سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پوکی استخوان

پوکی استخوان(Osteoporosis )یکی از بیماری های شایع به خصوص در افراد با سنین بالاست و درمان آن نیزدر این سن پاسخ دلخواه وامیدوار کننده ای به همراه ندارد.درحدود30تا35سالگی حجم توده ی استخوانی بیشترین میزان رشد خود راپشت سرگذاشته وبعدازاین سن روبه کاهش می گذارد. حدود 40%   اززنان بالای50 سال دچار پوکی استخوان می باشند که بعداز این سن باقطع هورمون های جنسی این روند سرعت چشمگیری پیدا خواهد نمود.شکستگی لگن واستخوان ران(فمور)به خصوص گردن این استخوان یکی از عوارض خطرناک پوکی استخوان است.و در سال اول بعد از شکستگی مرگ ومیر حدود 10 تا 20 درصددارد و 25درصدافراد نیازبه مراقبت های طولانی داشته و 30 درصد افراد نیز هرگز به توانایی قبلی بازنمی گردند.

پوکی استخوان به موارد قابل پیشگیری و غیر قابل پیشگیری تقسیم می شود که هدف کاهش موارد قابل پیشگیری است. عوامل خطر( Risck factor)در پوکی استخوان عبارتند از:

شکستگی قبلی،نزاد سفید،جنس مونث،مصرف الکل وسیگار،وزن غیرطبیعی،کاهش هورمون های جنسی در خانم های جوان یا قطع هورمون در سن یائسگی یایائسگی زود رس،مصرف غیر مداوم وناچیز مواد غذایی حاوی کلسیم در طول زندگی و کاهش فعالیت فیزیکی بدن.

چه باید کرد؟

الف:مصرف روزانه مواد غذایی حاوی کلسیم،فسفروویتامین د

ب:قرار گرفتن در معرض نور آفتاب روزانه 20-10 دقیقه

ج:افزایش فعالیت فیزیکی به شکل نرمش ،ورزش یا پیاده روی مداوم

د:پرهیز از مصرف بی رویه و نامناسب قهوه،چای، پروتئین های حیوانی ونمک

ه:پرهیز از مصرف نوشابه های گازدار به علت داشتن اسید فسفریک و مواد قندی

و:پرهیز از مصرف سیگار و الکل (سیگار باعث کاهش سلول های استخوان سازیا osteoblast می شود و الکل دفع کلسیم را افزایش می دهد).

سن رشد و بلوغ مناسب ترین زمان برای ایجاد تراکم استخوانی ایده آل و پیشگیری از پوکی استخوان می باشد.




تاریخ : دوشنبه 89/11/18 | 4:50 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسین حسینی | نظر

وای بر ما، وای بر...

 امام خمینی در سخنرانی 12 اردیبهشت سال 42، در جمع طلاب و مردم، با اعتراض به وضعیت حاکم بر جامعه آن روز کشور و سکوت اقشار و طبقات تأثیر گذار جامعه نسبت به حوادث و جنایات، می فرماید: «واى بر این مملکت! واى بر این هیأت حاکمه! واى بر این دنیا! واى بر ما! واى بر این علماى ساکت! واى بر این نجف ساکت، این قم ساکت، این تهران ساکت، این مشهد ساکت! واى بر ما! واى بر این اسلام! واى بر این مسلمین! اى علما، ساکت ننشینید؛ نگویید عَلى‏ مَسْلَک الشَّیْخ «1»- رضوان اللَّه علیه- و اللَّه، شیخ اگر حالا بود، تکلیفش این بود.» (صحیفه امام، ج 1، ص 213)

ای کاش امام بود و پس از قریب به پنجاه سال، دوباره این نهیب را سر می داد و خفتگان را از خواب خرگوشی و جهالت و نادانی بیدار می کرد. حتماً پیش خود می گویید قضیه چیست؟ جریان چیست؟ هیچی! به ظاهر یک اتفاق و یک عمل ساده، از نظر بعضی ها منحصر به فرد و ارزشی و خشنود کننده دل پیامبر(ص) و اهل بیتش! اما در اصل کوبنده و ضربه و خسران به اسلام و مسلمین و قرآن و پیامبر و اهل بیتش، توهین و آبرو بر از شیعه و ایران و ایرانی. از همه دردناکتر سکوت و عدم عکس العمل از ناحیه مراکز امنیتی و اجرائی و متولیان مذهبی و فرهنگی! آنهایی که پیش آ پیش از خیلی چیزها خبر دارند به موقع منع و جلوگیری می کنند و در نطفه خفه، اما در کنار گوششان عده ای به نام مذهب و عزاداری بر اهل بیت، دست به ابتکارات و اعمالی می زنند که هیچ اسم و رسم و سر نخی از آن، در هیچ کتاب و نوشته و منبعی یافت نمی شود. بله، امروز دوشنبه 18 بهمن 89، در بعضی از خیابان های شهر قم دسته های عزاداری راه می افتد، نه فقط با علم و کتل و... بلکه با استفاده از تکنولوژِی غرب کافر!( با شومینه و دود مصنوعی و...) با درست کردن و تزیین و حمل دری در حال سوختن و دود و میخ گداخته بر آن! به یاد سالگرد روز آتش زدن درب خانه حضرت فاطمه زهرا(س) در خیابان های قم راه می افتند و به سر و سینه می زنند که... الله اکبر از این فکر و از این ابتکار! خدایا واقعاً مبتکر اولیه این کارها و اعمال که اگر جلوگیری نشود، در آینده نزدیک به یک سنت حسنه کذایی تبدیل خواهد شد، بخاطر خدا و اهل بیت بوده؟ خلاصه کنم، من بعید می دانم! اگر نگویید بخاطر عصبانیت توهم گرفتت، می گویم اینها ریشه در جریان سازی های دشمنان خارجی از جمله انگلیس دارد و بس! واقعیتش از شدت ناراحتی و عصبانیت بیشتر از این فکرم کار نکرد تا بصورت علمی و تاریخی بحث را پیش برم. تنها با استناد به جمله ای از امام خمینی شروع کردم و با استناد به جمله ای دیگر به پایان می برم که هر دوی این جملات بی ربط نیستند چراکه این اعمال و بدعت های جدید به نام مذهب و دین به دلیل سکوت همان افرادی است که مورد خطاب حضرت امام بوده و هستند:

«محکمات کتاب خدا و متواترات احادیث انبیا و اولیا و ضروریات عقول عقلا و براهین قطعیه حکما را فداى خطرات شیطانى و هواهاى نفسانى کردى. اى واى به حال من و تو از این غفلت و کورى و کرى و جهالت! یکى از عصبیتهاى جاهلیت ایستادگى در مطالب علمیه است و حمایت کردن از حرفى است که از خودش یا معلمش یا شیخش صادر شده، نه براى اظهار حق و إبطال باطل. معلوم است این عصبیت از جهاتى زشت‏تر و از حیثیاتى نارواتر است از سایر عصبیتها: یکى از جهت متعصب. زیرا که اهل علم، که باید مربى بنى نوع بشر باشد و شاخه شجره نبوت و ولایت است و به وخامت امور مطلع و عواقب اخلاق فاسده را مى‏داند، اگر خداى نخواسته خود عصبیت جاهلیت داشته باشد و متصف به صفات رذیله شیطانیه باشد، حجت بر او تمامتر و مورد مؤاخذه بیشتر واقع گردد.» (شرح چهل حدیث، ص 151)




تاریخ : دوشنبه 89/11/18 | 2:44 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

1ـ «إمام» در زبان عربی و همچنین در فرهنگ شیعیان به­ معنای «پیشوا» و «رهبر» استفاده می­ شود.

2ـ «رهبری» هم به­ معنای آن است که یک انسان به­ عنوان «پیشوا»، سایر انسان­ ها را در مسیری معین و به ­سوی مقصدی مشخص، هدایت کند. پس آن «راه» و آن «هدف» از اهمیت بیشتری برخوردار است.

3ـ «شیعه» نیز در لغت و اصطلاح به­ معنای «پیرو» آمده است. اقتضای این مفهوم و افتخار شیعیان نیز آن است که «راه» مورد نظر و اشاره «امام»، به­ قصد رسیدن به هدف اصلی، طی شود.

4ـ آن «راه» و آن «هدف» بر اساس آموزه­ های مورد توافق ما در چارچوب دین اسلام، همانا «آیین اسلام» و «خدا» می ­باشد؛

5ـ پس انسان باید بکوشد تا در سایه رهبری «امام»، از «طریق» آموزه­ های اسلامی، خود را به «خدا» برساند و نزدیک نماید.

ـ بر این اساس، می ­توان گفت که آن­ چه هدف اصلی و دارای اهمیت است، خدا و  رسیدن به اوست. در این میان، نقش امام و رهبر نیز تعیین کننده است، اما در هر صورت، او تنها «راهبر» است، نه «مقصد». البته اهمیت و حساسیت چنین راهی، اقتضا می­ کند که رهبر از هر خطایی به­ دور باشد؛ و الا کوچک ­ترین انحرافی از مسیر حقیقی، انسان ­ها را فرسنگ ها از مقصد خود دور خواهد کرد. روشن است که ویژگی منحصر بفرد «مصونیت امام از خطا»، به او احترام و قداستی خاص می­ بخشد. اما قداست برخاسته از این ویژگی، در طول تاریخ، برخی انسان­ها را گمراه نموده، و آن­ها بر اساس تمایل به اسطوره ­سازی، جایگاه «امام» را در «رهبری» بسوی «مقصد»، فراموش کرده، و امام را «مقصود» خود ساخته اند. در واقع، این افراد خود را تا امام رسانیده ­اند، اما در او متوقف شده­، و از ادامه راه باز ایستاده ­اند.

البته این وضعیت، هیچ­گاه نمی­ تواند مورد رضای «امام» باشد. زیرا مانند آن است که فرمانده یک سپاه، نیروی بسیاری را پیرامون خود گردآورد، و سپس به آنان دستور پیش­روی دهد؛ اما سپاهیان او چنان مجذوب هیبت و عظمت فرمانده خود شده باشند، که قدم از قدم بر ندارند؛ و یا حتی ناخودآگاه یا کورکورانه گام­های اشتباه بردارند.

در چهارده قرن گذشته، جلوه ­های گوناگونی از این وضعیت را می­توان با مرور تاریخ بدست آورد، که خداانگاری امام، افراطی­ ترین حالت آن است. گزارش­هایی از صدر اسلام وجود دارد که از برخورد شدید امیرمؤمنان علی (علیه السلام) با چنین انگاره­ ای حکایت می­کند. خردستیزی و تعطیل کردن عقل، که در سده­ های اخیر با عنوان اخباری­ گری از آن یاد می شود، رویکرد انحرافی دیگری است که رگه­ های آن را تا صدر اسلام می­ توان پی گرفت. یکی از قرائت­های این رویکرد، آن است که عقل بشری هیچ­گاه نمی­تواند کلام الهی، یعنی قرآن را درک نماید، و تنها امامان معصوم هستند که قدرت درک معانی آن را دارند؛ پس اگر ذیل آیه­ ای از قرآن، روایتی از امام بدست ما نرسیده باشد، ما نمی­توانیم آن آیه را بفهمیم و نباید آن را تفسیر کنیم. اما باز در تاریخ می­توان شاهد مقابله امامان با این­ گونه از توقف­ها و جمودها بود؛ تا جایی که مثلاً باقرالعلوم (علیه السلام) در یک رویکرد کاملاً معکوس، با صراحت اعلام می­کند که هرگاه سخنی از ما شنیدید، آن را به محضر قرآن ارائه کنید، و مرجع قرآنی آن را از ما مطالبه کنید.

یکی از مظلومیت­های «امام» همین است که دیگران هوس­ها، خواسته ­ها و آرزوهای انحرافی خود را به او منتسب نموده، از او هزینه می­کنند، و تمایلات نفسانی خود را بدین وسیله توجیه و تقدیس می­کنند. در این راستا، بسیاری از امور را می­توان مشاهده کرد که هرچند دارای سابقه یا ریشه مذهبی و دینی است، اما به ­گونه­ ای غلوآمیز و انحرافی، مورد استفاده نادرست غالیان قرار گرفته و زنگارهای فرهنگ زمانه، آن­ها را به نمادهایی متفاوت و مغایر با روح دین و فرهنگ اسلامی تبدیل کرده است.

مثلاً می­توان به بحث شفاعت یا توسل به امام، اشاره کرد که با وجود ریشه­ های صحیح دینی، امروزه توسط برخی از مداحان و نوحه ­سرایان غالی و بی­ خبر از روح آموزه­ های مترقی اسلام، به انحراف کشیده شده و به گونه ­ای نادرست بر فراز منابر جار زده می­شود. بدین ترتیب، مخاطب چنین واعظانی، گاه گرفتار جبرگرایی شده، و گاه با تفسیر نادرست از توسل، امام را به جای خدا قرار می­دهد، و گاه برداشت نادرست او از شفاعت، توقعات غیرعقلانی را برایش برجسته می­سازد؛ و در هر صورت، روح خمودی و عدم تلاش مادی و معنوی را در او می­پروراند.

بدتر از آن، انحرافات صوری و محتوایی است که در مراسم عزاداری شهادت امام حسین (علیه السلام)، و در اثر تنزل واقعه فرهنگ­ ساز عاشورا به یک اسطوره­ ی محصور در فرهنگ زمانه، پدید آمده است. بازماندگان از راهِ مورد اشاره امام حسین (علیه السلام)، و حتی گاهی با نیت خیر، به تحریف واقعیت قیام حسینی پرداخته، و با سوء استفاده از احساسات و عواطف انسان­ها، این حقیقت پویا و بالنده اسلامی را به یک تراژدی دراماتیک تبدیل کرده­ اند، که گاهی حاصل آن برای برخی از عزاداران پس از ده شب عزاداری، قضا شدن نماز صبح آن­ها در این مدت است. اما در مقابل این هزینه، جمعی از ایشان به توفیق قمه­ زنی، علم­ کشی، زنجیرزنی، ریتم موجود در سینه­ زنی، نعره جانکاه در میان ذکر مصیبت، پای در میان آتش نهادن، و یا تعداد دیگ­های غذا در فلان هیأت، دل خوش کرده ­اند. شهادت امام حسین (علیه السلام)، تنها موردی است که از سوی امامان پیش و پس از آن حضرت، در زمینه وفات یا شهادت معصومین، مورد توجه و تأکید قرار گرفته است؛ اما جای بسی تأسف است که از پتانسیل موجود در این مسأله غافل مانده، و پرداختن به فروعات ما را از اصول بازداشته است.

همین توجه به حاشیه­ سبب گردیده است تا فرهنگ عزاداری در میان شیعیان پررنگ شده، و آن را به تمام ائمه تسری داده و بتدریج این فرهنگ انحرافی شایع گردد که در روز رحلت یا شهادت هر یک از این بزرگان، تمام جامعه باید دست از فعالیت بکشد و تنها به سوگواری بپردازد. وضعیت یک جامعه شیعی متأثر از این فرهنگ را تصور کنید که تا کجا می­تواند پیش رود: عزاداری از ابتدای محرم تا نهم ربیع­ الاول (هفتاد روز)؛ دهه اول و دوم فاطمیه (بیست روز)؛ دهه محسنیه؛ ایام شهادت یا رحلت سایر معصومین با تمام قرائات مختلف در زمینه روز رحلت یا شهادت ایشان (حدود پانزده روز)؛ گرامی­داشت روز رحلت خدیجه (سلام الله علیها)؛ گرامی­داشت روز رحلت ابوطالب؛ گرامی­ داشت روز رحلت زینب (سلام الله علیها)؛ گرامی­داشت روز رحلت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)؛ حتی روز عرفه و تمام ماه مبارک رمضان نیز که مختص عبادت خدا و توبه و انابه به درگاه الهی است، بدون ذکر مصیبت ائمه (علیهم السلام)، خصوصاً در لیالی قدر، اصلا به دل نمی ­نشیند. بالاتر و جالب­تر از همه، آن است که حتی در ایام ولادت معصومین که طبیعتاً باید همراه با شادی و نشاط شیعیان باشد، باز مشاهده می­کنیم که در مجالس مؤمنین، مصیبت آن امام معصوم بیان شده، و همگان سر در گریبان غم فرو می­برند. این همه در حالی است که ما در ذکر احوال ائمه معصوم خود، چنین توجه و تأکید شگفتی را درباره ایام شهادت یا ولادت معصومین نمی ­یابیم؛ و اگر برگزاری پررنگ مراسم برای این ایام از چنین اهمیتی برخوردار بود، می ­بایست کسی مانند امام حسن عسگری (علیه السلام) برای معصومین پیش از خود چنین رویه ­ای را در پیش می­ گرفت. در حالی که او به­ عنوان یکی از آخرین معصومین رهبر و پیشوای جامعه مسلمان و شیعی، چنین رفتار یا تأکیدی را نداشته است.

یکی از پیامدهای این رفتار بیگانه از روح احکام اسلامی، گرایش و تمایل به تعطیل نمودن چنین ایامی به بهانه گرامی­ داشت آن­ است. معمولا در این مورد، هم­سویی دولت­ها نیز نقش بسیار مؤثری دارد. گزارش­هایی که از دولت­های متمایل به تشیع، همچون فاطمیون، آل­بویه، و صفویه در تاریخ منعکس شده است، نشان می­دهد که آنان در ترویج فرهنگ تعطیلی فعالیت­های اجتماعی به­ مناسبت چنین ایامی، بسیار کوشا بوده ­اند. متأسفانه در دهه­ های اخیر، این رویکرد در حوزه­ های علمیه، به­ عنوان مرجع و نماد دین­گرایی جامعه نیز بشدت مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. اگر در گذشته علمای دینی تشیع بمناسبت ایام شهادت معصومین، در ابتدای روز و آغاز دروس علمی خود، چند دقیقه ­ای را به ذکر مصیبت و یا بیان فضایل ایشان اختصاص می­دادند؛ امروزه به راحتی برنامه­ های درسی خود را در چنین ایامی تعطیل می­کنند. این روند اکنون محافل رسمی حوزه­ های علمیه را به جایی سوق داده است که ایام درسی متداول طلاب در سطوح میانی و عالی حوزه، هیچ­گاه به یک ­سوم ایام سال نمی­رسد. جای تأسف دارد که همین وضعیت در چند سال اخیر به نهادهای دولتی و رسمی جامعه ایران نیز سرایت کرده؛ تا جایی که حتی اصطلاح «بین ­التعطیلین» نه تنها برای کارمندان جامعه اسلامی، که حتی برای دانش ­آموزان ابتدایی نیز، اصطلاحی آشنا و شیرین است؛ زیرا باعث پیوستگی و طولانی شدن مدت تعطیلات رسمی برای آنان خواهد بود. بررسی آموزه­ های دینی اسلام، سیره معصومین و تاریخ مسلمانان، مغایرت چنین رویه ­ای را با روح حاکم بر قوانین اسلامی نشان می­دهد. آیات قرآن و سخنان پیشوایان دینی ما، همواره خواهان تحرک، پویایی، فعالیت و کار و تلاش بی­ وقفه انسان برای تعالی جامعه بوده است. در سوره جمعه، خداوند از مؤمنین می­خواهد که در این روز،  در ­مدت برپایی نماز جمعه، از فعالیت اقتصادی دست بردارند، و ساعتی را در این روز به ذکر خدا اختصاص دهند؛ اما هیچ­گاه به توقف فعالیت­های اجتماعی و اقتصادی جامعه اشاره نمی­کند.

یکی دیگر از جلوه­ های توقف انحرافی در «امام» و بی­ اعتنایی به مقصدی که او رهنمون می­شود، برپایی حرم­ های پرشکوه مادی بر فراز مضاجع شریف معصومین است. عجیب است که هرچه در آیات و روایات شیعه، روحیه توجه به زخارف دنیوی و خصوصاً طلا و نقره، نکوهش شده است، بیش از آن، برخی شیعیان برای شکوه مادی حرم امامان کوشیده ­اند، و چنین می­ پندارند که با گنبد طلا، ضریح نقره و ایوان آئینه، می­توانند بر عظمت و شکوه مقام امام بیفزایند؛ غافل از آن­که روح آموزه­ های مورد توجه آن امام با چنین فرهنگی بیگانه بوده و از آن بیزار است. در این زمینه نیز، همراهی حاکمان دولت­های متمایل به تشیع، بسیار تأثیرگذار بوده است. نخستین گنبدهای فیروزه­ ای را شاهان آل بویه در عتبات عالیات برافراشتند. شاهان صفوی نیز در طلاکاری گنبدها و آینه­ کاری ایوان­های حرم اهل­بیت، عزمی راسخ داشته ­اند. و کم نیست گزارش­های تاریخی که به آسانی این مدعا را ثابت می­کند. حال آن­که اسلام همواره به سادگی سفارش کرده است. تصور کنید که یک غیرمسلمان با تأثیرپذیری از آموزه­ های اسلامی که از خود این امامان به دست او رسیده، بخواهد مسلمان شود و برای این منظور به حرم امام علی بن موسی الرضا (علیهما آلاف التحیه و الثنا) مشرف شود؛ او چگونه می­تواند این تناقض میان آموزه­ های دینی و ظواهر مورد توجه جامعه مسلمان را حل کند. البته درست است که حرم ائمه باید مورد توجه و احترام و اقبال جامعه اسلامی باشد، اما این مسأله منافاتی با سادگی ظاهری حرم ایشان ندارد، نقصی هم بر معنویت حاکم بر این اماکن وارد نخواهد کرد، و چه بسا موجب  افزایش آن شود. خواننده گرامی آیا تا کنون با خود اندیشیده است که چرا باید یک عمل سنتی مانند «طبل و نقاره» که برگرفته از رویکرد حاکم بر کاخ شاهان و سلاطین است، باید بعنوان یک عمل مقدس در حرم امام رضا (علیه السلام)، و اخیرا در حرم فاطمه معصومه (سلام الله علیها) اجرا شود؛ و صدا و سیما در مصاحبه با پیرمردی که مثلا پنجاه سال است که این عمل را البته با خلوص نیت در آن­جا اجرا کرده ، او را برای نمادسازی به جامعه معرفی می­کند. این حقیر، در ایام نوجوانی که توفیق زیارت برخی مضاجع شریف اهل­بیت (علیهم السلام) را در نیمه ­های شب داشته­ ام، خود بارها شاهد بوده ­ام که در کنار دیوارهای تزیین­ شده و درب­های گران­ قیمت این اماکن، و در سرمای شب­های برفی زمستان، فقرایی در نهایت بیچارگی، خوابیده بودند. و نه تنها من، که هیچ­کس نمی­ توانست تفاوت میان این دو صحنه متناقض را حل کند.

در مظلومیت «امام» همین بس که روح او شاهد و ناظر این­ گونه از انحرافات روشن در زمینه­ آموزه­ هایی است که خود مروج آن بوده است، اما اکنون پیروان او، در حضور او، آرزوهای مادی خود را به نام او ترویج می­کنند. با این وصف، عجیب نخواهد بود اگر در برخی روایات منقول از همین بزرگان دین می­خوانیم که با آمدن آخرین حجت الهی، چنین مساجد و اماکنی ویران خواهد شد؛ زیرا با روح حاکم بر آموزه­ های دینی مغایر بوده، و بعنوان «مانعی» در برابر «مقصد» مورد اشاره «امام»، موجب «توقف» پیروان، و تعطیلی «رهروی» و «فرهنگ پیروی» می­گردد.

و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین




تاریخ : یکشنبه 89/11/17 | 11:36 صبح | نویسنده : حمید فاضل | نظر

شهادت امام حسن علیه السلام بنا بر نقل کتاب اعلام الوری طبسی و ارشاد شیخ مفید یکی از دو تاریخ بیست و هشتم ماه صفر و هفتم ماه صفر ثبت شده است. عزاداری برای امام حسن علیه السلام در هفتم ماه صفر همواره در میان شیعیان در غیر ایران برپا بوده و در حکومت‌های سابق آن را در آخر صفر قرار دادند تا شهادت امام حسن‌(ع) و ارتحال پیامبر‌(ص) و امام رضا‌(ع) متوالی باشد. عده ای در پرسشی مشترک از  مراجع عظام تقلید وظیفه شیعیان در این روز را جویا شده‌اند که ضمن انتشار نظرات مراجع معظم تقلید ، سیره و نظرات برخی از مراجع عظام فقید نیز تقدیم می‌گردد.

سؤال: با توجه به اهمیت شعائر اهل‌بیت‌(ع) و مظلومیت سبط اکبر امام مجتبی‌(ع) و سیره مستمره علمای حوزه علمیه قم و نجف اشرف که روز هفتم ماه صفر را به عنوان شهادت امام مجتبی‌(ع) اقامه عزا می‌کردند و از جمله مرحوم حاج شیخ عبدالکریم‌حائری ؛ مؤسس حوزه علمیه قم که بر تعطیلی دروس حوزه علمیه و اقامه عزا برای آن وجود شریف اصرار داشتند ، نظر حضرتعالی چیست؟

آیت‌الله‌العظمی وحید خراسانی: به آنچه فقیه محقق؛  مؤسس حوزه علمیه (قدس سره) فرموده‌اند باید عمل شود.

 آیت‌الله‌العظمی صافی‌گلپایگانی: برپایی مجلس میلاد ائمه‌(ع) بسیار خوب و مناسب است اما چون هفتم صفر بنابر بعض اقوال مصادف با سالروز شهادت امام حسن مجتبی‌ علیه السلام می‌باشد و از طرفی تمام ماه محرم و صفر ماه‌های حزن آل‌الله و کاروان داغدار و مصیبت‌زده حضرت سید‌الشهدا‌ علیه السلام است ، سزاوار است در این دو ماه ، مجالس روضه و عزا بر پا نمود و از مجالس جشن و سرور جداً اجتناب نمود. انشاءالله مجمع مقدس شما عزیزان مورد توجه و عنایت خاصه حضرت بقیه‌الله‌ ارواحنا فداه قرار بگیرد و همه از منتظران امر فرج آن حضرت بوده باشید.

 آیت الله العظمی شبیری زنجانی: عزاداری روز هفتم ماه صفر به عنوان سوگواری سبط اکبر ‌علیه السلام و تعطیل بازار که سنت شیعیان بوده از شعائر دینی است که باید محفوظ بماند و با ذکر مناقب امام هفتم‌ علیه السلام منافات ندارد

آیت‌الله‌العظمی روحانی: جماعتی از محققین علماء مانند شیخ مفید - شهید - کاشف‌الغطاء قدَّس الله أسرارهم و غیر اینها بعد از تحقیق ، روز هفتم صفر را روز شهادت آن حضرت نوشته‌اند. من هم موقعی‌ که در این مورد تحقیق می‌کردم ، تقریباً اطمینان به این امر پیدا کردم. بنابراین مقتضای تعظیم شعائر ، اقامه مجلس عزا ، تعطیل بازار ، خروج دسته‌جات عزاداری در این روز است. و وظیفه صدا و سیما بر پایی عزاداری است و تولد امام کاظم‌ علیه صلوات الله در این روز مانع نباید بشود.

نظرات جمعی از مراجع تقلید فقید:

مشاهده می‌شود که در ایام محرم و صفر بعضی جشن‌ها به مناسبت‌های مختلف از صدا و سیما پخش می‌شود ؛ مثل هفتم صفر به عنوان میلاد. نظر حضرت‌عالی چیست؟

آیت‌الله‌العظمی میرزا جواد تبریزی‌(ره): بسمه‌تعالی محرم و صفر ماه‌های حزن بر سیدالشهدا‌و خاندان اهل‌البیت‌(علیهم السلام) می‌باشد و باید به مجالس عزاداری و روضه‌خوانی بگذرد. و الله‌العالم

 آیت‌الله‌العظمی بهجت‌(ره): مناسب است در جمع بین دو قول مشهور در روز هفتم صفر به‌ شهادت سبط اکبر امام مجتبی‌ علیه آلاف التحیه و الثناء و تولد امام موسی‌الکاظم‌ علیه السلام ، ترتیب مجالس برای هر دو امام بزرگوار به این که مصائب امام دوم‌ علیه السلام و مناقب امام هفتم‌ علیه السلام را متذکر و یادآور باشند و به همین احتیاط حاصل می‌شود.

 آیت‌الله‌العظمی فاضل‌لنکرانی‌(ره): یک روز اختصاص به حضرت امام مجتبی‌ علیه السلام داشته باشد ، تردیدی نیست و با توجه به این که روز 28 صفر روز رحلت خاتم‌الانبیاء‌(ص) هم هست و بدین لحاظ شهادت سبط اکبر‌ علیه السلام تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد لذا خوب است که روز هفتم صفر را به این عنوان اختصاص دهند که مشهور هم همین است.

 خاطرنشان می‌شود بنابر قول شهید در دروس و کفعمی در مصباح، روز هفتم صفر روز شهادت امام حسن مجتبی‌(ع) است و سیره علمای حوزه علمیه قم و نجف اشرف از جمله شیخ عبدالکریم حائری و آیت الله بروجردی اقامه عزا در این روز بوده است و کسبه و تجار شهر مقدس قم با تعطیلی مغازه‌های خود به عزاداری می‌پرداختند .

منبع: حوزه نیوز

ذکر این نکته لازم است که در ارشاد شیخ مفید(ص211) و نیز تهذیب شیخ طوسی(ج6 ، ص39) روز شهادت اعلام نشده است. و من در عجبم که چگونه در متن بالا روز هفتم صفر را به ارشاد مفید نسبت داده اند. در حالی که کسانی چون شیخ کلینی در کافی(ج1 ، ص461) و نوبختی در فِرَق الشیعه(ص42) که پیش از شیخ مفید و شیخ طوسی بوده اند ، تصریح به آخر صفر کرده اند و شیخ طوسی در دو کتاب خود(مصباح المتهجد ، ص732 و مسار الشیعه ، ص27) تصریح به بیست و هشتم صفر کرده است. و جالبتر آن که حتی شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ج1 ص433 به دلیل همین تشتت اقوال به دو سطر بسنده کرده و بدون تعیین زمان دقیق شهادت ایشان به مطالب مهمتر پرداخته است. دو احتمال میتوان داد: یا بنده حقیر در استقصاء خود قصور داشته ام و مطلب از نظرم مغفول مانده است یا برخی آقایان که عنوان محقق را یدک میکشند بدون مراجعه به اصل کتب مرجع ادعای هفتم صفر می کنند. خدا می داند!

در ادامه مطلبی را که در پرسمان آمده است با مقداری دخل و تصرف می آورم تا خواننده عزیز خود بر اساس فهم و دریافت خود روز شهادت را برگزیند:

هفتم ماه صفر به روایتی سالروز شهادت امام حسن مجتبی ( علیه السلام ) و به روایتی دیگر میلاد امام موسی کاظم ( علیه السلام ) می باشد این همزمانی دو مناسبت و وجود آن در ماه صفر که ماه حزن و اندوه خاندان نبوت می باشد ، باعث یک نوع سردرگمی میان محبان اهل بیت شده است لذا به بررسی این موضوع از منابع معتبر می پردازیم: منابعی که هفتم صفر را روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام می دانند: مرحوم شیخ کفعمی (م قرن 9) در کتاب «مصباح بلدالامین» هفتم صفر را زمان شهادت امام حسن مجتبی(ع) اعلام کرده است. مرحوم مجلسی(م1111ه.ق) هم روایتی را مبنی بر شهادت در این روز ذکر می کند(بحارالانوار ، ج 44 ، ص 134) البته مرحوم مجلسی این روایت را به نقل از دروس شهید اول و مصباح کفعمی ذکر می کند. مطلبی که ذکر آن خالی از لطف نیست این است که در تاریخ شهادت امام مجتبی پنج قول وجود دارد: آخر صفر ، هفتم صفر ، بیست و هشتم صفر ، پنجم ربیع الاول و بدون تاریخ. برای مطالعه بیشتر می توانید به کتاب زندگانی امام حسن مجتبی تألیف هاشم رسولی محلاتی مراجعه فرمایید. منابعی که 28 صفر را روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام می دانند: 1-شیخ مفید در الارشاد، ص 356 2- مرحوم شیخ کلینی در «کافی» 3- شیخ تبریزی در «اعلام‌الوری» و...

منابعی که هفتم صفر را روز میلاد امام موسی کاظم علیه السلام می دانند: علامه شوشتری صاحب «قاموس‌الرجال» گفته است که «لم یعین احد شهره»؛ یعنی هیچ‌کس ماه‌ تولد امام کاظم(ع) را تعیین نکرده است، چه برسد به روز تولد! و در منابع تاریخی فقط سال‌ تولد ذکر شده است؛ ولی شیخ تبریزی در کتاب «إعلام‌الوری» و «تاج‌الولید» و هم‌چنین مرحوم «ابن شهرآشوب» در کتاب «مناقب آل ابی‌طالب » و نیز علامه مجلسی در بحار الانوار( ج 48 ، ص 1) روز تولد امام کاظم(ع) را هفتم صفر اعلام کرده‌اند و هیچ نقل دیگری در این زمینه نیست. اما قبل از قرن 5 و 6 هجری یعنی مرحوم «شیخ کلینی» در «کافی» یا مرحوم «شیخ مفید» در«الارشاد» هیچ روز و ماهی را برای تولد امام کاظم(ع) اعلام نکرده‌اند، لذا کلام علامه شوشتری به بعد از قرن 6 مربوط می‌شود، بالاخره تعیین تولد امام کاظم(ع) مربوط به متأخرین است.

نکته قابل توجه:

ظاهراً قبل از تشکیل دولت صفوی ، سایر شیعیان و عمدتاً شیعیان عراق هفتم صفر را شهادت امام حسن مجتبی(ع) اعلام می‌کردند اما در زمان صفویه چون تشیع مذهب رسمی شده بود ، با مشورت علما برای اینکه اعلام عزا و تعطیل رسمی کنند لذا وفات پیامبر(ص) ، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع) را در یک روز در آخر ماه صفر جمع کردند تا هم عزاداری شکوه‌مند‌تر برگزار شود و هم از تعدد تعطیلی جلوگیری شود و این‌ باعث شد که سایر شیعیان به خصوص شیعیان عراق مخالفت خود را با این تقویم اعلام کنند. اما مرحوم آیت‌الله‌العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی که درس خوانده نجف و کربلا بود ، بعد از هجرت از نجف به ایران ، این روش را از علمای نجف و کربلا به ایران و قم انتقال داد و از آن وقت به بعد ، علما در این روز برای امام حسن(ع) عزاداری می‌کنند.

و باز نقلی دیگر را از مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی را برای تنویر ذهن خواننده گرامی می آورم و در پایان تذکری کوچک.

حوزه هزار ساله نجف اشرف هفتم صفر را روز شهادت امام مجتبی علیه السلام  میداند اما در ایران شهادت سبط اکبر بیست و هشتم صفر است همزمان با رحلت  پیامبر اعظم. چرا؟ به دلیل اختلاف روایت! دو قول برای روز شهادت امام حسن مجتبی شده است. طبرسی  بیست و هشتم صفر بر اساس نقل شیخ کلینی و شیخ مفید و شیخ  اول - بهائی، علامه مجلسی،  هفتم صفر بر اساس نقل شهید اول، کفعمی، شیخ  دوم - صاحب جواهر، کاشف الغطاء و محدث قمی. هرچند حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم فقط هفتم صفر  برای امام مجتبی اقامه عزا می کردند و به امر ایشان در آن روز بازار هم برای اقامه  عزا تعطیل می شده و هنوز هم در برخی از بیوت مراجع در قم روز هفتم صفر برای  امام مجتبی روضه برپا می شود اما همچنان در تقویم رسمی کشور هفتم صفر روز  ولادت امام موسی بن جعفر علیهما السلام درج می شود که بنابر برخی پژوهش های انجام شده قطعاً ماه ولادت ایشان ذی الحجه است و هفتم صفر ولادت آقا  موسی بن جعفر سلام الله علیه نیست.  !یک نکته جالب:چون ناصرالدین شاه تولدش در این روز بوده و برای این که روز تولدش  مصادف با شبِ وفات امام جسن مجتبی نباشد تا بتوانند جشن بگیرند این دستکاری را در تقویم کرده اند. البته این را در حد یک احتمال می شود پذیرفت. با توجه به قوت این قول ، چقدر خوب است که فقط یک روز یعنی هفتم صفر به شهادت امام مجتبی اختصاص داده شود تا با سایر شیعیان هماهنگ شویم.

گرامی خواننده عزیز با اندک تأملی درمی یابد که شیوخی که به دلیل نزدیکیشان به دوران حیات امامان ، کتبشان به عنوان کتب منبع و مرجع تلقی میشود ، نوعاً و اغلباً آخر یا بیست و هشتم صفر را روز شهادت دانسته اند. حال چرا و چگونه برخی تلاش میکنند تا با اتکا به سخن متأخرین و متوسطین تاریخ شهادت را هفتم صفر معرفی کنند، خدا میداند!

 




تاریخ : شنبه 89/11/16 | 9:45 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

درها رو باز کنید تا دنیا صدای ما رو بشنوه!

سلام

نمیدونم واقعاً چی باید بگم

احساس میکنم دنیا صدای بهمن57ایران رو با تمام وجودش شنیده

مصر

تونس

.

.

وبالاخره روزی فرا میرسه که همه جهان از حاکمان فاسد وظالم خسته میشن.

درود

آره درود بر امام(ره)

درود بر ملت غیور ایران

و سلام بر امام خامنه ای

 روزی که  ملت ایران فریاد برآورد که ای حاکمان ظلم و جور! درها رو باز کنید تا دنیا صدای ما رو بشنوه. واینک دنیا صدای ما رو شنیده.

به امید پیروزی همه ملتهای آزاده.




تاریخ : شنبه 89/11/16 | 9:0 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه اخیر(15/11/89) با تشریح و تحلیل وقایع و حوادث منطقه، بویژه  قیام های مردمی شمال افریقا(تونس و مصر)، با اشاره به علل این حوادث، فرمودند: «عامل اصلی احساس تحقیری است که به دلیل عملکردهای حاکمان تونس و مصر در میان مردم به وجود آمده است.» نکته ای خیلی مهم و اساسی و ناب که در درجه اول باید آویزه گوش و سر لوحه تمام سیاست ها و کارهای مسؤلان داخلی خودمان باشد.

با بررسی و تحلیل علل انقلاب ها و قیام های مردمی، یک عامل مشترک در تمام آنها نمایان است، حال در یکی کم رنگ و در یکی پر رنگ، و آن تحقیر و تو هین به شعور ملت است. عاملی که هم در انقلاب اسلامی سال 57 خودمان نمایان بود و هم در قیام ها و حوادث کشورهای عربی، بویژه تونس و مصر آشکار است. این تحقیر و هیچ انگاری مردم ممکن است به دو صورت انجام گیرد؛ الف ـ گاهی پشت کردن به ملت و عدم نیاز به آنان، چه نیاز به کسب مشروعیت و مقبولیت و چه نیاز حمایتی و اقتصادی، این ممکن است بخاطر وابستگی به قدرت های بزرگ خارجی باشد. مثل زمان محمد رضا شاه(ایران) که با تکیه بر دلارهای نفتی و حمایت های قدرت های بزرگ خارجی دچار چنان نخوت و غروری شد که تمامی راه ها و روزنه های سیاسی و مشارکتی و اظهار وجود مردم، روحانیت، دانشگاهیان و روشنفکران را بست و مردم را عوام و رعیت خود دانست و به هر شکلی به تحقیر و توهین مردم پرداخت. شاه و عمالش با مردم، حتی با قشر تحصیلکرده، طوری سخن گفته و عمل می کرد که گویا با یک مشت جماعت بی مسئولیت و بی فکر و... روبروست. در برابر ملت خود را پاسخگو که نمی دانست هیچ، بلکه گویی ملت چون رعیتی است که باید شکرگزار مخدوم و ارباب خویش باشد. اربابی که قصد دارد ملت و کشور را به دروازه تمدن بزرگ رسانده و جهان را مدیریت کند. تا جایی که خود را وارث کورش کبیر و شاه شاهان دانست و با غرور و نخوت تمام و لحنی توهین آمیز خطاب به مخالفان اعلام نمود؛ هر کس برنامه های ما را نمی پذیرد، گذرنامه خود را گرفته و ایران را ترک نماید.

شاه خیال می کرد با تحقیر و به حساب نیاوردن مردم و با زندانی و شکنجه کردن نخبگان جامعه دادن صفت فریب خوردگان اردوگاه های سرخ و سیاه و با دادن یکسری گزارش های غلط و دروغ از پیشرفت و به دروازه تمدن رسیدن کشور می تواند چند صباحی بیشتر حکومت کند. با همین توهمات بود که هیچ وقت نتوانست به موقع انقلاب مردم ستمدیده ایران را پیش بینی نماید. شاه همیشه انتظار داشت مردم مطیع باشند و حرف شنو و سپاس گذار، آنهم بخاطر یک مشت اراجیف و آمار و ارقام دروغ و یک حقوق بخور و نمیر و صدقه ای! در حالی مشکل فقط شکم و... نیست. مردم خواستار حرمت، عزت، احترام، کرامت و مشارکت واقعی نه تصنعی، بودند. پس یکی از دلایل تحقیر و نگاه از بالا به مردم، وابستگی به خارج و دلگرمی به قدرتهای بزرگ و سلطه گر است.

ب ـ گاهی ممکن است تحقیر ملت بخاطر تکیه به قدرت های بزرگ خارجی و حمایت های بی شائبه آنان نباشد. حتی شاید در برابر قدرت های استعماری و قلدر به تمامه قد علم کرده و مصلحت اندیشی و عرف بین الملل را هم رعایت نکرده و به آنها تاخته شود. در عین حال در داخل هم همین رویه در پیش گرفته شود و باز مردم و اقشار تحصیلکرده و نخبه تحقیر شوند و به حساب نیایند! چرا؟ با تکیه به چی؟ با پشتیبانی کدام قدرت؟ با حمایت چه چیزی؟ منتظر نظرات شما دوستان هستیم.




تاریخ : شنبه 89/11/16 | 12:52 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر

بازخوانی روزنامه‌ها (1) [آمارهای خبرنگاران شهرستان‌ها را تا آخر متن دنبال کنید]

 35 نفر در تظاهرات شهرستان‌ها کشته شدند.[1]

قم: دیروز- شنبه- دویست‌هزار نفر از ساکنان قم پس از اجتماع در میدان آستانه دست به راه‌پیمایی زدند...

تبریز: پانصدهزار نفر از مردم تبریز،‌ دیروز 7 کیلومتر راه‌پیمایی کردند... اهواز: نیم میلیون نفر ... مشهد: بیش از نیم میلیون نفر ...

مردم شهرستان‌ها از بازرگان حمایت کردند.[2]

تبریز: چند صدهزار نفر ... آبادان: بیش از 300هزار نفر ... اهواز: 200هزار نفر ... اردبیل: 120هزار نفر ... شهرضا: 80هزار نفر ... نیریز: بیش از 40هزار نفر ... قم: در راه‌پیمایی عظیم دیروز قم، 500هزار نفر شرکت کردند ...

 میلیون‌ها شهرستانی بازرگان را تأیید کردند.[3]

تبریز: بیش از یک میلیون نفر از اهالی تبریز به راه‌پیمایی پرداختند... کازرون: 200هزار نفر ... فسا: متجاوز از 100هزار نفر ... اردبیل: 350هزار نفر ... کرمان: 300هزار نفر ...

قم: پنجشنبه گذشته شهر مذهبی قم شاهد عظیم‌ترین و باشکوه‌ترین تظاهرات خود طی ماه‌های اخیر بود. متجاوز از هشتصدهزار نفر از روحانیون، فرهنگیان، کارگران، کشاورزان، روستائیان و دیگر طبقات مختلف مردم ... خواستار تشکیل جمهوری اسلامی شدند و ...

 


[1]  . اطلاعات، یکشنبه، 8 بهمن 57، شماره 15770، ص 5

[2]  . اطلاعات، چهارشنبه، 18 بهمن 57، شماره 15779، ص 3

[3]  . اطلاعات، شنبه، 21 بهمن 57، شماره 15795، ص 3




تاریخ : شنبه 89/11/16 | 9:1 صبح | نویسنده : حجت اله علیمحمدی | نظر

حقایقی تلخ با چاشنی طعن و طنز

در مکتب ایرانی دیدن موی سر زنهای خارجی و بیگانه از تلویزیون حلاله ولی دیدن موی سر زنهای هموطن و خودی حرامه  !
در مکتب ایرانی سرود ملی مقدسه   ولی دیدن آلت موسیقی که سرود با آن نواخته میشه ، حرامه!
در مکتب ایرانی، هنری مثل موسیقی و رقص حرامه ولی افیونی مثل تریاک حلاله!
در مکتب ایرانی کشورهای مسیحی و یهودیِ خداپرست ، دشمن و کافرند ولی کشورهای کوبا و روسیه و چینِ کمونیست ، برادرند!

در مکتب ایرانی خنده و رنگهای شاد ، جِلفه، ولی گریه و رنگ سیاه ، متانت!

در مکتب ایرانی ، روزهایی که مردم دنیا تعطیلند ما کار میکنیم و روزهایی که مردم دنیا کار میکنند ما تعطیلیم!
در مکتب ایرانی صورت نامرتب و لباس و ظاهر دلگیر پوشیدن ، ارزشه ولی صورت اصلاح شده و زیبایی و خوش تیپی ، ضد ارزشه!
در مکتب ایرانی فقر و پابرهنگی فضیلته ولی رفاه و ثروت رذیلته!
در مکتب ایرانی اسم بانکداری رو میذارن "بدون ربا" ولی بالاترین رباها رو از مردم میگیرن!
در مکتب ایرانی اسم پروژه فراری دادن مزاحمین رو میذارن "فرار مغزها"!
در مکاتب دیگه، مُبلِّغ های دینی روابط جنسی رو برای خودشون حرام میدونن ولی برای بقیه مردم حلاله اما در مکتب ایرانی روابط جنسی برای مُبلِّغ دینی حلاله ولی برای بقیه مردم حرامه!
در مکتب ایرانی کثیف ترین گناه دنیا (دروغ) عادیه ولی دست دادن دختر و پسر غیر عادیه!
در مکتب ایرانی قبل از این که خبر مهمی رو پخش کنن ، اول تکذیبش میکنن!
در مکتب ایرانی به خاطر تقدس بکارت ، بعد از این که پسر از دوست دختر خودش دور میشه ، چون نمیتونه تا 30 سالگی باهاش ازدواج کنه یا عقده ای میشه یا برای ارضای نیازهای اولیه اش دست به دامن فاحشه های خیابونی میشه. اصلاً ولش کن. کی گفته 15 تا 30 سالگی اوج توانایی استفاده از لذت جنسیه؟
در مکتب ایرانی مهم این نیست که در داخل چقدر فساد غوغا میکنه. مهم اینه که ظواهر مکتب در جامعه رو حفظ کنیم. مهم اینه که کشورهای دوست ؛ در خارج در مورد ما چی فکرمیکنند؟ چون اگر ظواهر رو حفظ نکنیم نمیتونیم ادعای رهبری مکاتب جهان رو داشته باشیم!
در مکتب ایرانی دختری که دنبال همسر مناسب میگرده و در موقعیتیه که به زیباییش نیاز داره ، حق نداره موهای صورت و کرک سبیلش رو قبل از ازدواج برداره!
در مکتب ایرانی تو مراسم (عروسی ، مهمونی یا مذهبی) خانوما خودشون رو به شدت آرایش میکنن ولی نه برای مردا بلکه برای خانومای دیگه! (اشتباه نکنید اونا همجنس باز نیستن!)




تاریخ : جمعه 89/11/15 | 9:59 صبح | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

مظلومیتی دیگر!
درقسمت پیشین این نوشته، به عرض رسید که اگرحادثه ی بزرگی چون قیام عاشورا انعکاس درخورخودرا درجهان ندارد معلول عوامل وآسیب هایی است که شایسته ی پژوهش های جدی می باشد و طبق وعده ای که داده شد، دراین قسمت به یکی از آن آسیب ها – درعین بضاعت وفرصت اندک والبته از پس مقدمه ای کوتاه – پرداخته خواهد شد.
هدف وفلسفه ی خلقت انسان رشدو تکامل معنوی، نیل به قرب الهی وپرستش خالصانه ی اوست وقاطبه ی انبیاء و اولیای خداوندبا همه ی فخامت جایگاه ورفعت پایگاه شان بر این برانگیخته شدندتا اندیشه ها را ازشرک وبت پرستی برهانند وبه سوی جاده ی یکتا پرستی بکشانند.اگر آدم(ع) باشیطان نفس دست وپنجه نرم می کند؛ اگر سر یحیی(ع) قربانی تیغ شهوت می شود؛ اگر موسی (ع) نیل تفرعن را می شکافد وبا عصای یکتاپرستی بساط سحر وجادوی شرک رادرهم می پیچد؛اگرعیسی(ع) به صلیب جهالت تهدید می گردد؛ اگر دندان های رأفت ورحمت محمد(ص) به سنگ عصبیت جاهلی شکسته می شود؛ اگرفرق عدالت علی به شمشیر جمود و تحجرشکافته می شود؛ اگرجگر کرامت وشجاعت حسن(ع) به زهر مکر وریا آغشته وبه تشت مظلومیت می ریزد؛ اگرخورشیدحسین(ع) درغروب خیانت کربلا به خون می نشیند و...همه برای آن است که موانع جاده ی منتهی به خدا برداشته شده و انسان بتوانددراین مسیر راسته وپیراسته به لقای معبود و معشوق خویش نایل گردد.حال اگرتمام ابزار و وسایلی که قرار است انسان را به این هدف مقدس برساند به جای هدف بنشیند؛ چه اتفاقی رخ خواهد نمود؟ مثلاً اگراحکام شریعت و مروجان آن، مناسک فروع دین، حسین(ع) ومراسم سوگواری دهه ی محرم – که همه نقش وسیله را دارند- جایگزین هدف شده وهدف اصلی به بوته ی فراموشی سپرده شود؛ دراین صورت تمام رفتارها بیهوده ونتیجه ای برآن مترتب نخواهد بود. امام حسین(ع)  قیام نکرد که برای عده ای شغل وبرای عده ای دیگر حاشیه ی امن ایجاد نماید. بنابراین سینه زن، عزادار وگریه کنی که هدفش با هدف قیام کربلا همسو نباشد، درمکتب حسین(ع) جایگاهی ندارد. این که می گویند:
        یک قطره اشک ماتمیان شه شهید
        صدجامه ی سیه شده را می کند سپید
اشک برخاسته ازمعرفت ورفتار آگاهانه است نه ناشی ازاحساسات آنی و زودگذر. زیرا رفتارهای مقلدانه واحساساتی خالی از بصیرت، درنهایت به انحراف منجرخواهدشدکه از نظر مراحل بروز آن می توان آن را به دومرحله تقسیم نمود:
1-    انحراف درمناسک.
2-    انحراف درعقاید.
البته ممکن است درهمه ی پدیده های انحرافی، هردومرحله باهم روی ندهد؛اما دیدگاه هایی که به انحراف نوع اول دچار شوند،افتادن به ورطه ی انحراف نوع دوم درآن ها زودتر و ساده تر رخ خواهد داد.آنچه دراین مورد بسیار شایان توجه،تحقیق وتدبر می باشد این است که راه های انحرافی همیشه از راه راست منشعب شده و می شوند.چه بسیار بوده اند کسانی که خود از راهنمایان و راهبران راه راست بوده اما درنهایت به گژی وانحراف رسیده اند.لذا آن ها که می اندیشند درمسیر راست ودرست حرکت می کنند، هیچگاه نبایدخود را از افتادن درچاه کج اندیشی وکج رفتاری مصون بدانند.آنان که مجنون وار «دم» و «درم» و «قدم» و «قلم» خویش را در پای لیلایان به خون خفته ی صحرای تفتیده ی کربلا می ریزند، اندکی هم بیندیشند که مبادا راه را به بیراهه پیموده باشند.از همین رو است که می توان موالیان حضرت اباعبدالله(ع) را به دسته های زیر تقسیم نمود:
الف) عزاداران واقعی: که باشناخت نسبتاً کافی ازفلسفه ی قیام عاشورا به عزاداری می پردازند.
ب) عزاداران خرافی: این گروه از عزاداران – که به انحراف نوع اول دچارند-  از ویژگی هایی برخوردارند که طرح آن ها مربوط به موضوع حاضر نمی باشد.
پ) عزاداران غالی: ویژگی این دسته – که به هردو نوع انحراف مبتلاشده اند- عبارت است از:
1- پ) امام حسین (ع) را بالاتراز یک انسان می دانند.
2- پ) واقعه ی کربلا را یک اتفاق فوق بشری می پندارند.
3- پ)حاضرند همه ی پیرایه های بسته شده به واقعه ی کربلا را باورکرده وحتی برای بزرگ جلوه دادن آن پیرایه های دیگری را هم برآن بیفزایند.
4- پ) امام حسین(ع) را تا مرتبه ی خدایی بالابرده وخود را تا رتبه ی سگ آن حضرت پایین می آورند.
5- پ) هرسال فقط یک بارگذرشان به مساجد، حرم ها و مقابرشریفه ی ائمه وامامزادگان(ع) می افتد وآن هم درماه محرم است.
6- پ) تنها عبادت زندگی شان همان اردتی است که دردهه ی محرم به پیشگاه امام حسین(ع)  عرضه می دارند.
7- پ) حاجت خود را به جای خدا از امام حسین(ع)  طلب می کنند.
8- پ) چنان قمه وشمشیر را برفرق و انواع زنجیرها رابربدن خویش می نوازند وخون خود را بی دریغ می ریزندکه اگر مزمت روزگار و محدودیت های اجتماعی نبود، خود وخانواده را درپای امام حسین(ع)  قربانی می کردند.
9- پ) تلف شدن همه ی نماز ها و روزه هایشان به اندازه ی از دست رفتن یک جلسه ی عزاداری تلخ ودردناک نیست.
10- پ) به هیچ پیامبروامامی به اندازه ی امام حسین(ع) عشق نمی ورزند وبرایش سرو دست نمی شگنند.
8- پ) امام حسین(ع) درنزدآن ها به عنوان «اهورا مزدا» ویزید، عمرسعد وشمر درجایگاه «اهریمن» تجسم واصالت یافته اند.
9- پ) آنقدرکه ازامام حسین(ع) حساب می برند ازخدای او نمی ترسندو تنفری که ازیزید ویزیدیان دارند ازشیطان ندارند.
11- پ) خدای این گروه امام حسین(ع) وعبادتشان مراسم سوگواری درماتم شهیدان کربلا- البته به شیوه ای که خود می پسندند- می باشد.
12- پ) سمبل محبت این گروه به امام حسین(ع) درتشکیل دستجات عزاداری، برپایی مجالس روضه و دادن نذری خلاصه شده وهرچیزی که بخواهد مانع انجام این رفتارها گردد- حتی اگر یک واجب شرعی باشد- از نظرآن ها حرام است.
13- تنها «کاست» و «سی– دی» موجود درمنزل و اتومبیل شان مربوط به مداحی (البته به سبک جدید) است.
این گروه – که نگارنده نام «حسین پرست» برآن هانهاده از زمان همگانی ومنسجم شدن هیأت های عزاداری به گونه های مختلف رخ می نموده، امااخیراً بااوج گرفتن بازار مداح سالاری، اجرای «شو»های مذهبی وشیوع بعضی احادیث سست بنیان – که بهشت ومافیها را دربست دراختیار کسانی قرار می دهد که قطره سرشکی درماتم سالار شهیدان افشانده باشد- بازار این گروه نیز رونقی مضاعف یافته و به معضل بزرگ اعتقادی درشمار اندکی ازشیعیان تبدیل شده است. هرچند آسیب عزاداران خرافی برپیکر اعتقادات شیعه وقیام کربلا کم نبوده اما آسیب گروه غالی به مراتب سنگین تر و شکننده تر است. البته تعداد این گروه درمیان عزاداران واقعی بسیار کم است، اما درمقابل زیادی دشمنان و وسعت عرصه ی هجمه ها و سوء استفاده ها، حتی یک اعتقاد نادرست ویک رفتار نابهنجار هم می تواند مستمسکی برای تمسخر، تهاجم وبه زانو درآوردن شیعیان باشد. هرچندگروه غالی وحسین پرست نام و نشان وعلامتی برای شناسایی ندارند، اما جلوه های رفتاری آن ها به گونه ای است که شناختن شان درمیان عزاداران به خوبی امکان پذیراست. البته کاش این گروه یک حسین پرست واقعی بودند! زیرا دراین صورت خود را ملزم به اطاعت از اوامر آن حضرت نموده و رهرو راه ومنش او می شدند درحالی که آنچه می پرستند فقط نام حسین(ع) ولی درحقیقت اسطوره ی برآمده از ذهن خودشان است.اگرفرصتی دست می دادتا به تعدادی از مصادیق رفتاری واشعار ومراثی این گروه اشاره ای می رفت تجلی انحراف حسین پرستی در رفتار آن ها به روشنی قابل تشخیص واستناد بود.
 آسیب یادشده دربالا و نیز آسیب های دیگر،قرن هاست که نهضتی چنین فخیم وارجمند را تهدید می کند؛ اما هیچ مبارزه ی درخوری جزتألیف بعضی کتب مانند کتاب شریف «حماسه ی حسینی» متعلق به علامه ی گرانسنگ استاد شهید مطهری ونیز مقالات وسخنرانی هایی به صورت جسته وگریخته، اقدام دیگری انجام نپذیرفته است.این قصور یا تقصیر می تواند به دلایل زیر صورت گرفته باشد:
الف) کوتاهی متولیان امر: وقتی از «متولیان امر» سخن به میان می آید، دوقشر دراذهان مجسم می شود:
1-    حکومت وحکومتیان
2-    علما ومبلغان دینی
این که حکومت ها تمایلی به تنقیح وپالایش مراسم عزاداری از انحراف وخرافه ندارند، امری کاملاً  طبیعی است.چون قیام امام حسین(ع) یک حرکت سیاسی بوده وهیچ اهل سیاستی با دست خود به تبلیغ یک نضت سیاسی مخالف وانتقادی نمی پردازد.البته بوده اندحکومت هایی که به برپایی هیئات و تکایا همت می گماشتند وخود هم درمراسم عزاداری شرکت می کردند؛ اما این رفتار آن هابه هیچ وجه جنبه ی تنقیحی، تبیینی وتبلیغی برای قیام عاشورا نداشته است.
قشر دوم که - باتوجه به ادعای متولی گری نسبت به موضوعات دینی ومذهبی وعدم وابستگی به حکومت ها- انتظار می رفت به شکلی شایسته با نهضت عاشورا مواجه شود؛ قشر روحانی – به و یژه علمای دینی- بود. به نظر می رسداین قشر هم نتوانسته پا را از مرز اشک وآه فراتر نهاده و تکیه گاه محکم ومتقن علمی وعملی برای ترویج و توضیح فلسفه ی نهضت کربلاباشد. این پدیده معلول عواملی است که برخی از آن ها به ماهیت کار وساختار نهادحوزه علمیه مربوط می شودو پرداختن به همه ی آن ها درحوصله ی این مقال نیست .اما یکی از عوامل- که مربوط به بحث حاضر می شود- عبارت است از تلاش علما درپرهیز از درگیرشدن با حکومت ها ودور ماندن ازلوث سیاست است. پالودن واقعه ی کربلا ازخرافات وایجادگرایش درمردم به شناخت ماهیت آن مستلزم ورود به سیاست، انتقادیامخالفت ازوضع موجود، سردمداری جنبش های ضدحکومتی، زندانی، شکنجه وتبعید شدن وخلاصه ورود به بسیاری از مشکلات دیگر است که این کار از هر کسی برنمی آید. از همین رو بسیاری ازعلما ترجیح داده اند تا آن « زهر ماری » را با میل بخورند اما غضب سلاطین را به جان نخرند.
ب) مردمی بودن آیین عزاداری: چون مراسم سوگواری قیام عاشورا ازآیین های مردمی بوده و توسط معتمدین محلی رهبری می شود؛ لذا نظارت وهدایت متمرکزی برآن وجود ندارد. ازاین رو هرکسی به مقتضای سلیقه ویا مطامع سیاسی یا غیر سیاسی خود چیزی از آن کاسته ویابرآن افزوده است.
پ) مصلحت اندیشی های بی جا: این که مراسم عزاداری شهدای کربلا یک آیین مذهبی است و عزاداران برای پاسداشت نام ویاد امام حسین(ع) به سر وسینه می زنند نبایدمانع آسیب شناسی،  
خرافه زدایی وبرخوردهای اصلاحی نسبت به این قیام حماسی بزرگ شود. زیرا این  مصلحت اندیشی ها نه تنها خدمتی به جنبش سترگ امام حسین(ع) نیست ؛ بلکه باعث تحقیر وبدنامی آن شده وظلم دیگری – بعد ازظلم یزید- برآن جناب است.از سوی دیگر سهل انگا ی دربرابراین آسیب ها راه را برای ورود آسیب های بزرگ تر هموار خواهد نمود. دیروز سایه ی سنگین خرافات بر این قیام افتاده بود، امروز حسین پرستی درحال رواج است و فردا بدعت های سهمگین تری رخ خواهند نمود وفرقه های جدیدتری آتش تفرقه ی مسلمین را شعله ورتر خواهندکرد... که دراین میان بار مسؤولیت علمای دینی، وعاظ، نویسندگان، پژوهش گران و هنرمندان ازهمه سنگین تر است. باشد که زندگی ومرگ ما درخدمت وپیروی از مکتب آن بزرگمرد تاریخ سپری گردد. ان شاء الله




تاریخ : پنج شنبه 89/11/14 | 8:15 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

... در روز هفده شهریور در میدان شهدا آن طوری که معمولا نقل می‏کنند و فیلم ها نشان‏ می‏دهد زن ها بیشتر از مرد ها شهید دادند و این زن ها بودند که در میدان شهدا نشستند و مورد رگبار ظالمانه دشمن قرار گرفتند و چقدر زن در آنجا شهید شد!
   ... این فاجعه 17شهریور نقطه عطف عجیبی در این انقلاب اسلامی بود، یعنی جریانی بود که همان وقت گفته شد که فرماندار نظامی وقت تهران رفت‏ پیش شاه بعد از این تیرباران عجیب مردم که بیش از هزار نفر به شهادت‏ رسیدند و تا سه هزار شهید هم گفته اند و فکر می‏کردند که دیگر انقلاب را خواباندند همانطور که در 15خرداد مشاهده کردید در 15خرداد زنان‏ نقش زیادی نداشتند بعد از 15خرداد یک نوع حالت وحشت و عقب‏ نشینی ولو برای مدت موقت در مردم پیدا شد فاجعه خونین 15خرداد پانزده سال این انقلاب را عقب انداخت بعد از فاجعه 17شهریور که از نظر کشتار از فاجعه 15خرداد مهمتر بود گفتند که فرماندار نظامی وقت‏ رفت پیش شاه و گفت قربان ! تا بیست و پنج سال دیگر خیالتان راحت‏ باشد ولی از فردایش دو مرتبه قضیه شروع شد اگر زن ها شرکت نمی داشتند مطمئناً از فردایش هر زنی دست بچه خودش را می‏گرفت، دست شوهر خودش‏ را می‏گرفت،  می گفت دیگر نمی گذارم از خانه بروی بیرون، ولی از فردایش بیشتر تشویق‏ و ترغیب کردند و ... حرکت موتور انقلاب را شدیدتر و تندتر کرد
    در حدود هفده سال پیش شاید چند ماهی قبل از انقلاب پانزده خرداد، در آبادان می خواستند یک سینما بسازند... علمای خوزستان داد و فریاد کردند که‏ حالا سینما می‏خواهید بسازید چرا کنار مسجد؟ ! آمدند قم و تهران و علما هم‏ شروع کردند به اقدام کردن به انواع مختلف اقدام ها : تلگراف ها، اعتراض ها ، انتقاد ها یکی از روحانیون که مأمور شده بود برود با یکی از مقامات در این زمینه صحبت بکند که آقا آخر این چه مرضی است که شما دارید، خود او برای من نقل کرد که من به آن مقام گفتم آقا ! من فعلا راجع به سینما حرفی‏ ندارم من نمی خواهم به شما بگویم سینما نداشته باشید چون گوش نمی کنید این کارهای شما از نظر خودتان حساب شده است چه منطقی در اینجا دارید؟ .. گفتم ممکن است منظورتان از اینکه سینما ها را اینقدر کمک می‏دهید و امکانات و تسهیلات برایشان فراهم می‏کنید این‏ باشد که جوان ها بروند آنجا و در آن محیط خلوت تعلیماتی به آن ها بدهید و آن ها را سرگرم یکدیگر بکنید برای چه؟ منظورتان اینست که جوان ها اعم از پسر و دختر فیلشان یاد هندوستان سیاست نکند، سرشان گرم عیاشی و عشقبازی ها و معشوقه گیری ها و« بوی فرند» و «گرل فرند» و امثال این ها بشود و آنچنان سرگرم و بی حس این مسائل بشوند که دیگر به فکر سیاست نیفتند...
   ... مسئله آزادی زن را مطرح کردند آیا واقعا این ها می‏خواستند به زن ها آزادی‏ بدهند؟ این ها که یک ذره به مردها حاضر نیستند آزادی بدهند، آیا می‏خواستند به زن ها آزادی بدهند؟ یا نه، دیدند جلوی آگاهی مرد و زن هیچکدام را نمی شود گرفت، بالاخره نمی شود ایران مدرسه‏ نداشته باشد، باید داشته باشد تا کلاس شش هم بخوانند چشم هایشان باز می‏شود، دیپلمه شوند بیشتر چشم هایشان باز می‏شود ولی باید این عنصر را از نظر اخلاقی فاسد کرد که آگاهی نه تن ها به او نتیجه ندهد بلکه نتیجه معکوس‏ بدهد آنوقت آمدند دبیرستان های مختلط تأسیس کردند برای چه؟ هدف چه بود؟ دانشگاه ها که وضع عجیبی داشت...
  .... ولی در این بین ها جریان های دیگری رخ داد و آن اینکه با این فساد اخلاق‏
در میان پسران آگاه و دختران آگاه و بالخصوص در میان خانم ها مبارزه شد، مبارزه عجیب و شدیدی منطقی در میان آمد که خود منطق اسلام بود : ای خانم‏ ! ای زن ! تحصیل بکن، درس بخوان ولی پوشش اسلامی را هم حفظ کن حجاب در اسلام زندانی شدن زن نیست...
‏   ... ای زن! تو باید پوشش داشته باشی و فلسفه پوششت هم اینست تو نباید خودآرایی بکنی شرکت زن در مجامع به معنی اختلاط با مرد نیست این همدوشی‏ که این ها می‏گویند کلک و حقه است تو می‏توانی عفاف و پاکی خودت را حفظ کنی، پوشش اسلامی خودت را حفظ بکنی، آگاهی خودت را هم به دست آوری‏ شما دیدید که در طول این چند سال کم کم قشری به وجود آمد از خانم های‏ تحصیلکرده بدون آنکه در دام فساد اخلاق گرفتار شوند یعنی قشری خانم به‏ وجود آمد هم آگاه و هم پاک در پسرها هم همینطور، یعنی متقابل بود امکان‏ ندارد پسر فاسد باشد و دختر درست پسرها و دخترهای ما آگاهی و پاکی را توأما به دست آوردند یک آدم آلوده کثیف شهوتران، چه پسر و چه دختر نمی تواند از او مجاهد به وجود بیاید مجاهد مخلوق آگاهی و پاکی هر دو است یک روح آگاه و پاک می‏تواند مبارز و مجاهد باشد..
    پیغمبر اکرم در مسجد مدینه، زن ها را اجازه می‏داد می‏آمدند، مرد ها را هم اجازه می‏داد می‏آمدند زن ها را منع نکرد ولی یک دفعه فرمود ای‏ کاش ما برای خانم ها در دیگری از مسجد باز بکنیم (دلش نمی خواست که‏ زن ها و مرد ها از یک در داخل و خارج شوند به یکدیگر تنه می‏زنند، فساد از همین جا پیدا می‏شود) که بعد باب النساء را ساختند و الان هم در همان محل‏ در مسجد مدینه دری هست به نام باب النساء که مخصوص زن ها است زن ها و مرد ها می‏آمدند در مسجد پیغمبر، پای وعظ پیغمبر می‏نشستند، وقتی که خارج‏ می‏شدند چون کوچه های مدینه تنگ بود ازدحام جمعیت می شد، زن و مرد با یکدیگر مخلوط می‏شدند، مرد جوان بود، زن جوان بود، احیاناً  به یکدیگر تنه می‏زدند فرمود بهتر اینست که زن ها از وسط حرکت کنند مرد ها از کنار یا شاید عکسش را فرمود پیغمبر اکرم خوش‏ نداشت که این حرکت به صورت اختلاط باشد منطق صحیح همین است. بنابراین شرکت زن در فعالیت های اجتماعی ملازم اینست که در شرائطی که‏ فتنه انگیز است مثل ازدحام ها [اختلاط نباشد و حریم رعایت شود] البته‏ در غیر ازدحام اشکالی ندارد مثلاً در اتوبوس زن ها نشسته اند، مرد ها هم‏ نشسته اند، ازدحام نباشد اشکالی ندارد...
کتاب «پیرامون جمهوری اسلامی» - علامه شهید مرتضی مطهری




تاریخ : سه شنبه 89/11/12 | 2:23 عصر | نویسنده : علی رضائی | نظر