گفت: انتشار سلسله مقالاتی که مصطفی تاجزاده از زندان برای سایت های ضد انقلاب می فرستد باعث شک و تردید گروه های اپوزیسیون نسبت به وی شده است.
گفتم: چرا؟! چطور مگر؟!
گفت: مثلا سایت خودنویس نوشته است؛ این چه زندان و شکنجه ای است که آقای تاجزاده به راحتی علیه رژیم مقاله می نویسد و از زندان اوین برای چاپ به بیرون می فرستد و در سایت های اروپایی و آمریکایی منتشر می شود و تازه، روز به روز هم لپ هایش گلی تر می شود و شکمش جلوتر می آید؟!
گفتم: خب! شاید مسئولان زندان متوجه ارسال این مقالات نشده اند!
گفت: همین سایت نوشته است؛ بر فرض که اولین مقاله را متوجه نشدند، مقالات دوم و سوم و چهارم و پنجم و... که پشت سر هم می فرستد و منتشر می شود چی؟!
گفتم: چند ماه پیش هم که [در یک گعده 3نفره با رمضانزاده و صفایی فراهانی در زندان] گفته بود تقلب در انتخابات ریاست جمهوری محال بوده است [با اجازه مدیر محترم ، فیلمش در آرشیو کمیل موجود است!] ، جیغ اپوزیسیون درآمده بود!
گفت: سایت ضد انقلابی بالاترین نوشته مدحی شماره 2 همین آقای تاجزاده است که به جای کار کردن برای جنبش سبز، ما را سر کار گذاشته!
گفتم: چه عرض کنم؟! به یارو گفتند با «مترو» جمله بساز، گفت «سر این مترو بگیر»!
keyhan-90/07/24
هر پدیده ای، به ویژه از نوع انسانی آن، نیاز به آسیب شناسی و عیب یابی دارد تا در روند و طی طریق، روز به روز بهتر شده و تولیدات آن هم با کیفیتِ بیشتر نمود پیدا کند. دنیای مجازی نیز که از دست پخت های همین بشر است، از این قاعده مستثنی نیست. وبلاگ و وبلاگ نویسی هم که بیشترین حضور و مخاطب را در دنیای مجازی داراست، به طریق اولی نیاز به آسیب شناسی دارد. لذا بهتر است هر چند وقت یکبار شخصاً خود و وبلاگمان را آسیب شناسی کرده و مورد بررسی قرار دهیم. تا اشکالات و ایرادات و کم و کاستی های آن برطرف گردد.
با اینکه وبلاگ نویسی در ایران جوان است و بیش از چند سالی از شروع آن نمی گذرد و جایگاه خوب و مناسبی هم پیدا کرده، اما متأسفانه همچون سایر ابزار و تجهیزات و پدیده های مدرن وارداتی، از فرهنگ آن خبری نیست. فرهنگ وبلاگ نویسی در بعضی مقوله ها مثل؛ رعایت حق و حقوق و مالکیت معنوی، رعایت اخلاق و شئونات اجتماعی و... از جایگاه و شأن خوبی برخوردار نیست.
یکی از کارکردهای مهم و اصلی در وبلاگ، تولید محتواست نه توزیع! یعضی افراد و بلاگرها (وبلاگ نویس) فقط کارشان شده توزیع و پخش تولیدات دیگران! نباید ارزش و شأن وبلاگ، بخصوص وبلاگ های علمی و فرهنگی را آنقدر پایین آورد که تنها در حدّ یک آیینه باشد و منعکس کننده محصولات سایر وبلاگ ها. از این بدتر! گاه حتی رعایت مالکیت معنوی نیز انجام نمی گیرد و مطالب دیگران بدون ذکر منبع مجدداً منتشر می شود. این یک روی سکه است و روی دیگر آن، اینکه اگر اعتراض و نقدی هم به این مطالب بشود، گاه توزیع کننده حاضر به پذیرش مسئولیت نشده و تازه اذعان می دارد که: مطلب از من نیست! از جای دیگر گرفتم! این چند مورد از جمله آسیب های وبلاگ نویسی است که باید سعی کنیم روز به روز از آنها دوری جسته و با احترام گذاشتن به خوانندگان و مراجعین به وبلاگ، خود شخصاً دست به تولید محتوا زده و به ندرت توزیع کننده باشیم، مگر در مواقع ضرور و استثنا!
منبع: کنج درون
در آستان جانان
لابی هتل امروز منظره زیبایی پیدا کرده است؛ تمام همسفران با لباس سفید احرام، در آن جا جمع شده اند تا با همین لباس ساده و زیبا سوار اتوبوس شده و به مسجد شجره برویم. لحظات وداع با مدینه و پیامبر رحمت فرا رسیده است.
مسجد شجره مملو از کاروان های مختلف است. صدها نفر در حال غسل احرام هستند. پس از نماز مغرب و عشاء در کنار محراب، نیت احرام می کنیم و برای مدتی آوای خوش لبیک سراسر مسجد را فرا می گیرد. آوای لبیک با نوای مناجات و زمزمه آرام عمره گزاران در هم آمیخته و صحنه هایی را پدید می آورد که در هیچ کجای این کره خاکی یافت نمی شود.
لحظات عجیبی است؛ در حالی که ساده ترین لباس جهان را به تن داری، و خود را از بسیاری از مباحات محروم کرده ای، خویشتن را در آستانه رسیدن به معبود می بینی، اما نمی دانی که آیا تو را می پذیرد یا نه؟ این دلهره سراپای وجودت را فرا می گیرد؛ مدام ذکر لبیک را زمزمه می کنی و منتظری تا جواب قبول او را از دل خود بشنوی.
اتوبوس به شهر مکه نزدیک می شود. ساعت حدود یک نیمه شب را نشان می دهد اما شهر مکه کاملا بیدار است، و رفت و آمد در خیابان ها جریان دارد. روحانی کاروان از همسفران می خواهد تا برای ساعتی استراحت کنند. با لباس احرام به خواب می رویم. پس از اقامه نماز صبح، بلافاصله عازم مسجدالحرام می شویم. از دور مناره های مسجد پیدا نیست، اما برج بلند و ساعتی که آل سعود در کنار کعبه برافراشته اند، کاملا پیداست. به تدریج مسجدالحرام نمایان می شود. پیاده می شویم و با آرامشی خاص قدم به قدم پیش می رویم. همزمان با لحظه طلوع خورشید، و با اولین نگاه به کعبه، ناخودآگاه بر سنگفرش مسجد و در آستان جانان به سجده می افتیم. ما اکنون به سوی خدا آمده ایم. امید که دیگر هیچگاه از او روی نگردانیم.
اینجا.. قرن 21!
چشمه های خروشان تو را می شناسند
موجهای پریشان تو را می شناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگهای بیابان تو را می شناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را می شناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می شناسند
اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را می شناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچه های خراسان تو را می شناسند
"قیصر امین پور"
نیمچه نگاهی به گروه فرقان
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ای برادر سیرت زیبا بیار
«وقتی که گودرزی آمد که طلبه بشود چون خیلی چهره زشتی داشت و دیدم نورانیت ندارد، گفتم: تو به درد طلبگی نمی خوری. طلبه باید چهره ای جذاب داشته باشد.» بر گرفته از خاطرات یکی از بزرگان!
گروه فرقان به رهبری طلبه ای به نام اکبر گودرزی پیش از پیروزی انقلاب شکل گرفت. گروهی که مخالف صریح روحانیت بود، به ویژه پس از پیروزی انقلاب در ضدیت شدید با روحانیون انقلابی برآمد و تا مرز حذف فیزیکی هم پیش رفت و اقدام به ترور شخصیت های مؤثر انقلاب نمود.
گودرزی اهل یکی از روستاهای لرستان، متولد 1338 یا 1335، پدرش کشاورز بود. وی سال 51 یا 52 عازم خوانسار شد و مدتی در حوزه علمیه آنجا تحصیل کرد. سپس یک سال در قم ماند و پس از آن به تهران آمد و می خواست طلبه ی مدرسه... ولی مدیریت آن، آیت الله... حاضر به پذیرش او نمی شود. ودر بیان علت، همان جمله بالا را بازگو می کند.
واقعاً دین و مذهب ما هم همین نظر را دارد؟ اگر اینگونه بود، بلال حبشی که مؤذن خاص پیامبر نمی شد! آیا وجدان و عقل بشری این نگاه را قبول دارد؟ آقایان که ادعایشان گوش فلک را پر کرده و هیچکس را به جز خود به حساب نمی آورند، می دانند که در همان غرب (به ادعای آقایان غرب وحشی و کافرستان) خیلی از سیاهان بالاترین پست و مقام و ارزش را دارا هستند و در بهترین دانشگاه ها تحصیل می کنند؟ و...
بگذریم! پس از سی سال قصدمان دفاع و حمایت از افکار و اعمال و عقاید خلاف و اشتباه گروه فرقان و رهبران معدومشان نیست. بلکه حرف سر نحوه ی برخورد و دیدگاه های غلط و ظاهر بینی موجود است که متأسفانه هنوز هم وجود دارد و بر اساس ظاهر و صورت افراد و اشخاص قضاوت می شود. یکی از دلایل این همه مشکلات سیاسی و اجتماعی و... در کشور همن ظاهر بینی هاست!
یکی از مبارزان پیش از انقلاب ضمن بیان خاطرات خود: «معتقد است یکی از دلایل کشیده شدن گودرزی به این راه، با اینکه آدم باهوش و زیرکی بود، این بوده که این نوع برخوردها موجب سرخوردگی و حالت نفرت او می گردد. وی نقل می کند: گودرزی زندگی فقیرانه و محرومی را داشته و از این بابت عقده ای بود. در جوانی تلاش می کند به حوزه های علوم دینی راه یابد. قم او را نپذیرفت. اما توانست در حوزه مسجد جامع تهران درس بخواند. طولی نکشید که از آنجا نیز بیرونش کردند. سپس به مدرسه شیخ عبدالحسین رفت، بعداز مدتی از آنجا نیز بیرونش می کنند. بعد، از مسجد قبا سر درآورد، آقای... هم از آنجا بیرونش کرد. [آیت الله ... هم با بیان جمله بالا او را ترد می کند] این برخوردها نوعی سرخوردگی و حالت نفرت در او به وجود آورد و برای بیرون رفتن از این سرخوردگی، تشکیلات فرقان را راه اندازی نمود و...»
سعدی علیه الرحمه پاسخ خوبی می دهد: «نه هر که به صورت نکوست، سیرت زیبا در اوست. کار، اندرون دارد، نه پوست.»
از وبلاگ «کنج درون»
روزنامه دیلی میل: «پلیس نیویورک به زنانی که دامن کوتاه می پوشند تذکر می دهد و به آنها یادآور می شود هر لحظه ممکن است به آنها تجاوز شود.»
به گزارش جام نیوز، در پی افزایش تجاوزات جنسی به زنان در کشورهای غربی به خصوص آمریکا، روزنامه انگلیسی دیلی میل در خبر 01 اکتبر خود نوشت: «پوشیدن لباس های نامناسب و دامن های کوتاه باعث می شود که به زنان تجاوز شود به همین دلیل پلیس نیویورک به زنانی که دامن کوتاه می پوشند تذکر می دهد و به آنها یادآور می شود هر لحظه ممکن است به آنها تجاوز شود.»
این روزنامه ادامه داد: «آزادی پوشش زنان در کشورهای غربی موجب یک عصبانیت عمومی شده است چراکه پوشیدن لباس های جذاب و دامن های کوتاه با درصد تجاوز رابطه مستقیم دارد.»
دیلی میل در رابطه با دیگر هشدارهای پلیس نیویورک به زنان افزود: «پلیس نیویورک همچنین به زنان متذکر می شود که پوشیدن دامن کوتاه باعث جذاب شدن آنها می گردد و دسترسی متجاوزان به آنها را آسانتر می کند.»
باغ شیخ عمری
در این چند روزی که توفیق حضور در مدینةالنبی را داشته ام، همواره در پی فرصتی بودم تا از مجموعه باغ و مزرعه شیخ عمری در قسمت شیعه نشین شهر، بازدید کنم. سرانجام این توفیق در شب نیمه شعبان به دست آمد. شیعیان مدینه برای ساخت مسجد یا حسینیه به شدت تحت فشار هستند و چندان اجازه نمی یابند که مسجد مستقلی داشته باشند. جالب بود که وقتی در قالب یک گروه پنج نفری کنار خیابان ایستاده بودیم تا وسیله ای برای رفتن پیدا کنیم، تا سه مرتبه خودروهایی که برای ما توقف می کردند، وقتی از مقصد ما آگاه می شدند از این امر امتناع می کردند. حتی یکی از آنها با چهره ای حق به جانب، و خیلی محترمانه به ما گفت: "دوست ندارم به شما نه بگویم اما چه کنم که این کار از نظر من حرام است". و شیخ عمری (و در واقع شیعیان) را کافر می دانستند. بالاخره در آن هوای گرم با یک وانت به سمت مزرعه شیخ عمری حرکت کردیم.
مرحوم شیخ عمری، که رهبر شیعیان عربستان و پدر معنوی ایشان به حساب می آمد و سال گذشته در سن بالای یکصد سال درگذشت، از شاگردان علامه نائینی و آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی در نجف اشرف بود. او پس از بازگشت به مدینه، سرپرستی شیعیان عربستان را به عهده گرفت، و مزرعه بزرگی که اکنون جزء معدود نخلستان های باقیمانده در شهر مدینه می باشد را خریداری نموده و آن را وقف امام حسن مجتبی (علیه السلام) نمود. او با احداث ساختمانی در میانه این باغ خرما، محلی غیررسمی برای تجمع شیعیان مدینه ایجاد کرد.
گفته می شود که او 45 سال از عمر خود را در زندان های آل سعود به سر برده، و یک بار به اعدام محکوم شد، که با توسل به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، پس از چند ثانیه و در حضور جمعیتی فراوان، طناب دار پاره می شود و او از مرگ نجات پیدا می کند.
آن باغ بزرگ و باصفا، در شب نیمه شعبان و به مناسبت جشن میلاد امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه) مملو از دوست داران اهل بیت (علیهم السلام) بود. در بخش هایی از باغ، محل هایی برای فروش خرما تسبیح و ... در نظر گرفته شده است، و البته زایران شیعه نیز ترجیح می دادند سوغاتی های خود را از آن جا بخرند تا نفع آن به شیعیان برسد. ساختمان مرکزی در دو طبقه پر از شیعیانی بود که به اقامه نماز مغرب ایستاده بودند. بعد از چند روز، ما توانستیم آزادانه بر مهر سجده کنیم و البته در این زمینه شوخی های بامزه ای هم بین دوستان طلبه رد و بدل می شد. بسیاری از حاضران را اعضای کاروان های ایرانی تشکیل می دهد. شیخ کاظم فرزند مرحوم شیخ عمری را نیز که دانش آموخته حوزه علمیه قم است در آنجا ملاقات کردیم. بعضی از دوستان با ایشان عکس یادگاری هم گرفتند. من هم که عهد کرده بودم در این سفر هیچ عکسی نگیرم.
آنچه در زیر می خوانید بخشی از سخنرانی امام موسی صدر درسال 1346 هجری شمسی در دانشکده حقوق و علوم اقتصادىِ دانشگاهِ پدرانِ یسوعى است.
بر علمای دین ضروری است که به خود تکان بدهند و از خود طاغی نسازند تا نسخه دوم حکام شوند یا عظمت و افتخارات آن ها و سیاستمداران را جاودانه کنند. چرا که بشر از این حکام و بزرگی ها و افتخاراتشان خسته شده است. از این بزرگانِ دربان ها، سازمان ها، ماشین ها و کاخ ها در عذاب است. بشر کسی را می خواهد که به او مهر ورزد، قلبش را لمس کند، عرقش را خشک کند و با او زندگی کند. اگر برای خودمان یعنی علمای دین محیط هایی مثل محیط های اهل دنیا ساختیم، آخرین امیدِ آینده را نابود کرده ایم. آخرین امیدِ باقیمانده از زندگی ملت ها. باید دست مردم را در سختی ها بگیریم و هدایت کنیم. باید نظرِ خودمان را در هر زمینهای اظهار کنیم. هر سؤالی را جواب گوییم. چرا که دین مدت مدیدی از زندگی عادی بشر به دور بوده است. علمای دین باید مستقل باشند. انحراف علمای دین انحرافِ اخلاقی نیست. آنان را به این امر متهم نمی کنیم. به عبارت دیگر، ما خودمان را به این متهم نمی کنیم، بل انحراف عالِمِ دینی این است که اصیل، ریشه دار و مستقل زندگی نکند. بلکه در زندگی دنباله روِ دیگران باشد، خواه اشخاص خواه احزاب و سیاست ها و آرمان هایی که از او نیست. معنی انحرافِ عالم دین و دور افتادن او از اصلش این است. باید صورت صحیحِ دین را به دست دهد و پا را از چهارچوب موجود فراتر گذارد ...
اطعام در مسجد نبوی
شب جمعه، قبل از اذان مغرب، وقتی وارد مسجد نبوی شدم، با دیدن یک صحنه بسیار جالب، برای مدتی کاملاً متعجب شده بودم. در تمام قمست های آن مسجد بزرگ و برای ده ها هزار نمازگزار، سفره ای ساده اما بسیار دیدنی همراه با نظمی خاص و زیبا پهن شده بود. نمازگزاران بر خلاف همیشه که رو به قبله آماده اقامه نماز بودند، این بار در دو سوی سفره با ترتیب بسیار عالی نشسته و در حالی که بسیاری از آنها به تلاوت قرآن مشغول بودند، منتظر نوای اذان بودند. همگان، حتی کودکان با ادب و وقار نشسته و دست به سوی سفره دراز نمی کردند. برخی نیز به خادمان حرم کمک می کردند. یک لیوان از آب زمزم، یک فنجان کوچک قهوه عربی، چند عدد خرمای فصل، مقداری حلوای مخصوص و تکه ای نان سنتی برای هر نفر در کمال نظافت بر روی سفره چیده شده بود.
همزمان با اذان مغرب، جمعیت با آرامش و متانت از آن غذای ساده اما خوشمزه تناول کردند. پس از دقایقی مردم به صورت خودجوش همراه با خادمان حرم، غذاهای مانده را در ظرف های بزرگ تر جمع کردند. جالب بود که بر خلاف مجالس ما در ایران، اضافه غذاها دور ریخته نمی شد، بلکه با احترام و در کمال نظافت جمع آوری می شد تا پس از نماز در اختیار کسانی قرار گیرد که دیرتر رسیده بودند. این کار با چنان دقتی انجام می شد که ذره ای آب یا غذا بر روی فرش های مسجد نریخت.
تکرار این رسم در برخی از شب های بعدی در مدینه، و البته به صورت محدودتر در مسجدالحرام، نشان می داد که اهل سنت به روزه گرفتن در ماه شعبان اهتمام ویژه ای دارند؛ یا لااقل این سنت میان آن ها به شایستگی ترویج می شد. ما هم هرچند روزه نبودیم، اما لذت اطعام در مسجدالنبی را نمی شد از دست داد. بگذریم که دوستان طلبه ما خوردن چنین غذایی را که در نظام وهابی حاکم بر حرمین شریفین تدارک دیده شده، بر اساس اجتهادات شخصیه خود حرام می دانستند. البته جدای از اصل حلیت یا حرمت اکل چنین طعامی، به صورت طبیعی باید به طلاب حق داد که بیش از سایر طبقات اجتماعی جانب احتیاط را رعایت کنند.
.: Weblog Themes By Pichak :.