سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این نوشته به نیت اظهار همراهی با مسلمانانی است که علیه حکام خودکامه و مزدور و ذلیل خود در سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامیمان دست به قیام زده اند...

    رخدادهای اخیر کشورهای عربی و به وی‍ژه قیام مردم زجر کشیده تونس و مصر علیه حکام مستبد این کشورها، روش های در پیش گرفته در این قیام ها و همچنین غایت و اهداف معترضان به گونه گونه تجربه انقلاب اسلامی ایران و آمال و آرزوهای مردم انقلابی و مسلمان ایران را در آن روزها را زنده کرده است، به ویژه که این قیام های استقلال طلبانه و اسلام خواهانه با روزهای سالگرد انقلاب اسلامی نیز همزمان شده است.

    از هر زاویه ای که به قیام های کشورهای عربی نگریسته می شود، چه از جانب مردم و چه از جانب حکام مستبد، واکنش های مشابه آنچه در بهمن سال 1357 در ایران رخ داد، مشاهده می شود و این از عجایب روزگار است که مردم مصر که پیشتار مبارزه و مقاومت در برابر استعمار و همچنین مقابله با رژیم صهیونیستی بودند، اکنون سال ها پس از انقلاب ایران، به دنبال همان آمال و آرزوهای مردم انقلابی و مسلمان ایران به حرکت درآمده اند.

    در واقع مفهوم صدور انقلاب، از مفاهیم کلیدی بنیانگذار انقلاب اسلامی بود که از آن برای بسط و توسعه آرمان های انقلاب اسلامی ایران در کشورهای مسلمان استفاده کردند و اتفاقا در همان زمان، عده معدودی سهوا و تعدادی دیگر، این مفهوم کلیدی را لشکرکشی و اعلان جنگ برای گسترش انقلاب اسلامی تلقی کردند؛ مفهومی که اکنون عموما در قالب مفاهیمی چون قدرت نرم و یا دیپلماسی عمومی، استفاده می شود.

    در واقع حضرت امام(ره)، قدرت نرم نهفته در انقلاب اسلامی را که همانا قدرت نفوذ بر دلها است، عامل کارا برای برانگیختن ملت های مسلمان برای احیای هویت واقعی خود می دانستند که اینک و پس از سال ها، ملت هایی چون مصر و تونس که فرصتی پیدا کرده اند به دنبال مفاهیم اساسی انقلاب اسلامی ایران همچون استقلال، آزادی و مقابله با غده سرطانی رژیم صهیونیستی روان شده اند.
به بیان دیگر، آن رهبر حکیم و دوراندیش به خوبی می دانست که حاکمیت سادات ها و مبارک ها در مصر جز در پرتو قیامی مردمی ریشه کن نخواهد شد؛ بنابراین، در این باره فرمودند:
 
«اگر بخواهید مصر را نجات بدهید و دیگر ممالک عربى را نجات بدهید، از دست این عمال، از دست اجانب، ملت ها باید قیام بکنند. همه مى دانیم که جهان اسلام در انتظار به ثمر رسیدن کامل انقلاب ماست، ما از همه کشورهاى زیر سلطه براى به دست آوردن آزادى و استقلال، کاملا پشتیبانى مى نماییم و به آنان صریحا مى گوییم که حق، گرفتنى است، قیام کنید و ابرقدرت ها را از صحنه تاریخ و روزگار براندازید. من بارها گفته ام و هم اکنون هشدار مى دهم که اگر شرق ستم کشیده و آفریقا به خودشان متکى نباشند، تا ابد گرفتارند.»
   
    نکته جالب، اما اینجاست که برخی از سیاسیون داخلی، هم ندا با بوق های ضد انقلاب، به جای اینکه با دیدن رخدادهای اخیر کشورهای عربی بر شکوه و عظمت و البته تداوم انقلاب اسلامی در دل های مسلمین سراسر جهان تأکید کنند، در درون با قیاسی باطل، این انقلاب ها را با شورش علیه نظام اسلامی در حوادث پس از انتخابات 88 مقایسه می کنند و این را ملهم از آن می دانند، که البته خود نیز اگر فراموش نکرده باشند و ادعای انقلابی بودن و البته انقلابی ماندنشان واقعی باشد، می بینند و می دانند که یکی از مطالبات قیام های اخیر مردم در کشورهای عربی، اسلام خواهی است، پس این آرمان ها کجا و هدف آشوبگران و فتنه گران پس از انتخابات کجا؟(مانند شعار مرگ بر اصل ولایت فقیهی که مورد تأیید اکثر علمای بزرگ قدیم و حال است یا نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران و مرگ بر چین و روسیه که به فرموده امام (صحیفه امام، ج 15، ص 29) شعاری انحرافی جهت حذف و فراموشی شعار مرگ بر آمریکا است)
   
    آیا به راستی این آقایان خواست اسلام زدایی اغتشاشگرانی را که شعار جمهوری ایرانی را به صورت یک شعار ن‍ژادپرستانه سر می دانند، با مردم انقلابی مصر که خواهان باز شدن غل و زنجیر استبداد از دست و پا برای آزاد شدن و مقابله در برابر استکبار آمریکا و رژیم صهیونیستی هستند، از یک جنس می دانند؟!
    * تذکر: منظور از فتنه گران و آشوبگران، معترضینی نیست که در روزهای پس از انتخابات به هر دلیلی، به برخی رفتارها معترض بوده، ولی دل در گرو ایران اسلامی داشتند، بلکه منظور کسانی است که نخست با ادعای خط امامی بودن بسیاری را فریفتند؛ دوم، قانون شکنی کرده و بی دلیل حیثیت نظام را به سخره گرفتند و به رفتار خود، هنوز که هنوز است، لجوجانه ادامه می دهند و سوم هیچ گاه نخواستند، خط خود را از حمایت دشمنان آشکار این ملت جدا کنند.
    افزون بر این، باید گفت، مردم کشوری چون مصر در مقابل حکومتی ایستاده اند که دست در دست قدرت های زورگو در برابر مردم خود ایستاده است، ولی آشوبگران پس از انتخابات که با توهم بی شماری خود و تقلب نظام ادعای آزادی داشتند، اتفاقاً دست در دست بیگانه داشتند و از پول و رسانه خارجی استفاده می کردند که در جلوی نظام اسلامی بایستند و چه قیاس ناشیانه ای است، قیاس آشوبگران مستظهر به حمایت خارجی علیه یک نظام اسلامی، با مردمی که برای احیای اسلام، استقلال و آزادی در مقابل حاکم مستبد و نیروی خارجی ایستاده اند.
   
     نکته دیگری که اینجا حائز اهمیت است فرآیندی مهم تر از این قیام می باشد و آن چگونگی ادامه آن و حفظ آن است. نکته ای که پس از انقلاب اسلامی ایران نیز مورد توجه حضرت امام(ره) قرار گرفت و آن افتادن در دام افراد ظاهر الصلاح و موجهی که داد اسلام سر می دهند ولی تفکرات ضد مبانی اسلامی و سکولار دارند یعنی همان چیزی که در دهه اول انقلاب تا حال گرفتار آن بوده و هستیم.
    بخش مثبت این مطلب تجربه ایست که دیگر مسلمانان از این قضایا داشته اند و با استفاده از تجارب جمهوری اسلامی ایران می توانند این خطرات را به حداقل برسانند. اگر چه بازی غرب قطعاً به یک شکل و شمایل نخواهد بود و در هر جبهه بازی خاص خودش را اجرا می کند. به امید پیروزی نهایی حق علیه باطل. ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم.. وان حزب الله هم الغالبون.

امام روح الله عزیز امروز جایت خالیست...




تاریخ : دوشنبه 89/11/11 | 1:57 عصر | نویسنده : علی رضائی | نظر

    انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و هم چنان پیروزمندانه‏ به پیش برود، می‏باید باز هم روی دوش روحانیون و روحانیت قرار داشته‏ باشد اگر این پرچم‌داری از دست روحانیت گرفته شود و به دست به اصطلاح‏ روشنفکران بیفتد، یک قرن که هیچ، یک نسل که بگذرد، اسلام به کلی مسخ‏ می‏شود زیرا حامل فرهنگ اصیل اسلامی، در نهایت باز هم همین گروه‏ روحانیون متعهد هستند به این دلیل لازمست روحانیت را اصلاح کرد نه اینکه‏ آن‌را از بین برد ثابت نگاه داشتن سازمان روحانیت در وضع فعلی نیز به‏ انقراض آن منتهی خواهد شد.
     این مطلب را حدود ده سال است که بارها و بارها تکرار کرده‏ام و گفته‏ام که روحانیت یک درخت آفت زده است و باید با آفت‌هایش مبارزه کرد اما کسی که می‏گوید دست به ترکیب این درخت‏ نزنید، معنای سخنش این است که با آفت‌های آنهم مبارزه نکنید و این‏ باعث می‏شود که آفت‌ها، درخت را از بین ببرند آن کسی نیز که می‏گوید اصلاً این درخت را باید از ریشه کند، اشتباه بزرگی مرتکب می‏شود زیرا اگر این‏ درخت کنده شود، دیگر هیچ‌کس قادر نخواهد بود تا نهال جدیدی به جای آن‏ بکارد به این ترتیب آینده انقلاب اسلامی ایران، پیوند زیادی با آینده‏ روحانیت دارد.
   سؤالی که در ابتدای سخنم مطرح کردم در اینجا پاسخ میگویم اینکه‏ روحانیت شیعه توانسته است در طول تاریخ منشاء حرکت‌های بزرگ بشود، ولی‏ روحانیت‌های دیگر نتوانسته‏اند، دو دلیل عمده دارد. دلیل اول ویژگی خاص فرهنگ روحانیت شیعه است خود فرهنگ شیعی یک‏ فرهنگ زنده و حرکت زا و انقلاب آفرین است این فرهنگی است که از روش‏ علی (علیه‌السلام) و از اندیشه‏های او تغذیه می‏کند، این فرهنگی است که در تاریخ‏ خود عاشورا دارد صحیفه سجادیه و دوره امامت و عصمت دویست و پنجاه ساله‏ دارد هیچ یک از فرهنگ‌های دیگر چنین عناصر حرکت زایی در خود ندارند دلیل دوم اینکه روحانیت شیعه - که بدست ائمه شیعه پایه گذاری شده است - از ابتدا اساسش تضاد با قدرت‌های حاکم بوده است بقول حامد آلگار در همان‏ کتابی که ذکرش گذشت اساس روحانیت شیعه بر انکار حقانیت پادشاه است روحانیت شیعه از نظر معنوی متکی به خدا و از نظر اجتماعی متکی به مردم‏ است و هیچ‌گاه جزو دولت نبوده است اما در مقابل، مثلاً روحانیت تسنن از همان ابتدا، وابسته به دستگاه حاکم بوده است از همان زمان که ابو یوسف‏ به سمت قاضی‌القضات هارون منصوب شد و در عین حال سمت مفتی اعظم را هم‏ بدست آورد، مشخص بود که دیگر پایگاهی در میان مردم نمی‌توانست داشته‏ باشد در زمان خود ما افرادی نظیر شیخ محمد عبده که از روشنفکران روحانیون‏ اهل تسنن مصر است وقتی اعتبار پیدا می‏کند که آقای خدیو عباس به اسمش‏ ابلاغ صادر می‏کند و الا مردم مصر مفتی بودن او را بی اعتبار میشمارند و یا شیخ محمد شلتوت، مصلح بزرگ مصری را جمال عبدالناصر باید به اسمش ابلاغ‏ صادر کند و وقتی که توی اتاقش می‌نشیند می‌باید عکس جمال عبدالناصر بالای‏ سرش باشد مشخص است که این افراد دیگر نمی‌توانند پایگاه مردمی داشته‏ باشند و نخواهند توانست علیه قدرت حاکم قیام کنند اما روحانیت شیعه از ابتدا بر اساس بی نیازی از قدرت‌های حاکم پایه گذاری شد و همیشه سلاطین و بزرگان مجبور بودند آستان آن‌ها را ببوسند و پیشانی به درگاه آن‌ها بسایند. پس سر دیگر اینکه روحانیت توانسته انقلاب‌ها را رهبری کند، استقلال‏ است و این حقیقت که آن‌ها هیچ‌گاه عضو دستگاه‌های دولتی و غیر دولتی‏ نبوده‏اند از آن‌ها ابلاغ نمی‌گرفته‏اند، عکس آن‌ها را به خانه‏شان راه‏ نمی‌داده‏اند.
     در آینده هم باید این ارزش‌ها برای روحانیت محفوظ بماند امام‏ صریحاً فرموده‏اند که من موافق نیستم حتی در جمهوری اسلامی روحانیون پست‌های‏ دولتی بپذیرند البته بعضی از کارها در صلاحیت روحانیت است، از قبیل‏ استادی، معلمی، قضاوت اما روحانیون نباید کار دولتی بپذیرند، آن‌ها باید در کنار دولت بایستند و آن‌را ارشاد کنند آن‌ها باید بر فعالیت‏ دولت نظارت و مراقبت داشته باشند شاید یک طریق معقول برای اعمال این‏ نظارت، تأسیس همان دایره امر به معروف و نهی از منکر است که می‌باید مستقل از دولت عمل کند روحانیت باید در حفظ مساجد کوشا باشد امامت‏ جماعت باید محفوظ بماند روضه‌ها و ذکر مصیبت‌ها باید محفوظ بمانند، اما لازمست اصلاح شوند و تحریفات و جعل‌ها و دروغ‌ها از آن‌ها حذف و پیراسته‏ گردد. سخن آخر اینکه روحانیت در حفظ و تداوم انقلاب نقشی اساسی بعهده دارد و می‌باید با کوشش همه جانبه، مکان شایسته خود را حفظ بکند و در صف اول‏ حرکت مردم همچنان به هدایت آن‌ها ادامه بدهد.
     به هر حال روحانیت نه به طور مجموعه و دستگاه روحانیت باید وابسته به دولت بشود و نه افرادی از روحانیین بیایند پست‌های دولتی را به‏ جای دیگران اشتغال کنند بلکه روحانیت باید همان پست خودش را که ارشاد و هدایت و نظارت و مبارزه با انحرافات حکومت‌ها و دولت‌هاست، حفظ بکند.
 
این هم در تکمله مطلب دوست عزیزمان در باب حضور روحانیون در سیاست...

   ..در آینده هم همین پست را باید حفظ بکند البته این به معنی تحریم نیست، به معنی پیشنهاد است ممکن است یک وقتی ضرورت ایجاب بکند که یک فرد [روحانی] معینی چون کس دیگری نیست، [یک پست دولتی را اشتغال کند] دیگر نمی گوییم چون بر روحانیین تحریم شده [نباید چنین بشود] مثلاً پست‏ وزارت آموزش و پرورش را در نظر می‏گیریم اگر در شرایطی قرار بگیریم که اتفاقاً یک فرد غیر روحانی‏ صالحی [برای تصدی این پست] نباشد ولی افراد صالح روحانی که ضمناً تجربه‏ در کار آموزش و پرورش هم زیاد دارند و بهتر از دیگران می‏توانند انجام‏ دهند وجود داشته باشند دیگر نباید گفت که این‌ها به دلیل اینکه روحانی نباید [ متصدی این پست شوند ]، تحریم شده بر این‌ها نه، معنای مطلب‏ اینست که در شرائطی که روحانی و غیر روحانی هر دو وجود دارند و غیر روحانی لااقل در شرائطی مساوی با روحانی وجود دارد تا چه رسد که در شرائط بهتر وجود داشته باشد، اولویت با غیر روحانی است این مؤسسه، یعنی‏ همان کاری که روحانیین باید انجام دهند ولی با تشکیلات تا حالا هم امر به‏ معروف و نهی از منکر می‏کردند ولی به وسیله منابر و سخنرانی‌ها و مقاله‌ها که یک چیز ناقصی بود این کار می‏خواهد به صورت یک تشکیلات منظم در بیاید که تمام مملکت را بپوشد، کلاس داشته باشد، اصلاً امر به معروف‏ کلاس داشته باشد، آموزش ببینند هر کسی که چهار تا منبر یاد گرفت به‏ خودش حق ندهد که برود امر به معروف و نهی از منکر کند آن کسی که‏ می‏خواهد امر به معروف و نهی از منکر بکند باید کلاس ببیند و یاد بگیرد و مجاز باشد برای این کار و محدود باشد به طوری که آن کسی که در یک رشته‏ می‏تواند امر به معروف و نهی از منکر بکند و نه در رشته دیگری، از حد خودش تجاوز نکند به علاوه همه مراکز امر به معروف و نهی از منکر که باید تمام کشور را بپوشاند با یکدیگر در ارتباط باشند و از یک مرکز دستور بگیرند و یک نوع هماهنگی باشد و در حقیقت یک نوع پرورش دینی و مذهبی‏ هماهنگ وجود داشته باشد.
سؤال : آیا قدرت اجرائی هم می‏توانند داشته باشند؟
جواب : البته خود امر به معروف و نهی از منکر به حسب اصل قانون‏ می‏تواند قدرت اجرائی هم داشته باشد ولی فعلاً جزء این طرح نیست چون قرار است یک طرح دیگری که این را هم لابد شنیده‌اید اجرا شود و آن اینست که‏ یک ارتش ملی اسلامی به وجود بیاید که هسته‌اش هم ریخته شده به نام‏ پاسداران انقلاب که آن‌ها باید تربیت اسلامی و نظامی پیدا کنند و از نظر ایدئولوژیکی تعلیمات ببینند این در کنار امر به معروف و نهی از منکر خواهد بود احیاناً  یک رابطه‌ای هم میان این‌ها عنداللزوم برقرار شود مانعی‏ ندارد.
کتاب پیرامون جمهوری اسلامی – علامه شهید مرتضی مطهری




تاریخ : دوشنبه 89/11/11 | 9:25 صبح | نویسنده : علی رضائی | نظر

... لازم است توضیح مختصری درباره دو نوع آزادی که مایه اشتباه کاری و مغلطه شده است داده شود فرق است میان آزادی تفکر و آزادی عقیده.

     آزادی تفکر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است که می‌تواند در مسائل بیندیشد. این استعداد بشری حتماً باید آزاد باشد پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است اما آزادی عقیده، خصوصیت دیگری دارد می دانید که هر عقیده‌ای ناشی از تفکر صحیح و درست نیست. منشأ بسیاری از عقاید، یک سلسله عادت‌ها و تقلیدها و تعصب‌ها است. عقیده به این معنا نه تنها راه گشا نیست که به عکس نوعی انعقاد اندیشه به حساب میاید یعنی فکر انسان در چنین حالتی، به عوض اینکه باز و فعال باشد بسته و منعقد شده است و در اینجا است که آن قوه مقدس تفکر، به دلیل این انعقاد و وابستگی، در درون انسان اسیر و زندانی می‌شود آزادی عقیده در معنای اخیر نه تنها مفید نیست، بلکه زیانبارترین اثرات را برای فرد و جامعه به دنبال دارد آیا در مورد انسانی که یک سنگ را می‌پرستد باید بگوییم چون فکر کرده و به طور منطقی به اینجا رسیده و نیز به دلیل اینکه عقیده محترم است، پس باید به عقیده او احترام بگذاریم و ممانعتی برای او در پرستش بت ایجاد نکنیم؟ یا نه، باید کاری کنیم که عقل و فکر او را از اسارت این عقیده آزاد کنیم؟ یعنی همان کاری را بکنیم که ابراهیم خلیل الله کرد داستانش را هم شما شنیده‌اید ...
   
     اگر حضرت ابراهیم می‌گفت چون این بت‌ها مورد احترام میلیون‌ها انسان هستند، پس منهم به آن ها احترام می‌گذارم، یعنی درست همان چیزی را ابراز می‌کرد که اکنون عقیده‌ای بسیار رایج است، آیا کار درست و صحیحی انجام داده بود؟ از نظر اسلام این «اغراء به جهل» است نه خدمت به آزادی. در تاریخ اسلام نیز می‌بینیم درست نظیر کار ابراهیم «ع» را پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله» در فتح مکه انجام داد....
  
     حالا این شیوه و رفتار را مقایسه کنید با رفتار پادشاه انگلستان وقتی‌که برای دیدار از هندوستان به آنجا رفته بود در هندوستان جزء برنامه سفرش، بازدید از یک بتخانه گنجانده شده بود خود مردم هند وقتی‌که می‌خواستند داخل صحن بتخانه شوند، کفش‌های خود را می‌کندند، اما او به نشانه احترام بیش از حد، هنوز به صحن نرسیده کفش‌هایش را کند و بعد هم از همه مؤدب‌تر در مقابل بت‌ها ایستاد ...این‌گونه احترام گذاشتن ها، خدمت به آزادی و احترام به عقیده نیست، خدمت به استعمار است ملت هند اگر از زیر بار این خرافات بیرون بیاید که دیگر بار به انگلیسی‌ها نخواهد داد یا اینکه در کتاب‌های تاریخ خودمان نوشته بودند کوروش چه مرد بزرگ و بزرگواری بوده که وقتی به بابل رفت و آنجا را فتح کرد تمام بتخانه‌ها را محترم شمرد از نظر یک فاتح که سیاست استعمارگری دارد، این کار، امری عادی و یک نقشه معمولی است ولی از نظر بشریت چطور؟ آیا خود جناب کوروش به آن اعتقاد داشت؟ یقیناً نه، اما کوروش فکر می‌کرد این اعتقاد که مردم را در بی‌خبری نگاه داشته عامل خوبی برای در بند ماندن آن‌هاست این بود که دست به ترکیب آن‌ها نزد...

    دو یا سه روز پیش با چند جوان مارکسیست صحبت می‌کردم. می‌گفتند آقا به نظر شما این شعار که می‌گویند " اتحاد، مبارزه، آزادی‏ " چه عیب دارد؟ گفتم هیچ عیب ندارد گفتند پس این شعار، شعار مشترک‏ هر دویمان باشد پرسیدم شما که میگویید اتحاد، مبارزه، آیا در مبارزه‏ می گویید، مبارزه با چه کسی؟ .. منظورتان مبارزه با رژیم و گذشته از آن با مذهب است؟ آیا جز اینست که‏ شما شعارتان را طوری در زیر لفافه و با یک عبارت مبهم مطرح می‌کنید که‏ مردم را ..اغفال کنید؟ من حاضرم این شعار را بگویم ولی‏ از اول صریح اعلام می‌کنم که، منظور من از مبارزه، مبارزه علیه امپریالیزم و کمونیزم است این را صریح میگویم و از هیچ کس هم باکی ندارم بیائیم حرفهایمان را صریح بزنیم شما که به آیت الله خمینی اعتقاد ندارید و وقتی که با هم‏ مینشینید، می گویید ما تا فلان مرحله با این مرد هستیم و بعد این چنین با او مبارزه میکنیم، چرا عکس او را در تظاهرات خودتان بلند می‌کنید؟ چرا دروغ میگویید؟ او می‌گوید جمهوری اسلامی و حرفش را صریح میزند شما هم‏ حرف خودتان را بزنید آزادی ابراز عقیده یعنی این که فکر خود تانرا، یعنی آنچه را واقعاً به‏ آن معتقد هستید بگوئید حال آنکه شما میخواهید بنام آزادی عقیده دروغ بگویید.. دورغ گفتن‏ برای چه؟ اغفال چرا؟ ..

     من به همه این دوستان غیر مسلمان اعلام می‌کنم، از نظر اسلام تفکر آزاد است، شما هر جور که می‌خواهید بیندیشید، بیندیشید، هر جور می‌خواهید عقیده خودتان را ابراز کنید - به شرطی که فکر واقعی خودتان باشد - ابراز کنید، هر طور که می‌خواهید بنویسید، بنویسید، هیچ کس ممانعتی نخواهد کرد من در همین دانشکده، چند سال پیش نامه‌ای نوشتم به شورای دانشکده و در آن تذکر دادم، یگانه دانشکده‌ای که صلاحیت دارد یک کرسی را اختصاص‏ بدهد به مارکسیسم همین دانشکده الهیات است ولی نه اینکه مارکسیسم را یک استاد مسلمان تدریس کند، بلکه استادی که واقعاً مارکسیسم را شناخته‏ باشد و به آن مؤمن باشد، و مخصوصاً به خدا اعتقاد نداشته باشد می‌باید به هر قیمتی شده از چنان فردی دعوت کرد تا در این دانشکده مسائل مارکسیسم را تدریس کند بعد ما هم میاییم و حرف‌های مان را می‌زنیم، منطق خودمان را مگوییم هیچ کس هم مجبور نیست منطق ما را بپذیرد ...فقط باید جلو دروغ و حقه بازی را گرفت یعنی‏ دیگر یک مارکسیست نباید تمسک به آیه قرآن بکند و بگوید فلان آیه قرآن‏ اشاره به فلان اصل مارکسیسم است ما با این شیوه مخالفیم این خیانت به‏ قرآن است. گاهی دیده می‌شود نوشته هایی زیر پوشش اسلامی، افکار مارکسیستی را تبلیغ می‌کنند، این هم خیانتی بزرگ است...

     در دنباله عرایضم لازم است توضیحی هم درباره حکومت اسلامی آینده ایران‏ عرض کنم همان طوری که رهبر و امام ما مکرر گفته‌اند در حکومت اسلامی‏ احزاب آزادند، هر حزبی اگر عقیده غیر اسلامی هم دارد، آزاد است اما ما اجازه توطئه گری و فریب کاری نمی‏دهیم احزاب و افراد در حدی که عقیده خودشان را صریحاً میگویند، و با منطق‏ خود به جنگ منطق ما میایند، آن‌ها را می‌پذیریم اما اگر بخواهند در زیر لوای اسلام، افکار و عقاید خودشان را بگویند ما حق داریم که از اسلام‏ خودمان دفاع کنیم و بگوییم اسلام چنین چیزی نمی‏گوید حق داریم بگوییم بنام‏ اسلام این کار را نکنید...   برگرفته از کتاب «پیرامون انقلاب اسلامی» از استاد شهید مطهری




تاریخ : پنج شنبه 89/11/7 | 2:43 عصر | نویسنده : علی رضائی | نظر

روی نیمکت پارک نشسته بود و به لباس های کهنه فرزندش و تفاوت او با بچه های دیگر نگاه می کرد، ماشین گران قیمتی جلو پارک ایستاد و مرد شیک پوشی از آن پیاده شد و با احترام در ماشین را برای همسرش که پسرکی در آغوش داشت باز کرد. با حسرت به آنها نگاه کرد و از ته دل آه کشید. آنها کودک را روی تاب گذاشتند. خدایا! چه می دید! پسرک عقب مانده ذهنی بود. با نگاه به جستجوی فرزندش پرداخت، او را یافت که با شادی از پله های سرسره بالا می رفت. چشمانش را بست و از ته دل خدا را شکر کرد.




تاریخ : پنج شنبه 89/11/7 | 9:36 صبح | نویسنده : علی رضائی | نظر

آیا واقعاً واقفان به وقف خود واقفند؟

ما اقشار عقب مانده از مدرنیزاسیون و دور افتاده از تکنولوژی روز که به جز صدا و سیمای واقعاً ملی! توفیق دیدن... نداریم، چند شب پیش از روی اجبار و اکراه برنامه ای از شبکه پنج سیما را دیدم که از بعضی جهات برام جالب بود. و انگیزه ای شد برای این یاداشت.

این برنامه که ظاهراً هفتگی است و مستمر، اختصاص دارد به معرفی محله های قدیمی تهران، محله هایی که در سالهای نه چندان دور، خود یک روستای مستقلی بودن در اطراف تهران، اما حالا یکی از مناطق اصلی و مرکزی شده اند. بگذریم؛ در این قسمت مورد نظر از آن برنامه، به معرفی محله ای پرداخت که در آنجا یک بقعه و مقبره مجللی هم هست (اینطور که فیلم نشان داد و از تابلو به زیر کشیده شده مشخص بود، تا چند مدت پیش امامزاده اش می خواندند. حتماً حاجت می داده و معجزاتی هم داشته و...). این بقعه متعلق به یک شیخ(نه سید) عربی است که هشت صد سال پیش در آنجا تبلیغ و تدریس داشته، حال به چه مذهبی بوده خدا می داند. پس از فوتش به مرور این بارگاه و ضریح و... را برایش ساخته و پرداخته کرده اند. در حال حاضر هم وقفیات زیادی دارد که یک قلم آن، به ادعای همان برنامه، ماهانه یک میلیارد تومان درآمد دارد. به ذهن این بنده حقیر و فقیر این سؤال پیش آمد که واقعاً واقفان به وقف خود واقفند؟ اصلاً وقف برای چیست و کیست؟ غیر از عطا کردن در راه خداست!؟ غیر از مصرف کردن برای رضای خداست!؟ اگر این است و جز این نیست. پس چرا بیشتر وقفیات خیرین، باید برای امامزادگان و زیارت گاه های گاه دروغین( مثل مورد بالا که تا چند مدت پیش تابلو امام زاده داشته) و یا مساجد و قبور ائمه و حوزه های علمیه و امثالهم باشد؟ یا برای ساختن مناره و گنبد و منبر و مطلا کردن فلان گلدسته و ضریح و...؟ این نشان از فرهنگ غلط وقف نیست؟ این نشان از بی راهه رفتن نیست؟ این نشان کج فهمی و نادانی نیست؟ آیا نباید مراکز فرهنگی و مراجع دینی و علمای آگاه و دوراندیش و آزادمنش جامعه اقدامی کنند و مردم و خیرین را تلنگری بزنند که، «بابا این ره که می روی به... است و این بار که می بری به...». فکر نمی کنم نه خدا و نه پیامبر و ائمه اطهار به این راضی باشند که زیر سایه مناره مطلا و زرین ملیاردی، روزانه چندین فقیر و مسکین بخاطر فشار گرسنگی و بچه های یتیم، دست به گدایی یا خود... بزنند. آیا ساختن سر پناه و مسکن و وقف آن به مزدوجین جوان، با شرط و شروط و مدت دار صواب ندارد؟ ساختن پارک و محل تفریح برای مردم صواب ندارد؟ ساختن خوابگاه دانشجویی و... اجر اخروی ندارد؟ وقف درآمد املاک و مستغلات برای تهیه جهیزیه زوج های جوان پاداش معنوی ندارد؟ بگذریم، خواستیم یک درددلی کرده باشیم و بس!




تاریخ : چهارشنبه 89/11/6 | 8:12 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر

 به سان اسطوره

درموضوع قیام عاشورا سخن ها، کتاب ها ومقالات فراوان گفته ونگاشته شده، اما بدون اغراق می توان گفت که این عرصه – باتوجه به ظرفیت هایی که دارد- همچنان تشنه ی پژوهش های ناب است. هرچند این مقال قصد ورود به ماهیت قیام کربلا را ندارد، اما درمقدمه ی بحث لازم است به این نکته اشاره شودکه به جرأت می توان گفت این قیام از معجزات مسلم تاریخ است.زیرا تنها حادثه ای است که هر سال خون تازه ای از زخم های قربانیانش می جوشدو مراسم سوگواری آن ها هرسال باشکوه تر ازسال قبل برگزار می گردد. حوادث وجنگ های فراوانی دردنیا روی داده که شاید بعضی ازصحنه های آن فجیع تر از صحنه های واقعه ی کربلا باشد؛ اماحماسه ی کربلا ونام یاد امام حسین(ع) ویارانش تا ابد درتاریخ جاودانه خواهد ماندواین همان حرارت وعده داده شده از سوی رسول خدا (ص) است که هیچگاه سردوآرام نمی گردد.شاید بتوان عوامل این ماندگاری را درموارد زیر خلاصه نمود:

1-      داشتن هدف والا ومقدس.

2-      خالص وخدایی بودن حرکت.

3-     تجلی عنصر «انتخاب» برپایه ی «آگاهی» و «بینایی» کامل. (بصیرت )

4-     عدم دخالت اهرم هایی ماننداجبار، اکراه، مصلحت اندیشی، رودربایستی و ...درانتخاب راه.

شایدخدا اراده فرموده که این خالص ترین وگرامی ترین قیام تاریخ را علامتی قراردهدتا رهسپاران کوره راه های تاریخ مسیرشان را به مقصد عدالت وآزادی به بیراهه نپیمایند. البته این ادعا به هیچ وجه غلو وبیهوده نیست .زیرا جنبه ی جهانی بودن قیام کربلا با سه دیدگاه زیرقابل توجیه است:

الف) دیدگاه دینی ومذهبی: امام حسین (ع) از یک سو امام شیعیان، ازسوی دیگر نوه ی رسول خدا(ص) واز دیگر سو پیرو یکی از ادیان الهی است. بنابراین همه ی پیروان ادیان ومذاهب الهی – اعم از شیعه، سنی، مسیحی، یهودی و ...– پایداری عاشورائیان را دربرابر ستم می ستایند و آن ها را الگوی خویش قرار می دهند.

ب) دیدگاه غیر دینی: برخورداری واقعه ی کربلا از دوعنصر «مظلومیت» و «ستم ستیزی»، قلب انسانیت را – جدای از تمایلات دینی ومذهبی- جریحه دار و آن را به عنوان مشعل مبارزه باستم معرفی نموده است.

پ) دیدگاه اسطوره ای: شاید درصورت دست دادن فرصت ویاری حضرت دوست مطلبی درباب اسطوره ورابطه ی آن با قیام کربلا به رشته ی نوشته درآید.اما دراین مقال فقط به همین مقدار بسنده می کنم که اسطوره ها- چه از شخصیت های واقعی مایه گرفته ویا نگرفته باشند-موجوداتی خیالی اندکه از ذهن های «تغییرگرا» و «ایده آلیست» برمی خیزند وپابه عرصه ی وجود مجازی می گذارند. این که واقعه ی کربلا چه ارتباطی با بحث اسطوره دارد؛ سخن قابل توجهی است که لازم است نکاتی – هرچند کوتاه- درباره ی آن به عرض برسد:

1- با این که مطالبی درباب اسطوره ای بودن قیام کربلا دربعضی نوشته ها وگفته ها یافت شده، اما تاکنون کسی ادعا نکرده که امام حسین (ع) یک اسطوره است. زیرا «اسطوره» بودن با «اسطوره ای» بودن متفاوت است. همچنان که «خدا» بودن با «خدایی» بودن تفاوت دارد.   

2- امام حسین(ع) با حضور اسطوره ای خود درجامعه ی بشریت ودرقلب انسان های آزاد اندیش ، چنان جایگاه وپایگاهی رفیع یافت که اگرحدوث تاریخی قیام اورا بتوان منکر شد؛ تأثیرات شگرف سیاسی، اجتماعی واخلاقی جنبش اورا نمی توان نادیده گرفت ؛ لذا حسین (ع)ویارانش آزادمردانی هستند که قید تاریخ را ازپای افکنده وبه فراتر از تاریخ و به دنیای اسطوره ها پیوسته اند. به همین خاطر است که شناختن ماهیت قیام او، شنیدن پیام او وپیروی از راه او نیازمند دانستن جزئیات تاریخ زندگی آن حضرت نیست.

مطلب مهمی که شاید طرح آن دراین جا لازم می نماید این است که اگر شخصیت هایی مانند حضرات ائمه (ع) وحماسه هایی مانندحماسه ی گرانسنگ کربلا - که تمام بندهای تعصبات دینی وملی را درزمان ومکان ازهم کسسته وبه پدیده ای جهانی تبدیل شده اند- متعلق به فرهنگ های دیگری بودند؛ ابزارهای آموزشی وتبلیغی دنیا، چنان درخدمتشان قرار می گرفت که آوازه ی آن ها گوش فلک را کر می کرد. عروسک «باربی» – که شخصیت او درتضاد آشکار باارزش های اسلامی وملی مسلمانان است - درخانه ی همه ی آن ها حضور دارد؛ اما چگونه است که حسین (ع) – که تجسم همه ی ارزش های والای انسانی والهی است – درخور آن نیست که در دنیا شناخته شود؟ هرچند اندیشمندان وفرهیختگان ممالک ومذاهب مختلف – کم وبیش- با واقعه ی کربلا آشنایند؛ اما راز این قیام آن است که درمیان عموم مردم شناخته شود. زیرا فلسفه ی قیام عاشورا درحرکت وانقلا ب نهفته است وهیچ حرکتی اتفاق نمی افتد، مگر این که عموم جامعه برآن اتفاق نماید. البته محدودشدن دامنه ی شهرت قیام کربلا معلول آسیب هایی است که پرداختن به آن ها، هم لازم وهم خارج ازحوصله ی این وجیزه است.اما چون گذشتن از آن هم به سادگی ممکن نیست ؛ لذا درقسمت بعدبه یکی ازاین آسیب ها اشاره می شود. امید است دوستان اهل اندیشه وپژوهش با همت بلند خویش دستی دراین عرصه بگشایندو حق مطلب را به شایستگی ادا نمایند.




تاریخ : سه شنبه 89/11/5 | 12:14 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

تلنگر:

روی سخن با خانواده هایی است که از سلامت روانی و رفتاری برخوردارند و خود را در معرض خطر نمی بینند.

افزایش سن ازدواج (به هر علت)،تغییرات گسترده در روابط اجتماعی،شیوع اعتیاد به خصوص در سن پایین،کاهش کنترل ونفوذ خانواده و متولیان آموزش و تربیت بر جوانان ،تراکم جمعیتی و فراوان شدن افراد بدون شناسنامه اجتماعی وهویتی در داخل جمعیت شهرها از عوامل تهدید کننده ی جوامع امروزی به شمار می رود.

در سال 2007 حدود2700000 نفر به HIV (ویروس ایدز)مبتلا شده اند که دو میلیون نفراز آن هافوت کرده اند.

در سال 2010 بیش از 33 میلیون نفر آلوده شناسایی شده اند وهر15- 14 ثانیه یک جوان 24-15 سال مبتلا می شود.(به ازاء هر 4 -2 بار نفس کشیدن شماحدود یک نفر مبتلا می شود.)

البته بیان آماردراینگونه بیماری ها مانندگزارش دادن از قسمت پیدای یک کوه یخ شناوراست.ممکن است آنچه وجودداردبا چیزی که دیده می شود بسیار متفاوت باشد.

از ورود ویروس تا بروز بیماری گاهی بیش از 10 سال طول می کشد و معمولا فرد در این مدت بدون علامت بوده و می تواند ناقل خطرناک در جامعه باشد.

راه ورود ویروس:

الف:تماس های جنسی کنترل نشده و نامطمئن (داشتن شرکای جنسی متعددواستفاده نکردن از راههای حفاظتی در موارد مشکوک).

ب:استفاده مشترک از وسایل تزریق یا ابزار تیز و برنده در آرایشگاه ها،دندان پزشکی هاونیز در مواقع تاتوم یا خالکوبی ومانند این ها.

ج:انتقال فراورده های خونی آلوده.  

د:انتقال از مادر مبتلا به نوزاد در طی حاملگی،زایمان و شیردهی.

همچنین استفاده از مواد مخدر ،الکل و اکستاسی(قرص های X)موجب رفتارهای کنترل نشده خواهد شدکه در افزایش آمار ابتلابه این بیماری تاثیر به سزایی دارد.

البته شایان ذکر است که آن چه خطر آفرین است رفتارهای پرخطر است نه زندگی در کنار افراد آلوده.

بیماری ایدز یکی از بیماری های فراوان و شایع امروزی است که عدم پایبندی به اصول اخلاقی و ارزش های خانوداگی و اجتماعی اساس شیوع وگسترش آن شده است.    




تاریخ : دوشنبه 89/11/4 | 1:58 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسین حسینی | نظر

گفتم: خدای من! دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه دیروز بود و هراس فردا ، بر شانه های صبورت بگذارم ، آرام برایت بگویم و بگریم. در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست! تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی. من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو این گونه هستی. من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم.

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی ، این گونه زار بگریم؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست! اشک تنها قطره ای است که قبل از آن که فرود آید ، عروج می کند. اشک هایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان ؛ چرا که تنها این گونه می شود تا همیشه شاد بود.

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟
گفت: بارها صدایت کردم. آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی. تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست! از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید.

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟
گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی. پناهت دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی. بارها گل برایت فرستادم ، کلامی نگفتی. می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی. آخر تو بنده من بودی. چاره ای نبود جز نزول درد که تنها این گونه شد تو صدایم کردی.

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت: اول بار که گفتی خدا! آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دیگر خدای تو را نشنوم. تو باز گفتی خدا! و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر. من می دانستم تو بعد از علاج درد ، بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگرنه همان بار اول شفایت می دادم.

گفتم: مهربانترین خدا! دوست دارمت ...
گفت: عزیزتر از هر چه هست! من دوست تر دارمت ...




تاریخ : دوشنبه 89/11/4 | 4:28 صبح | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

اثبات ضرورت تشکیل حکومت

در ادامه بحث قبلی، این شماره را اختصاص می دهیم به پاسخ گویی به این پرسش که «نظر امام خمینی در باب چگونگی اثبات ضرورت تشکیل حکومت اسلامی چیست؟ دلایل ضرورت از دیدگاه ایشان کدام است؟»، با مراجعه به آثار بجای مانده از حضرت امام، به ویژه کتاب ولایت فقیه و دیگر آثار مکتوب، به صورت خیلی مختصر و گذری، می توان پاسخ داد: امام خمینی، حکومت اسلامی را اعتباری عقلانی دانسته و به دلایل ذیل استناد کرده اند:

1. سنت و رویه پیامبر اسلام(ص) و ائمه معصومین(ع) که دست به تشکیل حکومت زدند، البته با وقوع شرایط آن، همچنین برای پس از خود جانشین معرفی کردند.

  2. لزوم اجرای احکام الهی در جامعه، لازمه اش، وجود نهادها و مؤسسات اجرایی است. صرف مجموعه قوانین برای اصلاح جامعه کافی نیست، به قوه مجریه و ... نیاز هست. قانون گذاری صرف فایده ای ندارد. بسط عدالت و اجرای احکامی همچون؛ منع منکرات و... نیازمند تشکیل حکومت است.

3. ضرورت استمرار اجرای احکام: بدیهی است که ضرورت اجرای احکام مختص زمان پیامبر نبود و همیشگی است و بعضی از احکام هم بدون تشکیل حکومت میسر نیست لذا ...

  4. رویه علی(ع): پس از رحلت پیامبر هیچ کدام از مسلمانان از اینکه حکومت لازم است اختلافی نداشتند، تنها در شخص حاکم نظر خاصی داشتند ...

  5. ماهیت و کیفیت قوانین اسلام: چراکه ماهیت آنها می رساند برای تکوین یک دولت و برای اداره سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه تشریع گشته است، هم از لحاظ ساختاری و تشکیلاتی توصیه های دارد و هم از لحاظ عملی شدن دستورات و احکام. مثل احکام مالی (خمس، زکات، جزیه و خراج...)، احکام دفاع ملی (دفاع از کیان اسلام و مسلمین و استقلال امت)، تشکیل سپاه و تجدید قوا، احکام احقاق حقوق و احکام جزایی،

  6. لزوم انقلاب سیاسی: پس از پیامبر آن حکومت واقعی اسلامی برقرار نشد و نگذاشتند امام علی(ع) و امامان شیعه به حکومت برسند لذا خیلی از احکام عملی نشده است. پس ضرورت دارد فقهای جامع الشرایط اقدام به تشکیل حکومت نمایند تا تمامی احکام الهی را عملی نمایند.

  7. لزوم وحدت جهان اسلام و نجات مردم مظلوم و محروم که بدون داشتن یک حکومت سالم و مقتدر امکان پذیر نیست.

  9. لزوم تشکیل حکومت از نظر اخبار و روایاتی که از پیامبر اسلام(ص) و ائمه معصومین(ع) به ما رسیده است.

مقام معظم رهبری نیز تشکیل حکومت را از اعتبارات عقلانیه دانسته و در دیدار با خبرگان رهبری فرمودند: امروزه حکومت اسلامی و ولایت فقیه جزو واضحات فقه اسلامی است.

دیگر فقها و اندیشمندان اسلامی نیز در این باره، دارای نظر و اثرند. از جمله:

آیت الله جوادی آملی می فرمایند: همان دلایل عقلی که در نظریه امامت برای اثبات امامت بیان می شود، در اثبات حاکمیت و ولایت فقیه نیز ساری و جاری است. مثل لزوم نظم در جامعه که نظمی می خواهد و ناظم باید حاکمیت پیدا کند تا نظم حاصل شود.

علامه فضا الله (لبنان) در بیانی دیگر می گویند: حکومت دینی در عصر غیبت امری ضروری و دولت متولی حفظ نظم عمومی بوده و اسلام دارای روی کرد سیاسی است و بسیار از احکام جز در سایه حکومت و دولت اسلامی قابل اجرا نیست.

آیت الله منتظری در کتاب ولایت فقیه، جلد 4 آورده اند: حکومت اسلامی لازم است برای تشریح و اجرای قوانین اسلام.

آیت الله سید صادق روحانی در کتاب «فقه الصادق» خود بیان داشتند: احکامی که در زمان پیامبر اسلام بر بشریت به ارمغان آمده، قوانین کلی است، بدیهی است که قانون تا زمانی که مجری نداشته باشد، لغو و بیهوده است و بی فایده، لذا مقتضی است یک حکومت اسلامی برای اجرای آنها و تشریح و توضیح و تبیین قوانین کلی.

فقها و علما و صاحب نظران زیادی در این باب سخن گفته و نظر داده اند که مجال پرداختن به همه آنها نیست. پس این بخش را به اتمام رسانده و در بخش بعدی پیگیر اساس و مبانی این ضرورت، چگونگی عملی شدن آن و مشروعیت پیدا کردن آن خواهیم پرداخت.




تاریخ : یکشنبه 89/11/3 | 11:37 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر

    خیلی وقت ها فکر می کنم وضعی که الان داریم تجربه می کنیم باید چطور می بود تا وضعیت دلخواه من باشه. حتماً وضعیت الان خوشایند هیچ کس نیست و به وجود آورندگانش هم حتماً به اون نقد دارند و فقط مسیر راه رو درست تصور می کنند. هدف هنوز به دست نیومده...

   همیشه فکر می کردم اگه ما از اول با دنیای خارج از ایران رابطه مسالمت آمیزتری داشتیم چطور میشد؟ و الان در چه وضعی بودیم:

    شهرها آباد و روستاها پر رونق. اهالی روستا مشغول کشت و زرع و ده ها آباد. نه از جنگ خبری بود و نه از جوون های پرپر شده. بیخود رابطه مان را با آمریکا به هم زدیم که چه مثلاً. اگر با آمریکا رابطه داشتیم کلّی مزایا داشت. هم برای خودمون و هم برای دیگران. برای خودمون که نیازی به گفتن نیست: از انواع و اقسام نعمات الهی بهره مند بودیم. از خودروهای آخرین سیستم گرفته تا بهترین وسایل زندگی و امکانات رفاهی. می شدیم چیزی شبیه بهشت. می تونستیم انرژی هسته ای مون رو هم داشته باشیم. مگه بعضی از عرب ها ندارن؟! تازه می تونستیم با قدرتی که داریم و نیروهای شاداب جوان، این همه باغ و بوستان و منابع طبیعی و غیرطبیعی که عرب ها به خواب هم نمی بینند. ما می شدیم ژاندارم منطقه که هیچ آقای دنیا! البته دشمنی با اسرائیل رو هم میشد یه جوری کوتاه اومد و بگیم کمتر مردم فلسطین و غزه رو بکشن. یا اصلاً نکشنشون! یه جایی بهشون بدن یه گوشه ای، تا با امنیت خاطر زندگی کنند. ما بودیم که مردم فلسطین رو شیر کردیم برای دشمنی با اسرائیل وگرنه تا به حال صلح کرده بودن.

    دموکراسی! فت و فراوون. انواع و اقسام روزنامه ها و مجلات با آزادی کامل البته در چارچوب شرع واقعی! دیگه کسی نموتنست بهت بگه بالای چشمت ابروست! همون چیزی که در دینمون هست. همه نقدهای منصفانه رو گوش می کردن و کسی موضع گیری تند و خشن نمی گرفت، مطابق با دستور شرع. باب پاسخگویی به شبهات باز بود و علما با روشنفکر های غربی و شرقی مانند امامان ما، مباحثه می گذاشتند و رفع شبهه می کردند و چه بسا و قطعاً اون ها به دین ما گرویده می شدند.

    دیگه کسی به جوون و پیر و کلون گیر نمیداد که چرا اینورت کجه اونورت راسته! امر به معروف و نهی از منکر هم که شعار اصلی دین اجتماعی ماست به جای خود انجام می شد و مانند زمان پیامبر«ص» کسی به جزئیاتی مثل حجاب و لباس کسی گیر نمیداد و جوان ها با هر لباسی که دوست داشتن و هر نوع پوشش البته به شرطی که مفسده نداشته باشه، در انظار حاضر میشدند و حتی مثل بعضی کشورهای اسلامی مکان هایی رو هم برای تخلیه عقده های روانیشون و تخلیه انرژی های کاذبشون و تفریحات سالم در نظر می گرفتند که باعث نشه جوون ها عقده ای و هرزه بار بیان و باعث مستحکم شدن خانواده ها هم میشد و خانواده ها هم میدونستند بچه هاشون کجان و دیگه سر این موضوع با هم بحث نمی کردن که باعث دعوا و سرو صدا و بعضی بیماری های مثل: ناراحتی قلبی و فشار خون و قندو .. بشه و کلی در سلامت جامعه مؤثر بود و دیگه جوون ها اینقدر دنبال مسائل پوچ سیاسی نمی رفتند تا افکارشان را مشوش کند و از درسشان عقب بیافتند.

    در مورد علم و دانش اندوزی هم که قطعاً اونا جلوتر از ما هستند و ما هم می تونستیم با ترکیبی از علوم اسلامی که کامل علوم است و علوم باصطلاح غربی و با توجه به حدیث پیامبر که فرموده اند: «اُطلُب العِلم وَلَو بِالسِّین»، به بالاترین قله های علم دسترسی پیدا کنیم و در انواع صنایع مثل: ساختن هواپیما، خودرو، ساخت سد، پل، جاده و .. به بالاترین حد ممکنه دسترسی پیدا کنیم که انشاءالله با ظهور امام زمان«عج» باعث شادی و رضایت ایشان بشویم و آمریکا هم هیچ غلطی نمی توانست بکند!

این بود... همه آرزوهای من!




تاریخ : پنج شنبه 89/10/30 | 3:47 عصر | نویسنده : علی رضائی | نظر