انتخابات ریاست جمهوری دوره ی دوازدهم نیز به پایان رسید. هردوره از انتخابات در ایران ویژگی ها ونکته های مخصوص به خود داردکه شایسته است مردم و مسؤولان به آن توجه نمایند؛ از جمله:

یک- رأی مردم درهر انتخابات – چه برای انتخاب رئیس جمهور یانمایندگی مجلس - فقط برای همان موضوع است نه چیز دیگر. شایسته نیست رأی آن ها را به چیزهای کلی تر ومهم تر گره بزنیم؛ چون رأی مردم گاهی پیامی دارد که باتفسیر بعضی ها درتناقض قرار می گیرد و این مصادره کردن رأی ممکن است در اصل رأی دادن مردم تأثیر منفی بگذارد.

دو- آزاد نبودن فعالیت های حزبی درایران به معنای واقعی، باعث شده آن ها قدرت و آمادگی لازم برای ورود به عرصه های مهمی مانند انتخابات را نداشته باشند. تنها حزبی که در این دوره باشناسنامه وسوابق طولانی وارد میدان رقابت ها شد، حزب مؤتلفه بانمایندگی آقای میرسلیم بود. صرف نظر از بقیه ی احزاب، باید از این حزب باسابقه پرسید درمدت طولانی فعالیت خود چه می کرده که تاکنون توانسته فقط برای یک بار و آن هم به همین اندازه در انتخابات ظاهر شود؟

ادامه مطلب...


تاریخ : جمعه 96/3/12 | 1:21 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

وقتی ماکلامی علیه کاندیدا یا دولتمرد ومسؤولی می گوییم یانوشته ای می نگاریم، از این چند دسته خارج نیستیم: 

یا منتقدیم و براساس اصول نقدسالم حرکت می کنیم.

یا با او به دشمنی برخاسته ایم.

یا براساس اصل"مباهته" (یک اصل بی منبع و ریشه) اراده کرده ایم به هرشکل ممکن حقّ احتمالی خود را بر باطل حتمی او غالب کنیم.

درهمه ی این صورت ها باید – حداقل - یک چیز را از نظر دور نداریم و آن مصالح کشور است.

مثلاً بنده می توانم علیه کاندیدا یا دولتمردی بگویم او:

- ضعیف النّفس است.

- مدیریت نمی داند.

- برنامه ندارد.

- درکارش تخلف کرده است.

- سرکلاف را گم کرده.

- از شایسته ها استفاده نمی کند.

- وموارد فراوان دیگر.

اما حماقت و ناآگاهی محض است اگر بگویم او:

- خیانتکار به ملت ومملکت است.

- جاسوس است.

- وطن فروش است.

- با اسرائیل وآمریکا سروسِرّ دارد.

- دستش بامنافقین دریک کاسه است.

- ازخارج چمدان پول دریافت می کند.

- برانداز است و بامؤسسات طراح برانداز خارجی ارتباط دارد.

- نوکر بیگانه است.

- مورد تأیید دشمنان است.

- و...

بی شک آن که ماچنین به او می تازیم ازکانال ها وفیلترهایی رد شده تا به این جا رسیده واکنون نیز توسط ارگان هایی نظارت می شود؛ بنابراین باگفتن چنین سخنان خام وسخیفی، تمام ارکان نظام ازجمله رهبری، شورای نگهبان، مجلس و ارگان های نظارتی دیگر و نیز تمام ساختارهای تربیتی، امنیتی ونظارتی کشور را زیر سؤال و ابهام می بریم.

جالب این که چنین سخنانی معمولاً ازسوی قشرها و تریبون هایی شنیده می شود که خود را انقلابی و دوستدار ولایت ونظام می دانند وجالب تر این که هیچکدام از ارگان ها ونهادهای زیرسؤال رفته، نسبت به چنین مطالبی واکنش نشان نمی دهند؛ که هیچ، ظاهراً راضی وخوشحال هم هستند.

 

(اردیبهشت96)




تاریخ : پنج شنبه 96/2/28 | 12:31 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

"ساده زیستی" و  "اشرافیگری" مفاهیمی هستند که نزدیک به چهل سال است دستمایه ی انواع رفتارهای فردی وجناحی – وحتی رفتار سازمان یافته ی دولتی علیه قشر خاص – شده. بدنیست بعد از ده ها سال به چند نکته ی خلاصه در این مورد توجه نماییم:

1- منظور از "ساده زیستی" و "اشرافیگری" چیست؟ چه تعریف علمی ومشخصی از این دومفهوم وجود دارد که نتواند تحت تأثیر عوامل مختلف، دستخوش مقوله ی نسبیت قرار گیرد؟

2- به شهادت تاریخ زندگی امام اول ماشیعیان با امام دوم وسوم (ع) ازنظر میزان برخورداری از رفاه متفاوت بوده، اما همه ی آن ها ساده زیست بوده اند. نمی توان ساده زیستی را برای کسانی که درماه 800 هزار تومان یا 5 میلیون تومان یا50 میلیون تومان و یا بیش از 100میلیون تومان درآمد دارند یکسان تعریف کرد.بی شک این موضوع درباره ی تعریف اشرافیگری نیزصادق است. بنابراین، تشخیص وتعریف این دومفهوم بدون توجه به ارکان وشاخص های مربوط، ممکن نیست و تاتعریف درستی از آن ها به دست نیاید نمی توان به مصادیق مشخصی دست یافت.

3- طرح این مفاهیم کلی همراه بامصداق یابی های جهت دار در ابتدای پیروزی انقلاب باعث شد:

  - مردم نسبت به ثروتمندان بشورند، عقده گشایی بین فقیر وغنی شدت یابد وصاحبان ثروت از ترس تسویه حساب های بی حساب وکتاب، دارایی های خود را وانهند و بگریزند. دردناک تر این که این تسویه حساب ها بعداً به شکل دولتی وسازمان یافته انجام گرفت.

  - خروج ثروتمندان وکارآفرینان ازکشور باعث شد کار اقتصاد به دست کسانی بیفتد که حتی نمی دانستند "اقتصاد" چگونه نوشته می شود. ازهمان زمان کلید فلج شدن اقتصادکشور زده شد و وضعیت امروز ما نتیجه ی همان تفکرات بی ریشه و برخوردهای ناآگاهانه است. جالب این که بقایای آن هنوز درجامعه و درمیان مسؤولان دیده می شود؛ نمونه ی آن تقسیم جامعه به درصدهای مختلف ازنظر اقتصادی و شعار فقیر و غنی است که درهنگامه ی انتخابات های مختلف نمود بیشتری پیدامی کند.

  - بر مبنای همان تفکرات بی ریشه، موضوع "مصادره ی اموال" – که هیچ مبنای شرعی وعقلی وعلمی نداشت – به شدت مطرح وباعث شد اولاً افرادی در اثنای گل آلود شدن آب قانون ونظارت، ماهی های فراوان و بی حساب خود را باخیال آسوده صیدکنند. ثانیاً ثروت های شخصی اشخاص بدون هیچ مستمسک قانونی، به نهادهای نوظهور و نا آشنا به مسائل اقتصادی سپرده شد و امروز همان نهادها ازبزرگ ترین خواستگاه های فسادند و از دوربین های نظارت مصون.

  - موضوع "ساده زیستی" و "اشرافیگری" درکشورما قبل از این که به روش ومنش درمردم ومسؤولان تبدیل و به آن درسیاست های فرهنگی و اقتصادی به صورت روشمند پرداخته شود، وسیله ای برای تخریب یکدیگر شده و عده ای با درصدبندی جامعه، همان تفکرات پوسیده ی گذشته را دنبال وتبلیغ می کنند. تأسفبارتر این که عده ای ازمردمِ ناآشنا وساده دل نیز از سرناآگاهی و بدون توجه به عواقب وپشت پرده های آن، خود را دراین بازی ناپاک و بی سرانجام واردکرده اند و روز وشب درصفحات وشبکه های مجازی، یابه این و آن برچسب اشرافیگری می چسبانند ویا گول ساده زیستی آن و این را می خورند و برای شان تبلیغ می کنند؛ غافل از این که پول این تلاش ها به جیب عوامفریبان می رود و دودش به چشم ملت وکشور می خزد.

ضمناً قصد این نوشته به هیچ وجه تبرئه ی اسرافگرایی و بیدردی درجامعه نیست؛ که درجای خود قابل بحث ا ست.

 

(20/2/96)




تاریخ : سه شنبه 96/2/26 | 10:51 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

همه می دانیم که فساد از هرنوع آن و درهر سطحی ناپسنداست و درسطح مسؤولان یک نظام منتسب به دین و اخلاق ناپسندتر. این نوشته بناندارد دراین مقال کوتاه به ابعاد مقوله ی فساد بپردازد، اما مطلبی که ماکمتر به آن توجه می کنیم و این بی توجهی باعث می شود دین و انصاف خود را درکوره ی قضاوت های ناصواب بسوزانیم این است که:

1- آیا فساد فقط درقوه ی مجریه وجود یا امکان بروز دارد؟ آیا قوای دیگر مانند مقنّنه، قضائیه، نظامی و امنیتی ونهادهای مستقل از این قوا درمقابل انواع فساد مصونند؟

2- فرضاً اگر قبول کنیم که فقط قوه ی مجریه به فساد آلوده می شود، باید به پرسش های مهم زیر نیز پاسخ بگوییم:

الف) ارگان های نظارتی اعم ازنهادهماهنگ کننده، دیوان محاسبات(زیرنظر مجلس) وسازمان بازرسی کل کشور(زیرنظر قوه ی قضائیه) چه جایگاه و نقشی در بروز فساد دارند؟

ب) پرسش بسیار مهم این که چرا بایدفسادها درمیان سکوت و بی تفاوتی نهادهای نظارتی یادشده دربالا و رسانه های رسمی، توسط شبکه های اجتماعی فاش وبعد به آن رسیدگی شود؟

پ) کاندیداهایی که خودشان درنهادهای نظارتی مشغول بوده اند و یا کسانی که باتلاش فراوان توانسته اند به صورت کاملاً غیرقانونی مجموعه ی تحت مدیریت خود را از تحقیق وتفحص یا پرداخت مالیات معاف کنند، چه حرفی برای درمان درد فساد می توانند داشته باشند؟

پس به هوش باشیم و آگاهانه رأی بدهیم.

 

(اردیبهشت96)




تاریخ : یکشنبه 96/2/24 | 12:35 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

مامردم عادی درانتخابات های مختلف یافریفته ی وعده ها وشعارهای کاندیداها می شویم یاتحت تأثیر تبلیغات رسانه ها یا اظهار نظر تلویحی یاتصریحی افراد یانهادهای صاحب نفوذ وقدرت – اما ناآشنا با مسائل سیاسی - قرار می گیریم؛ درحالی که شعارها و وعده ها یکی از عوامل تأثیرگذار درجذب رأی دهندان به سوی آن ها است. عوامل مهم تری نیز وجود داردکه نباید از آن ها غافل بود؛ ازجمله:

1- میزان و درصد عملی بودن شعارها و وعده ها: کاندیداهای محترم می دانند که ده ها سال است همه آمده اند وشعار داده اند وبدون اجرا کردن آن رفته و کسی هم از آن ها بازخواست نکرده است؛ لذا از یک سو به شعار دادن عادت کرده اند و ابایی از آن ندارند. ازسوی دیگر به تجربه دریافته اند که حافظه ی مردم ضعیف است وهمیشه با وعده های بزرگ و دروغین گول می خورند و ممکن است از یک سوراخ بارها گزیده شوند.

2- داشتن مدیریت وقدرت اجرایی کردن شعارها: ازمهم ترین علامت های یک مدیر برای اجرایی کردن شعارها عبارت است از:

الف) سابقه ی اجرایی: کاندیداهایی که یاسابقه ی اجرایی ندارند یاسابقه شان درسطوح پایین مناصب اجرایی بوده و یا جَنم وتوانایی کار مدیریتی ندارند نمی تواند درکار سترگی مانند ریاست جمهوری موفق شود.

ب) کادری که کاندیدا را در انتخابات یاری می دهد: گاهی مردم خود شاهدند که کاندیدایی – علیرغم اعلام استقلال از گروه های مختلف – مورد حمایت گروهی قرار دارد که کشور را ده ها سال به عقب برگردانده و یاکسانی پیرامون او به فعالیت انتخاباتی مشغولند که سابقه ی بسیار بدی درفعالیت های گذشته ی خود دارند و بی شک پس از پیروزی نیز درهیأت دولتش قرار می گیرند. این جا است که مردم باید مواظب باشند تاگول وعده ها وشعارها را نخورند.

3- مبانی فکری کاندیداها که پس از پیروزی، به اجرا گذاشته می شوند: کاندیداهایی که اعتقادی به دموکراسی واقعی ندارند، آزادی را برنمی تابند، مشارکت مردم درحکومت را فقط درحد رأی دادن می دانند، استقلال رأی ندارند، از مشارکت دادن ادیان ومذاهب دیگر در امر مدیریت کشور می هراسند، بانوان را خانه نشین می خواهند و طرح هایی مانند تفکیک جنسیتی وگشت ها را به شدت دنبال می کنند، موسیقی وکنسرت را درِ ورود به جهنم می دانند، مردم را به جای شهروند، رعیت می پندارند و... این ها نمی توانند نماینده ی واقعی مردم ایران باشند.

واما دوتذکر:

- به نظر می رسد باتوجه به سابقه ی برگزاری انتخابات های مختلف درکشور ما، باید مردم متوجه شده باشند که شعار و وعده اولین و مهمترین چیزی است که نباید به آن توجه کرد. البته طرح و برنامه باشعار متفاوت است.

- مردم ایران سال ها است بازحمت فراوان قسمتی کوچک از راهی را پیموده اند که برای آن انقلاب کرده اند. پس سزاوار نیست دوباره به عقب برگردند. این مسیر باید تاتحقق همه ی آمال و آرزوهای شان ادامه یابد.

به امید پیروزی ملت ایران درهمه ی عرصه های داخلی وبین المللی

 

(19/2/96)




تاریخ : جمعه 96/2/22 | 2:3 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

بعضی از نامزدهای ریاست جمهوری دوره ی دوازدهم تا چندروز قبل ازثبت نام، اعلام می کردند که قصد کاندیداتوری ندارند واصلاً به فکر آن هم نیستند. این سخن یا راست بود یا دروغ. اگر دروغ بود، می توان گفت صاحبان این سخن دروغگو و ریاکارند و رأی دادن به آن ها کاری ناشایسته وناصواب است. اگرهم سخن شان درست و راست بوده، باز رأی دادن به آن ها صحیح نیست؛ زیرا کسانی که تاهنگام ثبت نام کاندیداتوری اراده ای برای ورود به پست حساسی مانند ریاست جمهوری ندارند و – به قول خودشان - با اصرار دوستان وجناح های مختلف عزم ورود کرده اند، چه برنامه ای برای چنین پست مهمی دارند وکجا فرصت کرده اند درباره ی طرح ها و برنامه های شان بیندیشد؛ مخصوصاً زمانی که هیچ تجربه ای درکار اجرایی نداشته واصلاً در "رجل سیاسی" بودن شان تردید وجود دارد.

ضمناً باید به حال افراد وجناح هایی گریست که درچنان زمان نامناسبی به افراد برای ورود به چنین عرصه ی مهمی اصرار ورزیده اند والبته گریه ی بیشتر باید نثار مردمی شود که ممکن است به این کاندیداها رأی دهند وزمام امورشان را به افراد بدون برنامه و رزومه بسپارند.

 

(18/2/96)




تاریخ : چهارشنبه 96/2/20 | 12:13 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

درعرف معمول، کسی را که با دیگران خوب، محترمانه و باکلمات وجملات زیبا برخورد می کند، "مؤدَب" می دانند. این تعریف از "مؤدب" درست، اما کامل نیست. مؤدب درلغت یعنی «ادب‌آموخته، باادب، تربیت‌ شده» (فرهنگ فارسی عمید).

شاید مؤدب را در اصطلاح بتوان به کسی گفت که آداب عرفی وقانونی هر رفتار وگفتار یا هر کُنش و واکنش را به جا می آورد.

همه ی انسان ها درهر نقشی که قرار می گیرند، وظایف وتکالیفی بر آن ها بار می شود که باید به انجام برسانند. انجام هرتکلیف با آدابی همراه است که رعایت آن ها انسان را در زمره ی افراد مؤدب قرار می دهد. کسی ممکن است آداب برخورد بادیگران را رعایت کند، اما مثلاً کار خود را به شکل مناسب انجام ندهد، یاکمفروشی وگرانفروشی کند، یاقوانین راهنمایی و رانندگی را نادیده بگیرد، یا در روش دفع زباله ازخانه واتومبیل خود بی مبالات باشد، یا از خوردن و پامال کردن حق دیگران ابانکند یا با اعضای خانواده ی خود بدرفتار وبداخلاق باشد، یا آداب حضور درمجامع وگروه های حقیقی و مجازی را نادیده بگیرد و یا... این شخص هرچند در برخورد ظاهری ولفظی با دیگران آداب مربوطه را رعایت می کند، اما ادبش در زمینه های دیگر می لنگد. بنابراین به نظر می رسد دو مطلب در فهم موضوع ادب مهم است:

یک) جامعه ی ما باید اولاً در تعریف اصطلاحاتی مانند "مؤدب" و "باکلاس" و... تجدید نظر کند و این زیورها را بر اندام هرکسی زیبنده نداند. ثانیاً بتواند با اهمیت دادن و ارزش گذاشتن به آداب رفتارهای فردی و اجتماعی، جامعه ای باادب و بافرهنگ بسازد.

دو) انسان ها درمقوله ی ادب، نه سیاهند و نه سفید؛ یعنی آدابی را رعایت و آدابی را نیز پشت سر می اندازند؛ لذا "ادب" یک طیف است که مردم درمیان آن پراکنده اند. هرچه تعداد بیشتری از مردم درقسمت پررنگ تر این طیف قرار بگیرند، جامعه به ادب و فرهنگ نزدیک تر است وگرنه باید برای ارتقای سطح ادب فردی و اجتماعی خود کاری بکند.

 

 (26/11/95)




تاریخ : شنبه 96/1/26 | 7:48 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

«اولین نشست "شورای دختران عربستان" بدون حضور زنان تشکیل شد. در این نشست اعضای حاضر در این شورا همگی مرد بودند و هیچ زنی درمیان آنان دیده نمی شود.(تابناک- 25/12/95)

حقیر با دیدن این خبر به یاد مسؤولان خودمان افتادم که قریب40 سال است از زبان مردم و به نمایندگی از آن ها درباره ی انواع موضوع های داخلی و خارجی سخن می گویند و به تعبیر دیگر حرف توی دهان شان می گذارند؛ اما هیچگاه نظر مردم را در باره ی سیاست های اعمال شده نپرسیده اند. به فرازهایی از سخنان بعضی مسؤولان و ائمه ی جمعه توجه فرمایید:

«مردم ما فهمیده اند که استکبار جهانی وصهیونیزم دشمن حقیقی و لجوج آنهاست.» 

«مردم ما در انتظار یک تغییر هستند

 «مردم ما اهل استقامت و صبر و بردباری هستند».

«امروز مطالبه مردم ما مدیریت معیشتی و اقتصادی شده است

«مردم ما فرزند جهاد و شهادت هستند.»

و....

کشور ما پس از پیروزی انقلاب مدام درحال مبارزه بوده، جنگیده، تحریم شده، دربعضی نقاط دنیا حضور نظامی پیدا کرده، از انرژی هسته ای - که حق مسلمش بوده - دفاع کرده و... و درهمه ی این موارد هم مردم سنگ زیرین آسیاب بوده اند و مشکلاتش را با تمام وجود تحمل کرده اند، اما حداقل ازتاریخ 6 مرداد 1368تاکنون هیچکس نظر آن ها را درباره ی سیاست های یاد شده نپرسیده است. ظاهراً غایب اصلی صحنه همیشه مردمند.

بدنیست در این باره به جدول رفراندوم های برگزار شده در ایران توجه فرمایید:

رفراندوم های برگزار شده در تاریخ ایران

موضوع رفراندوم

زمان برگزاری

نتیجه

1-ابقای دولت مصدق و انحلال مجلس

21 مرداد 1332

پیروزی حامیان مصدق

2- انقلاب سفید محمدرضا پهلوی

6 بهمن 1341

اجرای انقلاب موسوم به «شاه و مردم»

3- رأی آری یا نه به جمهوری اسلامی

12 فروردین 1358

آری به جمهوری اسلامی

4- رأی گیری درباره قانون اساسی

12 آذر 1358

تصویب قانون اساسی

5- اصلاح قانون اساسی

6 مرداد 1368

تصویب اصلاحات قانون اساسی

ضمناً تحلیل جدول بالا درجای خود جالب و قابل توجه است.




تاریخ : سه شنبه 96/1/15 | 2:45 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

جوانی مشغول خواندن صفحات رنگارنگ روزنامه های ردیف شده بر روی شیشه ی یک مغازه ی روزنامه فروشی بود که چشمش به کاغذی افتاد. روی کاغذ باماژیک نوشته بود: «یک اسکناس پیدا شده که مبلغ آن بین2000تومان و 10000هزار تومان است. نشانی هایش را بگویید و تحویل بگیرید».

جوان ابتدا در دلش به صاحب مغازه خندید. از این پا و آن پا شدن ونگاه جسته و گریخته اش به آن اطلاعیه معلوم بود که شیطان در زیر جلدش مشغول کار است. بالاخره تاب نیاورد و وارد مغازه شد. پس ازسلام و احوالپرسی گفت: «آقا ببخشید. درمورد اسکناسی که پیدا کرده اید خدمت رسیده ام».

مغازه دار پرسید: «اسکناس مال شماست»؟

جوان: «بله».

- «نشانی اسکناس چیست»؟

- «یک اسکناس5000 تومانی».

- «می دانم، ولی باید نشانی هایش را بگویی».

- «نشانی از این بهتر که یک اسکناس5000 تومانی است»؟

- «نشد دیگر جوان...».

مغازه دار درحال صحبت کردن با جوان بود که جوان دیگری سراسیمه وارد شد. شیک پوش و کمی چاق بود و ریش پروفسوری داشت. تا وارد شد به مغازه دارد گفت: «عذر می خواهم، آقا! اگر یادتان باشد من چند دقیقه پیش یک روزنامه از شما خریدم. یک اسکناس5000 هزار تومانی ازجیبم افتاده. حدس زدم شاید درمغازه ی شما افتاده باشد».

مغازه دار لبخندی زد و گفت: «بله پیدا کرده ام. اما باید نشانی هایش را بگویید تاخدمت تان تقدیم کنم».

جوانِ اول که کنجکاو شده بود، خودش را به خواندن جلد مجلات سرگرم کرد تا پایان ماجرا را ببیند. جوانِ دوم که گویی انتظار چنین سؤالی را نداشت، مکثی کرد، با لبخندچشم هایش را درکاسه چرخاند و گفت: «فکر می کنم رویش چیزهایی با خودکار آبی نوشته بود».

مغازه دار: «می دانید چه نوشته بود»؟

جوان دوم: «نه متأسفانه. خودم هم آن را نخوانده ام».

مغازه دار اسکناس را از کشو میزش بیرون آورد و نوشته ی رویش را با اندوه خاصی بلند خواند: «امروز پانزدهم برج است و من آخرین5000 هزار تومانی حقوقم را خرج می کنم. کاش هوا آلوده نبود تا بقیه ی روزها را با خانواده ام هوا می خوردیم». سپس مغازه دار اسکناس را پشت و رو کرد و ادامه اش را خواند: «این را نوشتم که دست به دست برسد به دست مسؤولان؛ هرچند ممکن است آن ها با اسکناس5000 تومانی سروکار نداشته باشند».

مغازه دار درحالی که اشک درچشمانش حلقه زده بود ادامه داد: «البته اسکناس یک نشانی دیگر هم دارد».

جوان دوم سرش را آرام به چپ و راست تکان داد و گفت: «نمی دانم».

مغازه دار درحالی که دوسر اسکناس را با دو دستش گرفته بود و با احترام به جوان دوم می داد، گفت: «یک قطره اشک هم رویش چکیده بود».

جوان اسکناس را گرفت. لحظه ای با چشم ها به دنبال قطره ی اشک گشت و باتعجب گفت: «عجب دقّتی دارید شما. اما این جا دو قطره اشک چکیده».

مغازه دار سرش را پایین انداخت و با حُجب خاصی گفت: «حالا یکی یا دوتایش خیلی فرق نمی کند؟ مهم این است که صاحب پول پیدا و خیال من هم راحت شد».

جوان دوم لحظاتی نگاهش را به چهره ی غمناک مغاز دار دوخت. سپس از او تشکر کرد و رفت. با رفتن او، جوان اول از مغازه دار پرسید: «متن اطلاعیه ی روی شیشه ی مغازه را خودتان تنظیم کرده اید»؟

مغازه دار سرش را به علامت تأیید تکان داد و گفت: «چطور مگر»؟

جوان اول: «درنوع خودش ابتکاری و طنزآمیز بود». و درحالی که از روی خجالت نگاهش را به زمین دوخته بود حداحافظی کرد و رفت.

 

(3/12/95)




تاریخ : چهارشنبه 96/1/9 | 8:30 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

تایادمان می آید همیشه مهمان داشتیم و از آمدنش خوشحال می شدیم. وقتی بچه بودیم گاهی کفش های مهمان های نزدیک – که آهنگ رفتن می کردند – را درجایی پنهان می کردیم تابیشتر درخانه ی مابمانند. این فرهنگ و رفتار دراکثر قریب به اتفاق ایرانیان وجود دارد؛ اما باز تا یادمان می آید بعضی طنز پردازان و یا برنامه سازان طنز رادیو وتلویزیون – به ویژه در ایام نوروز - آمدن مهمانان راعذابی بزرگ جلوه می دهند که وقتی می آیند همه چیز را می خورند و به غارت اموال میزبان می پردازند. گاهی هم از زبان میزبان شکوائیه و رنج نامه ای می نگارند که گویا با آمدن مهمان بلای بزرگ اقتصادی بر او وارد شده است. باتوجه به این که:

یک- در فرهنگ دینی و ملی ما صله ی ارحام و پذیرایی از مهمان بسیار سفارش شده.

دو- در احادیث آمده که مهمان با آمدنش، روزی خود را هم باخود می آورد.

سه- اکثر مهمانان معونه وهزینه ای برای میزبان ندارند. تنها باری که بر دوش میزبان می گذارند مختصری میوه و چای است.

بنابراین صرف نظر ازبعضی نازک خیالی ها درباره ی مهمان که گفته:

میهمان گرچه عزیز است ولی همچو نفس

خفه می سازد اگر آید و بیرون نرود

ایرانیان هیچگاه از رسیدن مهمان شاکی نبوده اند و اشعار و برنامه های ساخته شده نه تنها زبان حال ملت ایران نیست، بلکه چهره ی بدی از آن ها به جهان می نمایاند. حتی به نظر می رسد طنز پردازان گرامی باید برعکس عمل کنند و افراط بعضی ایرانیان در مهمان نوازی را به طنز بکشند.




تاریخ : یکشنبه 96/1/6 | 2:0 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر