بازنویسی شده ی طنزی از آقای نبوی! با کمی تکاندن متن و دخل و تصرف در آن!
عاشقتم عوضی!
آقا! ما یک رفیق پیدا کردیم به اسم...، نه اینکه دیده باشیمش، همین طوری برامون یک مقاله فرستاد. اینکه چرا واقعاً بعضی ها فکر می کنند مرگ بر آمریکا بده یا اصولاً برای مذاکرات بین ایران و آمریکا ضرر داره؟ در حالی که اگر یک کمی به فرهنگ و روحیه ایرانی و خانواده و دوستان و پدر و مادر و بخصوص دختر عموی خودمون فکر کنیم تازه می فهمیم که نه تنها شعار «مرگ بر آمریکا» برای مذاکره با آمریکا بد نیست، بلکه خیلی هم مفیده و نِشون می ده عشق ایرانی ها به آمریکا چقدر عمیق و واقعی است.
پدرم تعریف می کرد که پدرش همیشه وقتی می خواست علاقه خودش رو به او نشون بده، بهش می گفت «کُپَک اوغلی گودوخ!» یعنی توله سگِ کره خر! و بعد بغلش می کرد یا می نشوندش روی شونه هاش و براش آب نبات می خرید. منم که به دنیا اومدم همه عمه ها و خاله ها برای اینکه بگن چقدر من رو دوست دارن بهم می گفتن «ذلیل مرده! بخورمت که اینقدر جیگری» من هم همیشه از تصور اینکه عمه ام بخواد منو بخوره از ترس می مردم و حالم بد می شد، وقتی بهم نزدیک می شد. در حالی که عمه جانم اصلاً خطرناک نبود، بلکه فقط بخاطر عشقش به من می خواست منو بخوره.
از همه بدتر وقتی بود که در سن چهارسالگی با بابام رفتم جگرفروشی و دیدم مردم چطوری دولپی جیگر داغ داغ رو می خورن و همیشه تصور می کردم اگر کسی جیگر آدم باشه و آدم بخواد بخوردش چطوری می خوره. من مطمئنم عمه ام وقتی می خواست من رو بخوره اصلاً از من بدش نمی اومد، اتفاقاً قصد داشت محبت عمیقش رو به من نشون بده. یا مثلاً یک زن عموی مشهدی داشتم که سالها بعد با همون لهجه غلیظ بهم گفت: «اینقد می خواستمت که میشخُوردم که می مردی» یعنی اینقدر دوستت داشتم که فشارت می دادم و به حال مرگ می افتادی، از همون روزها بود که فهمیدم دیپلماسی یعنی چی. وقتی می گیم؛ مرگ بر آمریکا اصلاً منظورمون نیست که خدای ناکرده آمریکا از بین بره، نه، اینقدر دوستش داریم که می خوایم هر گزینه ای داره بذاره روی میز و مثل جیگر کباب مون بکنه و بخوره. این جور آدمهایی هستیم ما.
وقتی هم که مدرسه رفتم بهترین رفیقم که اسمش حسین بود هر وقت منو می دید، از پشت چشمامو می گرفت و در حالی که داشتم کور می شدم صداشو عوض می کرد و می گفت: «بگو من کی هستم کچه سگ؟» منم دوستی بهتر از او نداشتم که اینقدر صمیمانه با من حرف بزنه! معمولاً هر وقت با هم قهر می کردیم به من می گفت «آقای نبوی» و من می فهمیدم که خیلی با من بده. و سعی می کردم که از دلش دربیارم. وقتی از دلش در می آوردم تا وقتی بهم نمی گفت «کچه سگ» مطمئن نمی شدم که با هم خوب شدیم. این جوری بود که متوجه شدم هر چی آدم با دیگران رابطه بهتری داشته باشه به اونها بیشتر فحش می ده و باهاشون بیشتر حال می کنه.
مثلا همین مادرم، وقتی از مدرسه می اومدم و ازش می پرسیدم: غذا چی داریم؟ یا می گفت «گاو گو مُسَمّا» یا می گفت «زهر مار»! من می فهمیدم یک غذای خوشمزه برامون درست کرده. بعداً که بزرگ شدم، هر وقت دلش برای من تنگ می شد و من چند روزی بود که به خونه سر نزده بودم بهم می گفت: «ذلیل مرده، نمی خوای به من یه سری بزنی»؟ اون وقت بود که من می فهمیدم مامان خیلی دلش برام تنگ شده و وقتی می رفتم پیشش، می گفت: «الهی بمیری که اینقدر دیر به دیر بهم سر می زنی!» منم برای اینکه بهش بگم چقدر دوستش دارم، بهش می گفتم: «مامان! دوست داری من روی تخت مرده شور خونه بیافتم تو ببنی دارن منو می شورن؟» آن موقع بود که داد مامان در می اومد که «الهی ذلیل بمیری، الهی تیکه تیکه بشی، نگو، من فقط تو رو دارم.» نه اینکه فکر کنید فقط من پسر مامانم بودم. نه. ولی مامان همه بچه ها رو همین جوری دوست داشت.
بعدها دوستان زیادی در مدرسه پیدا کردم، یا دوستانی که در دانشگاه داشتم . ولی هیچ کس مثل ایرج با من دوست نبود. همیشه وقتی همدیگه رو می دیدیم بهم می گفت: «عوضی! کجایی؟» منم جواب می دادم «ذلیلتم رفیق» تازه معلوم می شد که چقدر همدیگه رو دوست داریم. از همون موقع من می دونستم که مرگ برآمریکا چقدر برای سیاست خارجی کشور فایده داره. منتهی فقط ظاهرش رو می فهمیدم، عمقش رو نمی دونستم. تا وقتی واقعاً عاشق شدم.
وسط اون همه دخترهای «جیگر» و «هلو» و «خوردنی» عاشق یکی شدم به اسم مریم که می مردم براش. جون می دادم براش، اونم جونش برای من در می رفت، وقتی گفت «هلاکتم، پرپر می زنم برات» فهمیدم که واقعاً عاشق همدیگه شدیم. دوست داشتم گازش بگیرم که بفهمه چقدر جونم براش در می ره. یعنی در تمام اون شش ماه رؤیاییِ عاشقانه، همیشه به من می گفت: «عاشقتم بیشرف» و من جوابش می دادم: «کثافت، دوستت دارم.» تا اینکه اون روز مریم من رو با سوسن دید. نه اینکه من با سوسن دوست باشم. فقط می خواستم کتاب اقتصاد 102 رو ازش قرض بگیرم. رفتم پیشش و گفتم: «چطوری بیشرف؟» گفت: «آقای محترم! دیگه با من اینجوری حرف نزنید، دیگه همه چیز تموم شد.» و وقتی برای اولین بار بعد از شش ماه طلایی به من گفت: «آقای محترم» فهمیدم دیگه همه چیز تموم شده. دیگه باید رابطه مون رو قطع کنیم، یا حداکثر در سطح کاردار و کنسول نگه داریم. وقتی بعد از سه ماه جلوی همه به من گفت: «آقای نبوی» فهمیدم باید رابطه مون در سطح دفتر حفاظت منافع بیاد پائین. حالا می فهمی وقتی وسط مذاکره باید شعار بدیم «مرگ بر آمریکا» یعنی چی؟ یعنی می خوایم یک ماه بعد سفارتخونه هامون رو باز کنیم. دیگه حَلِّه.
بقول همون دوستمان که گفتم، «حتی من از منابع موثق اطلاع دارم جواد آقا ظریف وقتی جان کری را دید اولین جمله اش این بود که «چطوری سیرابی؟» آن هم در جواب گفته «به به مستر گلابیِ خودمون» که ظاهرا اگر ورود کاترین اشتون نبود، کار به شوخی دستی هم می رسید. و از منبع موثق دیگری خبر دارم که تماس تلفنی حسین با حسن با این جمله شروع شده که «مرتیکه ضایع اومدی نیویورک یک زنگم به ما نزدی؟» که در جواب، حسن گفته «به جان ناقابلت می خواستم زنگ بزنم ولی نشد» که باز حسین گفته و...
یعنی می خوام بگم که بطور کلی هر نوع نفرین، آرزوی مرگ، فحش، آتش زدن پرچم و کشیدن خشتک روی سر طرف مقابل، با نوع ارتباط دیپلماتیک که می خوایم با هم داشته باشیم، نه تنها رابطه مستقیم داره، بلکه اصلاً رابطه دیگری را نمی شه تصور کرد. برای همینه که ما ایرانی ها همزمان با اینکه هر هفته مرگ بر آمریکا می گیم در همون زمان سه میلیون ایرانی در آمریکا زندگی می کنن. اگر زمانی مردم ما شعار دادند مرگ بر قطر مطمئن باشیم که حتماً نصف جمعیت کشور قصد دارند بروند قطر و آنجا زندگی کنند. البته این ابراز علاقه الزاماً موجب رابطه کامل و نزدیکی میان ایران و آمریکا نمی شه. باید منتظر بمونیم و ببینیم آیا در سیزده آبان اگر حاج منصور ارضی و حاج سعید حدادیان به جای مرگ بر آمریکا شوخی ناموسی و فحش خواهر و مادر به اوباما رو شروع کردند، احتمالاً روابط ما با آمریکا بسرعت به بالاترین درجه خودش می رسه و یک هفته بعد سفارت آمریکا در ایران و سفارت ایران در آمریکا افتتاح می شه. وگرنه تا زمانی که رئیس جمهور ما نَگِه «حسین! جیگرتو بخورم»، و اوباما نَگِه «حسن!...، الهی بمیری که دلم برات یِه ریزه شده بود!» رابطه ایران و آمریکا درست نمی شه!
و اما شعارهای پیشنهادی سیزده آبان امسال: یاد امام و شهدا زنده باد، رابطه با آمریکا پاینده باد / فریاد ملت ما رابطه با آمریکا / عامل عزت ما رابطه با امریکا / شعار هر بسیجی رابطه با امریکا / سفارت روسیه لانه جاسوسیه / هر چی که بدبینیه عامل اون چینیه / اسرائیل حیا کن امریکا رو رها کن(دو بار) / امریکا در چه فکریه حتماً به فکر آشتیه / به کوری چشم دشمنان امریکا شد، حامی مستضعفان / خاطره هاشمی گواه است دشمنی با امریکا اشتباه است / دانشمند هسته ای برو خونه خسته ای.
1- در یکی از شهرهای استان مرکزی، هیأتی با نام "متوسلین به ذوالجناح"! تأسیس شده که اقدام به عزاداریهای غیرعادی و همراه با خرافات میکند. (روزنامه جمهوری اسلامی، ستون جهت اطلاع، سیزدهم آبان 1392)
2- ناطق نوری: واژه دینداری خردمندانه یک واژه خاص در روایات است و به معنی خرد و عقل در کنار دینداری است که واژه معروف آن تفقه در دین است. همه رشد یک جامعه در دین شناسی است و کسانی که خرد نداشته باشند و از دین شناخت نداشته باشند هر چیزی که رنگ و بوی دین بدهد می پذیرند که بزرگترین خطر همین است و اسلام در طول تاریخ از این بخش کم ضربه ندید. خرافات وارد عقاید مردم شده و اسلام را تحت الشعاع قرار داده و اینجاست که اهمیت دینداری خردمندانه بیشتر مشخص می شود. متاسفانه برخی با عوام فریبی سعی در انحراف دین دارند، آنها که می گویند کشور را امام زمان مدیریت می کند کفر می گویند. (کلیک کنید)
3- بیژن زنگنه (وزیر نفت): اجازه ندهیم کسانی به نام شهیدان حقه بازی را بیندازند.امروز کشورمان به اعتدال و تدبیر نیاز دارد امروز عزت شهدا این است که عزت ایران حفظ شود اگر ایرانی حسرت بخورد به چیز هایی که یک مشت انسان ناچیز در دنیا به دست آورده اند ما خیانت کردیم به نام شهید... کشور ما به سرعت میتواند کشور اول منطقه باشد ولی در این سالها مکررا نزول کردیم شعارها بزرگ؛ عمل ها خراب. چرا مردم ما هر روز باید فقیرتر شوند... یک زمانی بود که حدود صد هزار نفر در عسلویه کار میکردند و محتاج کسی نبودند چرا باید امروز به این روز بیفتند و تمام توسعه کشور را به هم بریزیم و شعار بدهیم. با شعار نمیشود کشور را پیش برد با شعور و خرد باید کشور را پیش برد. چرا در این کشور آدمهای صالح و توانمند باید کنار گذاشته شوند و یکسری افراد که در هیچ جا کار جدی به آنها داده نمیشد، باید کارها را به دست بگیرند؟ خوب معلوم است که کارها خراب می شود... تا یک زمانی علی رغم بالا و پایینی هایی که بود جریان کشور رو به پیشرفت بود، ولی از سال 84 به بعد یک وقفه ای به ما وارد شد، ما نباید دیگر در گذشته سیر کنیم، افراطی گری همیشه باید محکوم بشود و همیشه باید با تحجر مبارزه کرد و ما نباید در این بمانیم. خداوند به ما فرصت داده و ما باید از این فرصت برای اعتلای کشورمان استفاده کنیم ما باید طوری رفتار کنیم که دیگران پیشرفت ما را ببینند... به صراحت میگویم وضعیت امروز کشور ایران از نظر شرایط فروش نفت و مقدار فروش نفت و استفاده از پول، از شرایط دوران جنگ بسیار سخت تر است و ما باید با تدبیر جلو برویم و جامعه را توجیه کنیم چه خطراتی هنوز هست. آنهایی که خطرساز بودند همچنان درصدد این هستند که چوب لای چرخ مدیریت کشور بگذارند... چند روز پیش آقای روحانی گفتند یکی از وزیران پیشین آمد پیش من و به من گفت که من رفتم امارات و خواهش کردم و یک مقدار پول از آنها گرفتم و آوردم ایران، آقای روحانی گفتند ایشان وقتی رفتند من نشستم و گریه کردم که کشور ما به کجا رسیده که وزیر ما باید برود و از یک شیخ اماراتی خواهش بکند که چهار قران پول به ما بدهد برای امور جاری کشور. این عزت ماست؟... امروزه میگویند صداقت آمریکایی، آخر یعنی چی صداقت؟! اصلا در سیاست خارجی صداقت یعنی چی؟! پیامبر اکرم (ص) فرمودند: الحرب و کل خدعه، جنگ کلش خدعه است. سیاست خارجه هم ادامه بدون خون ریزی همان نبرده،تمامش خدعه است. اصلا صداقت آمریکایی یعنی چی؟ اصلا کی گفته آمریکا صداقت داره؟ اصلا کسی که فکر کنه که در سیاست خارجی با صداقت باید رفتار کرد اصلش بر حماقت است. هیچ برادری و دوستی ای در سیاست خارجی نیست الا اینکه منافع خودت را تامین کنی، اگه با کسی دوستی یا دشمنی برای اینکه منافع خودت را تامین کنی. چرچیل در جنگ جهانی دوم گفت ما با شوروی متحد میشویم خیلی ها گفتند شوروی تا دیروز در مقابل ما بود حال چه شد که دوست ما شد. چرچیل پاسخ داد: بریتانیای کبیر هیچ دوست و دشمن دائمی ندارد فقط منافعش برایش دائمی است. آنکه میخواهد با ما مذاکره کند بخاطر منافع خودش است نه منافع من، ما خیلی باید ساده باشیم که فکر کنیم آمریکا به دنبال منافع کشور دیگری است، البته در زمان مذاکره یک جاهایی با هم اشتراک پیدا میکنیم مثلا ما با عربستان و عراق رقیبیم ولی وقتی در اوپک می نشینیم در زمان هایی یک نقاط اشتراکی داریم. اصلا این حرفها را از کجا می آورند که آمریکا صداقت نداره اگه کسی فکر میکنه آمریکا در مورد ما صداقت داره خودش در اشتباه است. قرار نیست که همه یا باید با ما دوست یا دشمن باشند و حد میان هم ندارد، وسط دوستی و دشمنی هزاران منافع است که ما می توانیم از آن استفاده کنیم و هیچ چیز جز منافع ایران و ایرانی نباید برای ما مهم باشد. (کلیک کنید)
مرگ بر فصاحت دروغ مرگ بر قطعنامه های بستن فرات... قحط آب مرگ بر گلوله هایی که خط کشید روی خاطرات آرمیتا
پلیس خوب پلیس بد
کسانی که با بازی شطرنج آشنا هستند خوب می دانند در این بازی شما در واقع با خودتان بازی می کنید نه با حریف !
اجازه دهید توضیح بیشتری بدهم .
شما اول باید خودتان را جای حریف بگذارید و بگویید اگر من جای او می بودم و این داشته هایم بود (مهره ها) چنین حرکت هایی را ممکن بود انجام دهم .
و سپس نسبت به حدسی که در باره خودتان از زبان حریف زده اید واکنش نشان داده و با مهره های خودتان بازی می کنید .
داستان سیاست نیز همین است.علی الخصوص وقتی بازی شما میلیون ها بیننده هم دارد دیگر یک بازی تمرینی نیست بلکه شاید بازی کردن با احساسات و غرور و منافع ملی مردم سرزمینت باشد .
چند صباحی است که بحث مذاکره با امریکا بر سر زبان ها افتاده و دستگاه دیپلماسی کشور در سطح روسای جمهور و وزیران خارجه پس از 34 سال شاهد شکسته شدن قبح این مسئله در تاریخ دو کشور است.
طبیعی است که طرفین مذاکره به دنبال حداکثر کردن سود خود در کنار حداقل امتیاز اعطایی به طرف مقابل هستند .
قطعاً اساسی ترین عنصر در این میان داشته های طرفین یا همان "دست پر" است.
اما نباید فراموش کرد همچون بازی های ورزشی میزبان بودن در یک بازی، خود یکی از عناصر اصلی برد محسوب می شود. (اسمش را بگذارید جنگ روانی طرفین)
پس از آغاز مذاکره طرف امریکایی سریعا جبهه خود را چید و در این میان دستگاه اجرایی امریکا خواهان مذاکره (پلیس خوب) و کنگره امریکا خواهان افزایش تحریم ها شد (پلیس بد).
در چنین شرایطی قدرت چانه زنی پلیس خوب افزایش می یابد و به طرف مقابل می فهماند فرصت با من بودن را قدر بدان وگرنه با او (پلیس بد یعنی کنگره) طرفی !
آیا به نظر شما در این سوی میز مذاکره نیز نیازی به داشتن پلیس بد نداریم؟
قطعا عقل ایجاب می کند چنین باشد.
اگر امریکایی ها به این نتیجه برسند که مثلا عموم مردم ایران خواهان ارتباط هستند شک نکنید مذاکره کننده های ما شرایط بسیار سختی خواهند داشت.
امریکایی ها تمام مخالفت های مردمی و سیاسی نسبت به مذاکره را رصد می کنند. و هرچه مخالفت های داخلی بیشتر باشد قدرت چانه زنی طرف ایرانی هم بیشتر خواهد بود .
متاسفانه عده ای نادان در چنین شرایطی دائم بر طبل اثر تحریم ها بر ایران در داخل می کوبیدند و دقیقا اسرائیل هم با همان صدای طبل می رقصید.
دوستان و عزیزان ما همه باید به دولت جدید در گرفتن امتیاز های بیشتر کمک کنیم و به انتخاب مردم کشورمان احترام بگذاریم ما باید به دید اعتماد به دولت خود و بی اعتمادی به امریکایی ها به جریان نگاه کنیم.
به سخن رهبری پس از تحرکات دیپلماسی در نیویورک دقت فرمایید:
«ما از تحرک دیپلماسی دولت از جمله سفر نیویورک حمایت میکنیم زیرا به دولت خدمتگزار اعتماد داریم و به آن خوشبین هستیم اما برخی از آنچه که در سفر نیویورک پیش آمد بجا نبود، چون ما دولت آمریکا را غیرقابل اعتماد، خودبرتربین، غیرمنطقی و عهد شکن میدانیم».
خوب اگر نگاه کنید در این چند جمله کوتاه تمام عناصر سیاسی و عملیات روانی مدنظر رعایت شده است.
قطعا راهپیمایی سیزده آبان امسال باید پرشور تر و با شعار های کوبنده تر برگزار شود تا امریکایی ها بفهمند آنچه امروز پیش آمده یک فرصت برای آنهاست و قرار نیست باب مذاکره همیشه باز باشد و شک نکنید این عینا خواسته دستگاه دیپلماسی ماست.
آمریکایی ها امروز برای حل مشکلاتشان در منطقه نیاز جدی به تدابیر ایران دارند.
و این مدیون مقاومت مردم ایران است که قدرت چانه زنی ما را بالا برده است.
حضور جدی در سوریه، عراق ،فلسطین و لبنان و ایجاد یک وزنه نظامی چشمگیر توسط ایران و از طرفی دیگر رسیدن به مرز 17000 سانتریوفیوژ شرایط را دگرگون کرده است.
ایران ، ایران سال های 2006 نیست. و این را خوب امریکایی ها می فهمند آنها معنی مشارکت 75 درصدی را هم متوجه هستند.
لذا از سر دادن فریاد مرگ بر امریکا هراسی نداشته باشید که این بار علاوه بر اجر معنوی اجر دنیوی هم دارد.
استاد رائفی پور
هشتم آبان ماه 1386مصادف است با درگذشت دکتر قیصر امین پور،شاعری که اشعارش از افراط وتفریط مبرابود وروح شعرش با غم مردمانش غمگین وباشادی آنان شادمان می گشت، وبه خاطر سادگی وصفا ودر عین حال معنای لطیف وعمیق بردل وجان هر شنونده ای می نشیند.
در سالروزدرگذشت این شاعر وارسته وبی ادعا اشعاری سروده شده که تقدیم می شود :
حضوری چوگل داشت درباغ دل گل از این لطافت زخود شدخجل
نوائی که از سازدل می سرود وشوری که جان را زتن می ربود
می معرفت را امین ساغری به اقلیم شعر وادب، قیصری
زآزادگی سر فراز ودلیر حماسه سرایی به میدان چو شیر
دلی آتشین وسری پرزشور زپاکی وفرزانگی پر غرور
زباریکی فکر واندیشه ، موی به عزم وفتی وصلابت چوکوی
کنون پرکشیده بر اوج برین براین مرگ وآن زندگی آفرین
روحش شاد وقرین رحمت اللهی باد.
سروده شده در 15/8/1386
به گزارش 598، دکتر عماد افروغ، جامعه شناس و استاد دانشگاه در گفتگویی با «مهر»در مورد این موضوع که آیا شعار مرگ بر آمریکا مصداق سبّ می شود، و نظر شما درباره بحث کنار گذاشتن این گونه شعارها در گفتگو با خبرنگار مهر گفت:
بنده در این بحث حداقل به چند آیه اشاره می کنم؛ یکی آیه 148 سوره نساء است «لاَّ یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَکَانَ اللّهُ سَمِیعًا عَلِیمًا» یعنی خداوند بلند کردن صدا را به بد گویی دوست ندارد، مگر از آن کس که به او ستمی شده باشد و خدا شنوا و داناست.» ...
وی با بیان اینکه آیه دیگر، آیه 194 سوره بقره است که خداوند می فرماید: «فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ» پس هر کس به شما ستم کرد شما هم به همان اندازه که به شما ستم کرده اند بر آنان ستم کنید، اظهار داشت: این آیه حکایت از این دارد که خداوند به ما اجازه داده است که آنگاه که مورد ظلم و ستمی واقع می شویم پاسخ ظلم را بدهیم.
در آیه 41 سوره شوری هم آمده بود: «وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِکَ مَا عَلَیْهِم مِّن سَبِیلٍ» هر کسی از پی ستم دیدن، انتقام گیرد راه تعرضی بر علیه آنها نیست. علامه طباطبایی در ادامه شرح آیات بعدی می فرمایند: تنها محکومیت از آنِ کسانی است که به مردم ظلم می کنند و می خواهند بدون حق در زمین طغیان کنند. آری ستمگران محکوم هستند به اینکه از آنها انتقام گرفته شود.
افروغ با تأکید بر اینکه طبق آیات فوق خصوصاً، آیه اول، خداوند اجازه نفرین را به مظلومان در برابر ظلم و تعدی نسبت به خود را داده است، افزود: علامه طباطبایی در شرح آیه 48 سوره نساء می فرمایند: مفسرین هر چند که در تفسیر کلمه سوء اختلاف کردند که به چه معناست، بعضی گفتند نفرین است، بعضی گفتند نام بردن از ظلم اوست و از این قبیل معانی دیگر. همه این معانی مشمول اطلاق آیه شریفه می باشد. پس دیگر جهت ندارد که هر مفسری کلمه سوء را به یکی از آن معانی تفسیر کند یعنی معنای نفرین از کلمه سوء می توان کرد.
حال اینجا این سؤال مطرح می شود که واقعاً آمریکا به ما ظلم نکرده است ؟! آیا قطع نظر از اتفاقات قبل، حین و بعد از انقلاب اسلامی، همین تحریم های نابرابر و غیر منصفانه و جهت دار مصداق ظلم نمی باشد؟
این محقق و استاد دانشگاه اذعان کرد: در یکی از نشست هایی که بنده در ایتالیا داشتم، به رئیس دانشگاه گریگوریا گفتم: من قبول دارم که یک معنای عدالت می تواند بخشش باشد و باید توصیه به بخشش کرد، قرآن هم توصیه به بخشش کرده است، اما چرا همیشه باید به مظلوم توصیه به بخشش کرد، چرا کسی جلوی ظالم را نمی گیرد؟! چرا به فلسطینی ها می گوئید ببخشید، چرا به اسرائیلی ها نمی گوئید ظلم نکنید و چرا جلوی ظلم آنها را نمی گیرید؟ بخشش در کنار عدالت خوب است و معنا می دهد. این نکته خیلی ظریفی است.
وی تأکید کرد: سؤال من این است که آیا آمریکا در حق مردم ما ظلم کرده است یا خیر؟ اگر کسی شک دارد می تواند در مورد این موضوع بحث کند. از قبل از انقلاب اسلامی، آمریکا چه بلایی بر سر ما آورد. اوج بهترین رابطه ما با آمریکا در زمان شاه بود، ببینید چه وضعی داشتیم که بعضی ها فکر می کنند با برقراری رابطه با آمریکا، مشکلات کنونی ما همه حل می شود! مگر ما زمانی بهترین رابطه را با آمریکا نداشتیم، چه چیزی عاید ما شده بود؟!شاخص های سیاسی و اقتصادی، فرهنگی؛ وضعیت ما را در آن زمان به خوبی نشان می دهد. ما یک کشور پیرامونی و شبه سرمایه داری وابسته بودیم که مأموریت داشتیم از منافع آمریکا در منطقه دفاع کنیم. آیا «وابستگی» به بیگانه نباید به حیثیت عده ای بر بخورد.
وی در ادامه سخنانش تصریح کرد: اگر کسی بخواهد به آیات قرآن استناد کند، قرآن کاملا روشن کننده است. حداقل واکنشی که مظلوم می تواند انجام دهد این است که نفرین کند. مرگ بر آمریکا یعنی نفرین بر سیاست های ظالمانه و سلطه گرانه آمریکا. منظور ما و مردم شریف و غیور ما از مرگ بر آمریکا شهروندان آمریکایی نیستند، آمریکایی ها هم می دانند که منظور ما از مرگ بر آمریکا آنها نیستند. منظور سیاست های سلطه گرانه و یکجانبه گرایانه آمریکاست. این عوام فریبانه است که عده ای رندانه در داخل می کوشند بین این دو خلط کنند. برای مثال اگر منظور مردم از مرگ بر شوروی مردم شوروی بود، چرا پس از فروپاشی شوروی سابق مردم به شعار خود ادامه ندادند؟ مردم شوروی که کماکان زنده بودند.
این استاد دانشگاه با طرح مجدد این سؤال که آیا واقعاً آمریکا از اول انقلاب اسلامی تاکنون در حق ما ظلم نکرده است؟!، گفت: مردم ما هوشیارانه متوجه شدند و با این شعار مخالفت خود را نشان دادند. مردم ایران حتی باید مقابله به مثل کنند، اما کی و کجا توانستند مقابله به مثل کنند و انتقام بگیرند. کجا انتقام گرفتند؟! برخی از آقایان در شرح ها و تحلیل هایشان سخن از دشمنی ما با آمریکا می کنند، ما کجا با آمریکایی ها دشمنی کردیم؟ ما اصلاً فرصت دشمنی نداشتیم، ما حتی فرصت انتقام را هم نداشتیم. ما فقط یک «نفرین» و یک «مرگ بر آمریکا» گفتیم. ما کجا دشمنی کردیم!، آمریکا دشمنی کرده است!
وی با اشاره به اینکه آمریکا از اول انقلاب تاکنون انواع و اقسام شیطنتها و ظلمها را روا داشته است، بیان کرد: ما ملت نجیبی هستیم، ببینید پشت جنگ تحمیلی چه کشوری خوابیده بود؟! پشت کودتاهای پی در پی نظامی چه کشوری خوابیده بود؟! پشت تحریمهای ناروا و ناجوانمردانه چه کشوری خوابیده بود؟! انواع و اقسام سلاحهای هسته ای را دارند و حتی آنرا به کار گرفته اند اما امروز دم از اهداف صلح جویانه هسته ای برای خودشان می زنند و ما را متهم به اهداف غیر صلح آمیز می کنند. اگر این مصداق ظلم نیست، پس چه چیز مصداق ظلم است؟!....
وی با اشاره به اینکه شعار مرگ بر آمریکا منحصر به ایران و ایرانیان و انقلاب اسلامی هم نیست، گفت: منتها انقلاب اسلامی به بسیاری از کشورها و معترضان جرأتی داد و تقدمی در نگرش جمعی به شعار مرگ بر آمریکا دارد و الا به صورت پراکنده در تظاهرات بیشتر کشورهای دنیا شعار مرگ بر آمریکا و آتش زدن پرچم آمریکا را می بینید که البته به هیچ وجه به معنای مردم و شهروندان آمریکا نیست. منظور سیاستهای بیرونی آمریکا در قبال سایر کشورهاست.
افروغ در ادامه سخنانش با بیان اینکه آقایان بیایند ظلم را تعریف کنند، اذعان کرد: شرایط مذاکره را نگاه کنید کاملا غیرمنصفانه است. ما معمولاً در جنگ با عراق، خیلی ملاحظه می کردیم که خدای ناکرده مقابله به مثل نکنیم. مثلا اگر آنها شیمیایی می زدند ما نزنیم، اگر آنها شهرهای ما را بمباران می کنند ما این کار را انجام ندهیم؛ به این خاطر که ممکن است بی گناه و افراد غیر نظامی کشته شوند، رفتار آنها با اسرای ما و رفتار ما با اسرای آنها را ببینید، (و البته سرنوشت صدام و کشور عراق را هم ببینید). مسأله تحریم ناجوانمردانه آمریکا را ببینید، مگر فقط دامن سران کشور را گرفته، مگر دامن صاحبان قدرت را گرفته؛ تمام مردم را درگیر کرده است. این مصداق ظلم نیست؟!
... وی بیان کرد: روز اولی که بحث اخیر آمریکا مطرح شد مطلبی نوشتم تحت عنوان اما و اگر رابطه و مذاکره با آمریکا، گفتیم اگر فقط یک مکالمه است مشکلی نیست، اگر فقط یک مذاکره است باز هم با رعایت ملاحظاتی مشکلی نیست، اما اگر می خواهد به رابطه بیانجامد شرط و شروط دارد، گفتند فقط مذاکره است. گفتیم عیب و اشکالی ندارد، هشیارانه و با اعتماد به رهبری نظام منتظر نتایج آبرومند مذاکرات می مانیم. اما دفعتاً مشاهده کردیم که مسئله رابطه با آمریکا از سوی برخی رسانه ها و زیر سؤال بردن شعار مرگ بر آمریکا و انتساب آن به پرچمدار اصلی و واقعی این شعار از سوی یکی از آقایان مطرح شد و نامه ای خاص به امام(ره) را مطرح کردند. باید به نامه ها اعتبار دهیم یا مواضع روشن امام(ره)؟ باید به خاطره استناد کنیم یا مستندات معتبر و مورد قبول امام؟ اینها همه دست به دست هم می دهد که احساس خطر کنیم.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: به تعبیر مرحوم مدرس: «اگر قرار است بمیریم چرا با دست های خودمان»؛ بیائیم نحوه مدیریت را عوض کنیم.
بیائیم شیوه اداره کشور را عوض کنیم. به ساده زیستی اول انقلاب برگردیم. از تمام قابلیت ها و فعلیت های داخل استفاده کنیم و مدیریت جهادی و مطرح در دفاع مقدس را احیا کنیم...
.. تمام اذهان را باید فعال کنیم. از تمام ظرفیت ها باید استفاده و مقابله کنیم. برخی ها طوری از آمریکا صحبت می کنند انگار همه چیز به آمریکا بر می گردد. انگار خدا را فراموش کرده اند، «و ما لکم من دون الله من ولی و لا نصیر»،خدا منتقم است، خدا نصرت دهنده مظلومان و انتقام گیرنده از ظالمان است. این چه تصویری است که برخی از آمریکا به دست می دهند! واقعاً مایه شرم است. عده ای واقعاً وا داده اند و وادادگی خودشان را القا می کنند!
وی با تأکید بر اینکه چه کسی گفته که مذاکره نکنیم، اما مذاکره باید شفاف باشد، گفت: جنبش های مدنی دنیا و رسانه ها ناظر باشند تا مشخص شود چه کسی زور می گوید و قاعده بازی را به هم می زند. چه کسی اجازه گفتگو به دیگری را نمی دهد، اجازه اعلام موضع به او نمی دهد، موضع دیگری را سرکوب می کند، پیش شرط می گذارد، مذاکره را قطع می کند و چه کسی شفاف برخورد می کند؟ همه باید بدانند. مذاکرات باید شفاف باشد تا دنیا مطلع شود. همه اهل دنیا که اهل ظلم و ستم نیستند، روشنفکران عالم بدانند چه می گذرد و فشار بیاورند تا ظالم، براحتی ظلم نکند. در این صورت است که آمریکا بار دیگر به زمانی برمی گردد که هیچ غلطی نمی تواند بکند. وقتی امام(ره) می فرمودند آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند با اتکا به همین آگاهی بخشی ها و نوع نگاه و حقیقت گرایی و اطلاعات قابل دسترس بوده است.
1 تخلیه ذهن از مفروضات و تنقیح آنها
آقاى دکتر محمد شبسترى: در محافل علمى دینى ما هنوز این فکر رواج دارد که باید با ذهنى خالى از هرگونه پیشفهم و علاقه و انتظار به تفسیر کتاب و سنّت پرداخت. طرفداران این فکر چنان کارى را نه تنها ممکن مىدانند، بلکه آن را واجب مىشمرند و شرط حفظ خلوص معنا و مفاد کتاب و سنت مىدانند. این فکر موجب شده از پیشفهمها و. انتظارات ویژهاى که فهم و افتاء هر مفسر و فقیه را جهت مىدهد، به کلى غفلت شود .. با طرح این مباحث با روش تحلیلى، مىخواهیم نشان دهیم که تفسیر و اجتهاد عالمان دین اسلام نیز مشمول اصلى کلى از دانش هرمنوتیک یعنى «ابتناء تفسیر و فهم متون بر پیشفرضها، علایق و انتظارات مفسر بوده است و استثنایى در کار نیست. سپس مىخواهیم توجه عالمان دین را به این مسأله بسیار مهم جلب کنیم که تنقیح تمام عیار پیشفهمها، علایق و انتظارات مفسران و فقیهان در هر عصر، شرط اساسى و اصلى هرگونه تفسیر و افتاء قابل قبول است و تکامل دانش دین بدون این بازنگرى و تنقیح میسر نیست؛ برون شدن جهان اسلام از مشکلات نظرى و عملى که تمدن پیچیده امروز براى آن به وجود آورده، تنها با این بازنگرى و تنقیح ممکن مىشود. [هرمنوتیک/ پیشگفتار]
آقاى دکتر سروش: آن نغمهى ناموزون که بدل به موعظهاى نامیمون شده بود که ذهن پر حجاب حقیقت است اینک مدفون شده و بر خاکش این روش مبارک روییده است که ذهن خالى، هیچ کار نمىکند و براى شکار حقیقت، ذهن را هرچه تواناتر و غنىتر و مسألهدارتر باید ساخت. «1»
محدثان و متشرعان، با ذهنى تهى از اقاویل حکیمان و متکلمان، گمان مىکردند که حق درک معارف دینى را ادا مىکنند. و نمىدانستند که خود دانستههاى عرفى و عامیانه را در میان مىآورند. «با ذهن خالى به سراغ شریعت رفتن، حاکمکردن درکهاى عرفى و عامیانه است».«2»
آقاى آیةاللَّه صادقى: انسان موجودى است صاحب اندیشه، تفکر و تعقل، و ذهن او مانند ظرف نیست تا بتوان محتواى آن رادقیقاً پر یا به کلى تخلیه نمود. بلکه پیشفرضها و معلومات و ذهنیات هر کس قهراً همیشه همراه اوست ولى سخن اینجاست که در هنگام تفسیر کتاب و سنّت به هیچ وجه نباید محتواى ذهنى مبناى تفسیر کتاب و سنّت قرار گیرند، به این معنا که مفروضات و علایق فقیه هیچ نقشى در ارایهى فتواها و نظریات شرعیه نباید داشته باشند، در غیر این صورت تفسیر آنها تفسیر به رأى یا تفسیر رأى خود مُفسرّ خواهد شد نه تفسیر قرآن و دین.
اصولًا ما براى بررسى کتاب و سنّت سه فرضیه و جهت را مىتوانیم تصور کنیم:
یک فرضیهى سلبى و دو فرضیهى ایجابى.
فرضیه، سلبى ایناست که ما در مقام تفسیر قرآن و سنّت و دین هیچگونه پیشفرض و مقدمهاى لحاظ نکنیم و یا نداشته باشیم و با ذهنى عارى یا کاملًا خالى و بدون هیچ پیش فهمى نه درونى و نه برونى به تفسیر بپردازیم. این جهت سلب کلى و محال است و در صورت امکان هم جنبه علمى نخواهد داشت. فهم مطالب علمى به ویژه علوم قرآنى، مقدماتى شایسته و بایسته لازم دارد تا مقصود الهى درست دریافت گردد. ما وجود مقدمات و مفروضات را هنگام تفسیر منکر نیستیم، لکن مقدماتى صحیح مىباید، تا تفسیر انجام شده عارى از هر گونه خطا و لغزش و اشتباه باشد.
دو جهت ایجابى:
یک جهت این است که ما علوم و پیشفهمهاى بشرى و مفروضاتى غیر مطلق یا غلط را- چه به هنگام اجتهاد فقهى یا تفسیر شریعت. از ناحیه خود و یا نَقل از دیگران- مقدمهى فهم تفسیرى خود قرار دهیم، اینها مفروضات برونى بشرى هستند. یعنى برون از علم و کلام مطلق الهیند که بالضروره مطلق نیستند. به همین دلیل است که باعث خطا و لغزش و اشتباه مىباشند. اقاویل حکیمان، متکلمان، فقیهان، فیلسوفان و حتى روایات، شهرتها و ... ضرورتهاى خلاف قرآن، خود جزء مفروضات و حجابهاى ستبرى است که مانع فهم صحیح کتاب و سنّت قطعیّه شده و مىشود و با توسل به آراء اینگونه عالمان، حق کتاب و سنت بیشتر ضایع مىگردد.
جهت دوم: براى فهم هر کتاب علمى یا غیر علمى، وجود مقدماتى که نمایاننده و شناسانندهى مفاد مطالب آن کتاب باشد لابدّمنه و ضرورى آن است؛ روى این اصل است که مابراى فهم قرآن به ادبیات عرب نیازمندیم زیرا زبان و ادبیات عرب قهراً به عنوان «پیشنیازى ضرورى» مورد استفادهى ما هستند، نه به عنوان «پیشفرض». این «پیشنیاز» براى فهم هر کتابى مورد نیاز مىباشد و اختصاص به قرآن ندارد، مثلًا براى فهم و ترجمه یک کتاب علمى که به زبان انگلیسى نگارش یافته بایستى ابتداً با زبان و قواعد انگلیسى آشنا شویم سپس با استفاده از سبک نگارش و نحوهى به کار بردن قواعد و ادبیات انگلیسى در همان کتاب، به معنى و مراد نویسنده دست یابیم، نه این که زبان و ادبیات عمومى یا عامیانه واحیاناً جاهلانه را به عنوان پیشفرض بر سبک آن کتاب تحمیل کنیم، چونکه علم به قواعد و لغات و ادبیات عمومى در خصوص هر زبان، مقدمهاى براى ورود به فهم کتب همان زبان است. زبان و ادبیات عرب نیز نباید بهعنوان ابزارهاى برونى به گونهاى مطلق و مستقل از فهم قرآن استفاده شوند، بلکه خود قرآن، سبک، مفاهیم و ادبیات مخصوص به خود را دارد که از خودِ آن باید به دست آید، در نتیجه تنها مقدماتى، شایسته و بایستهى تفسیر قرآن هستند که از خود قرآن به دست مىآیند، و همهى مفروضات برونى به هنگام تفسیر مطرود و کنار گذاشته شوند، مگر ضروریات غیر قابل انکار حسىّ، عقلى، علمى و بالاخره فطرى متّحدالمَآل و بالاخره آنچنان مقدماتى که مورد تصدیق کتاب وحى باشند- نه مورد تصدیق مفسّر- همان طور که ذکر شد تخلیهى ذهن از همهى مفروضات برونى محال است، لکن کنارگذاردن و توجه نکردن به پیش نیازهاى غیرِ مطلقِ آنها امرى میسّر و آسان و لازم است، چنان که پیشنهاد مىکنید فقیهان و مفسران، علایق و انتظارات خود را بر مبناى علوم هر عصر تنقیح و پاکسازى نمایند، پس مىپذیرید که تنقیح مفروضات امکانپذیر است، لکن ما با استفاده از محور و محکِمطلق قرآنى، مىگوییم تنقیح و پاکسازى مفروضات، بایستى بر مبناى قرآن و سنّت قطعیه صورت پذیرد و «تفسیر» از ماده «فسْر» و به معنى آشکار کردن است و مانند قرآن تا چه رسد به آشکارتر از قرآن، هرگز وجود ندارد. در تفسیر علاوه بر ابزارهاى اولیه، از وسایلى نیز استفاد مىشود که دو نوعند: وسایل درونى انسان همچون فطرت، عقل و فکر و وسایل برونى مثل علم، که براى تفسیر صحیح بایستى کل پیشفرضهاى نادرست و تحمیلى از این ابزارها و وسایل تفهّم قرآنى زدوده شود، تا آنها، وسایلى شایسته و بایسته براى استفسار از معانى قرآن گردد که با نگرشى قویم و مستقیم به آیات قرآنى بنگریم و پاسخ پرسشهاى خود را از خود قرآن بجوییم. پس اگر ذهن خالى، ناممکن باشد، لکن زدودن سقیم و یافتن صحیح برمبناى تأیید قرآنى، امکانپذیر و لازم است.
آرى، راه شایسته و دور از خطا این است که افکار درست را جداسازى و تنقیح کنیم، نه با توجه به علوم هر عصر، بلکه با توجه به خود قرآن، زیرا فقط قرآن ملاک درستىها و نادرستىها در همهى زمانهاست. بنابر این تنها شرط مؤثر در تفسیر صحیح، تنقیح و پاکسازى افکار و اندیشهها بر محور قرآن است، و فهم قرآن نیز به وسیله خود قرآن مىباشد. بهاین ترتیب تخلیهى کامل ذهن هرگز مورد نظر نیست، بلکه دخالت ندادن افکار و عقاید برونى از قرآن است که به سادگى مىتوان نسبت به آنها بىتوجه شد و آنها را به کمک قرآن تنقیح و پاکسازى نمود. با این روش، هم عامیان و هم عالمان هر کدام به اندازه ظرفیت وجودى و سعه صدر خویش خواهند توانست قرآن را به قدر فهم خود بفهمند، زیرا قرآن براى همگان نازل شده است «هذا بیانٌ للناس» و هر شخصى به شرط عدم تحمیل مىتواند از قرآن کریم فیض ببرد، مگر مردم عادى حق ندارند قرآن را بخوانند و در آن تفکر کنند که دانستههاى عرفى و عامیانه بىارزش باشد؟ صِرف اطلاعات بیشتر براى فهم قرآن کافى نیست، و حتى گاهى مضرّ نیز هست و هراندازه کوشش و کاوش فطرى، عقلى، علمى از درون و برون بیشتر و فزایندهتر باشد، برداشتهاى زیادتر- و نه مختلف- در پى خواهد داشت. اگر دانشمندانى برمبناى دانشهاى خود تحمیلاتى علمى بر قرآن کنند هرگز پذیرفته نیست، ولى بىدانشانى چنانچه بدون هیچ تحمیلى اگر به گونهاى مستقیم به شریعت نظر کنند بسى راه یافتهتر از آن دانشمندان خواهند بود. اما اگر دانشمندانى بدون تحمیل پیشفرضهاى برونى از قرآن، مطلبى را از قرآن استنباط کنند، مسلماً علمىتر و داراى ادلّهاى اثبات کننده خواهند بود، ولى درک عامیانه هم بدون تحمیل به اندازهى خود ارزشمند است. بر این مبنا دانش و بینشهاى برونى هرگز براى دریافت شریعت کافى نیست، گرچه هرقدر اطلاعات قطعى بیشتر باشد، دریافت حقایق شریعت نیز بیشتر است.
______________________________
(1)- قبض و بسط تئوریک شریعت ص 162
(2)- قبض و بسط تئوریک شریعت ص 207
.: Weblog Themes By Pichak :.