از رأی به احمدی نژاد توبه میکنم
حدوداً دو سال و نیم پیش با آقای احمدی نژاد خداحافظی کردم. یک سال پیش هم با احمدی نژادیها. البته بعضیها فوراً این دومی را به حساب توبهام از رأی به احمدینژاد گذاشتند، با این که آن لحظه منظورم این نبود. ولی الآن از رأی خودم به آقای احمدینژاد توبه میکنم. یعنی پشیمانم. مطمئناً اگر انتخابات سال 88 دوباره برگزار شود، دیگر به ایشان رأی نمیدهم.
متأسفم که رأیم را خرج کسی کردهام که به راحتی از طرف من (یکی از مردم) قانون شکنیهایش را توجیه میکند. متأسفم که به نهادهای قانونی کشور اهانت میکند و همه اینها را به حساب من و مردم میگذارد. متأسفم که با افتخار تمام شأن و اعتبار جمهوری اسلامی و نهادهای آن را زیر سؤال میبرد
اصلاً بحث حمایت از مجلس و یا نمایندگان مجلس نیست. متأسفانه کار را به جایی رساندهاند که یا باید این ور خط باشیم یا آن ور خط. یا باید طرف رئیس جمهور باشیم یا طرف مجلس. یک نگاه کاملاً قبیلهای. ولی من اصلاً این دوقطبیهای مسخره را قبول ندارم. داریم درباره دولت و مجلسی حرف میزنیم که به یک نظام سیاسی تعلق دارند. مگر دو حکومت داریم؟
این نگاه قبیلهای، باعث شده که ادبیات بعضیها مقایسهای شود. وقتی از رفتار دولت انتقاد میکنیم، فوراً میگویند: خب مجلس هم همین طور است! و یا چون به ادبیات احمدی نژاد اعتراض میکنیم، میگویند: خب مطهری هم گفت پفیوز! در حالی که این مقایسه کاملاً اشتباه است. آیا درگیری شخصی و متقابل دو نفر که هنوز هم ادامه دارد، شبیه بیاحترامی یک نفر (رئیس جمهور) به کلیت مجلس است؟ تا کی قرار است با این منطق چشممان را ببندیم؟
برخی به صراحت از رفتار توهین آمیز احمدینژاد حمایت میکنند با این توجیه که رفتارش در خور این مجلس است و یا با این ادعا که این مجلس در رأس امور نیست ، مگر آن روز که امام، مجلس شورای اسلامی را در رأس امور میدانست، مجلس بیعیب و نقص بود و همه نمایندگانش معصوم و کارامد و کارشناس بودند؟ بحث بر سر جایگاه این نهادها و دستگاهها در نظام جمهوری اسلامی است.
حرف من این است که نتیجه طبیعی رفتار فعلی احمدی نژاد، مسخره کردن و مسخره شدن جایگاه مجلس برای همیشه است ، نه فقط مجلس فعلی. گیرم که برخی نمایندگان از سر لج و یا مشکل شخصی با احمدینژاد، این سؤالات را مطرح کرده باشند ولی وقتی ارزش و جایگاه نهاد قانون گذاری کشور با عباراتی سخیف و اهانت آمیز، دچار خدشه میشود، ضررش فقط به همین دوره نیست، دودش به چشم همه دورهها میرود.
این قضیه نه فقط درباره مجلس که درباره همه نهادهای مملکت صادق است. وقتی آقای رئیس جمهور که به خاطر جایگاه حقوقیش و نه حقیقی، باید در مجمع تشخیص مصلحت نظام حاضر شود و نمیشود، این بیاحترامی ممکن است فردا و پس فردا از سوی هرکس دیگری هم تکرار شود. چراکه یک بار رئیسِ بهترین دولت تاریخ آن را انجام داده و آب از آب تکان نخورده، خیلی از دوستان هم آن را تأیید کردهاند! چرا؟ چون حال هاشمی رفسجانی را گرفته است!
بیاحترامی به رئیس جمهور و دولت هم همین طور. هیچ فرقی نمیکند. وقتی به رئیس جمهور قانونی کشور که با رأی مردم به قدرت رسیده توهین شود، در دورههای بعدی هم ممکن است این اتفاق تکرار شود. آن کسی که امروز توهین می کند ، شاید فردا خودش منتخب مردم شود و توهین بشنود.چون این رویه بارها و بارها تکرار شده و به عادت تبدیل شده است.
توجیه کنندگان و حامیان متعصب، حواسشان نیست که این نهادهای قانونی کشور است که زیر سؤال میرود. امروز به بهانه دوستی با احمدینژاد و دشمنی با رقبای او، از رفتار رئیس جمهور با مجلس حمایت میکنند و خیلی راحت از کنارش میگذرند. فقط به این بهانه که فلان طراح سؤال، بصیرت ندارد و یا سؤالش سیاسی است!
. من البته با طرح سؤال از احمدی نژاد اصلاً موافق نبودم؛ چون با همین سواد کم سیاسی و با توجه به روحیات خاص احمدینژاد و سابقهاش، میدانستم که او به سؤالات پاسخ درستی نمیدهد و از هر راهی برای له کردن، مسخره کردن و تحقیر نهاد قانون گذاری کشور استفاده می کند که کرد! واقعاً نمیدانم که طراحان سؤال طبق چه استدلالی منتظر جواب درست رئیس جمهور بودند؟
از آن طرف هم برخی آدمها و رسانههای ظاهراً جدا شده از احمدینژاد، با ذوق فراوان درباره شکست طراحان سؤال گفتند و نوشتند. طوری رفتار میکنند که انگار نمایندگانِ مجلسِ یک کشور دیگر به رئیس جمهور ایران اعتراض کردهاند و احمدینژاد در مجمع عمومی سازمان ملل و در مبارزه با نمایندگان آمریکا و اسرائیل سربلند بیرون آمده است!
همان هائی که یک جمله آدمها را در فلان جلسه خصوصی و یا عمومی، دلیل ضدیت آنها با ولایت میدانند و تا مدتها بر سر بصیرت آدمهای مختلف حرف میزنند ولی یازده روز ایستادن علنی، عملی و صریح احمدی نژاد را مقابل رهبری، توجیه و از طرف او معذرت خواهی میکنند و سؤال از رئیس جمهور را هم لجبازی شخصی طراحان میدانند. انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است.
خوشبختانه از همین موقعیتها معلوم میشود که این همه سروصدا و دعوا بر سر انقلاب و ولایت، فقط بهانه است برای کوبیدن رقبا و رسیدن به قدرت. ظاهراً و باطناً دعوا بر سر همان لحاف ملاست.
(نوشته ای از امید حسینی)
حمایت حماس از مخالفان حکومت اسد در سوریه
رهبری حماس دو هفته پیش در تهران، ملت ایران را ذخیره استراتژیک مردم فلسطین توصیف کرد، ولی حالا در قاهره از مخالفان داخلی تنها متحد استراتژیک حکومت ایران در منطقه پشتیبانی کرده است.
اسماعیل هنیه، رهبر حماس در نوار غزه، طی نطقی در دانشگاه الازهر، بزرگ ترین مرکز دینی مسلمانان اهل تسنن، برای نخستین بار "بی طرفی" در قبال سوریه را کنار گذاشته و مخالفان بشار اسد را "قهرمان" توصیف کرده است.
او روز جمعه گفت: "من به تمام مردم بهار عربی درود می فرستم... به مردم قهرمان سوریه که برای آزادی، دموکراسی و اصلاحات تلاش می کنند درود می فرستم."
صلاح بردویل، از مقام های حماس در نوار غزه نیز گفته است: "هر یک قطره خونی که در سوریه ریخته می شود دل مردم فلسطین را خون می کند. هیچ ملاحظه سیاسی نمی تواند باعث شود که ما چشمانمان را به آنچه در سوریه اتفاق می افتد ببندیم."
با وجود این اظهارات، محمود زهار، دومین مقام ارشد حماس در غزه، به بی بی سی فارسی گفته است که حماس در امور داخلی سوریه دخالتی ندارد.
اما با وجود صحبت هایی که اسماعیل هنیه و دیگر مقام های حماس درباره سوریه کرده اند، اتحاد حماس با ایران ادامه خواهد یافت. هنیه به طور صریح علیه رژیم اسد حرفی نزد و فقط از آزادیخواهی مردم سوریه حمایت کرد.
جدایی نادر از سیمین برنده اسکار شد
ممنون آقای فرهادی! تو با هنرت توانستی مردم این سرزمین را سر افراز کنی
تندیس طلائی اسکار برای اولین بار به یک فیلم ایرانی (جدایی نادر از سیمین) به کارگردانی اصغر فرهادی رسید. این فیلم در رقابت با 4 نامزد اصلی دیگربرنده جایزه بهترین فیلم خارجی شد. اصغر فرهادی بعد از دریافت جایزه ابتدا به زبان فارسی به مردم ایرا ن سلام کرد و سپس صحبتهایش را اینگونه ادامه داد:
ایرانی های زیادی در سراسر جهان در حال تماشاى این لحظهاند و تصور می کنم که خوشحالند. نه فقط به خاطر یک جایزه مهم، یک فیلم یا یک فیلمساز. آنها خوشحالاند چون در روزهایى که میان سیاستمداران حرف از جنگ، تهدید، و خشونت تبادل می شود، نام کشورشان ایران از دریچه باشکوه فرهنگ به زبان مىآید. فرهنگى غنى و کهن که زیر غبار سیاست پنهان مانده است. من با افتخار این جایزه را به مردم سرزمینم تقدیم مىکنم. مردمى که به همه فرهنگها و تمدنها احترام مىگذارند و از دشمنى و کینه بیزارند.
ملاصالح مازندرانی (م1086ه)(صاحب شرح بر کافی و حاشیه بر معالم) برای حضور درکلاس درس ؛ از منــزل تا مدرسه کاه میریخت تا در برگشت از درس ؛ راه منــــــــــــــــــــــــزل را گم نکند. با این حال صاحب بهترین یا از بهترین شـروح بر کافی است.(مرحوم اقــــــای بهجت رضوان الله علیه )
میگویم: همین علما و بزرگان بودند که با همه مشقات و سختی و همه ابتلائات ؛ نشر و بحث و تعلیم و تعلم و ممارست بر علم را رها نکردند. مـــــــــــــــــاها چه؟؟ گربه عطسه می کند درب علم و معنویت تعطیل میشود ، دنبال عَلَقه و مُضغه میدویم. سریعاً هم خیلی خوش صدا و خوش قلم خطبه غرائی بر جهاد معاش!! می نویسیم.
خلاصه جوینده مداوم علم بما أنّه علم ، کما ذَکَرنا ، خیلی کم است.
خطبه 91
دعونی و التمسوا غیری ... ان ترکتمونی فانا کاحدکم و لعلی اسمعکم و اطوعکم لمن ولیتموه امرکم. و انا لکم وزیرا" خیر لکم منی امیرا".
مرا به حال خود واگذارید و سراغ کس دیگری بروید ... اگر مرا به حال خود واگذارید من نیز یکی مانند شما خواهم بود و شاید از همه شما حرف شنواتر و مطیع تر نسبت به کسی که او را ولایت امرش داده اید. اگر من در مقام وزارت – مشاور امین برای خلفا – باشم برای شما بهتر است تا این که امیر شما باشم.
1 . امام علی قائل به حکومت ظاهری بر اساس خواست و نظر مردم بوده است و این یعنی دموکراسی.
2 . امام علی با توجه به مقام و جایگاه رفیعش و نیز جایگاه خلافت ، قاعدتا" دلیلی ندارد که با مردم تعارف بکند.
3 . امام علی در چندین مورد در نهج البلاغه خلافت و جانشینی پیامبر را حق خود میدانست و دیگران را به نوعی غاصب این منصب معرفی میکرد.
4 . سؤال: پس چرا با وجود مراجعه و اصرار مردم آن حضرت از پذیرش بی چون و چرای خلافت استنکاف میکرد؟
5 . چند گونه پاسخ میتوان به این سؤال متصور شد:
الف – علی (ع) با آن که خلافت را حق خود میدانست ولی راه برگزیده شدن به خلافت را از طریق اقبال مردم میدانست یعنی قائل به فرایند انتخابات و مشروعیت خلافت به واسطه اقبال مردمی بود. اگر این باشد میتوان این حق را برای آن حضرت قائل شد که بنا به هر دلیلی از پذیرش امر خلافت استنکاف کند. یعنی دیگر بحث تعارف و این قبیل مسائل نیست بلکه حقی است که آن حضرت از آن میگذرد.
ب _ علی (ع) با آن که خلافت را امری اعطایی از جانب مردم نمیدانست بلکه امری اعطایی از جانب خداوند میدانست ولی مقبولیت مردمی را رکن اساسی در تشکیل حکومت توسط حاکمان میدانست. سؤال: پس چرا با قوت تمام اصرار مردم مبنی بر پذیرش خلافت را رد میکرد؟
جواب: شاید میدانست یا میدید که اصرار آنان از روی احساس است نه مصلحت بینی برای خود و جامعه خود. زیرا طی چهل سال روحیات حاکمان و مردمان به شدت اشرافی شده بود و از آنچه دین محمد برای آن آمده بود ، فاصله گرفته بود. لذا آن حضرت به عینه میدید که او با آن افکار متعالی به درد آنها و جامعه آن روز نمی خورد و جز زحمت و دردسر برای خود و آنها حاصل دیگری نخواهد داشت. چنان که در عمل نیز چنین شد.
ج _ استنکاف آن حضرت در پذیرش ابتدایی امر خلافت این بود که آن حضرت به جهت اجحافات و بی اعتنایی هایی که در این مدت نسبت به آن حضرت شده بود ، واکنش طبیعی اش همین بود که در این بیست و پنج سال کجا بودید که حالا یادتان افتاده است شخصیتی چون علی را نیز در میان خود داریم! این تز میتواند قابل تأمل باشد.
د _ نکته آخر این که علت استنکاف ابتدایی حضرت ، عاقبت بینی آن حضرت بود. ایشان احوال مردم و جامعه را دیگرگونه میدید و چه بسا اصلاح ناشدنی. ولی اگر خود عنان امور را در دست می گرفت نمی توانست نسبت به آن چه شده است بی تفاوت بنشیند. و از آنجا که مردم را غلتیده در تعیّش و تنعّم میدید اصلاح آنان را بسیار سخت می دانست. لذا با زبان بی زبانی فریاد میکرد که نه من به درد شما میخورم نه شما به درد من. چیزی که در آخرالنهایه صراحتا" بر زبان راندند.
نکته لطیفه:
علی(ع) به نکته ای اشاره میکند که بازگو کردنش خالی از لطف نیست. وزارت به جای امارت. امارت مسئولیت آور است. بازخواست از زیر دستان را دارد. دشمن تراشی دارد. عزل و نصب وکینه و خصومت و دشمنی دارد. چیزی که در عمل نیز شاهدش بودیم. اما وزارت منصبی است که اگر امیر صلاح ببیند و بداند از وزیر مشاوره میگیرد. کاری که خلفای اول و دوم میکردند. ولی اگر صلاح نداند در این صورت وزیر مسئولیتی ندارد و به زندگی عادی خود میپردازد. کاری که علی در دوره عثمان مجبور به انجام آن شد.
کلام آخر:
شما کدام مؤلفه را به صواب نزدیکتر می بینید؟ راستی علی(ع) به چه دلیل از قبول فوری امر خلافت ، آن هم با آن همه اصرار بی نظیر مردم ، استنکاف می نمود؟ به ویژه آن که اگر این مطلب را در نظر داشته باشیم که ما شیعیان آن حضرت را منصوب پروردگار به ولایت و جانشینی پیامبر(ص) می دانیم. مگر آن که بین خلافت و ولایت و نیز بین مشروعیت ولایی که از جانب خداست و مقبولیت عامه که امری اجتماعی است و طبعا" عهده دارش مردمان هستند ، تفاوت قائل شویم.
از خدای بزرگ میخواهیم که همه بندگانش را در صراط مستقیم خویش باقی بدارد.
رمز موفقیت سخنرانان برجسته دینی
اولین سخنران که در عرصه منبر به شهرت فراگیر دست یافت ، مرحوم حجة الاسلام محمدتقی فلسفی بود. رمز موفقیت ایشان وارد کردن مباحث علمی به منبر بود. ایشان از کتاب ها و مجلات علمی مطلع بود و در سخنرانی های خود از کشفیات دانشمندان و مباحث علمی آنان برای اثبات سخن خود استفاده می کرد. ایشان یک نوآوری دیگر هم داشتند که روضه را از سخنرانی جدا کردند. مثلاً در پایان سخنان خود می گفتند: تا اینجا عرضم تمام ، چند کلمه ای هم توسل کنیم و شروع به خواندن روضه می کردند.
بعد از ایشان ، مرحوم حجة الاسلام شیخ احمد کافی در میان مردم جایگاه ویژه ای پیدا کرد. او در بدترین زمان ممکن از لحاظ گسترش فساد و فحشا در بدترین مکان ممکن که چهارراه گمرک بود و در واقع بیشترین مراکز فساد در این نقطه شهر قرار داشتند ، ساختمانی را تحت عنوان " مهدیه " بنا نهاد که هم اکنون نیز دایر است. نکته جالب سخنرانی های ایشان صراحت لهجه و بیان مسائل روز و مبتلابه مردم از زبان خودشان بود. نوآوری و ابتکار ایشان در به کارگیری عنصر داستان مخصوصاً داستان های تاریخی در منبر بود که قبل از ایشان کمتر سابقه داشت و همین باعث اقبال مردم به وی شده بود.
حجة الاسلام شیخ حسین انصاریان سخنران دیگری است که محبوبیت خاصی در میان قشر خاصی از مردم دارد. شاید برخی به خاطر آهسته صحبت کردن ایشان ، طرفدار او نباشند اما باید بدانیم ایشان با وارد کردن استدلال های قرآنی و روایی به منبر در میان همه سخنرانان از حیث اقناع اندیشه مخاطب ، بی نظیر است. اقناع اندیشه و تحریک احساسات دو عنصر اصلی منبر هستند که الحق و الانصاف در بخش اقناع اندیشه کسی به پای شیخ حسین انصاریان نمی رسد.
در این زمان سه سخنران دیگر در میان مردم به شهرت و محبوبیت دست یافته اند. حاج آقا پناهیان ، حاج آقا نقویان و جناب آقای دکتر رفیعی . هر یک از این سه نفر ، یک نوآوری در عرصه منبر به وجود آورده اند.
پناهیان نکات روان شناختی را به عنوان شاخصه اصلی سخنرانی خود برگزیده است و به جای این که از خود الفاظ آیه و حدیث استفاده کند ، یک مطلب به ظاهر ساده را آن چنان پرورش میدهد که گاهی در منبر ایشان اگر چه حتی یک حدیث هم گفته نمی شود ، اما آنچه دریافت می شود ، تماماً معارف ناب اسلامی است.
نقویان عنصر شعر را وارد منبر کرد و در این زمینه گوی سبقت را از دیگران ربود. استفاده بجا از اشعار و تمثیلات ادبی ، جایگاه درخوری را در دل جوانان فرهیخته باز کرد.
دکتر رفیعی هم با دسته بندی آیات و روایات در موضوعات خیلی ریز و کاربردی ، عموم مردم را از قشرهای مختلف مخاطب سخنان خود ساخت. به طوری که با گوش کردن به یک سخنرانی ایشان کافی است تا با انبوهی از آیات و روایات در یک موضوع آن هم به صورت دسته بندی و نموداری مواجه شوید و بهرمند گردید.
(بر گرفته از وبلاگ جناب آقای علی محمدی)
سلام بر رجائی!
اول – حَسَنان بنا به فرموده مرحوم شهیدی در ترجمه نهج البلاغه خود ، به معنی کنار استخوان بازو است نه دو پهلوی ایشان که معنی عِطفای است.(ص451 ، ادامه پاورقی 12)
دوم - از سر بی اطلاعی قلم میزنید! چرا شما که به دیگران توصیه می کنید در حیطه تخصصشان قلمفرسایی کنند ، خود بدان ملتزم نیستید؟! به نظر میرسد اگر در همان مسائل سیاسی عصر کنونی و مربوط به انقلاب خودمان بنویسید ، برایتان بهتر باشد. حداقل هزینه کمتری دارد!
سری به وبلاگ متروک من(احیای تفکر شیعی) بزنید و در بخش درسی از نهج البلاغه کنکاشی کنید تا ببینید علی -ع- حکومت را حق خود - حق خداداد خود - میدانست یا نه؟ و اصولاً اگر حق خداداد خود نمی دانست ، داعیه دیگری نمی توانست داشته باشد ؛ چون مردم به دیگری اقبال کرده و آن دیگری را برگزیده بودند.
اصلاً بگذارید دو مطلب را که اشاره مستقیم به بخشی از همین نوشته شما دارد ، در اینجا بیاورم.
علی -ع- و شکوه از غصب حق او
امیر مؤمنان -ع- در خطبهء شقشقیه وقتی سر درد دلش باز می شود چنین از نامرادی های روزگار و غاصبان حقش زبان به گلایه می گشاید:
به خدا سوگند که فلان (ابوبکر) جامهء خلافت را پوشید در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به خلافت چونان محور است نسبت به سنگ آسیا... پس از خلافت دست شستم (دامن از خلافت برچیدم) و در این اندیشه بودم که کدام از دو راه را برگزینم؟ با دست تنها به ستیز برخیزم یا صبر پیشه کنم؟! ... پس دیدم شکیبائی خردمندانه تر است. صبر نمودم در حالی که گوئیا خار در چشمانم دارم و صدا در گلویم شکسته است (بغضی نهفته در گلو دارم زیرا) میدیدم که میراثم به تاراج رفته است ( تاراج این و آن شده است) ... .
... تا این که زمان او (عمر بن خطاب) سر آمد و گروهی را که من نیز در میان آنان بودم نامزد تصدی خلافت کرد. خدایا چه شورایی؟! من از نخستین (ابوبکر) چه کم داشتم که مرا در پایهء او نپنداشتند و در صف اینان قرارم دادند؟! ناچار با آنان همراه و دمساز شدم. اما یکی(طلحه یا سعد بن ابی وقاص) از کینه راهی برگزید و دیگری(عبد الرحمان بن عوف) به دامادش تمایل کرد. این دوخت و آن برید.
نگوئید که این خطبه از آنِ علی نیست که مرغان پخته هم بر آن گفته میخندد ؛ زیرا در جایی که حتی شارحان اهل سنت پذیرفته اند که این خطبه از شاهکارهای ایشان است ، من و شما و امثال حیدر علی قلمداران و دیگران که داعیه تشیع داریم ، چه داعی بر انکار داریم؟ جز ...!
امامت و خلافت علی(ع)
برخی می پندارند که علی - ع - فقط در خطبهء شقشقیه از حق مغصوب خود داد سخن داده است. و به زعم خود میخواهند در انتساب این خطبه به آن حضرت تشکیک کنند. برخی گفته اند نوع ادبیات به کار برده شده در این خطبه با روح جوانمرد امام علی سازگار نیست ، پس از او نیست. بعضی نیز با تشکیک در سند خطبه تلاش کرده اند از بیخ و بن این خطبه را از حَیِّز موضوعیت بیاندازند.
در این مجال سعی من بر این است تا با آوردن خطبه های آن حضرت در نهج البلاغه در خصوص خلافت خویش این نکته را ملموس کنم که ایشان در هر فرصتی گریزی به مسأله أحَقّیت خود در امر خلافت زده است. ببینید:
امیر مؤمنان در شش خطبه و سه نامه و یک کلمه قصار به حق خلافت خود اشاره کرده است.
خطبه 3 (موسوم به شقشقیه):
این خطبه که از قضا یکی از شاهکارهای ادبی و کلامی آن حضرت محسوب می شود درد دلی نیمه تمام است که به قول خود آن حضرت سخنی بود که به یکباره آمد و دیگر تکرار نمی شود.
این خطبه تمام آنچه را که باور علی(ع) در مورد سه خلیفه پیش از خود بوده است ، با وضوح تمام بیان کرده است. از آنجا که این خطبه مشهور بین همگان است از آن در می گذرم.
خطبه6(امامت):
به خدا قسم از پس رحلت رسول خدا تا به امروز پیوسته حق مرا از من باز داشته اند و دیگری را بر من مقدم داشته اند.
خطبه 74 (امامت و ...):
همانا میدانید که من از دیگران به خلافت سزاوارترم. به خدا سوگند بدانچه کردید گردن می نهم تا زمانی که مسلمانان ایمن باشند و کسی را جز من ستمی نرسد.(از خدا) اجر چنین گذشتی را چشم دارم.
خطبه87 (اهل بیت):
کجا می روید؟ چه هنگام باز می گردید؟ علامتها بر پاست و دلیلها هویدا.گمراهی و سرگشتگی تا کجا؟ خاندان پیامبرتان در میان شماست. آنان زمامداران حق و یقینند و پیشوایان دین. حرمت آنان را چون قرآن پاس بدارید و همچون شتران تشنه که به آبشخور رو آورند به آنان رو آورید.
خطبه 109 (اهل بیت):
ما درخت نبوت و جایگاه فرود آمدن رسالت و محل آمد و شد فرشتگان رحمتیم. ما کان علم و چشمه سار بینش هائیم. یاور و دوست ما امید رحمت می برد و دشمن و کینه جوی ما در انتظار قهر و غضب الهی است.
خطبه 162(حق به تاراج رفته):
گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند(که دلیلی جز خودخواهی و انحصار طلبی نداشت) و گروهی(علی ) سخاوتمندانه از آن دست کشیدند.
خطبه172 (امامت و ...):
(ابوعبیده جراح یا سعد بن ابی وقاص خطاب به علی - ع -: پسر ابوطالب تو بر خلافت آزمندی!) به خدا سوگند شما آزمندترید در حالی که - از نظر قرابت - از رسول خدا دورترید. ولی من به امر خلافت از شما مخصوص ترم و به پیامبر نزدیکتر. من حقی را که از آنم بود مطالبه کردم در حالی که شما مرا از رسیدن به آن باز می دارید.
خطبه 217(اوج مظلومیت):
خدایا قریش پیوند خویشاوندی مرا بریدند و کار مرا دیگرگونه کردند و همگی برای مبارزه با من در حقی که از همه آنان سزاوارترم متحد شده اند(با این بهانه که) حق را اگر توانی بگیر و الا یا با غم و اندوه صبر پیشه کن یا با حسرت بمیر. پس به اطرافم نگریستم و دیدم نه یاوری دارم و نه حامی ای که از من دفاع کند جز خانواده ام که نمی خواستم جانشان را به خطر اندازم. پس خار در چشم آب حسرت را جرعه جرعه نوشیدم.
نامه 28 (مظلومیت امام):
(علی -ع- به معاویه) گفته ای که چونان شتر مهار کرده مرا به سوی بیعت می کشیدند. خواستی نکوهشم کنی اما ستایشم کردی. مسلمان را چه باک که مظلوم واقع شود تا وقتی که بر دین خود استوار است؟
نامه45 (قصه پر غصه فدک):
امام علی در نامه ای به عثمان بن حنیف چنین می نگارد:
از مال دنیا فدک را داشتیم. مردمی بر آن بخل ورزیدند و مردمی(اهل بیت) سخاوتمندانه از آن گذشتند. و نِعمَ الحَکَمُ الله.
نامه62 (امامت و حکومت):
به خدا سوگند در دلم نمی گذشت و به ذهنم خطور نمی کرد که روزی عرب خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بگیرد. یا مرا پس از وی از عهده دار شدن آن باز دارد. تنها چیزی که نگرانم کرد شتاب مردم به سوی فلانی(ابوبکر) برای بیعت با او بود. پس از بیعت خودداری کردم تا آن هنگام که دیدم گروهی از اسلام بازگشته(مرتد شدند) و قصد نابودی دین محمد را دارند. پس ترسیدم اگر اسلام و یارانش را یاری نکنم رخنه ای در آن به وجود آید یا نابود شود. (دیدم) مصیبت نابودی دین محمد بسی سخت تر از رها کردن حکومت بر مردم است (پس بیعت کردم تا دین محمد باقی بماند).
[فکر نمی کنید اگر عمیق تر به این گونه مسائل نگاهی بیاندازید ، برای خودتان بهتر است تا این که در تخیلات زندگی کنید؟ همه چیز دانسته ها و باورها و بافته های من و شما و ما و این و آن نیست ، واقعیات دیگری نیز هست که چشم پوشی عمدی یا سهوی از آنها خسارات فکری و انحراف عقیدتی ایجاد می کند.
هم چنان که حرص میخورید که چرا دیگران چنانند ، کمی هم برای خودتان حرص بخورید که چرا من چنینم؟ و بالاتر از آن ، به دیگران هم این اجازه را بدهید که آنان هم حرص بخورند که چرا شما و امثال شما چنینید؟
از اصول روشنفکری و دموکراسی و آزادی و لیبرال مسلکی ، یکی همین آزادمنشی است دیگر! که ظاهراً شما در مواجهه با دیگران از آن بی بهره اید و در عین دادن پز روشنفکری و تفکرات ایده آلیستی و رئالیستی ، به هیچ کس اجازه نُطُق و نفس کشیدن نمی دهید! نمونه اش: از خودتان پرسیده اید که چرا علی آقا ؛ تنها منتقد سرسخت گروه کمیل! روزه سکوت گرفته و دیگر اظهار نظر نمی کند؟ راستی منطق شما و امثال شما در سرکوب آراء و نظرات دیگران چه تفاوتی با دیکتاتورهای سیاسی و غیر سیاسی دارد؟
و نیز به راستی شما و امثال شما خود را از اولی الأبصار میدانید دیگر! مگر نه؟ پس: فاعتبروا یا اولی الأبصار!
با پوزش فراوان!
به فرموده امام علی(ع) هذه شِقشِقة فانهَدَرَت و قَرَّت]
بدن انسان روشهای جالب و جذابی را برای فرستادن علائم هشدار دهنده دارد که این علائم در واقع اسراری را از درون بدن فاش میسازند. به عنوان مثال آیا میدانید که خندیدن پس از خوردن هر وعده غذایی چه تاثیری روی بدن دارد؟ یا اینکه آیا میدانید سفید شدن زود هنگام موها نشانه چه فرآیندی در بدنتان است.
بدن انسان در تمام طول عمر به شیوهای هوشمندانه و منحصر به فرد علائم و نشانههای زیرکانه و هشدار دهنده را بروز میدهد اما اکثر افراد به دلیل ناآگاهی از این روابط و علائم، پیغامهای حیاتی بدن را نادیده میگیرند که حاصل آن به خطر افتادن سلامتی است.
روزنامه «دیلی میرور»، در گزارشی به چند راهکار جالب و شگفتانگیز به عنوان اسرار زندگی اشاره کرد که بیتردید در زندگی روزمره، قابل استفاده و مفید خواهند بود:
1- دردناک شدن مچ پا میتواند نشان دهنده مشکلات کلسترولی باشد.
به گفته متخصصان دردناک شدن مچ پا میتواند نشانه ابتدایی از افزایش ارثی سطح کلسترول بد خون باشد. در واقع تشکیل کلسترول در اطراف زردپی آشیل، موجب بروز این درد میشود.
- راه حل چیست؟
اگر احساس کردید که مچ پایتان مدت سه روز یا بیشتر به طور مداوم درد میکند، حتما برای چکاپ کلسترول به پزشک مراجعه کنید، بویژه اگر سابقه خانوادگی ابتلا به بیماری قلبی را دارید.
2- قوی بودن ریهها نشان دهنده کاهش خطر ابتلا به آلزایمر است.
مطالعات نشان میدهد که فعالیت ضعیف و نامطلوب ریهها موجب میشود که اکسیژن کمتری به مغز برسد و در نتیجه خطر ابتلا به زوال عقل و آلزایمر افزایش پیدا میکند.
برای جبران این مشکل سعی کنید تنفس عمیق انجام دهید به این ترتیب که پنج ثانیه عمل دم و پنج ثانیه عمل بازدم هوا را انجام دهید. این کار موجب تقویت ریهها میشود چون اکسیژن را به مقدار کافی و مناسب به مغزتان میرساند. اگر این کار را شش نوبت در روز تکرار کنید، ریههای شما 20 درصد قویتر میشوند.
3- سفید شدن موها قبل از رسیدن به سن 30 سالگی نشانه مهمی از ابتلا به مشکلات تیروئیدی است.
متخصصان تیروئید تاکید دارند که عدم تعادل در فعالیت غده تیروئید موجب اختلال در تولید رنگدانهها در پیاز مو میشود.
- راه حل چیست؟
اگر موهایتان در سن پایین، سفید شده و هم چنین علائم دیگری چون کاهش وزن، افسردگی و یا مشکلات عادت ماهانه دارید، حتما برای چکاپ کامل و درمان به موقع به یک متخصص غدد مراجعه کنید.
4- بیماری لثه خطر و احتمال زایمان زودرس را افزایش میدهد.
باکتریهای موجود در لثههای بیمار و عفونی، موجب بروز واکنشی میشود که حاصل آن باز شدن بیموقع و زودهنگام دهانه رحم در دوران بارداری است.
- راه حل چیست؟
هر روز نخ دندان بکشید. هم چنین زنان باردار برای اطمینان از سلامت دندانهای و لثه خود باید مرتب به دندان پزشک مراجعه کنند. مطالعات نشان میدهد که مشکل و بیماری لثه احتمال زایمان پیش از موعد را 70 درصد افزایش میدهد.
5- گرم نگه داشتن پاها احتمال سرماخوردگی را کاهش میدهد.
وقتی پاها سرد میشوند، عروق خونی در بینی بسته و منقبض میشوند که در نتیجه گلبولهای سفید خون در این منطقه از مبارزه با عفونتها دست میکشند و محل ورود میکروبها به بدن باز میشود.
بنابراین توصیه میشود جوراب بپوشید و مطمئن شوید که با گرم نگه داشتن پاها، سیستم دفاعی بدنتان به طور کامل کار میکند.
6 - خندیدن پس از صرف هر وعده غذایی، میزان قند خون شما را پایین میآورد.
متخصصان معتقدند عضلاتی که ما از آنها برای خندیدن استفاده میکنیم برای دریافت انرژی، قندخون را مصرف میکنند و این فرآیند خطر ابتلا به دیابت، چاقی و حتی برخی از سرطانها را کاهش میدهد.
بنابراین بعد از شام در آرامش کامل روی مبل بنشینید و مدتی به تماشای فیلم کمدی مورد علاقهتان بپردازید.
7 - راه رفتن و حرف زدن همزمان، موجب کمردرد میشود.
وقتی در حین راه رفتن، صحبت هم میکنیم این کار مانع از همزمانی تنفس ما با گامهایمان در هنگام برخورد پاها به زمین میشود. این عدم هماهنگی، موجب میشود که بخشی از ضربههای ناشی از برخورد گامها به زمین به کمر وارد شود و موجب بروز کمردرد میشود.
توصیه میشود دفعه بعد اگر به هنگام خرید کردن موبایلتان زنگ زد، یک گوشه بنشینید و با تلفن صحبت کنید.
8 - فشار دادن پاها روی هم مانع از ضعف کردن و بی حالی میشود.
اگر بعد از سریع برخاستن از جای خود احساس سرگیجه پیدا کردید یا حس کردید که منگ شدهاید و چشمانتان سیاهی میرود با این حرکت ساده میتوانید جریان خون را به سرعت به مغز بفرستید و ضعف و سرگیجه خود را متوقف کنید.
ابتدا هر دو پای خود را روی زمین قرار دهید. بعد یکی از پاها را روی پای دیگر بیاندازید و تا جایی که میتوانید در این وضعیت پاها را روی هم فشار دهید. 30 ثانیه در این وضعیت بمانید تا خون به مغزتان برسد و حالتان بهتر شود.
9- غفلت از کمردرد، تهدید جدی برای مغز است.
پزشکان دریافتهاند افرادی که بیش از یک سال مبتلا به کمردرد هستند، 11 درصد از حجم سلولهای مغزی آنها در ناحیهای که مربوط به کنترل یادگیری است، کاسته میشود. ظاهرا فشار مقابله با کمردرد این تاثیر نامطلوب را روی سلولهای مغزی برجای میگذارد.
در صورت بروز کمردرد، فورا از پزشک کمک بگیرید. اکثر کمردردها در صورتی که زودتر مورد توجه قرار بگیرند، قابل درمان هستند.
10- چاقی، احتمال بروز سردردها را تا دو برابر افزایش میدهد.
وزن زیاد موجب التهاب در عروق خونی ناحیه سر میشود که مهمترین عامل بروز سردرد است.
برای کاهش دردها، اقدام به کاهش وزن کنید و برای درمان سردردها از راهکارهای طبیعی استفاده کنید. مصرف روزانه داروهای مسکن در واقع موجب بروز سردرد میشود.
11- مشکل در اندام تناسلی مردانه میتواند علامت عارضه قلبی باشد.
آخرین مطالعات نشان داده است که ناتوانی جنسی در مردان میتواند ناشی از تنگ شدن عروق خونی باشد.
به درمانهای اینترنتی و ماهوارهای اعتماد نکنید در عوض برای چکاپ کامل به متخصص مراجعه کرده و قبل از هر چیز به پزشک خود اطمینان کنید.
12- قوز کردن، ولع شما را به خوردن شیرینی تشدید میکند.
پزشکان معتقدند که قوز کردن جریان خون را به مغز کاهش میدهد و در نتیجه ولع خوردن مواد قندی را تشدید میکند چون در صورت کاهش جریان خون در مرکز اشتها در مغز، گلوکز کمتری به این عضو اصلی میرسد در حالی که گلوکز مهمترین غذای مغز است.
- راه حل چیست؟
همیشه صاف بنشینید و پاهای خود را روی زمین بگذارید. ستون فقرات خود را بکشید و شکم خود را به داخل بکشید طوری که کمر شما به سمت صندلی کشیده شود.
13- داروهای سرماخوردگی، تاثیر نامطلوب روی توان باروری دارند.
داروهای سرماخوردگی که برای خشک کردن ترشحات بینی استفاده میشوند در عین حال میتوانند موجب کاهش مخاط دهانه رحم شود و در نتیجه باروری را مشکل می سازد.
بنابراین توصیه میشود: به جای داروهای ضد احتقان از درمانهای معمولی مثل ویکس استفاده کنید.
به مطلبی از کیهان در پاسخ به نامه جناب آقای علایی برخوردم. از جهاتی ، نکاتی داشت که برایم جالب و بعضاً تأسف برانگیز بود. گفتم به فرمایش دکتر شریعتی تمسک کنم (من دشمن تو و عقاید تو هستم اما برای آزادی تو و عقاید تو حاضرم جانم را فدا کنم.) و علیرغم باورم ، این را جهت مطالعه ، مداقّه و تحلیل و ارزیابی دوستان در اینجا بیاورم. گر چه شاید برخی دوستان مرا بنوازند ولی تمرین دموکراسی بدون آزادی دادن به دیگران و اندیشه هایشان حاصل نمی شود. آن را به جان میخرم تا این به دست آید.
ایمان احمدی) )
واکنش نسبت به مقاله روز دوشنبه- 19 دی ماه- آقای حسین علایی در روزنامه اطلاعات یکی از اصلی ترین اهداف کسانی است که آن را تدارک دیده اند تا از این طریق یک ماجرای دم دستی و کم اهمیت را به موضوع روز تبدیل کرده و به فتنه گران تنفس مصنوعی بدهند. اما اشاره به نکاتی چند درباره یادداشت آقای علایی را ضروری تلقی کردیم و در این وجیزه نگاهی - هرچند گذرا- به ماجرا خواهیم داشت.
1- «بازی با مهره حریف» یا «شکار مهره» یکی از ترفندهای عملیات روانی است. دشمن در این ترفند شکار خود را از میان کسانی انتخاب می کند که اولا؛ سابقه شناخته شده ای از همراهی با نظام را در کارنامه خویش داشته باشند و ثانیا؛ به هر علت، از جمله ضعف بینش سیاسی، آرزوهای برآورده نشده و امثال آن، با نظام فاصله گرفته باشند. دشمن در این حالت، از یکسو نقطه ضعف شکار خود را موجه جلوه داده و به تقویت آن می پردازد. مثلا چنانچه «شکار» مورد نظر به مسئولیت دلخواه خود در نظام دست نیافته باشد، این توهم را در وی می دمد که مسئولان بالادستی نظام حق او را نادیده گرفته و یا پایمال کرده اند! و از این طریق می کوشد تا حس انتقامجویی را در شکار خود تحریک کند. و از سوی دیگر، فرد شکار شده را گام به گام به موضع گیری علیه نظام می کشاند و هریک از این گام های زاویه دار او را به گونه ای -مثلاً از طریق رسانه ها- برملا می کند تا به تدریج پل های پشت سر شکار خود را خراب کرده و راهی برای بازگشت وی باقی نماند. دشمن در این مرحله، زبان خود را در کام فرد شکار شده می گذارد و آنچه را که از زبان و قلم دشمن تابلودار قابل عرضه نیست بر زبان و قلم شکار خود می نشاند.
2- اکنون باید دید که آقای حسین علایی یک مهره شکار شده است و یا آنچه در یادداشت موهن خود آورده است، برخاسته از خواست و برداشت خود ایشان است؟ یافتن پاسخ این سؤال دشوار نیست و برای کشف آن فرمول علمی و تعریف شده ای وجود دارد. با این توضیح که؛
الف: اگر اظهارات شخص مورد نظر- در اینجا، آقای حسین علایی- برخاسته از دیدگاه و نظر خود او باشد، در بستر و چارچوب فرهنگ شناخته شده وی ابراز می شود، چرا که فرهنگ نوشتاری یا گفتاری افراد- صرفنظر از محتوای آن- به آسانی قابل تغییر نیست و نمی توان این تغییر فرهنگ را مثلاً به سادگی تهیه یک تابلو و نصب آن به یکی از دیوارهای اتاق تلقی کرد!
ب: و اما چنانچه فرد مورد نظر با فرهنگی متفاوت از فرهنگ شناخته شده خود سخن بگوید و مخصوصاً هنگامی که فرهنگ به کار گرفته شده با فرهنگ شناخته شده وی تفاوتی فاحش و در حد تضاد داشته باشد می توان حدس زد- و البته متأسف نیز بود - که به عنوان یک مهره از سوی دشمن شکار شده و چه بخواهد و بداند و یا نخواهد و نداند در میدان دشمن به بازی گرفته شده است.
3- حالا به یادداشت آقای حسین علایی توجه کنید؛
«...حکومت شاه به بهانه نداشتن مجوز برای راهپیمایی- 19 دی ماه 56- به طلاب و جوانان در خیابان صفائیه حمله کرد و تعداد 6 نفر از طلاب و معترضین را کشت و عده ای را نیز مجروح کرد... رژیم شاه ظرف یک سال بیش از 2 هزار نفر از مردم معترض در خیابان های شهرهای مختلف را کشت ولی هر چه بر کشته های خیابانی افزوده می شد...»
آیا یک سردار سپاه، آنهم در حالی که کماکان خود را طرفدار انقلاب و جمهوری اسلامی معرفی می کند، می تواند به جای واژه «شهید» از شهدای مظلوم 19 دی قم از واژه «کشته شده» استفاده کند؟! آنهم نه یک بار و دوبار، بلکه 3 بار در یک نوشته کوتاه 4خطی و حتی یک بار هم به جای «کشته» از واژه شهید استفاده نکند؟! ممکن است گفته شود، این جابجایی در نوشتار، از نوع «خطای زبان و قلم» است! که باید گفت؛ آقای علایی یک سردار سپاه است و فرهنگ شهید و شهادت در وی نهادینه شده است بنابراین، اگر جابجایی این واژه عمدی نبوده است، دستکم باید یک بار به جای «کشته شده» از لفظ شهید استفاده می کرد که نکرده است! چرا؟!... باید توجه داشت که «خطا» وقتی در یک موضوع واحد به تکرار رسید، دیگر «خطا» تلقی نمی شود، بلکه «خط» است.
4- آقای علایی در یادداشت کذایی، برخلاف عقیده و نظر بارها اعلام شده خود به این تحلیل می نشیند که مردم ایران خواستار تغییر رژیم شاهنشاهی نبوده اند بلکه فقط انجام تغییراتی در رژیم شاهنشاهی را دنبال می کردند!! ولی از آنجا که شاه به اصلاحات مورد نظر آنها پاسخ مثبت نداد، تظاهرات و اعتراضات شدت گرفت و «عملاً از اقتدار نظام شاهنشاهی کاسته شد» و سپس در بند7 و در قالب پرسش های فرضی، محمدرضا شاه را نصیحت می کند که چرا با بی توجهی نسبت به اصلاحات مورد نظر مردم باعث فروپاشی رژیم شاهنشاهی شده است؟
باید از آقای علایی پرسید؛ آیا مردم خواستار سرنگونی رژیم شاهنشاهی و برپایی جمهوری اسلامی نبودند؟ و آیا بعد از تغییر نخست وزیر، شعار نمی دادند «ما میگیم شاه نمی خوایم، نخست وزیر عوض میشه» و...؟
5- آقای حسین علایی در یادداشت مورد اشاره، برخلاف فرهنگ رایج و جای گرفته در قلب و جان سپاهیان، از به کارگیری واژه «امام» برای نامیدن آن مراد به حق پیوسته و رهبر کبیر انقلاب اسلامی، خودداری می ورزد و آنجا که ناچار به نام بردن از آن بزرگوار است ، به عبارت «آیت الله خمینی» بدون هیچ پیشوند و پسوند احترام آمیز بسنده می کند.
آیا، این دیدگاه و فرهنگ و چارچوبی که در بیان آن به کار گرفته شده می تواند با دیدگاه کسی که عمری را در کسوت یک سردار سپاه سپری کرده است کمترین همخوانی و ارتباطی داشته باشد؟! قاعده آن بود و هست که زبان جناب علایی در نام بردن از امام(ره)، به کمتر از «حضرت امام(ره)» حرکت نکند و در کام نچرخد. آیا آن چرخش و این نچرخیدن زبان و قلم ایشان را باید- خدای نخواسته- به حساب چرخش مواضع آقای علایی نوشت یا -باز هم خدای نخواسته- به حساب دیکته ای که دیگران برای او نوشته اند؟! بی تردید، این نوشته با فرهنگ گفتاری و نوشتاری یک سردار سپاه آنهم با سابقه فرماندهی در جنگ تحمیلی همخوانی ندارد. دارد؟! پس چه کسی آن را دیکته کرده است؟
6- یک بار دیگر به یادداشت آقای حسین علایی مراجعه کنید. ایشان اولا؛ به حضرت امام(ره) اهانت می کند و بنای مستحکم آن بزرگوار یعنی انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن را بدون انگیزه الهی و اسلامی قلمداد می کند! ثانیا؛ خاستگاه اسلامی انقلاب را نفی می کند و خواست با خون نوشته مردم مسلمان ایران را در حد و اندازه اصلاحات در رژیم شاهنشاهی تنزل می دهد! ثالثا؛ از فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 حمایت می کند و...
حالا امضای یادداشت را نادیده بگیرید. آیا نوشته ایشان با نوشته ای که از یک ضد انقلاب دوآتشه انتظار می رود ، کمترین تفاوتی دارد؟! اگر تفاوتی ندارد- که ندارد- احتمال سفارشی بودن آن دور از ذهن نیست.(عجب! ظاهراً دوستان ارزشمدار تا رقبا و مخالفان خود را اساسی ضربه فنی نکنند ، دلشان خنک نمی شود.)
7- در حالی که انقلاب اسلامی به الگوی تحولات در جهان اسلام تبدیل شده و ملت های مسلمان با در دست داشتن این نسخه بر دیکتاتورهای دست نشانده شوریده و پوزه آمریکا و اسرائیل و متحدان اروپایی آنها را به خاک مذلت مالیده اند و در حال و هوایی که دشمنان تابلودار اسلام و انقلاب، انکار نمی کنند که از اقتدار ایران اسلامی تحت رهبری امام راحل و خلف حاضر او به تنگ آمده و فریاد استیصال سرداده اند، مخالف خوانی افرادی که روزی همراه انقلاب بوده اند جز آن که برای دهان های گرسنه دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنها خوراکی در حد و اندازه یک ساندویچ فراهم کند چه تأثیر دیگری می تواند داشته باشد؟! جناب علایی! «قطره دریاست، اگر با دریاست ورنه او قطره و دریا، دریاست.»
8- دیروز آقای حسین علایی طی یادداشت کوتاهی بر وفاداری خود به اسلام و انقلاب و ولایت فقیه تأکید کرد که امید است اولین گام ایشان برای بازگشت از بیراهه ای باشد که در آن گام نهاده بود و همینجا گفتنی است و عبرت آموز نیز هست که یادداشت کذایی آقای علایی، به به و چهچه و استقبال همراه با ذوق زدگی فراوان رسانه های دشمن و گروه های ضد انقلاب را در پی داشت ولی نوشته کوتاه دیروز او با بی اعتنایی همان رسانه ها روبرو شد. عبرت انگیز نیست؟ فاعتبروا یا اولی الالباب
ما آدم های متمدنی هستیم، ما اصلاً آخر تمدن هستیم!
شهادت شهید ...... تسلیت باد
هستیم. ما همه چیز را از راه مذاکره حل می کنیم (وحشی که نیستیم خب)
شهید...... تسلیت باد
ما آدم های با فرهنگی هستیم. ما اصلا کسی را نمی کُشیم (به جان هیلاری عرض می کنم...). به نظر شما، ما خونآشام یا لاشخور هستیم؟
شهادت شهید ..... و صدها هزار شهید دیگر تسلیت باد
هیچ کسِ هیچ کس هم که نه. مثلاً ما تروریست ها رو می کُشیم. ما که اهل دروغ و نیرنگ نیستیم. ما از دیار فرنگیم، این یکی رو دیگه حاضرم به جون مرحوم کِندی قسم بخورم
شهادت میلیونها زن و کودک در .... و ..... و .... تسلیت باد
ما دوست داریم ایرانی ها پیشرفت بکنن. اونجامون اصلا هم نسوخته که می بینیم ایرانی ها هسته ای دارن. البته اگر هم سوخته باشه، خودمون پودر بچه داریم بزنیم که نسوزه... آخ....یک کم که می سوزه
شهادت 4 شهید هسته ای تسلیت باد
ما ارتباطی با شهادت شهید احمد روشنی نداریم. ما اصلا ارتباط نمی فهمیم چی هست؟ ما اصلا سگ کی باشیم که بخواهیم این کارها را کنیم؟
چرا توهین می کنی؟ امام ره به اینها گفت شیر! وقتی می ترسه هم بیخود نعره می کشه و یک چیزی هم از یک جایی اش خارج می شه
شهادت شهید مصطفی احمد روشنی به دست عوامل شیطان تسلیت باد.
دکتر شریعتی:
آمریکا! آمریکا! این بلاهت عظیم و توحّش متمدن و بدَویّت مدرن و خشونت با اتیکت و غارت قانونمند و خوشبختی زشت و آزادی لش و دموکراسی احمق!
وقتی در صحنه حق و باطل نیستی ، وقتی که شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل جامعه ات نیستی ، هر کجا (می)خواهی باش! چه به نماز ایستاده باشی چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است!
.: Weblog Themes By Pichak :.