بازنویسی و بازخوانی نوشته ای از استاد رسول جعفریان، با کمی اضافات.
مرز دینداری و سیاست قدری در هم تنیده شده و مشکلی را ایجاد کرده که سبب شده است تا عده ای از جوانان دین و سیاست را به حساب هم بگذارند. نمی دانم چه راه حلی دارد اما می دانم که باید راه حلی برای آن یافت و جلوی این مشکل را گرفت و الا... دامنه اش به خصوص در بحرانهای اقتصادی و سیاسی گستردهتر می شود.
زندگی آدمها مثل هم است. تفاوتی ندارد. یعنی از بسیاری از جهات شبیه به هم است. کنش ها، واکنشها. و این نکته مهمی است. در بسیاری ازین حالات، ربطی به خوبی و بدی آدمها ندارد، یا اگر دارد کم است. البته صبر آدمها و طاقتشان مهم است. تفسیرشان از اطراف... و خوب خیلی از چیزهای دیگر. این را باید با مثال نشان داد.
مثلا اگر کسی را یا بچه اش را بیندازند به حبس، آن هم انفرادی و مثلا این که روزهای متوالی به او سر نزنند، یک روز دو روز... چهل روز... فرض است دیگر، واقعی که نیست. خوب کم کم مشکلاتی برایش پیدا می شود. یعنی حتی اگر بی تقصیر هم باشد، مسأله دار می شود... بعدا که بیرون می آید، حس او مثل اول نیست. اگر زمینه ای پیدا شود، شاید حرف مخالفی بزند، اقدامی هم بکند... آن وقت... و این بار به خاطر حرف و رفتارش گرفتار می شود... این بار کار خلافی کرده... بعد هم پرونده درست می شود. قاضی هم بر اساس آن حکم می دهد... قاضی ظاهرا کار خطایی نکرده... اما آیا ریشه یابی می شود که چه بر سر این آدم آمده بوده که کار به اینجا رسیده است و اگر دیگری هم بود... آدمی از جنس خودمان... آن وقت همین طور می شد یا نه؟
مثلا فرض کنیم یک فرد موجه و حتی انقلابی به خاطر توهمی مشکلی پیدا کند و همین مسیر را طی کند، در آن صورت چه رفتاری پس از یک دوره از او سر خواهد زد؟ تصور کنید کسی را بی دلیل در صدا و سیما، خودش یا... را یا بچه اش را متهم کنند... بعد که فریاد می زند، بگویند: فریاد زدی. او باز فریاد دیگری بکشد... و... در نهایت چه چیزی از این مسأله در می آید... [یا مثلاً یک جوان دانشجو یا هر کس دیگری را فقط بخاطر رأی ندادن به... یا عدم شرکت در نماز جمعه و... یا طرفداری از یک جریان سیاسی با شناسنامه دار... یا اصرار بر محوریت قانون اساسی و... در گزینش دانشگاه یا استخدام نهادها رد نمایند و اجازه ادامه تحصیل و کار ندهند! بعد به او بگویند که آقا مشکلی نیست. گذشت کن. ممکنه اشتباه کرده باشند. شما که بخاطر اینها نباید به...] یادمان هست که یکی از مقامات قضایی مدتی قبل به قضات گفت: این قدر دستور دستگیری ندهید، اگر یکبار بریزند به خانه شما و این جور بهم بریزند و ببرند آن وقت احتیاط بیشتری خواهید کرد... همه که آن قدر استوار نیستند که یک یا دو بچه شان در زندان باشند و باز هم بایستند پای نظام!
مقصود این که زندگی و روند زندگی آدم ها یک جور است، جنس آنها هم مثل هم است. این که ما بی دلیل به کسی سخت بگیریم، بعد او مجبور شود کاری کند که نشان دهد به حرفهای ما وفادار نیست و... بعد اشتباهی هم بکند و تند برخورد بکند... باز ما او را بیشتر تحت فشار قرار دهیم تا مثلا... تصمیم بگیرد ایران را بگذارد و برود... آنجا که رفت، خوب دیگر در ایران نیست، طبعا شاید کارهای دیگری هم بکند... بعد عکس اش را در فیسبوک می گذارد... و ما تازه آن عکس را دست می گیریم که نگفتیم از اول همین طور بود... نگفتیم این جنسش خراب بود، پدرش هم مفسد بود و اصلا فلان استادش یا مدرسه اش یا آن فیلمی هم که اول بازی کرد... همه اش خراب در خراب و فاسد در فاسد بوده است و...
در فقه می گویند اگر کسی پوست خربزه ای در راه بیندازد و کسی نفهمیده پایش روی آن بلغزد، و بیفتد، آن کسی مقصر است که آن پوسته خربزه را انداخته است... آیا در زمینه های اجتماعی و سیاسی هم همین قاعده وجود دارد؟ چه کسی عده ای را هل می دهد و از خط خارج می کند؟ بعد هم طلبکار می شود که از خط بیرون رفتی... و اندکی بعد... هزار حرف و حدیث دیگر.
چه کسانی برای دور کردن شماری جوان از دین، با رفتارشان پوست خربزه زیر پای آنها می اندازد؟ حالا که آن شخص، آن جوان روی این پوست خربزه لیز خورده و افتاده و فحشی داده... یقه اش را می چسبند که فحش می دهی؟ خوب البته فحش داده است. قانون می داند که با آدم فحاش چه کار کند. محکومش می کند! متاسفانه در علم حقوق دیگر به این طرف قضیه توجه نمی شود که لایحب الله الجهر بالسوء الا من ظلم. آن ظلم اولیه را قاضی نمی بیند اما فحش را و... می بیند.
من مدافع فلان هنرپیشه ای نیستم که رفته و همه حیثیت خودش و خانواده و کشورش را لگد مال کرده... اما سوالم این است که چرا ما رفتاری می کنیم که آدم ها به این روز بیفتند؟ آیا ما مقصر نیستیم؟ این «ما» که می گویم تمامی کسانی است که به نوعی با «قدرت» و «امکانات» و «سیاست» در ارتباطند. قدرت هم فقط سیاسی نیست، قدرت ارشاد و تبلیغ دین هم هست. قدرت مالی هست. قدرت زبانی هست. حالا گذشته و ما کارهای لازم را برای او نکرده ایم، برای بقیه و بعد چه؟ برنامه ای داریم؟ لااقل یک زبان عذرخواهی هم نداریم؟ خطا می کنیم.
راستش بعضی هایمان کار خلاف شرع و قانون و اخلاق می کنیم، ولی بلد نیستیم یک عذرخواهی بکنیم. این یک رویه شده و متاسفانه اثرش در نسل جدید خوب نیست. این نسل کم کم عددش زیاد می شود. زاد و ولد می کند، یک روزی یک موج درست می شود... بعد ممکنست سیل بیاید. خرابی به بار بیاید... باید از حالا فکری کرد. آن که سیل بیاید، به سختی می شود جلویش را گرفت... کافی است روزی خودمان طی همین درگیری های درون گروهی کنار برویم... و همین برخوردها از سوی کسانی که غلبه کرده اند با ما بشود، و آن وقت اگر دادمان در نیامد!
خامنه ای دات آی آر. بیانات در دیدار نمایندگان مجلس 1383/03/27
دشمن محاسبات خیلی دقیقی کرده بود؛ منتها خوب، محاسباتش غلط از آب درآمد؛ ملت ایران را نشناخته بود. دشمن در پشت صحنه، همه ی چیزها را مشاهده کرده بود. این کسانی که شما بهشان میگوئید سران فتنه، کسانی بودند که دشمن اینها را هل داد وسط صحنه. البته گناه کردند. نبایستی انسان بازیچه ی دشمن شود؛ باید فوراً قضیه را بفهمد. اگر اول غفلتی کرده است، وسط کار وقتی فهمید، بلافاصله بایستی راه را عوض کند. خوب، نکردند. عامل اصلی دیگرانی بودند که طراحی کرده بودند، به خیال خودشان محاسبه کرده بودند. به گمان آنها بساط جمهوری اسلامی بنا بود جمع شود؛ نه فقط حقیقت دین، حتّی شعارهای دینی هم باقی نمانَد؛ برنامه این بود.
بیانات ایشان در دیدار مردم قم در 19 دی 89
ممکناست ما با یکى مخالف باشیم، دشمن باشیم؛ دربارهى او چگونه قضاوت میکنید؟ اگر قضاوت شما دربارهى آن کسى که با او مخالفید و با او دشمنید، غیر از آن چیزى باشد که درواقع وجود دارد، این تعدى از جادهى تقواست. آیهى شریفهاى که اول عرض کردم، تکرارمیکنم: «یاایّها الّذین امنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولا سدیدا»(2). قول سدید، یعنىاستوار و درست؛ اینجورى حرف بزنیم. من میخواهم عرض بکنم به جوانان عزیزمان، جوانهاىانقلابى و مؤمن و عاشق امام، که حرف میزنند، مینویسند، اقدام میکنند؛ کاملاً رعایتکنید. اینجور نباشد که مخالفت با یک کسى، ما را وادار کند که نسبت به آن کس ازجادهى حق تعدى کنیم، تجاوز کنیم، ظلم کنیم؛ نه، ظلم نباید کرد. به هیچ کس نبایدظلم کرد.
خطبههاىنماز جمعهى تهران در حرم امام خمینى (ره) - 1389/03/14
دربارهى زیدى که شما او را قبول ندارید، دو جور میشود حرف زد: یک جور آنچنانى که درست منطبق با حق است، یک جور هم آنچنانى که در آن آمیزهاى از ظلم وجود دارد. این دومى بداست، باید از آن پرهیز کرد. درست همانى که حق است، صدق است و شما در دادگاه عدلالهى میتوانید راجع به آن توضیح دهید، بگوئید، نه بیشتر.
بیانات خطبههاى نمازجمعهى تهران در حرم امام خمینى (ره) - 1389/03/14
من بارها گفتهام: ظلم نکنیم. این هم یکى از آن اساسىترین کارهاست. ظلم چیز بدى و چیز خطرناکى است. ظلم فقط این نیست که آدم توى خیابان به یکى کشیده بزند. گاهى یک کلمهى نابجا علیه یک کسى که مستحقش نیست، یک نوشتهى نابجا، یک حرکت نابجا، ظلم محسوب میشود. این طهارت دل را و طهارت عمل را خیلى بایستى ملاحظه کرد.
من این را به نظرم یک جائى گفتم. پیغمبر اکرم ایستاده بودند یک کسى را که حد رجمِ زنا رابر او جارى می کردند، می دیدند؛ بعضىها هم ایستاده بودند؛ دو نفر با همدیگر حرف میزدند؛ یکى به یکى دیگر گفت که مثل سگ تمام کرد و جان داد - یک همچین تعبیرى - بعد پیغمبر به سمت منزل یا مسجد راه افتادند و این دو نفر هم همراه پیغمبر بودند. توى راه که میرفتند، رسیدند به یک جیفهى مردارى - به یک مردارى، حالا جسد سگى بود،درازگوشى بود، هر چى بود - که مرده بود و آنجا افتاده بود. پیغمبر به این دو نفر روکردند و گفتند: گاز بگیرید و یک مقدارى از این میل کنید. گفتند: یا رسولاللَّه! ما را تعارف به مردار میکنید؟! فرمود: آن کارى که با آن برادرتان کردید، از این گاززدن به این مردار بدتر بود. حالا آن برادر کى بوده؟ برادرى که زناى محصنه کرده بوده و رجم شده و اینها دربارهاش آن دو جمله را گفتهاند و پیغمبر اینجور ملامتشان میکند!
زیادتر نگوئید از آنچه که هست، از آنچه که باید و شاید. منصف باشیم؛عادل باشیم. اینها آن وظائف ماست. اینجور نیست که ما چون مجاهدیم، چون مبارزیم، چون انقلابى هستیم، بنابراین هر کسى که از ما یک ذره - به خیال ما و با تشخیص ما - کمتراست، حق داریم که دربارهاش هر چى که میتوانیم بگوئیم؛ نه، اینجورى نیست. بله،ایمانها یکسان نیست، حدود یکسان نیست و بعضى بالاتر از بعضى دیگر هستند. خدا هم این را میداند و ممکن است بندگان صالح خدا هم بدانند؛ لکن در مقام تعامل و در مقامزندگى جمعى، باید این اتحاد و این انسجام حفظ بشود و این تمایزها کم بشود.
بیانات در دیدار اعضاىبسیجى هیئت علمى دانشگاهها - 1389/04/02
این حرفى که من امروز زدم و از بعضى از مسئولان و سران کشور گلهگزارى کردم، موجب نشودکه حالا یک عدهاى راه بیفتند، بنا کنند علیه این و آن شعار دادن؛ نه، بنده با اینکار هم مخالفم. اینکه شما یک نفر را به عنوان ضد ولایت، ضد بصیرت، ضد چه، مشخص کنید، بعد یک عدهاى راه بیفتند علیه او شعار بدهند، مجلس را به هم بزنند، بنده بااین کارها هم مخالفم؛ این را من صریح بگویم. این کارهائى که در قم اتفاق افتاد،بنده با اینجور کارها مخالفم. آن کارهائى که در مرقد امام اتفاق افتاد، بنده بااینجور کارها مخالفم. بارها به مسئولین و کسانى که میتوانند جلوى این چیزها رابگیرند، تذکر دادهام. آن کسانى که این کارها را میکنند، اگر واقعاً حزباللّهى ومؤمنند، خب نکنند. مىبینید که تشخیص ما این است که این کارها به ضرر کشور است، اینکارها به نفع نیست. با احساساتشان راه بیفتند اینجا، آنجا، علیه این شعار بدهند،علیه آن شعار بدهند؛ این شعاردادنها کارى از پیش نمیبرد. این خشمها را، ایناحساسات را براى جاى لازم نگه دارید. در دوران دفاع مقدس اگر بسیجىها می خواستندهمین طور بروند یک جائى، طبق میل خودشان حمله کنند، که خب پدر کشور در مىآمد. نظمىلازم است، انضباطى لازم است، مراعاتى لازم است. اگر چنانچه به این حرف ها اعتنائىندارند، آنها که خب حسابشان جداست؛ اما آن کسانى که به این حرفها اعتناء دارند ومقیدند که برخلاف موازین شرع حرکت نکنند، باید مراقبت کنند، از این کارهانکنند.
بیانات دردیدار مردم آذربایجان - 1391/11/28
در آغاز برای ورود به بحث، تعریف اصطلاحات زیر لازم می نماید:
1- آگاهی سیاسی:به مجموعه اطلاعاتی در باره ی سیاست داخلی و خارجی اطلاق می شود که به فرد امکان می دهد بتواند به تحلیل و بررسی امور سیاسی بپردازد.
2- دیپلماسی:به معنای سیاست، علم سیاست، فن ارتباط با کشورها، مجموعه قواعدی که از روابط بین دولت ها بحث می کند.
3- دیپلمات: سیاستمدار، مطلع در امورسیاسی
4- انقلابی:شخص یا جریانی که نسبت به وضع موجود معترض بوده و به دنبال تغییر آن وحرکت به سوی وضع مطلوب از راه جنبش عمومی و حرکت مردمی است.
انقلابی که دارای ایده، نقشه و استراتژی است و انقلابیونش دارا ی آگاهی سیاسی بوده و می دانند که به دنبال چه هستند و چگونه باید به دنبال خواسته های خود باشند، به محض پیروزی، فرزندان خود را جهت اداره ی امور به دسته های مختلف تقسیم می کند. آن هایی را که فقط شور انقلابی داشتند و وسیله ای برای ایجاد هیجان و حرکت در توده های مردم بودند پس از پیروزی، در مشاغل معمولی به کار مشغول می کند، آن هایی را که صاحب ایده و نقشه ی راه بودند، به پست های مهم مشاوره ای می گمارد، عده ای هم که توان مدیریت دارند لازم است از پست های مدیریت در سطوح مختلف برخوردار شوند و در نهایت کسانی که دارای قدرت دیپلماسی بالایی هستند باید در پست های مدیریت کلان سیاسی به ایفای نقش بپردازند.
یکی از عوامل توفیق انقلاب ها، شناسایی مهره ها و به دنبال آن مهره چینی و مهره سازی است. شکی نیست که همه ی انقلابیون باید در کنار انقلاب باشند و به کمکش بشتابند؛ چون در صورت غایب بودن انقلابیون، ضدانقلاب آسان تر می تواند در تاروپود انقلاب رخنه کرده و آن را به کجراهه بکشاند. انقلاب هم نباید در روند پس از پیروزی، انقلابیون را به سادگی فراموش و یا از قطار خود خارج نماید. ولی حمایت متقابل انقلاب و انقلابیون به هم نباید به سهم خواهی افراد یا جریان های انقلابی از انقلاب منجر شود یا آن ها خود را صاحب انقلاب تلقی کرده و به بهانه ی مصلحت، موم انقلاب را در دستان قدرت خود به اشکال مختلف درآورند. بعضی از انقلابیون می اندیشند که چون در به بار نشستن انقلاب نقشی داشته اند، پس تا هستند باید همچنان بمانند و اسب قدرت خود را برانند. شاید این سخن درستی نباشد که «انقلاب فرزندان خود را می بلعد» ولی این گونه هم نیست که مادام العمر به آن ها شیر بدهد و در هر شرایطی تر و خشک شان کند. اگر فرد یا جریانی–که بنا بر دست داشتن در فن خطابه و شعر و سخنوری- در تهییج احساسات انقلابی مردم نقش داشته، حالا بخواهد با تمسک به همان فنون و با نادیده گرفتن اصل شایسته سالاری و تقسیم نیروها بر اساس توان و تخصص(که دربالا آمد)، سهم بیشتری در انقلاب داشته باشد، از انقلاب ابزاری برای مطامع خود ساخته و اصل انقلاب را به پرتگاه نیستی کشانده است.
با توجه به تعاریفی که در آغاز این نوشته آمد هر فرد یا جریان انقلابی الزاماً نمی تواند مدیر یا دیپلمات باشد؛ بنابر این حق ندارد در پست های مهم مدیریتی و دیپلماتیک به ایفای نقش بپردازد. بعضی ها انقلابی بودن را به بی مهابا عمل کردن و پوست کنده و ناسنجیده سخن گفتن تعریف می کنند. اگر این ها عهده دار پست های حساس هم باشند، اظهار نظرها شان دو پیامد منفی به دنبال دارد:
اول این که با چنین سخنانی شأن انقلابی بودن و انقلابی گری را خدشه دار می کنند؛ زیرا با رفتار خود به دیگران اعلام می کنند یک انقلابی کسی است که بدون علم و آگاهی و بدون در نظر گرفتن شرایط لازم سخن می گوید، همان وجهه ای که ما امروز از بسیج ساخته ایم و به دیگران معرفی کرده ایم.
دوم این که باید اشتباهی صورت گرفته و جریان به غیر روال خود چرخیده باشد که یک غیر مدیر و غیر دیپلمات بتواند در کشوری تصمیمات مهم و دیپلماتیک گرفته و یا در بسیاری از تصمیمات اساسی تأثیر بگذارد. در یک کلام می توان گفت «آن که زبان دیپلماسی نمی داند، جایش در پست های حساس و دیپلماتیک نیست؛ حتی اگر انقلابی باشد و آن که زبان دیپلماسی می داند باید نقش های دیپلماتیک را بر عهده بگیرد؛ حتی اگر انقلابی نباشد». این اصلی است که اگر جریان مدیریت سیاسی بر مدار آن نگردد وضعیتی به بار می آید که امروز شاهد آنیم و تغییر در این وضعیت نیز جز از راه اقامه ی فرهنگ شایسته سالاری و تقوای سیاسی در میان سیاستمداران ممکن نیست.
(1/12/91)
محمود سریع القلم:
ـ توسعه یافتگی از دو بخش کلان تشکیل می شود: اصول ثابت و الگوهای مختلف به تناسب شرایط گوناگون کشورها. کشورهایی مثل آلمان، انگلیس و ژاپن و... از اصول ثابت توسعه یافتگی برخوردارند مانند دولت حداقل، صنعتی شدن، توجه فراگیر به علم وعقلانیت، بخش خصوصی فعال، نظام آموزشی کاربردی، نخبگان ابزاری منسجم، مردم پرکار و مسئولیت پذیر، دولت پاسخگو... ولی الگوهایی که طی سالها پرورش و تکامل یافته، متفاوت است.
ـ ما به سبک زندگی هیچ ملتی اصالتاً نمی توانیم ایراد بگیریم چون سبک زندگی نتیجه انباشت تجربیات تاریخی یک ملت است. اما می توانیم معیارهایی را مشخص کنیم و از آن زاویه آسیب شناسی کنیم.
1. بر اساس تجربهای که در مشاهدات بینالمللی از جوامعی چون ترکیه، مالزی، کشورهای عربی و اروپایی داشتهام اولین وجه مقایسهای که میتوان در خصوص سبک زندگی ایرانی و همه این کشورها در نظر گرفت و البته بر خلاف ادعاهایی که عموماً در میان ما وجود دارد این است که میانگین ایرانی خیلی دنیا دوست است. علاقه عمیقی به دنیا و مال دنیا دارد ولی هنرمندانه و با ادا و ظاهرسازی آنرا استتار میکند. از این دنیا هم، پول، لوازم زندگی، نمایش خانه و ویلا به دیگران سهم مهمی از دنیادوستی ایرانی دارد. ... این یک پارادوکس است چرا که در جامعهای زندگی می کنیم که مباحث دینی و اخلاقی در آن سهم مهمی از تبلیغات و آموزش را دارد. برای نمونه این مباحث توسط رسانهها، از طریق فضای عمومی، از طریق آموزش و از طریق کتب مذهبی طرح و عنوان میشود و آموزش معنوی و دینی جایگاه زیادی دارد اما این بعد دینی به نظر می رسد بیشتر بعدی ذهنی است. یعنی یک مداری در ذهن میانگین ایرانی هست که ارتباط بسیار محدودی با عمل فرد ایرانی دارد.
2. بخشی از فرهنگ ما تکرار آموزههای اخلاقی و دینی است. یعنی شما اگر در طول یک روز هزار نفر ایرانی را نمونه انتخاب کنید مشاهده خواهید کرد که آنها خیلی تذکر می دهند و نکات اخلاقی را مورد اشاره قرار میدهند و واژگان دینی، معنوی و اخلاقی زیادی را به کار می برند. واژگانی مانند انسانیت، خدا، پیغمبر، پاکی، وجدان، محبت، صداقت، شرافت، راستگویی و وظیفه دائماً مورد استفاده ماست، اما پرسش اینجاست که انعکاس این واژهها در زندگی و عمل ما چیست؟ نیم کره ذهنی ما با نیم کره عملی ما تقریباً هیچ ارتباطی با هم ندارند. ... بعضی رسانهها که به اروپاییها حمله میکنند و میگویند آنها مادی هستند، مفید خواهد بود اگر بروند در میان آنها زندگی کنند و بعد منصفانه قضاوت کنند که ما مصرفگراتر هستیم یا آنها. ما به پول و جمع کردن مال دنیا و مقام و منصب وابستهتر هستیم یا آنها؟ بنابراین، اینگونه باید تبیین کنیم که مادیات در سبک زندگی ایرانی جایگاه بسیار کانونی دارد. جمع کردن پول و امکانات و داشتن سمت و منصب برای میانگین ایرانی بسیار مهم و بلکه تمام زندگی است. ... بسیاری از ما، خوشبختی را با راحتی اشتباه گرفتهایم و فکر می کنیم تجملات یعنی ایدهآلهای زندگی. ...این سبک زندگی ایرانی که به شدت علاقمند است پول جمع کند و به خصوص در این هشت سال گذشته از هر وسیلهای استفاده کند تا به امکانات و مال برسد زندگی را بسیار دچار تنش میکند و اضطرابآور است. بعد افراد دنبال این هستند که آنچه را که به دست آوردهاند حالا چگونه باید حفظ کنند. ... اگر یک نفر صرفاً از دریچه فرهنگ داخلی ایران به این مسائل نگاه کند ممکن است آنها را روندهای طبیعی و عادی در جامعه ایرانی تلقی کند. اما در کشوری مثل ترکیه و مالزی دیده می شود که بخش مهمی از رسیدن به ثروت برای این است که افراد هدفی در زندگی دارند و میخواهند کالایی را خلق و خط تولیدی را راهاندازی کنند و می خواهند چه به صورت محلی و چه بین المللی رقابت کنند و به طور خلاصه می خواهند کار مفیدی انجام دهند. یعنی فضای جامعه برای تولید ثروت و پول و برای یک نوع خلاقیت و نوآوری و افزایش ثروت ملی است. در این بحث مثال آلمان را نمیزنم بلکه مثال ترکیه و مالزی را میزنم. الان خانوادههایی که در ترکیه صاحب ثروت شدهاند بعضاً نزدیک یک قرن کار و تلاش و فعالیت کردهاند و با فکر و زحمت به این جایگاه رسیدهاند و در سطح ملی و بینالمللی رقابت کردهاند تا توانستهاند به این سطح از ثروت برسند. ...ما میترسیم و زندگی را کوتاه مدت می بینیم و عموماً در یک قرن و نیم گذشته در فضاهای بی ثباتی زندگی کردهایم. لذا افراد به دنبال این هستند که نهایت بهرهبرداری را در زمانهای کوتاه انجام دهند و حرصی که برای سریع به دست آوردن پول دارند فروبنشانند. ... کسی که قبلاً در فقر و محرومیت زندگی کرده الان از فرایند ناسالم پول درآوردن در این جامعه به وجد آمده و معنای دیگری برای زندگی قایل نیست. کتاب خواندن و به موزه رفتن برای او مسخره است. رشد قوای فکری و معنوی برای او وقت تلف کردن است. به صورت این شخص با این ثروت نگاه کنید فکر میکنید کارگر معدن است. ... صورت انسان، انعکاس آرامش، سلامتی روانی و روحی اوست. پول و سمت به طور باور نکردنی برای میانگین ایرانی قداست پیدا کرده و معما این است که این در جامعهای است که می خواهد الهامبخش دیگر مسلمانان باشد!
3. همه ملتها دنبال خوشگذرانی و تفریح هستند اما سهم خوشگذرانی و تفریح در زندگی ایرانی افراطی است. اخلاق، معنویت و حرفهای دلچسب به عنوان پوششی است بر آنچه ما در باطن انجام می دهیم. باید توجه داشت که سرنوشت هر ملتی با روحیه اکثریت آن ملت رقم می خورد.
4. سبک زندگی ما به شدت خودمحور است. ما بیشتر به دنبال حریم فردی خود هستیم و به آن حریم بیشتر توجه داریم. زیرا اگر کسی اجتماعی فکر کند بسیاری از کارها را انجام نمیدهد. اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت از اتومبیل آشغال به بیرون نمی اندازم؛ اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت اتومبیل خود را دوبله پارک نمی کنم؛ اگر من اجتماعی فکر کنم هیچ وقت زمینههای آزار و اذیت همسایگان خود را فراهم نمیکنم. ... به طور کلی ما به گونهای در خانواده، مدرسه و جامعه تربیت می شویم که نگاهمان نگاه اجتماعی نیست؛ نگاهمان نگاه عمومی نیست. به عنوان مثال در حال حاضر و در شهر تهران شهرداری همه جا تبلیغ کرده که ما از شهروندان خواهش می کنیم کمتر آشغال تولید کنند. چون ما ظاهراً در دنیا جزو شهروندانی هستیم که استعداد بالایی در تولید زباله دارند. اگر ما خارج از منافع شخصی فکر کنیم، جامعه و انسانهای دیگر هم برای ما اهمیت پیدا میکنند.
ـ ما ایرانی ها یک ظاهری داریم و یک باطنی. این در حالی است که فرد ژاپنی و آلمانی و ترکیهای یک کاراکتر و شخصیت بیشتر ندارد. اما ما به عنوان یک ایرانی یک ظاهری داریم که خود را موجه معرفی می کنیم و حرفهای بسیار زیبایی می زنیم و از قضا بخش مهمی از حرفهای ما نیز اخلاقی و معنوی و در مذمت دنیا است اما سبک زندگی ما به شدت خودمحور و مادی است و به دنبال جمعآوری پول و حفاظت از حریمهای فردی خود هستیم. ... در علم جامعه شناسی، جامعه اینگونه تعریف می شود که عدهای در آن دارای اهداف مشترک و جهتگیری مشترک هستند. ما هنوز به آن مرحله نرسیدهایم. شاید یک دلیل این باشد که ما امپراتوری بوده ایم. بر این اساس معتقد هستم که ما هنوز کشور- ملت نشدهایم. البته ملت هستیم؛ ما ایرانی هستیم و با زبان فارسی صحبت می کنیم و دارای ادبیات غنی و تاریخ کهن و سرزمین گسترده هستیم. اینها همه شاخصهای یک ملت است. اما ما کشور- ملت نیستیم؛ چینیها هستند، اما ما هنوز نیستیم؛ ژاپنیها هستند و ما نیستیم. اگر ما کشور بودیم و جامعه داشتیم، حتماً کسی از بیتالمال اختلاس نمیکرد و راضی نمیشد از طریق تلفن، رانت و ارتباطات به ثروت برسد چون تعهد و وفاداری به کشور داشت و از مردم خجالت می کشید. آیا یک آلمانی این کار را می کند؟ قبل از اینکه از قانون بترسد به احترام کشور و هموطنانش این کار را نمیکند.
ـ بر خلاف کشورهای صنعتی و یا ملتهایی چون ترکیه و مالزی و یا حتی ملتهای منطقه حاشیه خلیجفارس که بسیار مدنی شدهاند، ما در جامعهای زندگی می کنیم که آنهایی که بر اساس رانت، ارتباطات و تلفن صاحب امکانات و پول شدهاند از مدنیت بسیار پایینتری برخوردارند. اصطلاحاً در فرهنگ ما به این افراد "تازه به دوران رسیدهها" گفته می شود. این پدیده نشان از "به همریختگی طبقاتی" در جامعه ماست. در سالهای گذشته شاهد هستیم که یک دفعه در جامعه ما طبقهای به وجود آمد که عمدتاً از طریق رانت صاحب ثروت شدند. البته این یک پشتوانه علمی هم دارد. هر فردی در هر سمت و جایگاهی که قرار دارد اگر یک دفعه حالت جهشی پیدا کند حتماً نوعی نارسایی رفتاری در او پدیدار میشود.
ـ به دلایل تاریخی و سیاسی ما در جایی آموزش نمی بینیم که مورد نقد قرار بگیریم. شما اگر ملایمترین انتقاد را به میانگین ایرانی داشته باشید احتمالاً دوستی آن شخص را از دست می دهید... ما به سختی می توانیم به همدیگر تذکر بدهیم و یکدیگر را نقد بکنیم. هم روش این کار را بلد نیستیم و هم آمادگی روحی برای پذیرش نقد نداریم. الان هم در دانشگاههای ما و هم در رسانهها می شود گفت که تقریباً نقد تعطیل است. گله و شکایت خیلی زیاد است اما نقد به معنای مطرح کردن نارساییها با دلیل و استدلال بسیار ضعیف است. ما برای این مسأله در جایی آموزش نمی بینیم. در کشورهای صنعتی هم پدر و مادرها فرزندانشان را نقد می کنند، هم رسانهها مدیران جامعه خود را نقد می کنند و هم یک فرهنگ عمومی برای بهبود امور زندگی از تغذیه گرفته تا رفتار در سطح جامعه وجود دارد. ما اینها را نداریم و در جایی آموزش برای این کار نمی بینیم و به طور طبیعی کسی که در این جامعه بزرگ می شود ناخودآگاهش این است که من باید مورد تقدیر و ستایش قرار بگیرم و هیچ ایرادی ندارم... مسئولین ایران باید قدری غیرسیاسی فکر کنند و به مسایل عادی هم توجه کنند. موضوع مدیریت که فقط امپریالیسم نیست. اصلاح وضعیت فساد مالی خود یک پروژه ملی است. برگرداندن ادب و تربیت به جامعه خود یک پروژه ملی است. اخیراً تلویزیون گزارشی در مورد قبرستانهای انگلیسی تهیه کرده بود یا قبلاً اعتصاب کارکنان متروی پاریس را دلیلی بر فروپاشی فرانسه، شکست امپریالیسم و اضمحلال اتحادیه اروپا تفسیر میکردند. اولویت ما این مسایل نیست. یکی از تواناییهای یک فرد، یک بنگاه اقتصادی، یک نهاد و یک سیستم این است که اولویتهای خود را تشخیص دهد. اصلاح سبک زندگی ایرانی محتاج این است که ما اینقدر از خودمان تعریف نکنیم و برای اخذ امکانات و مطرح شدن، واقعیتهای جامعه را وارونه جلوه ندهیم.
ـ حضرت امیر(ع) میگویند شما را دعوت میکنم به ترس از خدا و نظم در امور. شاید نظم در امور را بتوان اینگونه تجزیه کرد: عقلانیت، علمگرایی، قانونگرایی، انسجام فکری نخبگان سیاسی، قوه مقننه قابل کارآمد و قوه قضائیه بیطرف. این اصول جهانشمول هستند و نتیجه تجربه بشری. هیچ جامعهای نمی تواند بدون علم، نظم و عقلانیت و انسجام و قانونگرایی توسعه پیدا کند. اینها را باید همه رعایت کنند و مد نظر داشته باشند. اما کشورها در الگوسازی می توانند راههای مختلف را طی کنند. اصول توسعه چینی با اصول توسعه ژاپنی در قرن نوزدهم یکی است اما مدل و الگوی ژاپنی با مدل و الگوی چینی متفاوت است. در واقع راه و شیوه رسیدن این دو کشور به توسعه متفاوت از یکدیگر است. سبک زندگی ناشی از توسعه یافتگی، دارای اصولی است. اولین اصل مسأله قانونگرایی است. یعنی افراد باید بیاموزند که در چارچوب قانون عمل کنند. قانون نیز باید برای افراد به صورت عادت در آید. اگر یک شهروند در شهر تهران در ساعت 3 صبح پشت چراغ قرمز قرار گیرد و ببیند پلیس نیست و از چراغ قرمز رد شود او بر اساس عادت این کار را انجام می دهد. اگر در شهر هامبورگ آلمان هم کسی پشت چراغ قرمز قرار می گیرد و چند دقیقه می ایستد تا چراغ سبز شود و حرکت می کند او نیز بر اساس عادت این کار را انجام می دهد. راننده آلمانی یک عادت مثبت دارد و راننده ما یک عادت منفی. مهمترین وجه توسعه یافتگی در سبک زندگی، رعایت قاعده و قانون در یک جامعه است. به دلایل بسیار پیچیده روانی و تاریخی و اجتماعی، میانگین ایرانی علاقمند به قاعده نیست. در عوض خیلی علاقمند است از هر روشی استفاده کند تا به منافعش برسد که عموماً هم منافع دنیوی هستند. این آسیب باید در یک مقطعی اصلاح شود. تا زمانی که این موضوع اصلاح نشود مشتقات مثبت سبک زندگی ناشی از توسعه یافتگی هم اصلاح نمی شود.
ـ در سبک زندگی، قانون و قانونگرایی خیلی کلیدی است. وقتی انگلستان، آلمان، آمریکا، ژاپن و بعدها برزیل و دیگران را با خود مقایسه می کنیم در می یابیم که کانون توسعهیافتگی آنها قانونگرایی است. "داسیلوا" در طول 8 سال ریاست جمهوری خود بسیار موفق عمل کرد و برزیل را از یک کشور در حال توسعه تقریباً به یک کشور توسعه یافته تبدیل کرد در حدی که تولید ناخالص داخلی برزیل امروز از انگلستان و روسیه بیشتر است و یک کشور محترم و معتبر بین المللی شده است. به قدری عملکرد این فرد مثبت و موفقیتآمیز بود که مردم برزیل به دفعات تظاهرات کردند که او برای دور سوم ریاست جمهوری در قدرت باقی بماند که البته این امر مشروط به تغییر قانون اساسی این کشور بود. آقای "داسیلوا" با شهامت و قاطعیت مطرح کرد که باید به قانون اساسی احترام بگذاریم و دو دوره 4 ساله برای من کافی است و قطعاً افراد و گروههای دیگر در کشور هستند که می توانند قطار توسعه و پیشرفت را هدایت کنند... منظور این است که سبک زندگی ما چه شهری، چه مدنی، چه سیاسی، چه اجتماعی و چه در حوزههای آموزشی باید به سمت قاعدهمندی پیش برود. از شما می پرسم که مقررات مربوط به ارز در طول چهار سال گذشته در بانک مرکزی چند بار تغییر کرده است؟ ظاهراً تغییرات صورت گرفته چند صدتایی میشود! چگونه کارخانهدار و بخش خصوصی می تواند قاعدهمند عمل کند وقتی که قواعد اقتصادی هر نیم روز عوض می شود. ما در همه حوزهها همین وضعیت را داریم. البته برخی نام این را پویایی می گذارند در حالی که این پویایی نیست و هرج و مرج است. ثباتی که در اندیشه و تفکرات آلمانیها و ژاپنیها وجود دارد بدون تردید آنها را در موقعیت برتر جهانی قرار داده است. بنابراین رعایت قانون و قاعدهمندی را در کانون سبک زندگی معطوف به توسعهیافتگی می دانم.
برگرفته از خبرگزاری مهر
ولی امر مسلمین : ملت ایران به لطف الهى، به هدایت الهى، ملت بصیرى است. من به شما عرض بکنم جوانها! آن روزى که ما نیستیم و شما هستید، بدانید آن روز ملت ایران وضعش، افقش، زندگى مادى و معنوىاش، بمراتب از امروز بهتر خواهد بود. حرکت ملت ایران به سمت روشنى است، افقها روشن است. ما یک قدرى باید مراقب خودمان باشیم.
به نظر شما این فرمایش دوپهلو نمی نماید؟ و اصلاً یعنی چی؟ اشاره به چه مانعی بر سر راه وضعیت بهتر ، افق روشنتر ، زندگی عالیتر در آینده پس از ایشان و نسل ایشان دارد؟
* رهبر انقلاب اسلامی، با انتقاد صریح و شدید از اقدام اخیر برخی افراد در بر هم زدن مجلس سخنرانی رئیس مجلس در قم افزودند: اینکه عده ای برخی را ضدولایت و ضد بصیرت بنامند و شعار بدهند نظیر آنچه اخیراً در قم روی داد، اقدامی غلط است و بنده کاملاً مخالف این کارها هستم که قبلاً هم نظیر آن در مرقد مطهر حضرت امام (ره) اتفاق افتاد و به مسئولان تذکر دادم جلوی این کارها را بگیرند.
رهبر انقلاب افزودند: کسانی که راه می افتند و شعار می دهند اگر واقعاً حزب اللهی و مؤمن هستند بدانند که این کارها به ضرر کشور و خلاف شرع است و اگر هم اعتنایی به این حرفها ندارند که حسابشان جداست.
* رهبرانقلاب: غرض آمریکا از دعوت به مذاکره،کار تبلیغاتی درمقابل کشورهایی است که نسیم بیداری اسلامی درآنها وزیده است/می خواهند بگویند نظاماسلام با این سرسختی عاقبت مجبور شده باب مذاکره و مصالحه را بازکند.
* ایشان استیضاح اخیر را نیز کاری غلط خواندند و افزودند: استیضاح باید فایده ای داشته باشد اما چند ماه مانده به پایان کار دولت،استیضاح یک وزیر آن هم به خاطر مسئله ای که مربوط به وزیر نیست،چه علت و فایده ای دارد؟
ضمیمه) قریب یکماه جنجال سازی و تخریب بر علیه رئیس جمهور به خاطر یک مسئله غلط! و بی ربط... اینها قانون دانان مملکت ما هستند!... انشاء الله که گوش به فرمان رهبری عزیز دیگر از این برنامه ها سر ملت درنیاورند... مسئله رئیس جمهور هم که مسئله خیلی جدیدی نبود!..
ضمیمه2) علی مطهری نماینده مجلس: اینکه استیضاح، امری غلط بود را قبول ندارم!!، اما اگر رهبری قبل از استیضاح نظرشان میفرمودند!، ما این کار را انجام نمیدادیم/ باید به قانون احترام بگذاریم تا وحدت میان قوا بیشتر باشد....
ضمیمه3) بسم الله الرحمن الرحیم /جناب آقای دکتر حداد عادل، ریاست محترم مجلس شورای اسلامی
با سلام و تهیت
مجلس شورای اسلامی در دورهی هفتم به حمدالله موفق شده است جهتگیری درست فعالیت خود را با ملاحظه نیازهای کشور انتخاب کند. ترجیح مطالبات عمومی و اساسی مردم بر انگیزهها و گرایشهای دیگر شاخصهی مهمی در این جهتگیری است که به توفیق الهی مجلس تاکنون به آن دست یافته و همچنان باید بر آن پای بفشارد، لازم میدانم به مناسبت مطرح شدن استیضاح وزیر محترم آموزش و پرورش به جنابعالی و همهی نمایندگان عزیز عرض کنم که در شرایط کنونی که ماههای آخر ماموریت خطیر دولت در حال سپری شدن است استیضاح وزیران هیچ سودی برای کشور و دستگاههای مسوول ندارد و متقابلا زیانهای محتمل آن بسیار و خطرات آن هشدار دهنده است. البته مجلس موظف است که از همهی ابزارهای نظارتی خود استفاده کند.
والسلام علیکم جمیعا و رحمة الله و برکاته/سید علی خامنهای 05/11/83
... والعاقبة للمتقین..
1. نگه داشتن پدال ترمز در هنگام عبور از دست اندازه
این کار فشار زیادی را به سیستم فنربندی، اکسل و سیستم ترمز اتومبیل وارد میکند و نحوه صحیح رد شدن از دست انداز به این صورت است که باید طوری برنامه ریزی کنیم که تا قبل از رسیدن به دست انداز سرعت را کم کرده باشیم و در هنگام عبور از دست انداز ترمز به هیچ عنوان درگیر نباشد.
2. بالا کشیدن ترمز دستی بدون نگه داشتن کلید آن
چندی پیش در انگلیس دیدم که دوستم زمانی که میخواهد ترمز دستی را بالا بکشد دکمه آن را فشار میدهد و سپس آن را بالا میکشد از او پرسیدم دلیل این کارت چیه؟ گفتش اولین باری که برای امتحان رانندگی رفته بودم سر همین کشیدن ترمز دستی منو رد کردن و برای همه خنده دار بود که میگفتم تو ایران همه اینطوری ترمز دستی رو میکشن و بعدا متوجه شدم که انگلیسی ها به این دکمه کلاچ ترمز دستی میگویند و تا زمانی که کلاچ ترمز دستی را نگرفتی نباید آن را بالا بکشی بعدا خودم هم از تعدادی از دوستانم که مکانیک را به صورت علمی میدانند گفتند که کشیدن ترمز دستی بدون نگه داشتن کلید آن باعث خرابی چرخ دنده های آن و وارد آمدن فشار بیش از حد به سیم ترمز دستی میشود.
3. عدم تعویض به موقع روغن گیربکس
در همین تیونینگ تاک به کرات دیده شده که افرادی خودروشان 150 هزار کیلومتر یا بیشتر کار کرده و وقتی هم ازشان میپرسی واسکازین را تا به حال تعویض کردی میگویند مگر واسکازین هم نیاز به تعویض دارد؟ در جواب باید گفت بله واسکازین نیز مانند روغن های دیگر نیاز به تعویض دارد که تعویض به موقع آن باعث روان کارکردن گیربکس، سلامت گیربکس و... میشود. البته کیلومتر تعویض آن بستگی به نوع روغن و گیربکس اتومبیل و شرایط کارکرد آن دارد.
4. تعویض یکبار در میان فیلتر روغن
گاها دیده شده که افراد فیلتر روغن را یک بار در میان تعویض میکنند و اکثرا همین افراد از فیلتر های با کیفیت پایین استفاده میکنند. این کار باعث میشود فیلتر عمل تصفیه را نتواند به صورت کامل انجام دهد و منجر به آسیب های جدی به موتور اتومبیل میشود که بعدا متوجه میشویم اگر هربار فیلتر را عوض میکردیم و فیلتر مناسب جایگزین میکردیم چقدر از هزینه تعمیر موتور و صرف وقت جلوگیری میشد.
5. درجا گرم کردن ماشین به مدت طولانی
این کار نه تنها مفید نیست بلکه ضرر زیادی هم به موتور وارد میآورد. درجا کارکردن بیش از حد باعث گرم شدن بیش از حد منبع اگزوز میشود و این گرما به موتور منتقل میشد که به نوبه خود برای موتور ضرر دارد. در زمستان بهتر است نهایتا یک دقیقه ماشین درجا کار کند سپس چند کیلومتر اولیه تا گرم شدن ماشین در حد مطلوب را با سرعت پایین طی کرد.
6. پایین آوردن شیشه به جای استفاده کردن از کولر در اتوبان
چندی پیش یک آزمایش در مجله auto crose انگلستان انجام شد و نشان داد اگر یک اتومبیل در اتوبان کولرش روی درجه یک فن روشن باشد مصرف سوختش از خودرویی که شیشه راننده آن 40 درصد باز است کمتر است.
7. خلاص نکردن دنده پشت چراغ قرمز و ترافیک
این کار باعث وارد آمدن فشار مضاعف روی دوشاخه کلاچ و گیربکس و... میشود.
8. گرفتن ترمز و کلاچ به صورت همزمان برای نگه داشتن خودرو
این کار خود باعث این میشود که متراژ ترمز افزایش پیدا کند زیرا زمانی که کلاچ درگیر است از نیروی ترمزی موتور نیز استفاده میشود و زمانی که کلاچ و ترمز باهم فشار داده میشود خود باعث دیرتر ایستادن خودرو میشود. بهترین کار این است که ترمز را فشار داده و قبل از اینکه خودرو به لرزش بی افتد کلاچ را بگیریم.
9. با سرعت پایین در لاین سرعت حرکت کردن و بالعکس
بسیار دیده شده که رانندگانی با سرعت های بسیار پایین در لاین سرعت حرکت میکنند و در عوض رانندگانی با سرعت های زیاد در لاین های کناری حرکت میکنند که هر دو باعث ایجاد خطرات جبران ناپذیری میشوند.
10. ریختن آب لوله کشی داخل رادیاتور
این کار باعث به وجود آمدن رسوبات فراوان در رادیاتور و واتر پمپ و موتور میشود و بسیار دیده شده که حتی باعث سوختن واشر سر سیلندر هم شده. بهترین کار این است که آب را جوشانده و بگزاریم تا سرد شود و دوباره آن را بجوشانیم هرچه دفعات سرد شدن و جوشاندن بیشتر شود آب سالم تر میشود فقط دقت کنید که بعد از سرد شدن رسوبات در ته ظرف است پس از ریختن آب ته ظرف به داخل رادیاتور خود داری کنید البته مایع های آماده هم در بازار هست که خوب روش اول قابل اطمینان تر است.
11. ریختن آب لوله کشی داخل منبع شیشه شور
این کار باعث به وجود آمدن رسوبات فراوان در منبع، شلنگ ها، نازل و پمپ آب آن میشود. برای تامین این آب هم میتوان از روش بالا استفاده کرد البته مایع های آماده هم در بازار هست.
12. سنگین کردن بیش از حد خودرو
پر کردن صندوق عقب با وسایلی که به آن احتیاجی نیست خصوصا در مسافت های طولانی باعث بالا رفتن مصرف سوخت میشود. در حد امکان باید خودرو خود را سبک کنیم.
13. نصب باربند در مواقعی که به آن نیاز نداریم
باربند را فقط باید زمانی ببندیم که به آن احتیاج داریم زیرا وجود باربند به خودی خود باعث بالا رفت مصرف سوخت حداقل به میزان 10 درصد میشود.
14. نشاندن کودک روی پای سرنشین جلوی خودروی ایربگ دار
این کار بارها دیده شده که بسیار هم خطرناک هست و در یک تصادف کوچک اگر ایربگ باز شود حتما کودک خفه خواهد شد. بهتر است همیشه کودک روی صندلی مخصوص در ردیف عقب بنشیند.
15. استفاده از بنزین معمولی در خودروهای دارای مبدل کاتالیستی
بنزین های معمولی موجود در کشور با اینکه روی پمپ ها نوشته بدون سرب اما باز هم مقدار زیادی سرب دارد که سرب موجود در آن قاتل مبدل کاتالیستی است و با توجه به اینکه بنزین سوپر کیفیت بهتری نسبت به بنزین معمولی دارد بهتر است از بنزین سوپر استفاده شود.
16. دقت نکردن به سطح کیفی روغن موتور و تطبیق آن با سطح کیفی روغن توصیه شده توسط کارخانه
مثلا چند وقت پیش دیدم که فردی در موتور پراید داشت روغن توتال 5000 میریخت و پس از اینکه به او توضیح دادم که سطح کیفی توتال 5000 sj است و روغن موتور سازگار با پراید sf یا sg است در انتخاب روغن خود تجدید نظر کرد.
17. استفاده از نور بالا در مه
در شرایط مه آلود استفاده از نور بالا دید را کمتر میکند در این شرایط نور خودرو باید روی نور پایین باشد و اگر خودرو مه شکن دارد باید آن را روشن کرد.
18. خاموش نکردن خودرو پس از طی مسافت طولانی
این کار برای ماشین های گازوییلی است نه بنزینی بیشتر دیده شده رانندگان صبر میکنند تا فن خودرو خاموش شود سپس موتور را خاموش میکنند این کار ضرر جدی به موتور وارد میکند کارکردن بیش از حد باعث گرم شدن بیش از حد منبع اگزوز میشود و این گرما به موتور منتقل میشد که به نوبه خود برای موتور ضرر دارد. در اینگونه مواقع اگر خودرو بیش از اندازه گرم باشد زمانی که اتومبیل را خاموش کنیم سیستم فن اتوماتیک روشن میماند و نیازی به روشن گذاشتن ماشین نیست.
19. تکیه پا به کلاچ
بسیار دیده شده رانندگانی که وقتی حتی با دنده پنج در اتوبان حرکت می کنند پای خود را روی کلاچ تکیه میدهند و کلاچ کورس کامل خلاصی را طی میکند و این کار باعث فشار آمدن به گیربکس میشود.
20. جلو آوردن بیش از حد صندلی
خیلی از افراد(البته بیشتر خانم ها) فکر میکنند هرچه صندلی جلوتر باشد تسلط راننده بیشتر میشود و به اصطلاح دست فرمون خوب میشود. خیر اینطور نیست صندلی باید طوری باشد که راننده کاملا راحت باشد.
21. گاز دادن قبل از خاموش کردن خودرو
این کار قبلا در خودرو های کاربراتوری برای بهتر روشن شدن خودرو انجام میشد. ولی در خودرو های انژکتوری این کار مضر است زیرا زمانی که شما گاز میدهید و سپس سوئیچ را میبندید مقداری بنزین نسوخته باقی میماند که خود باعث خرابی سوزن انژکتور و بد کارکردن خودرو در هنگام استارت زدن میشود.
22. گاز دادن قبل از روشن کردن خودروی انژکتوری
این کار قبلا در خودرو های کاربراتوری برای بهتر روشن شدن خودرو انجام میشد. ولی در خودرو های انژکتوری این کار بی فایده است.
23. خاموش شدن خودرو به دلیل نداشتن سوخت
این کار در بعضی اوقات باعث سوختن پمپ بنزین میشود و اصولا نباید گذاشت چراغ بنزین روشن شود زیرا رسوبات و ناخالصی های ته باک وارد مسیر سوخت میشود و باعث اختلال در کار پمپ بنزین؛ فیلتر بنزین و نهایتا انژکتور میشود.
24. پارک کردن خودرو خلاف جهت خیابان
زمانی که شما خودرویتان را مثلا در سمت راست خیابان به صورت عکس پارک کنید اگر خدایی نکرده خودرویی با خودروی شما برخورد کند شما مقصر حادثه شناخته میشوید.
ارسالی دوستان
سید مهدی طباطبایی:
ـ میان انتقاد و مخالفت، تفاوت است. بنده از زمانی که آقای احمدی نژاد در دوره اول هنوز تنفیذ نشده بود به ایشان نقد داشتم .
ـ نخستین نقدم به ایشان این بود که شما ادبیات یک رئیس جمهور را ندارید ورئیس جمهور نباید هر کلامی را به زبان بیاورد.
ـ در دوره اول کاندیداتوری آقای احمدی نژاد به شورای نگهبان گفتم که ایشان جزو رجال سیاسی نیست.رجال سیاسی تعریف دارد اما ایشان هیچ سابقه ای در سیاست نداشت از شهرداری به ریاست جمهوری رسیدن ناگوار است. نکته دیگر اینکه ظرفیت ایشان ظرفیت رئیس جمهوری نیست.
ـ وقتی فردی مورد توجه قرار می گیرد باید افراد عاقل متوجه و مواظبش باشند تا خدای نکرده بر اثر چاخان و مدح بیجا آن فرد تبدیل به خطر نشود. من این نکته را در سال 84 یا 85 متذکر شدم وبه برخی افراد محرمانه گفتم که ایشان در حد این ستایش های بی جا نیست و از ایشان اینچنین تمجید نکنید. چرا؟چون تمجید زیاد برای ظرفیت کم، غرورآور است.اطرافیان از ایشان تمجید کردند و خودش هم که بحث هاله نور و این مسائل را وسط کشید که یعنی خودش هم خودش را مافوق آنچه بود دید.
ـ از زمانی که مقام معظم رهبری فرمودند من فکرم به ایشان نزدیک تر است، احمدی نژاد دچار اشتباه شد. اما احمدی نژاد متوجه نشد که این تایید بی تغییر نیست. اگر آقا فرمودند که افکارم به ایشان نزدیک تر است مال آن زمان بود نه همیشه. ایشان دوره تمجید گذشته را یدک می کشد.
ـ وقتی یک رئیس خطاپذیر نباشد همه جرم ها را به گردن دیگران می اندازد. در مورد آقای احمدی نژاد هم چون خرابی های زیادی در کشور به وجود آمده درصدد است که تقصیرها را گردن دیگران بیندازد تا خود را مبرا نشان دهد.
ـ هر کس حمایت اغراقآمیزی از احمدی نژاد کرده چه تلویحی و چه تصریحی باید از مردم عذرخواهی کند. یا لااقل بگویند تغییر ایشان برایشان قابل قبول نیست،هرچند من معتقدم احمدی نژاد تغییر نکرده و از اول هم همین بوداما برخی او را نشناختند.
ـ اگراحمدی نژاد ادبیاتش را با شرایط تطبیق می داد این فتنه ها بر پا نمی شد. اگرمردم را خس و خاشاک نمی خواند این فتنه به پا نمی شد. یکی از چیزهایی که در هر اختلافی خطرناک است ،تحقیر است... برخی ادبیات یک رئیس جمهور را ندارند
ـ من آقای عسگراولادی را از هر نظر تایید می کنم و حرف ایشان درست است. من همان ابتدا در تلویزیون گفتم که موسوی و کروبی سران فتنه نیستند. حوادث سال 88 گذشت و هرچه تحلیل بود ارائه شد اما من در آن روز گفتم ما باید مراقب فتنه سران باشیم نه سران فتنه.
ـ وقتی گرانی زیاد می شود و مشکلات اقتصادی فراگیر می شود ،مردم کارهای غیرمعقولی انجام می دهند و خردگرا نیستند. یکی از علل بیماری اخلاقی مشکلات اقتصادی است وکسانی که در ضعف اقتصادی هستند به هذیان گفتن می افتند. لذا همیشه باید سیاستمدار بالا را جوری حفظ کنیم که به هذیان نیفتد.
ـ آن روز مخالفت اندک آقای بازرگان نمود زیادی داشت. بازرگان بسیار بااخلاق و دیندار بود ولی در رابطه با یک سری امور مانند نگاه به خارج از کشور، بینش کمتری داشت و به همین دلیل امام او را از کار کنار گذاشت اما اگر شرایط را بسنجیم در کل میتوان گفت که بازرگان در بسیاری از موارد از احمدی نژاد با اخلاق تر و دیندار تر بود.
برگرفته از سایت روزنامه قانون (24 بهمن 1391)
.: Weblog Themes By Pichak :.