«یک نفر از اشخاصى که میل ندارم اسمش را بیاورم، گفت آقا سیاست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فریب، نیرنگ، خلاصه پدرسوختگى! آن را شما براى ما بگذارید! گفتم: ما از اوّل وارد این سیاست که شما مىگویید نبوده ایم.» امام خمینی صحیفه امام، ج 1، ص 269
با دستگیری امام خمینی و سرکوب قیام 15 خرداد 1342، ایشان را ابتداء به باشگاه افسران تهران بردند، اما ساعاتی بعد به بازداشگاه پادگان قصر، و در چهارم تیرماه42 به بازداشتگاه پادگان عشرتآباد منتقل نمودند. در این مکان، سر لشگر پاک روان، رئیس ساواک، در دیدار با حضرت امام(11 مرداد) گفت: «... لازم است به عرض برسانم که سیاست یعنی کلک و نیرنگ؛ سیاست یعنی دروغ و تزویر؛ سیاست یعنی حقه بازی؛ و خلاصه سیاست یعنی پدر سوختگی، و این کارها مربوط به ماست و مرجعیت و روحانیت نباید خود را به این امور آلوده سازد و در سیاست دخالت نماید.»
امام خمینی در پاسخ به گفته های آقای پاکروان، چه در زندان(11 مرداد 42) و چه پس از آزادی و تشریف فرمایی به قم( در تاریخ 21 فروردین 43، جمله بالا) فرمود: «ما در سیاستی که شما معنی می کنید از اول دخالت نداشته ایم» و نمی خواهیم دخالت کنیم، این سیاست و حکومت داری ارزانی خودتان!
این پاسخ چکیده بینش حضرت امام نسبت به رابطه دین وسیاست است. واقعاً کسانی که با توسّل به رهنمودها و بیانات کثیر امام در باب رابطه دین و سیاست و دخالت روحانیت در سیاست و رمز و رموز حکومت داری، نظراً و عملاً قلمفرسایی کرده یا سخن گفته و می گویند و یا بار حکومت را به دوش کشیده یا می کشند به این امر توجه کرده اند که نظر امام، یا در واقع نظر اسلام در این رابطه چیست؟ کدام سیاست مدّ نظر است؟ آیا سیاست و ریاستی که در آن، حتی با هدف پیشبرد اسلام و نظام اسلامی و به دفاع از ولایت، دروغ، نیرنگ، ریا، و خلاصه بی تقوایی با شد! مورد تأیید دین و مذهب و امام خمینی است؟ قطعاً اینگونه نیست. یقیناً برداشت ائمه معصومین(ع)، بویژه امام علی(ع) و امام خمینی از سیاست به معنای پدر سوختگی آن نیست.
در خاطره ای، یکی از نزدیکان حضرت امام می گوید: روزی یکی از نیروهای حفاظتی امام، از آقا سؤال کردند که؛ ما بعضی روز ها در خیابان، زنان بد حجاب را می بینیم، آیا برای رعایت کردن حجابشان می توانیم ضمن تذکر، به آنها بگوییم که اگر حجابت را درست نکنی می برمت کمیته [نهاد رسیدگی به این امور در دهه اول انقلاب]؟ ایشان می گوید: حضرت امام سؤال کرد آیا واقعاً قصد بردن داری؟ پاسدار جواب داد: نه، برای ترساندن. امام پاسخ داد: نه خیر، حق این کار را نداری، دروغ گفتن حرام است و برای رعایت حجاب دیگری که نباید به دروغ متوسل شد.
مختصر نوشته را با جمله دیگر از امام به پایان می بریم که می فرماید: «تقوا برای همه لازم است و برای کسانی که متصدی امور کشور هستند لازمتراست... متصدیان امور به حسب تصدی که دارند، اگر خدای نخواسته تقوا نداشته باشند، این به همه کشور سرایت می کند، همه کشور را یک وقت- خدای نخواسته- به باد می دهد و لهذا برای آنها اهمیت تقوا بسیار بیشتر است تا برای اشخاص.»
آورده اندکه استادی شاگردانش را امر بفرمود که هر کدام، جملات ذیل را ده بار بر لوح خویش بنگارند و فردا به پیشگاه او آورند.
دروغگو دشمن خدااست. / تقلب کار خیلی بدی است. / خودسری نوعی خیرهسری است. / همیشه دو ضرب در دو چهار می شود. / بد اخلاقی کار ناپسندی است. / ریا باعث سوختن ایمان است.
فردا همه شاگردان، مشق خویش به حضور استاد ببردند و به هدایتش گرد نادانی از چهره بستردند جز یکی از آنان که لوحش از هر حرف و نقشی خالی بود. استاد او را بفرمود: ای شاگرد! چرا چون گذشته بر نبشتن مشق خویش تعلل همیورزی؟ که چون بر این سیاق مداومت کنی، عاقبت یا سوپور شوی یا درزی. شاگرد به تندی جواب بداد: ای استاد! من خود نخبه، و چه بسا سر آمد نخبگانم. مرا بر این مشقها نیاز نباشد.
****
سال ها از این موضوع بگذشت و این شاگرد بر همان شهر حاکم شد. روزی که با خدم و حشم فراوان از میدان شهر همیگذشتی، چشمش به استاد پیر خویش بیفتاد و پس از سلام به تمسخر بگفت: ای استاد! حال که مرا خلعت حاکمیت به بر باشد و تاج سروری به سر، باز هم باید آن مشق نانوشته را بنگارم؟ استاد پس از مکث و نیشخندی بگفت: هم آن مشق و هم جملهای را که اکنون همیگویم را هزاران بار بر لوح جانت بنگار و به خاطرت بسپار. و آن جمله این باشد:«ادب مرد به زدولت اوست»
1388/3/25 (ازوبلاگ نیشتر)
- سالها پیش در یکی از ملاقاتهای رهبر انقلاب، فردی از ایشان تقاضا نمود چفیهای که به گردن آویخته از باب تبرک به او هدیه نماید؛ خوب طبیعی است که ایشان هم با بزرگواری، و تبسم تقاضای او را پذیرفت. اما پخش چنین وقایعی از تلویزیون موجب گردید که رفتهرفته اینگونه از تقاضاها به رفتاری متداول میان مردم تبدیل شود و بسیاری از آنان در دیدار با رهبری یا چنین تقاضایی را به زبان آورند و یا آنکه در دل آرزو نمایند. گویا در دیدار با رهبری، هیچ منظور دیگری غیر از دریافت چفیه وجود ندارد ...
- از زمانی که خود را شناختهایم!!! در مجالس و محافل ما شیعیان!! هرگاه ذکری از اهلبیت و معصومین که پیشوایان مذهبی ما هستند به میان میآید، به صورت تلقینی، به یاد حوایج و آرزوهای خود میافتیم، حتی در ایام مصیبت آن بزرگواران، ذاکران و مداحان، نشانه قبولی عزاداری ما را برآورده شدن حاجات میدانند. گویی امامان ما فقط برای برآوردن احتیاجات آفریده شدهاند؛ به ویژهبرنامههای مذهبی تلویزیون نگاه کنید، تلهفیلمهایی که تنها دستمایه آنها برای تدوین فیلمنامه، ارائه معجزه از سوی امامزادگان گمنام روستاهای دوردست میباشد اکنون به رویهای معمول و متداول تبدیل شدهاند و ...
- خداوند، قرآن را "تبیاناً لکلّ شیء" دانسته است؛ خوب طبیعی است که این تبیان بودن در راستای هدف از نزول کتاب آسمانی است که همانا سعادت انسان است. اما در برداشتی سطحی و نادرست، حتی بسیاری از عالمان (و به قول استاد ما جناب آقای وحید خراسانی) این "عوام از خواص"، مدعی شدند که تمام علوم در قرآن وجود دارد، و در این راه کوشیدند تا به استخراج علوم از قرآن بپردازند و ...
میبینید که چه آسان راه گم میشود و چراغهای افروختهای که راهنمای بشر هستند به جای آنکه برای ادامه دادن راه استفاده شوند، توسط انسانها، و در اثر جهل و خرافهگرایی، تبدیل به متاعی برای درجا زدن و توقف میگردند و ...
سوگنامه امام علی در فراق پیامبر
علی وارد قبر گردید، چهره مبارک پیامبر را گشود. قطرات درشت اشک مانع از آن میشد که دیدگان حضرتش چهره دوست و حبیبش را درست ببیند. چه لحظه دردناکی است. شعاع دید على از لابلاى پرده اشک گذر کرده خود را به چهره حبیبش مى رساند تا آخرین وداع را بنماید. او در این لحظه ناچار است همه وجود خود را به خاک بسپارد. چه واجب دردناکى است که رگهاى قلبش را پاره میکند. او خود رابراى هجرانى ابدى آماده مى کند. با نگاهى اشک آلود و آمیخته با حسرت که نمىتواند حتى یک لحظه به جانب دیگر بکشاند ، اندوه بزرگ خود را اینگونه ابراز مى دارد:
بأبى أنت واُمى یا رسول الله لقد إنقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النبوة والنبأ و إخبار السماء. خصصت حتى صرت مسلیاً عمن سواک و عممت حتى صار الناس فیک سواء. و لو لا أنک أمرت بالصبر و نهیت عن الجزع، لأنفدنا علیک ماء الشئون و لکان الداء مماطلاً و الکمد محالفاً و قلا لک. و لکنّه ما لایملک رده و لایستطاع دفعه ، بأبى أنت و امى اذکرنا عند ربک و اجعلنا من بالک.
پدر و مادرم فدایت اى رسول گرامى! با مرگ تو رشته نبوت گسسته گشت. و گزارش دادن از آسمان و اخبار آن بریده شد که با مرگ هیچ کس چنین نشده بود. به مصیبت خود یک ویژ گى داده اى و آن این که مصیبت تو موجب تسلیت است. (یعنى آن قدر مصیبت و اندوه بزرگ است که مصایب دیگر در مقابل آن ناچیز است) و به آن عمومیت داده اى (یعنى همگان به سوگت نشسته اند) اگر نه این بود که به ما دستور داده اى صبر پیشه سازیم و جزع نکنیم آنقدر بر تو مى گریستیم تا سرچشمه اشکمان خشک گردد و اندوهمان پیوسته و مدام باشد. این درد جانکاه براى همیشه همراه من خواهد بود. و این همه در مصیبت تو اندک است. پدر و مادرم فداى تو باد ما را نزد خدایت به یاد آور و در خاطر خود نگه دار.
سپس فرمود:
نفسى على زفراتها محبوسه یا لیتها خرجت مع الزفرات
لا خیر بعدک فى الحیاة و إنما أخشى مخافة أن تطول حیاتی
نفسِِ من در کنار آه اندوه بارش حبس شده است
اى کاش همراه آهی عمیق، نفس من از بدنم خارج مى گشت
پس از تو در زندگى دنیا خیرى نیست و من میترسم که عمر من طولانی شود
«حسین بیش از آنکه تشنه آب باشد، تشنهی لبیک بود؛ اما افسوس که به جای افکارش، زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین درد او را بیآبی نامیدند».
این جملهای است از دکتر شریعتی که معمولا در ایام عاشورا و اربعین، میان قشر روشنفکر به صورت پیامک مبادله میشود. اصل این کلام، مانند بسیاری از دیگر سخنان دکتر شریعتی، درست و منطقی است؛ اما نتیجهای که از سوی این افراد بر آن مترتب میشود درست و منطقی نیست. ثمره این نوع مغالطهها نیز این میشود که برخی از متدینین ما ضمن مخالفت با مجالس عزاداری، افاضه میفرمایند که: «امام حسین قیام نکرد که ما بعد از گذشت n سال، زندگیمون رو تعطیل کنیم و فقط گریه کنیم.» خوب البته این حرف هم درسته اما...
واقعیت این است که دو سر این طیف را افراط و تفریط در بر گرفته است و هر کدام، نیمه خالی لیوان طرف مقابل را میبیند. شاید در تاریخ، انسانهای زیادی با لب تشنه و یا زخمهای بسیار، جان داده باشند، و طبیعی است که این موضوع، به خودی خود، شاخص برتری نخواهد بود اما مردانی در تاریخ بودهاند که بر سر عقیده و ایمان خود از جان گذشتهاند و در فرازهایی از تاریخ این از جانگذشتگی موجب نثبیت دین حق و تمایز باطل گردیده است. و حسین را هم افکار و عقایدش، و آزادگی و حقانیتش به مسلخگاه عشق کشانید.
حدیث زخم و عطش و شهادت و اسارت و در یک جمله "داستان کربلا"، همگی نشانههایی است برای آنکه «ره گم نکنیم» و چه زیبا در کلام آن فرزانه جلوهگر شده است که فرمود: «این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است». روشن است که مجالس عزاداری امام حسین (علیهالسلام) تا زمانی ارزشمند است که فلسفه وجودی آن، یعنی همین احیاگری دینی و زندگیبخشی اجتماعی، حفظ شود؛ اما اگر خود گریه و سفره، بهعنوان اصل قرار بگیرند، آنوقت راه برای تحریف ماجرای عاشورا باز میشود؛ داستانهای دروغ، علم و زنجیر، شخصیتهای تخیلی و ... همگی زاییدهی این "گمراهی" است؛ زاییده این توقف در اشک و گریه، و بازماندن از هدف اصلی است. و سخن گفتن در این وادی، بسیار سخت است چرا که بازار تعصب و غلو گرم است، و تشنگان حقیقت اندک.
اربعین شهادت امام حسین (علیهالسلام)، تسلیت باد
از محضر تمام دوستانی که به این وبلاگ سر میزنند بابت سیاسی شدن بیش از حد وبلاگ، پوزش میطلبم. از نویسندگان وبلاگ هم خواهش میکنم که لطفا تمام دین ما را سیاسی نکنند (البته این خواهش، با عبارت "سیاست ما عین دیانت ما" منافاتی ندارد). امیدوارم با تلطیف فضای وبلاگ، بکوشیم تا سهمی شایسته در ایجاد آرامش اجتماعی داشته باشیم.
«نباید ماها گمان کنیم که هرچه مىگوییم و مىکنیم کسى را حق اشکال نیست. اشکال، بلکه تخطئه، یک هدیه الهى است براى رشد انسانها.» امام خمینی
جناب آقای احمدی نژاد، اخیراً(مندرج در روزنامه های چهارشنبه 7 بهمن) ضمن اعتراض به توقیف و بستن بعضی نشریات و جراید، مطالب مهم و ارزشمندی را بیان و از نقد و انتقاد در کشور استقبال کرده اند. ایشان با اعتراض به عملکرد قوّه قضائیه! گفته اند: «... بنده این بگیر و ببندها را قبول ندارم... این قبیل برخوردها را قبول نداریم و معتقدیم این رفتارها نشان دهنده روحیّه دیکتاتوری است... صرف یک انتقاد که نباید با افراد برخورد شود...». ما نیز این را به فال نیک گرفته و با تمسّک به فرمایشات امام علی(ع) و بیانات امام خمینی، یک نیمچه انتقادی را خدمت آقای احمدی نژاد اهدا می کنیم، انشاء الله که مقبول افتد و موجب اقدامات انسان دوستانه حواریّون ایشان نگردد!
در زمانی که هرج و مرج بر جامعه مصر سایه افکنده و مخالفان و معارضان به تحریک معاویه آنجا را به آشوب کشانده و کار امیر وقت آن ولایت (محمد پسر ابی بکر) نیز آشفته گردید، امیرالمؤمنین علی(ع)، مالک اشتر را (که در مقام و منزلت او همین بس که خود امام علی فرمودند: مالک نسبت به من چنان یار است که من رسول خدا را مددکار بودم) به ولایت مصر و شهرهای تابع آن گماشته و با فرمانی روانه آنجا کرد، فرمود: «من تو را به بلادی می فرستم که پیش از تو دستخوش دگرگونیها گردیده و حکومتهایی که برخی از آنان عادل و بعضی دیگر ستمکار بودند در آنها جریان افتاده است، پس بدان! مردم در کارهای تو چنان نگریسته و قضاوت می کنند که تو در کارهای والیان و حاکمان پیش از خود می نگری، و در باره تو آن گویند که درباره آنان می گویی»
بالطبع محتویات این دستور اکید و اصرار شدید امام علی(ع) برای مالک که می رود مدیریت یک جامعه بسیار بزرگ را بدست گیرد که دارای تاریخی کهن و با اهمیتی است، اختصاص به جامعه مصر در آن دوران ندارد، بلکه طرق مدیریت همه انسان ها را در همه شرایط و موقعیت ها و همه دوران ها ارائه می نماید و برای ابد پایدار است. به قول مولانا:
زان بظاهر کوشد اندر جاه و حکم تا امیران را نماید راه و حکم
تا بیاراید به هر تن جامه ای تا نویسد او به هر کس نامه ای
تا امیری را دهد جان دگر تا دهد نخل خلافت را ثمر
با این مقدمه و با توجه به بیانات و نظرات آقای احمدی نژاد در چند سال گذشته نسبت به حاکمان و عملکرد دولت های پیشین جمهوری اسلامی ایران، چند پرسش و ابهام برای هر کس پیش می آید که:
آیا این درست است در هر کوی و برزنی، پیش هر کس و ناکسی زبان گشوده و مدیریت 30 ساله انقلاب را زیر سؤال ببرید؟ آیا صحیح است همه نواقص و مشکلات را به دولت های گذشته نسبت داده و توهین نمایی و عملکرد آنان را خیانت بدانی؟ این از بین بردن اصل و ریشه نیست؟ شما که بُن و ریشه و تنه اصلی را با تبر زبان و کنایه ضربه زده قطع می کنید، چطور انتظار دارید از همان ریشه و تنه شاخه های تر و تازه روییده و ثمر دهد؟ شما یا حواریون جنابعالی که بی محابا بر گذشته پر افتخار سی ساله نظام می تازید، نباید انتظار داشته باشید نخبگان و مردم آگاه و فهیم ایران مدیریت و کارهای دولت شما را دربست قبول کنند و هیچ نگویند! از قدیم گفتند: هر آنچه کاشتی، برداشتی. همان گونه که به دولت های قبلی بنگری به شما هم می نگرند! آنگونه که به آنان می تازید به شما هم می تازند و خواهند تازید! به فرمایش امام علی(ع): «مالکا؛ راه برو تا بتوانی راه ببری». کسی که خود راه رو نباشد، چگونه می تواند راهبر باشد. تخریب نکن تا تخریبت نکنند! توهین نکن تا توهینت نکنند! زخم زبان نزن تا زخم زبان نشنوی! جمع کثیری از مخالفان و منتقدان خود را خس و خاشاک و بزغاله نخوان تا ...
البته، همانطور که حضرت امام (ره) فرمودند، انتقاد و حتی تخطئه خود یک هدیه است و کسی منکر آن نیست، چه نسبت به اشخاص باشد و چه نسبت به عملکرد دولت ها، اما راه و رسمی دارد، اصول و منطقی دارد. منصفانه و در بستر و جایگاه خود باشد، نه به صورت عوام فریبی و حدس و گمان!
در نهایت، از خداوند می خواهیم که هیچ وقت کشور و نظام جمهوری اسلامی را دچار افرادی نکند که امام علی(ع) اینگونه توصیف می کند:
«بیم آن دارم که حکومت این امّت به دست احمق ها و تبهکاران آن بیفتد، در نتیجه مال خدا را ما بین خود به جریان بیندازند و دست به دست گردانند و مردم را بردگان خود قلمداد کرده و با انسان های صالح و دلسوز به پیکار برخیزند و فاسقان را یار غار خویش سازند»
دوستان عزیز! خوانندگان محترم! نیاز به توضیح و تفسیر نیست. خود بخوانید و قضاوت کنید. آنچه ذیل آمده است، قطره ای است از سخنان و نظرات بنیانگذار جمهوری اسلامی در راستای حفظ اسلام و نظام و انقلاب و رعایت حق و حقوق افراد و اشخاص. آنهم در اوایل انقلاب که هنوز انقلاب و نظام نوپای اسلامی تثبیت نشده و همه گروه ها و احزاب و معاندین و معارضین و مخالفین آزادانه و گاه مسلّحانه در کشور حضور همه جانبه دارند. ایا اینگونه عمل می کنیم؟ آیا اینگونه عمل می کنند؟ آیا اینگونه عمل می شود؟ این ظلم در حق امام نیست که ظاهراً، به نام پیروی از او و حفظ انقلاب و نظام اسلامی زبان به حرفی باز و دست به هر کاری زده می شود؟! بگذریم، سخن دوست از هر چیز خوشتر است:
«همچو نباشد که خداى نخواسته هر که هرکارى کرد، یا هر که هر چه شنید، فوراً پاسبان برود دم در خانهاش! پاسبانها نباید بروند خانه مردم، مگر با دستورى که از طرف دادستان، از طرف دادگاه صادر مىشود. روى موازین شرعیه، رفتن در حِرْز (حریم و خانه مردم) مردم خلاف شرع است ..
اهانت کردن به یک آدمى، ولو این آدم هم خودش یک آدم مخالفِ مثلًا چه باشد، باز حق اهانت نیست. این حق است که جزایش را به او بدهند، دیگر اهانت چرا به او بکنند؟ رفتن منزل، به خانوادهاش تعرض کردن، به بچه هایش تعرض کردن، اینها امورى است که نباید بشود. ما مىخواهیم اسلام باشد، ما نباید یک کارى بکنیم که بگویند که دادگاهها در زمان طاغوت هم این کارها را نمىکردند! خوب، به ما مىگویند این حرفها را، ما چه مىدانیم. باید شما آقایان علاج بکنید مسئله را. اگر مىتوانید علاج بکنید، علاج بکنید... قدرت ندارید بروید جلو بگیرید، خوب، ممکن است کنار بروید. در هر صورت، مسئله مسئله مهم است... باید همه- چه قضات، چه دادستانها، چه پاسبانها، چه پاسدارها، و چه کمیتهها- همه اینها باید روى موازین شرع عمل بکنند. البته پاسدار، حق ندارد بدون اینکه قاضى یا فرض کنید دادستان اجازه به او بدهد کارى بکند. وقتى هم به او امر کرد، باید انجام بدهد؛ حق ندارد تخلف بکند... حالا که ما انقلاب کردیم باید هرج و مرجى باشیم؟! خوب، انقلاب کردیم؛ انقلاب که نباید هرج و مرج باشد. انقلاب روى موازین اسلام باید باشد. نباید ما یک کلمه «انقلاب» بگذاریم و هر کارى دلمان مىخواهد بکنیم بگوییم که انقلابى است! انقلابى یعنى چه؟ مگر اسلام عوض مىشود در انقلاب؟! اسلام همان اسلام است. شما یک قدرت طاغوتى را کنار گذاشتید؛ حالا اسلام را مىخواهید پیاده بکنید، احکام اسلام را مى خواهید پیاده بکنید؛ باید با تمام احتیاطات لازم، با تمام دقتهاى لازم، در این امور بررسى بشود یکوقت یک بیگناهى خداى نخواسته، روى یک مقاصدى که یک کسى ممکن است داشته باشد بیاید تهمت به او بزند، خداى نخواسته یک آدم بیگناهى چى بشود. و امروز هم همین طور که ملاحظه مىکنید روز تهمت است! من نمىدانم چه جور شده است که هر که به هرکس دلش مىخواهد هر چى مىگوید! نمىداند که تهمت زدن به مؤمن جزایش چه هست پیش خدا. نمىداند غیبت کردن از مؤمن چى هست. نمىداند که هتک حرمت مؤمن، هتک حرمت اللَّه است، اینها را نمىدانند. هر که هر چه دلش مى خواهد، حالا به هرکس، نه به یک نفر، نه به دو نفر، به اشخاص متقى تهمت مىزنند!... آخر چرا باید انسان اینطور باشد. حالا افتادند به جان یک قشر دیگر. یک نفر آدمى راکه من بیست و چند سال است از نزدیک مىشناسم، او پیش من درس خوانده، با من معاشر بوده، من همه چیزش را مىدانم، حالا افتادند به جان مثل آقاى دکتر بهشتى (4). آقاى دکتر بهشتى را از او مىترسند اینها، براى اینکه یک فرد لایقى است؛ و اینها نمىخواهند اینطور افراد باشند؛ مىخواهند یکى یکى [هتک کنند] نوبت همهتان شاید برسد! یکى یکى، هرکس را یک جایى ببینند، یک کارى انجام مىدهد مىخواهند هتک حرمتش بکنند، یا ساقطش بکنند... خوب، این مردمى که براى اسلام کار از آنها مىآید یکى یکى را کنار بگذارم، کنار بگذارند، و همه را خلع سلاح بکنند، آن وقت کى دیگر باقى مىماند؟...
بیجا براى اشخاص یک چیزهایى مىگویند، باید احتراز بکنند. مع الأسف در بین جوانهاى ما هم اشخاصى هستند زودباور. به مجرد اینکه مىگویند فلانى بله، امریکایى است، مىبینیم که یک عده از جوانها هم باورشان مىآید که امریکایى است! فلانى انگلیسى است. برنامه خود امریکاییها و انگلیسیها این است... الآن هم اشخاص صحیح را خود آنها تزریق مىکنند یا عمال آنها تزریق مى کنند که بگویید این امریکایى است. مع الأسف بعض از اشخاص هم که حسن نیت دارند، سوء نیت ندارند، باورشان مىآید و آنها هم مىگویند این مطلب را، بدون اینکه بررسى بکنند. ... چرا باید مسلمان اینطور باشد؟ چرا باید یک مسلمى را [هتک حرمت کنند] مىخواهند هتکش کنند، یک کسى را که مىخواهند ضایعش کنند، براى اینکه نتواند خدمت بکند به اسلام...
که به درد ما مىخورد، به درد اسلام مىخورد؛ و خدمت کرده است... فردا به شما هم مىگویند به آنها هم مىگویند، تا کى نوبت ما هم برسد! مسئله اینطورى است. مىخواهند اینها اصلًا خلع سلاح کنند ما را. یکى یکى کنار بروند، کنار بروند، کنار بروند، چه بماند؟ آنها بمانند که مفسدند و فاسد هستند ..
جوانهاى دانشگاهى بدانند این معنا راکه اینهایى که در دانشگاه مىآیند تبلیغات سوء مى کنند واز اشخاص مثلًا محترم آبروریزى مىکنند نظر سوء دارند. اینها مىخواهند که این نهضت به آخر نرسد. اینها مىخواهند که همان مسائل برگردد. باید دانشگاهیها توجه به آن بکنند و سایر قشرهاى ملت باید توجه به این معانى بکنند ..
من امیدوارم که نتوانند این قشرهاى فاسد یک صدمه اساسى به نهضت ما بزنند»
صحیفه امام، ج 10، ص 274
آنچه در زیر می خوانید گزارش سفر یکی از ر?سا است به یکی از کشورها که توسط یکی از خبر نگاران به دست مارسیده است.
همین چند روز پیش مسافرتی داشتیم به کشور قدرتمند« ونوس ذوغولا». رئیس جمهور این کشور که اسمش آقای « ویکتور هوگو چای وز »است ؛ هیکلی دارد به این هوا...! ما با هم دوست هستیم و سعی می کنیم زود به زود سری به هم بزنیم .
در سفر اخیر وقتی از هوا پیما پیاده شدیم ، به من گفتند که عده ای منتظر هستندتا با شما ملاقات کنند.وقتی به دیدن شان رفتم دیدم تعدادی از پیر زن ها صف کشیده اند و می خواهند شیر بگیرند و عده ی دیگری هم در کنار آن ها – البته کمی دور تر – زنبیل گذاشته و منتظر نشسته اند. به آقای رئیس جمهور گفتم: قیافه ی این ها برایم آشنا است. احتمالاً عکس یا فیلم آن ها را در تلویزیون دیده ام .
آقای رئیس جمهور گفت: ای آقا...! مگر نمی شناسی؟ این ها سران کشور های غربی هستند.
گفتم: پس اینجا چه کار می کنند؟
گفت: این ها نوبت گرفته اند تا با شما رابطه بر قرار کنند .
گفتم : چرا اینجا؟
گفت: چون تو در بین تمام کشور های دنیا فقط به ما افتخار می دهی و به کشور ما مسافرت می کنی؛ این ها آمده اند تا من برای شان شفاعت کنم.
گفتم: نه،نه! خدا به دور! صد سال سیاه! آن ها عددی نیستند.سگ کی باشند که من تحویل شان بگیرم. یادمان نرفته است که در طول تاریخ چه بلاهایی به سر ما آورده اند. از قدیم الایام به دنبال نفت و گاز و معادن ما بوده و هستند. اخیراً هم هدف شوم تری اضافه شده و آن جلوگیری از ظهور آقا امام زمان است. من ممکن است در مقابل بردن نفت وگاز مملکت کوتاه بیایم،کما این که الآن هم در حال انفاق کردن نفت وگاز به بعضی از کشور ها هستیم؛ اما از کنار موضوع آقا امام زمان نمی شود به سادگی گذشت.بنا بر این من با آن ها هیچ حرفی ندارم. مگر این که توبه کنند و هر کدام شان از روی دعای « اللهم عجل لولیک الفرج ... » تا آخر صد بار- خوش خط - بنویسند و به من تحویل دهند.
در حالی که باهم صحبت می کردیم به طرف پیر زن ها رفتیم وچند جعبه شیری که در کشور ما مازاد برمصرف بودو برای انفاق برده بودیم؛بین آن ها توزیع کردیم.پیر زن ها خیلی خوشحال شدند و گفتند: خدا به تو خیر بدهد ننه! الهی که بروی مکه! بعد یکی از پیرزن ها نزدیک آمدو گفت: آقای «رئیس»! از زمانی که تو با رئیس جمهور ما آقای « ویکتور هوگو چای وز» رفیق شده ای ؛ او برای ما چند دستگاه خانه ساخته.معلوم است که تو روی او تأثیر خوبی گذاشته ای.
گفتم: باید هم به شما خدمت کند.چون در سفر اخیر، به مشهدرفته و مشهدی شده.در سفر بعد هم اگر رابطه مان با عربستان بدتر از این نشده باشد، هماهنگ می کنیم که به مکه برود. حاجی هم که بشود ، وضعتان توپ می شود. هر وقت هم کوتاهی کرد بگویید تا من گوشش را بکشم.
پیر زن خوشحال شد و خواست دست مرا ببوسد که من نگذاشتم.البته زرنگی کردم وفوری دست او را بوسیدم. در همین حال یک بچه ی یک- یک و نیم ساله دوان دوان به طرف ما آمد و به پیرزن گفت: مادر بزرگ ! آقای «رئیس» اینجا چه کار می کند؟
گفتم: پسرم! مگر تو مرا می شناسی؟
بچه گفت: اولاً من دخترم. ثانیاً مگر کسی در دنیا وجود دارد که شما را نشناسد؟
خلاصه دیدار خیلی خوب و لذت بخشی بود. اما وقتی ما را از پیرزن ها جدا کردن و خواستیم برویم، آقای رئیس جمهور خیلی آرام به من گفت : آقای «رئیس» ! فکر می کنم چیزی را فراموش کرده اید.
گفتم:چی؟ مگر جلسه ی دیگری با حضور پیرزن ها گذاشته اید؟البته اگر بتوانید با نخبه های شان یک نشست صمیمی بگذارید، من حاضرم با آن ها صحبت کنم و شیوه های مدیریت بر دنیا را – مو به مو - برای شان تشریح کنم.
گفت: نه آقا! منظور من سران کشور های غربی است که مدت ها است منتظر شما هستند.
گفتم:برای شان خوب است. انتظار کشیدن باعث می شود تا با فلسفه و ماهیت انتظار آقا امام زمان آشنا شوند.
گفت: آخراین ها گفته اند اگر به خواسته شان توجه نشود می روند در کشور سوریه بست می نشینند واگر نتیجه نداد، به ناچار حلقه ی محاصره ی اقتصادی را تنگ تر می کنند.
گفتم: بی خیال ! اقتصادمان کجا بوده که بخواهند حلقه ی محاصره اش را تنگ تر کنند. بگذار آن قدر محاصره را ادامه دهند تا محاصره دان شان پاره شود.
ضمناً در این سفر دیدارمحرمانه ای هم با آقای «چای وز» داشتیم.البته خیلی از موضوعات جلسه را نمی شود مطرح کرد اما یکی از مواردش این بود که ایشان به من گفت:آیا از قطعنامه ی اخیر آژانس - که علیه شما صادر شده – نمی ترسی؟
گفتم: ترس...؟ترس را نشانم بده تا شیرجه بروم توی شکم اش.بعد از تهدیدآن ها،قصد کرده ایم طی چند ماه بعد 12 سایت دیگر هم راه اندازی کنیم.
گفت:اَ اَ اَ اَ ... چه قدر زیاد!
گفتم کجایش را دیده ای ! اگر بخواهند تحرکی علیه ما انجام دهند،12 سایت را به 24 سایت تبدیل می کنیم و همین طور تصاعدی بالا می رود.البته چون ما یک دولت قانونمند هستیم، احتمالاً خبر راه اندازی سایت ها را یک سال پیش به آژانس داده ایم.
گفت: شما که در تأ مین سوخت – حتی - یک سایت مانده اید؛ بااین همه سایت چه کار می کنید؟
گفتم: وقتی آن ها به ما بنزین ندادند، چه کار کردیم؟ ... از شما به قیمت خیلی خیلی ارزان خریدیم.تولید سوخت هسته ای هم کار سختی نیست.من فکرش را کرده ام.بنزین را از شما می خریم .گاز را هم که خودمان داریم .در مورد کیک زرد هم سفارش داده ام قنادی سر کوچه مان چند کیلو تهیه کند. به نظر من اگر این ها با هم مخلوط شود چیز خوبی از کار در می آید.آن وقت من و تو می توانیم باهم با دنیا بجنگیم و همه را نابود کنیم.
(برکرفته از وبلاگ نیشتر)
این گزارش که یک روز بعد از اغتشاشات اخیر تهیه شده بود به خاطربروز اختلال در فضای اینتر نتی توسط استکبار جهانی - که در راستای سیاست از بین بردن آزادی مطلق بیان در ایران انجام شده بود – بسیار دیر به نظر شما می رسد. از این بابت ما را ببخشید
روز اول برج دوم:
امروزعده ای اغتشاشگر بی دین درچند خیابان اقدام به راهپیمایی کردند.تعداد آن ها که بین صد تا صد وپنجاه نفر گزارش شده است،ضمن سر دادن شعارهای تند، به درگیرشدن با پلیس و تخریب اموال عمومی پرداختند.آن ها در ادامه ی اقدامات «شکستن محورانه» و «ساختار شکنانه» چند «ساختار» راهم شکستند.پلیس که بدون سلاح سرد وگرم درخیابان حاضر شده بود به ارشاد،هدایت ونوازش دلسوزانه ی آن ها پرداخت.اما خشونت راهپیمایی کنندگان به حدی بود که دراین بین چند نفر- بی خود و بی جهت - کشته شدند که 2 نفر آن ها بر اثر تصادف و4 نفر هم به خاطر پاره شدن تارهای صوتی ناشی از شعار دادن جان خود را از دست داداندند.
روز پانزدهم برج دوم:
صبح امروز عده ا ی شورشی و فتنه گردر چندین خیابان به راهپیمایی پرداختند.آن ها ضمن سر دادن شعارهای تند،هر چیزی را که برسر راه شان قرار می گرفت می شکستند.از جمله چیز هایی که در این بازار بشکن – بشکن شکسته شد، چند«حریم» بود.آن ها که اصرار داشتند کاررا به خشونت و درگیری بکشانند،بارها به پلیس حمله کردند.اما پلیس با سعه ی صدرآن ها را به آرامش دعوت کرد و در نهایت این درگیری با دخالت مردم پایان یافت.مردم عزاداربا اطلاع یافتن ازشورش عده ای ساختارشکن، به صورت خود جوش و بدون هماهنگی قبلی با پرچم های یک دست،ماشین های تویوتا واسلحه ی کمری در میدان حاضر شده و شورشیان هم با دیدن هیبت آن ها متواری شدند. در این خشونت 5 نفر به ضرب آنفلوانزای خوکی و3 نفربه ضرب هپاتیتB جان خود را از دست دادند. یک نفر هم بر اثر سقوط از پل حافظ کشته شد. هر چند بعضی از تحلیل گران سیا سی،خواجه حافظ را در این حادثه مقصر دانسته و معتقدند اگر حافظ به دنیا نیامده و یا به شهرت نمی رسید،چه بسا پلی هم به نام او ساخته نشده و کسی هم کشته نمی شد؛ اما با ا ین حال پلیس پرونده ی کشته شدگان را تا روشن شدن علت نهایی ، مورد پیگیری جدی قرارخوا هد داد.
بعضی از خبرگزاری ها که اصرار نداشتند نام شان فاش نشود،تعداد اغتشاشگران را 200 نفراعلام نموده اند.
روز بیستم برج دوم
امروز نیزمعترضان فتنه گرهمچون روزهای گذشته و درپی به آتش کشیدن اتومبیل ها و موتور سیکلت ها وعلاوه بر شکستن شکستنی های فراوان،مجدداً تعداد زیادی « ساختار» و «حریم » را با سوت وکف شکستند.آن ها که این بار اصل اساس را هم زیرسوال برده بودند،با دخالت سر بازا ن گمنام و یاوران بی نام به شدت مورد هدایت قرارگرفته و با حالت خجالت و شرمندگی به خانه ها ی خود باز گشتند.در جریان این هدایت خداپسندانه 4 نفر براثرزدن سرشان به گلوله و 8 نفر به خاطر خوردن سرشان به لوله جان باختند. یک نفرهم درپی لغزیدن روی پوست موز، به جراحت سطحی منجر به فوت دچار گردید.
به گزارش « چاخان نیوز»،دردرگیری ها واغتشاشات اخیر جمعاً دو نفر کشته شده اند که یک نفر آن ها بر اثر استعمال مفرط مواد مخدرفوت و جسدش در یکی ازجوی های خیابان سعادت آباد پیدا شده و مرگ نفر دوم هم – که پسر خواهر یکی از تظاهر کنندگان می باشد- مشکوک اعلام شده است. به نوشته ی « یالان نیوز» به نظر می رسد دایی مقتول به چنین رفتار ناروایی اقدام نموده است تا تقصیر آن را به گردن نیروهای امنیتی انداخته و اصل نظام را زیر سوال ببرد.
یکی از مسوولین سازمان صدا و سیما اعلام نموده ا ست فیلم اغتشاشات اخیر در حال تدوین، تنظیم و صدا گذاری است تا جهت آرام کردن جو متشنج و ملتهب جامعه ، روزی شانصد بارازکلیه ی شبکه ها ی درون مرزی و برون مرزی پخش شود.
ضمناً بنا به گزاش خبر گزاری ها،هیچ دلیل محکمی مبنی بر دست نداشتن دشمنان – به ویژه استکبار جهانی – در این اغتشاشات یافت نشده است.
.: Weblog Themes By Pichak :.