به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، حضرت آیت الله جوادی آملی صبح امروز با حضور در حرم حضرت امام و نثار فاتحه، ضمن تجدید میثاق با آرمان های امام راحل، با یادگار امام حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی دیدار و گفت و گو کرد، حجت الاسلام و المسلمین محمدعلی انصاری نیز در این دیدار حضور داشت. همسرآیت الله جوادی آملی و حجت الاسلام و المسلمین سعید جوادی آملی هم ایشان را در این دیدار همراهی می کردند.
امروز یکشنبه 92/3/26
ایشان در این دیدار ضمن مصاحبه با جماران، حضور مردم در انتخابات 24 خرداد را موجب تقویت دین دانستند.
آیتالله العظمی جوادی آملی در گفت و گو با پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، در خصوص انتخابات پرشکوه ریاست جمهوری اظهار داشتند: حضور مردم یک حضور حماسی بود و همانطور که در پیام شفاهی عرض کردم اسلام دو ستون دارد؛ یک ستون آن شریعت اسلامی و دیگری ستون سیاست اسلامی. ستون شریعت اسلامی نماز است که همگان آن را نگه میدارند که «الصلاة عمودالدین». ستون سیاست هم توده مردم هستند؛ امیرالمومنین(ع) در نامه به مالک اشتر(نامه 53 نهج البلاغه) بیانی دارند که مضمون آن این است که «تنها ستون دین که اجتماع پرشور را تشکیل میدهد و در برابر دشمنان صف آرایی میکند توده مردم است». طبق این بیان نورانی، حضور مردم یعنی استواری ستون سیاست است و به لطف خدا در 24 خرداد 1392 همه مردم با همه آرا و نظرات گوناگونی که داشتهاند یک ستون سیاسی تشکیل دادند که دین را تقویت کنند.
ایشان افزودند: در حقیقت مردم به وظیفهشان عمل کردند؛ باید به آنها سلام عرض کرد و تبریک گفت. مسئولان محترم ما، رهبر محترم ما، مراجع بزرگوار ما، همگان تلاش و کوشش کردند و مردم را به حضور در انتخابات ترغیب کردند. مردم هم شرکت کردند و در نتیجه کسانی که طمع خام داشتند ،ناامید شدند؛ ناامید شدن دشمنان، نعمتی است. ذات اقدس الهی در سوره مائده و در خصوص ماجرای غدیر خم(ولایت امیرالمومنین) فرمود: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم» یعنی کفار از دینتان ناامید شدند، زیرا دیدند مردم حاضرند و دیدند دین یک ولی، صاحب و مسئولی دارد.
آیتالله جوادی آملی در پایان برای سلامت و سعادت مردم و حفظ نظام جمهوری اسلامی دعا و برای حضرت امام (س) و شهدا طلب مغفرت کردند.
از سایت الف:
پیام انتخابات چه بود؟
این انتخابات یک پیام ساده داشت و آن هم اعتراض بود. اعتراض به وضع
موجود پیام صریحی بود که از صندوق های رای بیرون آمد. اعتراض مردم به
وضعیت اقتصادی بود، به مشکلات معیشتی بود. اعتراض به دروغگوئی و پنهان کاری بود.
اعتراض به افراط در شعار و ذبح کردن مصالح نظام پای ژست های کودکانه
ظاهرگرایان بود. اعتراض به محدود کردن آزادی ها بود. اعتراض به سانسور و
فشار بر مخالفین بود. اعتراض بر اقتدار گری و قیم مآبی بود. اعتراض بر بگیر و ببندهای سلیقه ای بود.
برای فریاد کردن این اعتراض نیز به اصولگرایان اعتماد نکردند.
و اما دلائل این بی اعتمادی؛
چرا اصولگرایان شکست خوردند؟
اصولگرایان باید صراحتا اشتباه خود را بپذیرند و قبول کنند که حداقل 4
سال اقلیت هستند و به سبک یک جریان منتقد دلسوز و خیراندیش با دولت حاکم
تعامل کنند. از طرفی باید آسیب شناسی و تلاش کنند تا با هویت سازی مجدد،
اشتباهات گذشته را اصلاح و با رنگی مردمی تر پای به صحنه گذارند. و اما
چند عامل مهم شکست که باید صادقانه پذیرفت؛
1-شفایت و صداقت
مهترین اصل برای فعالیت های اجتماعی شفافیت است. گروه های سیاسی اگر
اعتقاد دارند که جز از طریق مردم نمی توانند آرمان ها و اهداف خود را
دنبال کنند باید با جامعه شفاف باشندو صادق. مردم تاب نمی اورند که یک
جریان سیاسی، انها را محرم نداند ولی برای رایشان دست دراز کند. روزهائی
که گذشت برای جریان های سیاسی درس ها و عبرت ها داشت. آنانکه در پستوخانه
های سیاسی و اتاق های مه گرفته خبری برای آرایش صحنه انتخابات برنامه
ریزی کردند و ذره ای نیز به ذائقه و مطالبات شکل گرفته مردمی توجه
نداشتند، این دوره شکست سنگینی خوردند.
این انتخابات نشان داد که فعالیت اجتماعی، کار سازمانی نیست. مردم
کارمندان یک جریان سیاسی نیستند که با بخشنامه آنها رفتار کنند. نسخه پیچ
های سیاسی امروز باید درک کنند که رای مردم به شفافیت است نه مهندسی کردن
و صحنه چیدن و آرایش دادن. اگر از گعده های زیر شیروانی خود بیرون نیایند
و در اتاق های شیشه ای و شفاف با مردم روبرو نشوند، نه تنها حذف می شوند
بلکه شأن سیاسی و حیثیت و هویت جریانی و تاریخی خود را نیز از دست می دهند.
2- تفرقه اصولگرایان و فهم ناردست از وحدت
تفرقه اصولگرایان یکی دیگر از عوامل مهم شکست در این انتخابات بود. اما
به این فهم، وحدت اصولگرائی تنها یکی شدن نیست. برای شب انتخابات هم
نیست. اینطور نیست که هرکس اسم خود را اصولگرا گذاشت باید زیر چتروحدت
بیاید. وحدت این است که یکی بودن جریان خالص اصولگرائی در معرض انتخاب
مردم قرار گیرد. جریان اصولگرائی، هم باید به وحدت فکر کند و هم مرزبندی
روشن با جریان های ظاهری اصولگرا. وحدت با اصولگرایان تقلبی نه تنها
اعتباری ایجاد نمی کند بلکه منجر به بی اعتمادی نیز می شود.
اصولگرا هیچ نسبتی با جریان احمدی نژاد نداشته و ندارد. اما چون
اصولگرایان از ابتدا موضع خود را نسبت به این گروه روشن نکرد امروز احمدی
نژاد هم پای این جریان نوشته می شود.
اصولگرائی با خوارج متحجر و جاهلین متنسک هیچ نسبتی ندارد. جریانی که
بخواهد اعتقاد به نظام و ولایت فقیه و انقلاب و غیره را با بی اخلاقی
دنبال کند اصولگرا نیست. وحدت با این جریان هم افزائی نیست، بی اعتباری است.
مهمتر اینکه وحدت تنها بین سران سیاسی نیست. وحدت باید از درون بدنه های
اجتماعی بجوشد. این نیز به کار اجتماعی و فرهنگی و اقتاع سازی نیاز دارد.
برخی فکر می کنند که وحدت اجتماعی مثل کنار هم گذاشتن چند دسته چوب خشک
است. انگار نه انگار که درباره همگرائی موجود زنده حرف می زنند.
البته کنار هم نشستن سران سیاسی، در همراه شدن بدنه های اجتماعی هم موثر
است اما کفایت نمی کند. برخی از بزرگان اصولگرا تصور می کنند اگر دو سر
دو جریان سیاسی هم سفره شدند، بدنه اجتماعی انها نیز هم نفس می شوند و
تمکین می کنند. این تلقی ناشی از بی توجهی برخی اصولگرایان به جامعه و
هویت های مردمی است. بدنه اجتماعی را باید با برنامه ریزی و کار مدنی و
اجتماعی همراه کرد. با ضرب و زور و راضی کردن راس آن نمی توان وحدت ایجاد
کرد. همین وحدت های نمایشی است که سابقه ذهنی آلوده ای از خود بجای گذاشته است.
وحدت باید از طریق هم زبان شدن سران سیاسی و لیدرهای فکری جریانی و مهمتر
از همه هم گفتمان شدن بدنه های اجتماعی میسر شود. این کار هم یک شبه ممکن
نیست. بنابراین وحدت اصولگرایان را نباید تنها شب انتخابات طلب کرد. نمی
شود از یک نامزد انتظار داشت شب انتخابات به نفع نامزد دیگری که هیچ
قرابت فکری و عملی با او ندارد کنار بکشد. او هم کنار بکشد بدنه همراه
نمی شود. وقتی فاصله ها زیاد شود با تغییر راس جریان و یکی شدن آن، بدنه
یکی نمی شود و وحدت نمی کند. بدتر اینکه سرخوردگی هم ایجاد می کند.
این آسیب شناسی به کنار؛ اما عهد و قول و پیمان شکنی برخی در این
انتخابات که هیچ بدنه اجتماعی هم نداشتند و صرفا به جذب رای شب انتخابات متکی بودند، در تاریخ خواهد ماند.
این همه تنها با هدف رای آوردن یک اصولگرا نیست. چه بسا اگر همه
اصولگراها نیز به نفع یک نفر کنار می کشیدند بازهم رای نمی آوردند. وحدت
را نباید شب انتخاباتی دید. اگر این وحدت از ماه ها قبل ایجاد شده بود،
هم مرزبندی ها با جریان اصولگرائی ظاهرگرا مشخص می شد و هم رقابت های
درونی با دیگر اصولگراها شکل نمی گرفت. نه وحدت کردیم و نه رقابت و
اینطور شد که مردم خوب و بد و زشت و زیبای اصولگرایئ را همه و همه از یک
قماش دانستند و اعتماد نکردند و کنار گذاشتند.
3- مماشات با احمدی نژاد
اصولگراها چوب مماشات با احمدی نژاد را خوردند. کسانی در این دوره از
انتخابات حضور داشتند که طی 8 سال حکومت این دولت کمترین انتقادی
نداشتند. به دهها مصلحت خود ساخته سکوت کردند. طبیعی است که مردم باور
نکنند که نقد های شب انتخابات از روی صداقت باشد.
مهمترین عامل شکست اصولگراها مرزبندی نداشتن با احمدی نژاد است. مردم
نسبت به وضع موجود اعتراض داشتند. از طرفی باور هم نکردند که احمدی نژاد
از اصولگرایان نباشد. البته هم حق داشتند. همه کسانی که این چند سال
مقابل دولت سکوت کردند در ایجاد این فهم غلط مقصرند.
تردیدی نیست که احمدی نژاد نه اصولگرا بود و نه با هیچ معیار اصولگرائی
قابل دفاع. اما بخش قابل توجهی از بدنه اصولگرائی مقابل وی سکوت کردند و
همین سکوت نیز باعث شد که مردم انتقاد شب انتخاباتی انها را باور نکنند.
4- بدرفتاری با اصلاح طلبان
جریان اصلاحات کم تقصیر نداشت. سابقه دولت اصلاحات و همه و همه به کنار
اما در ماجرای فتنه گناهی نابخشودنی داشتند و حتی خلاف قواعد و ادعا و
ملاحظات و آرمان های خودشان عمل کردند. اما جریان اصولگرائی حاکم در قدرت
نیز با پایگاه اجتماعی این جریان به عدالت و انصاف رفتار نکرد.
بخشی از جریان اصولگرائی جز به حذف اصلاحات به چیز دیگری فکر نمی کرد. گو
اینکه با حذف سران جریان اصلاحات بدنه نیز حذف می شود. بی توجهی وصف
ناپذیر نسبت به پایگاه اجتماعی افراد و گروه ها همواره وبال گردن برخی بزرگان اصولگرا بوده است.
غرض از جریان اصلاحات فقط اصلاح طلبان نیست؛ منظور جریان اعتراض است. بد
سلیقگی در برخورد با جریان معترض و امنیتی کردن فضای رسانه ی و محدود
کردن تشکل های دانشجویی و اساتید دانشگاه ها و بستن رسانه های مخالف و
شرط گذاشتن برای توبه کنندگان فتنه و غیره و غیره و سکوت قاطبه اصولگرائی
باعث شد مردم به گزینه دیگری فکر کنند.
بسیاری در کوچه و بازار سوالشان این بود؛ واقعا برای اعتراض کردن آنهم در
چارچوب قانون چه باید کرد؟ چه کسی در حاکمیت حرف ما را می زند؟ کدام
رسانه اجازه دارد از زبان ما بنویسد؟ کدام خبرگزاری و سایت خبری حلقه ارتباط ما با حاکمیت است؟
اصولگرایان 4 سال فرصت دارند تا خود را بازسازی کنندو با هویت اصلی خود و
با اتکا و اعتقاد راسخ به رای مردم مجدد به صحنه بیایند.
اما چه نباید کرد؟
حسن روحانی مستقل آمده است. شعارش نیز دولت اعتدال است. سابقه وی نیز
روشن است و قابل دفاع. حسن روحانی امروز رئیس جمهور منتخب کشور است و
چندی دیگر نیز رئیس جمهور قانونی می شود.
حسن روحانی را نباید کنار این سر فتنه یا آن سر فتنه گذاشت. نباید برچسب
جریانی بر او زد. نباید برخی ساختار شکنی های طرفداران و دوست داران و
رفتار حامیانش را بپای او نوشت. روحانی رئیس جمهور همه مردم است و باید
کمک کرد این 8 سال جبران شود. بسیج شدن نهادهای مدنی و غیر مدنی و رسانه
ای و جریانی و مانع ایجاد کردن مخالفان برای دولت وی اشتباهی است که دودش به چشم نظام و مردم می رود.
البته امیدواریم حسن روحانی نیز بر شعارهائی که داده است متعهد بماند و
مهمترین راهبرد خود را همان اعتدالی که مدعی است، قرار دهد.
برادر گرامی ام جناب آقای رضا تاران، وبلاگ نویسی است که در زمینه نگارش مطالبی مرتبط با حوزه و طلاب، دارای سابقه است. «ریکاوری جمهوری اسلامی» جدیدترین مطلب از این نویسنده و در ارتباط با انتخاب یک روحانی دیگر برای مسند ریاست جمهوری ایران است، که در سایت «نامه های حوزوی» منتشر شده است:
بسیاری از مردم قم دیشب تا پاسی از شب بیدار بودند و در خیابانها به جشن و سرور پرداختند، خیابان زنبیل آباد محل تجمع و جشن طرفداران روحانی بود، در این مراسم که اکثریت را جوانان تشکیل داده بودند، خنده هایی از عمق دل حاکم بود، دهها نفر از نیروهای انتظامی و بسیج نظم خیابان را برقرار میکردند و بامهربانی با مردم رفتار میکردند، البته در این تجمع خبری از تخریب و توهین درکار نبود، خبری از طلبه های ملبس هم نبود برخی از طلبه های جوانی که مخالف روحانی بودند ترجیح داده بودند در خانه مانده و استراحت کنند. لازم بذکر است بیشتر از دویست هزار نفر از مردم قم به روحانی رای دادند.
حضور گسترده مردم در صحنه انتخابات حماسه بزرگ سیاسی را رقم زد و پشتیبانی مردم را از نظام اسلامی به نمایش گذاشت، برگزاری انتخاباتی پرشور و حال و انتخاب نامزدی که در روزهای اول کمتر کسی تصور انتخاب ایشان را میکرد نشان از صحت و سلامتی انتخابات دارد، برخی از دوستان طلبه نگاه های یاس آلود و ناامید کننده ای را نسبت به نتایج انتخابات پیش روی خود میبینند، اما از نظر من باید از منظری دیگر به انتخابات نگریسته شود.
1-باید قبول کرد که بخشی از اعضای جامعه در سالهای اخیر بشدت از وضعیت کشور خسته و ناامید شده بودند و حتی به اصل نظام اسلامی نیز بدبین شده و نظام را در بن بست میدیدند، در برخی از گفتگوهای دوستانه با برخی از طلبه ها سخن از گذر از جمهوری اسلام و ولایت فقیه میرفت، مطلبی که در کوچه و بازار نیز براحتی نشانه هایی از آن را میشد مشاهده کرد، از این رو انتخاب حسن روحانی بسیاری از منتقدین و سلایق دیگر را به درون جمهوری اسلامی بازگرداند که در طولانی مدت اهمیت کار را باید در نظر گرفت. نکته دیگر اینکه مشکلات پیش آمده در دوره محمود احمدی نژاد و استفاده ایشان از نمادهای دینی و خصوصا مباحث مهدویت، برخی از مردم را به دین نیز بدبین کرده بود و برخی از مردم میگفتند دین توان اداره جامعه را ندارد، از این رو باید توجه داشت که اگر چه در ظاهر مسائل غیر دینی با استفاده از ابزارهایی در جامعه کمتر دیده میشد اما در عمق جامعه این خطر را بخوبی میشد مشاهده کرد.
2-رای به یک شیخ و روحانی را باید در این وضعیت به فال نیک گرفت، در سالهای اخیر بسیار تلاش شد تا از روحانیت و حوزه های علمیه اعتبارزدایی شود نسبت دادن دزدی و فساد و تهمت های غیر قابل تصور همه و همه برای حذف روحانیت از عرصه اجتماع بود اما رای مردم به یک شیخ نشان از آن داشت که به راحتی نمیتوان این نهاد دینی را از جامعه و دلهای مردم حذف کرد و این مساله نشانی از اعتماد و علاقه مردم به دینداری و قرائت حوزوی از دین خواهد بود.
3-قابل حدس است که بسیاری از مراجع تقلید و اساتید و فضلای حوزه این انتخاب را فرصتی برای خود میدانند تا از این ظرفیت استفاده کرده و در راستای دینداری و آبادانی این کشور بکوشند، از این رو بهتر است دوستان کفن پوش قم نیز در این شرایط حساس کشور با نگاه مثبت به رای مردم توجه کنند و منافع طولانی مدت جمهوری اسلامی را در نظر گرفته و از فعال کردن اتاقهای تفرقه خودداری کنند.
گران بهاترین گوهر 24 خرداد همانا کاهش شکاف میان حکومت و مردم است. اکنون تلقی حکومتیان از مردم و تلقی مردم از حکومتیان تفاوتی چشمگیر با ماه پیش دارد. 24 خرداد خطا در نگاه جهان به این کشور، و ظرفیت های این ملت، را نیز تصحیح کرد.
و این هر دو، برای چالش های بزرگ کشور ما، در این منطقه خون آلود و با این قدرت های پر غرور، از هر چیز ضروری تر بود. از نخستین شکوفه های این تدبیر، معافیت افراطیون شکست خورده از کنترل دستگاه های امنیتی و از سکانداری چالش هسته ای با قدرت جهانی است.
بیست و پنجم خرداد 1388 بیش از دو میلیون جمعیت تهران بدون کمترین سابقه پیوند تشکیلاتی، بدون دعوت قبلی، بدون سازماندهی سنتی و پیوند تشکیلاتی در یک حرکت خودجوش هماهنگ و آرام و صلح آمیز از میدان انقلاب به سوی میدان آزادی رای خود را جستجو کردند تا دلبستگی خویش را به حق شرکت در تعیین سرنوشت خود نشان دهند.
چهارسال تهمت، افترا، سرکوب، بازداشت و کشتار چنین وانمود می کرد که آن مردم را از هدف و روش خود پشیمان کرده و راه را برای تعیین سرنوشت آنان توسط دیگران باز کرده است
بیست و پنجم خرداد 1392 شکل گیری اکثریت همان برگه های رأی به دور ریاست جمهوری حسن روحانی علیرغم همه مهندسی ها و همه تعیین تکلیف ها، چنان صحنه هایی از ثبات قدم و پیگیری مدنی در جستجوی رأی و حقانیت سرنوشت خود آفرید که جهانی را از درایت و قدرت و سماجت خود شگفت زده کرد.
این یکدلی و همدلی مدنی در دنیای پرخطر کنونی و در منطقه ای مبتلا به جنگ و خونریزی و در کشوری درگیر با تحریم و اختلافات داخلی بزرگترین سرمایه رئیس جمهور منتخب کنونی است.
موفقیت آقای روحانی قبل از هر چیز در گرو حفظ و تقویت و بسط و عمق بخشیدن این همگرائی و همدلی در بطن چندگانگی ائتلافی است که او را به کرسی ریاست جمهوری نشانده است و می تواند او را بدل به معماری برای آشتی ملی بسازد که در گذار پر خطر کنونی بیش از هر چیز به کار ایرانیان می آید.
پیروزی حسن روحانی ناشی از سه عامل متفاوت بود:
در سطح جامعه سیاسی حمایت ائتلاف هاشمی، خاتمی، حسن خمینی، و ناطق نوری. اصلاح طلبان پس از شکستهای سال 84 و88 با نامزدهای متعدد دریافتند که برای پیروزی به مصالحه نیاز دارند. قرار گرفتن دو رقیب انتخابات ریاست جمهوری سال 76 در کنار هم برای یک هدف مشخص یک تحول مهم در فضای سیاسی ایران به شمار می آید
در سطح افکار عمومی روحانی بر موج نیاز به تغییر سوار شد و توانست نیروی اصلاح طلبان را در یک جهت مشخص متمرکز سازد
در سطح نخبگان سیاسی، روحانی در برابر نامزدهای رقیب توانست آنها را ادامه وضع موجود و خود را نامزد تغییر معرفی کند. او به سرعتتوانست آرایی را که احتمالا برای قالیباف هم ممکن بود ریخته شوند به خود اختصاص دهد.
پیروزی حسن روحانی برآیند سه مؤلفه اساسی بود: فشار از بیرون، انشقاق در بالا، نارضایتی در پایین.
در دوره ریاست جمهوری آقای روحانی امکان اصولی برای گشایش در مذاکرات هسته ای با غرب و بهبودی نسبی اقتصاد کشور وجود خواهد داشت
شمار بالای آرا آقای روحانی ، که سرنوشت انتخابات را بر خلاف اغلب پیش بینی ها در دور اول رقم زد و اختلاف معنادار آراء او با آراء دیگر نامزدان، نشان می دهند که موضوعی اساسی، چون محوری وحدت دهنده، اکثریت رأی دهندگان از لایه های گوناگون جامعه را در بستری واحد هدایت کرده است.
اقتصاد ایران نه بر تولید و توزیع کالا، که بر توزیع درآمدهای نفتی شکل گرفته و تحریم های اقتصادی درآمد ملی ایران را به شدت کاهش داده است.
اکثریت در دو انتخابات گذشته به تقسیم عادلانه تر درآمدهای نفتی رأی دادند و آقای احمدی نژاد در اجرای وعده های خود ناکام ماند.
در یکی دو سال اخیر این برداشت در روان شناسی و شعور جمعی اکثریت رای دهندگان جا افتاد که تحریم های اقتصادی، و از جمله کاهش فروش و درآمدهای نفتی، تورم، گرانی و شکاف فقر و ثروت را در حد غیر قابل تحمل سبب ساز شده و هیچ برنامه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بدون کاهش یا لغو تحریم ها و از سرگیری فروش نفت ممکن نیست و کاهش یا لغو تحریم ها در گرو تغییر سیاست اتمی است.
در انتخابات کنونی دو راه حل مطرح شد، آقای روحانی که از تنش زدائی در سطح بین المللی و کاهش تحریم ها بر بستر تغییر سیاست اتمی ایران سخن می گفت و نمونه ای از این نوع تنش زدائی را کارنامه خود داشت، و دیگران که از خطوط اصلی سیاست های اتمی و سیاست جمهوری اسلامی در خاورمیانه دفاع می کردند.
اکثریت ایرانیان به تغییر سیاست اتمی برای کاهش یا لغو تحریم های اقتصادی رأی دادند.
معلوم نیست آقای روحانی تا چه حد می تواند به وعده های خود در این زمینه عمل کند اما جمهوری اسلامی از این پس نمی تواند دیگر ادعا کند که اکثریت مردم از سیاست اتمی و سیاست خارجی کنونی حمایت می کنند.
بار دیگر سیاست ایران همه را شگفت زده کرد و نشان داد که پیش بینی سیاسی در ایران امری دشوار است . این انتخابات نشان داد که نظام ظرفیت اصلاح طلبی دارد و هنوز میتواند از طریق انتخابات فضاهای جدیدی را برای توسعه و پیشرفت فراهم سازد.
آقای روحانی با پشتوانه به رسمیت شناخته شدن از سوی رقبا و مشارکت بالای مردم در انتخابات و تصویر مثبتی که از او در غرب وجود دارد میتواند با مشارکت دادن رقبای انتخاباتیش و ترکیب متوازنی از اصولگرایان و اصلاح طلبان در کابینه جدید و تعییر تیم مذاکراتی، با انسجام و توان جدیدی به مذاکرات هسته ای بپردازد و سایه خطر تحریمهای اقتصادی را کاهش دهد.
انتخابات 88 را فراموش نکنیم، و تمکین حاکمان به رأی شهروندان ناراضی از وضع موجود را در انتخابات 92 لمس کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم
خدا را شکر میکنم که بار دیگر خورشید عقلانیت و اعتدال را بر ایران تاباند و ندای وحدت و انسجام این ملت را در جهان طنینانداز کرد.
ملت سرافراز ایران!
حماسه حضور و مشارکت موثر و معنادارتان در انتخابات در راه انجام وظایف دینی و ملی و در پاسخ به ندای رهبری معظم انقلاب بر شما مبارک باد. بیتردید پیروز این انتخابات شمایید و آگاه و آرام و امیدوار و با اعتقاد به حق و اعتماد به نظام مردم سالار دینی، گامی بلند و استوار در راه عزت و منافع ملی و مدیریت بر پایه اعتدال و اصلاح و تدبیر برداشتید.
شما نشان دادید که خداوند تغییر و تحول در هیچ ملتی را جز با خواست خود آنان محقق نمیکند. این پیروزی، پیروزی خرد، پیروزی اعتدال، پیروزی رشد و آگاهی و پیروزی تعهد و تدین بر افراط و بداخلاقی است که از هر گوشهی ایران سربلند در همه روستاها و شهرها سر برآورد و ایران و ایرانیان را یک بار دیگر در همه جای جهان سرفراز کرد. این پیروزی افتخارآفرین را به یکایک شما ملت بزرگوار و شریف از مرد و زن، پیر و جوان در داخل و خارج کشور و همه اقوام و پیروان ادیان و مذاهب تبریک و سپاس میگویم.
یاد امام راحل (ره) و شهیدان والامقام انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را گرامی میدارم.
سپاس ویژه این فرزند کوچک حوزه و دانشگاه ارزانی رهبر معظم انقلاب، مراجع عظام تقلید، روحانیت معزز و استادان فرهیخته کشور باد که با درایت و شجاعت روح امید را در مردم دمیدند و بیشک نقش امیدآفرین آیتالله هاشمی رفسنجانی و حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد خاتمی که از چهرههای درخشان نظام در این خیزش خروش بودند شایسته قدرشناسی است. همچنین تلاش همه دستاندرکاران انتخابات در شورای محترم نگهبان، قوای سهگانه نظام، وزارت کشور، ستادهای اجرایی و نظارت و نیروهای نظامی و انتظامی را ارج مینهم و سپاس میگویم.
ملت ایران!
من به عهدی که با شما مردم بستهام وفادار خواهم بود و با اتکا به دعای خیر و استمرار حضور و حمایت شما تا پایان این راه پرافتخار از پای نخواهم نشست.
بیگمان این حضور عزتمند در صحنه سیاسی، پیامآور آرامش و ثبات و امید در عرصه اقتصاد نیز خواهد بود و چشمه خروشان همت کارگران، کشاورزان و کارآفرینان، موج حرکت و برکت را در تولید و اشتغال به راه خواهد انداخت.
اینک در آستانه این مرحله جدید، فرصت تازه پدید آمده است که در صحنه بینالمللی نیز آنان که مردمسالاری و آیین تعامل و گفتوگوی آزاد و حق جویانه را به راستی پاس میدارند با دیدن این حماسه عظیم مردمی با زبان احترام و انصاف و پذیرش حقوق جمهوری اسلامی ایران با این ملت بزرگ سخن بگویند تا پاسخ مناسب نیز بشنوند و با تلاش برای گسترش مناسبات بر پایه منافع متقابل صلح، امنیت و توسعه را در منطقه و جهان اعتلا بخشند.
باور کنیم که با همت مردم فصل جدید همدلی آغاز شده است. بار دیگر به توان این ملت شگفتی آفرین ایمان بیاوریم و به مدد همه فرزانگان و شایستگان خدمت به این مردم وفادار را سامانی نو بخشیم. من در این راه دست همه اعتدالگرایان، اصلاحطلبان و اصولگرایان را به گرمی میفشارم و از همه کسانی که این بنده کوچک را شایسته اعتماد خود دانستند درخواست کمک و همکاری در ادامه راه دارم و از دیگر نامزدهای محترم که با حضور و رقابت خویش به خلق حماسه سیاسی و شفافیت دیدگاهها کمک کردند تشکر میکنم و مساعدت آنها را در راه خدمت به ملت انتظار دارم.
امیدوارم همه آنان که به دیگر نامزدهای محترم رای دادهاند نیز این بنده را خدمتگزار مخلص خود بدانند زیرا که من خود را پاسدار حقوق همه ملت ایران میدانم و از خدای بزرگ برای دولت تدبیر و امید توفیق خدمت برای ایران عزیز، آرزوی سربلندی و برای ملت ایران بهروزی را خواستارم.
موفق و پیروز باشید
حسن روحانی
سردار حسین علایی در یادداشتی که خبر آنلاین منتشر کرده نوشته است:
برگزاری انتخابات در روز جمعه 24 خرداد ماه 1392 مشخص ساخت که اکثر مردم ایران با انگیزه های گوناگون در این انتخابات شرکت کرده اند و به پیروزی خود ایمان داشته اند. اعلام نتیجه اولیه انتخابات نشان می دهد که برخلاف تصورات ایجاد شده، آراء مردم خوانده شده است و آحاد مختلف مردم از اعلام این نتایج تا حد زیادی راضی هستند. اما تحلیل ترکیب آراء بیانگر چند نکته به شرح ذیل است:
1- کسانی که در تبلیغات انتخاباتی خود به "پایان دادن به وضع موجود" تأکید کرده اند از اقبال بیشتری از سوی مردم برخوردار بوده اند. در واقع مردم می خواهند با انتخاب "رئیس جمهوری متفاوت" از 8 سال گذشته به سیاست های بسته و فشارآور این دوران پایان دهند و روزهای بهتری را برای خود رقم زنند.
2- مردم در انتخاب خود نشان داده اند که سیاست خارجی کشور در 8 سال گذشته را نپسندیده اند. سیاستی که منجر به تصویب 4 قطعنامه تحریم علیه جمهوری اسلامی ایران شد که در دوران جنگ تحمیلی هم سابقه نداشت. بنابراین مردم می خواهند با روی کار آوردن دولت جدید، موقعیت بین المللی ایران را بهبود بخشند و اعتبار ایرانیان را در سطح جهان افزایش دهند.
3- نتیجه انتخابات بیانگر این مفهوم است که ایستادگی و مقاومت در برابر دشمنان به معنای بازی کردن در چارچوب سیاست های آنها که مهم ترین آن، تضعیف ایران است نیست، بلکه سیاست درست افزایش میدان بازی برای جمهوری اسلامی با ابتکاراتی است که بر قدرت بین المللی و منطقه ای ایران بیفزاید و احترام ایرانیان را در بین ملت های منطقه و جهان افزایش دهد.
4- انتخابات نشان داد که ناراحتی مردم از عدم احراز صلاحیت آیت الله هاشمی رفسنجانی موجب اقبال بیشتر به کاندیدای مورد حمایت ایشان و سایر آسیب دیدگان پس از رخدادهای انتخابات پیشین شد.
5- حضور گستره مردم در این انتخابات نشان داد که روی آوردن به اندیشه امام خمینی که "میزان رأی ملت است"، از بهترین ساز و کارها و شیوه های عملی کم هزینه برای ایجاد تغییر در کشور است.
با امید به آن که رئیس جمهور منتخب با درک خواسته های عمیق مردم، گام های بلندی را در اصلاح سیاست های اقتصادی و بین المللی و نیز سیاست های غلط داخلی که مبتنی بر "عدم اعتماد به مردم" بود به وجود آورد و چهار سال آینده، ایام آزادی، نشاط ، شادی و دین گرایی مردم ایران باشد.
فاعتبروا یا اولی الابصار
به من حق بدهید که دیگر به بصیرت شما اعتقاد نداشته باشم
آهستان: وضعیت امروز ما نتیجه بصیرت آدمهایی است مثل رسایی و روانبخش و
جلالی و آقاتهرانی و سقای بیریا و حسینیان و پناهیان و کوچکزاده و نقدی و رامین و …
اشاره: خواهش می کنم این مطلب را با نگاه حق و باطل نخوانید. خودم با
زبان خودم دارم میگویم که نه کسی را حق دانستم و نه کسی را باطل. یعنی
هرگز نگفتم ما حقیم و اصلاح طلبان باطل! چرا باید چنین چیزی بگویم؟ اشاره
من به مختار و حوادث تاریخی، فقط از جهت عبرت گرفتن است.
این روزها دوست دارم سریال مختارنامه را دوباره ببینم. مخصوصا آن
قسمتهایی که بصیرت آدمها را در معرض آزمایش قرار میدهد. حیف که خیلی از
ماها اهل عبرت گرفتن نیستیم. به وقت شعار، اهل ادعاییم اما زمان عمل، عقل
و تدبیرمان را تعطیل میکنیم.
در روزهای گذشته بارها با کسانی هم کلام شدم که برایم از حجت و تکلیف
شرعی میگفتند. حرف زدن با این جماعت واقعا سخت بود. حرف من این بود که
فهم و درک و تفسیرتان از حجت و تکلیف اشتباه است. ما هم می گوییم حجت،
ولی کدام حجت؟ کدام تکلیف؟ کدام بصیرت؟ بصیرتی که فقط تا نوک بینی صاحب
بصیرت را به او نشان میدهد؟ بصیرتی که دنیای پر پیچ و خم سیاست را
نمیفهمد؟ بصیرتی که خودش را در تار و پود تحجر و تعصب زندانی میکند؟
بصیرتی که نتیجهاش پیروزی رقیب میشود؟
حجتی که در لایههای تنگ و تاریک محافل حزبی و جناحی بدست آید و مصالح
عالی نظام و انقلاب را تشخیص ندهد حجت نیست، حتی اگر برایش دلیل شرعی
بتراشند. تکلیفی که نتواند مصلحت حزبی را فدای مصلحت ملی کند، تکلیف شرعی نیست.
حجت شرعی برای کسی که ادعای ولایتمداری دارد، در هر کاری از جمله
انتخابات، ناظر به دفاع از انقلاب و ولایت است. یعنی خروجی همه تصمیمها
باید به آن هدف اصلی برسد. پس این چه حجت شرعی بود که عملا به ضرر گفتمان
انقلاب تمام شد؟! وقتی همه نظرسنجیها، رای پایین نامزد اصلح شما را نشان
میداد؛ آیا اصرار بر ماندن، تکلیف و حجت شرعی بود؟ آیا تکلیفتان همین
بود که با حجت شرعی و رای پاکتان کسانی را سر کار بیاورید که چهار سال
بلکه هشت سال تمام منتظر این لحظه بودند؟
بله مشکل ما تفهیم همین حرف بدیهی به آن دوستان بود. به هرحال وضعیت
امروز ما نتیجه بصیرت، حجت و تکلیف شرعی همین آدمهاست. آدمهایی مثل
رسایی و روانبخش و جلالی و آقاتهرانی و سقای بیریا و حسینیان و پناهیان
و کوچکزاده و نقدی و رامین و … اینها را که میبینم یاد جماعتی میافتم
که خون به دل مولایمان علی کردند. سالهاست که این آدمها، با فهم نادرست
خود از سیاست و جامعه، بدترین و سنگینترین هزینهها را به نظام و انقلاب و رهبری تحمیل کردهاند.
آخر به کدام ویژگی ممتاز این آدمها دلخوش باشیم وقتی الفبای سیاست را
نمیدانند. کاش لااقل نشانهای از فهم و درک سیاسیشان را میدیدیم و
امیدوار میشدیم. اما وقتی نهایت فهم سیاسیشان این است که چفیه نامزدها
را نشانه پیروزی گفتمانشان می دانند؛ دیگر چه توقعی از آنها داشته
باشیم؟! علیرغم همه اینها، من خوشحالم. خوشحالم از اینکه حجت و تکلیفشان
بیاعتبار شده و حنایشان بیرنگ. خوشحالم از اینکه جایگاه واقعیشان را در
جامعه فهمیدند، اگر چه با هزینههای زیاد.
البته این آدمها اعتماد به نفسشان بالاست. مطمئنا کمکم طلبکار میشوند
و مسئولیت اصلی شکست را متوجه همه میدانند جز خودشان! ولی خورشید حقیقت
همیشه پشت ابر نمیماند. بالاخره هستند کسانی که جرات کنند و بصیرت کاذب
اینها را به چالش بکشند. هستند کسانی که شهامت استیضاح آنها را داشته
باشند. هستند کسانی که از آنها بپرسند چرا جامعه را به چنین وضعیتی
رساندید؟ چرا این همه هزینه را به نظام و انقلاب تحمیل کردید؟ چرا به همه
برچسب زدید و دایره خودیها را تنگ و تنگتر کردید؟ چرا نتیجه بصیرت شما،
بازگشت دوباره خاتمی و هاشمی شد؟ چرا نتیجه فهم شما، پیروزی کسانی شد که
چهار سال تمام به آنها فحش میدادید؟ آخر این چه بصیرت و چه حجتی بود که
هاشمی رد صلاحیت شده را دوباره به قدرت بازگرداندید؟ اف بر بصیرت شما…
من به اصلاحطلبان تبریک میگویم. آنها لااقل چهار تا آدم فهمیدهی
باسواد دارند که بنشینند و شرایط را بسنجند و براساس واقعیات تصمیم
بگیرند. ولی ما دلمان را به چه کسی خوش کنیم؟ به زاکانی که با یک درصد
رای نداشتهاش، برای هاشمی رجز میخواند و دم از اشتراک گفتمانی میزند و
هر روز با این و آن ائتلاف میکند؟ به پناهیانی که هنوز اصلحش را نشناخته
و اظهارنظر صریحش را خصوصی میداند؟ به حداد عادلی که با دو درصد رایش،
کنار میرود و منتش را بر سر جریان اصولگرایی میگذارد ولی حاضر نیست اسم
کسی را ببرد؟ به ولایتی که شعار دولت اخلاقی سر میدهد و زیر تعهد
اخلاقیش میزند؟ به آقای یزدی که ولایتی را بعد از آن همه سوتی در
مناظره، اصلح میداند؟! به سعید جلیلی که دنبال گفتمان انقلاب است و
انقلاب را ذبح میکند؟ به آقای مصباح که نتیجه تصمیمات سیاسی ایشان را در
سالهای اخیر یکی بعد از دیگری دیدهایم؟ به چه کسی؟
به خدا قسم اینها باید پاسخگو باشند. اینهایی که با دست خودشان شکست
اصولگراها را رقم زدند. اینهایی که از نظرسنجیها و آرای خودشان خبر
داشتند، اما گفتند نظرسنجی ملاک نیست. اینهایی که می گفتند انتخابات برای
ما طریقیت ندارد و فقط موضوعیت دارد. اینهایی که موج روزهای آخر را
دیدند، اما باز هم کنار نرفتند! اینهایی که با لجاجت و خیانت خود بازی
برده را به باخت تبدیل کردند. این کارشان جز خیانت چه اسم دیگری دارد؟
آقایان! بزرگان! بزرگواران! جسارتم را ببخشید. من کوچکتر از آنی هستم که
بخواهم و بتوانم از شما انتقاد کنم. اما به من حق بدهید که دیگر به شما و
بصیرت و حجت شما اعتماد و اعتقادی نداشته باشم. چند سالی هست که
فهمیدهام این مملکت فقط یک صاحب دارد و اگر او نبود، شماها یک روزه بساط
حکومت را جمع میکردید. حالا میفهمم که رهبرم چه میکشد. حالا حس میکنم
که علی از دست دوستان نادانش چه کشید. حالا تاثیر مشاورههای غلط را
میفهمم. حالا معنی تنهایی مختار را میفهمم، آن لحظه ای که از پسر مالک
خواست برگردد، اما او برنگشت و برای خودش حجت شرعی تراشید! حالا حس و حال
مختار را در برابر سلیمان و رفاعه درک میکنم.
اتفاقا سلیمان و رفاعه هم مثل شماها از تکلیف و حجت شرعی دم میزدند.
آنها هم میگفتند که ما مکلف به انجام تکلیفیم نه نتیجه. اما نفهمیدند که
تکلیف را باید در زمان و مکانش فهمید. اگر میفهمیدند، مُسلم در کوچههای
کوفه تنها نمیماند. اگر میفهمیدند، بعدا نیازی به خودکشی دستجمعی نبود.
مساله اینجاست که این قبیل آدمها هرگز ضرورت زمانه و تکلیف درستشان را
متوجه نمیشوند. چه فایده که اول به حجت شرعیشان عمل میکنند و بعدا
پشیمان میشوند؟ مگر دعوای مختار و سلیمان؛ مختار و رفاعه همین نبود؟
فرق مختار با سلیمان این بود که سلیمان به نتیجه کاری نداشت، فقط
میخواست کشته شود، اما مختار به نتیجه هم اعتقاد داشت. حالا خودتان
قضاوت کنید، حجت شرعی کدامشان به حقیقت نزدیکتر بود؟ کدامشان باعث
خوشحالی اهل بیت شدند؟ سلیمان صردی که مصلحت را نسنجید و به حجت شرعیش
عمل کرد یا مختاری که مصلحت را هم در نظر گرفت؟
خدا خیر دنیا و آخرت را به داوود میرباقری عطا کند که چه زیبا و
هنرمندانه این صحنههای عبرتآموز تاریخی را جلوی چشمانمان آورد. بروید
یکبار دیگر مختارنامه را ببینید که انصافا یک دوره درس تدبیر و سیاست
است. شماها ده بار ببینید. اصلا هر شب ببینید، شاید کمی عبرت بگیرید. آدم
بعد از قرنها، غربت و مظلومیت مختار را میفهمد، وقتی خون دل میخورد و
فریاد میزند که من هزار زخم در سیاست خوردم، شما حتی یک زخم هم نخوردید!
و یا آنجا که به خاطر مصلحت، حکم برائت موقت شمر و شریح را صادر میکند،
ولی از سوی اطرافیانش به سازش و وادادگی متهم میشود. انگار داستان همین امروز ماست.
شما را به خدا قسم، بروید و با خدایتان خلوت کنید و ببینید مشکلتان
کجاست؟ چه کردید؟ چرا با ندانم کاریهایتان به انقلاب و اصولگرایی ضربه
زدید؟ چرا عقل و تدبیر و مصلحت را قربانی کردید و آنرا مغایر با حجت شرعی
دانستید؟ چرا به نظرسنجیها توجهی نکردید؟ مگر میشود آدم چشمانش را بر
واقعیات ببندد و از اطرافش بیخبر باشد؟ مگر مصلحت بد است؟ مگر درک شرایط
جامعه و توجه به مصالح نظام، حجت نیست؟ مگر اتخاذ تصمیم درست ولو مخالف
نظر شخصی، تکلیف نیست؟ این توقع زیادی است از شما نخبه ها که مصلحت و
حساسیت اوضاع را بسنجید و در نظر بگیرید؟ یعنی حجت شرعی و تکلیفتان این
بود که مملکت را دودستی به نیروی هاشمی، تحویل بدهید؟ پس چرا این همه ادعای بصیرت دارید؟
من به حامیان عادی جلیلی و ولایتی کاری ندارم، مخاطبم دقیقا کسانی هستند
که از نظرسنجیها خبر داشتند، اما به روی خودشان نیاوردند و تصمیم درست و
سرنوشتساز را نگرفتند. از محسن رضایی انتظاری نداشتیم، ولایتی هم که عهد
و پیمانش را نشان داده بود، اما جلیلی چرا؟ سعید جلیلی معنی نظرسنجیها
را نمیدانست؟ مگر شعار و ادعایش دفاع از گفتمان انقلاب و مقاومت نبود؟
چرا بخاطر حفظ همان گفتمان کنار نرفت؟ این چه دلیلی جز قدرت طلبی و خیانت
دارد؟ این آدمها و مشاوران و بزرگانشان باید پاسخی قانع کننده برای رفتار
خود پیدا کنند، وگرنه فردای قیامت بخاطر هزینههایی که به نظام و رهبری وارد کردند، شرمنده می شوند.
خدایا تو شاهد باش که من اینها را با خون دل و اشک دیده نوشتم و از همین
حالا، خودم را برای انواع و اقسام تهمتها آماده کردهام. تحریمیهایی که
تا دیروز مدعی تقلب و انتخابات از پیش تعیین شده بودند، امروز به ریش ما
میخندند و ما را ناامید میخوانند. خودیهای بابصیرت هم لابد لحنم را
توهین آمیز میدانند و تکفیرم میکنند. اما اینها را مینویسم تا بعضیها
خودشان را به فراموشی نزنند و فردا از ما طلبکار نشوند، هرچند همین الان هم طلبکار شدهاند!
البته من از نتیجه انتخابات به هیچ وجه ناراحت نیستم. اینها گلایه از
انتخاب مردم نیست. ما اهل جرزنی نیستیم. ما به رای مردم احترام
میگذاریم. امام بزرگوار ما فرمود: «اکثریت هرچه گفتند، آرائشان معتبر
است ولو به ضرر خودشان باشد» اتفاقا از این جهت، مظلومیت نظام و رهبری
بعد از چهار سال دروغ و تهمت ضدانقلاب ثابت شد و همه فهمیدند که نظام
اسلامی به رای و انتخاب مردم خیانت نمی کند.
پس قصد من از این مطلب، فقط گلایه از ندانمکاری مدعیان بابصیرتی است که
ادعاهای بزرگی دارند اما جامعه را نمیشناسند و درک درستی از سیاست
ندارند. قادر نیستند در لحظات حساس، تصمیم درست و مقتضی را بگیرند. حاضر
نیستند بخاطر مصلحت بالاتر از منفعت شخصی و جناحیشان بگذرند. سیاست را
صفر و صد می کنند. آدمها را سیاه و سفید میبینند. بیش از اندازه گرفتار
تصمیمات محفلی خودشان هستند و علی رغم همه ادعاهایی که درباره ولایتمداری
و انقلابی گری دارند، بدترین و بزرگترین ضربه ها را به نظام و رهبری می
زنند و رگ غیرتشان هم نمی زند.
در 24 خرداد 1392، مردم در چارچوب نظام جمهوری اسلامی، نشان دادند که از تنگ نظری های فزاینده گفتمان مدعی اصول گرایی که خود را حق مطلق می پنداشتند، به ستوه آمده، و اکنون بار دیگر خواهان حاکمیت گفتمان اعتدال و تحول گرایی هستند. امید است که انحصارگرایان پرمدعایی که خود را قیم مردم می دانستند اینک پیام گزینش هوشمندانه و دردمندانه اکثریت را به شایستگی دریافت نموده، و چند صباحی اجازه دهند تا مردم آن گونه که می خواهند به زندگی، سلامی دوباره دهند. روزنامه ها و بوقهای تبلیغی که گفتمان تحول و دگرگونی را گفتمانی مرده در جمهوری اسلامی القاء می کردند، چند صباحی زبان در کام گیرند؛ و کسانی که جستجوی آرامش و رفاه و آسایش مردم را برنتابیده و همواره به دشمن سازی مشغول بوذند، چند صباحی چشم خود را بر آرامش و آسایش و سلام دوباره مردم به زندگی و امید، ببندند. شاید این گونه خود نیز آرام تر باشند.
و اما امروز، 25 خرداد 1392، مرثیه هایی که مدافعان اصولگرایی، در غم از دست دادن اقتدار خود،می سرایند نیز شنیدنی است:
1ـ مرثیه ای برای مجلس اصول گرا: چندی پیش، خبری در «تابناک» قرار گرفت که نشان میداد، 160 نفر از مجموع 285 نماینده مجلس شورای اسلامی ـ که عمدتا اصولگرا هستند ـ از آقای دکتر ولایتی؛ و نیز 150 نفر از همین تعداد، از آقای قالیباف حمایت کرده بودند؛ جدا از اینکه مجموع این ارقام از شمار کل نمایندگان بیشتر بوده و نشانگر حمایت بی چون و چرای آنان از نامزدهای اصولگراست، مطلب دیگری را به ذهن میرساند که در جای خود قابل بررسی است. ...حماسه سیاسی مردم ایران در 24 خرداد 92 بار دیگر نشان داد که مجلس از ملت ایران عقب افتاد. نمایندگان اصولگرا نشان دادند که ظاهرا دغدغههایی جدا از مردمی دارند که اگر حمایتشان را نداشتند، بیگمان به جایگاه قانونگذاری این کشور نمیرسیدند. شکاف حاضر بین آرای مردم و نمایندگان مجلس موسوم به اصولگرایی، چیزی نیست که به سادگی بتوان از آن چشم پوشید؛ هر چند این نخستین باری هم نیست که نمایندگان دغدغههای خود را بالاتر از مشکلات مردم دانستهاند. زمان زیادی نگذشته از روزهایی که احمدی نژاد وارد صحن مجلس میشد و نمایندگان به جای اینکه از قانون شکنیهای دولت شاکی باشند و حق مردم را بخواهند، عاشقانه در آغوشش میکشیدند و پس مانده لیوان آبش را بر صورتشان میپاشیدند و در مدح و ثنایش شعرها میسرودند و کتابها مینوشتند. آن روزها هم فراموششان شده بود که اینان نمایندگان خواست مردمند، نه نمایندگان دولت که این روزها اصولگرایی اش را انکار میکنند؛ غافل از اینکه مردم هنوز آن رفتارها از یادشان نرفته است. (کلیک کنید)
2ـ شکست اصولگرایی واجب بود؛ واجب تر از نان شب! جریان اصولگرایی باید این نکته را درک کند که نمیتواند ناکارآمد بود و انتظار داشته باشد، مردم باز هم فوج فوج به سمت آنان حرکت کنند. جریان اصولگرایی باید درک کند که باید مسئولیت پذیر باشد و پاسخگو. ...جریان اصولگرایی باید درک کند که فقط در مونولوگ است که میتواند فرمایشهای خود را برای مردم بخواند و دیکته کند و در یک دیالوگ و گفتوگوی دو نفره همیشه کم میآورد و قافیه بازی را میبازد و مردم هم خوب میبینند که عیار هر کس به چه میزان است! رسانههای اصولگرایی و در رأسشان صدا و سیما، باید بدانند دوران انحصار رسانه ای پایان یافته و نمیتوان با نادیده گرفتن بخشی از مردم یا کاندیدای آنان، آنان را به شکست رساند. جریان اصولگرایی باید شکست میخورد تا نسیم تغییر در این کشور وزیدن بگیرد که تداوم اصولگرایی و آن همه ناکامی و مسئولیت ناپذیری روح و روان مردم را آزرده کرده بود؛ مردمی که بخشی از آنان کاملا از جریان اداره کشور خارج شده بودند! مردم ایران به جریان اصولگرایی نه گفتند، چرا که از روند اداره کشور ناراحت بوده و از آن نحوه اداره کشور آسیبها دیده بودند. مردم به جریان اصولگرایی نه گفتند، تا به آنان بفهمانند اصلح بودن یک کاندیدا را مردمند که تعیین میکنند و این مردم از یک رئیس جمهور اداره کشور را میخواهند؛ ادارهای خوب که تأثیر آن را در زندگیشان ببینند و لمس کنند. مردم نه به دنبال اصلحی هستند که در داخل و خارج شعار دهند و نه دنبال اصلحی هستند که هر روز زندگی آنان را دچار تغییرات منفی بنیادین کند. مردم به جریان اصولگرایی نه گفتند، چرا که به دنبال زندگی و سلامی دوباره به زندگی بودند. جریان اصولگرایی باید بداند که مردم بیش از هر چیز دیگری طالب زندگی خوبند! (کلیک کنید)
3ـ در روزهای گذشته بارها با کسانی هم کلام شدم که برایم از حجت و تکلیف شرعی میگفتند. حرف زدن با این جماعت واقعا سخت بود. حرف من این بود که فهم و درک و تفسیرتان از حجت و تکلیف اشتباه است. ما هم می گوییم حجت، ولی کدام حجت؟ کدام تکلیف؟ کدام بصیرت؟ بصیرتی که فقط تا نوک بینی صاحب بصیرت را به او نشان میدهد؟ بصیرتی که دنیای پر پیچ و خم سیاست را نمیفهمد؟ بصیرتی که خودش را در تار و پود تحجر و تعصب زندانی میکند؟ بصیرتی که نتیجهاش پیروزی رقیب میشود؟ ...وضعیت امروز ما نتیجه بصیرت، حجت و تکلیف شرعی همین آدمهاست. آدمهایی مثل رسایی و روانبخش و جلالی و آقاتهرانی و سقای بیریا و حسینیان و پناهیان و کوچکزاده و نقدی و رامین و … اینها را که میبینم یاد جماعتی میافتم که خون به دل مولایمان علی کردند. سالهاست که این آدمها، با فهم نادرست خود از سیاست و جامعه، بدترین و سنگینترین هزینهها را به نظام و انقلاب و رهبری تحمیل کردهاند. آخر به کدام ویژگی ممتاز این آدمها دلخوش باشیم وقتی الفبای سیاست را نمیدانند. کاش لااقل نشانهای از فهم و درک سیاسیشان را میدیدیم و امیدوار میشدیم. اما وقتی نهایت فهم سیاسیشان این است که چفیه نامزدها را نشانه پیروزی گفتمانشان می دانند؛ دیگر چه توقعی از آنها داشته باشیم؟! علیرغم همه اینها، من خوشحالم. خوشحالم از اینکه حجت و تکلیفشان بیاعتبار شده و حنایشان بیرنگ. خوشحالم از اینکه جایگاه واقعیشان را در جامعه فهمیدند، اگر چه با هزینههای زیاد. البته این آدمها اعتماد به نفسشان بالاست. مطمئنا کمکم طلبکار میشوند و مسئولیت اصلی شکست را متوجه همه میدانند جز خودشان! ولی خورشید حقیقت همیشه پشت ابر نمیماند. بالاخره هستند کسانی که جرات کنند و بصیرت کاذب اینها را به چالش بکشند. هستند کسانی که شهامت استیضاح آنها را داشته باشند. هستند کسانی که از آنها بپرسند چرا جامعه را به چنین وضعیتی رساندید؟ چرا این همه هزینه را به نظام و انقلاب تحمیل کردید؟ چرا به همه برچسب زدید و دایره خودیها را تنگ و تنگتر کردید؟ چرا نتیجه بصیرت شما، بازگشت دوباره خاتمی و هاشمی شد؟ چرا نتیجه فهم شما، پیروزی کسانی شد که چهار سال تمام به آنها فحش میدادید؟ آخر این چه بصیرت و چه حجتی بود که هاشمی رد صلاحیت شده را دوباره به قدرت بازگرداندید؟ اف بر بصیرت شما… من به اصلاحطلبان تبریک میگویم. آنها لااقل چهار تا آدم فهمیدهی باسواد دارند که بنشینند و شرایط را بسنجند و براساس واقعیات تصمیم بگیرند. ولی ما دلمان را به چه کسی خوش کنیم؟ به زاکانی که با یک درصد رای نداشتهاش، برای هاشمی رجز میخواند و دم از اشتراک گفتمانی میزند و هر روز با این و آن ائتلاف میکند؟ به پناهیانی که هنوز اصلحش را نشناخته و اظهارنظر صریحش را خصوصی میداند؟ به حداد عادلی که با دو درصد رایش، کنار میرود و منتش را بر سر جریان اصولگرایی میگذارد ولی حاضر نیست اسم کسی را ببرد؟ به ولایتی که شعار دولت اخلاقی سر میدهد و زیر تعهد اخلاقیش میزند؟ به آقای یزدی که ولایتی را بعد از آن همه سوتی در مناظره، اصلح میداند؟! به سعید جلیلی که دنبال گفتمان انقلاب است و انقلاب را ذبح میکند؟ به آقای مصباح که نتیجه تصمیمات سیاسی ایشان را در سالهای اخیر یکی بعد از دیگری دیدهایم؟ به چه کسی؟ (کلیک کنید)
طلبه بازیگوش و هاشمیرفسنجانی
طلبه بازیگوش:
امیدوارم مثل همیشه ثابت قدم باشی ... اگر در عنوان این نامه نوشتم «مرد همیشه آنلاین»، چون مانند فصلها تغییر میکنید. تغییراتی زیبا و با برکت، آنلاین زبان صداقت بچههای دانشگاه و حوزویان امروزی است. درختها، کوهها، فصلها، از نظر آنها آنلاین هستند. برخلاف سرعت اینترنت!! ... بگذریم
تفسیر راهنمایت که راهنمای ماست را مطالعه میکردم، در ترجمه آیه: «انّ الله یدافع عن الذین آمنوا انّ الله لا یحب کلّ خوان کفور» حج: 38 آورده بودی که: «بی گمان خدا ازآنان که ایمان آوردهاند دفاع میکند. قطعاً خدا هیچ خیانتپیشه ناسپاسی را دوست نمیدارد.» و در توضیح آیه آورده بودی که خداوند بیتردید مؤمنان را مورد حمایت و پشتیبانی قرار میدهد و شرّ دشمنان دین را از آنان دفع میکند. شرکپیشگان حقستیز عصر بعثت، مردمانی خیانت کار و ناسپاس بودند.
خواستم بگویم: با آن چه که در حقت دیدم، چقدر خوب به این آیه ایمان داشتی.
من هم از آنجایی که سهمی از این فضاها دارم و جزئی از این مرز و بومم، و چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوهای من میشود بیقرار، سعی میکنم این موضوع ردّ صلاحیت آنها را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دهم
اول - مایه امیدواری است که در برهه حساس کنونی، شرایط طوری شده است که با ردّ صلاحیت شما! از زوایا و اکناف مملکت امیدواری مستمراً میچکد. همه از بازگشت یک آیتالله سخن میگویند. آیت اللهی که به خانههاشان آمده است و در دلهاشان ستاد محبت و امید بنا کرده است. گرد خاک میگیرند از قابهای دهه شصت، اما بعضی را نمیدانم انگیزهای هم دارند یا فقط میخواهند بیشتر مطرح شوند؟! یا گذشته بعضاً سه نقطه خود را تطهیر کنند.
دوم - کوتهفکران آنقدر نسبت به برخی مسائل ترسیدهاند که فکر میکنم در آیندهای نه چندان دور، به حذف «برنج هاشمی» حکم کنند!! همانگونه که «خانواده آقای هاشمی» را از کتابهای درسی حذف کردند! و به قرینه صارفه هم به بقیه هاشمیها در هر زمینهای رحم نکنند! البته این را بگویمها، از دیدِ اینها کار نشد ندارد، ولی دقت نکردهاند که شاید بتوانند صدا را خاموش کنند، ولی اندیشهها و نگاه دوراندیش را که نمیتوانند بایکوت کنند.
سوم - حضور پرشور و نشاط شما چنان بازتابی در میان اقشار مختلف جامعه ایجاد کرده بود که گفتیم نکند همه را جادو و جنبل کردهاید، البته خب به نظر من شما ساحرید! چون در واقع همه اخلاقمدارها ساحرند.
راستش آقای آیتالله از همه این حرفها گذشته میخواستم اعترافی بکنم: به قول حاج حسن آقا خمینی، صبر و حوصلهتان به قدری بالاست که آدم قولنجِ حوصلهاش میشکند. آنچه که بیشتر از هر چیز در رفتار شما نمود دارد، بیکینهبودنتان است، انصافاً دست مریزاد بر روحیه اخلاقی و انسانیتان.
چهارم - آقای آیتالله! واقعیت این است که آنها نزد ما مردود شدهاند؟! همگان باید بدانند که مردود آنها مقبول ماست. آنها فقط خود را از یک کارشناس دلسوز محروم کردند، مردم راه را از بیراه میشناسند، شما امیدی را به ناامیدان دادید که تاریخساز شد.
یاد جملهای از مرحوم آیتالله بهجت افتادم که به گفته اساتید مکرراً میفرمود: «برای اداره تمام جهان کافی است که انسان، عاقل و مؤمن و متدین باشد. دیانت و عقل، برای اداره کره زمین کفایت میکند. (در محضر بهجت،2/43)
کاش آنها این ظرفیت را در خود میدیدند که از خرد و ذکاوت شما استفاده کنند.
پاسخ آیتالله هاشمی رفسنجانی:
بسمالله الرحمن الرحیم
طلبه بازیگوش! سلام
نامه بدون نام و نشانت را شیرین خواندم و در کنایات قلمت تأمل کردم. مخصوصاً آنجا که خوان قرآن گستردی و خواندی: «ان الله لایحبّ کل خَوّانٍ کفور» (حج/38)
اگر جوانید، فردا از آن شما جوانان است و باید بکوشید که زره علم بپوشید، از تلخ و شیرین تجربیات امروز بنوشید که لازمه سربلندی در دهکده جهانی، کوشش و جوشش است. طنز سخنت در بندهایی از نامه، مخصوصاً آنجا که نوشتی «اخلاقمدارها ساحرند». واقعیت تاریخ است و مبادا «قولنج حوصله»هایتان بشکند که باید کوه اتفاقات آینده را بردوش بکشید.
خوشحالم که در مدرسه ذهن مردم قبول شدهام و خدا میداند که اگر سنگینی وظیفه و شبهه راحتطلبی و شرمندگی در محضر امام(ره) و شهدا نبود، با علم به موانع نزدیک و مشکلات دور، در انتخابات نامنویسی نمیکردم{این سخن امام علی -ع- را هنگام تصدی امر خلافت بیاورید که ...} و خرسندم که این دعایم مستجاب شد که:
خدایا چنان کن سرانجام کار - تو خشنود باشی و ما رستگار
اکبر هاشمی رفسنجانی
رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام
تنش زدائی
بحث اعتدال و تنش زدائی در قلمروها و ادوار مختلف تاریخ اسلام قابل بررسی است و اتفاقاً یکی از مباحث نوپدیدی است که تاکنون توجه بایسته ای به آن نشده است.
نخستین آیات در زمینه جهاد در سال های نخستین ورود پیامبر به مدینه است (آیات 216 تا 218 سوره مبارکه بقره) که با کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ آغاز میشود و خداوند از وعده قانون جنگ برای مسلمانان سخن میگوید
شکی نیست که اگر از تنش زدایی سخن گفته می شود به معنای نادیده گرفتن اهمیت و جایگاه بلند جهاد در منظومه اندیشه و فرهنگ اسلامی نیست. اما ضروری است درباره مفهوم جهاد درنگ نمود. گرچه بی تردید یکی از مصادیق مهم جهاد مواجهه مسلحانه با دشمن ـ چه در مقام دفاع و چه در مقام تهاجم ـ است؛ ولی شکی نیست که مفهوم جهاد منحصر به رفتار خشونت آمیز نمی شود و نمی توان آن را تنها به مفهوم کوبیدن بر طبل جنگ و هماورد طلبی و تحریک دشمن دانست.
برای بررسی این موضوع ، مروری بر چگونگی رویارویی پیامبر با قریش که اصلی ترین دشمن پیامبر در مکه تا پیش از فتح این شهر بودند سودمند به نظر میرسد.
در نگاهی کلی میتوان رفتار پیامبر را تبدیل مواجهه نظامی با اصلی ترین دشمن خود به مواجهه سیاسی و کسب پیروزی در صحنه مذاکره و رفتار سیاسی و فرهنگی تفسیر کرد و بی تردید این روند به هیچ وجه به معنای سازش پیامبر با سردمداران کفر و شرک نیست.
در سال دوم هجرت، غزوه بدر اتفاق افتاد. این غزوه پس از تحمل حدود 15 سال سختی از سوی مسلمانان و به عنوان یک بشارت از سوی خداوند به عنوان پاداش مقاومت مسلمانان و با پیروزی آنها به پایان رسید.
در سال سوم هجرت، غزوه احد از سوی قریش به عنوان تلافی شکست غزوه بدر آغاز شد که با شکست سنگین مسلمانان به پایان رسید و در سال چهارم، رویارویی مستقیم بین مسلمانان و مشرکان اتفاق نیفتاد.
در سال پنجم، مشرکان برای یکسره کردن کار مسلمانان سپاهی که قرآن آن را احزاب نامیده آراستند ولی با ابتکار سلمان فارسی و حفر خندق، عملاً درگیری گسترده ای بین مشرکان و مسلمانان اتفاق نیافتاد و جز چند نبرد تن به تن از جمله نبرد به یادماندنی و آسمانی امیرالمؤمنین علی علیه السلام با عمرو بن عبدود و چند تیراندازی از دو طرف خندق، حادثه نظامی دیگری رخ نداد.
در این غزوه تدبیر سیاسی و عملیات روانی پیامبر ستون پنجم دشمن را هم ناکارآمد کرد و موجب تفرقه بین احزاب و سرانجام فرار مشرکان از صحنه نبرد شد.
در سال ششم، پیامبر به دنبال نزول آیاتی از سوی خداوند، مسلمانان را به قصد انجام عمره از مدینه بیرون برد. مسلمانان حتی مُحرِم شدند ولی مشرکان مکه مانع ورود مسلمانان به شهر شدند و سرانجام با انعقاد قرارداد معروف به صلح حدیبیه ، مسلمانان بی آنکه موفق به انجام عمره شوند به مکه بازگشتند.
باید گفت مدیریت پیامبر باعث شد که جنگ تمام عیار و رودررو با مشرکین که در بدر و احد شاهد آن هستیم در سال چهارم به یک رکود و در سال پنجم به یک مقاومتی که به درگیری نینجامید و در سال ششم به یک مذاکره و انعقاد قرارداد صلح با مشرکین انجامید و در پی آن در سال هفتم، بر اساس یکی از بندهای صلح نامه حدیبیه، پیامبر و مسلمانان به مکه رفتند و عمرة القضاء به جای آوردند.
سرانجام در سال هشتم، به دنبال نقض یکی از بندهای صلح نامه حدیبیه ، پیامبر باز با تدبیر سیاسی و عملیات روانی گسترده، موفق به فتح تقریباً بدون خونریزی مکه شد.
بنابراین ، مرور تاریخ اسلام به خوبی نشانگر هنر معجزه گون پیامبر برای تبدیل فاز نظامی مواجهه با کفار و مشرکان به فاز سیاسی است.
نکته قابل توجه این است که در ماجرای صلح حدیبیه به هنگام نگارش قرارداد صلح، پیامبر از نوشتن "بسم الله الرحمن الرحیم" به درخواست مشرکین چشم پوشید و حتی پیامبر از نگارش این که رسول خداست صرف نظر کرد و به جای "محمد رسول الله" بنا به درخواست مشرکان نوشت "محمد بن عبدالله" تا بتواند دشمن را به مذاکره راضی و وادار کند که پیامبر و مسلمانان را به رسمیت بشناسد.
به نقل منابع تاریخی در همان زمان پیش از نگارش صلحنامه حدیبیه و پس از آن عده ای از تندروهایی که اطراف پیامبر بودند به بهانه حفظ عزت و مقاومت در برابر دشمن و با پوشش دین و شعارهای دینی به مخالفت با پیامبر و عامه مسلمانان پرداختند و چنین استدلال کردند که مگر این شخص رسول خدا نیست؟ مگر ما مسلمان نیستیم؟ مگر طرف مقابل ما مشرک نیستند؟ روشن بود که پاسخ هر سه سؤال مثبت بود. لذا این افراد از این مقدمه چنین نتیجه گرفتند که: فَعَلامَ نُعطی الدَنیة فی دیننا؟ یعنی پس چرا باید برای دفاع از دینمان به دشمن باج بدهیم؟ و چنین با خواری برخورد کنیم؟
همچنین در زمان فتح مکه نیز عده ای از مسلمانان فریاد میزدند که الیوم، یوم الملحمه، یعنی امروز روز حماسه است که پیامبر مخالفت کردند و فرمودند: بگویید الیوم، یوم المرحمه، یعنی امروز روز رحمت است.
اگر امروز کسانی بر این باور باشند که صحنه رویارویی با دشمن در تاریخ اسلام فقط از نوع صحنه رویارویی امام حسین علیه السلام با یزید در روز عاشوراست، اگرچه نظرشان محترم است و میتوانند نظر خود را بیان و از آن دفاع کنند، ولی همین که این افراد مخالفان نظر خود را به سازشکاری و ترس از جهاد متهم سازند، بی تردید خطا کرده اند و مانند دیگر منکرهای معروف شده و معروف های منکر شده در هشت سال اخیر، ارزشهای دینی را زیر پا گذاشته اند.
این حق برای هر دردمند دیگر انقلاب و نظام محفوظ است که صحنه رویارویی با دشمن را به گونه ای دیگر فهم و تفسیر کند؛ چرا که مهم این است که انسان در صحنه رویارویی با دشمن به گونه ای برخورد کند که بتواند بیشترین امتیاز را بگیرد.
بنابراین نمی توان گفت که مواجهه و مقاومت در برابر دشمن منحصر در سر دادن شعارهای جنگ طلبانه است.
امروز اتهام سازشکاری به کسانی که در ایام دفاع مقدس در سطوح بالای مدیریتی حضور داشتند و در شمار افتخارآفرینان حماسه ای بزرگ بوده اند که امام بر دستان آنها بوسه میزد، آن هم همصدا با کسانی که حتی برای گرفتن عکس یادگاری هم به جبهه نرفتند و تنها میراث آنها از آن ایام یک چفیه غصبی بوده است که این روزها فرصت طلبانه بر شانه می اندازند، شائبه تبلیغاتی بودن شعار مقاومت در برابر دشمن و سوءاستفاده از احساس پاک مردم نجیب، ایثارگر و شهادت طلب برای چند صباح ریاست ناپایدار در این دنیا را در ذهن تقویت می کند.
با وجود اعتقاد به مبارز? همه جانبه حق با باطل و ضرورت پرداختن بهای دفاع از حق بر این باورم که دفاع از حق بر خلاف آن چه امروزه عده ای مطرح می کنند ، شکل واحدی ندارد.
امید است کسانی که سابقه ای روشن و درخشان در صحنه سیاستگذاری و مدیریت ایام نورانی دفاع مقدس داشته اند و ناسازگاری خود را با نظام سلطه عملاً به اثبات رسانده اند اکنون نیز در صحنه نبرد همیشگی با استکبار جهانی، با رویکردی خردورزانه و مبتنی بر حکمت و مصلحت بار دیگر برگی درخشان بر عزت مردم ما بیافزایند
.: Weblog Themes By Pichak :.