جبهه پایداری به منتقدان دولت پیوست: شکست مطلق ما، حاصل اقدامات غلط احمدی نژاد است.
جبهه پایداری با انتقاد از عملکرد احمدی نژاد طی سالهای اخیر نوشته است: در واقع «آری» مردم به روحانی تا حد زیادی ناشی از «نه» آنها به اقدامات احمدی نژاد است.
به گزارش تحلیلی رجا نیوز وابسته به حامیان احمدی نژاد و نزدیک به مصباح یزدی، نوشته شده است: شاید عدم اقبال حتی به سرشناس ترین اشخاص لیست احمدی نژاد در شواری شهر بهتر از هر حقیقتی، این معنا را
منتقل کند که دلیل اقبال مردم به حسن روحانی به عنوان رئیسجمهور منتخب،
نارضایتی مردم و افکار عمومی از اقدامات و عملکرد نامطلوب دولت در یکی دو
سال اخیر به ویژه در زمینه اقتصادی بوده است. رها کردن سکان مدیریت
اقتصاد کشور و پرداختن به مسائل فرعی و حاشیهای سبب شده که در سالهای
اخیر فشار شدید اقتصادی به اقشار مختلف مردم وارد شود و این مساله، رای
مردم را به سمت نماد مخالفت با وضع موجود سوق داده است.
اعضای جبهه پایداری غلامحسین الهام، صادق محصولی، مهدی کوچکزاده، مسعود
میر کاظمی، حمید رسایی، کامران باقری لنکرانی، روحالله حسینیان و مهرداد
بذرپاش از اعضای پیشین دولت محمود احمدینژاد هستند.
پیش از این علی مطهری نماینده مجلس هشتم نیز درباره جبهه پایداری گفته
بود:«اگر جبهه پایداری حاکم شود مملکت نابود میشود. نگاه جبهه پایداری
بسیار خطرناک است و جبهه پایداری ابزار دست احمدینژاد و مشایی است.».
همچنین محسن غرویان از یاران سابق محمدتقی مصباح یزدی گفته بود: نوع نگاه جبهه پایداری افراطی، تند و خشن است.
سایت نزدیک به جبهه پایداری، رجانیوز با اشاره به شکست مطلق حامیان دولت
در انتخابات شوراها نوشته است: نگاهی به اسامی پیروزشدگان در انتخابات
شورای شهر نشان میدهد که اصولگرایان به طور نسبی پیروز این رقابت
بودهاند و تعدادی از اصلاحطلبان هم در میان برگزیدگان ملت حضور دارند.
«ملت به دوران بیصداقتی و عوامفریبی پشت کرد.»
حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر ناطق نوری، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با صدور پیامی، انتخاب
حسن روحانی به عنوان رییسجمهوری را تبریک گفت و روحانی را نماد اعتدال
عقلایی، اصلاحطلبی حقیقی و اصولگرایی واقعی توصیف کرد. ناطق در این پیام
همچنین خواستار تشکیل دولت وحدت ملی شد و آن را خواسته دلسوزان کشور دانست.
در پیام ناطق نوری خطاب به روحانی آمده است: ملت بزرگ ایران اینبار با
تشخیص درست و درک جامع از شرایط حساس کشور، با پشت کردن به دوران
بیصداقتی و عوامفریبی و با این انتخاب هوشمندانه، عنان مدیریت اجرایی
کشور را بدست شخصیتی سپرده است که نماد اعتدال عقلایی، اصلاحطلبی حقیقی
و اصولگرایی واقعی شده است.
در ادامه این پیام، تشکیل "دولت وحدت ملی" آرزوی همه دلسوزان نامیده شده
و آمده است: پاسخ درخور به این اقبال و اعتماد کم نظیر ملت ایران، به
معرض گزاردن نمایشی شکوهمند از وحدت و یکپارچگی در سطح نخبگان سیاسی
متعهد کشور از همه طیفها و سلایق برای تشکیل یک دولت وحدت ملی است که
آرزوی همه دلسوزان بوده و هم اینک به برکت این خواست عمومی و در سایه مشی
اعتدالی حضرتعالی، امکان تحقق یافته است.
متن کامل این پیام بدین شرح است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
برادر گرامی جناب حجتالاسلام والمسلمین آقای دکتر روحانی ریاست محترم جمهور منتخب
انتخاب شایسته و بهحق جنابعالی که با خلق یک حماسه بزرگ همراه شد، یکبار
دیگر امید را در دلهای ایرانیان جاری ساخت و کالبد جامعه را جانی دوباره بخشید.
ملت بزرگ ایران اینبار با تشخیص درست و درک جامع از شرایط حساس کشور، با
پشت کردن به دوران بیصداقتی و عوامفریبی و با این انتخاب هوشمندانه،
عنان مدیریت اجرایی کشور را بدست شخصیتی سپرده است که نماد اعتدال
عقلایی، اصلاحطلبی حقیقی و اصولگرایی واقعی گردیده است.
پاسخ درخور به این اقبال و اعتماد کم نظیر ملت ایران، به معرض گزاردن
نمایشی شکوهمند از وحدت و یکپارچگی در سطح نخبگان سیاسی متعهد کشور از
همه طیفها و سلایق برای تشکیل یک دولت وحدت ملی است که آرزوی همه
دلسوزان بوده و هم اینک به برکت این خواست عمومی و در سایه مشی اعتدالی
حضرتعالی، امکان تحقق یافته است.
فراخوان مجدد نیروهای با تجربه و فن سالاران بر آمده از تجربه بزرگ
انقلاب و نظام اسلامی، انتظار بهحقی است که اینک بدست شما ممکن گردیده
است؛ نیروهایی که وفاداری خود را به آرمانهای انقلاب، بارها به اثبات
رسانیدهاند، آنها که آرزوی بزرگشان اعتلای نظام اسلامی است، همانگونه که
مخوفترین کابوسشان شکست این یادگار خمینی کبیر است.
میدانم که از دشواریهای پیش رو، آگاهی کامل دارید و با خبرم که از فقر
اخلاقی حاکم بر فضای عمومی کشور و بخصوص در حیطه سیاستورزی این روزها،
در رنجید همچنان که از فقر اقتصادی مردم. باور دارم که وضع نابسامان
معیشت مردم، آشفتگیهای فرهنگی، شکافهای اجتماعی موجود، مهجوریت
کارشناسی، روزمرگی در تصمیمات مجریان، بیقانونی، فساد اداری،
رانتخواری، وضع نابسامان سیاست خارجی، همه و همه از یکسو و از سوی دیگر
گوشهنشینی نیروهای کارآزموده و وفادار نظام، که کلید حل همه این مشکلات
بودهاند، پیوسته روح شما را نیز چون دیگر دلسوزان، در این سالها آزرده
است و خوب میدانم که جنابعالی نیز چنانچه در مناظرات هم بیان کردید سینهای پر درد دارید.
اما در اینجا مایلم با اطمینان بگویم همانگونه که میدانید آنچه که از
خرابیها میتوان شمرد در برابر همت بلند و اراده آهنین این مردم و
تصمیمی که برای رسیدن به فرداهای بهتر و ساختن ایرانی آباد گرفتهاند، رنگی و وزنی نخواهند داشت.
ایمان راسخ دارم که در سایه رهنمودهای رهبر معظم انقلاب و همینطور درایت
جنابعالی، روزهای روشنتر این مرز و بوم، از راه خواهد رسید.
در پایان ضمن تبریک فراوان به حضرتعالی، صمیمانه برایتان آرزوی توفیق و
سربلندی دارم و از خدای بزرگ مسالت مینمایم که همراه و یاورتان باشد.»
پیش بینی های سلطان سیاست و کیاست ایران؛ قدر پوست کلفت جهان؛ شریعتمداری کیهان!
حدود دو ماه پیش: «قطعاً هاشمی رفسنجانی کاندیدا نمی شود، چون از شکستش مطمئمن است!»
حدود یک ماه پیش (پس از نامزدی و رد صلاحیت آیت الله هاشمی): «قطعاً او از کسی حمایت نمی کند.»
حدود سه هفته پیش (پس از اعلام حمایت صریح هاشمی از روحانی): «در خواست مکرر و همراه با تهدید از نامزدهای اصولگرا که به نفع یک نفر کنارگیری کنند،» اما درخواست های پی یاپی او با بی اعتنایی نامزدان اصولگرا مواجه شد.
حدود دو هفته پیش (در تخریب روحانی و...): «حسن روحانی اصولگرا نیست و...»
حدود یک هفته پیش: پیش بینی کرد «پیروز قطعی این انتخابات اصولگرایان هستند.»
دو روز پیش، با پیروزی حسن روحانی، در کیهان نوشت: «روحانی اصولگراست!!!!!
بخوانید و بخندید، نه به شریعتمداری که پوست کلفت تر از این حرفهاست، بلکه به کسانی که بصیرتشان به بصیرت ایشان وصل است و تحلیل هایشان را از امثال شریعتمدار می گیرند و طوطی وار تکرار می کنند و انتظار دارند تأثیر هم داشته باشد و...
تخریب هاشمی و خاتمی هیچ تاثیری بر مردم نداشت
از سایت تحلیلی عصر ایران:
دستگاه تبلیغات رسمی ، شامل صدا و سیما ، روزنامه های متعلق به بخش عمومی
و دولتی ، خبرگزاری های رسمی و شبه رسمی ، سایت های وابسته به نهادهای
قدرت ، در 8 سال گذشته ، به طور یک صدا و یک دست و با تمام قدرت و قوا ،
علیه هاشمی و خاتمی و جریان اعتدال و اصلاح فعالیت کردند و بی هیچ مانعی
، هر آنچه می خواستند علیه آنها گفتند و نوشتند و نشان دادند؛ از روزنامه
ای که زیر 5 هزار تیراژ دارد تا شبکه یک با میلیون ها تماشاگر ، همه و
همه در این حمله همه جانبه و بی وقفه حضور داشتند.
در این میان ، آنچه جالب توجه است این که هیچگاه اجازه دفاع نیز به این
افراد داده نشد و این در حالی است که هم صدا و سیما و هم سایر روزنامه ها
و خبرگزاری ها و سایت ها ، “وظیفه قانونی” دارند که اگر علیه کسی مطلبی
منتشر کنند ، پاسخ او را نیز نشر دهند.
کاری با این که در این جنگ یک سویه تبلیغاتی ، حق با کدام طرف است نداریم
، فقط یک سوال کوچک از مسوولان رسانه هایی که با پول بیت المال اداره می
شوند و در رأس آنها صدا و سیما داریم: آیا این همه برنامه تبلیغی علیه رقبای سیاسی ، جواب داد؟
پاسخ این سوال را می توان در حماسه 24 خرداد یافت ؛ انگار نه انگار که
این همه سال خودتان را تا حد مرگ اذیت کرده بودید که به مردم بقبولانید
این هایی که دارید تخریب شان می کنید ، خائن اند ، مرعوب اند ، بر باد
دهنده منافع ملی اند ، با جرج سورس سَر و سرّ دارند ، اگر خودشان هم
شخصاً جاسوس نباشند، اطرافیانشان که حتماً هستند ، این ها کار بلد نیستند
، نوکر بیگانه اند ، خدعه و فتنه می کنند ، غیر مردمی و ضد مردمی اند… و
خلاصه هر آنچه از بدی بلد بودید نثار اینان کردید.
آخرش چه شد؟ همین افراد ، دو کلمه در تأیید حسن روحانی گفتند و مردم هم
به اعتماد و اعتبار ایشان ، در حماسه 24 خرداد ، او را به ریاست جمهوری
برگزیدند ؛ انگار نه انگار که شما این همه سال شب و روز نداشته اید برای بدنام و ذلیل کردن این ها!
این یعنی این که مردم همه آنچه با پول مردم در این سال ها گفته بودید را
رسماً به هیچ انگاشتند و بسیار متمدنانه جواب تان را دادند.
عاقل اگر باشید ، دیگر این راه را ادامه نمی دهید؛ اکنون می بینید و با
تمام وجودتان حس می کنید که این راه طی شده ، کوچک ترین نفع و فایده ای
نداشته و ندارد و الّا امروز یکی دیگر باید رئیس جمهور می شد.
راه خردمندانه و اسلامی و روش خداپسند و مردم پسند این است که حرمت ها را
از این پس حفظ کنید و شعور مردم را به رسمیت بشناسید و بدانید که عصر
روزنامه “وقایع اتفاقیه” که کانال های اطلای یابی مردم محدود و سوادشان
اندک بود ، سال هاست که سپری شده و عصر ارتباطات و دانش است و مردم نیز ، به معنای واقعی کلمه ، بصیرت دارند.
مشکل خیلی ها که داعیه مسلمانی شان گوش فلک را کرده ، این است که یادشان
رفته عزت و ذلت دست خداست نه در قبضه نمایش های صدا و سیما و سرمقاله های کیهان و تیترهای ایران و دیگران.
« قل اللّهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممّن تشاء و تعزّ من تشاء و
تذلّ من تشاء بیدک الخیر انّک علی کلّ شئ قدیر » (26 آل عمران)
بگوخداوندا، ای مالک حقیقی، و حاکم مطلق، به هر که خواهی حکومت می بخشی،
و از هر که خواهی حکومت را باز می گیری، و هر که را خواهی عزت می دهی، و
هر که را خواهی خوار می گردانی،”خیر” در دست توست، حقا که تو بر هر چیزی توانایی.»
مردم بزرگوار و شریف ایران اسلامی؛
آنچه روز جمعه؛ 24 خرداد با قدمها و قلمهای شما در صحیفهی تاریخ این سرزمین رقم خورد؛ اوج شور و شعور ملّی و اسلامی و بهترین تعبیر برای اجتهاد سیاسی بود که خاتمیت اسلام را در توجه به شرایط زمان و مکان؛ در دنیا جاودان کرد. حضوری که اگرچه در امتداد انقلاب اسلامی؛ بر دوام بود؛ امّا زمزمههای شومی به گوش میرسید تا بر این آیینهی همدلی؛ همراهی و همکاری، غبار یأس و ناامیدی بنشانند.
اینجانب خاضعانه از همه شما؛ مردان و زنان، دختران و پسران و پیر و جوان از همهی قشرها و صنوف در شهرها و روستاها که «حماسه سیاسی» در تعبیر رهبری را عینیت بخشیدید؛ تشکّر و قدردانی مینمایم و خود را در شادمانی سیاسی و شیرینی تحقق وعدههای الهی با شما مردم زمانشناس و فهیم، سهیم میدانم و به منتخب مردم؛ حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای دکتر حسن روحانی تبریک میگویم و امیدوارم با سرمایه ارزشمند اعتماد و اطمینان مردم و حرکت در مسیر تحقق وعدههای انتخاباتی و برنامههای ارائه شده؛ نور امید را با تدبیر دولت خویش هر روز در جامعه مشعشعتر نماید.
این انتخابات و نتایج معنادار آن درسهای فراوانی در ابعاد سیاست داخلی و خارجی داشت که واکاوی و یادآوری آن از ضرورتهای تحلیلهای منطبق بر واقعیتهاست.
به جهانیان و مدعیان سردمداری ملل و نحل درس داد که مردم ایران را نمی توانید پشت دیوارهای تحریم محصور نمایید و شعار تعامل با ملتها، بدون حضور صاحبان متمدنترین و بافرهنگترین آنها، یعنی ایرانیان، مانند بهار بدون سرسبزی است و خزانی بیش نیست.
به همسایگان مرزهای جغرافیایی این کشور، درس داد که باید قدر همجواری با مهربانترین و با درایتترین ملت منطقه را بدانند و بیهوده بر طبل اختلاف نکوبند و صلاح مملکت خویش را در همکاری با ایران بجویند.به بزرگان اندیشهساز در داخل کشور، درس داد که تحجّر، دگماندیشی، بداخلاقیها، حذفها، طردها و انحصارطلبیها ، متاعی بیبها و مقطعی است و جایی در طاقچهی ذهن و زبان مردم این سرزمین ندارد و مهربانی، تعامل و اعتدال، بهترین زبان برای گفتگوی با مردم است و بهویژه جوان ایرانی خوب میداند که چگونه در برگههای آرای خویش به سفیران عطوفت سلام دهد.
به تحریفکنندگان تاریخ درس داد که مردم پازلهای بریده شده از قیچی تحریف و سانسور را در واقعیتهای جامعه پیدا میکنند و نمیگذارند تحریف در تاریخ نهادینه شود وزمانِ شادمانیِ مقبولیتِ دروغپراکنیها تا اولین فرصت ممکن برای اعلام بیزاری عمومی است و آنچه در دین مبین اسلام ناپسند است، برای همه عقول، با همه اختلافات سلیقهای و جناحی، ناپسندتر است.
به کینهجوسازان و دشمنتراشان درس داد که مردم، به هنگام نیاز «أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ» را با «رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» در یک آیه تلاوت مینمایند و برای تبیین تعامل با جهانیان، به این کلام نورانی قرآن پایبندند که «وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ»
انتخابات 24 خرداد فقط یک رویداد سیاسی نبود، بلکه یک اتفاق فرهنگی، یک هشدار اقتصادی و یک همراهی اجتماعی برای اعلام انزجار از کلّهشقی، قانونگریزی و فراز و فرودهای افراط و تفریط و برگشت به راه اعتدال و عقلانیت است که جانْمایه رسالت نبوی و اساس تعالیم ائمه هداست.
به منتخب محترم مردم که الحمدلله از السابقون عقلای قوم و از آشنایان با رمز و راز دفاع منطقی از جمهوریت، اسلامیت و تمامیت ارضی ایران و از فرزندان فهیم حوزه و دانشگاه است، مشفقانه و برادرانه توصیه مینمایم که فرصتها و امتحان الهی چون ابرها میگذرند و باران نیز، اگر طریق افراط بپیماید، سیلاب میشود و اگر معتدل ببارد، هم چشمانداز و هم واقعیتِ طبیعت را عوض مینماید.
ایشان خوب میدانند که صدفهای اصلاحطلبی، اصولگرایی و مستقلهای سیاسی، در این سرزمین پُر از مرواریدهای درخشان است که دلشان برای سربلندی ایران میتپد و رویگردانی مردم از تنگنظری دراستفاده از ظرفیتهای انسانی و خانهنشین کردن سرمایههای ملی و دینی است.
اینجانب یک بار دیگر به آحاد مردم عزیز ایران «دستمریزاد» میگویم و از دستاندرکاران برگزاری انتخابات که از ماهها پیش زمینههای خلق این حماسه سیاسی را فراهم کردند، تشکر مینمایم و امیدوارم جناب آقای دکتر روحانی، در پایان رقابتها و آغاز فصل رفاقتها، در راه رسیدن به «حماسه اقتصادی» که وعدهاش را در تبلیغات انتخاباتی داده بودند، از ظرفیتهای مدیریتی وکارشناسی استفاده نمایند.
والسلام
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، حضرت آیت الله جوادی آملی صبح امروز با حضور در حرم حضرت امام و نثار فاتحه، ضمن تجدید میثاق با آرمان های امام راحل، با یادگار امام حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی دیدار و گفت و گو کرد، حجت الاسلام و المسلمین محمدعلی انصاری نیز در این دیدار حضور داشت. همسرآیت الله جوادی آملی و حجت الاسلام و المسلمین سعید جوادی آملی هم ایشان را در این دیدار همراهی می کردند.
امروز یکشنبه 92/3/26
ایشان در این دیدار ضمن مصاحبه با جماران، حضور مردم در انتخابات 24 خرداد را موجب تقویت دین دانستند.
آیتالله العظمی جوادی آملی در گفت و گو با پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، در خصوص انتخابات پرشکوه ریاست جمهوری اظهار داشتند: حضور مردم یک حضور حماسی بود و همانطور که در پیام شفاهی عرض کردم اسلام دو ستون دارد؛ یک ستون آن شریعت اسلامی و دیگری ستون سیاست اسلامی. ستون شریعت اسلامی نماز است که همگان آن را نگه میدارند که «الصلاة عمودالدین». ستون سیاست هم توده مردم هستند؛ امیرالمومنین(ع) در نامه به مالک اشتر(نامه 53 نهج البلاغه) بیانی دارند که مضمون آن این است که «تنها ستون دین که اجتماع پرشور را تشکیل میدهد و در برابر دشمنان صف آرایی میکند توده مردم است». طبق این بیان نورانی، حضور مردم یعنی استواری ستون سیاست است و به لطف خدا در 24 خرداد 1392 همه مردم با همه آرا و نظرات گوناگونی که داشتهاند یک ستون سیاسی تشکیل دادند که دین را تقویت کنند.
ایشان افزودند: در حقیقت مردم به وظیفهشان عمل کردند؛ باید به آنها سلام عرض کرد و تبریک گفت. مسئولان محترم ما، رهبر محترم ما، مراجع بزرگوار ما، همگان تلاش و کوشش کردند و مردم را به حضور در انتخابات ترغیب کردند. مردم هم شرکت کردند و در نتیجه کسانی که طمع خام داشتند ،ناامید شدند؛ ناامید شدن دشمنان، نعمتی است. ذات اقدس الهی در سوره مائده و در خصوص ماجرای غدیر خم(ولایت امیرالمومنین) فرمود: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم» یعنی کفار از دینتان ناامید شدند، زیرا دیدند مردم حاضرند و دیدند دین یک ولی، صاحب و مسئولی دارد.
آیتالله جوادی آملی در پایان برای سلامت و سعادت مردم و حفظ نظام جمهوری اسلامی دعا و برای حضرت امام (س) و شهدا طلب مغفرت کردند.
از سایت الف:
پیام انتخابات چه بود؟
این انتخابات یک پیام ساده داشت و آن هم اعتراض بود. اعتراض به وضع
موجود پیام صریحی بود که از صندوق های رای بیرون آمد. اعتراض مردم به
وضعیت اقتصادی بود، به مشکلات معیشتی بود. اعتراض به دروغگوئی و پنهان کاری بود.
اعتراض به افراط در شعار و ذبح کردن مصالح نظام پای ژست های کودکانه
ظاهرگرایان بود. اعتراض به محدود کردن آزادی ها بود. اعتراض به سانسور و
فشار بر مخالفین بود. اعتراض بر اقتدار گری و قیم مآبی بود. اعتراض بر بگیر و ببندهای سلیقه ای بود.
برای فریاد کردن این اعتراض نیز به اصولگرایان اعتماد نکردند.
و اما دلائل این بی اعتمادی؛
چرا اصولگرایان شکست خوردند؟
اصولگرایان باید صراحتا اشتباه خود را بپذیرند و قبول کنند که حداقل 4
سال اقلیت هستند و به سبک یک جریان منتقد دلسوز و خیراندیش با دولت حاکم
تعامل کنند. از طرفی باید آسیب شناسی و تلاش کنند تا با هویت سازی مجدد،
اشتباهات گذشته را اصلاح و با رنگی مردمی تر پای به صحنه گذارند. و اما
چند عامل مهم شکست که باید صادقانه پذیرفت؛
1-شفایت و صداقت
مهترین اصل برای فعالیت های اجتماعی شفافیت است. گروه های سیاسی اگر
اعتقاد دارند که جز از طریق مردم نمی توانند آرمان ها و اهداف خود را
دنبال کنند باید با جامعه شفاف باشندو صادق. مردم تاب نمی اورند که یک
جریان سیاسی، انها را محرم نداند ولی برای رایشان دست دراز کند. روزهائی
که گذشت برای جریان های سیاسی درس ها و عبرت ها داشت. آنانکه در پستوخانه
های سیاسی و اتاق های مه گرفته خبری برای آرایش صحنه انتخابات برنامه
ریزی کردند و ذره ای نیز به ذائقه و مطالبات شکل گرفته مردمی توجه
نداشتند، این دوره شکست سنگینی خوردند.
این انتخابات نشان داد که فعالیت اجتماعی، کار سازمانی نیست. مردم
کارمندان یک جریان سیاسی نیستند که با بخشنامه آنها رفتار کنند. نسخه پیچ
های سیاسی امروز باید درک کنند که رای مردم به شفافیت است نه مهندسی کردن
و صحنه چیدن و آرایش دادن. اگر از گعده های زیر شیروانی خود بیرون نیایند
و در اتاق های شیشه ای و شفاف با مردم روبرو نشوند، نه تنها حذف می شوند
بلکه شأن سیاسی و حیثیت و هویت جریانی و تاریخی خود را نیز از دست می دهند.
2- تفرقه اصولگرایان و فهم ناردست از وحدت
تفرقه اصولگرایان یکی دیگر از عوامل مهم شکست در این انتخابات بود. اما
به این فهم، وحدت اصولگرائی تنها یکی شدن نیست. برای شب انتخابات هم
نیست. اینطور نیست که هرکس اسم خود را اصولگرا گذاشت باید زیر چتروحدت
بیاید. وحدت این است که یکی بودن جریان خالص اصولگرائی در معرض انتخاب
مردم قرار گیرد. جریان اصولگرائی، هم باید به وحدت فکر کند و هم مرزبندی
روشن با جریان های ظاهری اصولگرا. وحدت با اصولگرایان تقلبی نه تنها
اعتباری ایجاد نمی کند بلکه منجر به بی اعتمادی نیز می شود.
اصولگرا هیچ نسبتی با جریان احمدی نژاد نداشته و ندارد. اما چون
اصولگرایان از ابتدا موضع خود را نسبت به این گروه روشن نکرد امروز احمدی
نژاد هم پای این جریان نوشته می شود.
اصولگرائی با خوارج متحجر و جاهلین متنسک هیچ نسبتی ندارد. جریانی که
بخواهد اعتقاد به نظام و ولایت فقیه و انقلاب و غیره را با بی اخلاقی
دنبال کند اصولگرا نیست. وحدت با این جریان هم افزائی نیست، بی اعتباری است.
مهمتر اینکه وحدت تنها بین سران سیاسی نیست. وحدت باید از درون بدنه های
اجتماعی بجوشد. این نیز به کار اجتماعی و فرهنگی و اقتاع سازی نیاز دارد.
برخی فکر می کنند که وحدت اجتماعی مثل کنار هم گذاشتن چند دسته چوب خشک
است. انگار نه انگار که درباره همگرائی موجود زنده حرف می زنند.
البته کنار هم نشستن سران سیاسی، در همراه شدن بدنه های اجتماعی هم موثر
است اما کفایت نمی کند. برخی از بزرگان اصولگرا تصور می کنند اگر دو سر
دو جریان سیاسی هم سفره شدند، بدنه اجتماعی انها نیز هم نفس می شوند و
تمکین می کنند. این تلقی ناشی از بی توجهی برخی اصولگرایان به جامعه و
هویت های مردمی است. بدنه اجتماعی را باید با برنامه ریزی و کار مدنی و
اجتماعی همراه کرد. با ضرب و زور و راضی کردن راس آن نمی توان وحدت ایجاد
کرد. همین وحدت های نمایشی است که سابقه ذهنی آلوده ای از خود بجای گذاشته است.
وحدت باید از طریق هم زبان شدن سران سیاسی و لیدرهای فکری جریانی و مهمتر
از همه هم گفتمان شدن بدنه های اجتماعی میسر شود. این کار هم یک شبه ممکن
نیست. بنابراین وحدت اصولگرایان را نباید تنها شب انتخابات طلب کرد. نمی
شود از یک نامزد انتظار داشت شب انتخابات به نفع نامزد دیگری که هیچ
قرابت فکری و عملی با او ندارد کنار بکشد. او هم کنار بکشد بدنه همراه
نمی شود. وقتی فاصله ها زیاد شود با تغییر راس جریان و یکی شدن آن، بدنه
یکی نمی شود و وحدت نمی کند. بدتر اینکه سرخوردگی هم ایجاد می کند.
این آسیب شناسی به کنار؛ اما عهد و قول و پیمان شکنی برخی در این
انتخابات که هیچ بدنه اجتماعی هم نداشتند و صرفا به جذب رای شب انتخابات متکی بودند، در تاریخ خواهد ماند.
این همه تنها با هدف رای آوردن یک اصولگرا نیست. چه بسا اگر همه
اصولگراها نیز به نفع یک نفر کنار می کشیدند بازهم رای نمی آوردند. وحدت
را نباید شب انتخاباتی دید. اگر این وحدت از ماه ها قبل ایجاد شده بود،
هم مرزبندی ها با جریان اصولگرائی ظاهرگرا مشخص می شد و هم رقابت های
درونی با دیگر اصولگراها شکل نمی گرفت. نه وحدت کردیم و نه رقابت و
اینطور شد که مردم خوب و بد و زشت و زیبای اصولگرایئ را همه و همه از یک
قماش دانستند و اعتماد نکردند و کنار گذاشتند.
3- مماشات با احمدی نژاد
اصولگراها چوب مماشات با احمدی نژاد را خوردند. کسانی در این دوره از
انتخابات حضور داشتند که طی 8 سال حکومت این دولت کمترین انتقادی
نداشتند. به دهها مصلحت خود ساخته سکوت کردند. طبیعی است که مردم باور
نکنند که نقد های شب انتخابات از روی صداقت باشد.
مهمترین عامل شکست اصولگراها مرزبندی نداشتن با احمدی نژاد است. مردم
نسبت به وضع موجود اعتراض داشتند. از طرفی باور هم نکردند که احمدی نژاد
از اصولگرایان نباشد. البته هم حق داشتند. همه کسانی که این چند سال
مقابل دولت سکوت کردند در ایجاد این فهم غلط مقصرند.
تردیدی نیست که احمدی نژاد نه اصولگرا بود و نه با هیچ معیار اصولگرائی
قابل دفاع. اما بخش قابل توجهی از بدنه اصولگرائی مقابل وی سکوت کردند و
همین سکوت نیز باعث شد که مردم انتقاد شب انتخاباتی انها را باور نکنند.
4- بدرفتاری با اصلاح طلبان
جریان اصلاحات کم تقصیر نداشت. سابقه دولت اصلاحات و همه و همه به کنار
اما در ماجرای فتنه گناهی نابخشودنی داشتند و حتی خلاف قواعد و ادعا و
ملاحظات و آرمان های خودشان عمل کردند. اما جریان اصولگرائی حاکم در قدرت
نیز با پایگاه اجتماعی این جریان به عدالت و انصاف رفتار نکرد.
بخشی از جریان اصولگرائی جز به حذف اصلاحات به چیز دیگری فکر نمی کرد. گو
اینکه با حذف سران جریان اصلاحات بدنه نیز حذف می شود. بی توجهی وصف
ناپذیر نسبت به پایگاه اجتماعی افراد و گروه ها همواره وبال گردن برخی بزرگان اصولگرا بوده است.
غرض از جریان اصلاحات فقط اصلاح طلبان نیست؛ منظور جریان اعتراض است. بد
سلیقگی در برخورد با جریان معترض و امنیتی کردن فضای رسانه ی و محدود
کردن تشکل های دانشجویی و اساتید دانشگاه ها و بستن رسانه های مخالف و
شرط گذاشتن برای توبه کنندگان فتنه و غیره و غیره و سکوت قاطبه اصولگرائی
باعث شد مردم به گزینه دیگری فکر کنند.
بسیاری در کوچه و بازار سوالشان این بود؛ واقعا برای اعتراض کردن آنهم در
چارچوب قانون چه باید کرد؟ چه کسی در حاکمیت حرف ما را می زند؟ کدام
رسانه اجازه دارد از زبان ما بنویسد؟ کدام خبرگزاری و سایت خبری حلقه ارتباط ما با حاکمیت است؟
اصولگرایان 4 سال فرصت دارند تا خود را بازسازی کنندو با هویت اصلی خود و
با اتکا و اعتقاد راسخ به رای مردم مجدد به صحنه بیایند.
اما چه نباید کرد؟
حسن روحانی مستقل آمده است. شعارش نیز دولت اعتدال است. سابقه وی نیز
روشن است و قابل دفاع. حسن روحانی امروز رئیس جمهور منتخب کشور است و
چندی دیگر نیز رئیس جمهور قانونی می شود.
حسن روحانی را نباید کنار این سر فتنه یا آن سر فتنه گذاشت. نباید برچسب
جریانی بر او زد. نباید برخی ساختار شکنی های طرفداران و دوست داران و
رفتار حامیانش را بپای او نوشت. روحانی رئیس جمهور همه مردم است و باید
کمک کرد این 8 سال جبران شود. بسیج شدن نهادهای مدنی و غیر مدنی و رسانه
ای و جریانی و مانع ایجاد کردن مخالفان برای دولت وی اشتباهی است که دودش به چشم نظام و مردم می رود.
البته امیدواریم حسن روحانی نیز بر شعارهائی که داده است متعهد بماند و
مهمترین راهبرد خود را همان اعتدالی که مدعی است، قرار دهد.
به من حق بدهید که دیگر به بصیرت شما اعتقاد نداشته باشم
آهستان: وضعیت امروز ما نتیجه بصیرت آدمهایی است مثل رسایی و روانبخش و
جلالی و آقاتهرانی و سقای بیریا و حسینیان و پناهیان و کوچکزاده و نقدی و رامین و …
اشاره: خواهش می کنم این مطلب را با نگاه حق و باطل نخوانید. خودم با
زبان خودم دارم میگویم که نه کسی را حق دانستم و نه کسی را باطل. یعنی
هرگز نگفتم ما حقیم و اصلاح طلبان باطل! چرا باید چنین چیزی بگویم؟ اشاره
من به مختار و حوادث تاریخی، فقط از جهت عبرت گرفتن است.
این روزها دوست دارم سریال مختارنامه را دوباره ببینم. مخصوصا آن
قسمتهایی که بصیرت آدمها را در معرض آزمایش قرار میدهد. حیف که خیلی از
ماها اهل عبرت گرفتن نیستیم. به وقت شعار، اهل ادعاییم اما زمان عمل، عقل
و تدبیرمان را تعطیل میکنیم.
در روزهای گذشته بارها با کسانی هم کلام شدم که برایم از حجت و تکلیف
شرعی میگفتند. حرف زدن با این جماعت واقعا سخت بود. حرف من این بود که
فهم و درک و تفسیرتان از حجت و تکلیف اشتباه است. ما هم می گوییم حجت،
ولی کدام حجت؟ کدام تکلیف؟ کدام بصیرت؟ بصیرتی که فقط تا نوک بینی صاحب
بصیرت را به او نشان میدهد؟ بصیرتی که دنیای پر پیچ و خم سیاست را
نمیفهمد؟ بصیرتی که خودش را در تار و پود تحجر و تعصب زندانی میکند؟
بصیرتی که نتیجهاش پیروزی رقیب میشود؟
حجتی که در لایههای تنگ و تاریک محافل حزبی و جناحی بدست آید و مصالح
عالی نظام و انقلاب را تشخیص ندهد حجت نیست، حتی اگر برایش دلیل شرعی
بتراشند. تکلیفی که نتواند مصلحت حزبی را فدای مصلحت ملی کند، تکلیف شرعی نیست.
حجت شرعی برای کسی که ادعای ولایتمداری دارد، در هر کاری از جمله
انتخابات، ناظر به دفاع از انقلاب و ولایت است. یعنی خروجی همه تصمیمها
باید به آن هدف اصلی برسد. پس این چه حجت شرعی بود که عملا به ضرر گفتمان
انقلاب تمام شد؟! وقتی همه نظرسنجیها، رای پایین نامزد اصلح شما را نشان
میداد؛ آیا اصرار بر ماندن، تکلیف و حجت شرعی بود؟ آیا تکلیفتان همین
بود که با حجت شرعی و رای پاکتان کسانی را سر کار بیاورید که چهار سال
بلکه هشت سال تمام منتظر این لحظه بودند؟
بله مشکل ما تفهیم همین حرف بدیهی به آن دوستان بود. به هرحال وضعیت
امروز ما نتیجه بصیرت، حجت و تکلیف شرعی همین آدمهاست. آدمهایی مثل
رسایی و روانبخش و جلالی و آقاتهرانی و سقای بیریا و حسینیان و پناهیان
و کوچکزاده و نقدی و رامین و … اینها را که میبینم یاد جماعتی میافتم
که خون به دل مولایمان علی کردند. سالهاست که این آدمها، با فهم نادرست
خود از سیاست و جامعه، بدترین و سنگینترین هزینهها را به نظام و انقلاب و رهبری تحمیل کردهاند.
آخر به کدام ویژگی ممتاز این آدمها دلخوش باشیم وقتی الفبای سیاست را
نمیدانند. کاش لااقل نشانهای از فهم و درک سیاسیشان را میدیدیم و
امیدوار میشدیم. اما وقتی نهایت فهم سیاسیشان این است که چفیه نامزدها
را نشانه پیروزی گفتمانشان می دانند؛ دیگر چه توقعی از آنها داشته
باشیم؟! علیرغم همه اینها، من خوشحالم. خوشحالم از اینکه حجت و تکلیفشان
بیاعتبار شده و حنایشان بیرنگ. خوشحالم از اینکه جایگاه واقعیشان را در
جامعه فهمیدند، اگر چه با هزینههای زیاد.
البته این آدمها اعتماد به نفسشان بالاست. مطمئنا کمکم طلبکار میشوند
و مسئولیت اصلی شکست را متوجه همه میدانند جز خودشان! ولی خورشید حقیقت
همیشه پشت ابر نمیماند. بالاخره هستند کسانی که جرات کنند و بصیرت کاذب
اینها را به چالش بکشند. هستند کسانی که شهامت استیضاح آنها را داشته
باشند. هستند کسانی که از آنها بپرسند چرا جامعه را به چنین وضعیتی
رساندید؟ چرا این همه هزینه را به نظام و انقلاب تحمیل کردید؟ چرا به همه
برچسب زدید و دایره خودیها را تنگ و تنگتر کردید؟ چرا نتیجه بصیرت شما،
بازگشت دوباره خاتمی و هاشمی شد؟ چرا نتیجه فهم شما، پیروزی کسانی شد که
چهار سال تمام به آنها فحش میدادید؟ آخر این چه بصیرت و چه حجتی بود که
هاشمی رد صلاحیت شده را دوباره به قدرت بازگرداندید؟ اف بر بصیرت شما…
من به اصلاحطلبان تبریک میگویم. آنها لااقل چهار تا آدم فهمیدهی
باسواد دارند که بنشینند و شرایط را بسنجند و براساس واقعیات تصمیم
بگیرند. ولی ما دلمان را به چه کسی خوش کنیم؟ به زاکانی که با یک درصد
رای نداشتهاش، برای هاشمی رجز میخواند و دم از اشتراک گفتمانی میزند و
هر روز با این و آن ائتلاف میکند؟ به پناهیانی که هنوز اصلحش را نشناخته
و اظهارنظر صریحش را خصوصی میداند؟ به حداد عادلی که با دو درصد رایش،
کنار میرود و منتش را بر سر جریان اصولگرایی میگذارد ولی حاضر نیست اسم
کسی را ببرد؟ به ولایتی که شعار دولت اخلاقی سر میدهد و زیر تعهد
اخلاقیش میزند؟ به آقای یزدی که ولایتی را بعد از آن همه سوتی در
مناظره، اصلح میداند؟! به سعید جلیلی که دنبال گفتمان انقلاب است و
انقلاب را ذبح میکند؟ به آقای مصباح که نتیجه تصمیمات سیاسی ایشان را در
سالهای اخیر یکی بعد از دیگری دیدهایم؟ به چه کسی؟
به خدا قسم اینها باید پاسخگو باشند. اینهایی که با دست خودشان شکست
اصولگراها را رقم زدند. اینهایی که از نظرسنجیها و آرای خودشان خبر
داشتند، اما گفتند نظرسنجی ملاک نیست. اینهایی که می گفتند انتخابات برای
ما طریقیت ندارد و فقط موضوعیت دارد. اینهایی که موج روزهای آخر را
دیدند، اما باز هم کنار نرفتند! اینهایی که با لجاجت و خیانت خود بازی
برده را به باخت تبدیل کردند. این کارشان جز خیانت چه اسم دیگری دارد؟
آقایان! بزرگان! بزرگواران! جسارتم را ببخشید. من کوچکتر از آنی هستم که
بخواهم و بتوانم از شما انتقاد کنم. اما به من حق بدهید که دیگر به شما و
بصیرت و حجت شما اعتماد و اعتقادی نداشته باشم. چند سالی هست که
فهمیدهام این مملکت فقط یک صاحب دارد و اگر او نبود، شماها یک روزه بساط
حکومت را جمع میکردید. حالا میفهمم که رهبرم چه میکشد. حالا حس میکنم
که علی از دست دوستان نادانش چه کشید. حالا تاثیر مشاورههای غلط را
میفهمم. حالا معنی تنهایی مختار را میفهمم، آن لحظه ای که از پسر مالک
خواست برگردد، اما او برنگشت و برای خودش حجت شرعی تراشید! حالا حس و حال
مختار را در برابر سلیمان و رفاعه درک میکنم.
اتفاقا سلیمان و رفاعه هم مثل شماها از تکلیف و حجت شرعی دم میزدند.
آنها هم میگفتند که ما مکلف به انجام تکلیفیم نه نتیجه. اما نفهمیدند که
تکلیف را باید در زمان و مکانش فهمید. اگر میفهمیدند، مُسلم در کوچههای
کوفه تنها نمیماند. اگر میفهمیدند، بعدا نیازی به خودکشی دستجمعی نبود.
مساله اینجاست که این قبیل آدمها هرگز ضرورت زمانه و تکلیف درستشان را
متوجه نمیشوند. چه فایده که اول به حجت شرعیشان عمل میکنند و بعدا
پشیمان میشوند؟ مگر دعوای مختار و سلیمان؛ مختار و رفاعه همین نبود؟
فرق مختار با سلیمان این بود که سلیمان به نتیجه کاری نداشت، فقط
میخواست کشته شود، اما مختار به نتیجه هم اعتقاد داشت. حالا خودتان
قضاوت کنید، حجت شرعی کدامشان به حقیقت نزدیکتر بود؟ کدامشان باعث
خوشحالی اهل بیت شدند؟ سلیمان صردی که مصلحت را نسنجید و به حجت شرعیش
عمل کرد یا مختاری که مصلحت را هم در نظر گرفت؟
خدا خیر دنیا و آخرت را به داوود میرباقری عطا کند که چه زیبا و
هنرمندانه این صحنههای عبرتآموز تاریخی را جلوی چشمانمان آورد. بروید
یکبار دیگر مختارنامه را ببینید که انصافا یک دوره درس تدبیر و سیاست
است. شماها ده بار ببینید. اصلا هر شب ببینید، شاید کمی عبرت بگیرید. آدم
بعد از قرنها، غربت و مظلومیت مختار را میفهمد، وقتی خون دل میخورد و
فریاد میزند که من هزار زخم در سیاست خوردم، شما حتی یک زخم هم نخوردید!
و یا آنجا که به خاطر مصلحت، حکم برائت موقت شمر و شریح را صادر میکند،
ولی از سوی اطرافیانش به سازش و وادادگی متهم میشود. انگار داستان همین امروز ماست.
شما را به خدا قسم، بروید و با خدایتان خلوت کنید و ببینید مشکلتان
کجاست؟ چه کردید؟ چرا با ندانم کاریهایتان به انقلاب و اصولگرایی ضربه
زدید؟ چرا عقل و تدبیر و مصلحت را قربانی کردید و آنرا مغایر با حجت شرعی
دانستید؟ چرا به نظرسنجیها توجهی نکردید؟ مگر میشود آدم چشمانش را بر
واقعیات ببندد و از اطرافش بیخبر باشد؟ مگر مصلحت بد است؟ مگر درک شرایط
جامعه و توجه به مصالح نظام، حجت نیست؟ مگر اتخاذ تصمیم درست ولو مخالف
نظر شخصی، تکلیف نیست؟ این توقع زیادی است از شما نخبه ها که مصلحت و
حساسیت اوضاع را بسنجید و در نظر بگیرید؟ یعنی حجت شرعی و تکلیفتان این
بود که مملکت را دودستی به نیروی هاشمی، تحویل بدهید؟ پس چرا این همه ادعای بصیرت دارید؟
من به حامیان عادی جلیلی و ولایتی کاری ندارم، مخاطبم دقیقا کسانی هستند
که از نظرسنجیها خبر داشتند، اما به روی خودشان نیاوردند و تصمیم درست و
سرنوشتساز را نگرفتند. از محسن رضایی انتظاری نداشتیم، ولایتی هم که عهد
و پیمانش را نشان داده بود، اما جلیلی چرا؟ سعید جلیلی معنی نظرسنجیها
را نمیدانست؟ مگر شعار و ادعایش دفاع از گفتمان انقلاب و مقاومت نبود؟
چرا بخاطر حفظ همان گفتمان کنار نرفت؟ این چه دلیلی جز قدرت طلبی و خیانت
دارد؟ این آدمها و مشاوران و بزرگانشان باید پاسخی قانع کننده برای رفتار
خود پیدا کنند، وگرنه فردای قیامت بخاطر هزینههایی که به نظام و رهبری وارد کردند، شرمنده می شوند.
خدایا تو شاهد باش که من اینها را با خون دل و اشک دیده نوشتم و از همین
حالا، خودم را برای انواع و اقسام تهمتها آماده کردهام. تحریمیهایی که
تا دیروز مدعی تقلب و انتخابات از پیش تعیین شده بودند، امروز به ریش ما
میخندند و ما را ناامید میخوانند. خودیهای بابصیرت هم لابد لحنم را
توهین آمیز میدانند و تکفیرم میکنند. اما اینها را مینویسم تا بعضیها
خودشان را به فراموشی نزنند و فردا از ما طلبکار نشوند، هرچند همین الان هم طلبکار شدهاند!
البته من از نتیجه انتخابات به هیچ وجه ناراحت نیستم. اینها گلایه از
انتخاب مردم نیست. ما اهل جرزنی نیستیم. ما به رای مردم احترام
میگذاریم. امام بزرگوار ما فرمود: «اکثریت هرچه گفتند، آرائشان معتبر
است ولو به ضرر خودشان باشد» اتفاقا از این جهت، مظلومیت نظام و رهبری
بعد از چهار سال دروغ و تهمت ضدانقلاب ثابت شد و همه فهمیدند که نظام
اسلامی به رای و انتخاب مردم خیانت نمی کند.
پس قصد من از این مطلب، فقط گلایه از ندانمکاری مدعیان بابصیرتی است که
ادعاهای بزرگی دارند اما جامعه را نمیشناسند و درک درستی از سیاست
ندارند. قادر نیستند در لحظات حساس، تصمیم درست و مقتضی را بگیرند. حاضر
نیستند بخاطر مصلحت بالاتر از منفعت شخصی و جناحیشان بگذرند. سیاست را
صفر و صد می کنند. آدمها را سیاه و سفید میبینند. بیش از اندازه گرفتار
تصمیمات محفلی خودشان هستند و علی رغم همه ادعاهایی که درباره ولایتمداری
و انقلابی گری دارند، بدترین و بزرگترین ضربه ها را به نظام و رهبری می
زنند و رگ غیرتشان هم نمی زند.
آیت الله محسن غرویان، از فعالان حوزه و شاگرد سابق محمد تقی مصباح یزدی، از
نقش شاگردان و مریدان مصباح در مداخلات افراطی سیاسی و بر هم زدن برخی
میتینگ ها و سخنرانی ها پرده برداشت و همزمان گفت: "دولت احمدینژاد زاییده حلقه مصباح است."
به گزارش فرارو، ماهنامه نسیم بیداری در گفت و گویی با محسن غرویان
شاگرد سابق محمد تقی مصباح نوشت:
*کسانی وجود دارند که تحلیل شان این است که آیت الله مصباح یزدی شخصیتی
هستند که بر اساس شناخت علمی و فرهنگی و شناخت نسبت به افکار، آقای احمدی
نژاد را تأیید کردند، بنابراین تأییدات ایشان بر اساس شناخت هایی است که
ایشان از افکار و اندیشه های آقای احمدی نژاد داشتند؛ بنابراین می توانیم
دولت آقای احمدی نژاد را از این جهت، محصول حمایت های آیت الله مصباح یزدی بدانیم.
*شاگردان مصباح یزدی متفاوت هستند؛ برخی از این شاگردان، نماینده مجلس
بودند، مثل آقای حسینی شاهرودی که نماینده شاهرود در مجلس بود و بعد به
رحمت خدا رفت؛ خود آقای ابوترابی که الان نائب رئیس مجلس هستند، ایشان هم
از شاگردان مصباح یزدی در مؤسسه در راه حق هستند و جزو گروه ((ب)) هستند
که ما جزو گروه ((ج)) بودیم؛ یعنی این ها یک گروه از ما جلو تر بودند؛
برخی از این شاگردان هم خیلی در کار سیاسی وارد نشدند و بیشتر در کارهای
علمی و فرهنگی بودند، ولی کم و بیش افرادی از این شاگردان، وارد بحث های
سیاسی و فعالیت های سیاسی شدند.
*تأثیر گذاری بیشتر از جانب جریان آیت الله مصباح یزدی، از همین انتخاب
آقای احمدی نژاد در سال 84 به بعد شروع شد.
* مصباح یزدی، مثل رهبری یا مثل شهید بهشتی و آیت الله هاشمی رفسنجانی،
وارد متن کارهای نظام و انقلاب نشدند و بیشتر به همان کارهای حوزوی و
علمی پرداختند، اما کم کم، به خصوص از سال 84 به بعد، ایشان وارد این بحث
های سیاسی شدند و حمایت های خیلی شدید و افراطی از آقای احمدی نژاد
داشتند که می توان این دولت 8 ساله را منصوب به جریان آیت الله مصباح
یزدی دانست.
*امروزه شخصیت آیت الله مصباح یزدی بیشتر از آن که یک شخصیت علمی باشد،
یک شخصیت سیاسی شده، چرا که آن حرکت علمی ایشان و جریان پیرامونی ایشان
رنگ باخته و تحت الشعاع حرکت سیاسی قرار گرفته است.
* این موضوع را من خیلی و به این شکل کلی قبول ندارم. ببنید! خود انجمن
حجتیه هم باید از جهات مختلف خود، تجزیه و تحلیل شود و بعد ببینیم این
جریان مصباح همان جریان انجمن حجتیه هست یا نه؛ این حرف که تفکر آیت الله
مصباح یزدی و جریان او تفکر انجمن حجتیه است، به لحاظ آن جشن نیمه شعبانی
مطرح می شود که امام در یک سالی گفته بودند، به دلایل خاصی، در نیمه
شعبان جشن نگیرید، اما در مؤسسه در راه حق که آیت الله مصباح یزدی در آن
بودند، جشن گرفتند و انجمن حجتیه هم روی جشن نیمه شعبان خیلی تأکید کرد و
از آن جا، این بحث پیش آمد که مؤسسه در راه حق و آیت الله مصباح یزدی،
همان مشی انجمن حجتیه را دارند؛ ولی باید توجه داشت که تفاوت هایی هم وجود دارد.
مثلا انجمن حجتیه خیلی با فلسفه میانه ای ندارند، اما آیت الله مصباح
یزدی با فلسفه معروف اند و بیشتر بحث های ایشان بحث فلسفی است. یعنی این
ها تفاوت هاست؛ من این موضوع را به طور 100 درصد قبول ندارم که تفکر آیت
الله مصباح، همان تفکر انجمن حجتیه است؛ یک مشترکاتی دارد و یک سری
مختلفات و وجوه امتیازی؛ این را باید اهل اطلاع بنشینند و کاملا حلاجی و
تحلیل کنند و آن وقت وجوه امتیاز و اشتراکش معلوم می شود. تفاوت دیگر این
است که در خود انجمن حجتیه هم دو دستگی و بلکه چند دستگی وجود داشت؛ مثلا
بعضی از افراد انجمن حجتیه، اصلا قائل به تشکیل حکومت دینی قبل از ظهور
امام زمان(عج) نیستند و با اصل حکومت دینی و ولایت فقیه مخالفند و می
گویند تشکیل حکومت اسلامی، کار امام زمان(عج) است، ولی آقای مصباح یزدی
این طور نبودند و قائل به تشکیل حکومت دینی و اسلامی اند و این هم باز تفاوتی است.
* خیلی تأکید روی سنت و نیز روی بی اعتنایی به رأی مردم و نظر مردم و
این جور چیزها؛ می توان گفت این ها شباهت است.
* ایشان از نظر علمی، حق استادی به گردن بنده دارند، ولی سر این مسائل
افراطی که در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام اتفاق افتاد، من دیگر نتوانستم
در مسائل سیاسی و اجتماعی، با آن ها همکاری داشته باشم و استعفای خودم را
نوشتم و استعفای مکتوب من هم آن جا موجود است. چون این ها وارد جریانات
سیاسی شدند، مثل جریان بهم زدن سخنرانی هاشمی رفسنجانی در حرم حضرت
معصومه(س) در 15 خرداد سال 85؛ داستانش مفصل است؛ من در این جور کارها
گفتم که نمی توانم با آن ها همکاری کنم و لذا همکاری خودم را با آن جا
قطع کردم. یک کارهای خیلی شدید افراطی در آن جا انجام می شد؛ مثلا در
زیرزمین مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام ، یک اتاقی بود که اتاق محکمه و اتاق
تفتیش عقاید بود و آن جا برخوردهای خیلی غیر اخلاقی با افراد می کردند؛
برخوردها به خاطر مسائل سیاسی و اجتماعی بود که حالا من فعلا بنا ندارم
آن ها را خیلی باز کنم و توضیح دهم؛ لذا دیگر از نظر سیاسی و اخلاقی من
نتوانستم آن روش های تند و افراطی، و نیز بد اخلاقی های سیاسی و اجتماعی
آنان را تحمل کنم، لذا ادامه همکاری ندادم و استعفا کردم.
سید محمد خاتمی: خواست حداقلی ما نجات کشور است.
سید محمد خاتمی در جمع تعدادی از فعالان اصلاح طلب ضمن تشکر از عارف و
اعلام رای به روحانی گفت: خواست حداقلی ما نجات کشور است.
او گفت خطاب من به مردم عزیز، اصلاح طلبان و کلیه جریاناتی که می خواهند
تحول ایجاد شود این است که باید به صحنه آمد و رای داد، و ان شاء الله یک
انتخابات خوب و یک موجی داشته باشیم که امکان تغییر نتیجه کار وجود نداشته باشد.
خاتمی با اشاره به مساله ائتلاف گفته است: به هر حال مسئله با عقلانیت
پیش رفت و معلوم شد که همه دلسوزیم، همه دلمان برای مصلحتها و
اصالتهایی که وجود دارد، میسوزد و دلمان میخواهد که ایران و ایرانی
سرنوشتی بهتر از این داشته باشد که حالا دارد.
وی در خاتمه افزود: امیدوارم که شما هم موفّق باشید و کارتان را در این
چند روزه ادامه بدهید و این اجماعی که حاصل شده است، ائتلافی که رخ داده
است، تقویت بشود و در میان مردم هم این گونه باشد و إنشاءالله بتوانیم
نتیجة خوبی را از این انتخابات بگیریم.
متن کامل بیانات خاتمی در وبلاگ «کُنج درون»
.: Weblog Themes By Pichak :.