سفارش تبلیغ
صبا ویژن

««« 29 بهمن ماه 96 - مصاحبه "حجت الاسلام سروش محلاتی" با اعتماد آنلاین »»»

به نظر شما حجاب یک مسئله فقهی و دینی است یا یک مسئله حکومتی؟
 درباره حجاب از سه جهت می توان بحث کرد: اول حکم شرعی حجاب و محدوده آن که بحثی صرفاً فقهی است و البته فقها نظرشان دراین باره روشن است و پوشش غیر از وجه و کفین را بر زنان واجب می دانند. دوم مسئولیت حکومت در برابر حجاب و دیگر احکام فقهی، که آن هم بحث فقهی است هرچند می توان به شکل غیر فقهی هم مطرح کرد و سوم شیوه ورود حکومت به موضوع حجاب که اصلاً بحث فقهی نیست.
 
جهت دوم بحث یعنی مسئولیت دولت درباره حجاب چه مبنایی دارد؟
 اگر حکومت دینی را بپذیریم، قهرا حکومت در برابر احکام شرعی و اجرای آن مسئولیت پیدا می کند، لذا اجازه عرضه آشکار مشروبات الکلی را نمی دهد و شارب خمر را مجازات می کند، و یا با روزه خواری علنی برخورد می کند، رعایت حجاب با بقیه احکام فرقی ندارد و اگر حکومت در قبال اجرای احکام الهی مسئولیت ندارد، پس ما به تعریف جدیدی از حکومت دینی می رسیم و باید توضیح دهیم که بین این حکومت و حکومت غیر دینی چه تفاوتی وجود دارد؟
 
درباره حجاب حکومت چه نقشی می تواند ایفا کند، آیا این بدان معناست که حجاب را اجباری کند؟
 تشویق و ترغیب به حجاب و استفاده از شیوه ها و روش هایی که به تقویت حجاب در جامعه می انجامد، از مسئولیت های دولت اسلامی است ولی مسئولیت دولت ملازمه ای با به کارگیری روش های تند و یا اعمال مجازات نسبت به متخلفان ندارد. اجبار در اینجا دلیل خاص فقهی ندارد و کسی که آن را تأیید می کند نمی تواند مستند فقهی ارائه کند بلکه می تواند استدلال اجتماعی یا تربیتی بیاورد که چنین کاری مفید یا لازم است.
 
شیوه های مختلفی برای گسترش حجاب وجود دارد، آیا شما اجبار و زور را هم یک شیوه می دانید؟
 در پاسخ به سؤال اول، اشاره کردم که این بحث فقهی نیست. برای شما مثال می زنم، پدر و مادر در محیط خانواده، نسبت به پرورش اخلاقی و دینی فرزندان خود مسئولیت دارند، و نمی توانند نسبت به عدم اجرای دستورات دینی بی تفاوت باشند. این یک حکم فقهی است یعنی اصل مسئولیت والدین در قبال مسائل دینی. ولی شیوه انجام این مسئولیت فقهی نیست، یعنی فقیه نمی گوید با تشویق و یا تنبه، با اخم کردن و یا لبخند زدن. اینجا جای ورود کارشناسان تربیتی و روانشناسان است که شیوه های موفق و مؤثر را با شناختی که از محیط خانواده و فرزندان دارند، به شما توضیح دهند. در مسئله حجاب هم فقیه نمی گوید که امروز کدام شیوه مفید و مؤثر است، او چون متخصص امور اجتماعی نیست، تشخیص موضوع را به جامعه شناسان و روانشناسان محول می کند و آن ها باید پاسخ دهند که آیا روش اجبار، شیوه موفقی برای انجام مسئولیت این حکومت است؟ فلذا به نظر بنده استناد به فتوا برای تنبیه بدنی فرزند، بدون در نظر گرفتن نظر روانشناسان کاملاً غلط است، و هم چنین استناد به فتوا برای اجباری کردن و مجازات کردن یک فرد متخلف از وظایف دینی بدون در نظر گرفتن نظر کارشناسان امور اجتماعی بی مورد است. بنده متأسفم که در این زمینه کمتر نظر کارشناسان دلسوز و متعهد مطرح می شود.



تاریخ : شنبه 96/12/26 | 1:20 عصر | نویسنده : علی رضائی | نظر

 

.......... ادامه پرسش ها از حجت الاسلام زیبایی نژاد..............

حالا شما می فرمایید به مصلحت هست یا نیست؟
 

در این قاعده با لیبرال ها درگیریم. برخی معتقدند که یا باید سکولاریسم اجتماعی داشته باشیم یا لااقل سکولاریسم حکومتی یعنی حکومت نسبت به ارزشها هیچ گونه وظیفه ای ندارد و باید آزادی ها را تضمین کند. اما ما می گوییم در تفکر دینی حاکمیت نسبت به ارزش ها هم مسئولیت دارد در صورتی که قدرت و مصلحت مداخله را داشته باشد چه در حوزه فرهنگ سازی و ایجاد مطالبه اجتماعی و حساسیت عمومی و چه در عرصه قانون گذاری، در هر دو مسئولیت دارد، این قانون کبرایی است. اما بحث در جزئیاتش به اینجا می رسد که آیا درحال حاضر حکومت ما قدرت دارد و آیا مصلحت وجود دارد یا نه؟ 

* شما یک بحثی کردید در مثال دانشگاه که ما باید قدرت افکار عمومی را داشته باشیم و بعد اعمال قدرت کنیم، ما دقیقا در جمهوری اسلامی وقتی حجاب را اجباری کردیم افکار عمومی را پشت خود داشتیم؟ آیا اقناع حداقلی وجود داشت تا این کار صورت بگیرد یا خیر؟ یا اینکه در فضای شور و هیجان اول انقلاب بودیم که این اتفاق افتاد؟

من تجربه شخصی خودم را در شهر شیراز می گویم و نمی دانم در جاهای دیگر اینگونه بود یا خیر! در شهر شیراز موقع پیروزی انقلاب، ما زن بی حجاب می دیدیم تا سال 59 بی حجابی برداشته شد و حجاب اسلامی برقرار شد و به ندرت کسی دیده می شد که مو یا کاکلشان بیرون بود. خانم ها یا چادری بودند یا مانتویی. جنگ که آغاز شد در شیراز جنگ زده های خوزستانی که آمدند اوضاع رها شد و یک مقداری از آن به بعد کنترل نشد و جاهای دیگر چگونه بود نمی دانم.

آیا قبل آن کنترل می شد؟

قبل از آن فضای عمومی جامعه به نفع حجاب بود. برای شناخت قبل از آن تاریخ مراجعه بفرمایید به کتاب توسعه و تضاد اثر آقای دکتر فرامز رفیع پور، که می گوید یک تحقیق میدانی انجام شد که سوال کرده بود که زنان چادری در سال 61 چقدر از احترام اجتماعی برخوردار بودند؟ و در سال 71 چقدر؟ بالای 70 درصد ابراز کردند در سال 61 زنان چادری از احترام اجتماعی برخوردارند، یعنی کسی که در سال 56 تا 59 می خواست پز بدهد، چادری می شد. فقط هم بحث ایدئولوژیک نبود. بلکه هیمنه ی انقلاب فضا را عوض کرد و کسی که انقلابی بودنش را می خواست نشان دهد با حجاب، چادر یا مانتو نشان می داد.

پاسخ دهندگان در دهه هفتاد، سی و اندی درصد اعلام کردند که این عده احترام اجتماعی دارند که این خیلی مهم است و من می خواهم از اینجا به یک آسیب مهم حاکمیت برسم. اگر من از شما مصاحبه کنندگان بپرسم که حکومت اسلامی چه حکومتی است، چه پاسخی می دهید؟

<** ادامه مطلب...


تاریخ : چهارشنبه 96/12/23 | 11:15 صبح | نویسنده : علی رضائی | نظر

 

گفت و گو الف با رئیس مرکز تحقیقات زن و خانواده، حجت الاسلام و المسلمین زیبایی نژاد؛ 

آیا حکومت می تواند به اجبار حجاب را اعمال کند؟ یا لزوم اجباری بودن حجاب ریشه در کجا دارد و چرا معتقدید حجاب باید در جامعه اجبار شود؟

آنچه فقها مطرح می کنند که کبرای کلی است و بحث ها ابتدائا در آنجا باید مطرح شود، این است که حوزه اختیارات حاکمیت چیست؟ آیا حاکمیت می تواند فعالیت های بازدارنده و مجازات هایی در قبال گناه (محرمات) اجرا کند یا نه؟ چون در شریعت بحث گناه مطرح است نه جرم. در علم حقوق به جرم تعبیر می شود اما در شریعت گناه معنا می شود. آیا حکومت می تواند مجازات و رفتارهای بازدارنده اعمال کند یا نه؟ در شریعت تعدادی از گناهان است که برای آنها حد خاص وارد شده است مثلا «الزَّانِیَةُ وَ الزَّانی‏ فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَه» یا مثلا به کسی که قذف می کند هشتاد ضربه تازیانه بزنید یا زنای محصنه اعدام باید بشود و از این قبیل. برای بعضی موارد هم نص شرعی برای مجازات وارد نشده است که به اینها محدوده تعزیرات می گویند و در آنجا که مطلب خاصی وارد شده است می گوییم حدود.

در مورد تعزیرات مشهور است بین فقها که در عصر غیبت حدود و تعزیرات جاری می شوند؛ البته در صورتی که حاکمیت قدرت داشته باشد و مصلحت بداند؛ یعنی مصلحت در اعمال این مجازات باشد.

قدرت

ما یک بحث قدرت داریم و یک بحث مصلحت که بحث ما از همین جا شروع می شود که این قدرت یعنی چه؟ در تمام مواردی که ما تکلیف داریم چه مربوط به اشخاص باشد و چه مربوط به حاکمیت باشد، به تعبیر شرایط عامه تکلیف با چهار شرط است: بلوغ، عقل، اختیار و علم.

حالا اگر شخصی بالغ عاقل شد و علم به حکم هم پیدا کرد و قدرت انجام کار را هم داشت، باید فعل را انجام دهد. اما اگر قدرت نداشت که کاری را انجام دهد، می گویند حکم (الزام) از وی برداشته شده است. حالا اگر برای حاکمیت خواستید وظیفه تعیین کنید و حاکمیت قدرتش را نداشت، آنجا الزام از وی برداشته می شود؛ یعنی دیگر وظیفه اش نیست تا آن حکم را اجرا کند. فرض کنید مثلا فردا حکومت اسلامی در آلمان و یا ترکیه ایجاد شود، از پس فردای آن می شود چادر سر زنان کنیم؟ یا مثلا شرب خمر که در آن کشورها مرسوم است آیا از پس فردا آن ها از خوردن آن امتناع می کنند؟ پس قدرت نخواهد بود تا به این راحتی اقدام کنید و باید مرحله بندی کنید یعنی اول قدرتش را فراهم کنید و سپس اقدام کنید.

مواردی را هم در تاریخ داشته ایم؛ مثلا امام علی (ع) زمانی که به خلافت رسیدند، شاید ماه رمضان سال اولشان بود که صدای اذان "نماز تراویح" را شنیدند (یک نوع نماز مستحبی که اهل سنت به جماعت می خوانند که به جماعت خواندنش بدعت در دین است که از بدعت های خلیفه ثانی است) حضرت امام حسن (ع) را می فرستند که این نماز نباید به جماعت خوانده شود. ایشان که به مردم پیغام را می رسانند مردم فریادشان بلند می شود فریاد واعمرا واعمرا سر می دهند که هنوز بند کفنت خشک نشده و این جماعت سنت تو را عوض می کنند. حضرت علی (ع) دیدند که زورشان به آنها نمی رسد و رها کردند این عده را. به قول قدیمی ها «وقتی زورت به زن بابایت نمی رسد به او بگو عموجان!» لذا درحدی که قدرت داری باید اقدام کنی.

ادامه مطلب...


تاریخ : یکشنبه 96/12/20 | 3:19 عصر | نویسنده : علی رضائی | نظر

  جناب آقای دکتر روحانی باوجود تلاش هایش دربحبوحه ی مشکلات موجود و بازگرداندن آرامش سیاسی و اقتصادی به کشور، بسیاری از وعده هایش را به «باید...» موکول کرده است؛ مانند:

- برای حل مشکلات به جای نفی، افراد و وضع موجود «باید» نقد شود.

- بانک ها «باید» به طور کامل به بازار سرمایه متصل شوند.

- مالیات «باید» فرهنگ عمومی شود، حتی اگر حداقلی باشد.

- مردم «باید» احساس کنند در رسانه‌ها می‌توانند حرف‌هایشان را بیان کنند.

- «باید» به نظر اکثریت عمل کنیم.

- دستگاه‌های مسئول «باید» زمینه راهپیمایی و اعتراض را فراهم کنند.

- مردم «باید» بر کار ما نظارت کنند.

- ما «باید» همت کنیم تا جوانان مان در اسرع وقت صاحب خانه شوند.

- فضای جامعه «باید» امن باشد. 

- همه «باید» بدانند چه خبر است و چه تصمیماتی دارد اتخاذ می‌شود.

- دولت در این زمینه «باید» نقش تسهیل‌گر و کمک‌کننده را داشته باشد.

- «باید» سال آینده به معنای واقعی کلمه سال بلوغ این انقلاب باشد.

- ما «باید» وحدت و اتحاد ملی را بیش از گذشته در سال آینده شاهد باشیم.

- ما «باید» همزمان با مبارزه با تورم، رکود و بیکاری، با فساد هم مقابله کنیم.

 

  ممکن است آقای روحانی بپرسند: «مگر باید این [همه] را دولت حل کند؟»

درجواب «باید» گفت: بله! مگر گفته نشد که مخاطب بایدها خودتان هستید، نه هیچکس دیگر. دور دوم ریاست تان هم دارد به پایان می رسد. پس کی؟

 

تعریضیّه:

  کشور جالبی داریم. نزدیک به چهل سال است که هرکدام از مسؤولان ما، دیگری را مخاطب باید ها می داند، همه ی مسؤولان نقش منتقد را بازی می کنند و هیچکس مسؤولیت هیچ چیز را قبول نمی کند.

 

پیشنهاد به مردم:

  پیشنهاد می کنم همه ی مردم بیایند با یک اقدام ایثارگرانه، مسؤولیت «باید» ها را خودشان بپذیرند تا مسؤولان ما با هم دعوا نکنند و عیش این طفلکی ها منقّص نشود.

(مورخه 8/11/96)




تاریخ : چهارشنبه 96/12/16 | 11:25 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

 

شما همه اسم جعبه ی سیاه را شنیده اید که در هواپیماها و کشتی ها نصب می شود و اطلاعاتی در این جعبه وجود دارد که می تواند درحوادث، کاشف ازحقیقت باشد. 

 

یک زمانی درکشور ما به این نتیجه رسیدند که هرچیزی که از غرب می آید را باید بومی کنند؛ مثلاً اسم مدلی از پژو را گذاشتند «پژو پارس» یا اسم «ال90» را گذاشتند «رعد». این بومی سازی به علوم هم سرایت کرد و – بحمدالله - همه ی علوم، اسلامی شدند و رفت پی کارش. یکی دیگر از چیزهایی که بومی شد، همین «جعبه ی سیاه» بود. مسؤولان مدبّر و با درایت ما این جعبه ی غربی را از توی وسایل درآوردند و به جایش «نخودسیاه» کار گذاشتند وجالب این که این نخود را روی همه چیز نصب کردند. حالا هر اتفاقی برای هر چیزی می افتد، کارشناسان و مردم باید بروند دنبال «نخود سیاه» بگردند تا پیدایش کنند؛ بلکه ازحقیقت ماجرا سر در بیاورند.


مسؤولان ما نکردند «نخود سیاه» ها را کمی بزرگ تر بسازند که بشود پیدایش کرد؛ به همین خاطر مردم بعد ازچهل سال هنوز به دنبال «نخودسیاه» های هواپیما ها و قطارها و کشتی های سانحه دیده هستند وهمچنین سعی می کنند نخود اتفاقاتی مانند حمله به بیوت، سفارتخانه ها و افراد، ترور بعضی اشخاص و نیز پرونده ی اختلاس ها و قاچاق ها را پیدا کنند، اما هنوز موفق نشده اند.

 

باتوجه به این که مردم از بس کتاب می خوانند، سوی چشم شان کم شده و پیدا کردن نخودها برای شان سخت است، لذا از مسؤولان تقاضا داریم از این به بعد نخودها را بزرگ تر بسازند تا پیدا کردن شان راحت تر باشد.

باسپاس فراوان از توجه و رسیدگی مسؤولان

(8/12/96)

 




تاریخ : جمعه 96/12/11 | 12:15 عصر | نویسنده : بچه شلوغ | نظر

مدتی است که دو ویروس کشنده و خطرناک وارد کشور شده؛ یکی ویروس «آنفلوآنزای پرندگان» که باعث گران شدن قیمت مرغ و تخم مرغ شد ومی گویند به آدم ها هم سرایت می کند. ودیگر، ویروس «خودکشی» است که بدجور در زندان ها و بازداشتگاه ها و کلانتری های ما شایع شده.

 

متأسفانه با این  که قوه ی قضائیه در زندان ها دوربین مدار بسته کارگذاشته و نمایندگان مجلس هم – اگر زنگ تفریح شان نخورد - فیلم ها را با دقت نگاه می کنند، اما تاکنون هیچ کس نتوانسته از سِرّ این ویروس بی پیر سر در بیاورد. می گویند وقتی ویروس به جان یک زندانی یا بازداشتی می افتد، اول سوژه ی مورد نظر کمی با لباسش ور می رود، بعد یک دفعه جسدش در حمام یا دستشویی پیدا می شود که خودکشی کرده است.

 

حقیر حدس می زنم این هم - مثل همه ی مشکلات کشور- کار استکبار جهانی باشد. استکبار، هم برای این که دامان پاک و بی آلایش قوه ی قضائیه را لکه دارد کند و هم عوامل وجاسوس های خودش را قبل از موقورآمدن، بکشد تا اطلاعات شان لو نرود، ویروس را به جان زندانیان می اندازد.

 

البته این اولین بار نیست که استکبارِ بی تربیت دست به این کارها می زند. یک موقع میکروب بیماری «غش» و «دارونظافت» و این جور چیزها به جان زندانیان ما می انداخت؛ اما حالا ویروس خودکشی را انداخته که قابل سرایت به همه ی زندانیان - و حتی به مسؤولان قوه ی قضائیه هم - باشد.

 

مردم وظیفه دارند در این شرایط حساس کنونی، برای سلامت مسؤولان قضایی کشور دست به دعا بردارند؛ چون ویروسی شدن مسؤولان قضایی همان و خوانده شدن فاتحه ی عدالت علوی هم همان. دیگر خود دانید!

 

(25/11/96)




تاریخ : شنبه 96/12/5 | 7:45 عصر | نویسنده : بچه شلوغ | نظر

«ولنتاین» روز «عشق»  یا روز «عشاق» در فرهنگ مسیحی است که ریشه ی تاریخی آن به سده‌های میانه باز می گردد و هرسال در روز 14فوریه برگزار می‌شود. 

 

هرچند روز ولنتاین از نمادهای فرهنگ غربی است، اما اخیراً مردم ایران به شکل فزاینده ای ازآن استقبال می کنند و هر روز هم به تعداد آن ها افزوده می شود. گروهی از ایرانیان این گرایش روز افزون به فرهنگ غربی را نکوهش می کنند و برخی هم آن را از نمادهای مدرنیته و جهانی شدن می دانندو دیگران را به سویش می خوانند. اگر ما در بررسی دلایل این گرایش، سهم اندکی را برای رواج پدیده ی «جهانی شدن» قائل شویم، سهم عمده و اصلی را باید در رفتارها و تصمیم گیری های کلان سیاستگزاران خود جستجو کنیم.

وقتی در ایران:

- روزهای تاریخی نماد اندوه بسیار بیشتر از روزهای شادی است.

- مردم، مراسم مصیبت و غم را مفصل و با مهارت تمام برگزار می کنند و برای آن سنگ تمام می گذارند، ولی مهارت لازم برای برگزاری مراسم شادی را ندارند.

- موسیقی و رقص – که ابزار شادی اند – از منفور ترین نمادهای ملی اند.

- مردم به شدت ازهویت و پیشینه ی خود دور نگه داشته شده اند و با تاریخ و فرهنگ و تمدن خود بیگانه اند.

- بسیاری از مردم نمی دانند مراسمی به نام «سپندارمزگان» دارند که نماد عشق پاک و زلال ایرانی است و بسا قدمتی بیش از ولنتاین دارد.

- وقتی به اسم خیابان ها، کوچه ها، پل ها، بلوارها و مراکز فرهنگی و آموزشی اش می نگری، نشانی از ایرانی بودن در آن ها نمی یابی.

- فرهیختگان دانش و فرهنگ و هنراصیلش یا آواره یا منزوی اند.

- شرایط زندگی چنان تنگ شده و خشکسالی فرهنگ، هنر و رفاه چنان روی نموده که اصلاً یاران، عشق را فراموش کرده اند.

 

از سوی دیگر وقتی گرایش به عشق و هنر و شادی درنهاد انسان نهاده شده، و مرد و زن ایرانی هیچ الگویی برای پاسخگویی به این گرایش های فطری درکنار خود نمی یابند، مجبورند مانند مردمی ذلیل و نیازمند، دست خواهش فرهنگی شان را پیش هر کس و ناکس دراز کنند، کورکورانه از فرهنگ غربی تقلید نمایند، موسیقی به ابتذال کشیده شده ی سبک غربی (موسیقی بی وطن و بی اصالتی که به موسیقی اصیل ایرانی وغربی شبیه نیست) را گوش کند، رمان غربی بخواند و تمام زوایای زندگی شان را با آرایه های فرنگی بیارایند.

 

این جا است که هر ایرانی آگاه و دردمند آرزو می کند کاش مسؤلان ما قبل از در آغوش کشیدن لُعبت قدرت، کتاب معروف و جهانی نویسنده ی غربی، «دکترخاویر کرمنت» را می خواندند.

(28/11/96)




تاریخ : دوشنبه 96/11/30 | 8:3 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

این روزها عده ای از خواهرهای باحجاب وغیرباحجاب توی این سرمای زمستان می روند شال و روسری شان را نوک چوب می کنند که مثلاً نه به حجاب اجباری گفته باشند.

نگارنده – بدون این که کاری به درست یا نادرست بودنش داشته باشد – اساساً به دلایل زیر با این رفتارها مخالف است:


دلیل دوم (چون دلیل دوم مهم تر از دلیل اول است، اول آورده می شود)- این رفتار ممکن است برای بعضی اعتراض ها - که می شود چیزی را برسر چوب کرد - کارایی داشته باشد، اما برای بعضی دیگر قابل اجرا نیست و خَلط مبحث می کند. مثلاً شما اگر بخواهید به رسانه ی ملیِ اجباری، نه بگویید چه کار می کنید؟ آیا می توانید سازمان صدا و سیما را سرچوب کنید؟ اگر این کار را بکنید پس چه کسی این همه سریال تاریخی مستند بسازد که مولای درزش نرود؟ چه کسی باعث رسوایی خائنان و وطن فروشان و اغتشاشگران و فتنه جویان شود؟

از طرف دیگر آیا می توانید رئیس سازمان را سرچوب کنید. آدم واقعاً چه جوری این رفتار را با کسانی بکند که وقتی دوره ی مسؤولیت شان در صداوسیما تمام می شود به وحدت و هم افزایی ملی اعتقاد پیدا می کنند و به شدت خواهان دموکراسی، آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات می شوند؟ حیف است واقعاً. مگر ما چند نفر آدم انقلابی، منصف، دلسوز و روشنفکر اینجوری مثل رؤسای صداو سیما درکشور داریم؟

یا مثلاً وقتی موقع انتخابات ها، چند کاندیدا جلوتان می گذارند و می گویند الا و بالله باید به همین ها رأی بدهید، شما برای نه گفتن به کاندیداهای اجباری چه کار می توانید بکنید؟ آیا انسان زورش می رسد این همه کاندیدا را سرچوب بزند و بلند کند؛ مخصوصاً کاندیداهایی که قبلاً هم انتخاب و به دلایل ناگفته و ناشنیده و ناشناخته، سنگین تر از قبل هم شده اند؟

شما اگر به مصداق های متعدد دیگر اجبار در کشور هم فکر بکنید، متوجه می شوید که نمی شود چیزهای اجباری را به همین سادگی سرچوب زد و بلند کرد.

 

دلیل اول- رفتار این خواهرها بدآموزی دارد وممکن است یک نفراز آن ها یاد بگیرد و برود، مثلاً پرچم ایران را در هوا بلند کند. اولاً دِش: کسی نیست از این بنده ی خدای «پرچم بلندکُن» بپرسد، پدر بیامرز! آخر توکه تمام سر و بدنت در حجاب کامل است و فعلا هم جایت درمیان آن لباس گرم می باشد، چرا این کار را می کنی؟ دوماً دِش: هیچ فکر نکردی که ممکن است دشمنان تصور کنند تو حکومت را اجباری می دانی و پرچم را - که نماد حکومت است- بلند کرده ای وقصد براندازی داری؟ تو که می دانی دشمنانی مثل آمریکا، اسرائیل، عربستان، برادر زن صدام و خیلی های دیگر منتظر کوچک ترین فرصتند تا مردم را گول بزنند و به خیابان ها بکشانند. اگر این ها بیایند و دورت جمع شوند و یک فتنه ی دیگر به پا کنند، چه جوری می شود این بساط را جمع کرد؟


خلاصه این که باید یک مقدار مراعات کرد.همیشه که نمی شود یک حکومت با صعه ی صدر وجانم و دلم با مخالفان و منتقدان برخورد کند. آخرش یک عده ای با این کارهاشان باعث می شوند صبر مسؤولان نظام لبریز شود و به ساختارشکنان، اغتشاشگران و براندازان تشر محکم بزنند.

بنابراین نگارنده به دلایل گفته شده دربالا و نگفته شده دربالا با این جور رفتارها مخالف است.

(16/11/96)

منبع: کانال پنجره/ https://telegram.me/panjare95




تاریخ : سه شنبه 96/11/24 | 7:35 عصر | نویسنده : بچه شلوغ | نظر

مردم ایران فراموش نکرده و نمی کنند که کشورهای مستکبر و استعمارگر از دیرباز:

- کودتاهای مختلفی برتاریخ کشورشان تحمیل کردند.

- کشورشان را به وابستگی کشاندند.

- تکه های بزرگی از کشورشان را بلعیدند.

- جنگی هشت ساله بر آن ها تحمیل کردن و جهان را در این نبرد نابرابر درمقابل کشورشان به صف کشیدند.

- با تمام قوا درمقابل شان ایستادند.

- تا می توانستند آن ها را با منگنه ی انواع تحریم ها فشردند.

- حساب ها و دارایی های شان را بلوکه کردند.

- امروز هم تا بتوانند و زورشان برسد دست از آزار مردم برنمی دارند.

 

این که اِعمال چه سیاست هایی در ایجاد مشکلات مزمن بین المللی برای مردم ایران دخیل بوده است، در جای خود قابل بحث است، اما باز همین مردم فراموش نکرده و نمی کنند که:

- «دیکتاتوری» را برچیدند تا «دموکراسی» را حاکم کنند.

- به «بی قانونی» پشت پا زدند تا «قانون» را حاکم و فصل الخطاب قرار دهند.

- بساط «ظلم» را درهم پیچیدند تا «عدالت» برقرار شود.

- از زیر یوغ «رعیت» بودن بیرون آمدند تا «شهروند» شوند و ازحقوق شهروندی برخوردار گردند.

- «اختناق» را نفی کردند تا «آزادی» به دست آورند و بتوانند بدون این که «خس وخاشاک» و «بزغاله» و «آشغال» نامیده شوند، از حقوق خود سخن بگویند.

- بر دخالت های قدرت های بزرگ دنیا شوریدند تا هیچ دخالتی از سوی هیچ کشوری درهیچ جای دنیا برهیچ کشوری وجود نداشته باشد.

- قید «ذلّت» را پاره کردند تا در دنیا «عزتمند» باشند و هیچ کشوری نتواند برای ورودشان به خاک خود شرط بگذارد و در فرودگاه خود از آن ها انگشت نگاری کند و تا لیفه ی شلواشان را وارسی نماید.

- علیه «فساد» انقلاب کردند تا ساختار سالمی بناکنند بر اساس دینی که با فقر و فلاکت و دروغ و ریا و سیاست بازی و جنگ قدرت و زورگویی و تهمت و ارتشاء و اختلاس و هرگونه فساد فردی و اجتماعی و سیستمی و غیر سیستمی مخالف است.

- علیه «تهاجم فرهنگی» غرب برخاستند تا هویت اصیل ملی و دینی خود را با تمام مصادیقش حفظ کنند.

- «زورگویی» را برانداختند تا بتوانند با خود و باجهان به زبان مهر و عطوفت – نه ترس و موشک – سخن بگویند.

- به «تک صدایی» نَه گفتند تا بتوانند تریبونی برای گفتن حرف های خود و شنیده شدن داشته باشند و شاهد سردادن سرود هم آوایی ملی باشند.

- حکومت «یزیدی» را راندند تاحکومت «علوی» بنا کنند؛ همان حکومتی که ضعیفان در برابر مسؤولان خود بدون لکنت و زندانی شدن و داغ و درفش سخن می گویند.

- بیگانگان را از سرِ سفره ی نعمت های فراوان کشورشان راندند تا ته دیگ سوخته نصیب شان نشود.

 

آری مردم این ها و بسیار چیزهای دیگر را هیچگاه از یاد نمی برند و خوب است مسؤولان نیز جایگاه و وظایف شان در مقابل مردم را فراموش نکنند و این را آویزه ی گوش خود کنند که: چرا «شاه رفت» و امام برای چه آمد!




تاریخ : یکشنبه 96/11/22 | 12:14 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

مدتی پیش درجراید خواندید که «پزشکی به نام یک چوپان در بانک حساب باز کرده بود».


وقتی من این خبر را شنیدم، اولاً به یاد خاطرات زمان جنگ افتادم که گاهی رزمنده ای فرمانده لشگر بود، اما خانواده اش از موقعیت او خبر نداشت؛ چون به آن ها گفته بود یک بسیجی ساده است. ثانیاً به مسؤولان فرهنگی کشور چندتا احسنت و مقداری هم بارک الله نثار کردم که توانسته اند همان روحیه ی ایثار و فداکاری و بی ریایی زمان انقلاب و جنگ را در کشور زنده نگه دارند؛ به طوری که یک پزشک درکمال تواضع خودش را چوپان معرفی می کند یا دکتری برای مشغول شدن در یک اداره، با مدرک دیپلم استخدام می شود و یا مسؤولان نظام؛ که خودشان را خدمتگزار مردم پابرهنه خطاب می کنند.


شاید بعضی ها تصور کنند آن پزشک برای فرار ازمالیات بوده که به عنوان چوپان حساب باز کرده، یا آن دکتر از روی استیصال و درماندگی، مدرکش را موقع استخدام رونکرده و یا مسؤولان نظام برای ماندن درقدرت و گرفتن رأی مردم از این حرف ها می زنند؛ ولی این فکرکاملاً اشتباه است. به حق همه ی این ها از هنر تربیتی مدیران و سیاستگزاران خرد و کلان ما  است که باعث شده آدم های مهم – عین خود مسؤولان ما - ترجیح بدهند گمنام و بی توقع باشند و درگمنامی به مردم خدمت کنند. به جرأت می توان ادعا کرد مدیران و پزشکان وسلبریتی های ما ازمتواضع ترین مردم ایران هستند وهنوز هم روحیه ی انقلابی در آن ها موج می زند و به اندازه ی چند متر بالا می رود.


آن هایی که برچسب های ناچسبی مثل ارتشاء و اختلاس و حقوق های نجومی و املاک نجومی و زندگی های اشرافی و داشتن بادیگارد و از این جور چیزها به این طفلکی ها می چسبانند، بدون تردید تحت تأثیر القائات استکبار جهانی هستند.

(4/11/96)




تاریخ : دوشنبه 96/11/16 | 10:24 عصر | نویسنده : بچه شلوغ | نظر