به دنبال طرح سؤالاتی پیرامون برخی پدیده هائی که چه بسا دغدغه بسیار کسان باشد ، تصمیم گرفتم مطلبی را در چند قسمت در باب حقیقت مسجد جمکران بگذارم. بلکه فتح بابی شود و یخها ذوب شده و قلمها به کار افتد. بسم الله و لاحول و لاقوة الا بالله.
قسمت اول
محمد بن محمد بن هاشم حسینی رضوی قمی (م 1179ه) در کتاب خلاصة البلدانپیرامون تاریخچه مسجد جمکران از مرحوم شیخ صدوق (م381 ه) در کتاب مونس الحزین نقل کرده که امیرالمومنین فرمود:
· ای پسر یمانی! در اول ظهور ، خروج نماید قائم آل محمد از شهری که آن را قم می گویند و مردم را دعوت کند به حق و همه خلایق از شرق و غرب به آن شهر قصد کنند و اسلام تازه گردد و هر که از خوف اعداء پوشیده و مخفی باشد ، بیرون آید. وحوش و طیور در مساکن و اوطان خود ایمن بخوابند و چشمه آب حیات از آن شهر ظاهر شود و آبی که هر کس بخورد نمیرد و آب از چشمه ها منفجر شود و از آن موضع رایت و پرچم حق ظاهر شود و میراث همه انبیاء بر روی زمین در آنجا باشد. ای پسر یمانی! این زمین مقدس است که از تمام بدی ها پاک باشد و از خدای تعالی خواسته که بهترین خلق خود را ساکن او گرداند و دعایش مستجاب شده و حشر و نشر مردم در این زمین باشد و بر این زمین بنیاد قصری عظیم نمایند پس از این که قصر مجوس در ملک روم به وجود آمد و از این زمین گوسفند ابراهیم خلیل را آوردند و بر این زمین هزار بت از اصنام اهل روم شکسته شود و بر این زمین اثر نور حق ساطع گردد. و پرچم وی بر این کوه سفید بزنند و به نزد دهی کهن که در جنب مسجد است و قصری کهن که قصر مجوس است و آن مسجد را جمکران خوانند. از زیر یک مناره آن مسجد بیرون آید نزدیک آنجا که آتشخانه گبران بوده. و بر براق سوار گشته و با ملائکه مقرب خداوند و حاملان عرش گردش نماید و منطق آدم با او باشد و حلم خلیل اللّه و حکمت حضرت داود و عصای موسی و خاتم حضرت سلیمان و تاج طالوت و بر سر آن نوشته است نام هر پیامبری و وصیی و نام هر مؤمنی و موحدی.
· (سید جعفر میر عظیمی، مسجد مقدس جمکران تجلیگاه صاحب الزمان (عج) ، صص 19 و 20، چاپ هفتم)
آیا محمد حنفیه ادعای امامت کرد؟
چرا محمد حنفیه و عبدالله بن جعفر در کربلا حضور نداشتند؟
داستان بنای مسجد جمکران تا چه حد مقرون به صحّت و واقعیت است؟
علت نامگذاری فرزندان علی(ع) و بعضاً سایر پیشوایان ما به نام سه خلیفه چه بوده است؟
بی حرمتی های منقول نسبت به اسیران کارزار کربلا تا چه حد با حقیقت مقرون و مستند است؟
و...
مراد ، ایجاد تحرک و نشاط علمی در عرصه وبلاگ کمیل در راستای ارتقاء علمی و اتّساع آگاهی و نیز اقناع کسانی که باورهایی دیگر دارند ، می باشد که اهتمام دوستان (با پرهیز از هوچی گری و احترام به نظرات و آراء دیگران و حتی گاهی پذیرش نظر دیگران) را می طلبد.
قسمت پنجم و آخر
سؤال پنجم: آیا خواب میتواند مستند وقایع تاریخی واقع شده و حجت باشد؟
در پاسخ ، به این فرمایش گهربار امام صادق(ع) بسنده میکنم که: دین خدا گرامی تر از آن است که با خواب دیدن(با خواب نما شدن!) تنظیم شود.(إنّ دینَ الله أعَزّ مِن أن یُری فی المنام – النوم- کافی482:3) بنابر این ، خواب در هیچ مقوله ای حجت نبوده و حجیت ندارد.
سؤال ششم: آیا شهرت میتواند دلیل اعتبار و حجیت خبر باشد؟
شهرت به معنای مشهور شدن امری که جنبه دینی دارد ، در نزد مسلمانان است. فقیهان و اصولیان شهرت را بر سه دسته کرده اند: روائی: که به معنای شهرت نقل روایت در بین اصحاب حدیث است. چنین شهرتی از مُرَجِّحات بوده و معصوم(ع) دستور به اخذ و عمل به آن را داده است.(خُذ بما اشتهر بین الأصحاب)
عملی: کهبه معنای شهرت عمل به یک روایت در بین اصحاب است. گفته شده چنین شهرتی جبران ضعف سند می کند.
فتوائی: کهبه معنای شهرت فتوا نسبت به یک مسأله است حتی اگر به روایتی استناد نشود یا از آن إعراض شود. این همان است که از حجیّتش در أمارات از آن بحث میشود.
در مقوله شهرت و حجیت آن بجمیع أقسامِه یا بعضی از آن ، در بین فقیهان و اصولیان اختلاف نظر است و نظر واحدی در بین آنان وجود ندارد. با این اوصاف حتی اگر بپذیریم که شهرت بجمیع أقسامه در مسائل و احکام شرعی حجیت دارد ، اما جای انکار باقی نگذاشتن در حوادث و پدیده های تاریخی به بهانه شهرت ، قاعده ای مقبول علما نبوده و با خِرَد نیز سازگاری ندارد. به هر تقدیر شهرت ابزار مناسبی برای پذیرش مطالب تاریخی نیست. و راستی چگونه میتوان با ابزار شهرت وقایع تاریخی را پذیرا شد؟ در آن صورت هر کذب و تحریفی را باید به بهانه اشتهار آن پذیرفت. چنان که در داستان غمبار عاشورا چنین مصیبتی را بر سر آن آورده اند و به واسطه تواتر در نقل و تبدیل این منقولات به مشهورات ، جزو مسلمات شده اند. أکاذیبی نظیر بی بی شهربانو(در صورتی که ثابت باشد ایشان مادر امام سجاد(ع) بوده اند – مرحوم شهیدی در کتاب زندگانی امام علی بن الحسین(ع) ادعا می کنند که مادر امام سجاد(ع) شهربانو نبوده است. - ، در چنین فرضی هم ایشان هنگام وضع حمل از دنیا رفته اند و علی القاعده در کربلا نبوده اند. حال ببینید کاشفی در روضة الشهداء چه مرثیه جانکاهی برایش به رشته تحریر در آورده است. آیا چون روضه خوانها بر منبر خوانده اند و شهرت یافته است ، باید پذیرفت؟) یا حضور لیلا مادر علی اکبر که به گفته شهید مطهری(در کتاب حماسه حسینی - جلد اول -بخش تحریفات) قصه عشقبازی لیلی و مجنون و نذر و نیاز لیلی را برای مجنون به حادثه کربلا و لیلا و علی اکبر نسبت داده اند. و یا عروسی قاسم و فاطمه دختر امام حسین(ع) که در روضة الشهداء طی چند صفحه(321 تا 329) مزخرفاتی را به خورد ملت داده است. آیا باید همه اینها را چون دهان به دهان ، منبر به منبر ، نسل به نسل ، قرن به قرن گشته و اینک به ما رسیده است ، چشم بسته پذیرفت و بدتر از آن شاهد تحریفات و تصحیفات در دین نبی و باورهای مردم بود و دم بر نیاورد؟ فکر می کنید ادیان گذشته چگونه به انحراف کشانده شدند؟ جز با تحریف تحریف گران و سکوت آگاهان و عالمان و بلکه اسفبارتر از آن ، همراهی آنان با تحریف کنندگان دین و آئین؟!(به قول شهید مطهری از ترس آبرو زهرماری افزودن به روضه ها!)
سخن پایانی
گرچه نبودن مطلبی در کتب تاریخ دلیل بر وجود نداشتن یا واقع نشدن آن نیست امّا اگر بخواهیم بودن چیزی را در تاریخ اثبات کنیم ناگزیر از ارائه سندی از دل تاریخ هستیم. ما با این فاصله زمانی ، جز بر اسناد ، به چیز دیگری نمی توانیم اعتماد کنیم. اساساً وقتی کسی ادعایی مطرح می کند، مسئول اثبات آن با ادلّه و براهین است. در واقع ، بر عهده طرفدار هر مدَّعاست که دلایل و شواهد و مؤیِّداتی برای خود داشته باشد و به واسطه آنها مدَّعای خود را ثابت کند.
لطیفه ظریفه:
در حالی که فقهای ما در باب احکام فرعی شرعی یکی از فاکتورهای صدور حکم شرعی را(در صورت تساوی در سایر شرایط) مخالفت با اهل سنت میدانند ، بسیار جالب است که بدانیم در مسائل تاریخی از جمله همین داستان رقیه بیشترین اتّکاء و اعتماد به منابع اهل سنت شده است! و این جای بسی تأمّل دارد.از خداوند بصیرت و بینائی در امر دین و تعمیق و تدقیق در مطالعه تاریخ مسئلت مینمائیم.آنچه از بضاعت مُزجاه مقدور و میسور بود ، آورده شد و البته محتمل است تتمه هائی نیز باشد که شاید به مرور افزوده شود. اما اساس مطلب همین بود که تقدیم شد. امید که در راستای تنویر افکار گامی برداشته شده باشد.
با پوزش از اطاله و تندی قلم
قسمت چهارم
اصلاحیه:
در فراز آخر قسمت سوم تعریضی بر فصول المهمّة شده بود که این گونه اصلاح میگردد:
در بین کتابها دو کتاب با نام الفصول المهمّة وجود دارد ؛ یکی الفصول المهمّة فی معرفة الأئمّة تألیف ابن صبّاغ مالکی(784 – 855ه). این کتاب در دو مجلّد و در 1407 صفحه چاپ شده است. اگر مراد این کتاب باشد که علی القاعده همین است ، اشتباه در فهم از جانب اینجانب بوده است. و دیگری الفصول المهمّة فی اصول الأئمّة تألیف شیخ حر عاملی از علمای اخباری مسلک قرن دوازدهم شیعه. این کتاب بیش از یک جلد نبوده و دارای ضخامت اندکی است و به نوعی تتمّه کتابی دیگر محسوب میشود.
سؤال دوم: آیا امام حسین(ع) در هنگام وداع نامی از رقیه برده است؟ و آیا مراد ایشان دخترشان بوده یا خواهرشان که همسر مسلم بن عقیل بوده است؟
گر چه در چاپ سنگی لهوف(الملهوف علی قتلی الطفوف) سید بن طاووس نام رقیه وجود ندارد اما در برخی چاپهای متأخّر و نیز برخی ترجمه ها از لهوف ، یا رقیة نیز آمده است. همچنین در ینابیع المودّة416:2 اثر سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی(متولد بلخ1220ه) نام رقیه در وقت وداع مذکور است. و نیز در إحقاق الحق633:11 به نقل از ینابیع نام رقیه آمده و علاوه بر آن نام عاتکة نیز افزوده شده است. حتی اگر هم چنین باشد(یعنی آن حضرت دختری به نام رقیه داشته باشد و نام رقیه را هم در هنگام وداع برده باشد) باز نمیتوان با قطع و یقین گفت که مراد آن حضرت ، رقیه دختر سه ساله شان بوده است. و قاعده و عقل و منطق حکم میکند که مراد ایشان رقیة بنت علی بن أبی طالب همسر مسلم باشد. هم به لحاظ جایگاه خانوادگی که خواهر ایشان است و بزرگتر ، و هم به لحاظ موقعیت اجتماعی که همسر مسلم ؛ سفیر اباعبدالله(ع) است که علی القاعده باید بنا بر ملاحظات عاطفی(شوک شهادت و از دست دادن همسرشان که نیاز به توجه و ملاطفت بیشتر ، احساس میشود.) و اجتماعی ایشان را مورد خطاب و وداع قرار داده باشند نه رقی? سه سال? مفروض را.
مرحوم سیدمحسن أمین(1299 – 1384ه) در کتاب گران سنگ أعیان الشیعة389:2 و 48:13 میفرماید: فاطمه صغری که مادرش امّ اسحاق بوده (ملقب به رقیه) مزاری را به او نسبت میدهند که خدا میداند درست است یا نه! منتها باید توجه داشت که منابع پیشین(حتی آنها که بیش از دو دختر برای امام حسین(ع) نام برده اند) در ذکر نام دختران امام حسین(ع) اشاره ای به فاطمه صغری نکرده اند و صرفاً یک فاطمه را نام برده اند که مادرش ام اسحاق بوده و در سال 117 هجری – همان سالی که سُکَینه وفات یافت – در سن حدود هفتاد سالگی در مدینه وفات یافت.(نفس المهموم) و نام دختر چهارم را مسکوت گذاشته و ذکر نکرده اند. و بر این اساس فاطمه ای که دختر امام حسین(ع) است و در کربلا حضور دارد و بعد به اسیری برده میشود و سپس عمری دراز می یابد ، علی القاعده و طبق قواعد جمع و تفریق ریاضی باید هنگام حضور در کربلا بین سنین 13 یا 14 داشته باشد که از قضا به واقعیات تاریخی بسیار نزدیکتر است. فراموش نکنیم یکی از قضایائی که در هنگام حضور اسیران در کاخ یزید اتفاق افتاد ، تقاضای آن مرد بدسگال و بداندیش و بدفرجام بود که از یزید تقاضا کرد این دختر را به عنوان کنیز به او ببخشد. و در جریان این قضیه بود که زینب کبری شجاعت خود را به عالیترین کیفیت بروز داد و با ایستادگی در برابر یاوه گوئی آن مرد ، مانع از تعدی و تعرض و جسارت بیش از این به خاندان پیامبر(ص) و اهلبیت امام حسین(ع) شد. و مسلم است دختری که چشم کسی را بگیرد و طالب به کنیزی بردن او باشد ، نمی تواند دختری سه ساله باشد. بلکه قاعدةً باید در سنین رشد بوده باشد که چنان که گفته شد ، چنین هم بوده است.
اما با توجه به بهره برداری احساسی صِرف از حادثه عاشورا توسط ما شیعیان(بیشتر ، مداحان و عوام) که صرفاً میخواهیم از کسانی و حوادثی نام برده و استفاده یا بلکه سوء استفاده کنیم که به کارمان بیاید و چون رقیه بنت علی به درد کار ما نمیخورد(چنان که امام پنجم به درد کار ما در حادثه عاشورا نمیخورد و با این که از گزارشگران اصلی این واقعه جانسوز به شمار میروند ، با این حال هیچ نامی و نشانی از ایشان در وقایع کربلا نیست و چنان که نامی و نشانی از ام کلثوم ؛ دختر علی(ع) و خواهر امام حسین(ع) نیست.) حتی اگر رقیه بنت علی و خواهر حسین هم مراد باشد ، به نام رقی? سه ساله مذکور تمام میکنیم تا هم بر جانکاهی واقعه وفات در خرابه بیافزاییم تا هم به نوعی اثبات کنیم که رقیه ای وجود داشته که در خرابه چنین سرنوشتی یافته است.
نکته قابل ذکر پیرامون آن چه تاکنون آمده است ، این که ، تمام منابعی که به نوعی از رقیه نام برده اند یا به ذکر داستان خرابه شام پرداخته اند ، نه از منابع دست اول و قابل اعتماد که از منابع متأخّر و غیر قابل اعتماد هستند ؛ زیرا در نقل یک حادثه تاریخی دو چیز باید مطمح نظر باشد: اول – نزدیکی به حادثه ، دوم – ذکر سند. که منابع مذکور یا از واقعه بسیار دورند(حداقل 4قرن) یا فاقد ذکر سند برای بیان حوادثی که بعضاً نظیر همین داستان رقیه و خرابه شام ، منحصر به فرد میباشند.
سؤال سوم: آیا ذکر نام رقیه در قصیده سیف بن عمیرة دالّ بر وجود دختر سه ساله است؟
در پاسخ باید گفت: این فقط اثبات می کند که رقیه در کربلا بوده چنان که زینب و ام کلثوم و سکینه و فاطمه و رباب. و همان طور که بیان شد رقیه دختر امام علی(ع) و خواهر امام حسین(ع) نیز در کربلا حاضر بوده و آمدن نام رقیه در شعر مذکور یا منابع تاریخی دیگر میتواند دالّ بر این باشد که مراد از رقیه ، دختر علی و خواهر حسین است و نمیتوان با آن دختری سه ساله را که در خرابه شام وفات یافت ، اثبات کرد. ضمن آن که قدیمی ترین منبعی که این اشعار را آورده است کتاب المنتخب فی جمع المراثی و الخطب اثر فخرالدین طریحی(م1085ه) می باشد که نمیتواند منبع دست اول و قابل اتّکا و اعتنایی باشد. مگر آن که به صورت مُسنَد و مستند به منبع یا منابع پیشین ، که از آنها ذکر کرده است ، اشاره و ارجاع داده باشد. اما چنین اتفاقی رخ نداده است و مؤلف بدون ذکر سند و ابتدا به ساکن گفته است: فَنَظمٌ: و قال...(المنتخَب:433) علاوه بر آن ، در کتاب مذکور ، سخنی از إنشاد این شعر نزد امام صادق(ع) نرفته است. و بالاتر از آن با مراجعه و بررسی کتب رجال ، برای سیف بن عُمَیرة دیوان اشعار و یا حتی کتابی با مضمون ادبی ثبت و ضبط نشده است!
سؤال چهارم: با تمام این احوال آیا داستان خرابه شام مستند تاریخی دارد یا خیر؟
حتی اگر ما وجود دختری سه یا چهار یا هفت ساله به نام یا با لقب رقیه را مسلّم بدانیم اما چنان که پیشتر گفته آمد ، در متون و منابع معتبر و دست اول به هیچ وجه چنین داستانی مذکور نیست. نقل رخداد چنین حادثه ای برای رقیه مذکور در طول اقامت کاروان اسیران کربلا در خرابه شام ، از خَلقیات و ابداعات عمادالدین طبری(متوفّای695ه) در کتاب کامل بهائی می باشد و چنان که گفته آمد متعلق به قرن هفتم هجری است و هیچ سابقه ای در متون پیش از آن ندارد.
نکته:
در بررسی ها به این مسأله برمیخوریم که اولاً اکثر ناقلینِ بعدی این داستان (که نوعاً از همین منبع نقل کرده اند) ، خود میدانند هیچ منبع معتبری برای این داستان وجود ندارد ولی با این حال در کتب خود می آورند.(شاید به همان دلیل پیش گفته که نگاه ما به حادثه عاشورا استفاده جویانه و به تعبیر شهید مطهری نِفله گرایانه است تا حق جویانه.) مثلاً شیخ عباس قمی در نفس المهموم میگوید: هیچ منبع معتبری نیافتم ولی ... . باید به شیخ عباس قمی و امثال ایشان گفت: خب محدِّث خوب! این نقل بی پایه را بزن به دیوار(چنان که پیشوایان ما چنین توصیه کرده اند: فاضربوه علی الجدار) نه این که خود یکی از مروجان آن باشی و صرفاً با این عبارت که من در هیچ منبع معتبری ندیدم ، وجدان خود را آسوده کنی اما میلیونها انسان را که به تو و آثارت اعتماد و مراجعه می کنند ، به اشتباه و انحراف فکری و عقیدتی بیفکنی. و ثانیاً در بسیاری موارد ، حتی گراها و آدرسهائی که داده شده ، غلط و یا موهوم و خیالی است(حال نمیگوئیم دروغ بوده و فقط به جهت اسکات و اقناع ، آدرسی میگویند و با اذعان به پذیرش سَماعی و عدم رجوع به مدارک ارائه شده جهت تحقیق نسبت به صحت و سقم مطالب ، خالی بندی می کنند!) به عنوان مثال در باب همین یک مطلب ، چند آدرس غلط داده شده است. بنگرید:
الف – الفصول المهمّة جلد2 صفحه851 (در این کتاب ادعا شده نام دختر چهارم امام حسین(ع) رقیه بوده است.) و جالبتر آن که این کتاب را به عنوان یکی از آثار سِبط بن جوزی معرفی کرده اند که اشتباه محض است و سِبط چنین کتابی ندارد بلکه این کتاب متعلق به إبن صباغ مالکی است ، چنان که آمده است.
ب – اللهوف صفحه1890! در حالی که کتاب لهوف در خوشبینانه ترین حالت و در شکیل ترین چاپ ، چه بسا از 300 صفحه تجاوز نکند! شاید مراد صفحه189 بوده است. (ادعا شده در صفحه 1890 لهوف داستان خرابه برای سکینه! آمده است!)
ج – مقتل أبی مِخنَف. (در ینابیع المودّة ادعا شده که أبی مِخنَف در مقتل خود آورده است که امام حسین(ع) در هنگام وداع نام رقیه را نیز بر زبان آورده است.) در حالی که مقتلی به نام مقتل أبی مِخنَف وجود خارجی ندارد و آن چه که به نام أبی مِخنَف گفته میشود ، در واقع نقل هایی است که طبری در تاریخ خود به نقل از مقتل أبی مِخنَف معدوم شده ، آورده است. شیخ عباس قمی از انعدام و در دسترس نبودن مقتل أبی مخنف اظهار تأسف می کند.(الکُنی و الألقاب155:1)
د – معالی السِبطَین. (مرحوم قاضی طباطبائی در کتاب تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء(ع) صفحه388 در مورد کتاب مذکور میگوید: به نقلیات کتاب معالی السِبطَین از هر جهت اعتمادی نیست ... در کتاب نامبرده اش ، صحیح و ضعیف را به هم آمیخته) جالب آن که این کتاب نیز منبع و مرجع بسیاری از کتبِ به نگارش در آمد? بعدی واقع شده است.
به استقبال اربعین
مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الآمال در خصوص اربعین و این که آیا کاروان اسیران در مسیر بازگشت به مدینه ، از راه عراق طی طریق کرده اند و توقفی در مقتل شهیدان کربلا داشته اند یا نه ، چنین میفرمایند:
آنچه از کتب معتبره نقل شده است ، چنان می نماید که ایشان را از راه سلطانی و قری و شهرهای معموره عبور دادند که قریب به چهل منزل می شود. و اگر قطع نظر کنیم از ذکر منازل ایشان و گوئیم از بَرِّیّه و غربی فرات ، سیر ایشان بوده ، آن هم قریب به بیست روز میشود ، چه ، مابین کوفه و شام به خط مستقیم یکصد و هفتاد و پنج فرسخ گفته شده و در شام هم قریب به یک ماه توقف کرده اند. چنان که سید(بن طاووس) دراقبال(الأعمال) فرموده: روایت شده که اهلبیت یک ماه در شام اقامت کردند در موضعی که ایشان را از سرما و گرما نگاه نمی داشت.
پس با ملاحظه این مطالب ، خیلی مستبعد است که اهلبیت بعد از این همه قضایا از شام برگردند و روز بیستم شهر صفر که روز اربعین و روز ورود جابر به کربلا بوده ، به کربلا وارد شوند. و خود سید اجلّ این مطلب را در اقبال مستبعد شمرده. به علاوه آن که احدی از اجلّاء فنّ حدیث و معتمدین اهل سِیَر و تواریخ در مقاتل و غیره اشاره به این مطلب نکرده اند. با آن که دیگر ذکر آن از جهاتی شایسته بود. بلکه از سیاق کلام ایشان ، انکار آن معلوم میشود. چنان که از عبارت شیخ مفید در باب حرکت اهلبیت علیهم السلام به سمت مدینه دریافتی. و قریب به این عبارت را ابن أثیر و طبری و قرمانی و دیگران ذکر کرده اند و در هیچکدام ذکزی از سفر عراق نیست. بلکه شیخ مفید و شیخ طوسی و کفعمی گفته اند که در روز بیستم صفر حرم حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام رجوع کردند از شام به مدینه و در همان روز جابر بن عبدالله به جهت زیارت امام حسین علیه السلام به کربلا آمد و اول کسی است که امام حسین علیه السلام را زیارت کرد.
(منتهی الآمال ، جلد اول ، صفحه817 و 818)
دو نکته:
اول – سید بن طاووس بر خلاف آن چه که در اقبال الأعمال ورود اهلبیت را در اربعین انکار کرده است ، در کتاب لهوف(که ظاهراً در عنفوان جوانی نوشته است) با صراحت اذعان می کند که وقتی زن و فرزندان امام حسین (ع) از شام مراجعت کرده و به عراق رسیدند ، به راهنما گفتند ما را از راه کربلا عبور بده. و وقتی به قتلگاه رسیدند ، جابر و عده ای از بنی هاشم را در آنجا دیدند که برای زیارت قبر شریف آمده اند. و با هم به گریه و زاری و عزاداری پرداختند. سوگواری که دلها را میلرزاند و موجب گرد آمدن زنان آن بلاد به گرد زنان اهلبیت شده بود. اهلبیت چند روز را به سوگواری پرداختند.
(الملهوف علی قتلی الطفوف ، صفحه 225)
دوم – اگر سخن مرحوم شیخ عباس قمی را بپذیریم ، این سؤال پیش می آید که حضور جابر در روز اربعین در کربلا بر سر مزار اباعبدالله الحسین(ع) قاعدتاً نباید تا این حد اهمیت یافته و قداست داشته باشد. مگر آن که دست به دامن توجیه شده و از باب تعظیم شعائر و این که بالأخره مربوط به امام حسین(ع) بوده و اظهار محبت و مودت به ساحت آن بزرگوار مطلوب است ، قضیه را به گونه ای قابل پذیرش کنیم
قسمت سوم
و اما مآخذی که به نوعی به نام رقیه یا حادثه خرابه شام اشاره کرده اند:
*شعری از سیف بن عُمَیرة در 106 بیت که طی ابیاتی اشاره به رقیه دارد.(رقیة رقّ الحسود لضعفها ...) گویا این شعر در محضر امام صادق(ع) إنشاد شده است.{مجله الراصد ، ش42 ، ص88 و المنتخب فی جمع المراثی و الخُطَب}
1-لُباب الأنساب تألیف إبن فُندُق(م565ه)
2-مطالب السئول فی مناقب آل الرسول تألیف کمال الدین أبوسالم محمد بن طلحة قُرَشی شافعی(582 – 652ه).
3-کامل بهائی179:2(نگاشته به سال675ه) تألیف حسن بن علی بن محمد بن علی بن حسن طبری(عمادالدین طبری)(م695ه) به نقل از کتاب (مجهول) الحاویه در مثالب معاویه تألیف قاسم بن محمد بن أحمد مأمونی. ناگفته نماند که در شیعه این اولین کتابی است که به ذکر داستان خرابه شام و رقیه پرداخته است.
4-الفُصول المهمّة851:2 تألیف إبن صبّاغ(م855ه)
5-روضة الشهدا:484- 485 (در چاپ اسلامیه صفحه389-390) تآلیف ملا محمدحسین کاشفی(م910ه) به نقل از کتاب الغرائب.
6-المنتخَب فی جمع المراثی و الخُطَب تألیف شیخ فخرالدین طُرَیحی نجفی(م1085ه)
7-ینابیع المودّة416:2 تألیف سلیمان بن إبراهیم قندوزی حنفی(متولد1220ه)
8-إحقاق الحقّ633:11 تألیف قاضی نورالله حسینی شوشتری مرعشی
9-الإیقاد:179 تألیف سید محمدعلی شاه عبدالعظیمی(م1334ه)
10-منتخب التواریخ:388 تألیف محمدهاشم خراسانی(م1352ه)
11-منتخبات التواریخ171:2 تألیف محمد ادیب آل تقی الدین الحصنی(1292 – 1358ه)
12-أعیان الشیعة389:2 و 48:13 تألیف سیدمحسن أمین(1284 – 1371ه)
13-معالی السِبطَین170:2 تألیف محمدمهدی حائری(م1357ش)
14-رقیه دختر امام حسین(ع) تألیف شیخ علی فلسفی(1299 – 1384ش)
15-ترجمه نَفَس المهموم و نَفثَة المصدور:417 تألیف شیخ عباس قمی
16-تراجم أعلام النساء103:2
17-چهره درخشان شام تألیف علی ربانی خلخالی
18-سرگذشت جانسوز حضرت رقیه تألیف محمد محمدی اشتهاردی
19-داستان غم انگیز حضرت رقیه تألیف علی شیرازی
20-مع الَرکب الحسینی224:6 تألیف شعرانی
21-مع الرَکب الحسینی فی الشام تألیف محمدامینی امینی
22-لغتنامه دهخدا ، حرف راء.
حال بپردازیم به طرح چند سؤال و پاسخ اجمالی به آنها.
سؤال اول: امام حسین(ع) چند فرزند داشته اند و آیا در میان دختران ایشان ، رقیه نامی وجود دارد؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت: شیخ مفید در الإرشاد فقط سُکَینه و فاطمه را ذکر کرده اند.(الإرشاد:253- منتهی الآمال853:1 - جلاء العیون مجلسی:826)اما در متون متأخّر ، برای آن حضرت ده فرزند ذکر کرده اند که شش پسر و چهار دختر بوده اند. در کتابهای کشف الغُمَّة38:2 و بحارالأنوار331:45 و نیز ناسخ التواریخ238:4 هر سه به نقل از کتاب مطالب السئول تألیف کمال الدین محمد بن طلحة شافعی ، نام دختران ایشان به ترتیب زینب ، فاطمه و سُکَینَة ذکر شده (و نیز در کامل بهائی179:2 به نقل از کتاب الحاویه در مثالب معاویه) و نام دختر چهارم مذکور نیست. {اما در الفصول المُهِمّة 851:2 به نقل از کتاب مطالب السئول آمده است که نام دختر چهارم رقیه بوده است. منتها سخن در این است که کتاب الفصول المهمة یک جلد بوده و بیش از 297 صفحه ندارد. حال چگونه مدافعان رقیه کتابی دو جلدی با این حجم را معرفی کرده اند؟ ، جای تعجب دارد!} همچنین در معالی السبطین170:2 و الإیقاد:179 (به نقل از نور العین) نام فرزند چهارم را رقیه مفروض داشته اند و سن او را 3 یا 4 سال دانسته اند.)
قسمت دوم
پس از ذکر این مقدمه نسبتاً طولانی ، باز میگردیم به سؤال مطروحه که یکی از همان مسائلی است که از قضا نه جزو اصول اعتقادی محسوب می شود و نه جزو احکام و مناسک شرعی. اما آن چنان با باورهای مردم ما و شیعیان عجین شده است که حتی فقیه بزرگواری مانند آیت الله مکارم شیرازی که علی القاعده باید نماد عقلانیت و پیشگام در مبارزه با خرافه و جهل و جعل باشند ؛ چنان که این گونه می نمایند و می نمایانند! ، درس خارج خود را در روز پنجم صفر به بهانه روز شهادت حضرت رقیه تعطیل می کنند. به ایشان و امثال ایشان باید یادآوری کرد که یک بار دیگر نامه مرحوم علی حجتی کرمانی را که خطاب به ایشان در نقد عوام گرائی مراجع و نیز سیستم غلط مرجعیت کنونی و بیوتات مراجع معظم به نگارش در آمده است ، مطالعه بفرمایند تا بلکه به هوش آیند که این عوامند که باید دنباله روی کنند نه این که خواص و سردمداران و پرچمداران دین نبی بنا بر مصالح موهوم از باورهای نوعاً غلط عوام پیروی نمایند.
و اما به صورت اجمال و با نگاهی تاریخی ، به بررسی این مسأله می پردازیم.
در ابتدا این نکته اساسی را یادآور میشوم که در بررسی وقایع تاریخی آنچه که اهمیت دارد و بر وثاقت مطلب می افزاید و در حکم مهر تأیید است ، گزارش آن واقعه در متون تاریخی که به آن واقعه نزدیکتر هستند ، می باشد. معقول و قابل تصور و پذیرش نیست که واقعه ای مثلاً در متون قرون اول ، دوم ، سوم ، چهارم ، پنجم و ششم مذکور نباشد اما به یکباره در یکی از منابع تاریخی دست چندم قرن هفتم آورده شود و همان مستند و منبع سایر مآخذ در سالها و قرون بعد واقع شود.
لذا بر همین اساس و با همین رویکرد ، این سؤالات مطرح است که آیا امام حسین(ع) اساساً فرزند دختری به نام رقیه داشته است؟ و یا فرزندی با این مشخصات که مثلاً لقبش رقیه باشد؟ و آیا آن حضرت در جریان وداع با اهل بیت خود نامی از رقیه برده است؟ و آیا مراد ، خواهرشان(همسر مسلم بن عقیل که با عمر بن علی که از قضا ایشان هم در حادثه کربلا به شهادت رسید ، دوقلو بوده و در کربلا نیز حضور داشت) بوده است یا دخترشان؟ و مهمتر از همه ، آیا اساساً داستان خرابه شام واقعیت خارجی دارد یا خیر؟
برای رسیدن به پاسخ این سؤالات ، ابتدا نگاهی اجمالی داریم به کتبی که موضوع این قبیل مسائل و مطالب هستند و علی القاعده باید بدان پرداخته باشند. و در ذکر نام کتب ، ترتیب زمانی را لحاظ میکنیم تا پیگیری آسانتر باشد و برای آن که مکشوف باشد که این داستانِ به خصوص از چه زمانی و در چه کتبی ابتداءً آمده است ، ابتدا نام کتب متقدم را می آوریم (که نامی و اثری از فرزندی به نام رقیه و داستانی با عنوان خرابه شام و شهادت جانسوز حضرت رقیه در آنها نیست.) و سپس کتابهائی که مربوط به قرون متأخّر و معاصر است. و آن گاه به بررسی برخی مسائل مطروحه پیرامون این داستان میپردازیم.
الف – کتب و منابعی که فاقد داستان رقیه و خرابه شام هستند:
1-نسب قریش تألیف مصعب الزبیری(156 – 236ه)
2-طبقات الکبیر تألیف ابن سعد تفتازانی(168 – 230ه)
3-تاریخ خلیفه تألیف خلیفه بن خیاط(م240ه)
4-الإمامة و السیاسة تألیف ابن قتیبه دینوری(213 – 276ه)
5-أخبار الطوّال تألیف أبی حنیفه دینوری(م282ه)
6-تاریخ یعقوبی تألیف إبن واضح یعقوبی(م278 یا 292ه)
7-أنساب الأشراف تألیف بلاذری(م279 یا 302ه)
8-تاریخ الرسل و الملوک تألیف محمد بن جریر طبری(224 – 310ه)
9-الفتوح تألیف إبن أعثم کوفی(م314ه)
10-مُرُوج الذهب و معادن الجوهر و نیز التنبیه و الأشراف تألیف حسین بن علی مسعودی(280 – 345ه)
11-تاریخنامه طبری تألیف بلعمی(م352ه)
12-مَقاتل الطالبیّین تألیف أبوالفرج اصفهانی(م356ه)
13-تجارب الاُمم و تعاقُب الهِمَم تألیف أبوعلی مِسکوَیه(320 – 421ه)
14-الأمالی و نیز الخِصال تألیف شیخ صدوق محمد بن علی(م381ه)
15-الإرشاد تألیف شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان(336 – 413ه)
16-المُجدی فی أنساب الطالبیّین تألیف علی بن محمد علوی(زنده تا 425ه)
17-جَمهُرةُ أنساب العرب تألیف إبن حَزم(م456ه)
18-روضة الواعظین تألیف إبن فِتال نیشابوری(م508ه)
19-إعلام الوَرَی بأعلام الهدی تألیف شیخ طبرسی(م548ه)
20-تاریخ مدینة دِمَشق تألیف إبن عساکر(م571ه)
21-مناقب آل أبی طالب تألیف إبن شهر آشوب(م588ه)
22- الفتوح(ترجمه) تألیف محمد بن أحمد مستوفی هِرَوی(م596ه)
23-المُنتَظَم فی تاریخ الملوک و الاُمَم تألیف إبن جوزی(م597ه)
24-الکامل فی التاریخ تألیف إبن أثیر(م630ه)
25-مُثیر الأحزان تألیف إبن نُما حِلّی(م645ه)
26-تذکرة الخواصّ تألیف سِبط بن جَوزی(582 – 654ه)
27-اللُهوف علی قَتلَی الطُفوف تألیف سید بن طاووس(589 – 664ه)
28-کشف الغُمّة تألیف محقق إربِلی(م693ه)
29-الفخری تألیف إبن طقطقا(660- 709ه)
30-البدایة و النهایة تألیف إبن کثیر(701 – 774ه)
31-تاریخ إبن خلدون تألیف عبدالرحمان إبن خلدون(732 – 808ه)
32-بِحارالأنوار تألیف محمدباقر مجلسی(1037 – 1111ه)
چنان که ملاحظه میشود أعلام شیعه که دستی بر مقتل و تاریخ داشته اند(یعقوبی ، مسعودی ، شیخ صدوق ، شیخ مفید ، شیخ طبرسی ، ابن شهر آشوب ، سید بن طاووس و حتی مجلسی) ، هیچیک اشاره ای به این داستان نکرده اند.
به دنبال دو شماره مطلب پیرامون رقیه توسط برادر گرامی جناب آقای رجائی ، این حقیر نیز مناسب دیدم طی چند شماره مطالبی را بیافزایم. بلکه راهنمای ما به روشنائی باشد.
مقدمه:
وضعیت اسفبار گزارش تاریخ قرن نخستین دوره اسلامی ، در بسیاری مواقع و مسائل ابهامات فراوانی را ایجاد کرده است. به گونه ای که فرد متتبّع حقیقتاً در اغلب مواقع نمی تواند به ضرس قاطع اعلام نظر کند.
یکی از اصلی ترین عوامل این آشفته بازار ، نهی و منع خلیفه دوم و به تأسّی از ایشان ، خلفای بعدی از نوشتن و کتابت احادیث نبوی و نیز به تبَع آن ثبت وقایع و رویدادهای تاریخ صدر اسلام و بلکه قرن اول هجری است. این مسأله باعث شد تا هنگامی که در سال 99 هجری عمر بن عبدالعزیز دستور رفع منع کتابت را صادر کرد ، بسیاری از مطالب یا فراموش شود یا به باد فراموشی سپرده شود یا حاضران و ناظران آن صحنه ها و وقایع اسیر چنگال مرگ و نابودی شوند و یا دست جعل و وضع ، مسیر حقیقی وقایع را به گونه ای دیگر و به دلخواه سردمداران یا صاحبان عقاید و آراء تنظیم کند.(گفته اند در بررسی احادیث ابتدا ببینید مربوط به چه دوره ای و از زبان چه کسی با چه مرامی و با چه عقیده ای است؟ دوره خلفای راشدین یا امویان یا عباسیان؟ و نیز مربوط به معتزلیان و اشاعره است یا زیدیه و اسماعیلیه یا اثنی عشریه؟)
نکته: بخاری در نگارش صحیح خود می گوید: من از بین 600000 حدیث ، فقط 2761 حدیث را صحیح یافتم! و مسلم در صحیح خود میگوید: من از بین 300000 حدیث ، فقط 4000 حدیث را صحیح یافتم! و یا أبوداود از بین 500000 حدیث ، فقط 4800 حدیث را صحیح یافته است! و احمد بن حنبل از بین 750000 حدیث ، فقط 30000 حدیث را صحیح یافته است! و ... (به الغدیر249:5 مراجعه کنید.) تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمل و دریاب عمق فاجعه ای را که بر سر اسلام و باورهای اعتقادی و اخلاقی و احکام دینی مردم نازل شده است.
این بلیه که از اصلی ترین عوامل انحراف دین نبوی شمرده می شود ، دامن همه چیز ؛ از ارکان دین ؛ یعنی باورهای اعتقادی ، اصول اخلاقی و احکام شرعی تا هر آن چه که به نوعی مسلمانان با آن درگیرند ؛ از وقایع ناچیز فردی تا حوادث عظیم اجتماعی ، همه را در بر گرفت.
رسوخ اسرائیلیات در دین و احکام دینی که به برکت میدان یافتن و میدان دادن به یهودیان تازه مسلمان در دوره منع کتابت حدیث و انتقال باورها و منویات یهودی به اسلام و احکام اسلامی در قالب و پوشش اسلام (و نه دین یهود) چنان بلایی را بر سر باورها ، عقاید ، روایات و احادیث و کتب روائی ، تاریخی ، تفسیری و حتی عرفانی ما مسلمانان آورده است که اینک کمتر کتابی را می یابید که از خُزَعبلات اسرائیلی در آن یافت نشود ؛ از اصول کافی شیخ کلینی ؛ به عنوان اولین کتاب منبع و مرجع فقهی و اعتقادی شیعه گرفته تا آداب الصلاة امام خمینی. و در موضوعات ، از قرآن گرفته که به بهانه کم توجه شدن مردم نسبت به قرائت قرآن در باب فضیلت فلان آیه و فلان سوره ، حدیث جعل می کردند تا حوادث کم اهمیت تاریخی که آن چنان بدان رنگ و لعاب و عظمت و قداست بخشیده می شد که گوئیا از مسائل اساسی دین یا مذهب و از اُمَّهات مسائل اعتقادی است. به گونه ای که اگر فی المَثَل امروزه کسی به رجعت در آخر الزمان یا إحراق باب یا دوات و قلم یا وجود و موجودیت شخصی و شخصیتی به نام رقیه در حادثه کربلا و سپس در شام و خرابه شام اعتقاد نداشته باشد ، گوئیا از جرگه تشیّع و از زمره شیعیان خارج است و با عنوان ضرورت دین یا مذهب او را از عِداد شیعیان یا مسلمانان خارج می کنند.
این داستان غم انگیز تحریف و جعل دست به دست گشته و سینه به سینه در هر دو فرقه شیعه و سنی نقل شده و به امروز رسیده است و این گونه که پیداست بنا نیست این راه و این رویکرد اصلاح شود. و عجیب تر آن که هر زمان می گذرد بر ضخامت و وخامت این روند افزوده می شود.
قصه پرغصه عجیبی است. دینی که بیش از هر دین دیگری بر تعقل و عقلانیت توصیه می کند و پای میفشارد و پذیرش اصول اعتقادی اش را منوط به تحقیق می کند ، در عمل گرفتار کسانی می شود که هیچ جایگاهی برای عقل و عقلانیت حتی در برداشت ها و استنباطات دینی و فقهی خود قائل نیستند. و این ، چه بسا همان هشداری است که قرآن خطاب به یهودیان و مسیحیان داده است که هان! به هوش که دینتان را عالمانتان به تحریف و انحراف کشیده اند. - به آیات 46 نساء ، 13و 41 مائده و 75 بقره مراجعه کنید - (و قاعدتاً در حکم پیشگیری درباره اسلام که مبادا به همان خبط و خطا مبتلا شوید و عالمانتان دین را از مسیرش منحرف کنند. چنان که هر یک از فرقه های مذهبی اسلامی برای اثبات حقانیت خود ، فرقه های دیگر را متهم به دستکاری و ایجاد انحراف در دین نبی می کنند و با تمسک به حدیثی که با منطق ریاضی و موازین منطقی تطبیق نمی دهد ، خود را فرقه ناجیه و سایر فرق را در آتش می دانند!)
حجت الاسلام ناصر نقویان بار دیگر انتقادات شدیدی را متوجه محمود احمدی نژاد کرد.
در حالی که چند هفته پیش ، استاندار خراسان رضوی به خاطر حضور در مراسم سخنرانی «نقویان» و مصافحه با او از سوی احمدی نژاد برکنار شد ، او در این مورد گفت: عزل و نصب کارگزاران باید با دلیل و از روی حکمت باشد و نه از روی هوا و هوس. همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام دلیل عزلهایش را در سخنانش فرموده است.
وی با انتقاد از برخی نابسامانی ها گفت: آقای احمدینژاد هم اگر مرد است ، دلایل عزل و نصبهایش را بیان کند. چرا باید استاندار فلان استان بهخاطر شرکت در سخنرانی انتقادآمیز من ، معزول شود؟ چرا ما ظرف 6 سال، 4 وزیر آموزش و پرورش عوض کردهایم!؟
در حالی که در دامداریهای کشورهای غربی دوشندگان شیر گاوها را عوض نمیکنند تا مبادا گاوی که به بوی بدن آن شیردوش عادت کرده است شیرش کم نشود. گاوها هم اصل «ثبات در مدیریت» را که یک اصل اولیه و بدیهی است ، میدانند امّا ...
او با زیر سؤال بردن ادعای «ساده زیستی احمدی نژاد» خطاب به رییس جمهور گفت: چرا صدر اعظم آلمان شوهرش را از سوار شدن در هواپیمای دولتی منع میکند ولی این آدم که شعار سادهزیستی میدهد ، با 120 نفر از دوستان و بستگانش به سفر نیویورک میرود؟
وی با اشاره به شرایط وخیم فساد اداری و مالی در کشور گفت: یکی از دوستان بنده برای این که پروژهای را در وزارت نفت انجام بدهد ، مجبور شد به یکی از معاونین یا مدیران کل آن وزارتخانه ، مبلغ یک میلیارد و دویست میلیون تومان رشوه بدهد و من وقتی کپی چک مربوط به آن رشوه را به آقای پورمحمدی ؛ رئیس سازمان بازرسی کل کشور نشان اینجور چیزها که در مملکت بسیار است. داده و ایشان را در جریان آن موضوع قرار دادم ، ایشان در جواب گفتند: ای بابا
نقویان در صحبتهای خود قوه قضائیه را نیز مورد انتقاد قرار داد. او تاکید کرد که قوه قضائیه به سراغ مجرمانی میرود که از فرط فقر مرتکب جرم میشوند. وی افزود: آن جوان بیچارهای را که برای بقای خود از فرط فقر دست به دزدی و زورگیری زده است ، میگیرید میآورید در شهر میگردانید اما چشمتان را بر روی جرایم سنگین که عامل اصلی شکلگیری جرایم خُرد در جامعه است ، میبندید.
وی رئیس قوهی قضائیه را نیز خطاب قرار داد که چطور در حالی که ریاست قوه قضائیه را برعهده دارد، تا ساعت 9 شب نیز به تدریس میپردازد و اضافه کرد: شما که می خواهید تدریس کنید، بهتر بود همان قم میماندید.
نقویان ، صادق لاریجانی را متهم کرد که هراز گاهی با حضور در تلویزیون برای خلافکارهای خردهپا "شاخ و شانه" میکشد و تاکید کرد: این رفتار نه تنها زیبنده رئیس قوه قضائیه نیست بلکه نشانه ضعف شما در از بین بردن بسترهای جرمزا در جامعه است
و البته نکته بسیار جالب ، نامه استعفای دکتر باقر لاریجانی از ریاست دانشگاه علوم پزشکی تهران است. خانم وزیر در پاسخ استعفای ایشان در تاریخ 21/9/91، چنین نگاشته است:
بنده اصرار دارم که این مجموعه مدیران بالاخص حضرتعالی تا پایان مسئولیت اینجانب با وزارت بهداشت همکاری نمایید. اینجانب فشارهای وارده از جانب مدیریت اجرایی کشور برای تغییر ریاست دانشگاه علوم پزشکی تهران را که به تعبیر مقام معظم رهبری نماد آموزش عالی کشور است ، به مصلحت نظام سلامت نمی دانم و بر اساس شناخت بیش از سه دهه از جنابعالی اطمینان دارم که سکان کشتی علم و دانش بدست شخصیتی مدیر، دانشمند و امین سپرده شده است. بر این اساس از جنابعالی می خواهم به همکاری خود تا پایان دوران مسئولیت اینجانب ادامه داده و رسالت خطیر هدایت عرصه دانشگاه را همچنان تقبل فرمایید.
حتماً این پاسخ به رؤیت رئیس جمهور رسیده و البته رئیس جمهور نشان داده که کسی نیست که در مقابل این گونه مقاومتها ، بیواکنش بماند. و اف بر سیاستی که بر اساس آن وزیری عزل میشود بدون آن که از او تشکر خشک و خالی هم صورت گرفته باشد. البته افتضاح این نکته شاید کمتر از افتضاح عزل وزیر در سفر خارجی باشد!
در نهایت : شاید در میان لیست مردان(!) هیأت دولت، باید اسم خانم مرضیه وحید دستجردی در صدر قرار گیرد! با اشاره به این حکایت که:
واعظی پرسید از فرزند خویش / هیچ می دانی مسلمانی به چیست؟
صدق و بیآزاری و خدمت به خلق / هم عبادت که کلید زندگیاست.
گفت زین معیار اندر شهر ما / یک مسلمان هست ، آن هم ارمنیاست!
.: Weblog Themes By Pichak :.