با آغاز فصل بهار و تازه شدن طبیعت، در همه جوامعی که مبدأ و آغاز سال خود را ابتدای این فصل زیبا قرار داده اند، شور و نشاط زیادی به وجود می آید. در طول تاریخ، برای این مناسبت، آداب و رسوم زیبا و معناداری شکل گرفته است. بر اساس یکی از این الگوهای زیبا و شایسته که البته با اعتقادات دینی ما نیز پیوند وثیقی دارد، معمولا مردم دنبال این هستند که از همدیگر حلالیت بطلبند و بخاطر حرفها و رفتارهایی که احیانا موجب رنجش و ناراحتی دیگران شده، از آنها معذرت خواهی کنند. هرچند این مساله، ربطی به عید و سال نو ندارد و در همه حال آدم باید مراقب رفتارش باشد؛ ولی همین که به بهانهی سال نو و آمدن بهار، ما به فکر حلالیت و رضایت میافتیم، بازهم باید خدا را شکر کنیم. به هرحال من هم طبق این رسم زیبای بهاری، همینجا از همه کسانی که با قلم و زبانم، ناراحتشان کردم، معذرت میخواهم. امیدوارم که مرا ببخشند و انشاالله که دل و جان همه ما با بهاری شدن طبیعت، بهاری شود، و رحمت الهی همچون باران بهاری، تمام غبارها، زنگارها، کینهها و غصه ها را از دلهایمان بزداید.
درآمدی بر سبک زندگی
سبک زندگی و مباحث پیرامونی آن به صورتی که امروزه مطرح میشود، اصطلاحی خاص در ادبیات جامعهشناسی و مطالعات فرهنگی است، و مراد از آن، مجموعهای از کنشها و رفتارهای فردی و اجتماعی است که بر اساس الگوهای خاص و معین صورت گرفته و یک کل متمایز رفتاری را پدید میآورد. این مجموعه ی نظاممند، از گسترهای و سیع و دامنهدار برخوردار بوده و حوزههای مختلفی مانند الگوی مصرف، شیوه تغذیه، پوشش، نوع مسکن، شیوه گذران اوقات فراغت، تمرکز بر علامندیها، آداب معاشرت، الگوهای زندگی خانوادگی، الگوهای بهداشت و سلامت، و موارد بسیار دیگری را در بر میگیرد.
اما مهم آن است که در تمام جوامع، الگوهای موجود برای سبک یا سبکهای زندگی، مستظهر به یک عقبه معرفتی و فرهنگی بوده، و جلوههای عینی رفتار و کنش را میتوان نمادی از ارزشها و هنجارهای مقبول اجتماعی دانست. بر این اساس، سبک زندگی، یک مقوله کاملا فرهنگی بوده و سبکهای پذیرفته و مقبول، حاصل اندوختهها و تجربههای مادی و معنوی اعضای جامعه در طول چندین نسل به شمار میرود. اما فرهنگ، خود متأثر از عوامل گوناگون بوده و در این زمینه، دین دارای نقشی بسزا و غیرقابل انکار است. مثلا در جامعه ایرانی، قرنهای متمادی است که آموزههای اسلامی، نقشی اثرگذار و مسلط در شکلگیری و گسترش فرهنگ ایرانی داشته است. از این توضیح میتوان استفاده کرد که فرهنگ موجود ایرانی در حالت ایدهآل خود نمیتواند چیزی جدای از فرهنگ اسلامی باشد، زیرا در طول 14 قرن اخیر، برآیند تلاش اجتماعی ایرانیان در این راستا بوده که نظام معنایی توحیدی و اسلامی، چارچوب فرهنگ و مؤلفههای فرهنگی در جامعه باشد.
البته نباید فراموش کرد که علاوه بر عامل دین، مؤلفههای دیگری نیز وجود دارند که در شکلگیری فرهنگ جامعه اثرگذار هستند. به همین دلیل، ما شاهد آن هستیم که جوامع مسلمان، هر کدام فرهنگ خاص خود را دارند و در عین حال میتوان آنها را جامعهای اسلامی نامید. بر این اساس، میتوان گفت که سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی، مجموعهای از کنشها و الگوهای نظاممند رفتاری است که بخشی از فرهنگ ایرانی را تشکیل میدهد، و در عین حال، روح کلی آموزههای اسلامی بر آن حاکم بوده و در چارچوب نظام معنایی توحیدی قرار دارد.
نکته مهم آن است که به اقتضای فرهنگی بودن مسئله سبک زندگی، نمیتوان در یک جامعه گسترده انسانی، انتظار حاکمیت یک سبک خاص زندگی را داشت، بلکه وجود سبکهای متعدد کاملا پذیرفتنی است؛ همان گونه که سبک زندگی ابوذر با سلمان متفاوت بود، و سبک زندگی امیر مؤمنان علی (علیه السلام) با سبک زندگی صادق آل محمد (علیه السلام) به دلیل اقتضائات فرهنگی متفاوت بود؛ اما همگی این سبکها در چارچوب آموزههای اسلامی قرار داشته و سبکی اسلامی به شمار آمده است.
محمود سریع القلم:
ـ توسعه یافتگی از دو بخش کلان تشکیل می شود: اصول ثابت و الگوهای مختلف به تناسب شرایط گوناگون کشورها. کشورهایی مثل آلمان، انگلیس و ژاپن و... از اصول ثابت توسعه یافتگی برخوردارند مانند دولت حداقل، صنعتی شدن، توجه فراگیر به علم وعقلانیت، بخش خصوصی فعال، نظام آموزشی کاربردی، نخبگان ابزاری منسجم، مردم پرکار و مسئولیت پذیر، دولت پاسخگو... ولی الگوهایی که طی سالها پرورش و تکامل یافته، متفاوت است.
ـ ما به سبک زندگی هیچ ملتی اصالتاً نمی توانیم ایراد بگیریم چون سبک زندگی نتیجه انباشت تجربیات تاریخی یک ملت است. اما می توانیم معیارهایی را مشخص کنیم و از آن زاویه آسیب شناسی کنیم.
1. بر اساس تجربهای که در مشاهدات بینالمللی از جوامعی چون ترکیه، مالزی، کشورهای عربی و اروپایی داشتهام اولین وجه مقایسهای که میتوان در خصوص سبک زندگی ایرانی و همه این کشورها در نظر گرفت و البته بر خلاف ادعاهایی که عموماً در میان ما وجود دارد این است که میانگین ایرانی خیلی دنیا دوست است. علاقه عمیقی به دنیا و مال دنیا دارد ولی هنرمندانه و با ادا و ظاهرسازی آنرا استتار میکند. از این دنیا هم، پول، لوازم زندگی، نمایش خانه و ویلا به دیگران سهم مهمی از دنیادوستی ایرانی دارد. ... این یک پارادوکس است چرا که در جامعهای زندگی می کنیم که مباحث دینی و اخلاقی در آن سهم مهمی از تبلیغات و آموزش را دارد. برای نمونه این مباحث توسط رسانهها، از طریق فضای عمومی، از طریق آموزش و از طریق کتب مذهبی طرح و عنوان میشود و آموزش معنوی و دینی جایگاه زیادی دارد اما این بعد دینی به نظر می رسد بیشتر بعدی ذهنی است. یعنی یک مداری در ذهن میانگین ایرانی هست که ارتباط بسیار محدودی با عمل فرد ایرانی دارد.
2. بخشی از فرهنگ ما تکرار آموزههای اخلاقی و دینی است. یعنی شما اگر در طول یک روز هزار نفر ایرانی را نمونه انتخاب کنید مشاهده خواهید کرد که آنها خیلی تذکر می دهند و نکات اخلاقی را مورد اشاره قرار میدهند و واژگان دینی، معنوی و اخلاقی زیادی را به کار می برند. واژگانی مانند انسانیت، خدا، پیغمبر، پاکی، وجدان، محبت، صداقت، شرافت، راستگویی و وظیفه دائماً مورد استفاده ماست، اما پرسش اینجاست که انعکاس این واژهها در زندگی و عمل ما چیست؟ نیم کره ذهنی ما با نیم کره عملی ما تقریباً هیچ ارتباطی با هم ندارند. ... بعضی رسانهها که به اروپاییها حمله میکنند و میگویند آنها مادی هستند، مفید خواهد بود اگر بروند در میان آنها زندگی کنند و بعد منصفانه قضاوت کنند که ما مصرفگراتر هستیم یا آنها. ما به پول و جمع کردن مال دنیا و مقام و منصب وابستهتر هستیم یا آنها؟ بنابراین، اینگونه باید تبیین کنیم که مادیات در سبک زندگی ایرانی جایگاه بسیار کانونی دارد. جمع کردن پول و امکانات و داشتن سمت و منصب برای میانگین ایرانی بسیار مهم و بلکه تمام زندگی است. ... بسیاری از ما، خوشبختی را با راحتی اشتباه گرفتهایم و فکر می کنیم تجملات یعنی ایدهآلهای زندگی. ...این سبک زندگی ایرانی که به شدت علاقمند است پول جمع کند و به خصوص در این هشت سال گذشته از هر وسیلهای استفاده کند تا به امکانات و مال برسد زندگی را بسیار دچار تنش میکند و اضطرابآور است. بعد افراد دنبال این هستند که آنچه را که به دست آوردهاند حالا چگونه باید حفظ کنند. ... اگر یک نفر صرفاً از دریچه فرهنگ داخلی ایران به این مسائل نگاه کند ممکن است آنها را روندهای طبیعی و عادی در جامعه ایرانی تلقی کند. اما در کشوری مثل ترکیه و مالزی دیده می شود که بخش مهمی از رسیدن به ثروت برای این است که افراد هدفی در زندگی دارند و میخواهند کالایی را خلق و خط تولیدی را راهاندازی کنند و می خواهند چه به صورت محلی و چه بین المللی رقابت کنند و به طور خلاصه می خواهند کار مفیدی انجام دهند. یعنی فضای جامعه برای تولید ثروت و پول و برای یک نوع خلاقیت و نوآوری و افزایش ثروت ملی است. در این بحث مثال آلمان را نمیزنم بلکه مثال ترکیه و مالزی را میزنم. الان خانوادههایی که در ترکیه صاحب ثروت شدهاند بعضاً نزدیک یک قرن کار و تلاش و فعالیت کردهاند و با فکر و زحمت به این جایگاه رسیدهاند و در سطح ملی و بینالمللی رقابت کردهاند تا توانستهاند به این سطح از ثروت برسند. ...ما میترسیم و زندگی را کوتاه مدت می بینیم و عموماً در یک قرن و نیم گذشته در فضاهای بی ثباتی زندگی کردهایم. لذا افراد به دنبال این هستند که نهایت بهرهبرداری را در زمانهای کوتاه انجام دهند و حرصی که برای سریع به دست آوردن پول دارند فروبنشانند. ... کسی که قبلاً در فقر و محرومیت زندگی کرده الان از فرایند ناسالم پول درآوردن در این جامعه به وجد آمده و معنای دیگری برای زندگی قایل نیست. کتاب خواندن و به موزه رفتن برای او مسخره است. رشد قوای فکری و معنوی برای او وقت تلف کردن است. به صورت این شخص با این ثروت نگاه کنید فکر میکنید کارگر معدن است. ... صورت انسان، انعکاس آرامش، سلامتی روانی و روحی اوست. پول و سمت به طور باور نکردنی برای میانگین ایرانی قداست پیدا کرده و معما این است که این در جامعهای است که می خواهد الهامبخش دیگر مسلمانان باشد!
3. همه ملتها دنبال خوشگذرانی و تفریح هستند اما سهم خوشگذرانی و تفریح در زندگی ایرانی افراطی است. اخلاق، معنویت و حرفهای دلچسب به عنوان پوششی است بر آنچه ما در باطن انجام می دهیم. باید توجه داشت که سرنوشت هر ملتی با روحیه اکثریت آن ملت رقم می خورد.
4. سبک زندگی ما به شدت خودمحور است. ما بیشتر به دنبال حریم فردی خود هستیم و به آن حریم بیشتر توجه داریم. زیرا اگر کسی اجتماعی فکر کند بسیاری از کارها را انجام نمیدهد. اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت از اتومبیل آشغال به بیرون نمی اندازم؛ اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت اتومبیل خود را دوبله پارک نمی کنم؛ اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت زمینههای آزار و اذیت همسایگان خود را فراهم نمیکنم. ... به طور کلی ما به گونهای در خانواده، مدرسه و جامعه تربیت می شویم که نگاهمان نگاه اجتماعی نیست؛ نگاهمان نگاه عمومی نیست. به عنوان مثال در حال حاضر و در شهر تهران شهرداری همه جا تبلیغ کرده که ما از شهروندان خواهش می کنیم کمتر آشغال تولید کنند. چون ما ظاهراً در دنیا جزو شهروندانی هستیم که استعداد بالایی در تولید زباله دارند. اگر ما خارج از منافع شخصی فکر کنیم، جامعه و انسانهای دیگر هم برای ما اهمیت پیدا میکنند.
ـ ما ایرانی ها یک ظاهری داریم و یک باطنی. این در حالی است که فرد ژاپنی و آلمانی و ترکیهای یک کاراکتر و شخصیت بیشتر ندارد. اما ما به عنوان یک ایرانی یک ظاهری داریم که خود را موجه معرفی می کنیم و حرفهای بسیار زیبایی می زنیم و از قضا بخش مهمی از حرفهای ما نیز اخلاقی و معنوی و در مذمت دنیا است اما سبک زندگی ما به شدت خودمحور و مادی است و به دنبال جمعآوری پول و حفاظت از حریمهای فردی خود هستیم. ... در علم جامعه شناسی، جامعه اینگونه تعریف می شود که عدهای در آن دارای اهداف مشترک و جهتگیری مشترک هستند. ما هنوز به آن مرحله نرسیدهایم. شاید یک دلیل این باشد که ما امپراتوری بوده ایم. بر این اساس معتقد هستم که ما هنوز کشور- ملت نشدهایم. البته ملت هستیم؛ ما ایرانی هستیم و با زبان فارسی صحبت می کنیم و دارای ادبیات غنی و تاریخ کهن و سرزمین گسترده هستیم. اینها همه شاخصهای یک ملت است. اما ما کشور- ملت نیستیم؛ چینیها هستند، اما ما هنوز نیستیم؛ ژاپنیها هستند و ما نیستیم. اگر ما کشور بودیم و جامعه داشتیم، حتماً کسی از بیتالمال اختلاس نمیکرد و راضی نمیشد از طریق تلفن، رانت و ارتباطات به ثروت برسد چون تعهد و وفاداری به کشور داشت و از مردم خجالت می کشید. آیا یک آلمانی این کار را می کند؟ قبل از اینکه از قانون بترسد به احترام کشور و هموطنانش این کار را نمیکند.
ـ بر خلاف کشورهای صنعتی و یا ملتهایی چون ترکیه و مالزی و یا حتی ملتهای منطقه حاشیه خلیجفارس که بسیار مدنی شدهاند، ما در جامعهای زندگی می کنیم که آنهایی که بر اساس رانت، ارتباطات و تلفن صاحب امکانات و پول شدهاند از مدنیت بسیار پایینتری برخوردارند. اصطلاحاً در فرهنگ ما به این افراد "تازه به دوران رسیدهها" گفته می شود. این پدیده نشان از "به همریختگی طبقاتی" در جامعه ماست. در سالهای گذشته شاهد هستیم که یک دفعه در جامعه ما طبقهای به وجود آمد که عمدتاً از طریق رانت صاحب ثروت شدند. البته این یک پشتوانه علمی هم دارد. هر فردی در هر سمت و جایگاهی که قرار دارد اگر یک دفعه حالت جهشی پیدا کند حتماً نوعی نارسایی رفتاری در او پدیدار میشود.
ـ به دلایل تاریخی و سیاسی ما در جایی آموزش نمی بینیم که مورد نقد قرار بگیریم. شما اگر ملایمترین انتقاد را به میانگین ایرانی داشته باشید احتمالاً دوستی آن شخص را از دست می دهید... ما به سختی می توانیم به همدیگر تذکر بدهیم و یکدیگر را نقد بکنیم. هم روش این کار را بلد نیستیم و هم آمادگی روحی برای پذیرش نقد نداریم. الان هم در دانشگاههای ما و هم در رسانهها می شود گفت که تقریباً نقد تعطیل است. گله و شکایت خیلی زیاد است اما نقد به معنای مطرح کردن نارساییها با دلیل و استدلال بسیار ضعیف است. ما برای این مسأله در جایی آموزش نمی بینیم. در کشورهای صنعتی هم پدر و مادرها فرزندانشان را نقد می کنند، هم رسانهها مدیران جامعه خود را نقد می کنند و هم یک فرهنگ عمومی برای بهبود امور زندگی از تغذیه گرفته تا رفتار در سطح جامعه وجود دارد. ما اینها را نداریم و در جایی آموزش برای این کار نمی بینیم و به طور طبیعی کسی که در این جامعه بزرگ می شود ناخودآگاهش این است که من باید مورد تقدیر و ستایش قرار بگیرم و هیچ ایرادی ندارم... مسئولین ایران باید قدری غیرسیاسی فکر کنند و به مسایل عادی هم توجه کنند. موضوع مدیریت که فقط امپریالیسم نیست. اصلاح وضعیت فساد مالی خود یک پروژه ملی است. برگرداندن ادب و تربیت به جامعه خود یک پروژه ملی است. اخیراً تلویزیون گزارشی در مورد قبرستانهای انگلیسی تهیه کرده بود یا قبلاً اعتصاب کارکنان متروی پاریس را دلیلی بر فروپاشی فرانسه، شکست امپریالیسم و اضمحلال اتحادیه اروپا تفسیر میکردند. اولویت ما این مسایل نیست. یکی از تواناییهای یک فرد، یک بنگاه اقتصادی، یک نهاد و یک سیستم این است که اولویتهای خود را تشخیص دهد. اصلاح سبک زندگی ایرانی محتاج این است که ما اینقدر از خودمان تعریف نکنیم و برای اخذ امکانات و مطرح شدن، واقعیتهای جامعه را وارونه جلوه ندهیم.
ـ حضرت امیر(ع) میگویند شما را دعوت میکنم به ترس از خدا و نظم در امور. شاید نظم در امور را بتوان اینگونه تجزیه کرد: عقلانیت، علمگرایی، قانونگرایی، انسجام فکری نخبگان سیاسی، قوه مقننه قابل کارآمد و قوه قضائیه بیطرف. این اصول جهانشمول هستند و نتیجه تجربه بشری. هیچ جامعهای نمی تواند بدون علم، نظم و عقلانیت و انسجام و قانونگرایی توسعه پیدا کند. اینها را باید همه رعایت کنند و مد نظر داشته باشند. اما کشورها در الگوسازی می توانند راههای مختلف را طی کنند. اصول توسعه چینی با اصول توسعه ژاپنی در قرن نوزدهم یکی است اما مدل و الگوی ژاپنی با مدل و الگوی چینی متفاوت است. در واقع راه و شیوه رسیدن این دو کشور به توسعه متفاوت از یکدیگر است. سبک زندگی ناشی از توسعه یافتگی، دارای اصولی است. اولین اصل مسأله قانونگرایی است. یعنی افراد باید بیاموزند که در چارچوب قانون عمل کنند. قانون نیز باید برای افراد به صورت عادت در آید. اگر یک شهروند در شهر تهران در ساعت 3 صبح پشت چراغ قرمز قرار گیرد و ببیند پلیس نیست و از چراغ قرمز رد شود او بر اساس عادت این کار را انجام می دهد. اگر در شهر هامبورگ آلمان هم کسی پشت چراغ قرمز قرار می گیرد و چند دقیقه می ایستد تا چراغ سبز شود و حرکت می کند او نیز بر اساس عادت این کار را انجام می دهد. راننده آلمانی یک عادت مثبت دارد و راننده ما یک عادت منفی. مهمترین وجه توسعه یافتگی در سبک زندگی، رعایت قاعده و قانون در یک جامعه است. به دلایل بسیار پیچیده روانی و تاریخی و اجتماعی، میانگین ایرانی علاقمند به قاعده نیست. در عوض خیلی علاقمند است از هر روشی استفاده کند تا به منافعش برسد که عموماً هم منافع دنیوی هستند. این آسیب باید در یک مقطعی اصلاح شود. تا زمانی که این موضوع اصلاح نشود مشتقات مثبت سبک زندگی ناشی از توسعه یافتگی هم اصلاح نمی شود.
ـ در سبک زندگی، قانون و قانونگرایی خیلی کلیدی است. وقتی انگلستان، آلمان، آمریکا، ژاپن و بعدها برزیل و دیگران را با خود مقایسه می کنیم در می یابیم که کانون توسعهیافتگی آنها قانونگرایی است. "داسیلوا" در طول 8 سال ریاست جمهوری خود بسیار موفق عمل کرد و برزیل را از یک کشور در حال توسعه تقریباً به یک کشور توسعه یافته تبدیل کرد در حدی که تولید ناخالص داخلی برزیل امروز از انگلستان و روسیه بیشتر است و یک کشور محترم و معتبر بین المللی شده است. به قدری عملکرد این فرد مثبت و موفقیتآمیز بود که مردم برزیل به دفعات تظاهرات کردند که او برای دور سوم ریاست جمهوری در قدرت باقی بماند که البته این امر مشروط به تغییر قانون اساسی این کشور بود. آقای "داسیلوا" با شهامت و قاطعیت مطرح کرد که باید به قانون اساسی احترام بگذاریم و دو دوره 4 ساله برای من کافی است و قطعاً افراد و گروههای دیگر در کشور هستند که می توانند قطار توسعه و پیشرفت را هدایت کنند... منظور این است که سبک زندگی ما چه شهری، چه مدنی، چه سیاسی، چه اجتماعی و چه در حوزههای آموزشی باید به سمت قاعدهمندی پیش برود. از شما می پرسم که مقررات مربوط به ارز در طول چهار سال گذشته در بانک مرکزی چند بار تغییر کرده است؟ ظاهراً تغییرات صورت گرفته چند صدتایی میشود! چگونه کارخانهدار و بخش خصوصی می تواند قاعدهمند عمل کند وقتی که قواعد اقتصادی هر نیم روز عوض می شود. ما در همه حوزهها همین وضعیت را داریم. البته برخی نام این را پویایی می گذارند در حالی که این پویایی نیست و هرج و مرج است. ثباتی که در اندیشه و تفکرات آلمانیها و ژاپنیها وجود دارد بدون تردید آنها را در موقعیت برتر جهانی قرار داده است. بنابراین رعایت قانون و قاعدهمندی را در کانون سبک زندگی معطوف به توسعهیافتگی می دانم.
برگرفته از خبرگزاری مهر
سید مهدی طباطبایی:
ـ میان انتقاد و مخالفت، تفاوت است. بنده از زمانی که آقای احمدی نژاد در دوره اول هنوز تنفیذ نشده بود به ایشان نقد داشتم .
ـ نخستین نقدم به ایشان این بود که شما ادبیات یک رئیس جمهور را ندارید ورئیس جمهور نباید هر کلامی را به زبان بیاورد.
ـ در دوره اول کاندیداتوری آقای احمدی نژاد به شورای نگهبان گفتم که ایشان جزو رجال سیاسی نیست.رجال سیاسی تعریف دارد اما ایشان هیچ سابقه ای در سیاست نداشت از شهرداری به ریاست جمهوری رسیدن ناگوار است. نکته دیگر اینکه ظرفیت ایشان ظرفیت رئیس جمهوری نیست.
ـ وقتی فردی مورد توجه قرار می گیرد باید افراد عاقل متوجه و مواظبش باشند تا خدای نکرده بر اثر چاخان و مدح بیجا آن فرد تبدیل به خطر نشود. من این نکته را در سال 84 یا 85 متذکر شدم وبه برخی افراد محرمانه گفتم که ایشان در حد این ستایش های بی جا نیست و از ایشان اینچنین تمجید نکنید. چرا؟چون تمجید زیاد برای ظرفیت کم، غرورآور است.اطرافیان از ایشان تمجید کردند و خودش هم که بحث هاله نور و این مسائل را وسط کشید که یعنی خودش هم خودش را مافوق آنچه بود دید.
ـ از زمانی که مقام معظم رهبری فرمودند من فکرم به ایشان نزدیک تر است، احمدی نژاد دچار اشتباه شد. اما احمدی نژاد متوجه نشد که این تایید بی تغییر نیست. اگر آقا فرمودند که افکارم به ایشان نزدیک تر است مال آن زمان بود نه همیشه. ایشان دوره تمجید گذشته را یدک می کشد.
ـ وقتی یک رئیس خطاپذیر نباشد همه جرم ها را به گردن دیگران می اندازد. در مورد آقای احمدی نژاد هم چون خرابی های زیادی در کشور به وجود آمده درصدد است که تقصیرها را گردن دیگران بیندازد تا خود را مبرا نشان دهد.
ـ هر کس حمایت اغراقآمیزی از احمدی نژاد کرده چه تلویحی و چه تصریحی باید از مردم عذرخواهی کند. یا لااقل بگویند تغییر ایشان برایشان قابل قبول نیست،هرچند من معتقدم احمدی نژاد تغییر نکرده و از اول هم همین بوداما برخی او را نشناختند.
ـ اگراحمدی نژاد ادبیاتش را با شرایط تطبیق می داد این فتنه ها بر پا نمی شد. اگرمردم را خس و خاشاک نمی خواند این فتنه به پا نمی شد. یکی از چیزهایی که در هر اختلافی خطرناک است ،تحقیر است... برخی ادبیات یک رئیس جمهور را ندارند
ـ من آقای عسگراولادی را از هر نظر تایید می کنم و حرف ایشان درست است. من همان ابتدا در تلویزیون گفتم که موسوی و کروبی سران فتنه نیستند. حوادث سال 88 گذشت و هرچه تحلیل بود ارائه شد اما من در آن روز گفتم ما باید مراقب فتنه سران باشیم نه سران فتنه.
ـ وقتی گرانی زیاد می شود و مشکلات اقتصادی فراگیر می شود ،مردم کارهای غیرمعقولی انجام می دهند و خردگرا نیستند. یکی از علل بیماری اخلاقی مشکلات اقتصادی است وکسانی که در ضعف اقتصادی هستند به هذیان گفتن می افتند. لذا همیشه باید سیاستمدار بالا را جوری حفظ کنیم که به هذیان نیفتد.
ـ آن روز مخالفت اندک آقای بازرگان نمود زیادی داشت. بازرگان بسیار بااخلاق و دیندار بود ولی در رابطه با یک سری امور مانند نگاه به خارج از کشور، بینش کمتری داشت و به همین دلیل امام او را از کار کنار گذاشت اما اگر شرایط را بسنجیم در کل میتوان گفت که بازرگان در بسیاری از موارد از احمدی نژاد با اخلاق تر و دیندار تر بود.
برگرفته از سایت روزنامه قانون (24 بهمن 1391)
دکتر عماد افروغ: افشاگری برای مردمی لذت بخش است که آنها را از فرایند طبیعی آگاهی و آگاهی بخشی محروم کرده ایم و به گونه ای آنها را در پرده ای از جهالت نگه داشته ایم و دسترسی به برخی اطلاعات را برای آنها تابو کرده ایم، آنها را به حساب نیاورده ایم و برای حق و حقوق و شعور و بینش آنها حسابی باز نکرده ایم. در چنین شرایطی و برای چنین مردمی خواه ناخواه افشاگری ها که ممکن است از روی افراط و نوعی اشاعه اکاذیب باشد، می تواند حالت لذت بخشی داشته باشد. اما اگر جامعه، رشید و عاقل باشد و روی شعور خود حساب باز کرده و دیگران هم آن را به حساب بیاورند و آن را عاقل بپندارند، بعید می دانم افشاگری برای آنها لذت بخش باشد. بنابراین افرادی که بر این اساس دست به افشاگری های نامستند، احساسی و هیجانی می زنند یا مردم را احمق پنداشتند و روی شعور آنها حساب باز نکردند؛ یا آنها را انسان هایی می دانند که می توانند نسبت به آنها و در مورد آنها جهل بکارند و حماقت درو کنند؛ و الا نه در قرآن و نه در سیره نظری و عملی ائمه نمی بینید که مردم را احمق بپندارند و آنها را تحویل نگیرند. ... در جامعه ما متاسفانه برخی دوست ندارند مردم رشد کنند... نباید مردم را به گونه ای نگاه کرد که از افشاگری ها ولو افشاگر های مستند یا بی مورد و هیجانی احساس لذت می کنند. این تلقی و تصور یک تلقی اشتباه است. متاسفانه برخی این تصور را دارند و از قِبَل این تصور به نان و نوایی می رسند لذا باید به این سوال پاسخ داد که چرا این افراد می توانند به نان و نوایی برسند؟... من معتقدم این امر می تواند علل معرفتی، فرهنگی، ساختاری داشته باشد و بخشی از آن به فقدان نهادهای مدنی ناظر و متشکل برمی گردد و بخشی دیگر به نوع تفسیر از انسان، انقلاب اسلامی و اسلام برمی گردد. تفسیری که ما از آن به اخباری گری یاد می کنیم که با عقل میانه خوبی ندارد. ... آنهایی که می خواهند روی موج حماقت چنین افرادی موج سواری کنند و به نان و نوایی برسند، انسان های زیبنده نظام جمهوری اسلامی نیستند و پشت اینها به گونه ای به آن تفسیرهای اخباری و سطحی گرم است. ...کسانی که موج سواری می کنند و دست به افشاگری های بی سند و کاذب می زنند، به لحاظ بینشی هم از یک بینش متعالی قابل قبول اسلامی و تاریخی برخوردار نیستند و با عقل و فلسفه میانه خوبی ندارند و از انقلاب فقط سطح و لایه هیجانی آن را متوجه شدند و از لایه حکمی، فلسفی و شعوری آن غافل شدند. ... قبل از آنکه مردم را مقصر بدانیم باید با نخبگان، رجال سیاسی و خواصی که در بستری از جهالت مردم که خواستار افشاگری هستند، به نان و نوایی می رسند مقابله کرد... ساختار قدرت به گونه ای رقم خورده که ما شاهد هم رابطه قدرت – ثروت و هم قدرت – منزلت هستیم. بنابراین باید متوجه این مسائل بود و سعی کرد با یک ریشه یابی ساختاری دقیق با این مسئله مقابله کرد و یک راست سراغ مردم نرفت... من در ریشه یابی نهایی هیچگاه مردم را مقصر نمی دانم و اگر در جاهایی مردم را دخالت می دهم یا در عدم مقاومت و نظارت آن ها است و یا در اعتماد بیش از حدی است که به صاحبان قدرت می کنند. مردم باید به دلیل پاکی طینت و دینداری خود متوجه باشند که این دینداری را خرج اعتماد مفرط به صاحبان قدرت نکنند.
برگرفته از پایگاه خبری تحلیلی فرارو
چند روز پیش با مدیر یکی از مراکز معتبر پژوهشی صحبت می کردم؛ سخن از موضوع پیشرفت بود تا این که به بررسی دیدگاه شهید مطهری در این باره رسیدیم؛ مرور دیدگاه های شهید مطهری ما را بار دیگر به تعجب واداشت که صاحب این اندیشه های ناب چقدر از زمان خود پیش بوده و جامعه ما اگرچه قصد دارد که در آن شهید متوقف نشود، اما حالا حالاها باید بدود تا به او برسد. این روزها نیز با شنیدن اخبار حملات حکومت جعلی و غاصب اسرائیل به مردم رشیدی که خط مقدم مقاومت و جهاد اسلامی را رهبری می کنند
بار دیگر به یاد سخنان آن شهید فرزانه افتادم که هرچند ده ها سال پیش سخن گفته، اما درد و غم نهفته در کلامش هنوز تازگی دارد:
والله و بالله ما در برابر این قضیه مسئولیم؛ به خدا قسم مسئولیت داریم... و الله قضیهای که دل پیغمبر اکرم را امروز خون کرده است ، این قضیه است. داستانی که دل حسین بن علی را خون کرده، این قضیه است...
اگر حسین بن علی امروز بود و خودش میگفت برای من عزاداری کنید، میگفت چه شعاری بدهید؟ آیا میگفت بخوانید: ”نوجوان اکبر من” یا میگفت بگویید: ” زینب مضطرم الوداع ، الوداع ” ؟! ... اگر حسین بن علی بود میگفت اگر میخواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید فلسطین باشد... شمر هزار و سیصد سال پیش مُرد،شمر امروز را بشناس. امروز باید در و دیوار این شهر با شعار فلسطین تکان بخورد.
هی دروغ در مغز ما کردند که آقا این یک مسئله داخلی است. مربوط به عرب و اسرائیل است . … تلاش ما مسلمین در این زمینه چه بوده است؟ به خدا خجالت دارد ما خودمان را مسلمان بدانیم، خودمان را شیعه علی بن ابی طالب بخوانیم. … آیا ما وظیفه نداریم که کمک مالی به آنها بکنیم؟ آیا اینها مسلمان نیستند، عزیزان ندارند؟ آیا اینها برای حق مشروع بشری قیام نمیکنند؟ « فضل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم (سوره نساء ، آیه 95) الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم»( سوره توبه ، آیه 20) به وسیله مال که میتوانیم کمک کنیم . والله این انفاق واجب است، مثل نماز خواندن و روزه گرفتن واجب است. اولین سوالی که بعد از مُردن از ما میکنند همین است که در زمینه همبستگی اسلامی چه کردید؟ پیغمبر فرمود: ... «هر کس بشنود صدای مسلمانی را که فریاد میکند مسلمانان به فریاد من برسید، و او را کمک نکند، دیگر مسلمان نیست».
مردم بیدار آن مردمی هستند که فرصت شناس باشند، دردشناس باشند، حقایق شناس باشند. من وظیفه خودم را عمل کردم. ... مراجع تقلید بزرگی مثل آیت الله حکیم و دیگران رسما فتوا دادهاند که کسی که در آنجا کشته میشود ، اگر نماز هم نخواند شهید در راه خداست. پس بیاییم به خودمان ارزش بدهیم، به کار و فکر خودمان ارزش بدهیم، ... علت اینکه دولتهای بزرگ جهان چندان درباره سرنوشت ما نمیاندیشند ، این است که معتقدند مسلمان غیرت ندارد . آمریکا را فقط همین یکی جری کرده است . میگوید مسلمان جماعت غیرت ندارد ، همبستگی و همدردی ندارد. میگوید یهودی که برای پول میمیرد، جز پول چیزی نمیشناسد، خدایش پول است ، زندگیش پول است ، حیات و مماتش پول است ، به یک چنین مسئله حساسی که میرسد روزی یک میلیون دلار به همکیشانش کمک میکند ولی هفتصد میلیون مسلمان دنیا کوچکترین کمکی به همکیش خود نمیکنند ”
قصد داشتم به مناسبت سخنان اخیر رهبری در سفر به استان خراسان شمالی، خصوصا آن صحبتی که به اشتباه در برنامه کنترل جمعیت اشاره کرده بود، مطلبی بنویسم، و بار دیگر شیوه دفاع صحیح از شأن و جایگاه رهبری را متذکر شوم، و بگویم که ترویج فرهنگ غلو و افراط در حمایت از جایگاه رهبری و اشاعه نگاه معصومانه به ولایت فقیه، در درازمدت جایگاه رهبری را در جامعه متزلزل می کند. اما در همین زمینه مطلب بسیار خوبی را از آقای امید حسینی در وبلاگ آهستان دیدم که همه دیدگاه بنده را هم پوشش می داد؛ بنابراین دوستان را به این مطلب ارجاع می دهم: معصومی غیر از معصوم نداریم.
کنش: فیلمی موهن نسبت به ساحت پاک پیامبر گرامی اسلام، توسط یک غیرمسلمان تولید شده و در ضمن این فیلم، انواع بی حرمتی ها نسبت به آن دردانه هستی صورت گرفته است. از چکیده فیلم که در فضای مجازی منتشر شده، می توان دریافت که هدف اصلی فیلم، اسلام هراسی بوده و این نکته را به مخاطب القا می کند که پیامبر اسلام و آموزه های اسلامی مروج خشونت در جهان است.
واکنش: مسلمانان در سراسر جهان نسبت به این اقدام موهن اعتراض کرده، و ضمن محکوم کردن عاملان مباشر و پشت پرده این اقدام، برای خنثی کردن اثر این فیلم، اقدامات گوناگونی را انجام دادند:
الف) جمعی، با اقدامات افراطی و خشونت آمیز، همچون حمله به سفارت خانه های امریکا در مناطق گوناگون، و حتی کشتن سفیر این کشور، دامن اسلام، پیامبر و آموزه های اسلامی را از هرگونه خشونت، خون ریزی، و اقدامات افراطی، مبرّا اعلام کردند.
ب) جمعی دیگر، برای مقابله با این اقدام ضد فرهنگی، به تبیین آموزه های اسلامی، تعالیم قرآنی و سیره نبوی در میان غیرمسلمانان پرداختند تا آنان خود درباره حقیقت و روح اسلام، داوری کنند. از جمله این اقدامات فرهنگی می توان به توزیع بیش از یکصد هزار جلد ترجمه قرآن کریم و سیره پیامبر اسلام، میان ساکنان لندن اشاره کرد.
نتیجه گیری: به راستی اگر یک غیرمسلمان، آن فیلم موهن که اسلام و پیامبر آن را مروج خشونت و خون ریزی و بسیاری از اقدامات سخیف دیگر معرفی کرده ببیند، و سپس واکنشهای خشونت آمیز بخشی از جامعه اسلامی را نظاره کند، آیا این اقدامات را مؤید پیام آن فیلم می بیند یا رد کننده آن؟ شاید بتوان گفت بسیاری از اقدامات نسنجیده و افراطی که در واکنش به این فیلم صورت گرفت، بیش از خود آن فیلم ضعیف و ناشیانه، هدف آن فیلم را تأمین کرد. بدین ترتیب می توان گفت که در شرایط فعلی که جهان اسلام و جوامع اسلامی دچار تشتت و تفرقه است، بهترین اقدام، همان اقدامات فرهنگی برای خنثی کردن پیام فیلم است. هرچند اگر جهان اسلام در پرتو آموزه های مترقی و نورانی اسلام از وحدت و انسجام و همگرایی برخوردار بود، اقدامات عملی و کوبنده مناسبی می شد انجام داد تا دیگر هیچ نظام غیر اسلامی به خود اجازه ندهد که در قلمرو حاکمیتی آن، فرد یا گروهی جرأت یابد تا مقدسات اسلامی را به سخره بگیرد. کاش جهان اسلام از چنان همگرایی برخوردار بود تا در واکنش به چنین اقدامی، تمامی جوامع مسلمان در اقدامی هماهنگ، روابط تجاری و سیاسی خود را با امریکا قطع می کرد و این کشور را به التماس می کشانید. اما حیف که واقعیت جوامع مسلمان، با این شرایط آرمانی فاصله ای بسیار دارد. و شاید از همین روست که پیامبر گرامی اسلام زبان به شکایت گشوده و از امت حود نزد خدا چنین گلایه می کند که: «یا رَبّ إنّ قَومی اتّخَذوا هذا القرآنَ مَهجوراً» (فرقان: 30)
بر خلاف بسیاری از امامان جمعه در جمهوری اسلامی که معمولا سعی می کنند تا مشکلات اقتصادی مردم را به مسئولان نظام یادآوری کنند، آقایی در یک سخنرانی اعلام کرده است که: هرچند گرانیهای اخیر، مایه درد و رنج است؛ اما اگر شما آخ بگویید، دنیای استکبار می پندارد که به اهداف خود رسیده است. از این روی، شما آرزوی یک آخ را بر دل دشمن بگذارید و صبوری کنید.
خوب است به این آقا که هم استاد حوزه و دانشگاه است؛ هم امام جمعه تهران است؛ هم عضو مجلس خبرگان است و ...، یادآوری شود که راه حل مسأله در پاک کردن آن نیست، و برای ناامید کردن دشمن، باید سیاستهای اقتصادی را درست کرد، تا مردم آخ نگویند؛ نه این که کرامت انسانی یک ملت با تحمیل فقر و فلاکت لگدمال شود و سپس از آنها بخواهیم که آخ نگویند. دیگر دوره فرافکنی گذشته است و مردم درک می کنند که احتمالا دیگر به صورت کامل، کار کار انگلیسی ها نیست؛ و ریشه بخشی از مشکلات را باید در داخل کشور جستجو کرد. آن زمان که جوگیر شدیم و شعارهای فریبنده انتخاباتی ما را به سوی حمایت مطلق از یک فرد کشانید، شاید اگر کمی هم احتمال خطا برای خود قائل بودیم، در شرایط پیش آمده، وضعیت بهتری برای روبرو شدن با مردم نجیب و سربراه این کشور داشتیم و حداقل آزادی گفتن یک آخ را از آنها دریغ نمی کردیم.
بنده در مقابل انتظار سیاسی این آقا از مردم، یک انتظار اجتماعی از شخص ایشان دارم. ایشان به اقتضای کسوت روحانی، می دانند که بزرگان حوزه در قدیم وقتی که فتوایی صادر می کردند یا یک حکم شرعی را با اجتهاد به دست می آوردند، اگر احتمال می دادند که منافع شخصی آنان می تواند در استنباط حکم شرعی اثر داشته باشد، ابتدا زمینه های آن منفعت شخصی را رفع می کردند و سپس حکم می کردند. حال این آقا که چنین خواسته ای را مطرح کرده، خوب است که در قالب نذر، نیت، یا هر چیز درست شرعی، بر خود فرض کند که: الف) تا سه ماه، بیش از حقوق پایه کارگری از بیت المال (اعم از شهریه حوزی و حقوق دولتی) استفاده نکند؛ ب) در یک خانه استیجاری با همسر گرامی خود زندگی کند و اجاره آن ملک را ماهانه بپردازد. ج) برای رفت و آمد، از وسیله نقلیه عمومی استفاده کند. د) اگر در این سه ماه بر خودشان یا همسر گرامی ایشان بیماری عارض شد، از سفارش ها و عنایات ویژه استفاده نکرده و همانند شهروندی عادی از بیمه متداول در جامعه استفاده نماید. هـ) اگر در طول این سه ماه همانند یک شهروند عادی این جامعه زندگی نمود، و در پایان سه ماه، جان به سلامت برد، و زبان به اعتراض نگشود، آن گاه بنده هم از همگان می خواهم که به ندای ایشان لبیک گفته و از حق مسلم خود برای گفتن آخ و آی و ... چشم پوشی کنند، و دیگر سامان اقتصادی جامعه را از دولت محترم مطالبه نکنند.
دوستانی که مطالب این وبلاگ را دنبال می کنند، با نوشته های پیشین بنده درباره فوتبال آشنا هستند. اما امروز در سایتهای خبری، مطالب جالبی را مطالعه کردم که حیفم آمد آن ها را در وبلاگ کمیل منتشر نکنم. غیر از نامه سرگشاده انجمن های اسلامی دانشگاه های کشور به وزیر ورزش، که در آن به وضعیت فوتبال کشور و هزینه های سرسام آور آن اعتراض شده (کلیک کنید)، نامه سرگشاده عبدالحمید کرمانی به سردار رویانیان، برایم بسیار جالب بود. آن چه در زیر می آید، بخش های اصلی این نامه است:
برای کسی نوشتم که می دانم دلش برای اسلام و انقلاب می تپد والا نامه نوشتن برای کسانی که قبله شان پول است و منفعت مالی چه فایده ای دارد؟ برای فلان مدیری که هم و غمش پر کردن جیب خودش و اطرافیانش است این درد دل ها چه سودی دارد؟ برای روزنامه ای که نانش در ایجاد آشوب و جنجال است چه سودی دارد؟ برای برنامه ای و تهیه کننده برنامه ای که شهرت و نامش مدیون این ورزش حرفه ای است چه سودی دارد؟ برای برخی طرفداران جاهل و متعصب و کور فوتبال پرست گفتن این حرف ها چه سودی دارد؟...
بنده مخالف ورزش حرفه ای هستم و از بیان آن هم ابائی ندارم. ورزش حرفه ای را از پایه و اساس مخالف اصول انسانی اسلام مبین می دانم و معتقدم که گسترش آن به ضرر انسان ها و نظام اسلامی است. در این باره کم نگفته اند. لب کلام هم این است که به دلیل آنکه آنچه امروز به عنوان "ورزش حرفه ای" می شناسیم زاییده تاریخ و سیاست و اقتضائات فرهنگی غرب مدرن و سرمایه داری لیبرال است فلذا اصل و اساس آن با تعالیم وحیانی دین مبین اسلام که هدفش تربیت انسان مسلمان است در تضاد و تعارض است. شما اگر مراجعه ای کنید به تاریخچه آنچه امروز در ایران و جهان از آن تعبیر به ورزش حرفه ای می شود گفته مرا تصدیق می کنید... ساختار استادیوم های فوتبال و سایر ورزش های حرفه ای امروز دقیقا مطابق با همان کالسیوم روم باستان است؟
... اقتصاد مدرن که بر پایه مصرف گرایی شکل گرفته است و برای حفظ حیات خود نیاز به تهییج مصرف کنندگان به مصرف و تولید بیشتر دارد، برای مشغول نگه داشتن افکار جامعه نیاز به ابزاری داشت. در کنار برنامه های رسانه هایی چون تلویزیون، ورزش حرفه ای یکی از مهم ترین وسائل ایجاد این سرگرمی بود. ورزش حرفه ای که بر خلاف عنوانش هیچ رابطه ای با سلامت و ورزش ندارد، وسیله ای شد مانند نبرد گلادیاتورها در زمان روم باستان که دولتمردان به وسیله آن می توانستند هم انرژی اضافه شهروندان را تخلیه کنند و امکان انقلاب و آشوب را از آنها بگیرند و هم افکار آنها را از حقیقت مسئله مصرف گرایی و دنیا زدگی منحرف نمایند. در حقیقت ورزش حرفه ای چرخ دنده ای شد از هزاران چرخ دنده دیگر در ساختار اقتصاد لیبرال سرمایه داری که از یک سو ایجاد گردش مالی فراوان می کرد و از سوی دیگر ایجاد سرگرمی. سرگرمی که از دید اسلام مسلما مصداق تفریح سالم نمی تواند باشد. سرگرمی که مصداق بارز "لغو و بیهودگی" است اگر مصداق ایجاد فساد اخلاقی نباشد.
دین مبین اسلام دعوت به تعقل و تدبر می کند، دعوت به عدالت و انصاف و اخلاق می کند. دعوت به یک دلی و علم و دانشی می کند که در خدمت بندگی خداوند باشد. اما ورزش حرفه ای چه؟ ورزش حرفه ای وسیله ای است در دست دلالان اقتصادی و سرمایه داران کلان. نگاهی به باشگاه های ورزشی معروف دنیا بیندازید. همه آنها در دست بانکداران و سرمایه داران کلان هستند. هدف آن سرمایه داران چیست؟ تولید پول بیشتر. به چه قیمتی؟ به هر قیمتی. کدام مسائل اخلاقی و یا اسلامی جزئی از ورزش حرفه ای است؟ اگر کسی به مثال های نادری چون اقدام اقای رضازاده تمسک کند مصداق "النادر کالعدم" است. اقای رضازاده و برخی مثال های کم دیگر در ورزش حرفه ای اقدامات انسانی خود را مدیون ورزش حرفه ای نیستند بلکه اینان ایمان خود را به همراه خود به میادین برده اند. به بیان دیگر این ورزش حرفه ای نیست که اخلاق را ترویج می کند بلکه گاهی برخی ورزشکاران حرفه ای اخلاق اسلامی را همراه خود به میدان می برند. همین سرشناس شدن و مشهور شدن آقای رضازاده و امثال جهان پهلوان تختی در ورزش حرفه ای نشان دهنده این حقیقت است که ورزش حرفه ای نه تنها محلی در جهت حفظ و نشر اخلاق نیست بلکه حفظ اخلاق در آن عرصه نیازمند مردانگی و صبر زیادی است که امثال مرحوم تختی دارای آن بودند. والا می بایست عرصه ورزش حرفه ای ایران و جهان پر می بود از تختی ها!
ادعای دیگر در مورد رابطه میان ورزش حرفه ای است و سلامت جامعه. ورزش حرفه ای چه زمانی و در کجای تاریخ کمک کرده است به بالا بردن سلامت خود ورزشکاران یا تماشاگران آن؟ آنچه ما دیده ایم همه اش خسارت بوده است و انواع بیماری ها و آسیب دیدگی ها و معلولیت ها و جدیدا سکته ها. در کنار این اضافه کنید مصرف مواد ممنوعه و نیروزا و دوپینگ را که اگر چه مطلوب همه ورزشکاران حرفه ای نیست اما مسلما فضا و جو رقابت ها تشویق کننده به این امر است. اما بدون شک ورزشکار حرفه ای برای سلامت ورزش نمی کند و تجربه نشان داده دقیقا برعکس است. یعنی برای مقام قهرمانی سلامت را هم به خطر می اندازند. همان طور که از نامش هم مشخص است ورزش، حرفه ورزشکار است که برایش پول می گیرد. یعنی ورزش از یک وسیله برای تامین سلامتی تبدیل شده است به هدفی برای تامین پول و شهرت که در راهش سلامتی را هم اگر به خطر بیندازی باکی نیست. اما تماشا کنندگان ورزش حرفه ای چه؟ آیا دیدن یک مسابقه فوتبال یا وزنه برداری یا والیبال حرفه ای کمکی می کند به بالا رفتن سلامت بینندگان یا چقدر موثر است در تشویق آنها به ورزش عمومی؟ آنچه که ما می بینیم ناراحتی های عصبی و دعواهای تماشاگران و پرخاش و ناراحتی های اعصاب است بعد هر مسابقه.
دعواها و زد و خوردها پس از بازی های فوتبال دیگر برای مان عادی شده است، خبر سکته کردن تماشاگران هم! اگر هم تماشاگران تشویق به امری شوند تشویق می شوند به دنبال کردن حرفه ای که در آن پول و شهرت بسیار است. پس این ادعا که با گسترش ورزش حرفه ای سطح سلامت جامعه بالا می رود و یا کمکی می شود به ورزش عمومی کلا باطل است.
اما اگر ادعا شود ورزش حرفه ای کمک می کند به اقتصاد کشور. بله ورزش حرفه ای مسلما جیب دلالان و سرمایه داران کلان و بازیکنان را پر پول می کند اما جیب مملکت را چه؟ اگر بر فرض در کشورهایی که نظام مالیاتی دقیقی دارند و نظام اقتصادی شان بر محوریت پول و سرمایه می چرخد تولید ثروت توسط باشگاه ها از طریق مالیات باعث رونق اقتصادی می شود، اما آیا در ایران نیز چنین است؟ اکثر باشگاه های ما دولتی هستند و از بیت المال مردم پول های کلان به جیب بازیکنان و دلالان و مربیان (بعضا خارجی!) ریخته می شود. شما و سایر مسئولین با اجازه چه کسی میلیارد میلیارد از بیت المال این مملکت را در این شرایط اقتصادی برداشته و به جیب فلان مربی ترک و بازیکن می ریزید؟ آن کودک محروم روستاهای استان سیستان و بلوچستان که در حسرت یک لباس نو چند هزار تومانی می ماند و آن کودک فقیر و محروم که به خاطر بیماری پدرش مجبور به کار کردن است و از حق تحصیل محروم شده است باید هزینه عیاشی برخی بازیکنان باشگاه های ما را بدهد؟! آیا شما در قیامت می توانید پاسخگوی آنها باشید؟ (کلیک کنید تا وجدان بی خیالتان کمی آزرده شود)
یکی از همکاران شما در اعتراض به چاپ عکس ماشین های چند صد میلیونی بازیکنانش گفته بود اینقدر از رقم قراردادها ایراد نگیرید.بازیکن های حرفه ای ما عمر ورزش حرفه ای شان کوتاه است و در آمد چند سال شان برای یک عمر است! واعجبا از این مغالطه. یک حساب ساده سرانگشتی بکنیم تا ببینیم بی عدالتی در چه حدی است:
فرض بگیرید یک استاد دانشگاه با مدرک دکتری با حقوقی حدودا 1.5 میلیون تومان در ماه شروع به کار کند. این فرد اگر حقوق سی سال کارش را یک جا دریافت کند می شود مبلغ 540 میلیون تومان. یعنی اگر بر فرض محال دانشگاه حقوق 30 سال این استاد را (بدون سایر مزایا و عیدی و ...) یکجا بدهد می شود حدود نیم میلیارد تومان. اما طبق اخبار یکی از فوتبالیست های لیگ برتر مبلغ قرار داد امسالش 1.5 میلیارد تومان بوده است. یعنی مقداری بیش از 2.5 برابر حقوق سی سال یک استاد دانشگاه با مدرک دکتری! اگر فرض بگیریم این بازیکن فقط 4 سال در اوج باشد و مبالغی در همین حد بگیرد، حقوق حدود 4 سال این بازیکن فوتبال برابری می کند با حدودا 330 سال حقوق یک استاد دانشگاه این مملکت!!!! باید این بی عدالتی را کجا فریاد زد که در مملکتی که ادعایش اسلام است یک بازیکن که تنها تخصصش شوت زدن است و نه الزاما صلاحیت اخلاقی دارد و نه الزاما سواد و مدرک تحصیلی حقوق مفید 4 سالش برابری می کند با حدودا 330 سال حقوق استاد دانشگاهی که باید از صد تا فیلتر علمی و گزینش اخلاقی رد بشود؟ این اگر مطابق اصول و معیارهای اقتصاد لیبرال غربی باشد مسلما مطابق عدالت اسلامی نیست.
آنچه از بعد مالی گفتم تنها گوشه ای از درد بود. حالا گوشه ای از مسائل فرهنگی را بگویم. ورزش حرفه ای بازیکنانی را بزرگ می کند و به عنوان الگو به جامعه معرفی می کند که اکثرا متاسفانه هیچ صلاحیت اخلاقی برای الگو شدن ندارند. ما همین مصیبت را در سینما هم داریم که البته جای بحث آن اینجا نیست. اما وقتی پول و سرمایه و شهرت با هم به یک نفر روی آوردند و این سه همراه شدند با برخی بی اخلاقی ها آنگاه باید برای فرهنگ آن مملکت مرثیه سرایی کرد. ورزش حرفه ای و به خصوص فوتبال به دلیل نفوذ مالی که دارد رسانه ها را هم تصاحب می کند و دلالان حرفه ای برای بالا بردن نرخ بازیکنان روزنامه ها و خبرنگاران را هم می خرند و برآیند همه این ها در کنار فساد گسترده مالی، ارائه ضد الگوهای اخلاقی به جامعه می شود که نمونه های اعمال قبیح برخی از آنها را چند ماه پیش دیدیم. تازه آنچه عیان شد به قول ما مشتی از خروار بود و به قول غربی ها نوک کوه یخی بود که اکثرش زیر آب است. به اعتراف یکی از بازیکنان این چنین اعمالی در میان بازیکنان کاملا عادی هستند!
... والله نمی دانم مسئولین ما با چه توجیهی هر روز به تقویت این غول ورزش حرفه ای می پردازند. والله نمی دانم اگر اسلام دین ماست با چه توجیه دینی روح و جسم جوانان مان را با ورزش حرفه ای به بازی گرفته ایم که هم فساد جسمانی می آورد، هم فساد اقتصادی، و هم فساد اخلاقی... بنده به شدت مدافع ورزش هستم و تاکیدات مکرر امام (ره) و مقام معظم رهبری در خصوص ورزش را هم می دانم و شخصا پایبند ورزش هستم. اما ورزش همگانی و سالم نه ورزش حرفه ای ضد اسلامی و ضد انسانی. چرا ما شجاعت به خرج نمی دهیم و به میادین جهانی ورزش حرفه ای نه نمی گوییم؟ چرا به جای خرج میلیاردها دلار برای یک مدال المپیک ما این پول را هزینه ساخت ورزشگاه های مخصوص بانوان نمی کنیم؟ چرا زنان و دختران مسلمان ما باید دچار انواع بیماری هایی باشند که ناشی از فقر حرکتی است؟ چرا مادران این نسل و نسل آینده باید تاوان ندانم کاری های برخی مسئولین را بدهند؟ چرا ما نباید به جای هزینه های میلیاردی برای باشگاه های قرمز و آبی که پولش اکثرا به جیب تعداد معدودی بازیکن می رود هزینه ها را خرج ساخت زمین های ورزش در مناطق محروم کنیم؟ چرا ما باید جوانان مان را به جای کشیدن آنها به زمین های ورزش عمومی پای تلویزیون بنشانیم برای بازی دو تیم پر حاشیه و اعصاب و روان آنها را نابود کنیم به خاطر جیب آقایان دلال و بازیکنانی که برخی بی اخلاقی های شان را جلوی چشم میلیون ها بیننده به رخ ما می کشند؟
.: Weblog Themes By Pichak :.