متن حاضر مشروح گفتگوی روزنامه ی آرمان با آقای دکتر ابراهیم یزدی  (وزیر خارجه روزهای اول انقلاب) است که تقدیم حضور کاربران محترم می شود.

یادم می‌آید شما دولت را یک سال پیش به نوزادی تشبیه کردید که هنوز راه نرفته است. اکنون که در آستانه یک سالگی دولت قرار داریم؛ عملکرد دولت آقای روحانی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در ارزیابی عملکرد و کارنامه دولت آقای روحانی در یک سال گذشته، نظیر هر شخص یا نهادی باید تناسب شرایط و امکانات را لحاظ کرد. دولت آقای روحانی درشرایطی که نه فقط ایده آل بلکه، شرایط مطلوبی هم نبوده است، روی کارآمد و در یک وضعیت مطلوبی هم فعالیت نمی‌کند؛ بنابراین با توجه به مجموعه پارامترهای موجود ما باید آن را ارزیابی کنیم. برای ارزیابی باید ببینیم که: 1- مردم چه می‌خواستند و چه به دست آوردند. 2- باید ببینیم که در کجا بوده‌ایم و الان کجا هستیم. 3- باید ببینیم کجا می‌خواستیم برویم و الان به کجا رسیده‌ایم. ما این 3 عامل را در ارزیابی در نظر می‌گیریم. اما اینکه مردم چه می‌خواسته‌اند، مطالبات مردم به 2 بخش تقسیم می‌شود. یکی مطالبات سطح بالا و همه یا هیچ است و دیگری مطالبات نسبی است. به نظر بنده در مطالبات ناشی از نگرش مطلق‌بینی و مطلق خواهی، آقای روحانی کارنامه برنده‌ای ندارد. اما در عالم سیاست همه‌چیز نسبی است. مطالبات و توقعات مردم از دولت آقای روحانی بطور نسبی در قلمرو یا زمینه‌های متفاوت و خاص تامین شده است. در برخی از مشکلات نظیر قانون‌گریزی هنوز توفیق چندان به دست نیامده است. در اجرای قانون اساسی هنوز کمیت‌ها دارای مشکل است.

اکنون باید ببینیم آقای روحانی تا چه حد موفق شده است که خودش در چارچوب قانون عمل کند. من نمی‌توانم نمونه‌ای را بیان کنم. اگر منصفانه قضاوت کنیم آقای روحانی کاری نکرده است که قانون به او اجازه نمی‌داده است. بلکه برعکس کار‌هایی را قانون به رئیس‌جمهور اجازه می‌دهد اما ایشان از تمام اختیارات قانونی خود استفاده نکرده‌اند. اما درباره روی دیگر سکه باید بگویم تخلفات قانونی همچنان رایج است. الان وارد مصادیق و نمونه‌ها نمی‌شوم و کلی عرض می‌کنم. اما درباره اینکه کجا بودیم و کجا هستیم باید بدانیم که آقای روحانی وارث چه وضعیتی بود. من معتقدم که یکی از بزرگ‌ترین آسیب‌ها در 8 سال به رغم درآمدهای بالای نفتی به کشور وارد آمده است.

قانون اساسی صراحت دارد که رئیس‌جمهور از میان رجال سیاسی و دینی باید انتخاب شود. آقای احمدی‌نژاد قبل از سال 84 خیلی معروف نبود. ایشان در طی 8 سال آنچنان وضعیت اجرایی در مبحث مدیریت کلان را به هم ریخت که ترمیم آن و بازگشت به گذشته سخت و زمان بر است. کارهایی که شده، وضع اقتصاد را با مشکلات جدی مواجه کرده است. پنجاه و چند تن از اقتصاددانان ایران که از همه گرایش‌ها در آن حضور داشتند، از اقتصاددانان متمایل به عدالت خواه، اقتصاددانان لیبرال و... در 3 نامه به آقای احمدی‌نژاد هشدار دادند، اما توجهی نشد و نظراتشان مورد توجه قرار نگرفت. انتظار و توقع این بود که آقای روحانی آنان را به رایزنی برای اصلاح اقتصاد دعوت می‌کردند. اگر چنانچه وضعیت سیاسی ما در حد مورد انتظار نیست، باید به وعده های رئیس جمهور در زمان انتخابات رنگ اجرایی داد. اما اقتصاد اینچنین نیست و بهبود اقتصاد به این سادگی‌ها میسر نخواهد شد. هنگامی که آقای احمدی‌نژاد بدون توجه به اینکه همه اقتصاددانان با این سیستم یارانه دادن مخالف بودند، اقدام به پخش یارانه‌ها کرد، طبیعی است که در میان طبقات مختلف مردم، توقعاتی به وجود ‌آید که دولت بعدی نمی‌تواند متوقف کند و مجبور به اجرای آن است و از طرف دیگر به صلاح اقتصاد نیست.

یک اتفاق دیگری هم که رخ داده که شاید در هیچ دوره‌ای تا دوران احمدی‌نژاد سابقه نداشته ، گستردگی دامنه، حجم و ابعاد فساد است که ارقام آن، نجومی و سرسام‌آور است. کسانی که این اختلاس‌ها را کردند  گویی درکی از رقم و عدد نداشتند و  شاید ندانند یک میلیارد چند صفر دارد. شما می بینید که یک نفر را در تامین اجتماعی می‌گذارند و مسائل حاشیه‌ای در مجلس ایجاد می‌شود. همانطور که عرض کردم ارقام بسیار بالا است. اینها وضع اقتصاد را به هم ریخته است. در اثر این رفتارها بخش خصوصی با مشکل مواجه  و پنچر شده است.طبیعی است که این بخش خصوصی به این سادگی آن شتاب قبلی اش را پیدا نکند. آقای روحانی وارث چنین وضعی است.

 شما دلیل بی‌اعتمادی مردم  نسبت به برخی عملکردهای دولت را چه می‌دانید؟

هنوز اعتماد به مجموعه به وجود نیامده است. این مربوط به این نیست که آیا بخش خصوصی به برنامه‌های رئیس‌جمهور اعتماد دارد یا ندارد. بخش خصوصی به مجموعه نیروهای موثر در تصمیم‌گیری در دولت‌ها این اعتماد را ندارد که دوباره سرمایه‌گذاری کند و دوباره کارخانجات را راه بیندازند. بنابراین آقای روحانی با چنین مشکلاتی رو به روست. حتی اگر بخواهیم بطور نسبی سخن بگوییم هنوز آثاری از بخش خصوصی نمی‌بینیم هنوز اقتصاد حال و روز خوشی ندارد. وقتی می‌گویم اقتصاد منظورم فقط یک پارامتر نیست که بگویند تورم را مهار کردیم. اگر تورم را هم مهار کرده باشند شما می‌دانید که رکود و تورم دو بعد از بحران های اقتصادی است. دولت می‌گوید تورم را مهار کرده است اما رکود چطور ؟ این کارخانجات کار نمی‌کنند و کارخانجاتی که ما اخبارشان را مرتب می‌شنویم که حتی نمی‌توانند حقوق کارگرانشان را بپردازند. بعضی از موسسات ماه‌هاست حقوق کارگران و کارمندانشان را نداده‌اند.

اما در زمینه سیاست خارجی گام‌های موثری برداشته شده است. در گذشته مشکلی که وجود داشت و هنوز هم در برخی از مراکز و نهاد‌ها وجود دارد این است که تصور می‌کنند که هنوز در دوران جنگ سرد هستیم. بنابراین می‌شود از رقابت میان روسیه و چین با دولت‌های غربی استفاده کرد. در حالی که بعد از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد رقابت‌های آن دوره میان ابر قدرت‌ها در صحنه جهانی وجود ندارد. بعد از فروپاشی به دلیل انقلاب الکترونیک، جامعه جهانی و زمین ما کوچک شده است و ما تبدیل به یک دهکده جهانی شده‌ایم. در دهکده جهانی اقتصاد جهانی شکل گرفته است. در این اقتصاد جهانی هیچ دولتی، نه فقط ایران حتی آمریکا یا روسیه یا چین هم نمی‌توانند بیرون از این روابط اقتصاد جهانی حرکت کنند. بنابراین تصور اینکه بشود سیاست خارجی مبتنی بر این باشد که از رقابت بین روس‌ها و آمریکایی‌ها استفاده شود، این تصور نادرستی است برای اینکه در تحلیل نهایی چینی‌ها به‌شدت وابسته به همکاری اقتصادی با آمریکا هستند، همان اندازه که آمریکایی‌ها وابسته‌اند روس‌ها نیز همین طور هستند. اگر دقت کرده باشید در وقایع اوکراین درگیری نظامی با روس‌ها نیست درگیری و مجازات اقتصادی است. گروه کشورهای سرمایه داری بزرگ جهان روس‌ها را به نشستشان دعوت نکردند. ایران هم مستثنی نیست. سخن بر سر این است که تعریف ما از منافع، مصالح و امنیت ملی کشورمان چیست؟ آیا مناسبات جهانی به گونه‌ای شکل گرفته است که یک دولت ملی مستقل بتواند در چهارچوب مناسبات جهانی مصالح و منافع ملی ایران را تامین کند ؟ ما می‌گوییم بله. بیرون از این چارچوب نمی‌توانیم. یعنی به عبارت دیگر اگر چنانچه امروز یک دولت ملی مثل دکتر مصدق در ایران روی کار بیاید موازنه منفی دیگر معنا ندارد. جنبش غیر متعهد‌ها دیگر معنای خود را از دست داده است. یک دولت مستقل ملی روی کار بیاید و بخواهد اقتصاد کشور را درست کند و بخواهد منافع و امنیت ملی را تامین کند واقع بینی حکم می‌کند در چارچوب مناسبات کنونی جهان حرکت کند.

 معنای سخن شما این است که دیگر رقابت جهانی وجود ندارد؟

معنای سخن من این نیست که رقابت‌های جهانی نیست. معنای سخن من این نیست که برخی از دشمنی‌ها با جمهوری اسلامی وجود ندارد، این دشمنی‌ها هست اما اینچنین نیست که تمام راه‌ها به روی ایران بسته شده باشد. مناسبات جهانی به گونه‌ای است که بسیاری از امکانات برای ایران فراهم است که بتواند در این چارچوب حرکت کند. به عنوان مثال ما می‌دانیم که اروپایی‌ها با آمریکا در زمینه‌هایی رقابت نیز دارند. اما ایران می‌تواند از این رقابت نیزبه نفع خود استفاده کند. درباره روابط شوروی وچین با دنیای غرب هم قابل استفاده است. اما بستگی دارد که ایران در کجا می‌خواهد با اینها سرمایه‌گذاری کند. وقتی ایران می‌بیند که سال‌های سال است که دولت روسیه به تعهدات خودش در نیروگاه اتمی بوشهر عمل نکرده و هر بار به بهانه‌ای آن را نقض می‌کند و عقب می‌اندازد و میلیاردها دلار از ایران گرفته است، این نشانه این است که ما در جای خوبی سرمایه‌گذاری نکرده‌ایم. بنابراین باید آن را عوض کنیم. اگر ایران به جای روسیه قرار داد نیروگاه هسته‌ای را به یک کشور اروپایی واگذار می‌کرد تاکنون شاید راه هم افتاده بود، ولی روس‌ها اینگونه نیستند. روس‌ها در تمام طول تاریخ گذشته همیشه به ضرر ایران بازی کرده‌اند. نکته مثبت دیگری که در این دولت در روابط خارجی مشاهده می‌شود این است که این تابو یا منع مذاکرات با آمریکا شکسته شد. هر نسبت یا هرمشخصاتی را که شما می‌خواهید برای آمریکا تعریف کنید بالاخره آمریکا یک کشور یا قدرتی است مثل بقیه...

(ادامه دارد)




تاریخ : دوشنبه 93/4/16 | 11:1 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

اگر فروشنده هستید

اگر شما فروشنده هستید، قبل از این که به دردسر بیفتید از توان مالی خریدار برای پرداخت مبلغ معامله اطمینان حاصل کنید. هم چنین در صورتی که قرار است مبلغ معامله از طریق چک پرداخت شود، اگر چک خریدار برگشت بخورد، شما فقط می‌توانید تقاضای قیمت چک را بکنید و اختیاری درباره برهم زدن معامله ندارید. فقط یک راه وجود دارد و آن این است که شرط برهم زدن معامله را در صورت برگشت خوردن چک، در قولنامه بگنجانید.

علاوه بر این می‌توانید در قولنامه تصریح کنید که اگر در روزی که برای مراجعه به دفتر اسناد رسمی و تنظیم سند مشخص شده، خریدار حضور پیدا نکرد یا پول مورد نیاز را به همراه نداشت، معامله «منفسخ» شود. یعنی به خودی خود منتفی گردد. حتی می‌توانید پا را از این هم فراتر بگذارید و قید کنید که اگر این اتفاق افتاد این مال را بدون نیاز به مراجعه به دادگاه به هر کس دیگری که بخواهید می‌فروشید.

محکم کاری قولنامه

اگر هر یک از دو طرف معامله به قول و قرارهای موجود در قولنامه عمل نکند، طرف دیگر می‌تواند تقاضای «وجه التزام» کند. وجه التزام نوعی جریمه برای کسی است که تعهد خود را انجام نداده و میزان آن در قولنامه قید می‌شود و می‌تواند به سه صورت باشد:

صورت اول: هر یک از طرفین اگر تعهد خود را انجام ندهد، طرف دیگر وجه التزام را دریافت کند و معامله به هم می‌خورد.

صورت دوم: این است که علاوه بر این که مبلغ تعیین می‌شود، کسی که تعهد خود را انجام نداده باید جریمه را بدهد، اما معامله به قوت خود باقی است و تعهد عقب افتاده را باید انجام دهد.

صورت سوم: طرفین توافق می‌کنند در روز مشخصی در دفترخانه حضور پیدا کنند، اگر هر کدام از دو طرف حاضر نشدند، به ازای هر روز تأخیر، مبلغی به عنوان خسارت تعیین می‌شود.

نکته مهم: کسی که تقاضای وجه التزام می‌کند، باید خود به درستی تعهداتش را انجام داده باشد.

اگر فروشنده از آمدن به دفتر اسناد رسمی خودداری کرد

اگر در روز مقرر به دفتر خانه رفتید و از فروشنده خبری نبود، یک گواهی عدم حضور فروشنده از سردفتر بگیرید و به دادگاه مراجعه کنید. با تقدیم دادخواست به همراه گواهی، الزام فروشنده به حضور در دفتر اسناد رسمی و انتقال سند به نام خودتان را از دادگاه بخواهید. اگر باز هم فروشنده امتناع کرد، نماینده اجرای احکام به جای وی سند را امضا خواهد کرد.

قولنامه، حامی حقوق شما

همان‌طور که گفته شد، قولنامه یک سند عادی است. اما اگر درست و با توجه به نکات گفته شده تنظیم شود، به استناد آن می‌توانید به دادگاه مراجعه و حقوق مندرج در قولنامه را پیگیری کنید. با توجه به مفاد قولنامه، خریدار می‌تواند فروشنده را مجبور به تنظیم سند رسمی کند. فروشنده هم می‌تواند مبلغ پرداخت نشده معامله را از خریدار بگیرد.

تفاوت قولنامه و مبایعه نامه

مبایعه نامه یا بیع نامه، قرارداد خرید و فروش با تعدادی از شرایط است. در عمل، قولنامه و مبایعه نامه تفاوتی ندارند. آنچه که در عرف قولنامه نامیده می‌شود میان حقوق‌دانان به مبایعه‌نامه شهرت دارد.
عقل حکم می‌کند که قرارداد قولنامه را با احتیاط بیشتری منعقد کنید چون قولنامه با بیع‌نامه فرق می‌کند و وعده بیع است. البته عقد تابع اراده باطنی افراد است و ممکن است شخصی که قولنامه‌ای را تنظیم کرده است بتواند با ارایه دلایل و مدارکی ثابت کند که آنچه واقع شده است بیع است.البته بستگی به نوع و شرایط هر معامله می توان موارد دیگری نیز افزود.

 آن چه ذکر شد می تواند یک ایده کلی به شما بدهد. بنابراین هیچ گاه اصل لزوم مشاوره فراموش نشود و به دانستن چند نکته حقوقی اکتفا نکنید.




تاریخ : دوشنبه 93/4/2 | 1:58 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

اگر به دنبال خانه هستید، به احتمال زیاد به مشاوران املاک سری می‌زنید و از آن‌ها در پیدا کردن خانه کمک می‌گیرید. پس از این که خانه مورد نظر خود را یافتید، نوبت به نوشتن قرارداد و قولنامه می‌رسد. این که قولنامه را چگونه تنظیم کنید و چه مواردی را در آن ذکر کنید، بسیار مهم است. زیرا کهتعداد زیادی از پرونده‌های موجود در دادگاه در مورد املاک، از پیامدهای درست تنظیم نکردن قولنامه است. اگر شما در تنظیم قولنامه دقت لازم را نداشته باشید ممکن است نتوانید به حق تان برسید.از طرف دیگر، چون قولنامه در دادگاه اعتبار دارد، در صورت درست تنظیم شدن می‌تواند در رسیدن شما به حقتان موثر باشد. در نوشتن قولنامه نکاتی باید رعایت شود که بسیار مهم است. اگر فروشنده و خریدار دقت لازم را در این مورد به عمل بیاورند از اختلافات زیادی در این زمینه پیش می آید جلوگیری خواهد شد.

قولنامه چیست؟

گاهی افراد قصد خرید یا فروش مالی (ملک و اتومبیل) را دارند، ولی مقدمات لازم در حال حاضر وجود ندارد؛ مثلاً خریدار نمی‌تواند مبلغ را یک‌جا بپردازد و یا فروشنده نمی‌تواند مال را تحویل خریدار بدهد؛اما هر دو بر سر فروش مال توافق دارند. در نتیجه توافقات خود را روی کاغذی به نام قولنامه می‌نویسند. وقتی قولنامه نوشته می‌شود یعنی بین خریدار و فروشنده قول و قرارهایی رد و بدل شده و فروشنده نباید مال را به دیگری بفروشد. خریدار هم باید تا مهلت تعیین شده پول را بپردازد. قولنامه یک سند عادی است؛ یعنی اعتبار اسناد رسمی را ندارد. زیرا یک کاغذ است که به دست افراد عادی تنظیم شده و مأموران دولت در آن دخالتی نداشته‌اند. به عبارت دیگر گمان نکنید قولنامه سند خانه شماست و بخواهید با قولنامه کار را تمام کنید. تا وقتی به دفتر اسناد رسمی مراجعه نکنید و سند دریافت نکنید مالک تام‌الاختیار خانه‌ای که خریده‌اید نیستید.

برای نوشتن قولنامه چه نکاتی باید رعایت شود؟

بسته به این که خریدار یا فروشنده هستید، برای تنظیم یک قرارداد قولنامه‌ای مطمئن، باید توصیه‌های متفاوتی را رعایت کنند.

اگر خریدار هستید:

1-قبل از هر چیز باید ببینید که مشاور املاکی که در آن اقدام به نوشتن قولنامه می‌کنید، از اتحادیه مجوز دارد یا نه.

2- حق بنگاه‌دار در قولنامه ذکر شود.

3- از اسنادی که نزد مشاور املاک به امانت گذاشته می‌شود، در قرارداد نام برده شود.

4- سند ملک مورد خریداری را شخصاً ملاحظه کنید تا اطمینان حاصل کنید که ملک در وثیقه نباشد.

5- اگر می‌خواهید خیالتان از بابت اینکه فروشنده آن ملک را فقط به شما فروخته راحت شود، می‌توانید از طریق کد رهگیری، پیگیری کنید که قبلا به فرد دیگر فروخته نشده باشد.

6- مشخصات ملکی که قصد خرید آن را دارید با آن چه در سند ذکر شده تطبیق دهید.

7- اگر معامله بر سر خرید خانه است، دقت کنید که ملحقات و مشاعات ملک مانند آب و برق و پارکینگ و انباری و... در سند قید شده باشد.

8-اگر کسی که قولنامه را امضا می‌کند، وکیل و نماینده مالک است، مطمئن شوید که نمایندگی او قانونی است و حق امضا در این مورد خاص را دارد.

9-مالی که قصد خرید آن را دارید اگر از طریق ارث به فروشنده رسیده، حتما گواهی انحصار وراثت و تسویه حساب مالیات بر ارث را مشاهده کنید.

10-اطمینان پیدا کنید که فروشنده ممنوع‌المعامله نیست، در غیر این صورت قادر به انتقال سند رسمی به شما نخواهد بود.

11-تا زمانی که مال را دریافت نکرده‌اید یا سند به نام شما نخورده است، از پرداخت کل مبلغ خودداری کنید.
12-اگر قصد خرید ملکی را دارید که در حال حاضر مستأجر دارد، با فروشنده بر سر زمان و نحوه تخلیه ملک توافق کنید.

13-اگر مال، چند نفر مالک داشته باشد، همه آن‌ها باید زیر قولنامه را امضا کنند، مگر این که یک نفر از طرف همه آن‌ها وکالت داشته باشد.

14-نکته‌ای که باید به آن توجه کنید این است که در قولنامه ذکر کنید که اگر درباره مالی که به شما فروخته شده، فرد دیگری ادعای مالکیت کرد، مسؤولیت جبران خسارت به عهده کیست.

15-نکته مهم دیگر این است که علاوه بر امضای فروشنده و خریدار و مهر بنگاه دار، دو نفر شاهد معتمد دو طرف، زیر قولنامه را امضا کنند تا از مشکلات احتمالی آینده پیشگیری شود.

16- تاریخ و محل دفتر خانه‌ای را که باید فروشنده در آن سند ملک را به نام شما بزند حتما در قولنامه قید کنید.

17- «اسقاط کافه خیارات» در قولنامه را فراموش نکنید؛ این بدان معنی است که راه برای هرگونه برهم زدن معامله توسط فروشنده بسته می‌شود.

18-از نوشتن و امضا کردن قولنامه‌های دستی خودداری کنید. قولنامه باید چاپی و در سه نسخه تنظیم شود. یک نسخه دست خریدار، یک نسخه برای فروشنده و یک نسخه نزد بنگاه دار می‌ماند.




تاریخ : چهارشنبه 93/3/28 | 12:10 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

خیزید و خز آرید که هنگام خزان است

یارانه نگیرید که دولت نگران است

کف گیر ته دیگ زده دولت تدبیر

باد بدی از جانب صندوق روان است

دخل همه را کرده طرف خرج عطینا

این کار ز موجودی صندوق عیان است

فیکس است حقوق من و تو در همه ی سال

نرخ همه اجناس ولی در نوسان است

آن چیزکه مفت است فقط جان من و توست

حتی دم فیل و پفک و چیپس گران است

یارانه نگیرید اگر چند بمیرید

در روز جزا اجر همه باغ جنان است

از فرط نخوردن چه کسی مرده پدرجان؟

دانید نخوردن چقدر پرهیجان است؟!

یارانه نگیریدکه چرک کف دست است

چرکی که پر از میکرب و آسیب و زیان است

این چرک ولی بهر فلانی شده نعمت

«بابک» همه جا در پی این چرک روان است

طی دوسه سالی شده در چرک شناور

دارایی او گنده تر از حدس وگمان است

یارانه نگیرید اگرطالب فیضید!

این فیض نه آن ناصر بانام و نشان است

از سوژه اگر تا به سحرشعربگویم

از نوک قلم قافیه چون سیل روان است

جاوید ولیکن بکش آن زیب دهان را

چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است

القصه که یارانه نگیرید ز دولت

چون عامل آلزایمر و فتق و سرطان است

(منبع و شاعر:؟)




تاریخ : یکشنبه 93/1/24 | 10:38 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

 

 مطلب زیر پس از تیراندازی یک مداح محترم به یکی از شهروندان نوشته شد که یکی از دلایل عدم انتشار آن همان است که خوانندگان «نیشتر» و «کمیل» می دانند و نیازی به تکرار آن نیست. علت دیگر آن هم انتشار بعضی نوشته های بحث بر انگیز اخیر در کمیل بود که منجر به انتشار مطالب سلسله واری شد که اوقات فراخی از وبلاگ را به خود اختصاص داد و به جا هم بود. از سوی دیگر چون از موضوع پرونده ی آن مداح محترم به نام «م ک» خبری نشد، گفتیم در آستانه ی ایام فاطمیه با انتشار این مطلب یاد و ذکر خیری از ایشان و مداحان محترم دیگر کرده باشیم.

************************

هر روز در شهر تهران یا شهرهای دیگر تیرهایی شلیک می شود و هیچ کس هم از آن با خبر نمی گردد؛ اما گاهی صدای بعضی از تیرها آنقدر زیاد است که شهرهای اطراف که هیچ، دنیا هم آن را می شنود؛ مثل تیری که مدتی پیش، ازسوی یک مداح محترم شلیک شد.بدی صدای این جور تیرها این است که عده ای معلوم الحال و از خدا بی خبر جار و جنجال راه می اندازند و «یک کلاغ، چهل کلاغ» می کنند.

«نگارنده» بدون این که بخواهد وارد ماهیت قضیه بشود، قصد دارد چند گلایه مطرح کند. گلایه ی اول به آن مداح و مداحان دیگر است. از قدیم گفته اند «چیزی که عوض دارد گله ندارد».گیرم یک نانجیبی یک تیری در کربلا انداخته و یک شمشیری هم زد. من نمی خواهم اسمش را ببرم؛ چون هنوز توسط قوه ی محترم قضائیه محاکمه نشده. حالا شما فرض کنید اسم اش «شمرابن ذ ج» بوده. وقتی شما مداحان محترم یک عمر آن تیر را به رخ دنیا می کشید و هر روز چندین بار در مجالس و محافل و یا در خلوت و جلوت واگو می کنید و مردم را علیه آن تیر انداز مادر مرده ی....خورده می اندازید؛ خوب نباید انتظار داشته باشید دیگران این کار را علیه شما نکنند.

گلایه ی دوم از مردم است که به محض شنیدن یک صدا و یک خبر، آن را پیراهن عثمان می کنند و برای دشمن خوراک تهیه می نمایند. شما خودتان بهتر از «نگارنده» می دانید که وقتی یک مداح عمری را به طرح واقعه ی کربلا می پردازد و خالصاً لوجه الله از مظلوم و از عدالت دفاع می کند و مشت محکمی به دهان ظلم و بی عدالتی می زند، کم کم این آموزه ها تلقیناً در رفتار او رسوخ پیدا می کند؛ به طوری که هرجا ظلم، بی عدالتی، منکر و اراذل و اوباش می بیند با آن برخورد می کند و ممکن است به او شلیک هم بکند. این که در محیط اطراف مداحان محترم هیچ بی عدالتی و منکری وجود ندارد به خاطر همین برخوردها است. از سوی دیگر علیرغم خلوصی که در مداحان ما وجود دارد، عده ی بسیار کمی از مردم در باره ی آن ها بد فکر می کنند و ظنّ و گمان های خیلی بدی به آن ها می برند. یک مورد ساده اش این است که تصور می کنند آن ها مداحی را به عنوان کاسبی و دکان انتخاب کرده اند.«نگارنده» به ضرس قاطع اعلام می کند ایجاد این گمان ها همه از حیله های استکبار جهانی– به ویژه – دشمن است تا مداحان عزیز را بدنام کند. دشمن خوب می داند که سیره ی امام حسین (ع) و محرم و صفر به وسیله ی مداحان زنده می ماند و زنده ماندن آن هم باعث حیات اسلام می شود. با این صغری و کبرای کاملاً منطقی معلوم می شود که اگر مداحان نبودند اسلام از بین رفته بود و بیداری اسلامی هم در دنیا شکل نمی گرفت. وقتی انسان شکوه بیداری اسلامی– به ویژه زمانی که مسلمانان جهان صبح از خواب بیدار می شوند و به کوچه و خیابان می زنند- را می بیند به وجد می آید و به تأثیر مداحان در این خیزش عطیم آفرین می گوید.

گلایه ی سوم از قوه ی محترم قضائیه است.یکی از مسؤولان عالی رتبه ی آن قوه مدتی بعد از انتشار خبر تیر اندازی اعلام کرد که اصلاً هیچ تیری از سوی آن مداح محترم شلیک نشده است.این نشان می دهد که ارزش های محرم و عاشورا هنوز حتی در بین مسؤولان ما هم رسوخ نکرده است. شاید آن ها فکر می کردند تیر اندازی کار بدی بوده و باید لاپوشانی می کردند و لابدجمع کردن سلاح مداحان دیگر هم در همین راستا بوده است. مگر ما چند نفر شاگرد مکتب امام حسین مثل همین مداح محترم داریم. اگر این ها محدود و تخطئه شوند، پس چه کسانی به تبلیغ فرهنگ عاشورا بپردازند؟ چه کسانی به فتنه گران و دگر اندیشان لاقید و لامذهب بتازند و دمار از روزگارشان دربیاورند؟ چه کسانی به یاد تیرهای پرتاب شده از سوی سپاهیان امام حسین (ع)، به طرف ارازل و اوباش تیراندازی کنند؟ شاید انتظار داشتید آن مداح محترم می بایست با تیر و کمان قدیمی تیر اندازی می کرد تا حق مطلب ادا شود. امروز که دیگر کسی با وسایل قدیمی کار نمی کند. بحمدالله همه ی مداحان ما «آپ» شان توی «دِیت» شده و کاملاً به روز هستند. شما پیدا کنید یک آهنگ جدید این ور آبی یا آن ور آبی را که آن ها رویش شعر عاشورایی نگذاشته باشند و یا حرکات موزونی که اسلام و احکام شرعی را روی آن پیاده نکرده باشند. به نظر «نگارنده» فردی که از آن مداح محترم شکایت کرده باید بازداشت و مداح محترم تبرئه شود.

اجازه بدهید یک گلایه ی کوچولو هم از صدا و سیما داشته باشم. این که می گویم کوچولو؛ به خاطر این است که الحمدلله هیچ گلایه ای به کار صدا و سیما وارد نیست. اگر این اشکال ریز هم برطرف شود، به لطف خدا مشکل دیگری وجود نخواهد داشت و آن هم اعلام نکردن و سانسور کردن خبر این تیراندازی است. آیا حتماً تیر باید سه شعبه باشد و یا از سوی آمریکا و اسرائیل شلیک شود تا رئیس قوه ی قضائیه در باره ی آن سخنرانی کارشناسانه بکند و صدا و سیما هم به آن بپردازد؟ من به صدا و سیما سفارش می کنم قدر این تیرهایی که از سوی مداحان محترم و سربازان بی نام و گمنام امام زمان شلیک می شود را بداند. اخبار آن را کامل پوشش بدهد و خودش را به کوچه ی علی چپ نزند.

 




تاریخ : دوشنبه 92/12/12 | 1:30 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

 چندی پیش مطلبی در این وبلاگ از برادر ارجمند آقای سید مجید حسینی به نام «محمد؛ پیامبری که باید از نو شناخت» درج شد و سؤالی مبنی بر تفاوت پیامبرگرامی اسلام(ص) با بعضی انسان های بزرگ مطرح گردید؛ به این امید که دوستان فرهیخته جوابی بر آن مرقوم فرمایند. نگارنده نیز مدتی در انتظار بود تا دِماغ آگاهی خویش را از پاسخ دوستان طراوت بخشد؛ اما این اتفاق نیفتاد؛ لذا برآن شد تا نه از سر پاسخ گفتن؛ بلکه با هدف بیان وجیزه های ناقص ذهن خود، نوشته ای را به رشته درآورد که به دلیل تقارن تنظیم آن با انتشار مطلب دیگری از آقای حسینی،گذاشتن آن در وبلاگ ممکن نبود. توصیه ی حقیر به دوستان این است که قبل از مطالعه ی این نوشته، مرور کوتاهی بر مطلب آقای حسینی داشته باشند. امید است اظهار نظرهای دوستان اندیشمند نسبت به این مطالب بتواند روزنی را به سوی درک بعضی حقایق بگشاید.

مطلب «محمد؛ پیامبری که باید از نو شناخت» پیامبر اسلام(ص) را با اشخاصی مانند «حاتم طائی» و «مادر ترزا» به مقایسه نشسته و پرسشی به این قرار مطرح نموده است که فرق افراد عادی با ویژگی هایی مانند بخشندگی، نوعدوستی، امانت داری و... با پیامبران الهی که دارای همین ویژگی ها هستند در چیست؟ هرچندنویسنده ی محترم به دنبال پاسخ این پرسش است، اما ثقل مطالب او بیان و القای تفاوت های خَلقی و خُلقی آن حضرات با دیگران و افرادی از این دست می باشد. شاید مطالب زیر جرقه ای باشد تا از افاضات دوستان در خصوص جواب این سؤال بهره مند گردیم:

الف) مقایسه ی بین طلا و نقره نباید باعث کاسته شدن ارزش نقره گردد، زیرا نقره هم در حد خود فلزی گرانبها است. شاید این تمثیل آن چنان مناسب نباشد؛ اما مقایسه ی رسولان الهی با اشخاص بزرگ نباید از ارزش آن اشخاص بکاهد. بزرگانی چون «حاتم طائی»، «مادر ترزا»، «ماهاتما گاندی»، «کنفوسیوس»، «نلسون ماندلا» و دیگران به حق از ستاره های درخشان و آیات الهی بوده و می توانند در جنبه هایی از زندگی، سرمشق دیگران باشند.البته این مطلب تذکاراً عرض شد و در مورد نوشته ی آقای حسینی مصداق ندارد.

ب) گاهی یکی «طاهر» است و یکی «مطهِر»، یکی «عالم» است و دیگری «معلِم» و یکی «کارگر» است و آن دیگری «کارآفرین». طاهر و عالم و کارگر بودن خود درجه ای فخیم است؛ اما مطهر و معلم و کارآفرین بودن با آن ها قابل مقایسه نیست. اگر حاتم طایی و مادرترزا و...سر بر آسمان ایمان و اخلاق و نوعدوستی می سایند، وامدار پیامبرانی هستند که راه آسمان وحی و لاهوت را به سوی زمین و ناسوت گشودند و واسطه ی شکوفایی نیروهای عاطفی درون انسان در مسیر اخلاق و انسانیت شدند. تفاوت فراوانی وجود دارد بین کسی که به خاطر ظرفیت و شایستگی های روحی و اخلاقی اش برگزیده می شود تا آب هدایت را از سرچشمه ی وحی با ظرف رسالت به دهان خواهش خلق بریزد و مصرف کننده ای مانند مادر ترزا که حداکثر آن را خوب و شایسته مصرف می کند. نوشنده هایی مانند حاتم طایی و گاندی کجا و نوشاننده هایی مانند حضرت محمد(ص) و حضرت مسیح(ع) کجا؟ این دو دسته با هم تفاوتی شگرف دارند.

پ)گاهی بعضی ها دنبال اثبات تفاوت های خَلقی و خُلقی بین انبیا و اولیا و مردم عادی هستند. تفاوت های جسمی مانند این که عرق و بول آن ها بوی مشک می دهد یا هنگام تولد بند ناف نداشتند و... و یا این که گِل وجودشان طوری سرشته شده که از کودکی واقف به همه ی اسرار و عالم علم غیب بوده اند و هیچ سهو و خطا و اشتباهی در آن ها راه نداشته و ندارد. این که چنین تفاوت هایی چه مزیتی را برای انبیا و اولیا ایجاد می کند موضوع سخن ما نیست؛ اما وقتی خداوند به پیامبرش دستور می دهد که خود با زبان خودش در برابر خلق اقرار کند که «انابشر مثلکم...»(کهف/110) به این معنا است که پیامبران از جهات خَلقی و خُلقی هیچ تفاوتی با دیگران نداشته و حایز همه ی ویژگی های یک انسان اند؛ که اگر نبودند جای مناقشه بود. از سوی دیگر آیا همه ی انسان ها با هم مشابه اند؟ آن ها از نظر ظرفیت های وجودی (خلقی، خلقی، ذهنی و روحی) دارای مراتبی هستند و در این میان پیامبران در بالاترین رتبه و در اوج این بلندا قرار دارند. همین سعه ی وجودی شان بوده که باعث نشستن پرنده ی اقبال رسالت بر شانه های توان شان شده است. البته این تفاوت و مراتب در میان خود انبیا نیز وجود دارد که جای طرح آن در این مقال نیست.

ت)برای این که یک پیامبر،«امین»بار رسالت در دریافت و ابلاغ و گنجینه ی حقایق عالم باشد، لازم است به زیور عصمت هم آراسته گردد. بنابر این «صلاحیت» از شرایط اولیه ی رسالت و «عصمت» از شرایط ثانوی است که با رسالت ملازمه ی ابزاری دارد. البته صفت امانتداری برای یک پیامبر با این صفت در دیگران متفاوت است و این تفاوت به ماهیت مورد امانت باز می گردد. بار سنگین رسالت و صندوق ستبر حقایق الهی امانتی است که جز در پرده ی عصمت مستور و محفوظ نمی ماند و این خود یکی از تفاوت های پیامبران الهی با امثال «مادر ترزا» است.

ت) «مادر ترزا» اسوه ی نوعدوستی است، «حاتم طائی» الگوی بخشندگی است، «گاندی» نشانه ی صبر و مقاومت است و «ماندلا» نمونه ی مبارزه ی سیاسی و سیاست اخلاقی است؛ اما بخشندگی و نوعدوستی و اخلاق و... از صفات و ملکات نیکی است که خداوند بذر آن را در وجود انسان ها نهاده و تا باران هدایت انبیا بر آن نبارد، به بار نمی نشیند. خلاصه این که همه ی این بزرگان تربیت یافتگان مکتب انبیایند.البته انسان بودن پیامبران می تواند به این معنا هم باشد که جامعه ی انسانی این ظرفیت را دارد که در هر دوره ای پیامبری را از خود به جهان عرضه کند و اگر قرار بود چنین اتفاقی بیفتد،گاندی و بزرگان دیگر از کاندیداهای این امر خطیر بودند.

ث) پیامبران الهی قبل از برگزیده شدن شان هیچ نشانه ی خارق العاده ای- که آن ها را از دیگران متمایز کند- نداشتند؛ تا آن جا که وقتی رسالت خود را به مردم اعلام می کردند، آن ها نمی پذیرفتند و منتظر افراد خاص و برجسته تر و یا در انتظار فرشته ای الهی بودند که به عنوان رسول بر آن ها فرود آید. پیامبران بشری همچون دیگران- و البته دارای صفات نیک انسانی که در افراد دیگر نیز کم و بیش یافت می شود- بودند ولی آن چه که آن ها را از دیگران متمایز کرده بود، بالا بودن ظرفیت وجودی شان بود که باعث شد ظرف حقایق و اسرار الهی باشند. وقتی کسی صلاحیت می یابد که به پیامبری برگزیده شود، پس از آن است که خداوند او را با لفظ «اقرأ» (علق/1) خطاب می کند، در جایگاه «انک لعلی خلق عظیم» (قلم/4) می نشاندش و «برهان» اش را در معرکه ی شیطنت های زلیخایی به کمک اش می فرستد (یوسف/24). مطمئناً اگر کسی صلاحیت و ظرفیت لازم در او نباشد، مشمول «لاینال عهدی الظالمین» (بقره/124) قرار می گیرد؛ مگر این که خداوند بخواهد کل خانواده ای را مشعلدار هدایت خلق گرداند که آن گاه او را به زیور «یطهرکم تطهیرا» (احزاب/33) می آراید.




تاریخ : پنج شنبه 92/11/24 | 1:17 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

بحث ها در مورد و پیرامون ورود آقای دکتر احمدی نژاد به دنیای سیاست و ریاست از زمان کاندیداتوری ایشان آغاز شد، با انتخاب اش به عنوان رئیس جمهور قوت گرفت و در سال 1388به بعد به اوج خود رسید. آنچه در بحث های مذکور گذشته موضوعی است که اکثر مردم ایران از آن آگاهند و نیازی به تکرار نیست؛ اما پس از رفتن ایشان عده ای تصمیم گرفتندکاری به کارش نداشته باشند و عده ای دیگر هم راه خلاف آن ها را در پیش گرفته و برآن شدند که به او و عملکرد هشت ساله اش بپردازند. این که چرا بعضی می خواهند کشتی مدح یا ذم آقای احمدی نژاد را همچنان در دریای پرآشوب جامعه برانند، موضوعی قابل درنگ است. نگارنده نیز از آن ها است که بر خود لازم می داند همچنان به این موضوع بپردازد. او چه در زمان ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد و چه پس از آن در باره ی او نوشته و خواهد نوشت؛ اما از عداد سرنشینان آن کشتی کذایی محسوب نمی شود. او در قایق کوچک وبلاگ «نیشتر» در باره ی آقای احمدی نژاد و احمدی نژادهای زاییده شده از ساختار مدیریت فشل موجود نوشته و خواهد نوشت و دیگران را نیز به سوار شدن در این قایق دعوت می کند. عده ای بر او خرده می گیرند که نوشتن در باره ی رئیس جمهور سابق- که دیگر دست اش از کار اجرایی کوتاه شده- چه فایده ای دارد.شاید مطلب زیر– که در چهار محور «جناح های سیاسی»، «مدیریت کلان کشور»، «مردم» و «نخبگان» ارائه می شود- بتواند پاسخی به آن عزیزان باشد.

جناح های سیاسی:

آقای احمدی نژاد کسی نبود که بدون مقدمه از دری وارد عرصه ی مدیریت اجرایی کشور شده و – علیرغم تلاش برای ماندن- به سادگی از در دیگر خارج شود. او که از استعداد، پشتوانه ی فکری و علمی و توان و تجریه ی مدیریتی خاصی برخوردار نبود، به وسیله یک جریان خاص وارد میدان شد. این که هدف از آوردنش چه بود و چه مقدار از آن اهداف محقق شد، مقوله ی دیگری است؛ اما این که آیا رفتن او – برعکس آمدن اش که با جنجال فراوان همراه بود- باید با سادگی و بدون سر و صدا برگزار شود یانه، جای بسی تردید است.

دو دسته از سیاستمدارانند که رد پای شان هیچگاه از خاک سیاست پاک نمی شود؛ یکی آن ها که پا در پای افزار خدمت داشتند و تخم نیکی در دل مردم سرزمین خود کاشتند و دیگر آن ها که چکمه ی دیکتاتوری و خیانت به پا کردند و فقط هیاهوی خدمت بر پا کردند. خیانت تنها این نیست که کسی منافع کشورش را به دیگری بفروشد. هر کس که می داند و یا بعداً می فهمد که ردای مدیریت و سیاست بر اندامش گشاد است و باز به پوشیدن اش اقدام می کند و یا آن را از تن به در نمی آورد خیانت کار است و جای بسی تأسف که این خیانت در هشت سال گذشته توسط عده ای در ایران به اوج خود رسید. آن ها نه تنها به خاطر این خیانت از درگاه خداوند و پیشگاه ملت عذرخواهی نکردند، بلکه ابتدا بنای توجیه گذاشتند که «آقای رئیس جمهور اول این گونه بود و بعداً آن گونه شد» و چون می دانستند آوردنآقای احمدی نژاد در عرصه ی مدیریت کشور لکه ی سیاه و سابقه ی نامیمونی برای پرونده ی سیاسی شان محسوب شده و به این سادگی پاک نخواهد شد؛ لذا ضمن فرافکنی، در تلاش فراوان بوده و هستند تا مردم و رسانه ها هر چه زودتر او را فراموش کنند. البته این شکل آمدن و رفتن افراد توسط جناح های سیاسی در مملکت ما سابقه ی طولانی دارد؛ اما این یکی از آن ها بود که فراموش نشده و نباید بشود.

 

مدیریت کلان کشور

هر چند پروژه ی «آوردن آقای حمدی نژاد، سپردنش به بوته ی فراموشی و توجیه عملکرد خود» از سوی یک جناح بانفوذ درکشور به اجرا درآمد؛ اما در این خصوص دو سؤال مهم و اساسی مطرح است:

اول این که چرا باید یک جناحی سیاسی بدون داشتن هویت و شناسنامه و ثبت رسمی و مدیریت مشخص– اما این همه مقتدر- در کشور وجود داشته باشد که بتواند در همه ی تصمیمات اساسی و استراتژیکی مملکت تأثیر گذار باشد و جالب این که ضمن طلب کار بودن از عالم و آدم، به هیچ چیز و هیچ کس هم پاسخگو نباشد؟

دوم این که مدیریت کلان کشور در مقابل رفتارها، تصمیم ها و دخالت های یک جناح خاص سیاسی چه وظیفه ای دارد؟ بی شک آنچه که پیامدهای ناگوار حضور آقای احمدی نژاد در صدر مدیریت مملکت را شدت بخشیده، نبود مدیریت قاطع و اهرم های نظارتی و باز دارنده در سطوح بالا بوده است. اگر مدیریتی مقتدر، منسجم، کارآمد، علمی و اخلاق مدار در کشور حاکم بود، می بایست از آغاز پیروزی انقلاب تا کنون بسیاری از افراد و ارگان ها حساب هایی را پس می دادند و پرسش هایی را پاسخ می گفتند که آقای احمدی نژاد و حامیان و بانیان او از آن جمله اند. اگر از ابتدا به جای توجیه رفتارهای این و آن، میزهای حسابرسی و بازخواست برای باندبازان و رانت خواران و آقایان و آقازادگان و مدیریت های فامیلی و اتوبوسی برپا می شد؛ وضع بدین منوال نبود که ما امروز به آن دچاریم. شاید بعضی ها سؤال کنند که آقای احمدی نژاد و حامیان او باید از بابت کدام رفتارشان پاسخگو باشند. پاسخ گفتن به این سؤال، هم زمان فراخ و هم میدان آزادی بیان فراخ تری را می طلبد؛ اما اگر بخواهیم تمام مطلب را در چند جمله خلاصه کنیم این است که دولت های نهم و دهم نه تنها تأثیر مثبتی بر روند رشد و توسعه ی کشور نداشتند، بلکه خود بحران هایی در عرصه ی مدیریت و دیپلماسی محسوب می شدند. این دولت ها یا نباید تشکیل می شدند و یا باید اندکی پس از تشکیل، مدیریت لازم بر آن ها اعمال می شد. مجلس به عنوان بالاترین رکن نظارتی، در برخورد با دولت های مذکور خفت اهانت های مکرر را برجان ملت خرید و دم بر نیاورد. کلاه پشمی اش را وارونه بر سر نهاد و امتحانش را در پیشگاه ملت و تاریخ پس داد. قوه ی محترم قضائیه و دیوان عدالت اداری نیز به تماشای خدمات این دولت ها ایستادند و به به و چه چه گفتند. مجمع تشخیص هم با پذیرش آقای احمدی نژاد در جمع خود ثابت کرد نظام نه تنها قصد سؤال از عملکرد دولت های نهم و دهم را- همچون دولت های گذشته- ندارد، بلکه رئیس اش را جهت دلداری به مجمع آورده تا بگوید «جناب آقای احمدی نژاد! بر کشور لازم است که همچنان از تجربیات خوب و قدرت مدیریت و تصمیم گیری بالای شما استفاده کند.اگر هم در این هشت سال کسی چیزی به شما گفته کار اشتباهی کرده و شما خودتان را از این بابت ناراحت نکنید». در بحران سال 1388نیز وضع به همین منوال گذشت. این بحران یکی دیگر از نشانه های مدیریت اقتدارگرای غیر مقتدر بود. اعتراضات خیابانی در آن سال چیزی نبود که نتوان آن را مدیریت کرد؛ اما آنچه در عمل اتفاق افتاد نه تنها باعث تثبیت نظام، تبلیغ آزادی و مردم سالاری نبود؛ بلکه – به زعم خود مسؤولان- باعث هتک حیثیت نظام شد و دل ملت و رهبری معظم انقلاب را به درد آورد.

 

مردم

سطح آگاهی مردم نقش به سزایی در روند مدیریت و بافت مدیران کشور دارد. بدون تعارف و تکلف باید گفت مردمی که از میان کاندیداهای مختلف با نمرات متعدد، کسی را بر می گزینند که نمره ی رجل سیاسی بودن اش صفر بوده و در دور دوم به زیر صفر هم کاهش می یابد، باید در میزان آگاهی سیاسی خود تجدید نظر کنند. چنین رفتاری جر غفلت، فراموشی تاریخی، ناآگاهی و تصمیم بر اساس احساسات دلیل دیگری نمی تواند داشته باشد. چه تضمینی وجود دارد که همین مردم در انتخاب های دیگر خود دچار آلزایمر تاریخی نشوند؟ اگر چنین اتفاقی برای مردم بیفتد، مستحق اند که احمدی نژادهای متعددی را در رأس مدیریت کشور تجربه کنند. البته بر اساس حدیث شریف «النّاس علی دین مُلوکِهم»، نباید از تأثیر سطح آگاهی مدیران بر مردم و تلاش آن ها برای ارتقای این سطح غافل بود.

 

نخبگان

در شرایطی که یک جناح خاص مالک الرقاب ملک قناس سیاست است و در فضایی که بحران مدیریت، فقط یکی از بحران هایی است که سایه ی شوم اش را بر سر مردم گسترانیده و در حالی که آگاهی مردم بر حقوق و مطالبات خود می تواند تأثیر شگرفی بر جریان مدیریت کشور داشته باشد، بر نخبگان جامعه و اصحاب قلم و رسانه واجب است وظیفه ی خطیر خود را در اطلاع رسانی صحیح، تبیین علمی مقولات بنیادین و آگاهی بخشی به افکار عمومی، به انجام برسانند. باید سطح اطلاعات سیاسی مردم به مرحله ای برسد که مدیریت کشور را به ارزیابی بنشینند و در باره ی عملکرد تک تک مسؤولان نظام منصفانه اظهار نظر و قضاوت کنند. آستانه ی حساسیت شان باید به درجه ای برسد که افراد یا جناح هایی نتوانند باایجاد جو احساسی و شانتاژهای تبلیغاتی و سیاسی هر وقت خواستند افرادی را به گرده ی مردم سوار کنند و پس از رسیدنبه اهداف شان، او را از حافظه ی مردم پاک نمایند.

اندیشمندان جامعه باید با تحریک حافظه ی تاریخی مردم نگذارند فراموشی بر آن ها عارض شود. از سوی دیگر مردم نیز اولاً باید در این قحطی رجال و خشکسالی مدیریت و نظارت، هشیارتر باشند و حرف خود را به تأسی از کلام ناب امام علی(ع) بدون لکنت به مسؤولان نظام برخاسته از آموزه های علوی بگویند. ثانیاً نگذارند امثال آقای احمدی نژاد و بعضی ازصاحبان اختصاصی و انحصاری قلم و بیان و تریبون بیایند و بریزند و بپاشند و هتک حرمت کنند و پس از رفتن هم زود فراموش شده و یا فراموشانیده شوند. بر ارباب قلم و رسانه ی متعهد و دلسوز لازم- و بلکه واجب است- با آگاهی بخشی و تذکرات شان مانع فراموشی مردم، تکرار وقایع خطرناک و ظهور افراد نالایق و ناهنجار در عرصه ی مدیریت کشور شوند. پرداختن به آقای احمدی نژاد، فقط پرداختن به یک شخص نیست. جریان قدرتی که آقای احمدی نژاد محصول آن است و باعث شده افراد به راحتی بالا و پایین شوند و تحولات سیاسی و جناحی شکل بگیرند باید مورد نقد قرار گیرد. آن مرغ «مردمسالاری» که از زیر پر و بال اش جوجه هایی چون قتل های زنجیره ای، گروه های فشار، بحران ها و فسادهای مالی، مدیران نالایق و نامتعادل، دیکتاتوری و بی قانونی بیرون می آید، باید به سیخ اعتراض و انتقاد کشیده شده و هیچگاه به فراموشی سپرده نشود. در این صورت مردم  ضمن احساس امنیت بیشتر، نظام را از خود و برای خود می دانند و در تمام صحنه ها به کمک اش می شتابند.

(5/11/92)




تاریخ : یکشنبه 92/11/13 | 2:18 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر
تاریخ : شنبه 92/10/14 | 2:47 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر
تاریخ : دوشنبه 92/9/11 | 2:4 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

نویسنده:عیسی سلیمانی کیاسری                                        

نام «حبیب الله عسکراولادی» با نام نهضت اسلامی ایران عجین شده است. می توان گفت او سند زنده انقلاب از آغاز تاکنون بوده؛ به طوری که داستان راستان انقلاب در او متجلی است. او نمونه کامل یک انقلابی درخط اصیل اسلام، فقاهت و مرجعیت، دلباخته امام و سیاستمداری حکیم و بااخلاق بود.

عسکراولادی در پایهگذاری گفتمانی متفاوت در دهه اول انقلاب برای جلوگیری از انحراف از خط اصیل امام و انقلاب نقش کلیدی داشت. آن هنگام که او مورد حمله برخی نامحرمان انقلاب قرار گرفت،حضرت امام خمینی(ره) تمام قد از او دفاع کرد و او را شخصی صالح، کارآمد، متدین و فداکار نامید.

آن چه که عسکراولادی را عزیز میدارد شجاعت انقلابی، سیاستورزی اخلاقی، دانش عمیق مذهبی- به ویژه تسلط بر تفسیر قرآن-، ولایتپذیری، نجابت و انصاف اوست. اما یک صفت او بیش از همه عزیز و دوستداشتنی است و آن عشق به محرومان و مستضعفان است. او کار در کمیته امداد را تا آخرین روزهای حیات خود عبادت میدانست و این باعث میشد که حتی جمعهها هم در دفتر کار خود حاضر شود.

عسکراولادی الگوی یک انسان آزاده و پاکباز بود که ابعاد فکری و روحی او را حضرت امام خمینی(ره)، بنیانگذار جمهوری اسلامی طی بیش از دو دهه شکل داده بود. در حقیقت می توان وی را به عنوان چشم و گوش انقلاب نام برد.

زندگی عسکراولادی، کتاب قطوری است که باید به درستی نگاشته شود. آخرین برگ این کتاب- که در چند ماه آخر عمر پربرکتش برای اتحاد و همدلی آحاد جامعه و قرار گرفتن در مسیر حقیقی مقام ولایت و ارتقاء جایگاه نظام در انتخابات پرشور ریاست جمهوری و تبدیل آن به جشن انقلاب توسط وی به صحنه قضاوت و تحلیل سیاستمداران آمد- درس بزرگی بود که سیاسیون باید از این سیاستمدار برجسته نظام بیاموزند و آن هم تکلیفی بود که با فرمایش خودش و اجازه مرخصی از جمعیت م?تلفه اسلامی، به تنهایی پا در میدان جهاد دیگری گذاشت و موضعی را اتخاذ نمود که هر کس از منظر و توان و ظرفیت خویش از آن بهرهای برد و قضاوتی نمود.

او به عنوان فردی جامع، اگر نگوییم از نظر سیاسی بی نظیر بود، کم نظیر بود. شاید بسیاری از مسائلی را که خیلی ها جرأت بیان آن را نداشتند، مطرح می کرد.آن مرحوم در میان اصولگرایان، بیش از همه بر وحدت و همدلی تأکید داشت. زمانی که مشکلات زیادی به وجود می آمد، آن کس که می توانست این مشکلات را رفع کند، آقای عسگراولادی بود. وی به لحاظ این که فردی بی غرض و حسد بود و حرف هایی بیان می کرد که نظر خدایی را اعمال کند، به همین دلیل حرف های او در دل همه می نشست. حتی خیلی از کسانی که مخالف نگاه ایشان بودند، به راحتی حرف او را می پذیرفتند.

عمر پربرکت عسگراولادی می تواند الگوی خوبی برای نسل جوان باشد؛ زیرا وی جمع بین اخلاق و مجاهدت، آخرت گرایی و انجام وظایف دنیایی، فعالیت سیاسی و توجه به اهداف معنوی را در وجود خود داشت.

آنچه این شخصیت م?دب و متواضع در سال های اخیر-به ویژه در یک سال اخیر پی میگرفت، رویکرد اعتدالی و جلوگیری از تعمیق فاصلهها و دوری گزیدن از خشونت و تندروی بود که باید با تلاشهای صمیمانه دوستداران او و همه مردم اخلاقمدار با جدیت دنبال شود.

دل بیکینه، وسعت نظر، بزرگواری، پاک دستی و صداقت- همه و همه- در وجود مرحوم عسگراولادی به وضوح دیده میشد.نام عسگر اولادی از این پس نیز یادآور مبارزه و جهاد در روزهای سخت و بیانگر متانت و تدبیر در روزهای آزمایش و منادی امداد به نیازمندان و زجر کشیدگان در تمامی روزهای زندگی خواهد بود.

این چهره سیاسی و مذهبی همواره در راه خدمت به مردم از هیچ سعی و کوششی فروگذار نکردند و با اتخاذ مواضع صریح و روشن، از ارزش های نظام و انقلاب دفاع کرد و تا آخرین لحظات عمر خویش در خدمت به مردم- به ویژه محرومان و مستضعفان- بود.

او به عنوان انسانی مکتبی با روحیه جهاد، شهادت، مبارزه و مقاومت، همواره خدا را در نظر می گرفت. نکته مهم و بارز در زندگی آن مرحوم اعتدال واقعی بود و حبّ و بغض او درباره همه افراد در نسبت آن ها با خدا سنجیده میشد.

یعنی بهخاطر خدا حرف میزد، به خاطر خدا قلم میزد و بهخاطر خدا عمل میکرد.




تاریخ : یکشنبه 92/8/26 | 11:26 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر