ی حجاب ، رفتاری به دور از لجبازی وگریز های تاکتیکی پیشه ی سازیم.البته شاید عده ای براین باور باشند که وضعیت حجاب درجامعه درسطح رضایت بخشی است. اما شرایط عمومی ، اظهارات بعضی از مسوولان،وعاظ و ائمه ی جمعه وجماعات و... از چیز دیگری حکایت دارد.

 درپایا ن یادآوری این نکته را لازم می دانم که بی شک نوشته ی پیش روی شما به دلایل مختلف خالی از لغزش نیست.لذا از تذکر این لغزش ها صمیمانه استقبال می کنم وسپاسگزارم. درضمن باردیگربه مخاطبانی که این نوشته را خوانده واکنون منتظرند تا مهر ارتداد و ضدیت با ضروریات دین را برپیشانی این ناچیز بچسبانند؛ اعلام می دارم که بنده به وجوب حجاب تعریف شده دراسلام اصیل مومن ومعتقد می باشم.




تاریخ : دوشنبه 89/6/1 | 12:26 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

ولادت یگانه عدالت­گستر جهان

بر عدالت­جویان عالم

مبارک باد 

پیرمردی می­گفت: «حتّی وسط گندم هم خط دارد»

این سترگ آوایی است      خفته در رؤیاها

و شعاری که به نشخوار بیان می­گردد

دفتر فلسفه و شعر و سیاست     مجلس وعظ و خطابه

همه باحال ستایش که:     «عدالت زیباست»

اما...

کام خشکیده­ی انسانیت انسان­ها

عمری است دهان بگشوده

تا مگر قطره­ای از زمزم عدل

بر لب خشک و ترک­خورده­ی او بنشیند

جگر خاک پر از خون خدا

دست­های لابه       به­سوی ابر اجابت بالا

و دو چشم بی­سو به­سوی روزنی از نور امید

و گلو پر ز خروش    که تو کی می­آیی؟

«ای عدالت»

 (1/9/1386) منبع:وبلاگ نیشتر


تاریخ : سه شنبه 89/5/5 | 1:11 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر