سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خانه خدا

سوره ابراهیم: وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ‌ (35) رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ‌ (36) رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ‌ (37)

ترجمه: (به یاد آورید) زمانی را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر [= مکّه‌] را شهر امنی قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار! پروردگارا! آنها [= بتها] بسیاری از مردم را گمراه ساختند! هر کس از من پیروی کند از من است؛ و هر کس نافرمانی من کند، تو بخشنده و مهربانی! پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی‌آب و علفی، در کنار خانه‌ای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجّه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزی ده؛ شاید آنان شکر تو را بجای آورند!




تاریخ : سه شنبه 90/12/16 | 6:24 عصر | نویسنده : حمید فاضل | نظر

 

«میزان حال فعلی افراد است»!

اما، کدام حال؟ کدام میزان؟ که و چه معیاری؟

«به معیاری که دانند اهل دانش»

پس از رحلت امام خمینی، بارها شاهد بوده و هستیم و خواهیم بود که گروه ها، احزاب و اشخاص حقیقی و حقوقی، آگاهانه و ناآگاهانه، عامدانه و جاهلانه، زیرکانه و کودکانه و... به بعضی از بیانات و جملات و موضع گیری های حضرت امام، بدون اینکه آن را زمان سنجی و مکان یابی و موقعیت و مخاطب شناسی نمایند، تمسک جسته و در راستای اغراض و امراض فردی و سیاسی و اجتماعی خویش، با برداشت یک سویه از آن، در صدد کوبیدن و ترور شخصیت کسی یا حزبی و گروهی بر آمده اند. در اصل خوارج گونه تفسیر کرده و در صورت امکان خوارج گونه عملکرده و خواهند کرد. به قول فرمایش گهربار امام علی (ع)؛ «کلمه حق یراد بها باطل!» سخنی است حق که بدان باطلی را خواهند.

از جمله مرقومات و بیانات امام خمینی که اخیراً به آن استناد شده و می شود، بخصوص جهت ترور شخصیتی آیت الله هاشمی رفسنجانی! جمله ی معروف امام یعنی «میزان حال فعلی افراداست» می باشد که در طول زمان حیاتشان دو بار مرقوم کردند؛ یکبار در حکمی به ستاد پیگیری تخلفات قضایی و اداری، دی ماه 61، بار دوم در وصیتنامه سیاسی و الهی خویش:

1ـ «ستاد موظف است در اسرع وقت دستور دهد تا هیأتهایى [گزینش] به جاى هیأتهاى منحله، از افراد صالح و متعهد و عاقل و صاحب اخلاق کریمه و فاضل و متوجه به مسائل روز تعیین تا در گزینش افراد صالح، بدون ملاحظه روابط اقدام نمایند، و گزینش زیر نظر آنها. انجام گیرد، و دقت شود تا این افراد، تنگ نظر و تندخو و نیز مسامحه کار و سهل انگار نباشند. و چنانچه قبلًا تذکر داده‏ام [به صورت کلی و دقیق در پیام 8 ماده ای (صحیفه امام، ج 17، ص 139)] میزان در گزینش، حال فعلى افراد است، مگر آنکه از گروهکها و مفسدین باشند، یا حال فعلى آنها مفسده‏جویى و اخلالگرى باشد. و اما کسانى که در رژیم سابق به واسطه جو حاکم یا الزام رژیم ستمگر مرتکب بعضى نارواها شده‏اند ولى فعلًا به حال عادى و اخلاق صحیح برگشته‏اند، تندرویهاى جاهلانه در حق آنها نشود که این ظلم است و مخالف دستور اسلام، و باید ممنوع اعلام شود.» (صحیفه امام، ج 17، ص 220)

2ـ «من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسى و اسلام‏نمایى بعضى افراد ذکرى از آنان کرده و تمجیدى نموده‏ام، که بعد فهمیدم از دغلبازى آنان اغفال شده‏ام. آن تمجیدها در حالى بود که خود را به جمهورى اسلامى متعهد و وفادار مى‏نمایاندند، و نباید از آن مسائل سوء استفاده شود. و میزان در هر کس حال فعلى او است(همان، ج 21، ص 452)

خُب کلمات پیشرو عین فرمایشات امام خمینی است. کلماتی که پس از رحلت آن حضرت دستاویز بسیاری از اظهار نظرها، کینه ورزی ها، حذف و جذب ها و گاهی هم مهرورزی ها شده و می شود.

اما به راستی معنی این سخن چیست؟ آیا میزان حال فعلی افراد است به این معناست که در ارزیابی افراد، به آنچه در زمان حال از آنها مشاهده می کنیم اکتفا کنیم و کاری به گذشته ی او نداشته باشیم؟ آیا این سخن به معنی نفی جهت گیری کلّی حاکم بر روند زندگی انسانها در مقاطع مختلف حیات آنهاست؟ آیا لازمه باور به چنین میزانی، نادیده گرفتن گذشته ی افراد و نفی مطلق اثر ادوار گذشته زندگی فرد در جهت گیری آینده اوست؟ و...

قبل از پاسخ مختصر به پرسش های فوق، اشاره به چند مقدمه لازم است.

مقدمه اول: اصل این مسئله که میزان در ارزیابی هر کس، حال فعلی اوست نه تنها به استناد این که سخن امام راحل است، بلکه به استناد این که سخنی است عاقلانه، هرگز محل تردید نیست. چرایی این نکته را باید در تعریفی که از انسان ارائه می شود جویا شد. بی تردید انسان موجودی است متحرک و متحول که بر اساس انتخابهای گوناگونش ممکن است همواره به یک حال نماند، گاه در سویی و گاه در سوی دیگر باشد.

این تحول و دگرگونی گاه به سوی رشد فضیلتهای انسانی و الهی است و گاه در جهت عکس. آنچه مهمه این است که انسانیت انسان با ثبات مطلق و ایستائی دائمی هیچگونه تناسبی ندارد و به تعبیر بسیار زیبای شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی؛ «انسان موجودی در حال شدن است» و «ای انسان، تو سراپا شدنی.» بنابرین انسان عبارت است از یک «شدن» مستمر. شهید دکتر بهشتی می گوید: ما معمولاً اشخاص را با نام یا با شکل و شمایل و قیافه می شناسیم. نام او را بر این شکل و قیافه تطبیق می کنیم. هویت این آقا، از نظر شناسایی شناسنامه ای در جامعه ثابت است، اما آیا محتوایی که در این قالب شخصیّت شناسنامه ای وجود دارد، در طول سالها و ماه ها و هفته ها و روزها ثابت است؟ نه! او خیلی تغییر می کند.

پس، اکتفاء به گذشته ی افراد و ارزیابی انسانها بر اساس گذشته آنها نمی تواند نفیاً یا اثباتاً ارزیابی درست و دقیقی باشد. چرا که موجودی که چنین وضعی دارد، دائم در یک حال نیست تا بتوان ارزیابی دیروزش را به امروز یا فردایش تعمیم داد.

مقدمه دوم: انسان اگر چه موجودی متحول و پویا است، اما اغلب در مجموع زندگی انسانها، می توان شاهد یک روند کلی و جهت گیری غالبی و به هم مرتبط نیز بود. با بررسی ویژگی های کلی زندگی انسان که زائیده انتخابهای مکرر اوست، می توان جهت کلی رشد و تغییرات او را تا حدودی روشن ساخت. بررسی این ویژگی ها به ما کمک می کند که در ارزیابی تحولات فعلی افراد دچار ساده انگاری و دهن بینی نشویم و در قضاوت عجله به خرج ندهیم.

بر اساس چنین بینشی، تاریخ گذشته ی فرد و جهت گیری کلّی حرکتِ و تغییر او، از مؤلفه های بسیار مهم ارزیابی امروز و «حال فعلی افراد» خواهد بود. چرا که گذشته ی انتخابهای او و روح حاکم بر این جهت گیری کلّی، هرگز نمی تواند با آنچه «حال فعلی» فرد را تشکیل می دهد به کلّی جدا و بیگانه باشد. اگر «حال فعلی» فرد مثبت ارزیابی شود یقیناً ردّ پای مقدمات این نتیجه را می توان در آن جهت گیری کلّی و ویژگهای گذشته زندگی فرد سراغ گرفت و البته عکس این قضیه هم صادق است. همانطور که نمی توان فردی را جهت کلّی زندگی اش مثبت بوده را به خاطر برخی مسائل که در «حال فعلی» او می بینیم یک سر منفی ارزیابی کنیم. این «حال بینی» که اغلب منجر به «دهن بینی» نیز می شود از آفتهای شناختهای فردی و اجتماعی است. یعنی گاهی قضاوت بر اساس حال بینی افراد نیست، بلکه دهن بینی است!

معیار هر وجود عیان گردد از صفات / مقدار هر درخت پدید آید از ثمر

به تعبیر شهید آیت الله دکتر بهشتی؛ دفتر زندگی انسانها مجموعه ای از صفحات سیاه و سفید است که هنگام ارزیابی و قضاوت درباره «حال فعلی» کسی نباید صفحات سیاه زندگی اشخاص به آسانی از دسترس محاسبه مردم جامعه های مذهبی دور شود و یا به فراموشی سپرده شود.

ایشان می فرماید: «ببینیم این انسان و این گروه از انسانها در طول زندگی بیست ساله، سی ساله، چهل ساله اجتماعی خود چه راهی را رفته اند؛ چه گذشته ای داشته اند. این قدر دهن بین نباشیم! این قدر حالت بین نباشیم ! در شناخت شخصیتها و گروه ها باید عمیقتر باشیم. آیا آن آقایی که عمری را در خدمت به طاغوتها گذرانده، می تواند با چهار شعار ملّت خواهی در میان ما به راحتی جا باز کند؟ و آیا چهره ای که عمری را به ملّت خواهی واقعی و خدمت گذرانده، می تواند با گفتن دو جمله لگد مال بشود؟ حتی بالاتر از این؛ چهره های اصیل را در جامعه ما به آسانی می توان با بهتان و دروغ به لجن کشید. چرا؟» اینگونه بهتان زدن و نسبت دادن شاید آسان باشد ولی؛

سخن باید با معیار باشد / که پر گفتن... را بار باشد!

مقدمه سوم: انسانهای غیر معصوم مجموعه ای از باورها، خصلتها و رفتارهای خوب یا نا مطلوب هستند. این انسانها، در دنیای واقعی موجوداتی سراسر سفید یا سراپا سیاه نیستند. حتی گاه در بدترین انسانها ویژگی های مثبت و یا در بهترین انسانها نقاط منفی دیده می شود. در عین حال برخی از انسانها آنچنان صفحات سفید و نورانی زندگی شان پر حجم است که سیاهی های آن اصلاً به چشم نمی آید و برخی دیگر کاملاً برعکس هستند. اما درحدّ متوسطِ میان این دو سَمت، انسانهای بسیاری با طیف خاکستری گسترده ای وجود دارند که نمی توان آنها را ندیده گرفت و یا به اتهام وجود برخی عناصر تیره در زندگی آنان یکسره از صفحات ارزشمند کتاب وجوشان چشم پوشید. روشی که ناچار به دفع حد اکثری و جذب حد اقلّی منجر خواهد شد.

این اختلاط عناصر مثبت و منفی موجب می شود تا ارائه ارزیابی نهایی، قطعی و صحیح از افراد کار پیچیده ای باشد. از همین رو بهترین شکل ارزیابی که می تواند با واقعیت بسیار نزدیک باشد یک ارزیابی مجموعی از گذشته تا حال افراد و با توجه به صفحات روشن و تاریک زندگی آنهاست.

بنابر آنچه در مقدمات سه گانه پیشین گذشت، برای تشخیص «حال فعلی افراد» نباید سطحی نگر و ساده اندیش بود و به محض دیدن یک امر نامطلوب شخصیتهای ارزنده را لگد مال کرد و یا به محض مواجه شدن با حرکتهایی ظاهر الصلاح از کسانی که سابقه آنان جهت گیری دیگری را نشان می دهد فریب خورد و به سلامت و صلاحیّت آنان فتوا داد.

هر آن چیزی که خواهی پخته گردان / به معیار خرد خود سخته گردان

سخن از پختگی و پخته بشنفت / که مرد پخته هم از پختگی گفت

ولی گنجشک باشد طعمه ی باز / کجا عصفور باشد همچو شهباز

اکنون به مفهوم روشن و عقل پذیر و فطرت ناگریز این اصل عقلایی، یعنی: «میزان حال فعلی افراد است.» نگاه کنید. اما چه نوع نگاهی؟ نگاه و تلقیی که نه می گذارد، از کف نهیم دامن انصاف را و نه ریسمان عدل را.

پس نباید هر فرد یا گروهی را که با برخی سلایق یا حتی باورهای ما سازگاری ندارند با تمسک به یک نقطه ضعف عملی در زمان حال و با استمساک به این اصل دقیق انسانی مطرود و منکوب کنیم و دیگری را به همین دلیل بالا بریم بی آنکه نگاه مجموعی و کلّی به آنها را مدّ نظر قرار داده باشیم؟ چرا همیشه در طول این مدت سعی شده است صرفاً «حالت بینی» و «دهان بینی» که شهید بهشتی از آن می نالید به جای تلقی حق بینی و حقیقت بینی از «میزان در هر کس حال فعلی اوست» به ملّت القاء شود؟

از طرفی، اصلاً معیار این «میزان حال» کیست و چیست؟ در زمان حیات امام راحل با توجه به محوریت ایشان که بنیان گذار انقلاب و نظام بودند و سیره ی نظری و عملی ایشان و عملکرد افراد و احزاب و گروهها می شد به راحتی تشخیص داد و سمت و سو و میزان و ملاک معین بود. اما در حال حاضر که نظام جمهوری اسلامی بر دوش شاگردان و یاران صدیق آن حضرت با محوریت و در رأس بودن آیت الله خامنه ای، رهبر انقلاب می چرخد و می گردد و هر کدام رکنی از ارکان نظامند! آیا می توان با هر بهانه ای هر روز یکی از ارکان را خراب کرد؟

آیا مدعیان اینگونه اظهار نظرها قبول می کنند که هر کدام از یاران و شاگردان و بزرگان انقلاب با توسل به جملات حضرت امام، گذشته ی دیگری را زیر سؤال برده و بکوبد و ترور شخصیتی نماید؟ اگر فقط میزان حال فعلی افراد باشد، بدون در نظر گرفتن دیدگاه ها و عملکرد گذشته، هر کسی می تواند دیگری را محکوم به صفت و عیبی کند. یا اینکه هر آدم بی ریشه و بی اصل و نسبی به ریا و دغل ادعایی کرده و اظهار وجود نماید و عوام از مردم را دور خود جمع کند. در این صورت آن می شود که نباید شود! نمونه اش حیّ و حاضر!

پس بر مدعیان کم بصیرت و بی بصیرت یا کذاب و دغل، دلسوزانه باید گفت:

بر راه حقیقت رو و منگر به چپ و راست / با باد مچم زین سو و زان سو که نه نالی

از حجت مستنصر بشنو سخن حق / روشن چو شباهنگ سحرگاه مجالی

حق است سخنهایش، اگر زی تو محال است / بی شک تو خریدار خرافات و محالی

عذر پذیر باشید که سخن به درازا کشید! الباقی تحلیل و برداشت به قضاوت و عهده ی دوستان و خوانندگان محترم!

جا دارد اشاره کنم، در این نوشته از مقاله ی پر ارزش حجت الاسلام آقای سید محمد حسن مخبر استفاده ی وافر بردم.

منبع: کنج درون




تاریخ : دوشنبه 90/12/15 | 7:12 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر

پیش بینی:

* سخنرانی امام خامنه ای- خطبه های نماز جمعه – تهران – 20شهریور88 : ... ان‌‌‌‌‌شاءاللَّه خواهید دید در انتخابات آینده - که حالا دو سه سال دیگر است - همین مردم با وجود همین بازیگرى‌‌‌‌‌اى که مخالفان و دشمنان و غافلان و بى‌‌‌‌‌خبران داخلى کردند، یک حضور مستحکمِ قوى‌‌‌‌‌اى در انتخابات خواهند داشت.
* سخنرانی امام خامنه ای- دیدار مردمی – تهران – 10اسفند90 : ...به لطف الهی، ملت ایران در انتخابات روز جمعه، سیلی سخت تر از سیلی 22 بهمن به چهره استکبار خواهد زد و عزم و اراده مستحکم خود را به رخ دشمن خواهد کشید تا جبهه استکبار بداند که در مقابل این ملت، کاری از پیش نخواهد برد.

 غیرقابل پیش بینی:

تهران-12اسفند90 - انتخابات مجلس نهم:

* سید محمد خاتمی با حضور در پای یکی از صندوق های رأی یکی از روستاهای دماوند رأی خود را در صندوق انداخت.

* مهران غفوریان پس از رای دادن: ما به خاطر حرف حضرت آقا اومدیم برای رای دادن! پشتیبانی از ولایت تا شهادت!

ضمیمه) * ...




تاریخ : دوشنبه 90/12/15 | 10:45 صبح | نویسنده : علی رضائی | نظر

غول های دنیای متجدد

ادامه ی مطلب




تاریخ : یکشنبه 90/12/14 | 1:40 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

 

وقتی انتخابات تمام شد و آراء و درصد مشارکت مردم مشخص شد و عده ای از خواص مشارکت کرده و ناکرده جلوه گری کردند یاد قسمتی از نامه امیرالمؤمنین به مالک اشتر  افتادم که البته فکر و ذهن مرا زیاد به خود مشغول می کند و این همه بی اخلاقی بعضی مسئولین و البته کاندیداها! و صدالبته سر تعظیم در مقابل این مردم مظلوم و محجوب و انقلابی فرود می آورم:

 نامه امیرالمومنین علیه السلام به مالک اشتر(53): ...باید که محبوبترین کارها در نزد تو، کارهایى باشد که با میانه‏روى سازگارتر بود و با عدالت دمسازتر و خشنودى رعیت را در پى داشته باشد زیرا خشم توده‏هاى مردم، خشنودى نزدیکان را زیر پاى بسپرد و حال آنکه، خشم نزدیکان اگر توده‏هاى مردم از تو خشنود باشند، ناچیز گردد. 

خواص و نزدیکان کسانى هستند که به هنگام فراخى و آسایش بر دوش والى بارى گران‏ند 
چون حادثه‏اى پیش آید کمتر از هر کس به یاریش برخیزند 

خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود
اینان همه چیز را به اصرار از والى می‏طلبند 

اگر عطایى یابند ، کمتر از همه سپاس می‏گویند
اگر به آنان ندهند، دیرتر از دیگران پوزش می‏پذیرند
و
در برابر سختی هاى روزگار، شکیباییشان بس اندک است.
اما ستون دین و انبوهى مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، عامه مردم هستند،
پس، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشان افزونتر باشد.

 

باشد تا خواص عزیز جامعه آویزه گوش مبارک کنند و به فکر فرو روند و تلاش های خود را برای خدمت رسانی و احترام به این مردم روزافزون و بی دریغ نمایند و...

 

ضمیمه) جمله خاص آقای خواص پای صندوق‌های رای: «... اگر نتیجه همانی باشد که مردم در صندوق می‌اندازند، ان شاالله مجلس خوبی خواهیم داشت ...»





تاریخ : یکشنبه 90/12/14 | 10:58 صبح | نویسنده : علی رضائی | نظر

 

احترام و اطاعت مردمان، نتیجه وارستگی و ساده زیستی عالمان!

چه در بیرون درماندی، درون آی / بنه در مسلخ وارستگی پای

مدد از عشق جو وز عشق یاری / ببین وارستگی و رستگاری

در تاریخ آورده اند؛ ناصرالدین شاه قاجار در اوایل سلطنت خود برای زیارت مشهد مقدس، عازم آن دیار شد. سر راه در شهر سبزوار اطراق کرد. روزی نزدیکی های ظهر به خدمت آیت الله حاج ملا هادی سبزواری، فیلسوف عصر [بزرگ فیلسوف پس از ملا صدرا] رسید. پس از قدری احوال پرسی و گفتگو، شاه عرض کرد که دستور ناهار دهید، میل داریم هرچه، هر روز خودتان میل می فرمایید، همان را آماده سازند تا امروزی را مهمان سفره ی شما باشم و تبرکاً از غذای شما تناول نمایم! آیت الله به فردی که مأمور پذیرایی بود دستور داد که ناهار هر روزه را بیاورند. ظرفی دوغ و دو عدد قاشق چوبی و مقداری نان خشک شده حاضر کردند. مرحوم سبزواری با دستان خود نانها را خرد کرده و در ظرف دوغ ریخته (ترید کرده) پس از به هم زدن، قاشقی به شاه داد و فرمودند: بسم الله! بفرمایید! و خودشان هم مشغول صرف ناهار شدند. شاه هم به ناچار قاشقی نان ترید شده به دهان گذاشت، اما فرو بردن و جویدن نان خشکیده و ماست ترشیده، با قاشق چوبینه برایشان بسی سخت نمود.

هله می گو که سخن، پر زدن آن مگس است / پر زدن نیز نماند چو رود دوغ فرود

پس از صرف ناهار، هنگاه وداع، شاه به ظاهر بهر خدا، کیسه ای پول داد به حاج آقا. آقا فرمود: بر دارید پولتان را! «چنانکه نان ما از گلوی شما پایین نمی رود، پول شما هم از گلوی ما پایین نخواهد رفت.» شاید بگفتا: معده ی پر دوغ، به ز گوش پر دروغ و عمل کم فروغ!

سلطان جور کی داند که؛

این دوغ خورده، مستی ها پیدا کند / های و هوی ها و سرگرانیها پیدا کند.

بله! این وارستگی و عدم وابستگی به سلاطین و حکومت، آن آزادگی و شجاعت را در پی خواهد داشت! و حمایت و پیروی خلق خدا را در طی راه!

گر بلند افتد چو گردون نشئه ی وارستگی / می توان دامان همت از سر دنیا گرفت

در ریاض دهر، ما را سبز کرد آزادگی / بی بریها اینقدر، چون سرو، دست ما گرفت

اگر سیره ی نظری و عملی حضرت امام خمینی را نگاه کنیم، خواهیم دید؛ علت اصلی پیروی و حمایت مردم از ایشان و موفقیت ایشان در رهبری و پیروزی انقلاب اسلامی و گذر از بحران های عظیم پس از پیروزی، همه در گرو وارستگی و عدم تعلقات دنیوی حضرت امام بود.

حضرت امام بارها خطاب به روحانیت فرمود: وارستگى انسان در رهایى از وابستگیهاست. «تمام وابستگیها منشأش وابستگى‏اى است که انسان به خودش دارد. تمام وابستگیها از خود آدم پیدا مى‏شود. وقتى انسان وابسته است، نفسش وابسته است. وقتى این وابستگى باشد، اگر بخواهند برایش تحمیل کنند، چون این وابستگى هست، تحمیل مى‏کند، قبول مى‏کند. اگر انسان از این وابستگى وارسته شد، آزاد شد از این، این دیگر آزاد است، این دیگر از کسى نمى‏ترسد؛ همه قدرتهاى عالم جمع بشوند، این نمى‏ترسد.» (صحیفه امام، ج 16، ص 453)

در اشاره ای دیگر منشأ همه کمالات‏ انسان، به ویژه روحانیت را در عدم وابستگی به تعلقات دنیوی، و ساختن و راهنمایی و رهبری ملت را در رستن از قیودات مادی دانسته، می فرماید: «شما باید خودتان را بسازید، و بعد ملت را بسازید. تهذیب نفس، وارسته کردن نفس از تعلقات دنیا؛ که سرمنشأ همه کمالات وارسته شدن نفس از تعلقات است، و بدبختى هر انسان تعلق به مادیات است. توجه و تعلق نفس به مادیات، انسان را از کاروان انسانها بازمى‏دارد، و بیرون رفتن از تعلقات مادى و توجه به خداى تبارک و تعالى انسان را به مقام انسانیت مى‏رساند.» (همان، ج 8، ص 267)

آرامش و آسایش و نجات دنیوی و اخروی نیز در گرو همین عدم وابستگی است: «آنچه مایه نجات انسان‏ها و آرامش قلوب است وارستگى‏ و گسستگى از دنیا و تعلقات آن است که با ذکر و یاد دائمى خداى تعالى حاصل شود.» (همان، ج 18، ص 511)

منبع: وبلاگ کنج درون




تاریخ : شنبه 90/12/13 | 10:3 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر

یکی از کاندیداهای این دوره ی نمایندگی مجلس اعلام کرد:

به استناد بند1ماده28 قانون اساسی مبنی بر «عدم التزام عملی به اسلام و نظام» رد صلاحیت شدم.

جالب قضیه این است که:

ایشان نماینده ی مجلس خبرگان رهبری و نماینده ی سابق ولی فقیه در ارتش می باشد.

جالب تر این که:

ایشان فرموده اند: «از شورای نگهبان درخواست کردم که طبق قانون، موارد و مصادیق عدم التزام به اسلام و نظام را بیان کنند، درحالی که متاسفانه هنوز خبری دریافت نکردم».

جالب ترترش این است که:
وی با بیان این که طبق قانون همه می‌توانند از فرصت اعتراض و دفاع از خود برخوردار باشند، تصریح کرد: این وقت (فرصت) به من داده نشد!

و از همه جالب تر این که:

معظم له ادامه دادند:

-         ولی من خود را همچنان سرباز نظام می‌دانم.

-         تنها در صورتی که اجازه داشته باشیم در عرصه حضور پیدا می‌کنیم.

-         مساله ردّ صلاحیت خود را به عنوان یک امتحان الهی و نه تعارض با نظام و رهبری قلمداد می‌کنم و از هیچ خدمتی برای انقلاب دریغ نخواهم کرد.

-         اگر چه در این مرحله رد صلاحیت شدم ولی همچنان در دیگر عرصه‌ها احساس تکلیف می‌کنم و از نظام جدا نخواهم شد.

آخی!!... چه آدم خوبی!!! ... واقعاً انسان حظّ می کند!!!!

کاش همه مردم اینجوری بودند. در این صورت هیچ جریانی – چه جریان فتنه و چه جریان انحرافی و حتی جریان های دیگر- به جریان نمی افتاد. البته چون اکثر مردم ما مثل ایشان آدم های خوبی هستند؛ بنابر این دشمن فرضی هیچوقت نمی تواند هیچ جریان دیگری را در کشور را بیندازد.

و حالا همه – مخصوصاً سران فتنه و مخالفین و منتقدین - بدانند و آویزه ی گوش کنند که:

1-     از این آقا یاد بگیرید!

2-     درست است که طبق قانون همه حق اعتراض دارند، اما وقتی جواب اعتراض تان را ندادند، پسر خوبی باشید و حرف نزنید. آیا شورای نگهبان بیشتر می فهمد شما چه کاره اید یا خودتان؟

3-     همیشه از بزرگ ترها اجازه بگیرید و بعد وارد «عرصه» شوید. اجازه از بزرگ ترها که فقط مختص دختر خانم ها و آن هم در سر سفره ی عقد نیست.

4-     ممکن است گاهی بلایی! به سرتان آمده و یا سر از جاهایی! در آوردید؛ اما بهتر است آن را «امتحان الهی» محسوب بفرمایید. معنی ندارد تا اتفاقی می افتد وارد میدان تعارض با نظام می شوید. این مشکلات چه ربطی به نظام دارد؟؟

5-      هروقت شما را از درب یکی از عرصه ها بیرون کردند، شما احساس تکلیف تان را بیشتر کرده و از پنجره ی عرصه ی دیگر وارد شوید. آدم عاقل که خوان پر نعمت و گسترده ی خدمت! به خلق الله را رها نمی کند. کجا می خواهید بروید که از این جا بهتر باشد؟

6-     مگر حالا چه خبر شده و چه اتفاقی افتاده که - خدای نکرده - بخواهید انقلاب را از فیوضات وجود خود بی بهره کنید؟ پس سعی کنید از هیچ خدمتی به نظام و انقلاب دریغ ننمایید و به زور هم که شده سایه ی خودتان را بر سر این مردم نگه دارید. بی سایه که نمی شود... می شود؟

7-     چه شما کاندیدا باشید و چه نباشید، باید بدانید که مردم شهیدپرور و همیشه در صحنه ی ما، پس از سی و چند سال عادت کرده اند که سالی یک بار به طرف مراکز اخذ رأی بروند و ضمن ادای تکلیف شرعی، آرای خود را به صندوق ها بیندازند. این که به چه کسی رأی می دهند مهم نیست؛ چون همه ی کاندیداها مورد تأیید شورای نگهبان هستند.پس نگران انتخاب اصلح و صالح یا افسد و فاسد نباشید.

8-     بهتر است بروید در باب مردم سالاری دینی و نظارت استصوابی کمی مطالعه بفرمایید، تا سوادتان بالابرود و بیخودی اعتراض نکنید.

9-     پسر خوبی باشید، سرتان را پایین بیندازید و تکلیف شرعی و الهی تان را انجام دهید. چه کار دارید توی کار بزرگ تر ها دخالت می کنید!




تاریخ : چهارشنبه 90/12/10 | 8:14 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

اوج تملق در دربار سلاطین!

در جریان جنگ دوم ایران و روس، هنگامی که قوای روسیه وارد تبریز شدند و فرماندهان قشون روس تصمیم گرفتند به سوی میانه پیشروی و تمام منطقه آذربایجان را به تصرف خود در آورند. در این وضعیت که روس ها منزل به منزل پیشروی می کردند دولت ایران مجبور شد شرایط صلح تحمیلی روسیه را کاملا بپذیرد.

فتحعلی شاه قاجار، برای خاتمه جنگ و انعقاد پیمان صلح، روز معینی را مشخص و به بزرگان و اکابر و اعاظم قوم و درباریان و اشراف و نمایندگان اقشار مختلف مردم بارعام داد. برای اینکه مراسم به خیر و خوشی برگزار گردد قبلا تعهداتی اندیشیدند و دستوراتی صادر گردید، راجع به اینکه در مقابل هر جمله از فرمایشات شاه چه پاسخی باید داده شود!

در زرق و تملق باز کردند / ز هر جایی سخن آغاز کردند

در وقت مقرر، شاه آمد و بر تخت جلوس کرد و فرمود: اگر ما امر کنیم که ایالات جنوب و ایالات شمال همراهی کنند و یک مرتبه به روس منحوس بتازند و دمار از روزگار این اقوام بی ایمان در آورند ، چه پیش خواهد آمد؟ مخاطبان تعظیم سجده مانندی کرده و گفتند: بدا به حال روس! بدا به حال روس!

شاه مجددا گفتا: اگر فرمان قضا، ‌شرف صدور یابد که قشون خراسان با قشون آذربایجان یکی شود و توأمان به این گروه بی دین و ملحد حمله کنند چه خواهد شد؟ جملگی عرض کردند: بدا به حال روس! بدا به حال روس! فتحعلی شاه مجددا پرسید: اگر توپچی های خمسه را به کمک توپچی های مراغه بفرستیم تا با توپ خود تمام دار و ندار این کفار را با خاک یکسان کنند چه خواهد شد؟ باز جواب آمد که: بدا به حال روس! بدا به حال روس!

خلاصه چندین فقره از این قماش، اگرهای دیگر ردو بدل شد و پاسخ آمد: بدا به حال روس! بدا به حال روس! شاه که تا این لحظه بر روی تخت نشسته و پشت به دو عدد متکای مروارید دوزی شده ی الماس نشان داده بود، از تملقات و اظهارات چاپلوسانه ی مشتی درباری و نزدیکان مافنگی خود به هیجان آمده، ناگهان روی دو زانو بلند شد، شمشیر خود را که به کمر بسته بود به قدر یک وجب از غلاف بیرون کشید و این شعر را با صدای بلند خواند:

کشم شمشیر مینایی که شیر از بیشه بگریزد

زنم بر فرق «پاسکویچ» که دود از«پطر» برخیزد

دو نفر از درباریان متملق و نان به نرخ روزخور که سمت چپ و راست شاه ایستاده بودند، خود را به روی پای قبله ی عالم انداخته گفتند: قربان! مکش! مکش! که عالم زیر و زبر خواهد شد!

[به گردد به لاف از پی نام و جاه!]

شاه قاجار پس از لحظه ای سکوت، گفت: حالا که این طور صلاح می دانید ما هم رحم کرده و دستور می دهیم با این قوم بی ایمان کار را به مسالمت ختم کنند. و سپس شمشیر را غلاف کرد.

هر آنکس که راند سخن بر گزاف / بود بر سر انجمن مرد لاف

بگاهی که تنها بود در نهفت / پشیمان شود زان سخنها که گفت

هم اندر زمان چون گشاید سخن / به پیش آرد آن لافهای کهن

با غلاف شدن شمشیر شاه! تعدادی از این حضرات چاپلوس و مداح به خاک افتادند و تشکرات خود را از طرف بنی نوع انسان که اعلیحضرت بر آنها رحم آورده و تیغ خود را از نیام بیرون نکشیدند، تقدیم خاک پای قبله ی عالم نموده و بر دست او بوسه ها و بر پای او لیسه ها و بر قدمش سجده ها کردند.

نگویم بیش از این سخن بر گزاف / که بیچاره باشد خداوند لاف!

منبع: کنج درون




تاریخ : سه شنبه 90/12/9 | 10:0 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر

حمایت حماس از مخالفان حکومت اسد در سوریه

رهبری حماس دو هفته پیش در تهران، ملت ایران را ذخیره استراتژیک مردم فلسطین توصیف کرد، ولی حالا در قاهره از مخالفان داخلی تنها متحد استراتژیک حکومت ایران در منطقه پشتیبانی کرده است.

اسماعیل هنیه، رهبر حماس در نوار غزه، طی نطقی در دانشگاه الازهر، بزرگ ترین مرکز دینی مسلمانان اهل تسنن، برای نخستین بار "بی طرفی" در قبال سوریه را کنار گذاشته و مخالفان بشار اسد را "قهرمان" توصیف کرده است.

او روز جمعه گفت: "من به تمام مردم بهار عربی درود می فرستم... به مردم قهرمان سوریه که برای آزادی، دموکراسی و اصلاحات تلاش می کنند درود می فرستم."

صلاح بردویل، از مقام های حماس در نوار غزه نیز گفته است: "هر یک قطره خونی که در سوریه ریخته می شود دل مردم فلسطین را خون می کند. هیچ ملاحظه سیاسی نمی تواند باعث شود که ما چشمانمان را به آنچه در سوریه اتفاق می افتد ببندیم."

با وجود این اظهارات، محمود زهار، دومین مقام ارشد حماس در غزه، به بی بی سی فارسی گفته است که حماس در امور داخلی سوریه دخالتی ندارد.

اما با وجود صحبت هایی که اسماعیل هنیه و دیگر مقام های حماس درباره سوریه کرده اند، اتحاد حماس با ایران ادامه خواهد یافت. هنیه به طور صریح علیه رژیم اسد حرفی نزد و فقط از آزادیخواهی مردم سوریه حمایت کرد.




تاریخ : دوشنبه 90/12/8 | 4:13 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

جدایی نادر از سیمین برنده اسکار شد

ممنون آقای فرهادی! تو با هنرت توانستی مردم این سرزمین را سر افراز کنی

تندیس طلائی اسکار برای اولین بار به یک فیلم ایرانی (جدایی نادر از سیمین) به کارگردانی اصغر فرهادی رسید. این فیلم در رقابت با 4 نامزد اصلی دیگربرنده جایزه بهترین فیلم خارجی شد. اصغر فرهادی بعد از دریافت جایزه ابتدا به زبان فارسی به مردم ایرا ن سلام کرد و سپس صحبتهایش را اینگونه ادامه داد:

ایرانی های زیادی در سراسر جهان در حال تماشاى این لحظه‌اند و تصور می کنم که خوشحالند. نه فقط به خاطر یک جایزه مهم، یک فیلم یا یک فیلمساز. آن‌ها خوشحال‌اند چون در روزهایى که میان سیاستمداران حرف از جنگ، تهدید، و خشونت تبادل می شود، نام کشورشان ایران از دریچه باشکوه فرهنگ به زبان مى‌آید. فرهنگى غنى و کهن که زیر غبار سیاست پنهان مانده است. من با افتخار این جایزه را به مردم سرزمینم تقدیم مى‌کنم. مردمى که به همه فرهنگ‌ها و تمدن‌ها احترام مى‌گذارند و از دشمنى و کینه بیزارند.




تاریخ : دوشنبه 90/12/8 | 4:11 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر