سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

خطبه 91

 

دعونی و التمسوا غیری ... ان ترکتمونی فانا کاحدکم و لعلی اسمعکم و اطوعکم لمن ولیتموه امرکم. و انا لکم وزیرا" خیر لکم منی امیرا".

مرا به حال خود واگذارید و سراغ کس دیگری بروید ... اگر مرا به حال خود واگذارید من نیز یکی مانند شما خواهم بود و شاید از همه شما حرف شنواتر و مطیع تر نسبت به کسی که او را ولایت امرش داده اید. اگر من در مقام وزارت – مشاور امین برای خلفا – باشم برای شما بهتر است تا این که امیر شما باشم.

1 . امام علی قائل به حکومت ظاهری بر اساس خواست و نظر مردم بوده است و این یعنی دموکراسی.

2 . امام علی با توجه به مقام و جایگاه رفیعش و نیز جایگاه خلافت ، قاعدتا" دلیلی ندارد که با مردم تعارف بکند.

3 . امام علی در چندین مورد در نهج البلاغه خلافت و جانشینی پیامبر را حق خود میدانست و دیگران را به نوعی غاصب این منصب معرفی میکرد.

4 . سؤال: پس چرا با وجود مراجعه و اصرار مردم آن حضرت از پذیرش بی چون و چرای خلافت استنکاف میکرد؟

5 . چند گونه پاسخ میتوان به این سؤال متصور شد:

   الف – علی (ع) با آن که خلافت را حق خود میدانست ولی راه برگزیده شدن به خلافت را از طریق اقبال مردم میدانست یعنی قائل به فرایند انتخابات و مشروعیت خلافت به واسطه اقبال مردمی بود. اگر این باشد میتوان این حق را برای آن حضرت قائل شد که بنا به هر دلیلی از پذیرش امر خلافت استنکاف کند. یعنی دیگر بحث تعارف و این قبیل مسائل نیست بلکه حقی است که آن حضرت از آن میگذرد.

ب _ علی (ع) با آن که خلافت را امری اعطایی از جانب مردم نمیدانست بلکه امری اعطایی از جانب خداوند میدانست ولی مقبولیت مردمی را رکن اساسی در تشکیل حکومت توسط حاکمان میدانست. سؤال: پس چرا با قوت تمام اصرار مردم مبنی بر پذیرش خلافت را رد میکرد؟

جواب: شاید میدانست یا میدید که اصرار آنان از روی احساس است نه مصلحت بینی برای خود و جامعه خود. زیرا طی چهل سال روحیات حاکمان و مردمان به شدت اشرافی شده بود و از آنچه دین محمد برای آن آمده بود ، فاصله گرفته بود. لذا آن حضرت به عینه میدید که او با آن افکار متعالی به درد آنها و جامعه آن روز نمی خورد و جز زحمت و دردسر برای خود و آنها حاصل دیگری نخواهد داشت. چنان که در عمل نیز چنین شد.

ج _ استنکاف آن حضرت در پذیرش ابتدایی امر خلافت این بود که آن حضرت به جهت اجحافات و بی اعتنایی هایی که در این مدت نسبت به آن حضرت شده بود ، واکنش طبیعی اش همین بود که در این بیست و پنج سال کجا بودید که حالا یادتان افتاده است شخصیتی چون علی را نیز در میان خود داریم! این تز میتواند قابل تأمل باشد.

د _ نکته آخر این که علت استنکاف ابتدایی حضرت ، عاقبت بینی آن حضرت بود. ایشان احوال مردم و جامعه را  دیگرگونه میدید و چه بسا اصلاح ناشدنی. ولی اگر خود عنان امور را در دست می گرفت نمی توانست نسبت به  آن چه شده است بی تفاوت بنشیند. و از آنجا که مردم را غلتیده در تعیّش و تنعّم میدید اصلاح آنان را بسیار سخت می دانست. لذا با زبان بی زبانی فریاد میکرد که نه من به درد شما میخورم نه شما به درد من. چیزی که در  آخرالنهایه صراحتا" بر زبان راندند.

نکته لطیفه:

علی(ع) به نکته ای اشاره میکند که بازگو کردنش خالی از لطف نیست. وزارت به جای امارت. امارت مسئولیت آور است. بازخواست از زیر دستان را دارد. دشمن تراشی دارد. عزل و نصب وکینه و خصومت و دشمنی دارد. چیزی که در عمل نیز شاهدش بودیم. اما وزارت منصبی است که اگر امیر صلاح ببیند و بداند از وزیر مشاوره میگیرد. کاری که خلفای اول و دوم میکردند. ولی اگر صلاح نداند در این صورت وزیر مسئولیتی ندارد و به زندگی عادی خود میپردازد. کاری که علی در دوره عثمان مجبور به انجام آن شد.

کلام آخر:

شما کدام مؤلفه را به صواب نزدیکتر می بینید؟ راستی علی(ع) به چه دلیل از قبول فوری امر خلافت ، آن هم با آن همه اصرار بی نظیر مردم ، استنکاف می نمود؟ به ویژه آن که اگر این مطلب را در نظر داشته باشیم که ما شیعیان آن حضرت را منصوب پروردگار به ولایت و جانشینی پیامبر(ص) می دانیم. مگر آن که بین خلافت و ولایت  و نیز بین مشروعیت ولایی که از جانب خداست و مقبولیت عامه که امری اجتماعی است و طبعا" عهده دارش مردمان هستند ، تفاوت قائل شویم.        

از خدای بزرگ میخواهیم که همه بندگانش را در صراط مستقیم خویش باقی بدارد.     

 




تاریخ : پنج شنبه 90/12/4 | 2:13 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر