سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقد الحال

با اعتذار فراوان از دوستان به ویژه دوست بسیار عزیز و فرهیخته ام ؛ جناب آقای رجائی ، به نظرم آمد چند سطری را ، با توجه به رویکرد ایشان در باب نوشتن خاطرات و نیز برنتافتن 99% نقدهای وارده بر مطالبشان ، قلمی کنم.

به نظر میرسد مطالب مطروحه توسط جناب آقای رجائی از نوعی انقطاع و ناپیوستگی رنج میبرد ؛ یعنی ایشان در نقل مطالب خود کاری به این که آیا این سخن یا عمل ، قبل و بعدی هم دارد یا نه؟ و آیا این شخصیت یا آن رجل سیاسی یا فرهنگی یا اجتماعی رفتارها و اقذامات دیگری نیز داشته یا نه؟ ندارند و صرفاً به نقل یک خاطره و بعد نتیجه گیری یک یا یکسری اصول و قواعد اخلاقی و دینی و انقلابی مبادرت میکنند. مثلاً در مطلب اخیرشان از قول فرزند شهید مطهری مطلبی را نقل میکنند که ایشان با فلان فرد ملحد ساعتها در پارک قدم زده و بحث کرده و بعد نتیجه گیری کرده اند که بله باید از نظر اخلاق اسلامی و بر اساس مبانی دینی در مواجهه با مخالف و معارض ، این گونه بود. ولی ای کاش در کنار این مطلب ، اشاره ای هم به نامه کاملاً بی منطق شهید مطهری به امام در رابطه با دکتر شریعتی در سال 56 میکردند و بعد برای غنای بحثشان تحلیلی روانشناختی و انسان شناختی از این قبیل رفتارهای دوگانه از چنین شخصیت هائی ارائه میکردند. و این که چرا اصولاً ما به دلیل دیگر پرستی ، خودی ها را به سرحدّ کفر میرسانیم و کافران را عزیز و مکرّم میداریم و بعد پز میدهیم که بله ما اینیم! لااقل افراد این چنینی را مبنای اسوه و الگو بودن قرار نمی دادند.

راستی گفته اند تا آب هست چه نیازی است به تیمم؟! تا پیشوایان ما که قول و فعلشان همواره بر یک سیاق بوده است ، را داریم و در منظر و مرآی ما هستند چه نیازی به خاطره گوئیهای متزلزل از این و آنی داریم که با اندک تأملی میتوان متناقضات فراوانی را از زندگی آنها و رفتار و عمل آنها ارائه کرد؟!

هر چند بعید میدانم ایشان در چنین مواقعی دست از روحیه تسامح و مماشات و محافظه کاری و ملاحظه کاری برداشته و به نقد بیرحمانه دیگران بپردازد. چیزی که متأسفانه نوع غالب ما بدان گرفتاریم. (به قول دکتر شریعتی: خدایا! مگذار به خاطر مصلحت پرستی ، حقیقت را ذبح شرعی بکنم. که اتفاقاً ایشان بنا به تصریح خودشان ، حداقل در مورد برخی به آسانی حقیقت را فدای مصلحت های خودساخته میکنند.)

گر چه با توجه به رویکرد هرمنوتیکی ایشان در تحلیل مطالب که ظاهراً همین ایشان را به بررسی مُقطّع مُقطّع و بریده بریده وقایع و رویدادها و پدیده ها وادار کرده است ، نمیتوان بر ایشان خرده گرفت ولی به هر روی بررسی وقایع به ویژه شخصیتها مستلزم عنایت به یک سیر تاریخی و پروسه زمانی است و صرفاً با نقل خاطراتی از این و آن و دلخوش بودن به آن ، مشکلی را حل نمی کند و نمی توان قواعد اساسی اخلاقی را بر چنین تک رفتارها مبتنی و استنتاج کرد. مگر آن که نگرش ما به زندگی(جهان بینی) باری به هر جهتی باشد که در این صورت همه چیز و همه کار قابل توجیه و دفاع خواهد بود.(به قول آن اندیشمند: خدا را از زندگی بردارید ، همه چیز شدنی است!)  که این هم با توجه به رویکرد ایشان در سیاست و دیانت ، حداقل آن چه که از نوشته ها و کامنت هایشان بر می آید ، پذیرفته نیست.

(باز هم پوزشی مکرر از دوستان)




تاریخ : پنج شنبه 91/1/17 | 7:26 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

دکتر علی شریعتی:

وقتی پیامبر اسلام می‌گوید فاطمه یکی از چهار زن بزرگ جهان است، وقتی که در برابر همه رنجها و پریشانی‌ها و همه غمهای زندگی فاطمه، پیغمبر به او تسلی می‌دهد که «نمی‏خواهی بانوی همه زنان جهان باشی؟» اینها تعارف نیست که یک مرد به دخترش می‌گوید! پیغمبر چنین تعارفها را ندارد!... وقتی می‌گوید تو می توانی بانوی همه زنان جهان باشی، به معنای این نیست که تعارف کرده باشد و هم به معنای آن نیست که برای پیروان خود یک بت ساخته باشد که فقط او را بپرستند و یک معبود که ستایشش کنند و یک ممدوح که فقط مدحش را بگویند و یا یک قربانی که فقط عزاداری کنند؛ بلکه به عنوان یک سرمشق او را بشناسند و از روی زندگی‌اش درس بیاموزند و عمل کنند. این به معنای «سیده‌ زنان عالم» است..

همچنین امروز او می‌تواند زن مسلمان را بسازد. او به عنوان یک مادر در مرحله‌ای که دختری چون زینب می‌پرورد و پسرانی چون حسن و حسین (ع)، و به عنوان یک بعد دیگر زن متعالی و مثالی، همسر به عنوان کسی که در تنهایی‌ها و سختی‌ها ، نقش‌ها و عظمتهای علی (ع) پا به پای اوست و همچنین به عنوان یک زن مسئول اجتماعی، کسی که از بدو تولد تا لحظه‌‌ای که پدرش را تنها به زمین گذاشت و در غربت دفن شد و در خاموشی، باز یک لحظه از مبارزه نایستاد: در جبهه خارجی با کفر تا هجرت و در جبهه داخلی با انحراف و قتل تا لحظه مرگ، حتی بعد از مرگ نیز که: «علی مرا پنهان دفن کن تا بر گور من گرد نیایند و هم بر عزای من مراسمی برپا نکنند و بر من نماز نخوانند و مراسمی بپا ندارند تا به نام من قدرتی که هم اکنون بر روی کار آمده قدرت خود را توجیه دینی نکند» زنی که حتی مردن و دفن شدنش را می‌خواهد وسیله‌ای کند برای مبارزه در راه حق و محکوم کردن ابدی و همیشگی غصب. این است «چگونه امروز زن مسلمان بودن»!




تاریخ : پنج شنبه 91/1/17 | 6:7 عصر | نویسنده : علی رضائی | نظر

 

شهید مطهری و ملحد معروف! [در راستای تعجب بعضی ها از مطلب «واگویه ی شماره 1»]

مطلبی که در زیر می آید، بازخوانی و بازنوشتار و خیلی چکیده ی مطلبی است از حجت السلام محمد مطهری (فرزند شهید مطهری) که با نظری متأملانه به سیره ی آن شهید بزرگوار، از سر خیر خواهی، نکته ای ظریف و بدیع را پیش چشم همگان می نهد. ایشان آورده اند:

شهید مطهری از یکی از دوستان اندیشمند خود خواسته بود، زمینه ای فراهم کند تا بتواند به دیدار مهمترین متفکران مارکسیسم در کشور رفته و با آنان به بحث و گفتگو بپردازد. این دوست استاد، در یکی از این دیدارهای شهید مطهری با منظره ای دیدنی روبرو شده بود. وی می گفت: دیدم شهید مطهری با آن متفکر ملحد، در حالی که سگش هم کنارش بود، ساعتها در یک پارک قدم زده و با یکدیگر بحث و گفتگو می کردند.

سیره ی نظری و عملی شهید مطهری اینگونه بود. بارها با روشنفکرانی که بعضاً منتقد جدی اساس روحانیت و... بوده و همسران برخی از آنان بی حجاب بودند، در عین حفظ صلابت و سلامت فکری، دوستی و ارتباط علمی مستمر داشت. اینطور نبود که فقط با مریدان و همفکران و هم سلکان خود رابطه داشته باشد!

آیا اسلام به ما می گوید، فرد غیر مغرضی را که نسبت به اعتقادات یا عملکردها ما انتقاد داشته و متفاوت از ما می اندیشد، بایکوت کنیم و... تا هر روز در موضع مخالفش تندتر شود؟

متأسفانه ملاقات و دوستی و ارتباط علمی در ادبیات سیاست زده ی فعلی ما، به معنای تأیید و وابستگی و گاهی تسلیم و دلدادگی به خود گرفته است. تا مطلبی و نوشته ای در توضیح و یا در دفاع از کسی و چیزی نوشته می شود، آن را نشانه ی خودباختگی و خود شیفتگی به حساب آورده و بایکوت می کنند. حتی در مجالس ختم، برخی شخصیت های سیاسی و غیر سیاسی را هر لحظه رصد می کنند که مبادا فردی مثلاً مسأله دار در کنار آنان بنشیند و انتشار عکسی از این کنار هم نشینی مسأله ساز شود؛ یعنی نه تنها دوستی و ارتباط و گفتگو، بلکه گاهی نشستن اتفاقی چند دقیقه ای در کنار یکدیگر هم، تهمت ها و واژه هایی نظیر «ساده اندیشی»، «تأثیرپذیری»، «همسوئی» و... را به دنبال دارد. و...

منبع: وبلاگ «کنج درون»




تاریخ : پنج شنبه 91/1/17 | 10:58 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر

عالمان، لب فرو بسته و جاهلان، زبان گشوده!

جاهلانی که گشته‌اند عزیز          نه به حق، بل به نیش و ناخن تیز

در تاریخ آورده اند: هامان وزیر و کارگزار فرعون بود. روزی فرعون از وی بپرسید: برای ابقای فرمانروایی و خدایی خویش چه چاره سازم؟

چون بهامان که وزیرش بود او          مشورت کردی که کینش بود خو

وی در پاسخ گفت: عالمان و دانشمندان ایشان را از علم گفتن منع باید کرد تا خلایق چون علم نشنوند و ندانند و حجت نیاموزند و آگاهی نیابند، تاریکدل و کوته مغز شوند و خوی پژوهش و دانایی از ایشان برود. آنگاه ایشان را به هر راه که خواهی توانی برد.

حاصل آن هامان بدان گفتار بد          این چنین راهی بر آن فرعون زد!

لذا فرعون فرمان داد تا علما را از علم گفتن و آگاهاندن منع کردند. او چنین فرمان داد که «هر که در این شهر علم گوید زبانش ببرم.»

وای آن شه که وزیرش این بود          جای هر دو دوزخ پرکین بود.

شک و تردیدی نیست که مقصود فرعون از علم، علم به معنای خاص نیست. بلکه آن آگاهیهای اجتماعی است که موجب بیداری بردگان و مردم عوام خواهد شد و فروپاشی نظام استبدادی او را در پی خواهد داشت، دانستنی هایی که اطاعت مطلقه را نفی می کند. والا فرعون خود به گسترش بحثهای به اصطلاح علمی آن روز مُصِر و مقید بود. مثلاً درباره ی چگونگی ساختن هر چه بهتر اهرام مصر و یا مشغولیات بی خطر ذهنی که به قدرت او آسیبی وارد نیاورد بی علاقه نبود. قطعاً اگر علوم به معنای خاص آن همچون ریاضی و هندسه و... منظور نظر بود، ساختن آن اهرام با آن عظمت و دقت غیر ممکن می نمود.

حال در سرزمینی که حاکمان آن در صدد حکمرانی مستبدانه و مطلقه باشند و خود را سایه و نماینده ی تام الاختیار خدا در زمین بدانند، به اجبار باید عالمان و دانشمندان و فرهیختگان آن دم فرو بندند و توان سخن نیابند تا مردمان اطاعت محض نمایند. با این حالت در اندک زمانی آن سر زمین، تبدیل به سرزمین سوخته گردد. آنگاه بزرگان آن چون بردگان، نخبگان آن در دام و مردمان آن همچون برِّه گان رام و اندیشمندان آن زبان در کام. اما جاهلان و نا اهلانِ آن در صدر و بام! چنانچه امام علی (ع) نیز در توصیف و شناخت عصر جاهلیت می فرماید: «بأرض عالمها ملجم، و جاهلها مکرم» سرزمینی که دانشمند آن لب فروبسته و جاهل گرامی بود. (نهج البلاغه، خطبه 2)

منبع: وبلاگ «کنج درون»




تاریخ : دوشنبه 91/1/14 | 6:58 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر

متن آیات

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌ ـ الم‌ (1) ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ‌ (2) الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ‌ (3) وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ‌ (4) أُولئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‌ (5)

ترجمه آیات

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر ـ الم؛ آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد، و مایه هدایت پرهیزکاران است؛ (پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب ایمان می‌آورند، و نماز را برپا می‌دارند، و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی داده‌ایم، انفاق می‌کنند؛ و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو نازل گردیده، ایمان می‌آورند، و به رستاخیز یقین دارند؛ آنان بر طریق هدایت پروردگارشان هستند؛ و آنان رستگارانند.

شرح آیات

در آغاز طولانی ترین سوره قرآن، انسان­ها به چندین گروه تقسیم گردیده، و مهم ترین ویژگیهای هر گروه ذکر می گردد. پرهیزگاران نخستین گروهی هستند، که خداوند بزرگ، وجود برخی خصوصیات در ایشان را موجب بهره گیری آنان از هدایت های قرآنی دانسته است. گو این که قرآن کتابی است که برای تذکر و تنبه تمام جهانیان فرستاده شده است (إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ‌  ـ ص: 87؛ و تکویر: 27) اما در نهایت، این پرهیزگاران هستند که از هدایت های آن بهره می برند. مهم ترین ویژگی پرهیزگاران آن است که از ایمان و عمل صالح به صورت توأمان برخوردار هستند؛ همراهی ایمان و عمل صالح بارها در قرآن کریم مورد تأکید و توجه قرار گرفته است؛ و اصولا ایمانی که به عمل صالح نینجامد و همچنین، عمل صالحی که ریشه در ایمان حقیقی نداشته باشد، از نظر آموزه های اسلامی، کافی نبوده و وافی به مقصود نخواهد بود. از نظر قرآن، کسانی که به مناسک آئینی تظاهر کرده، و اعمال آن ها از روح ایمانی برخوردار نیست، در مرتبه ای از مراتب نفاق گرفتار هستند؛ همچنین آن انسان هایی که داعیه ایمان دارند، و به مناسک و اعمال دینی بی توجهی می کنند، در مراتب فسق سرگردان هستند. اما پرهیزگاران از ایمانی برخوردارند که آن ها را به سوی عمل صالح سوق می دهد، و تشبث ایشان به مناسک آئینی هم در چارچوب نظام معنایی دینی جلوه گر شده، و اعمالی تهی از روح ایمان نخواهد بود. بدین ترتیب از خطر فروغلتیدن در وادی خشکه مقدسی نیز به دور خواهند بود، و سبک زندگی آن ها، از پویایی و بالندگی لازم برخوردار خواهد بود. چنین انسان هایی در پرتو ایمان به غیب (الذین یؤمنون بالغیب)، و پذیرش وحی به عنوان یک منبع معرفتی مهم (و الذین یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک)، خط سیر درستی را برای زندگی خود یافته و از مبدأ تا غایت زندگی را نزد خود به درستی ترسیم می کنند (و بالاخره هم یوقنون)؛ اما در پرتو ایمان صحیح و کامل و خالص، حلقه های میانی زندگی را هم فراموش نکرده، و زندگی دنیایی و مادی خود را نیز در همین چارچوب ارتقا می دهند و معنا می بخشند. در این راستا قرآن به اقامه نماز به عنوان نمادی از مناسک آئینی اسلام اشاره می کند (یقیمون الصلوه). اقامه نماز به معنای ترویج اجتماعی آن از طریق سیره مستمره و تبلیغ و ترویج آن در جامعه است. مسئولیت پذیری و انفاق نیز مورد دیگری از مصادیق عمل صالح در پرتو ایمان است، که نشانه تعهد دینی فرد مسلمان شمرده شده و نقش اثر گذاری در همبستگی اجتماعی مؤمنان دارد. به  این نکته نیز باید توجه کرد که عبارت «مما رزقناهم ینفقون» معنا و گستره مصداقی وسیعی داشته و هرگونه نعمت و موهبتی که فرد یا جامعه انسانی از آن برخوردار باشد را در بر می گیرد.




تاریخ : جمعه 91/1/11 | 11:44 عصر | نویسنده : حمید فاضل | نظر

 

«سووشون»

سال نود را در حالی به سرانجام رساندیم که بعضی از نام آوران و بزرگان علم و ادب و هنر میهن را در کنار خویش نیافتیم. از جمله ی آنان، شادروان سرکار خانم سیمین دانشور، همسر جلال آل احمد بود که روح از جسمش رهید و رخ بر خاک کشید. خدایش بیامرزاد!

چندی پیش مجله ی «گوهران» با خانم دانشور مصاحبه ای کرده بود. ایشان در این مصاحبه خاطراتی از «امام موسی صدر و نیمایوشیج و جلال آل احمد» بیان کرده اند که نشان از روشن بینی و اخلاق و سلوک دینی امام صدر دارد. حیف است که شما هم این روایت را با همان بیان شیرین بانو سیمین دانشور نخوانید. آن مرحومه ی مغفوره چنین گوید:

موسی صدر خیلی خوش تیپ بود. حالا لیبی (قذافی) یا گمش کرده یا کشتدش، نمیدونم. یک روز غروب بود. نیما هم منزل ما بود. موسی صدر اومد، در زد. اون یکی از زیباترین مردهای دنیا بود. چشم های خاکستری، درشت، زیبا. لباس آخوندیش هم شیک، از این سینه کفتری ها. من در را باز کردم.

گفتم: ببینم! شما امامی، پیغمبری! تو حق نداری اینقدر خوشگل باشی! خندید. گفت: جلال هست؟ گفتم: آره، بیا تو. اومد تو. نیما هم که همیشه خونه ی ما بود. دیگه من نرسیدم چایی به نیما بدم.

[نیما تو خاطراتش نوشته که: سیمین محو جلال امام موسی صدر شد و چایی هم به ما نداد و منم چایی نخوردم.]

موسی صدر سه چهار روز اینجا موند. [منزل ما] نیما خیلی حسودیش شد. نیما خیلی وسواسی بود. باید چایی رو خودم میریختم. تفاله نداشته باشه. سرش هم کمی خالی باشه. خودمم میدادم بهش. [ولی این دفعه] من محو جمال صدر شدم. [چایی یادم رفت بدم] خیلی زیبا بود. بعد سه چهار روز موند و بعد ما رفتیم قم. او رئیس نهضت امل در لبنان بود. سووشون رو او به عربی ترجمه کرد. آورده بود برامون. بعد ما رو به قم دعوت کرد که دیگه بیرونی و اندرونی بود. [منزل امام موسی صدر] ولی میدیدمش. شام و نهار اینا میدیدمش.

منبع: وبلاگ «کنج درون»




تاریخ : چهارشنبه 91/1/9 | 8:14 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر

حمد خدای، ای حمید / خوش آمدی ای حبیب!

دیر آمدی ای طبیب، اما؛

فاتحه ای چو آمدی بر سر خستگی بخوان / لب بگشا که می دهد لعل لبت به مرده جان.

می دانم!

مست شدی عاقبت، آمدی اندر میان / مست ز خود می‌شوی، کیست دگر در جهان

عاقبت امر رست مرغ فلک از قفس / عاقبت امر جست تیر مراد از کمان

چند زنیم ای کریم طبل تو زیر گلیم / چند کنیم ای ندیم مستی خود را نهان

ولی؛

ای غنچه، گلگون آمدی، وز خویش بیرون آمدی / با ما بگو چون آمدی، تا ما ز خود خیزان کنیم

با این حال؛

در دل شب آمدی نیک عجب آمدی / چون بر ما آمدی نیست رهایی کنون

پس؛

برخیز که گل، شکوفه نو کرد / دلها، به نشاط می، گرو کرد

وقت چمنست و بوستان هم / ما منتظریم و دوستان هم

امروز اگر دمی چو یاران / باشی به مراد دوستداران

گل‌گشت چمن کنیم چون باد / باشیم، به روی یکدگر شاد.

انشاءالله شاهد استمرار این نوشته ها باشیم.




تاریخ : یکشنبه 91/1/6 | 10:10 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

متن آیات:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌ (1) الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ‌ (2) الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌ (3) مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ‌ (4) إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ‌ (5) اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ‌ (6) صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ‌ (7)

ترجمه آیات:

به نام خداوند بخشنده مهربان؛ ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است. خدایی که بخشنده و مهربان است. مالک روز جزاست. (پروردگارا) تنها تو را می‌ پرستیم، و از تو یاری می‌ جوییم و بس. تو ما را به راه راست هدایت فرما. راه کسانی که به آنها نعمت دادی، نه راه کسانی که بر آنها خشم گرفتی، و نه گمراهان.

شرح آیات:

در سوره حمد، می­ توان آموزش ادب سپاس گزاری و شیوه اظهار بندگی در برابر خدا را به روشنی مشاهده کرد. این سپاس گزاری نسبت به نعمتهای دریافت شده، و کمک خواهی نسبت به رحمتهای آینده است. این مجموعه از آیات همانند سایر آیات قرآن کریم، در چارچوب نظام معنایی توحیدی، تلاش می­کند تا معنایی سازنده به زندگی انسان ببخشد، و مشخصاً در این آیات نوعی جامعه­ پذیری دینی به مخاطب القا می شود که بر اساس آن بر اولویت نعمت های معنوی در زندگی انسان تأکید شده، و از راه معرفی گروه های مرجع، و در سایه الگوسازی و و ارائه اسوه های اجتماعی (صراط الذین انعمت علیهم)، به همراهی اجتماعی با نیکان جامعه توصیه شده است. برجسته سازی صفت رحمت الهی (الرحمن الرحیم)، و اشاره به حیات جاوید انسان و باز بودن راه تکامل نهایی او، دارای نقش تربیتی و هدایتی بسیار مؤثری بوده، و انگیزه افراد و جوامع بشری را برای تلاش و کوشش بیشتر تحریک می کند. همچنین در این سوره به تلاش برای شناخت راه حق و رسیدن به مقصد نهایی (اهدنا الصراط المستقیم) توصیه شده است (هدایت در برابر ضلالت، مربوط به راه است؛ و هدایت در برابر غوایت، مربوط به هدف است.)، بدین ترتیب می توان ادعا کرد که آموزه های دینی همواره انسان را به نوعی آینده نگری در تلاش های فردی و اجتماعی خود توصیه می کند.




تاریخ : پنج شنبه 91/1/3 | 9:12 عصر | نویسنده : حمید فاضل | نظر

به استقبال نوروز باستانی

می گویند بیش از سه هزار سال پیش از این، جم؛ چهارمین پادشاه پیشدادیان روز تحویل خورشید را در برج حَمَل (میش، بره نر)، نوروز نامید و از آن روزگاران تا به امروز این روز به عنوان روز تحویل سال و نو شدن روزگار گرامی داشته می شود. (شید به معنای شعاع خورشید بعدها به مناسبت انتساب و ابتکار نامگذاری نوروز ، به نام جم افزوده گشت و زان پس جمشید نامیده شد. وی به کاشف شراب نامبردار است و به دست ضحّاک ماردوش کشته شد.)

نوروز به مفهوم تحویل دو پدیده فَلَکی و مادی است ؛ تحویل آفتاب به برج حَمَل. اما اسلام پس از ظهورش با جهت دهی معقول به آئین نوروزی ، نه تنها با آن به مبارزه برنخاست که با تغییر رویکرد تحویل به تحوّل (دگرگونی در انسان ها ، رفتارها و جوامع)، نوع نگاه را در این مقوله نیز هدفمند و متعالی گردانید و آن را به آئینی معنوی تبدیل کرد.

تا پیش از اسلام ، بزرگداشت نوروز باستانی به گونه ای طبقاتی و تبعیض آمیز بود و عید فرودستان تنها یک روز و لی عید فرادستان به مدت شش روز بود. و نیز عید مختص حکّام و خوانین و فرماندهان بود و در چنین روزی کشاورزان و رعایا باید هدایائی را تحت عنوان هدایای نوروزی به خدمت صاحب منصبان مذکور می بردند.

اسلام از نوروز با عنوان تجدید حیات طبیعت، نقبی به حیات و ممات آدمی و بعث و انگیزش او در روز رستخیز عظیم میزند و به پیروانش توصیه می کند تا از این تغییرات و تحولات عبرت گرفته و به تحکیم باور ایمانی خود بپردازند.

چنان که گفته آمد، اسلام با جهت دهی صحیح به این آئین باستانی ، آن را از گرفتار آمدن در یکسری آداب غافلانه و کلیشه ای به در آورده و تبدیل به آئینی دینی کرده است و جزو مناسک قرار داده است تا نشان دهد در همه چیز به روح و محتوای آن کار دارد نه با ظواهر آن. لذا به مسلمانان در رابطه با نوروز دستوراتی را در زمینه های مختلف داده است که هم بیانگر جامعیت این دین در مواجهه با مقولاتی از این قبیل است و هم نشانگر روح اجتماعی این دین؛ زیرا غالب این دستورات نه جنبه فردی که جهات اجتماعی دارد. بنگرید:

1- دعای هنگام تحویل سال (یا مقلّب القلوب و الأبصار، یا مدبّر اللیل و النهار، یا محوِّل الحول و الأحوال، حوِّل حالَنا إلی أحسن الحال)

2- نوپوشی و تمیزپوشی و پیراستگی و نظافت (رعایت بهداشت)

3- دید و بازدید (صله رحم) و صلح و آشتی

4- مصافحه و معانقه (نکته: آنچه در اسلام توصیه شده است نه مواجهه به معنای صورت به صورت سائیدن و بوسیدن که غیر بهداشتی است بلکه مصافحه و معانقه است – دست دادن و گردن سائیدن – که کاملاً بهداشتی است.)

5- هدیه دادن

6- مسافرت رفتن

7- زیارت اهل قبور و یاد نمودن از کسانی که تا پیش از این ما را در این قبیل مناسبتها همراهی می کردند و اینک دستشان کوتاه شده است.

8- محاسبه نفس و محاسبه مال. کاری که بسیاری از کاسبان به عنوان سال خمسی خود مقرر داشته و به حساب اموال خود می پردازند.




تاریخ : سه شنبه 91/1/1 | 1:59 صبح | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر