سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سومالی

سومالی




تاریخ : شنبه 90/7/9 | 4:17 عصر | نویسنده : حمید فاضل | نظر

 

بالاخره در این وانفسای حاشیه های چندش آور ورزشی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، امشب شاهد یک خبر خوب در عرصه ورزش کشور بودیم. تیم والیبال ایران توانست با اقتدار و با گذشتن از سد مدعیان والیبال قاره کهن، در دیدار پایانی خود، تیم چین را شکست بده و برای اولین بار عنوان قهرمانی آسیا را به دست آورد. آمادگی و همت بالای بازکنان، آگاهی و دانش گسترده مربی کارکشته، و دور بودن از حاشیه های فرسایشی توانست نتیجه ای شیرین برای ورزش ایران به بار آورد. از حاشیه های جالب دیدار پایانی این دوره از بازی ها، استقبال کم نظیر و باشکوه مردمی از بازی بود؛ به گونه ای که برخی از گزارش ها تعداد تماشاگران حاضر در سالن دوازده هزار نفری را تا بیست هزار نفر ذکر کرده اند.

به راستی اگر سکان داران ورزش کشور به جای سرمایه گذاری سرسام اور و بی حاصل در ورزش پر حاشیه ای مثل فوتبال، در سایر رشته ها مثل والیبال و بسکتبال سرمایه گذاری می کردند، بهتر نبود؟ اگر یک دهم آن پولی که از بیت المال صرف شکست های پیاپی تیم های باشگاهی و ملی فوتبال و ستاره های بی فروغ این بازی در ایران می شود، در ورزش های سالم تری مثل والیبال، بسکتبال، هندبال، شنا و ... هزینه می شد، مطمئناً چندین برابر بهتر و بیشتر از فوتبال نتیجه می گرفتیم.

نمی دونم این فوتبال چی داره یا تا حالا واقعا از نظر ورزشی و تأثیرات فرهنگی چه گلی به سر ما زده که با وجود این همه بدبختی که بابت اون می کشیم، نمی خوایم عطای اون رو به لقای اون ببخشیم. اقتصاد کثیف فوتبال، لابی ها و دلالی های پشت پرده، چه در سطح جهانی و چه در سطح کشوری، این ورزش رو از کنترل فرهنگی به گونه ای خارج کرده که عملا مهار نشدنی به نظر میاد. حاشیه های پر دردسر اون، از جمله بازیکنان اکثراً بی جنبه و بی خاصیت و پرمدعا، که متأسفانه اسمشون ورد زبون بچه ها و جوونای ما شده، از همه نظر برای ما فقط ضرر و هزینه داشته، و مزیت های اون آن قدر اندک و ناچیزه که ارزش این همه توجه رو نداره. به نظر من هیچ لزومی نداره که به دلیل پیروی کورکورانه از فرهنگ انحرافی رایج در جهان کنونی، ما هم تمام نیروی اثرگذار فرهنگی خودمون، از جمله رسانه های دیداری و شنیداری را بسیج کنیم تا جوونامون رو به دنبال نخود سیاه بفرستیم. هیچ توجه کردین که مجریان رسانه ملی، حتی در جدی ترین برنامه ها و مصاحبه های خودشون که هیچ ربطی به ورزش هم نداره، از طرف می پرسن که «خوب، شما قرمزی یا آبی». خداییش به عمق فاجعه توحه کردین؟ آخه من نمیدونم ... به کجا چنین شتابان؟

فأین تذهبون




تاریخ : پنج شنبه 90/7/7 | 10:36 عصر | نویسنده : حمید فاضل | نظر

rقبله

 غربت بقیع

وقتی در کنار حرم نبوی رو به قبله بایستی و قبر مطهر آن حضرت در سمت راست تو باشد، در سمت چپ خود دیوارها و نرده هایی فلزی می بینی که در روشنای بین الطلوعین یا هنگام عصر، دل غمدیده ات را همراه با سیل جمعیت مشتاق به سوی خود جذب می کند. وقتی در نهایت هیجان به آن سوی نرده ها می رسی، گویی تمام تنت گر می گیرد؛ دلت ریش می شود و پاهایت سست می گردد. در همان آغاز ورود، انبوه جمعیت را می بینی که دلهایشان همانند کبوتران بقیع، بر فراز قطعه ای از خاک بهشت چرخ می زند. پیکرهای مطهر چهار تن از امامان معصوم شیعه و نوادگان رسول خدا در اینجا آرام گرفته است. هر انسان سلیم النفسی به صورت طبیعی در برابر مزار بزرگان خود، عرض ادب می کند، اما در این جا و در کنار مزار شریف ترین انسان های تاریخ، باید آرام آرام و در سکوت، تنها لحظه ای درنگ نموده و آهسته عبور کنی؛ و آن چه در دل داری باید در همان دل نگه داری. منادیان فرقه وهابیت، دور این مکان را قبضه کرده و اعتقاد سایر مسلمانان مبنی بر خطاب و حضور و درک این ارواح مقدسه را به سخره می گیرند.

در این زمانه، بقیع واقعاً غریب است.




تاریخ : چهارشنبه 90/7/6 | 8:37 عصر | نویسنده : حمید فاضل | نظر

 

سفری به ترکیه؛ دیار عثمانیان (7) 

این شماره: فرجام!

رفتم سفر بازآمدم ز آخر به آغاز آمدم

بله! خصلت سفرهای دنیایِ فانی همین است! یعنی هر رفتی بازگشتی دارد و هر آخری، آغازی. تنها سفر آخرت است که بازگشتی درش نیست. خدایا همچنان که در سفرهای این جهانی یار و یاورمان بودی و از خطرات و خطایا و لغزشها حفظمان کردی! در سفر آن جهانی نیز یار و یاورمان باش!

دوستان گرام! همچنان که هر سفری پایانی دارد، هر سفرنامه ای هم فرجامی دارد. لذا این شماره از «گپ و گفت» نیز فرجام سفرنامه ی تابستانه ماست.

اما هدف از این سفرنامه نویسی چیست؟ پر کردن حجم صفحات وبلاگ؟ یا تظاهر و شهرت و یا... باور کنید شکر خدا هیچکدام از اینها نیست. حتی هدف از این نوشته ها و گزارش سفرها تعریف و تمجید، یا به قول بعضی دوستان، بزرگ نمایی کشور مقصد و جوگیر شدن و... هم نیست. بلکه هدف دیدن و شنیدن و گفتن نقاط ضعف و قوّت دیگران و توجه به نقاط ضعف خودمان است. اصلاً خاصیت و نتیجه سفر همین باید باشد. صِرف زیارت و اجر و ثواب یا تفریح و لذت بردن نیست! سفری که دین اسلام به آن توصیه و تأکید دارد، بیشتر به همین دلیل است که عبرت بپذیریم و یاد بگیریم و تجربه به دست آریم. حداقل در چهار آیه از آیات قرآن کریم سفارش شده بر سفر برای عبرت آموزی؛ آیه 11 سوره انعام / آیه 69 سوره نمل / آیه 20 سوره عنکبوت / آیه 42 سوره روم / همه با «قُل سیروا فی الارض...» شروع شده اند.

تا تو ز هستی خود، زیر و زبر نگردی               در نیستی مطلق، مرغی به پر نگردی

زین ابر تر، چو باران، بیرون شو و سفر کن            زیرا که بی سفر تو، هرگز گُهر نگردی

این پرده ی نهادت، بر در ز هم که هرگز               در پرده ره نیابی، تا پرده در نگردی

به قول یک فرد جهان دیده که می گفت: اگر دست من باشه، به رانندگان بین المللی و برون شهری هر پنج سال یک بار و به رانندگان درون شهری هر ده سال یکبار یک پایه ی مدرک تحصیلی ارائه می کنم. چون تجربه ای که آنها با دیدن و شنیدن و در ارتباط و مراودات با مردم به دست می آورند، قطعاً اگر بیشتر از دانشجویانی که فقط یکجا نشسته و چند تا کتاب می خوانند، نباشد، کمتر نیست!

با یک عمر در گوشه ی خانه نشستن و سر در گریبان و کتب کهن فرو بردن و تحریم و تکفیر وسایل ارتباط جمعی و نفی و نخواندن آثار مخالفین که نمی شود برای جهانیان نسخه پیچید! در صورتی می توان جهانی اندیشید و الگوی جهانی از دین اسلام و انقلاب و... داد که ضمن آگاهی و حفظ سنت ها و یادگیری علوم کهن و کتاب ها و منابع خودی، دنیای فعلی و هر آنچه دراوست را درک کرد و مطالعه نمود و خوب شناخت. پس نگاه ما در سفرنامه ها شیفتگی و دلبستگی به فرهنگ و نظام و جامعه بیگانه نیست! بلکه بیان نکات مثبت و خوب آنها و تذکر بر ضعف و نکات منفی خویش است تا با این شناخت و آگاهی، ضعف ها و عیب ها چاره جویی و جبران شوند و...

مطلب دیگر اینکه، شاید برای بعضی دوستان این سؤال پیش بیاید که: تو که بیشتر از چند روز در مقصد نیستی و در این مدت هم همه جا را ندیده ای، چگونه اینگونه گزارش داده و سفرنامه می نویسی و قضاوت می کنی؟ بله! قبول دارم. اشکال وارد است! اما پاسخ:

1ـ ما بحث و قضاوت علمی و گسترده و ریشه ای نکردیم و ادعای آن را هم نداریم. بر اساس توان و دیدگاه خود یک گزارش از آنچه خواندیم و دیدیم و شنیدیم ارائه کردیم و بس!

2ـ در سفرنامه نویسی فقط اتکا بر مدت حضور و دیدن نیست، بلکه مطالعات قبل سفر درباره ی مقصد، استفاده از تجربه و آگاهی دیگران و تبادل اطلاعات با افراد مطلع و پرسش و کسب خبر از ساکنین محلی و مردم آنجا از دیگر راههای شناخت است.

3ـ همچنین اگر سفرها و نگاه ها با هدف و قصد و غرض قبلی باشد و یک دید جامعه شناسانه و مردم شناسانه داشته باشد، نتیجه ای که به دست می دهد قابل مقایسه با یک سفر عادی نیست.

4ـ هر سفری که در قالب تور باشد و با برنامه ریزی جمعی و کانالیزه باشد، نتیجه بخش نخواهد بود. سفر و دید و بازدیدی که آزاد و عامیانه و با حضور در بین توده ی مردم انجام گیرد. از طرفی سختی پیاده روی و تردد با وسایل نقلیه عمومی هر شهر و کشوری را تحمل کردن و به جان خریدن، یافته هایی را خواهد داشت که در هیچ سفرِ برنامه ریزی شده ی مدرن و تور به دست نخواهد آمد.

با تو گفتم مجمل این اسرار را          مختصر آوردم این گفتار را

انشاءالله سفرهای بعدی!

شماره های پیشین سفرنامه را، می توانید از وبلاگ کنج درون بخوانید!




تاریخ : سه شنبه 90/7/5 | 8:43 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر

... و اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگوارى براى همه و خصوصاً براى من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجراى آن مى‏دیدم؛ ولى به واسطه حوادث و عواملى که از ذکر آن فعلًا خوددارى مى‏کنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامى کارشناسان سیاسى و نظامى سطح بالاى کشور، که من به تعهد و دلسوزى و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ و در مقطع کنونى آن را به مصلحت انقلاب و نظام مى‏دانم. و خدا مى‏داند که اگر نبود انگیزه‏اى که همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانى شود، هرگز راضى به این عمل نمى‏بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود. اما چاره چیست که همه باید به رضایت حق تعالى گردن نهیم. و مسلّم ملت قهرمان و دلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود ...

     من در اینجا از همه فرزندان عزیزم در جبهه‏هاى آتش و خون که از اول جنگ تا امروز به نحوى در ارتباط با جنگ تلاش و کوشش نموده‏اند، تشکر و قدردانى مى‏کنم. و همه ملت ایران را به هوشیارى و صبر و مقاومت دعوت مى‏کنم. در آینده ممکن است افرادى آگاهانه یا از روى ناآگاهى در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمره خونها و شهادتها و ایثارها چه شد. اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بیخبرند و نمى‏دانند کسى که فقط براى رضاى خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگى نهاده است حوادث زمان به جاودانگى و بقا و جایگاه رفیع آن لطمه‏اى وارد نمى‏سازد. و ما براى درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانى را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم. مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان براى ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا مى‏داند که راه و رسم شهادت کور شدنى نیست؛ و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت‏ مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاى آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهایى که این گوهرها را در دامن خود پروراندند!.

    خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روى مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه‏اند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده‏هاى معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز مانده‏ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده‏ام، و در برابر عظمت و فداکارى این ملت بزرگ احساس شرمسارى مى‏کنم.

    و بدا به حال آنانى که در این قافله نبودند! بدا به حال آنهایى که از کنار این معرکه بزرگِ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهى تا به حال ساکت و بى‏تفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند!.

    آرى، دیروز روز امتحان الهى بود که گذشت. و فردا امتحان دیگرى است که پیش مى‏آید. و همه ما نیز روز محاسبه بزرگترى را در پیش رو داریم. آنهایى که در این چند سالِ مبارزه و جنگ به هر دلیلى از اداى این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور کرده‏اند مطمئن باشند که از معامله با خدا طفره رفته‏اند، و خسارت و زیان و ضرر بزرگى کرده‏اند که حسرت آن را در روز واپسین و در محاسبه حق خواهند کشید. که من مجدداً به همه مردم و مسئولین عرض مى‏کنم که حساب اینگونه افراد را از حساب مجاهدان در راه خدا جدا سازند؛ و نگذارند این مدعیان بى‏هنر امروز و قاعدین کوته نظر دیروز به صحنه‏ها برگردند ...

     من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش مى‏کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشکسوتانِ شهادت و خون در پیچ و خم زندگى روزمره خود به فراموشى سپرده شوند. اکیداً به ملت عزیز ایران سفارش مى‏کنم که هوشیار و مراقب باشید، قبول قطعنامه از طرف جمهورى اسلامى ایران به‏ معناى حل مسئله جنگ نیست. با اعلام این تصمیم، حربه تبلیغات جهانخواران علیه ما کند شده است؛ ولى دورنماى حوادث را نمى‏توان به‏طور قطع و جدى پیش بینى نمود. و هنوز دشمن از شرارتها دست برنداشته است؛ و چه بسا با بهانه جوییها به همان شیوه‏هاى تجاوزگرانه خود ادامه دهد. ما باید براى دفع تجاوز احتمالى دشمن آماده و مهیا باشیم.

...

    در این روزها ممکن است بسیارى از افراد به خاطر احساسات و عواطف خود صحبت از چراها و بایدها و نبایدها کنند. هر چند این مسئله به خودى خود یک ارزش بسیار زیباست، اما اکنون وقت پرداختن به آن نیست. چه بسا آنهایى که تا دیروز در برابر این نظام جبهه گیرى کرده بودند و فقط به خاطر سقوط نظام و حکومت جمهورى اسلامى ایران از صلح و صلح طلبى به ظاهر دم مى‏زدند، امروز نیز با همان هدف سخنان فریبنده دیگرى را مطرح نمایند؛ و جیره خواران استکبار، همانها که تا دیروز در زیرنقاب دروغین صلح، خنجرشان را از پشت به قلب ملت فرو کرده بودند، امروز طرفدار جنگ شوند. و ملیگراهاى بى‏فرهنگ براى از بین بردن خون شهداى عزیز و نابودى عزت و افتخار مردم، تبلیغات مسموم خویش را آغاز نمایند. که ان شاء اللَّه ملت عزیز ما با بصیرت و هوشیارى جواب همه فتنه‏ها را خواهد داد ...

من باز مى‏گویم که قبول این مسئله براى من از زهر کشنده‏تر است؛ ولى راضى به رضاى خدایم و براى رضایت او این جرعه را نوشیدم. و نکته‏اى که تذکر آن لازم است این است که در قبول این قطعنامه فقط مسئولین کشور ایران به اتکاى خود تصمیم گرفته‏اند. و کسى و کشورى در این امر مداخله نداشته است ...

     مردم عزیز و شریف ایران، من فرد فرد شما را چون فرزندان خویش مى‏دانم. و شما مى‏دانید که من به شما عشق مى‏ورزم؛ و شما را مى‏شناسم؛ شما هم مرا مى‏شناسید. در شرایط کنونى آنچه موجب امر شد تکلیف الهى‏ام بود. شما مى‏دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم؛ اما تصمیم امروز فقط براى تشخیص مصلحت بود؛ و تنها به امید رحمت و رضاى او از هر آنچه گفتم گذشتم؛ و اگر آبرویى داشته‏ام با خدا معامله کرده‏ام. عزیزانم، شما مى‏دانید که تلاش کرده‏ام که راحتى خود را بر رضایت حق و راحتى شما مقدّم ندارم. خداوندا، تو مى‏دانى که ما سر سازش با کفر را نداریم ...

     خداوندا، تو مى‏دانى که استکبار و امریکاى جهانخوار گلهاى باغ رسالت تو را پرپر نمودند. خداوندا، در جهان ظلم و ستم و بیداد، همه تکیه گاه ما تویى، و ما تنهاى تنهاییم و غیر از تو کسى را نمى‏شناسیم و غیر از تو نخواسته‏ایم که کسى را بشناسیم. ما را یارى کن، که تو بهترین یارى کنندگانى. خداوندا، تلخى این روزها را به شیرینى فرج حضرت بقیة اللَّه- ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- و رسیدن به خودت جبران فرما ...

فرزندان انقلابى‏ام، ...مى‏دانم که به شما سخت مى‏گذرد؛ ولى مگر به پدر پیر شما سخت نمى‏گذرد؟ مى‏دانم که‏ شهادت شیرینتر از عسل در پیش شماست؛ مگر براى این خادمتان اینگونه نیست؟ ولى تحمل کنید که خدا با صابران است. بغض و کینه انقلابى‏تان را در سینه‏ها نگه دارید؛ با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید؛ و بدانید که پیروزى از آن شماست. و تأکید مى‏کنم که گمان نکنید که من در جریان کار جنگ و مسئولان آن نیستم. مسئولین مورد اعتماد من مى‏باشند. آنها را از این تصمیمى که گرفته‏اند شماتت نکنید، که براى آنان نیز چنین پیشنهادى سخت و ناگوار بوده است. که ان شاء اللَّه خداوند همه ما را موفق به خدمت و رضایت خود فرماید ...
ادامه مطلب...


تاریخ : دوشنبه 90/7/4 | 3:33 عصر | نویسنده : علی رضائی | نظر

سردار رشید اسلام شهید حمید باکری قائم مقام لشکر 31 عاشورا

تاریخ شهادت: 6/12/1362 – جزیره مجنون

«دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند، در غیر این صورت زمانی فرا می‌رسد که جنگ تمام می‌شود و رزمندگان امروز سه دسته می‌شوند: یک: دسته‌ای که به مخالفت با گذشته خود برمی‌خیزند و از گذشته خود پشیمان می‌شوند. دو: دسته‌ای که راه بی‌تفاوت را بر می‌گزینند و در زندگی مادی غرق می‌شوند. سوم: دسته‌ای که به گذشته خود وفادار می‌مانند و احساس مسئولیت می‌کنند که از شدت مصایب و غصه‌ها دق خواهند کرد. پس از خداوند بخواهید با رسیدن به شهادت از عواقب زندگی پس از جنگ در امان بمانید، چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزو دسته سوم ماندن هم بسیار سخت و دشوار خواهد بود.»




تاریخ : دوشنبه 90/7/4 | 1:46 عصر | نویسنده : علی رضائی | نظر

قبله

سلام بر «رحمة للعالمین»

هنگام اذان مغرب وارد شهر مدینه شدیم. اولین صحنه ای که چشم را نوازش می­دهد منظره زیبای مسجد شجره و گلدسته سفید رنگ آن است. پس از پیمودن چندین خیابان، مسافران خسته اتوبوس ناگهان به جنب و جوش افتادند؛ گلدسته های زیبای مسجدالنبی خستگی را از خاطره ها زدوده بود. آری ما اکنون در جوار حرم پیامبر رحمت بودیم. لب ها زمزمه می کردند و چشم های خیس زائران، نظاره گر گنبد سبز رنگی بود که آسمان را به زمین پیوند می داد. در نزدیکی آن محل نورانی و مهبط ملائکه پیاده شدیم و جمعیت چمدان به دست، وارد هتل شد. در کمتر از نیم ساعت، همگی به اتاق های خود راهنمایی شدند. هتل خوبی است و کادر ایرانی مستقر در هتل به خوبی فعالیت می کنند. جالب است که در اینجا نیز از سوی مدیریت ایرانی هتل، کارهای خدماتی به اتباع جنوب شرق آسیا سپرده شده است. پس از صرف شام و غسل زیارت، اکنون آماده می شویم تا به صورت گروهی به زیارت پیامبر رحمت برویم. سلام بر «رحمة للعالمین».

با ورود کاروان طلاب به محوطه مسجد پیامبر، دیگر نیازی به بلندگو و تذکر و زیارت نامه خواندن دست جمعی نیست؛ این را به راحتی و با یک نگاه می توان از چهره تک تک کاروانیان دریافت. همگی ناخودآگاه در حیاط مسجد زمین گیر شده و هر کدام زبان حال و شوریدگی خاص خود را دارند. شاید بسیاری از این افراد خود صلاحیت هدایت کاروانی مستقل را دارند، اما اکنون شور و شوق و خلوتی وصف ناشدنی را تجربه می کردند. نگاه های متفاوت رهگذران را می شد دید اما چنان حالتی بر این کاروان رفته بود که سنگینی نگاه های دیگران را احساس نمی کردند. بگذریم ... چرا که این لحظات را هیچ گاه نمی توان توصیف کرد....

مسجد پیامبر

ساختان مسجد، کاملاً مدرن و بسیار زیبا بنا شده است؛ سنگ فرش های زیبای آن محوطه ای کاملا یک دست و منسجم را پدید آورده است. ستون های صحن مسجدالنبی در طول روز سایبان های خود را در سراسر این محوطه بزرگ می گستراند تا از تابش مستقیم آفتاب جلوگیری شود. در محوطه داخلی مسجد تلاش شده است تا علائم، نمادها و اماکن خاص، از جمله منبر و محراب نبوی (صلی الله علیه و آله)، قبر پیامبر، ستون های معروف، روضه شریفه، درب خانه فاطمه (سلام الله علیها) و محدوده مسجد در زمان پیامبر کاملا مشخص باشد. البته بر اساس مبانی اعتقادی خود در کنار قبر پیامبر به شدت مراقبت می کنند تا از بوسیدن و استلام آن جلوگیری شود. نظم و نظافت حرم نبوی واقعاً چشم گیر است. با آن که قدم به قدم در داخل حرم، آب آشامیدنی و لیوان گذاشته اند، اما قطره ای آب بر روی فرش ها و زمین نمی ریزد. همگان در حفظ پاکیزگی مسجد با جدیت تلاش می کنند.




تاریخ : یکشنبه 90/7/3 | 7:52 عصر | نویسنده : حمید فاضل | نظر

   علائمی که دروغگورا لو می دهد                   

به طور میانگین، همه مردم جهان، روزی دو مرتبه دروغ می‌گویند. برخی افراد، دروغگوهای خوبی نیستند و زود لو می‌روند اما برخی دیگر دروغگوهای قهاری هستند.

حالا دوست داریدبدانیدطرف مقابل‌تان دریک رابطه دروغ می‌گویدیا راست؟ به این 7 نشانه دقت کنید:

1- اضطراب و تعریق: شناخته‌ترین نشانه‌ ای که می‌تواند یک فرد دروغگو را لو دهد، عرق کردن و اضطراب اوست. زمانی که ما دروغ می‌گوییم همیشه می‌ترسیم لو برویم. به همین دلیل دچار اضطراب می‌شویم و اضطراب با افزایش ضربان قلب و تعریق همراه است، اما این موضوع در رابطه با همه مردم صادق نیست. برخی افراد به دروغگویی عادت دارند ودچار اضطراب نمی‌شوند.

2- صدای خیلی زیر یا خیلی بم: روانشناسان معتقدند صدا، علامت خوبی برای شناسایی دروغگو است.در واقع این ما نیستیم که صدا را کنترل می‌کنیم. مغز براساس احساساتی که داریم آن را به شکل اتوماتیک تنظیم می‌کند. وقتی دروغ می‌گوییم، می‌ترسیم رسوا شویم. به همین علت معمولا تن صدا تغییر می‌کند و خیلی زیر یا خیلی بم می‌شود.

3- سخنان ضد و نقیض: دروغگوها به‌دلیل ترس از رسوایی دچارعدم تعادل وگسست حافظه میشوند. برای آنکه مطمئن شوید یک فرد دروغ می‌گوید از او بخواهید دقیقا حرفی را که در یک موقعیت خاص زده برای شما در مواقع مختلف تکرار کند، حتی سوالات متفاوت و مدام در مورد همان مسئله می‌تواند ثبات فکری دروغگو را بر هم بریزد.

4- میمیک‌های غیرمعمول: پلک زدن‌های مداوم، مالیدن پلک، نگاه‌های مبهم... همگی اینها نشانه میمیک صورت یک فرد حین دروغ گفتن است. صورت افراداحساسات درونیشان رانشان می‌دهدوکنترل عمقی آنها کمی سخت است. اگر فردی میمیک غیرطبیعی و غیرمعمول دارد و حین صحبت با شما دچار تیک خاصی مثل مالیدن پلک می‌شود، می‌توانید به حرف‌های او شک کنید.

4- ژست‌های مخصوص:سرفه کردن درون مشت، بالا بردن دست روی سروعقب بردن بالاتنه موقع حرف زدن از جمله ژست‌های آدم‌های دروغگو است. البته باید مراقب هم بود. برخی دروغگوها برای آنکه احساسات‌شان نمایان نشود حین حرف زدن کاملا خنثی عمل می‌کنند.

5- حرف زدن وسواسی: دروغگوها  چون امانت درکلام ندارنددر صحبت کردن وسواس در بیان اصل ماجرا ندارند. اگر شما حین صحبت‌از فردی بخواهید با دقت بیشتری مسائل را برای شما بیان کند و به عبارتی وسواسی‌تر از او سوال کنید،دربیان بعدی ،تفاوت آشکاروجوددارد.

6- دروغگو چون حافظه خوبی ندارد و در دور بعد قادر به بیان همان جواب‌ها نیست. درنهایت می‌توانید از زبان او این جملات را بشنوید«به من اعتماد نداری؟» اگر فردی واقعا دروغگو نباشد، خیلی سریع از کوره درنمی‌رود و برای بار دوم هم به برخی سوالات شما پاسخ کامل خواهدداد.

7- احساسات اغراق‌آمیز: درفرددروغگومیمیک وحرکات عضلات صورت درگریه وخنده غیر عادی ودچارافراط یا تفریط است ،به خصوص عضلات دورچشم ودهان.

(به نقل ازسایت تابناک باکمی تغییر وتلخیص)

نتیجه :

1 -دروغ باتغیرات فیزیولوژیکی وپاتولوژیکی دربدن،برسلامت جسم واعصاب وروان  آدمی تاثیرمنفی خواهد داشت.            .                                  

2-دردستورات اعتقادی ما نیز بزرکترین گناه شمرده شده است ،وموجب بیماری روح و جان آدمیست.

3- مطالب فوق یک بحث علمی،  براساس مشاهدات تجربی بوده وبرای همه افراد درهمه حالات کلیت ندارد،وانسان موجودی پیچیده وشناخت کامل شخصیت وجودی بشر فراترازاین عوالم است




تاریخ : شنبه 90/7/2 | 12:59 صبح | نویسنده : دکتر سیدحسین حسینی | نظر