عدم رضایت امام از توهین های
مؤلف کتاب «تحلیلی بر نهضت امام خمینی»
این روزها که پیگیر نامه نگاری های بین جناب آقای دکتر علی مطهری و سید حمید روحانی بودم، از طرفی صحیفه امام (کتاب 22 جلدی سخنرانیها و نامه ها و... امام خمینی) را هم بررسی و مطالعه و نکته برداری می کردم، به مطلب جالبی از حضرت امام برخوردم؛ مطلبی که به نوعی به سابقه توهین ها و بداخلاقی های آقای سید حمید روحانی مربوط می شد. لذا بدون توضیح و تحلیل آن، عین مطلب را برای قضاوت خوانندگان محترم آوردم.
در بهار 1357، یکی از شاگردان و علاقه مندان حضرت امام شکوائیه ای خدمت ایشان نوشته و از محتواى کتاب «تحلیلی بر نهضت امام خمینی» آقای سید حمید روحانی، بویژه آن بخشی که برخى افراد در زمینه هاى گوناگون مورد اتهام قرار گرفته اند، انتقاد می کند. حضرت امام نیز در 23 مرداد 1357 از نجف پاسخ می دهند:
«پس از اهداى سلام، مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالى را خواستار است. این کتاب نزد من نیست، و چشم و وقت و حال من اقتضاى مطالعه ندارد. من آنچه نصیحت است به عموم کرده ام، و هر گز راضى نیستم توهین به احدى را.» (صحیفه امام، 3/444)
چه زمانی عالم دینی بودن، پست ترین شغلهاست؟!
با کمی مطالعه و بررسی آثار ارزشمند امام خمینی می توان به این پرسش پاسخ داد. ایشان در کتاب «شرح جنود عقل و جهل» به این نکته اشاره کرده و نوشته اند:
«علم قرآن و حدیث، باید اصلاح حال تو را کند و اخلاق دوستان خدا را در تو ایجاد کند؛ نه پس از پنجاه سال تحصیل علوم دینى، به صفات شیطانى تو را متّصف کند.
به جان دوست قسم که اگر علوم الهى و دینى، ما را هدایت به راه راستى و درستى نکند و تهذیب باطن و ظاهر ما را نکند، پست ترین شغلها از آن بهتر است؛ چه که شغلهاى دنیوى نتیجه هاى عاجلى دارند و مفاسد آنها کمتر است، ولى علوم دینى اگر سرمایه تعمیر دنیا شود، دین فروشى است و وزر و وبالش از همه چیز بالاتر است.
حقیقتاً چقدر کم ظرفیّتى مى خواهد که به واسطه دو سه تا اصطلاح بى سر و پا که ثمرات شیطانى نیز دارد، انسان به خود ببالد و عُجْب کند، و خود را از بندگان خدا بالاتر و بهتر بداند، و بر مخلوق خدا سرکشى و سرفرازى کند، و خود را عالِم و بزرگ بخواند، و دیگران را جاهل و بى مقدار محسوب کند.»
شهید مطهری در یکی از کتابهایش نقل میکند که یکی از مستشرقین به هنگام حضور در ایران به پیرمردی برخورده بود که حرفهایی ناب و حکیمانه میزد و نکته ای که برایش جالب توجه شده بود این بود که این پیرمرد هیچ سوادی نداشت ، مستشرق نتوانست شگفتی خود را از کلمات حکیمانه پیرمرد پنهان کند و از او پرسیده بود که چگونه است که شما بدون خواندن کتاب اینقدر حرفهای حکیمانه میزنید ؟؟؟
پیرمرد هم با صداقت تمام پاسخ داده بود : من از آنجایی که سواد نداشتم نمیتوانستم کتاب بخوانم و به همین خاطر ناگزیر بودم که بیشتر وقتم را به تفکر بگذرانم و این حرفها حاصل این تفکرهاست !
خاطرم هست که تابستان چند سال قبل به شهر اراک رفته بودم و بعد از ظهری را در بوستانی به همراه خانواده زیراندازی پهن کرده بودیم و بساط چای نیز فراهم بود ، بچه ها نیز در گوشه ای مشغول بازی بودند . در همین اثنا پیرمردی با لباس روستایی که سنش از هفتاد هم عبور کرده بود با گونی ای که در دستش بود به نزدیک ما آمد و تبلیغی شیرین از کالایی که در گونیش بود میکرد : بیا بیا پفک به شرط چاقو !!!
حرف پیرمرد و نوع تبلیغش از کالایی که میفروخت برایم جالب به نظر آمد و صدایش کردم که بیاید و چند تا پفک به ما بفروشد ، یکی دو جمله ای بین ما رد و بدل شد و احساس کردم که خوبست او را به صرف چای دعوت کنم . از او تقاضا کردم که نزد ما بنشیند و چای بخورد ، دعوتم قبول کرد اما گفت نمیتواند خیلی بنشیند و اشاره کرد که میخواهد برود و پفکها را بفروشد . من هم که مشتاق هم صحبتی با او بودم گفتم که من همه پفکهایت را یک جا میخرم و نیازی نیست که نگران فروش آنها باشی !
پیرمرد لبخندی زد و گفت من دعوتتان را قبول میکنم و پیش شما می نشینم اما پفکهایم را به شما نمیفروشم ، چون اینها وسیله کاسبی آخرت من است !
لبخندی زدم و گفتم : پفک فروشی و آخرت طلبی ، این دوتا چه نسبتی با هم دارند ؟
پیرمرد نگاهی به من کرد و پیش ما نشست واستکانی چای برایش ریختم. پیرمرد در حالیکه استکان چای را سر میکشید ، گفت : من سالها شغلم کشاورزی بود ولی الان دیگر توان انجام کار کشاورزی را ندارم و زمین کشاورزیم را اجاره داده ام و زندگی قانعانه ام از محل اجاره آن زمین میگذرد و نیازی به کار کردن ندارم . اما چند وقتیست که بعد از شنیدن حدیثی از امام صادق علیه السلام که آن حضرت فرموده بود خداوند به نیتهای افراد هم پاداش میدهد ، تصمیم گرفته ام که بیکار در منزل ننشینم ، روزها این گونی پفک را در دست میگیرم و در این پارک میگردم . در این گشت و گذار و خرید و فروش، گاهی به فقیری بر میخورم با خودم میگویم کاش من ثروتی داشتم که این فقیر را از فقر رهایی میبخشیدم و یا اگر دختر و پسر جوانی را می بینم ، آرزو میکنم کاش ثروتی داشتم که شرایط ازدواجشان را فراهم میکردم ، هر وقت هم خسته میشوم و در کنار خانواده ای می نشینم و از غمشان آگاه میشوم بازهم به خدا عرضه میکنم که کاش توانی داشتم که گره از کار فروبسته این خانواده میگشودم و....
در یک کلام این فروختن پفک برای من بهانه ای است که با نیتهایم آخرتم را آباد کنم ، اگر من در خانه ام می نشستم چگونه میتوانستم از درد این فقیر و رنج این جوان و گرفتاری این خانواده مطلع شوم و برای حل مشکلشان نیتم را خالص کنم ، برای همین است که گونی پفکهایم را به شما نفروختم ، اگر من دنبال کاسبی دنیا بودم ، قطعا پیشنهاد شما پیشنهاد خوب و فریبنده ای بود و من از آن چشم نمیپوشیدم !
گفتگوی من با پیرمرد ساعتی به طول انجامید و البته حال آن مستشرقی را که شهید مطهری خاطره اش را نقل کرده ، خیلی خوب درک کردم ، پیرمرد سوادی از جنس سوادهای ما نداشت اما دلش روشن بود ، آنقدر روشن که گفت من تنها یک حاجت دنیوی دارم و آن حج بیت الله الحرام است و میخواهم که همین زمین را بفروشم و آرزوی دنیاییم را برآورده کنم و یک حاجت آخرتی دارم و آن اینکه خداوند مرا جزء " فقرای صابر " بپذیرد ، چرا که شنیده ام فقرای صابر بدون حساب وارد بهشت میشوند ، من سعی کرده ام در این سالها بر فقری که همواره همراهم بوده صابر باشم ، نمیدانم خدا با من چه رفتاری خواهد داشت ....
حرفهای حکیمانه پیرمرد ، برای مدتی روح ما را آسمانی کرد ، بعد از ساعتی پیرمرد از پیش ما رفت و البته مرا با افکار مختلفی تنها گذاشت ، حالا دیگر بیشتر باورم شده بود که :
الحکمه نور یقذفه الله فی قلب من یشاء
و اینکه میتوان فرصت طلب بود اما " فرصت طلب " نبود !
استرس
استرس مجموعه ای ازفشارهای روانی است که انسان درزندگی خود لاجرم با آن مواجه خواهدشد، که این مجموعه می تواندعواملی ازتهدید های واقعی یا خیالی یا تغیرات مهم درزندگی باشد، ومعمولامدت زمان آن یک دوره 2روزه تا4هفته می باشد .
سطح بالایی ازاسترس برای مدت طولانی وبدون کنترل می تواندرفته رفته فردرا فرسوده ومظرب وشکننده نماید .
باید بیاموزیم که چگونه دچاراسترس های بی مورد نشویم ودربرابر استرس های واقعی وناخواسته قدرت تحمل خود راافزایش، وتطابق وسازگاری رادر زندگی توام بااسترس تمرین نماییم .
علائم استرس :
طپش قلب، افزایش فشارخون، عرق سرد وسردی اندامها، افزایش تعداد تنفس، احساس ضعف وخستگی وگاهی سرگیجه ازنوع عدم تعادل وسیاهی رفتن چشمها، گوش به زنگ بودن وتکانهای ناگهانی، احساس گزگز اندامها، سردرد های دوره ای مقاوم به درمان معمولی، دندان قروچه درخواب وگاهی ناخود آگاه در بیداری، ترمور یا لرزش دستها ودردهای پراکنده عضلانی، مشکلات گوارشی (کاهش اشتهاء، تهوع، نفخ شکم، سوزش معده، یبوست واسهال متناوب یا همان روده تحریک پذیر)، مشکلات ادراری(کاهش حجم وافزایش دفعات وگاهی سوزش ادرار)، کاهش حافظه وتمرکزواعتمادبه نفس، تکراربعضی رفتارها مثل بازی با دکمه لباس ویا زدن روی میز کار، رفتارهای پرخاش گرانه ، بی نظمی درافکاروکرداروگفتار، راه رفتن بی هدف وحرف زدن زیرلب، احساس ناامیدی وافسردگی وناامیدی وبی خوابی وکابوس های شبانه ، که هرکدام ازموارد زیر به تنهایی یا باتعدادی ازعلائم درفرد ظاهرمی شود .
برای مقابله بااسترس یا فرارازآن راهکارهایی توصیه می شود که میزان بکاربستن وموفقیت افراد به قدرت وتوانایی هرفرد بستگی دارد :
- درمواقع لزوم احساسات ونگرانیهای خودرا با افراد صمیمی ومورد اعتماد درمیان بگذارید .
- انتظارات را ازتوانایی های خود واطرافیان ومحیط زندگی خودواقع بینانه ترسیم نمایید .
- رابطه خودرا با دیگران به شکل قابل دوام، گرم وصمیمی نمایید .
- توجه به نمازودعاوارتباط مستمربا مبداءلایتناهی وتوکل همه جانبه ونگاه فراترازمادیات وصرف محاسبات بشری به امورجاری ( افوض امری الی الله، ان الله بصیربالعباد)، وشرکت درامورمذهبی عمومی وفعالیت فرهنگی وخیریه برای کمک به دیگران .
-کمترکردن اوقات بی کاری وتنهایی، ومشغول شدن به امور منزل(گاهی ظرف ولباس شستن برای آقایان وخریدکاربیرون ازمنزل برای خانمهابرای تنوع) ومطالعه وبرنامه های سرگرم کننده بدون استرس( البته! نه بعضی فیلم ها وبازیها که خودیکی ازعلل استرس درجوامع شده اند) .
- انجام مستمر ومداوم تمرینات ورزشی که سبب سلامتی جسم ونشاط روان می باشد( ورزشهای سنگین بدون مقدمه وبعضی ورزشهای حرفه ای با تمرینات سخت گاهی خودعامل استرس می باشند) .
- عادت به پیاده روی وقدم زدن درمحیط های مفرح وآرام که البته با افراد هم سلیقه وهمپا دلنشین تراست .
- گوش دادن به موسیقی های آرام وپر محتوا که ایجاد انرژی، انگیزه، امید وشادابی می نمایندواحساسات مثبت ومحبت را درفرد تقویت می نماید .
- مصرف مواد مخدروسیگا ومسکرات کمکی درغلبه براسترس نمی نمایند وتنها برای مدتی صورت مسئله را پاک می نمایند .
- تنفس عمیقی که 3ثانیه دم، 3ثانیه احتباس هوا و3ثانیه بازدم طول بکشد راتکرار کنید .
- انجام تمرینات کششی درهمه اندامهای بدن حتی عضلات صورت وتمرینات تمرکزی .
- توجه به خواب کافی درطی شبانه روزبه خصوص خواب کافی درشب درمحیطی آرام وراحت .
- انجام استحمام کافی وبه موقع وکوتاه با آب ولرم ومناسب وتوجه به نظافت وآراستگی ظاهر .
- درصورت ادامه استرس ازمصرف خودسرانه دارو پرهیزولازم است گاهی با درمانهای مشاوره ای ودرمواردی دارویی فرد را حمایت نمود، وعدم درمان مناسب وبه موقع استرس می تواند زمینه ساز بیماریهایی دیگری مثل افسردگی ، اختلال شخصیت وفوبیا(دوری گزینی)،بیماری وسواس واضطراب گردد .
همیشه خودمان و اطرافیانمان با این سوال مواجه بوده ایم که چرا مسئله تصریح به خلافت و شایستگیهای امیرالمومنین در قرآن به صورت واضح بیان نشده است و اسم آن حضرت در متن قرآن نیامده است ، پاسخی که همواره در این مورد می شنیدیم و می شنویم این است که چون آورردن اسم ایشان باعث دشمنیهای بیشتر و یا حتی اقدام دشمنان برای تحریف ظاهری قرآن میشده است ، خداوند برای مصون ماندن کتاب آسمانی از تحریف و وصی پیامبرش از تهدید این گونه عمل کرده است و یا اینکه اصلا مگر بودن نام کسی در قرآن فضیلت محسوب میشود و ....پاسخهای دیگری که همه یک وجه مشترک دارند و آن توجیه نیامدن نام آن حضرت در مهمترین سند آسمانی، اما مقاله متفاوت دکتر حسین سوزنچی ( محقق جوان و دانشمند) از اساس این موضوع را رد کرده و سوال را باطل میداند و مدعی شده که تبلیغات هزار ماهه دستگاه اموی در تحریف معنوی قرآن باعث شده که ما فکر کنیم که اسم مبارک علی علیه السلام در قرآن نیامده است و لذا ایشان با طرح مجموعه استدلالاتی حداقل در دو آیه " و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم (سوره مبارکه زخرف )" و "و جعلنا لهم لسان صدق علیا ( سوره مبارکه مریم ) " به تشریح این موضوع پرداخته که در این دو آیه منظور از کلمه علی ، همان وجود مبارک امیرالمومنین علی علیه السلام است ولیکن تبلیغات هزار ماهه دستگاه اموی در حذف فضائل امیرالمومنین و بیان روایاتی مجعول در تفسیر قرآن ، امروز این امر بدیهی را برای ما با پرسش مواجه کرده است و شاید نیاز باشد که ما این بار این سوال را این طور مطرح کنیم که " واقعا چه دلیلی داشته که نام حضرت علی علیه السلام در قرآن اینقدر زیاد بیاید!!! " .
البته موضوع دامنه دار بودن انکار فضائل امیرالمومنین در دستگاه خلافت اموی از هر مسیری حتی با تحریف معنوی قرآن مطلبی نیست که عقلا جای تردید داشته باشد ، قطعا افرادی مثل معاویه که توانستند نماز نخواندن امیرالمومنین را در نگاه مردم جا بیندازند و مردم را به سب آن حضرت وادارند ، حذف فضائل او در قرآن برایشان کار سختی نبوده است و تولید حجم انبوه روایاتی که تفسیرهای دیگری برای آیاتی شبیه آیات فوق الذکر ارائه کرده اند ابتدایی ترین کاری بوده است که به ذهن سیاست بازانی چون معاویه میرسیده است .
خواندن با حوصله این یادداشت را در لینک زیر به همه دوستان توصیه میکنم
http://rajanews.com/detail.asp?id=196501
سلام
تمام انبیا آمدند تا آدمیان را به یک دین دعوت کنند.(شرَعَ لکم مِن الدین ما وصّی بهِ نوحاً و الذی أوحینا إلیک و ما وصَّینا بهِ إبراهیمَ و موسی و عیسی) به همین دلیل در قرآن همواره دین را مفرد آورده و ادیان نگفته. و آن دین اسلام است(إنَّ الدینَ عندالله الإسلام) یعنی تسلیم بندگان در برابر خالق و مالک و خدای خود. و اقرار به خداپرستی و یکتاپرستی.(ما کان إبراهیمُ یهودیاً و لانصرانیاً و لکن کان حنیفاً مسلماً) و راه خدایی نیز یک راه بیش نیست و آن صراط مستقیم است.(اَنَّ هذا صراطی مستقیماً فاتَّبِعوهُ ولاتتَّبِعوا السُبُلَ فتفرَّقَ بکم عن سبیلِهِ)
به راستی اگر ما پیروان ادیان مختلف از یهودی و مسیحی و مسلمان و زرتشتی بیش از اصل دین که گرایش به توحید است ، به احکام تشریع شده در ادیان که به اقتضاء شرایط و زمانه چه بسا دیگرگونه میشوند و یا بالا و پائین میگردند ، بها نمیدادیم و آن را تابو نکرده و از آن چماق نساخته و بر سر مخالف خود نمیکوفتیم ، حال ، حال و روز و وضع ما مردمان این بود که میبینیم؟ فقط در بین مسلمانان به جای آن که همگان ندای توحید سر دهند و سایرین را به توحید فرا خوانند به دنبال 73 فرقه کردن امت پیامبرند تا از این طریق خود را فرقه ناجیه دانسته و بقیه را در آتش تصور کنند. تصویری که از این فرقه فرقه کردن و شدن به دست میدهد این است که در مرزبندی ابتدایی مسلمانان به شیعه و سنی تقسیم شده اند و سپس خود شیعه به سه فرقه زیدیه و اسماعیلیه و امامیه یا اثناعشریه دسته بندی شده اند. البته اگر خوارج را از شمار اینان ندانیم و نزدیک به صد گروه غالی را به تشیع منتسب نکنیم. و اهل سنت خود از نظر اعتقادی به اشعری و معتزلی و مرجئه و از نظر فقهی به حنفی و مالکی و شافعی و حنبلی منشقّ شده اند. به مرور زمان وهابیت از بطن اهل سنت زائیده شده و به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نیز مرز بندی جدید تحت عنوان اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی به ادبیات و واژگان و مفاهیم دینی و سیاسی افزوده شده است. این زاد و ولدهای خارج از روالِ حقیقتِ دین باعث شده تا وضع و حال و روز ما مسلمانان و نیز انشقاقاتی که در سایر ادیان به وجود آمده و می آید ، حال و روز پیروان سایر ادیان ، این باشد که می بینیم.
باشد که با بازگشت به صراط مستقیم الهی که از فطرت انسانها میجوشد(و أقِم وجهَک للدینِ حنیفاً. فِطرة اللهِ التی فطَر الناس علیها) دیگر شاهد این گونه اختلافات که منجر به بدبینی و سوءظن و جرئت بر کشتار همنوعان میشود ، نباشیم و به این ندای ملکوتی قرآن گوش جان فرا دهیم که قل یا أهلَ الکتابِ تعالَوا إلی کلِمةٍ سواءٍ بینَنا و بینَکم. این خطاب به اهل کتاب است ، حساب ما مسلمانان دیگر روشن است که به طریق اولی باید با اتحاد با یکدیگر خود را و جامعه خود را و جمعیت خود را به سرمنزل مقصود که نیل به سعادت دنیوی و اخروی است ، رهنمون شویم.
طرح مجدد تاریخ بعثت توسط برادرارجمندمان آقای عباسی آنهم دوباره با استنادات قبلی، وصرف اجتهادی دریک موضوع تاریخی، بدون اهمیت به منابع شیعی وحتی ترجیح اقوال علماء اهل سنت برموارد روایی شیعه، سبب شد تامطالبی نه ازخود(که علوم انسانی را چون علوم تجربی انگاشته ایم!؟)مطلبی را ازیک محقق حوزوی به سمع ونظر دوستان برسانیم، وباکمی تفحص بیشتر نظرات دیگری رانیز خواهید یافت: که پیامبر قبل ازآغازبعثت جهان شمول الهامات وادراکاتی ازجمله اجمال وحی را تجربه کرده بودند، وهرسال قرآن کامل را درماه مبارک رمضان دریافت(هم لفظ وهم معنا) که درسال آخرعمرشریفش دوباردریافت نمودو دانست سال آخرعمرشان است وگاهی قسمتی ازآیه نازل می شد وپیامبر می فرمودصبر کنید، تمام مطلب نازل نشده ومنتظر می ماند ، قطع نزول قرآن بعدازانزال زمان بعثت ... ودها مطلب دیگر دراین خصوص که جاداشت بیان شودتابه توانیم قضاوت مناسبی ازاین بحث بنماییم .
درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام جلد 2 صفحه 190 رسولى محلاتى
درباره تاریخ بعثت رسول خدا(ص)در روایات و احادیث شیعه و اهل سنت اختلاف است و مشهور میان علماء ودانشمندان شیعه آن است که بعثت آنحضرت در بیست وهفتم رجب سال چهلم عام الفیل بوده،چنانچه مشهور میان علماءو محدثین اهل سنت آن است که این ماجرا در ماه مبارک رمضان آن سال انجام شده که در شب و روز آن نیزاختلاف دارند،که برخى هفده رمضان و برخى هیجدهم و جمعى نیز تاریخ آنرا بیست و چهارم آن ماه دانسته اند،و البته در پارهاى از روایات شیعه نیز بعثت حضرت محمد(ص)درماه رمضان ذکر شده مانند روایت عیون الاخبار صدوق(ره)که متن آن اینگونه است که:
وقتى شخصى به نام فضل از امام رضا علیه السلام مى پرسدکه چرا روزه فقط در ماه مبارک رمضان فرض شد و در سایرماهها فرض نشد؟امام علیه السلام در پاسخ او فرمود:
«لان شهر رمضان هو الشهر الذى انزل الله تعالى فیه القرآن...» تا آنجا که میفرماید:«...و فیه نبى محمد صلى الله علیه و آله»-یعنى بدان جهت که ماه رمضان همان ماهى است که خداى تعالى قرآن را در آن نازل فرمود...و همان ماهى است که محمد(ص)در آن به نبوت برانگیخته شد..که چون مخالف با روایات دیگر شیعه در اینباره بوده است، مرحوم مجلسى احتمال تقیه در آن داده،و یا فرموده که باید حمل بر برخى معانى دیگرى جز معناى بعثت اصطلاحى شود،زیراتاریخ بیست و هفتم ماه رجب بنظر آن مرحوم نزد علماى امامیه مورد اتفاق و اجماع بوده و گفته است .
و اما نزد محدثین و علماى اهل سنت همانگونه که گفته شدمشهور همان ماه رمضان است، اگر چه در شب و روز آن اختلاف دارند،و در برابر آن نیز برخى از ایشان دوازدهم ماه ربیع الاول و یا دهم آن ماه،و برخى نیز مانند شیعه بیست و هفتم رجب را تاریخ بعثت دانسته اند. و بدین ترتیب اقوال درباره تاریخ ولادت آنحضرت بدین شرح است:
1-بیست و هفتم ماه رجب و این قول مشهور و یا مورد اتفاقعلماى شیعه و برخى از اهل سنت است.
2-ماه رمضان(17 یا 18 یا 24 آن ماه)و این قول نیز مشهور نزدعامه و اهل سنت است.
3-ماه ربیع الاول(دهم و یا دوازدهم آن ماه)و این قول نیز ازبرخى از اهل سنت نقل شده.
و اما مدرک این اقوال:مدرک شیعیان در این تاریخ یعنى 27 رجب،روایاتى است که از اهل بیت عصمت و طهارت رسیده مانند روایاتى که در کتاب شریف کافى از امام صادق علیه السلام و فرزند بزرگوارش حضرت موسى بن جعفر علیه السلام روایت شده، و نیز روایتى که در امالى شیخ(ره)از امام صادق علیه السلام نقل شده استو از آنجا که «اهل البیت ادرى بما فى البیت»گفتار این بزرگواران براى ما معتبرتر از امثال عبید بن عمیر و دیگران است.
و اما اهل سنت که عموما ماه رمضان را تاریخ بعثت دانسته اند مدرک آنها در این گفتار اجتهادى است که از چند نظرمخدوش و مورد مناقشه است،و آن اجتهاد این است که فکرکرده اند بعثت نبی اکرم توام با نزول قرآن بوده،و نزول قرآن نیزطبق آیه کریمه:شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن در ماه مبارک رمضان انجام شده،و با این دو مقدمه نتیجه گیرى کرده و گفته اند:بعثت حضرت محمد (ص) در ماه رمضان بوده است،در صورتیکه هر دو مقدمه و نتیجه گیرى مورد خدشه است زیرا:
اولا-این گونه آیات که با لفظ«انزال»آمده بگفته اهل تفسیر و لغت مربوط به نزول دفعى قرآن کریم است-چنانچه مقتضاى لغوى آن نیز همین است-نه نزول تدریجى آن،و دراینکه نزول دفعى آن به چه صورتى بوده و معناى آن چیست.
اقوال بسیارى وجود دارد که نقل و تحقیق در اینباره از بحث تاریخى ما خارج است. و قول مشهور آن است که ربطى به مسئله بعثت رسول خدا(ص)که بگفته خود آنها بیشتر از چند آیه معدود بر پیغمبر اکرم نازل نشد ندارد،و مربوط است به نزول دفعى قرآن بر بیت المعمور و یا آسمان دنیا،چنانچه سیوطى ودیگران در ضمن چند حدیث در کتاب در المنثور و اتقان از ابن عباس نقل کردهاندو عبارت یکى از آن روایات که سیوطى آنرا در در المنثور در ذیل همین آیه از ابن عباس روایت کرده اینگونه است که گفته است:
«شهر رمضان و اللیلة المبارکة و لیلة القدر فان لیلة القدر هى اللیلة المبارکة و هى فى رمضان،نزل القرآن جملة واحدة من الذکر الى البیت المعمور،و هو موقع النجوم فى السماء الدنیا،حیث وقع القرآن،ثم نزل على محمد(ص)بعد ذلکفى الامر و النهى و فى الحروب رسلا رسلا» .
یعنى ماه رمضان و شب مبارک و شب قدر که شب قدرهمان شب مبارک است که در ماه رمضان است و قرآن در آن شب یکجا از مقام ذکر به بیت المعمور یعنى محل وقوع ستارگان در آسمان دنیا نازل شد و سپس تدریجا پس از آن در مورد امر و نهى و جنگ ها بر محمد(ص)فرود آمد،و به این مضمون حدود ده روایت از او نقل شده است .
و متن روایت دیگرى که از طریق ضحاک از ابن عباس روایت کرده چنین است:
«نزل القرآن جملة واحده من عند الله من اللوح المحفوظ الىالسفرة الکرام الکاتبین فى السماء الدنیا فنجمه السفرة على جبرئیل عشرین لیلة،و نجمه جبرئیل على النبى عشرین سنة » .
یعنى قرآن یکجا از نزد خداى تعالى از لوح محفوظ به سفیران(فرشتگان)گرامى و نویسندگان آن در آسمان دنیانازل گردید و آن سفیران در بیست شب تدریجا آنرا برجبرئیل نازل کردند،و جبرئیل نیز در بیست سال آنرا بررسول خدا نازل کرد.
این درباره اصل نزول قرآن در ماه مبارک رمضان و شب قدر.
و ثانیا-در مورد قسمت دوم استدلال ایشان که نزول قرآن راتوام با بعثت رسول خدا(ص)دانسته اند.آن نیز مخالف با گفتار خودشان بوده و مخدوش است،زیرا عموم مورخین و محدثین اهل سنت معتقدند که نبوت و بعثت رسول خدا در آغاز بصورت رؤیا ودر عالم خواب بوده و پس از گذشت مدتها که برخى آنرا شش ماه و برخى سه سال و برخى کمتر و بیشتر دانسته اند در عالم بیدارى به آن حضرت وحى شد و جبرئیل بر آن بزرگوار نازل گردیدو قرآن را آورد.
و این جزء نخستین حدیث هاى صحیح بخارى است که ازعایشه نقل کرده که گوید:
اول ما بدىء به رسول الله(ص)من الوحى الرؤیا الصادقهفى النوم و کان لا یرى رویا الا جاءت مثل فلق الصبح،ثمحبب الیه الخلاء فکان یخلو بغار حراء ...
و البته ما در آینده روى این حدیث و ترجمه آن مشروح بحث خواهیم کرد،و این مطلب را تذکر خواهیم داد که در این حدیث جاى سئوال هست که آیا عایشه این حدیث را از چه کسى نقل کرده و آیا گوینده حدیث رسولخدا(ص)بوده یا دیگرى،زیرا خود عایشه که در هنگام نبوت رسولخدا(ص)هنوز بدنیانیامده بود و قاعدتا این روایت را از دیگرى نقل کرده است،ولى در اینجا از او نام نبرده...!
مگر اینکه بگویند:این اجتهاد و نظریه خود ایشان بوده که در اینباره اظهار کرده اند که در اینصورت این روایت خود عایشه است و نظریه او است که در اینباره اظهار داشته و از باب حجیت روایت خارج شده و مانند نظرات دیگر میشود که لابد برامثال بخارى که کتاب خود را با امثال آن افتتاح و آغاز کرده حجیت داشته...و بهر صورت پاسخ این سئوال را باید آنهابدهند!
ولى این مطلب بخوبى از این حدیث معلوم میشود که میان نزول وحى بر رسول خدا و نزول قرآن فاصله زیادى وجود داشته وتوام با یکدیگر نبوده و در نهایه ابن اثیر در ماده«جزء»در ذیل حدیث«الرؤیا الصالحة جزء من سبعین جزء من النبوة» آمده است که گوید:
«و کان فى اول الامر یرى الوحى فى المنام و دام کذلک نصفسنة،ثم راى الملک فى الیقظة»، و نظیر این گفتار را سیوطى در کتاب اتقان ذکر کرده.
و بلکه برخى از ایشان فاصله میان بعثت رسولخدا(ص)ونزول قرآن را چنانچه گفتیم سه سال دانسته و به این مطلب تصریح کرده اند،که یکى از آنها روایت زیر است که ابن کثیرآنرا صحیح و معتبر دانسته و آن روایت امام احمد بن حنبل است که بسند خود از شعبى روایت کرده که گوید: «ان رسول الله(ص)نزلت علیه النبوة و هو ابن اربعین سنة،فقرن بنبوته اسرافیل ثلاث سنین،فکان یعلمه الکلمة و الشىءو لم ینزل القرآن،فلما مضت ثلاث سنین قرن بنبوته جبرئیل،فنزل القرآن على لسانه عشرین سنة،عشرا بمکة و عشرابالمدینة،فمات و هو ابن ثلاث و ستین سنة».
و نظیر همین گفتار از دیگران نیز نقل شده.
و البته ما اکنون در مقام بحث کیفیت نزول قرآن کریم ونزول دفعى و تدریجى و تاریخ نزول و بحثهاى دیگرى که مربوطبه نزول قرآن است نیستیم،و اساسا آن بحثها از بحث تاریخى ماخارج است،و مرحوم علامه طباطبائى و دیگران در اینباره تحقیق و قلم فرسائى کرده اند که میتوانید به کتاب المیزان وکتابهاى دیگر مراجعه نمائیدو تنها در صدد پاسخگوئى به این استدلال بودیم که بعثت رسولخدا(ص)مقارن با نزول قرآن نبوده و از این راه نمیتوان تاریخ بعثت رسولخدا(ص)را بدست آورد .
منابع ومستندات ذیل مطلب ذکر شده بود که علاقمندان می توانند مراجعه نمایند .
شبهای قدر و نزول قرآن
در شبها و روزهائی قرار داریم که مصادف با ایام و لیالی قدر است. شب قدر علاوه بر آن که به دلیل تقدیر اعمال یکساله بندگان از اهمیت برخوردار است ، به دلیل آن که به تصریح قرآن ، شب نزول قرآن بر قلب نازنین پیامبر – چه قائل به نزول به صورت کامل و دفعی باشیم چه قائل به نزول بخشی از قرآن – است ، اهمیت دوچندان یافته است.
در باب بعثت نبی مکرم اسلام به رسالت که با نزول اولین آیات الهی بر ایشان همراه بود ، اکثریت مسلمانان اعتقاد بر این دارند که بعثت نبوی در ماه مبارک رمضان و به تصریح ایشان با استناد به آیاتی از قرآن (انا انزلناه فی لیلة مبارکة – انا انزلناه فی لیلة القدر) در روز هفدهم ماه مبارک رمضان بوده است و به نوعی دسته بندی نزول قرآن به صورت دفعی و تدریجی را مورد انکار قرار داده اند. در قبال اکثریت مسلمانان ، شیعیان اعتقاد بر این دارند که قرآن در دو مرحله بر رسول مکرم اسلام نازل شده است. در مرحله اول قرآن به صورت دفعی در شب قدر و بالطبع در ماه مبارک رمضان بر قلب شریف ایشان نازل شده است و در مرحله دوم با آغاز رسمی رسالت ایشان در بیست و هفتم رجب المرجّب در غار حراء با پیام آوری جبرائیل به صورت تدریجی و با آغازین آیات سوره علق استارت خورده است. با این حساب باید برای فاصله زمانی ماه مبارک رمضان تا رجب المرجّب سال بعد (که حدود ده ماه میشود) و یا دو سال بعد (که حدود بیست و دو ماه میشود) توجیهی داشته باشیم. در توجیه این فاصله زمانی برخی محققان از شیعه چنین گفته اند که پیامبر تا زمانی که به یک آمادگی صد در صد و آرمانی جهت به دوش کشیدن چنین مسئولیت و بار وزین و سنگینی برسد ، خداوند مدتی ایشان را نه برای دیگران که برای خودشان به مقام نبوت نائل گردانید تا پس از آن که شرایط روحی ایشان مستعد اعطای چنان مسئولیتی شد این شأن عظمی و این مقام عظیم به ایشان پیشکش شود. لذا نزول دفعی و بتمامه قرآن مربوط به این دوره است که ایشان به صورت اختصاصی برای شخص خودشان پیامبر بودند و پس از آن که مقدمات کار فراهم گشت و زمان بعثت نبوی و آغاز رسالت عمومی ایشان مهیا گشت ، آن گاه قرآن به صورت تدریجی و مُقطَّع مُقطَّع و به تناسب زمان و پیشامد حوادث و نیاز به نزول آیات ، پس از نزول مجدد بر قلب شریف ایشان به صورت الفاظی مناسب و متناسب بر لسان مبارک ایشان جاری و در اختیار مستمعان و مخاطبان قرار میگرفت.
در بحث بعثت نبوی یکی از مباحثی که منجر و منتهی به نزول فرشته وحی و القاء آیات اولین سوره علق به ایشان گردید ، قرآن پژوهان به نکته ای تحت عنوان تحنُّث اشاره کرده اند. تحنُّث نوعی عزلت نشینی جهت خلوت با معبود و راز و نیاز با خالق بوده است. در کتب سیره به این مسأله پرداخته شده است که حضرت محمد(ص) مدتی پیش از مبعوث شدن به مقام رسالت هر ساله این سنت تحنُّث را به پیروی از حنفاء زمان خویش که از این سنت تبعیت می کردند ، به جا می آورده اند و در غار حراء معتکف می شدند و در آنجا به تفکر در آفاق و انفس پرداخته و در دل شب به راز و نیاز با خالق دادار می پرداختند. و در آن سالی که به رسالت مبعوث شدند نیز ایشان طبق سنوات سالفه در غار حراء معنکف بودند که فرشته وحی بر ایشان نازل گشته و با القاء پنج آیه اول سوره علق به ایشان بشارت داد که به رسالت هدایت امت مبعوث شده ای.
در باب این که تحنُّث شیوه ای مرسوم در آن زمان در بین حنفاء بوده یا شیوه ای ابتکاری و اختصاصی مختص به پیامبر بوده است ، در کتب سیره و تاریخ آمده است که سنت تحنّث تنها در ماه مبارک رمضان بوده است و سابقه ای دیرین داشته و چنان که گفته آمد پیامبر نیز به عنوان عمل به این سنت حسنه مبادرت به آن می نموده اند. از ابن عباس منقول است که با فرا رسیدن ماه رمضان کسانی از قریش راهی حراء می شدند و یک ماه در آنجا اقامت می کردند و با پایان ماه رمضان و حلول ماه شوال از کوه پائین آمده و پس از طواف کعبه به سر کار و منزل خویش باز می گشتند. و رسول خدا نیز چنین می کردند.(أنساب الأشراف ، ج1 ، ص105 ؛ سیره رسول خدا ، ص226)
در سیره ابن هشام به عنوان یکی از قدیمی ترین منابعی که به تاریخ رسول خدا پرداخته است ، چنین آمده است: ثمّ جاءهُ جبریل –علیه السلام- بما جاءه مِن کرامة الله و هو(ص) بحِراء فی شهر رمضان= و سپس آورد مر او را جبرئیل به آن چه که آورد او را از کرامت الهی(یعنی مقام رسالت و آیات نازله بر قلب شریف نبوی) در حالی که ایشان به دلیل تحنُّث در ماه مبارک رمضان در غار حراء بیتوته کرده بودند.(سیره ابن هشام ، ج1 ، ص235) وی همچنین در توضیح این مطلب می افزاید: کان الشهر الذی أراد الله تعالی به فیه ما أراد مِن کرامتِه مِن السُّنّة التی بعثَهُ الله تعالی فیها و ذلک الشهر رمضان خرج رسول الله إلی حِراء ... و معه أهلُه= ماهی که خداوند در آن ماه اراده کرد تا تاج کرامت بر سر نبی مکرّمش بنهد و او را به رسالت مبعوث دارد ، ماه رمضان بود که در آن ماه حضرتش به همراه خانواده اش به قصد اعتکاف و تحنّث در حراء عازم آنجا شده بودند.(همان ، ص236 ؛ سیره رسول خدا ، ص237 ؛ السیرة الحلبیة ، ج1 ، ص237 ؛ سُبُل الهُدی و الرَّشاد ، ج2 ، ص312) البته چنان که در مقالت پیشین در این زمینه به فرمایش حضرت امیر (ع) اشاره شد ، مؤیّد همین مطلب است که حداقل در آن سالی که ایشان به رسالت مبعوث شده اند ، ایشان و به تصریح منابع تاریخی خانواده ایشان همراه ایشان در غار حراء بوده اند. و نیز چنان که گفته آمد از آنجا که تحنّث به تصریح مورخان و سیره نویسان در ماه مبارک رمضان بوده و رسالت نبوی و نزول آیات وحی نیز در ماه مبارک رمضان بوده است ، لذا میتوان چنین استنباط و استنتاج و استخراج نمود که مبعث نبی مکرم نیز در ماه مبارک رمضان و در همین ایام بوده باشد.
والله العالم بحقائق الامور
"باید به قرآن عمل کرد و تنها خواندن آن کافی نیست " عمل نکردن به قرآن مشکل اصلی مسلمانان است و باید قرآن در جامعه حاکم باشد و پیاده گردد " دلیل پیشرفت غربیها این است که بیشتر از ما به قرآن عمل کرده اند و مسلمانان واقعی را باید در آنجا جستجو کرد " و .... اینها نمونه ای از دهها جمله ای است که اینقدر شنیده ایم که دیگر برای همه ما کلیشه شده است اما واقعا منظور از عمل به قرآن در همه این عبارات چیست و اگر مثلا امروز یک مسلمان ظاهری بخواهد یک مسلمان واقعی بشود و به قرآن عمل کند باید چه کار کند و از کجا شروع کند ؟آیا در عمل به آیات قرآن ترتیبی و جود دارد یا اینکه هر کس از هر جا که خواست و از هر جا که توانست میتواند عمل به قرآن را شروع کند ؟ آیا ممکن است کسی فقط به یک یا چند سوره عمل کند و کاری با سوره های دیگر نداشته باشد ؟ آیا عمل به قرآن به این معناست که انسان ، ابتدا آیات یا سوره ای را بخواند و سپس در راستای عمل به آن کوشش نماید ؟
با تصوری که ما از عمل به قرآن داریم به نظر میاید تنها بخش کوچکی از قرآن ، قابل عمل بوده و قسمت اعظمی از آن اصولا عملی و کاربردی نخواهد بود . واقعا چگونه میتوان به سوره هایی همچون قدر ، اخلاص ، فیل و مسد و ... عمل کرد . کی میتوانیم اطمینان پیدا کنیم که به سوره های کوثر و شمس عمل کرده ایم ؟ آیات بسیاری که از خلقت زمین و آسمان و صفات و اسماء خداوند سخن میگویند چگونه در زندگی ما عملی میشوند ؟ آیاتی که مخاطب آنها به تفسیر مفسران شخص وجود نبی گرامی اسلام بوده آیا برای ما قابل عمل کردن است ؟
شاید بگویید که منظور از عمل به قرآن این چیزهایی که مطرح کردید نیست ، بلکه هدف اصلی از " عمل به قرآن " رسیدن به سعادت ابدی و دوری از عذاب اخروی و جلب رضایت حق تعالی است و مراد از عمل به قرآن به کار بستن دستورات آیه به آیه قرآن نیست ، اگر واقعا منظور از عمل به قرآن چنین چیزی است باید اعتراف کنیم که ما در راه رسیدن به سعادت ابدی چندان نیازی به قرآن نداریم و با این تصور ، قرآن با سایر کتب آسمانی دیگر تفاوت قابل توجهی نخواهد داشت و حتی میتوان آن را در ردیف سایر کتب اخلاقی که توسط علمای اخلاق تدوین شده قرار داد و اسلام نیز مزیتی بر سایر ادیان نخواهد داشت ، چرا که پرهیزکاری و آخرت گرایی و یکتاپرستی و بسیاری از این جنس مسائل کلی در همه ادیان آسمانی و تعلیمات همه انبیاء وجود داشته است . با پذیرش این مبنا ممکن است تصور شود که نهج البلاغه و یا صحیفه سجادیه فقط در فصاحت و بلاغت از قرآن عقب ترند و شاید در بیان نکات اخلاقی از قرآن نیز جلوتر افتاده باشند ؟ آیا اگر کسی غیبت و تهمت را بر اساس کلام یکی از بزرگان اخلاق ترک کرد به قرآن عمل کرده است یا نه ؟ به راستی سایر آیات قرآن چه کاربردی دارند وقتی با این تصور از عمل به قرآن ، نمیتوانند مبنای عمل افراد قرار گیرند ! شاید با این مبنا ، آیات الاحکام قرآن و آیات الاخلاق قرآن برای عمل کردن کافی باشد و نیازی به نزول 114 سوره با آیات متعدد نباشد ؟
به راستی آیا آیه ای در قرآن وجود دارد که در آن صراحتا از مسلمانان خواسته شده باشد که به قرآن عمل کنید ؟؟؟ منظور از کلام حضرت امیر المومنین علیه السلام که به مسلمانان هشدار داده اند که دیگران در عمل به قرآن از شما سبقت نگیرند حقیقتا چیست ؟من واژه های تدبر و قرائت را زیاد در قرآن دیده ام اما به آیه ای که در آن عمل به قرآن خواسته شده باشد برنخورده ام ، مرا در رسیدن به معنای عمل به قرآن یاری کنید به نحوی که در حق هیچ یک از آیات و سور قرآن کوتاهی نکرده باشیم . به نظرم میاید رازهایی در واژگان قرائت و تدبر نهفته است که با معنای مصطلحی که از عمل به قرآن در ذهنها جای گرفته متفاوت است ، دوست دارم این واژه ها و اهمیتشان شکافته شود ، شاید با این رازگشایی دیگر سوره کوثر و فیل و اخلاص و مسد مهجور نمانند .
یک اتفاق ساده مرا بیقرار کرد
یابد نشست و یک غزل تازه کار کرد
در کوچه می گذشتم و پایم به سنگ خورد
سنگی که فکر و ذکر دلم را دچار کرد
از ذهن من گذشت که با سنگ میشود
آیا چه کارها که در این روزگار کرد !
با سنگ می شود جلوی سیل را گرفت
طغیان رودهای روان را مهار کرد
یا سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساخت
بی سرپناه ها همه را خانه دار کرد
یا می شود که نام کسی را بر آن نوشت
با ذکر چند فاتحه، سنگ مزار کرد
یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت
زد شیشه ای شکست و دوید و فرار کرد
با سنگ مفت می شود اصلا به لطف بخت
گنجشکهای مفت زیادی شکار کرد
یا میشود که سنگ کسی را به سینه زد
جانب از او گرفت و بدان افتخار کرد
یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را
در پیش چشم ناکس و کس شرمسار کرد
ناگاه بی مقدمه آمد به حرف سنگ
اینگونه گفت و سخت مرا بیقرار کرد :
«تنها به یک جوان فلسطینیام بده
با من ببین که میشود آنگه چه کار کرد!»
علی فردوسی
.: Weblog Themes By Pichak :.