افسردگی پس از زایمان
بسیاری از خانم ها پس اززایمان دچارغم ،افسردگی ،سر خوردگی ویاس ونا امیدی می شوند، که این احساس ممکن است چند روزی ادامه یابدولی پس ازآن مادرازداشتن فرزند وحالت مادرانه خوداحساس غرور ولذت نموده وبه فرزند وابستگی عاطفی شدید نشان خواهد داد.
اگرحالت غم وافسردگی وبی میلی به فرزند وسرخوردگی اززایمان بیش از دوهفته ادامه یابد،به آن افسردگی پس از زایمان می گویند که 10 درصد زنان پس از زایمان به این نوع افسردگی مبتلا می شوند و گاهی می تواند حتی تا 6ماه نیز ادامه یابد.
عوامل احتمالی افسردگی پس از زایمان عبارتنداز:
1-تغییرات جسمی همراه با تغییرات هورمونی که از ابتدای بارداری شروع شده وتا مدتی پس از زایمان ادامه دارد.
2- خستگی های ممتدحین حاملگی وپس از زایمان وتحمل دردطاقت فرسای زایمان.
3-تغییرات فاحش در روند عادی زند گی روز مره مانند خواب وبیداری وتغذیه وتفریح ،که نقش پدربرای کمک به مادردر این مرحله بارزتر است.
4-عدم آمادگی مادردر پذیرفتن نقش جدید خود،که در زایمان اول وحاملگی های ناخواسته بیشتر دیده می شود.
5-عدم حمایت اطرافیان به خصوص همسردردوره حاملگی وپس از زایمان.
6-وجود مشکلات روحی قبلی وبیماری های جسمی طولانی که موجب فرسایش روحی وجسمی درمادرشده است.
7-بروز مشکلات مادی درحین حاملگی ویا نقل مکان های متعدد ونا خواسته.
8- سابقه بیماریهای اعصاب وروان درخانواده ویا داشتن خانواده ای سست وغیر قابل اتکاء واعتماد.
علائم افسردگی پس از زایمان :
بی خوابی ،تغییر اشتهاء،اشکال در تمرکز،اضطراب ،اندوه وتمایل به گریه در طی شبانه روز،ناامیدی واحساس گناه وبی ارزشی ،بی میلی به فعالیت های روزمره وعدم لذت ازمناظر ومحافل مفرح وشاد،انتظار دائم در وقوع یک حادثه ناگوار وحملات پانیک مثل:احساس گرگرفتگی وافزایش تعداد تنفس وضربان قلب وسر گیجه.
راههای مقابله :
-پذیرفتن اینکه مشکلی به وجود آمده.
- طرح مشکل با اطرافیان به خصوص همسرودر خواست کمک از»ها به خصوص افراد ذیصلاح.
- شروع یک ورزش روزانه ،ترجیحا نوزاد شما نیز با کالسکه خود درکنارشما باشد.
- پرهیز از تنهایی طولانی ونشستن وصحبت کردن با اطرافیان واستفاده از تجارب دیگران .
- مبارزه با افکار یاس آور وافکار بد بینانه .
- استراحت بیشتردر محیط آرام وسپردن فرزند برای ساعاتی به اطرافیان وآسایش جسمی وروحی.
- تغذیه مناسب : حجم غذا را کمتر وافزایش دفعات تغذیه ،مصرف بیشتر سبزیجات ومیوه ومواد پر پروتئین ،افشره گل سرخ وزعفران (اگه پیدا شد سلام مارا هم برسانید)ومصرف بیشتر مایعات ودوش اّب ولرم وکوتاه مدت روزانه.
- باور این مطلب که خداوند شما را شایسته سپردن امانتی بزرگ نموده که این امانت گل سرسبد آفرینش است وشما باید آنرا تربیت وشکوفا نمایید.
درصورتی که دوره افسردگی بیش از دوهفته به طول انجامید حتما به یک روانپزشک یا مشاور روان شناس مراجعه فرمایید ودر مواردی که افسردگی از نوع شدید (Major depretion) باشد در هرمرحله ای بدون فوت وقت درمان پزشکی باید آغاز شود زیرا خطر جانی مادر، فرزند وحتی اطرافیان راتهدید می نماید.
اخیرا در برخی کشورهای اروپایی بطری های آب معدنی با لیبل Who is Hussain توزیع می شود؛ بر روی این لیبل ها، توضیح مختصری درباره امام حسین، و جملاتی از افراد نامدار جهان درباره امام حسین (علیه السلام) نوشته شده است.
آیت اله شبیری زنجانی در آستانه سالروز شهادت سرور آزادگان جهان، با انتقاد شدید از برخی آسیبهای رفتاری و انحرافاتی که در برگزاری مراسم عزاداری برای سالار شهیدان صورت می گیرد با صراحت اعلام نمود که: «به خاطر جلب توجه عوام، دروغ تحویل مردم ندهند. در ذهن عوام خیلی دروغ رفته است . اینطور نباشد که آدم مطابق میل آنها صحبت کند. این یک گرفتاری است که خیلی ها مطابق ذهن عوام مطالبی را دنبال می کنند؛ عوام هم خیال میکنند این مطالب وحی منزل است. در ایام عزاداری برای مردم از کتابهای معتبر مطلب نقل کنند نه هر چیزی را که با آن کارشان بهتر می گیرد بیان کنند. بالاخره چهار نفر انسان باسواد دروغ بودن مطلب را می فهمند و مسائل صحیح و راست هم زیر سوال می رود. البته از کتابهایی هم که به راست و دروغ پایبند نیستند نباید مطلب نقل کرد، از کتابهای معتبر مثل "نفس المهموم "استفاده کنند. ممکن است این کتابها هم درست یا نادرست باشند ولی کتابی هایی است که نویسندگان آنها آدم های نسبتا معتبری هستند.»
به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت اله شبیری زنجانی
سال گذشته در سایت شیعه نیوز، تصاویری از مراسم عزاداری جامعه کاتولیک فیلیپین برای حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) منتشر شد (کلیک کنید). انحراف از هدف آئینی، و متوقف شدن در ظواهر، به دین خاصی محدود نمی شود:
پسته و فندق و بادام را پوسته ای است که نگاهبان هسته است و رسیدن به هسته فقط در گذر از آن میسر می شود.حال اگر عده ای در طول عمر خویش پسته را پاس دارند و در جایگاهی رفیع بگذارند و صرفاً به لیسیدن پوسته ی آن بسنده کنند، نه تنها از خاصیت هسته، طرفی نبسته اند؛ که به حماقت هم متهم خواهند شد. از سوی دیگر آن ها که چنین منظره ای را به نظاره نشسته اند، ناخود آگاه یا به پسته شک می کنند و یا به صاحبان پسته ناشناسی که پسته، باری بر دوش شان است و بندی بر چشم و گوش شان.
این مَثل، مَثَل مؤمنانی است که از کتاب خدا، جز خطوط و سطورش نمی خوانند و از ایمان، جز مراسم و مناسکش نمی دانند. این که مؤمنی به خدا و رسولش ایمان می آورد و کتابش را با هزار طمطراق به حفظ می نشیند و به ختم می گذراند؛ اما در اعتقادش تزلزل است و در اخلاق و رفتارش تشویش، او به تحقیق راه به جایی نبرده و نخواهد برد. اعتقادش بندی بر دست و پای اوست و مناسک و شعائرش باری گران بر دوشش که از ترس دوزخ، می برد و دم بر نمی آورد. معتقد است قرآنی دارد که از"رَطب" و "یابِس" در آن آمده، اما خود بر سرگنجی از منابع می نشیند، قرآن را بر سر می گیرد، اشک ذلت می ریزد و خاک ناتوانی می بیزد و بر سر می ریزد. اگر از او بپرسی پیامبرت – که رحمت فرو فرستاده شده برجهانیان است- را چقدر می شناسی؛ به گنبد و بارگاه آن بزرگ می نازد و دل به زیبایی و شکوهش می بازد. پاسداشت او از علی(ع) - که دوست و دشمن او را به علم و حلم و عدل و عبادت می شناسند و می ستایند- این است که برایش حق،حق می کند و هو،هو می کشد و یا به خاطر حق پایمال شده اش در قرن ها پیش، حق و حرمت همدینان و همکیشانش را می شکند و پایمال می کند.گفتنی تر از همه رفتار ما شیعیان باحسین(ع) است.حسین(ع) آنچه داشت در راه خدایش فدا نمود تا عدل و راستی و آزادی فرا شود و ظلم و دروغ و ریا فرو ریزد. اخلاف مطهرش سفارش نمودند که برمصائب حسین(ع) بگریید تااشک تان درخت تناور مکتب او را تنومندتر گرداند؛ اما آنچه امروز از فرهنگ عاشورا باقی مانده، یک سنت در کنار سنت های دیگر است که باید در زمانی خاص و به شکلی خاص برگزار شود. کارناوالی تفریحی با انواع غذاهای نذری است و بازار مکاره ای که هرکس کالای خود می فروشد و سود خود می برد و در این بساط بسیط، آنچه به بوته ی فراموشی سپرده شده راه و هدف حسین(ع) است و بس. مراسم سوگواری حسین(ع) به مخدری تبدیل شده که تا کنون هیچ حاکم جوری به مخالفت با آن برنخاسته، که هیزم هم بر اجاق آن افزده و آتش آن را بیشتر افروخته است؛ زیرا امروز ماجرای حماسه و رزم کربلاییان به محفل بزمی می ماند که مداحان و مطربانش با انواع آلات موسیقی و ترانه ها و تصانیف، زمزمه ی لالایی بر گوش خلایق می خوانند و ما- که در سایه سار پرچم ضد ستم حسین بر سر و سینه می زنیم- اسب جفا به خودی را تا آن جا جهانیده ایم که دعای «اللهم اشغل الظالمین بالظالمین...» در باره ی خودمان به اجابت رسیده و در پوسته پرستی به جایی رسیده ایم که از مرده پرستی گذشته ایم و به مقبره پرستی روی آورده ایم. چنان به ساخت و تزیین و مرمت و زیارت مقابر سرگرمیم که دیگر صاحبان شان را فراموش کرده ایم. آستان امام رضا(ع) عبارت است از انواع ایوان ها، رواق ها، صحن ها، گنبدها و مناره هایی که چشم زوّار را چنان به خود مشغول می کند که تا در جوار بارگاه اند، به تماشا می نشینند و گُل به به و چهچه از آن می چینند و چون باز می گردند، طومار تعریف از شکوه سنگ و آجر و سیمان و کاشی و سرامیک آن آستان را در پیش دیگران می گشایند و ذهن زیباشناس شیعه ی حساس را چون کبوتر حرم، در هوای مرقد آن مظلوم و غریب به پرواز وا می دارند. و چه باید گفت در وصف مردمِ به ظاهر عاشقی که ضریح بی امام را در شهرها می گردانند و با دیدنش اشک از دیدگان به همراه وجوه نقد ازکیسه ها می افشانند. یا آنچه در پاسداشت دخت بی بدیل پیامبر می کنند این است که دو دهه بر سر می زنند و صورت می خراشند که چرا قبر فاطمه (س) مخفی است و از امام عصر(عج) می خواهند تا زودتر ظهور فرماید و ضمن گردن زدن بانیان این فاجعه ی شوم، محل دفن آن بانوی بزرگوار را بنمایاند تابتوانند به زیارت مرقد شریفش بشتابند. گویا جامعه ی جهانی در زمان ظهور- که از بیدادپرشده- جز گردن زدن چندنفر و کشف و بنای یک مرقد، مشکل دیگری ندارد و عجیب این که در این غوغای خرافه گرایی، مرده پرستی، مرقد سازی و افسانه پردازی، حکم حاکمیت، بسیج رسانه ها در تبلیغ این پرستش بی خیزش است.
آنچه گفته آمد، تابلویی از وضعیت اسف بار موجود است. درکناراین تابلو، تابلو فاجعه بار دیگری از نمود فردی و اجتماعی نمادهایی است که ساحته ایم و عمری را بدان ها پرداخته ایم. تابلو دوم بازخورد و نتیجه ی چیزی است که در تابلو اول ترسیم کرده ایم. اگر بپذیریم سخن خدا را که در سنت اش تبدیل و تأویلی راه ندارد؛ پس باید در انتظار درو کردن کِشته ای باشیم که کاشته ایم. شاید نتوان گفت آن چه از تابلو اول و درنتیجه ی چنین ایمان و دیانتی برآمده جز دروغ، ریا، ستم پذیری، قانون گریزی، خرافه گرایی، تفرقه، بیچارگی اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی و صدها مشکل دیگر در ممالک اسلامی نبوده است؛ اما هر چیز دیگری که بوده، این ها درکنارش پررنگ ترین بوده اند و فاجعه آمیزتر آن که آن چه تاکنون از گفتار و رفتار ما برآمده، به حساب دین رفته است. آن که درکنار گود مسلمانی گری و شیعه بازی های ما نشسته و نا آشنا با ماهیت دین است، با خود چنین می گوید که «اگر دین آمده تا نقد دنیا را به نسیه ی عقبی تباه نماید، پس آن به که در زندگی ما رخ ننماید». یا چنین می اندیشد که «اگرحسینی دارم که قرار است هرچه دارم در راه روضه و نذر و زیارتش ببازم و سپس با هر ریا کار و عوامفریب و ظالمی بسازم و یا خود نیز به آن ها دست یازم، پس نداشتنش مرا سودمندتر است». شیخی می فرمود «طبق آمارها، سالیانه میلیاردها تومان صرف هزینه های برگزاری مراسم ماه محرم و صفر می شود. پس بیاییم و به ارزیابی بنشینیم که در مقابل این هزینه های هنگفت چه به دست می آوریم». هدف از نگارش این سطور نیز همین است که لختی اندیشه کنیم و برای این سؤال پاسخی درخور بیابیم که در مقابل این همه هزینه و وقت و اشک و آه چه یافته ایم و چه کلاهی برای سر آگاهی و عزت خود بافته ایم؟ اگر ما در مقابل این پرسش، انگشت دقت به چرتکه ی ارزیابی نرانیم و آنچه گفته ایم و گرده ایم را باز نخوانیم، براساس حدیث شریف «حاسبوا قبل ان تُحاسبوا»، دیگران تراز سود و زیان ما را در این بیع و شراع به رخ خواهند کشید و در میان اعتقادات سنتی ما خواهند دوید. در نتیجه آن چه از این فرایند به دست می آید همان است که در تابلو دوم نقش می بندد و راه قضاوت منصفانه را بر هر ناآشنایی می بندد.
حال اگر کسی از شما متدیّن فرهیخته ی به دامن دین آویخته بپرسد:
1- چرا آن که به زعم خود دین و دیانتش بهترین است، رفتارش به دین بی شباهت ترین است؟
2- چرا آن که علی دارد، عدالت را به هیچ روی پاس نمی دارد؟
3- چرا آن که حاضر است خون خویش را با قمه و زنجیر در پای حسین بریزد، برنمی تابد که حسین وار با ظلم و بی عدالتی زمان خویش بستیزد؟ و چرا قرن ها است حاکمان جبار و مستبدان قدار در سایه ی بیرق برافراشته ی حسین با آرامش آرمیده اند و حتی خود نیز بر شیپور عزای او دمیده اند؟
4- چرا پیروان «رحمة للعالمین» حتی بر همکیشان خویش رحمت نمی آورند؟ در سراشیبی سقوط درگیری های قومی و مذهبی چهار نعل و چهار اسبه می تازند و خون و حرمت برادر مسلمان خود را می ریزند و تباه می کنند.
5- چرا کسی که به «قاعده ی لطف» - که آن را جزو افتخارات فقهی اش می داند- دل بسته، درتفقه و افتقاه در دین هیچ طرفی نبسته است؟
6- پس ثمره ی عملی حضور دین و نبوت و امامت در زندگی ما مدعیان چیست و کِی و کجا باید خود را بنمایاند؟
7- چرا در میان تمام نقاط دنیا، خاورمیانه ی مسلمان است که نه تنها روی آرامش و خوشبختی ندیده، بلکه قرن ها است میدان تاخت و تاز استعمارگران خارجی و درگیری های فرقه ای بوده و ظاهراً هم خواهد بود.
8- خاصیت این همه اشخاص فراخاکی، نمادهای افلاکی و مراسم و شعائر و مناسک متعدد- که برگزار می کنیم و برخوردار نمی شویم- چیست؟
اگر کسی از اصحاب اندیشه- به دور از تعصبات دینی و مذهبی- چنین پرسش هایی را از شما بپرسد، در پاسخ او چه خواهید گفت تا دامن قرآن مبین و رسول امین از لوث چنین رفتارهایی پاک گردد؟ جواب باید چه باشد تا بشریت رغبت کند به دور از هرگرایشی، نور نهج البلاغه را به روی خویش بگشاید و با خون حسین، ننگ جباریت را از چهره ی روزگار بزداید؟ جواب چگونه باشد که نسل جوان – چون در اعتقاداتش از گرایش های مقلدانه ی دوران کودکی گذشته و به مرحله ی عقلانیت رسیده است- دین و اعتقادش را نگذارد و نگریزد؟ چگونه می توانیم اعتماد دنیا را برای همزیستی جلب نماییم؛ حال آن که همان دنیا می بیند که ما بر سر برادر دینی خود آن می آوریم که حاضر نیستیم بر سر یک حیوان درنده بیاوریم. او باخود چنین می اندیشد که اگر الاغ این مدعی دینداری، شاخ می داشت، تخم هیچ دگر اندیشی را بر روی زمین باقی نمی گذاشت.
نگارنده در این وانفسا به حضرت عبدالمطلب تأسی می کند که در گیرو دار هجوم ابرهه، نگران خانه ی خدا نبود و فرمود «انا رب الابل...». دین برای خدا است و او خود می داند که چگونه آن را پاس بدارد و از آن پاسبانی نماید. مابه فکر شتر اندیشه ی خویشیم که نمی دانیم در این برهوت خرافه پرستی، عوام زدگی، عوامفریبی، دین فروشی، ریاکاری و آسیب های رنگارنگ اجتماعی و اخلاقی چگونه جان به در می برد و چه زمان از آب زلال حق و حقیقت می خورد.
(10/11/91)
ابوجعفر شمس الدین محمد بن عمر بن عبدالعزیز بن مازه، رئیس حنفیان بخارا در سال 552 ه.ق، همراه شمار زیادی از مریدانش به حج رفت. وی در این سفر مادر خویش را به همراه برد و کتابی با نام «لطائف الاذکار» (این کتاب به زبان فارسی است) نوشت تا به مریدان بگوید که در مسیر از شهرهایی که عبور می کنند به زیارت چه کسانی بروند. این فقیه بزرگ که یکی از علمای برجسته خاندان ابن مازه بود، مزارات تک تک شهرها را که از عرفا و مشایخ بودند شرح داد. اول از بخارا گفت. سپس از مرو و سرخس. بعد، از نیشابور و بسطام و ری تا رسید به همدان و کرمانشاه و بغداد که آنجا را هم مفصل گفت. سپس بر مزار امام علی(ع) در نجف رفت. و آنگاه از کربلا یاد کرد. این نخستین سفرنامه حج فارسی است که در آن از کربلا و مزار حسین بن علی(ع) شده است. نسخه منحصر این کتاب اکنون تصحیح شده و طی روزهای آتیه نسخه چاپ شده تقدیم علاقه مندان خواهد شد. اما به مناسبت ایام عاشورا عباراتی که وی در باره زیارت حضرت حسین(ع) دارد تقدیم می کنم. این که یک عالم بزرگ سنی حنفی این چنین از زیارت حسین(ع) یاد می کند، با آنچه امروز سلفیان تکفیری تفجیری که حرفه شان توهین و قتل مخالفین است، چه قدر تفاوت دارد بماند. شگفتا که وقتی ابن مازه از حج برگشت، سوزنی سمرقندی قصیده بلندی در ستایش او گفت که نشان از عظمت وی دارد. اما حتی اگر آن نبود، آگاه بودیم که خاندان ابن مازه، صدها سال رؤسای حنفیان بخارایی بودند شهری که مرکز تسنن شرق اسلامی و حتی شبه قاره بود. نه فقط از زمان امام بخاری که حتی سده دهم هجری. عبارت ابن مازه در باره زیارت حضرت حسین(ع) با مقدمهای در نقل فضیلتی برای اهل بیت(ع) در قالب عبارات فارسی کهن چنین است:
سیّد شباب اهل الجنّه ابن البتول و کبد الرسول، الامام السّدید و المظلوم الشهید الحسین بن علی ـ رضی الله عنهما و عن امه و صلوات الله علی جدّه. یکی از سادات، یحیی بن معاذ الرازی را کفت: جه کویی در اهل بیت ما؟ گفت: ما اقول فی طینة عجنت بماء النبو? و شجر? غرست بماء الرسالة، فما یفوح منها الا ریح الهدی و عنبر التقی. فملاء فاه درّا و ادخل فی قبره نوراً و سروراً.»
عایشه و ام سلمه ـ رضی الله عنهما ـ روایت می کند که وقتی مصطفی ـ علیه السلام ـ علی را ـ رضی الله عنه ـ بنشاند و دست او بر سین? خود نهاد و دست فاطمه بر دست خود نهاد و حسن را بر راست و حسین را بر چب نشاند و گلیمی در جمله کشید، جنانک هیج از ایشان بدید نبود. آنگاه روی سوی آسمان کرد و به انگشت تسبیحه اشارت کرد به قبله دعا، و گفت: خداوندا، اینها اهل بیت مناند و خاصگان من. هر کی با ایشان به صلح است من با او به صلحم و هر که با ایشان به حرب است من با ایشان به حربم، اللهم وآلِ من والاهم و عاد من عاداهم، و انصر من نصرهم و اخذل من خذلهم.
و منقول است از مصطفی ـ علیهالسّلام ـ که جبریل حاضر بود و برین دعا آمین کرد، و رسول ـ علیه السلاّم ـ فرمود: نعم.
و امیدوارترین زیارتی درین راه، زیارت حسین است ـ رضی الله عنه ـ و منقبت او را نهایت نیست، و بس بود کی این شوق و بزرکواری کی باره[ای] باشد از جکر مصطفی ـ علیه السّلام ـ کما قال ـ صلی الله علیه: اولادنا اکبادنا. و تربت با ضیا او بدیه کربلا است، و موضع شهید شدن او ظاهر است، و مشهدی عظیم با نور است و آراسته، و جندین کس از فرزندان او و اقربآء او که شهید شدهاند آنجا اند، و عباس بن علی ـ رضی الله عنهما ـ آنجاست، و شهید شده است، و امید است کی حق سبحانه و تعالی آنجا دعا را رد نکند، و از دوزخ و نفس امّاره آزادی کرامت فرماید.
چند قطعه شعر عاشورایی، ارسالی دوستان
چون خونِ خدا، بیا مسلمان باشیم
یا حداقل، شبیه سلمان باشیم
مولا، سگ آستان نمیخواهد مَرد!
او کرده قیام، تا که «انسان» باشیم
***
ای مرثیه خوان! گزافه گفتن کفرست
با لهجهی دین، خرافه گفتن کفرست
اسلام دو نور عترت و قرآن است
جز این، سخنی اضافه گفتن کفرست
***
ای مرثیه خوان! ز چشم و ابرو بگذر
از خال لب و کمند گیسو بگذر
این مرد بزک کرده! ابو فاضل نیست
تکبیر بگو! از این هیاهو بگذر
***
غافل ز کرامت مُحرّم هستیم
دلدادهی بزم سوگ و ماتم هستیم
با خنجر جهل، سر بُریدیم از عشق
ما ابن زیاد و ابن مُلجم هستیم!
***
ای مرثیه خوان! ز های و هو میگویی
از رأس بریده و گلو میگویی
از داغ اسارت و تنور و گودال
پس کی ز حسین ُسرخ رو میگویی!؟
***
در مرثیهات، حسین تنها «سین» ست!
در کرب و بلا، شکسته ای غمگین ست
تو تاجر گریه ای و جای شک نیست
از تلخی سوگ، کام تو شیرین ست!
***
ای مرثیه خوان! روضه غفلت کافیست
با ذکر خرافه، کسب شهرت کافیست
از خون خدا، برادر من! شرمی
با سکهی کربلا، تجارت کافیست
***
ای مرثیه خوان! کرب و بلا ماتم نیست
میراث حسین، درد و داغ و غم نیست
جان مایهی نهضت حسینی این ست:
«هر کس که به ظلم تن دهد، آدم نیست.»
صادق آل محمد فرمود:
بندهای که هنگام نوشیدن آب، حسین علیهالسلام را یاد نموده و قاتلش را لعنت کند، خدا صدهزار حسنه برایش مینویسد؛ صدهزار گناه از سیئات او را پاک میکند؛ او را صد هزار درجه معنوی بالا میبرد؛ و با این عمل گویی او صد هزار برده را آزاد کرده؛ و خدای متعال روز قیامت او را با دلی شاد و آرام محشور میکند.
به نقل از کامل الزیارات ابن قولویه قمی
اما باید دانست که عظمت این یادآوری، ظرافتی مهم را در خود نهان داشته است: حسین بیشتر از آب، تشنه لبیک بود؛ حسین تشنه جامهای لبیک بود. پس نباید نگاهمان به امثال این روایات، نگاهی احساسی باشد؛ بلکه باید از سر تفکر به آن نگریست. یک نگاه احساسی، حرکتی شتاب زده و میرا در پی دارد. اما یک نگاه برآمده از بصیرت، محرک است و شورآفرین. و حسین، تشنه همین نگاه بود.
حسین، بیش از آب، تشنه شناخت بود. آیا کسی فهمید چرا عرفات حسین ناتمام ماند و به منا نرسید؟ کسی فهمید چرا حسین نه در منا که در نینوا به قربانگاه رفت؟
افسوس که به جای توجه به افکار و اهداف حسین، در پهنه تاریخ، زخم های تنش را می شماریم.
خلاصه مطلب قبلی :
سوال : آیا در بررسی شریعت بایستی تمامی باورهای قبلی را کنار گذاشت یا خیر به عبارت دیگر آیا ذهن را از مفروضات بایستی تخلیه نمود یا مفروضات را بایستی خالص(تنقیح) نمود یا خیر؟
سه پاسخ از سه کارشناس دینی :
1 - آقای مجتهد شبستری :
بایستی پیش فرضها و باورها بازنگری شود و همین راه نجات جهان اسلام در جهان امروز است.
2 - آقای سروش :
ذهن خالی هیچ کاری نمیکند و برای شکار حقیقت، ذهن را هر چه تواناتر و غنی تر و مساله دار تر باید ساخت و با ذهن خالی به سراغ شریعت رفتن، حاکم کردن درکهای عرفی و عامیانه است.
3 - آقای صادق تهرانی :
تخلیه کلی ذهن محال است ولیکن خالص کردن مفروضات امکانپذیر است لاکن ما با استفاده از محور و محک مطلق قرآنی، میگوئیم پاکسازی مفروضات، بایستی بر مبنای قرآن و سنت قطعیه صورت پذیرد.
پس اگر ذهن خالی، ناممکن باشد، لکن زدودن سقیم و یافتن صحیح بر مبنای تائید قرآنی، امکان پذیر و لازم است.
حسین یک درس بزرگ تر از شهادتش به ما داده است..
نیمه تمام گذاشتن حج! و رفتن به سوی شهادت ...
تا به همه حج گزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مومنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که:
اگر امامت نباشد... اگر رهبری نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسین نباشد و
اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا با خانه بت مساویست.
Dr.A.Shariati
.: Weblog Themes By Pichak :.