بسم الله الرحمن الرحیم
یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ (بقره: 40)
ترجمه: ای بنی اسرائیل، به یاد آرید نعمتهایی که به شما عطا کردم، و به عهد من وفا کنید تا به عهد شما وفا کنم، و تنها از من بر حذر باشید.
از این آیه تا بیش از صد آیه دیگر، خداوند قوم یهود را به عنوان نمادی از گروههای گوناگون جامعه بشری که مورد الطاف متعدد الهی بوده، و مسلمانان مدینه نیز با آنان آشنایی و مراوده داشته اند، مورد خطاب قرار میدهد. اصطلاح قرآنی «بنی اسرائیل» ناظر به غلبه انتساب این قوم به حضرت یعقوب (علیه السلام) است. اما توجه و اهتمام قرآن به ذکر نام «اسرائیل» نشانگر اهمیت آن است. «اسرائیل» ترکیبی از دو واژه «أسر» به معنای بنده، و «إیل» به معنای خدا است (مجمع البیان، ج1، ص206). بدین ترتیب اسرائیل در زبان عبری، معادل عبدالله در زبان عربی خواهد بود. و بر این اساس میتوان گفت که شاید یعقوب به پاس مقام شامخ بندگی خدا، بدین امتیاز مفتخر گردیده که نامش در قرآن بارها تکرار گردد. این نام گزاری ترویج یکی از الگوهای سبک زندگی دینی هم به شمار می رود. پس از یک سو قرآن می خواهد، نمادها و تفاخرات قومی جوامع بشری را هم به سوی نظام معنایی توحیدی هدایت کند؛ و از سوی دیگر، این معنا را القا می کند که اسطوره های تاریخی جوامع و امت ها نیز باید از میان اسوه ها و الگوهای توحیدی و قهرمانان نظام توحیدی برگزیده شوند؛ به علاوه همان گونه که قرآن بارها این نمادهای توحیدی را در آیات متعدد تکرار کرده است، در جامعه مطلوب اسلامی نیز، باید نمادها و شعارهای توحیدی همواره دارای ظهور و بروز روشن و چشمگیر اجتماعی باشد. این مهم را می توان در مصادیقی همچون فرهنگ نام گزاری فرزندان و حتی گروه های مختلف اجتماعی، تندیس های قرار گرفته در مراکز مهم شهری و اجتماعی، مناسبت ها و آئین های فرهنگی و اجتماعی، جلوه گر نمود.
از عبارت «اوفوا بعهدی اوف بعهدکم» می توان دریافت که هرگاه عهد و پیمان الهی در جامعه ای مورد توجه بوده و محور فعالیت های اجتماعی باشد، آن جامعه حتما سعادتمند گردیده و سرنوشت و فرجامی نیکو خواهد داشت. این آیه اگرچه ناظر به عهد و پیمان قوم یهود با خدا و همچنین وعده بهشت برای آنان است؛ اما با الغاء خصوصیت می توان آن را به تمامی انتظارات خدا از انسان، که فطرتاً آن را می یابد، و همچنین به خوشبختی و نیک فرجامی در این جهان نیز تسرّی داد. بنابر این، میتوان این موضوع را بیان دیگری از همان رهنمود و قاعده کلی دانست که در آیات پیشین (38 و 39) و هنگام هبوط آدم به او تذکر داده شده است، که اگر می خواهد همواره در آرامش و امنیت باشد، باید فقط در مسیر هدایت الهی گام بردارد. نکته دیگری که از این عبارت و عبارت «إیای فارهبون» استفاده می شود، تأکید چندین باره قرآن بر آزادی و اختیار انسان در انجام افعال خود میباشد.
الف) استفاده از ماهواره فعلا بر اساس قوانین موجود در نظام جمهوری اسلامی ایران، و همچنین فتاوای بسیاری از مراجع دینی معاصر، ممنوع است.
ب) نیروی انتظامی در شرایط کنونی، مسئول اجرای قانون منع استفاده از تجهیزات ماهواره ای در ایران است.
ج) این بندگان خدا وظیفه ای را که قانون به عهده ایشان نهاده اجرا می کنند. حالا کار به درستی یا نقص قانون در این زمینه نداریم. اما آیا چالشهای فرهنگی جامعه را می توان تنها با تکیه بر قوه قهریه علاج کرد. متولیان فرهنگ جامعه از حوزه گرفته تا حکومت و رسانه ملی، چه راه حلی و چه برنامه ای تدارک دیده اند. اصلا، دین مداران جامعه ما تا چه میزان به وظیفه و تکلیف عملی خود در زمینه حل چالشهای فرهنگی پیرامون خود باور و اعتقاد دارند؟
د) حکایتی را از مرحوم سیدمهدی قوام در این زمینه مناسب یافتم، شاید الگویی باشد برای همه کسانی که در جایگاه ایده پردازی و اجرای اقدامات فرهنگی هستند. این حکایت در منابع بسیاری نقل شده است، اما به اقتضای فرهنگ حاکم بر دنیای مجازی آن را از سایت "الف" نقل می کنم:
آقا سید مهدی که از پلههای منبر پایین میآید، حاج شمسالدین ـ بانی مجلس ـ هم کم کم از میان جمعیت راه باز میکند تا برسد بهش. جمعیت هم همینطور که سلام میکنند راه باز میکنند تا دم در مسجد. وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش…
ـ آقا سید، ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل…
ـ دست شما درد نکند، بزرگوار!
سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، میگذار پر قبایش. مدتها بود که دخل را سپرده بود دست دیگری!
ـ آقا سید، حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی میکنن…
حاج مرشد، پیرمرد 50 ، 60 ساله، لبخندزنان نزدیک میشود. التماس دعای حاج شمس و راهی راه…
***
زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالیاش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه میکرد. زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لبها، گیسهای پریشان… رنگ دیگری به خود گرفته بود. دوره و زمونهای نبود که معترضش بشوند…
***
ـ حاج مرشد!
ـ جانم آقا سید؟
ـ آنجا را میبینی؟ آن خانم…
حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین.
ـ استغفرالله ربی و اتوبالیه…
سید انگار فکرش جای دیگری است…
ـ حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا.
حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه میکند: حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب… یکی ببیند نمیگوید اینها با این فاحشه چه کار دارند؟ سبحان الله…
سید مکثی میکند.
ـ بزرگواری کنید و ایشون رو صدا کنید. به ما نمیخورد مشتری باشیم؟!
حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی میشود. اینبار، او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه میکند و سمت زن میرود.
زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمی خودش را جمع و جور میکند.
به قیافهشان که نمیخورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استغفرالله میگوید.
ـ خانم! بروید آنجا! پیش آن آقاسید. باهاتان کاری دارند.
زن، با تردید، راه میافتد.
حاج مرشد، همانجا میایستد. میترسد از مشایعت آن زن!… زن چیزی نمیگوید. سکوت کرده. مشتری اگر مشتری باشد، خودش…
ـ دخترم! این وقت شب، ایستادهاید کنار خیابان که چه بشود؟
شاید زن، کمی فهمیده باشد! کلماتش قدری هوای درد دل دارد، همچون چشمهایش که قدری هوای باران:
ـ حاج آقا! به خدا مجبورم! احتیاج دارم…
سید؛ ولی مشتری بود!
پاکت را بیرون میآورد و سمت زن میگیرد: این، مال صاحب اصلی محفل است! من هم نشمردهام. مال امام حسین(ع) است… تا وقتی که تمام نشده، کنار خیابان نایست!…
سید به حاجی ملحق میشود و دور…
انگار باران چشمهای زن، تمامی ندارد…
***
چندسال بعد…نمیدانم چندسال… حرم صاحب اصلی محفل!
سید، دست به سینه از رواق خارج میشود. زیر لب همینجور سلام میدهد و دور میشود. به در صحن که میرسد، نگاهش به نگاه مرد گره میخورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده.
مرد که انگار مدت مدیدی است سید را میپاییده، نزدیک میآید و عرض ادبی.
ـ زن بنده میخواهد سلامی عرض کند.
مرد که دورتر میایستد، زن نزدیک میآید و کمی نقاب از صورتش بر میگیرد که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله زار است و همان بغض:
ـ آقا سید! من را نشناختید؟ یادتان میآید که یکبار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت… آقا سید! من دیگر… خوب شدهام!
این بار، نوبت باران چشمان سید است…
***
این فرد از روحانی های اخلاقی دهه 40 تهران بود که برای چالشهای فرهنگی زمان خود، راه حل فرهنگی داشت و اقدام فرهنگی می کرد.
روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند،به اندازهی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند.
زار زار گریه میکردند و سرشان را میکوبیدند به تابوت
یک شب که جناب آقای سید عزت الله ضرغامی (مدیر عامل محترم صدا و سیما) در خواب بود، ندایی او را مخاطب قرارداد که: شیرضرغام! ... جناب شیرضرغام!
ضرغامی با نگرانی جواب داد: بله! ... شما کی هستید؟
صدا جواب داد: من وجدانت بیدم.
بسم الله الرحمن الرحیم
پس از آن که قرآن کریم در آیات 21 تا 28 سوره بقره بر زندگی در نظام معنایی توحیدی تأکید نموده، و نقض عهد الهی و قطع پیوندهای اجتماعی را نوعی خروج از نظام معنایی توحیدی و موجب خسران معرفی میکند؛ از آیه 29 تا آیه 39 بقره، به انسان و کرامت ذاتی او، و داستان خلقت او اشاره می کند. با توجه به آیه 29 (هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا...) می توان به کرامت ذاتی انسان ها پی برد؛ اما مهم آن است که انسان با بهره برداری از امکانات و منابع موجود در جهان، به کرامت اکتسابی دست یابد. نکته دیگری که از این آیه قابل استفاده است، اشاره غیرمستقیم به مسأله آزادی و اختیار انسان در شکل دهی به سرنوشت خود، و همچنین رویکرد تأییدی قرآن نسبت به مسأله تمدن سازی جوامع بشری است؛ البته تمدنی که جهت گیری آن در چارچوب نظام معنایی توحیدی باشد.
از آیه 35 (و قلنا یا آدم اسکن أنت و زوجک الجنة و کلا منها رغدا حیث شئتما و لا تقربا هذه الشجرة فتکونا من الظالمین) می توان استفاده کرد که انسان ها برای سامان زندگی در دنیا باید بتوانند به چهار نیاز اولیه خود پاسخ بدهند؛ مسکن، همسر، غذا و قانون، نیازهای اولیه و ضروری هستند که باید برای شکل گیری یک زندگی حداقلی و بهنجار مورد توجه باشند. و باز هم مهم آن است که سبک زندگی در تأمین نیازهای اولیه باید برآمده از آموزه های وحیانی و الهی باشد. نتیجه این رویکرد نیز آن است که (فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون : 38). بر این اساس می توان گفت که ترس (منشأ اضطراب) و اندوه (منشأ افسردگی) در پرتو پذیرش هدایت الهی از بین رفته و بهداشت روانی انسان، ارمغان اتخاذ چنین رویکردی است. روشن است که هرگاه اعضای جامعه ای برخوردار از بهداشت روانی مناسب باشند، آن جامعه از آرامش و امنیت لازم بهره مند خواهد بود.
چندی پیش جوکی به زبان انگلیسی در دنیای نت زاده شد که نکات ارزشمندی را در خصوص سیاست های رسانه های آمریکا در برداشت. ترجمه ی فارسی جوک به شکل زیر است
مردی دارد در پارک مرکزی شهرنیویورک قدم می زندکه ناگهان می بیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است. مرد به طرف آن ها می دود و با سگ درگیر می شود. سرانجام سگ را می کشد و زندگی دختربچه را نجات می دهد. پلیسی که صحنه را دیده به سمت آن ها می آید و می گوید:
فردا در روزنامه ها می نویسند که یک نیویورکی شجاع، جان دختر بچه ای را نجات داد.
آن مرد می گوید: من نیوریورکی نیستم.
پلیس می گوید:پس روزنامه های صبح می نویسندکه یک آمریکایی شجاع، جان دختر بچه ای را نجات داد.
آن مرد دوباره می گوید: من آمریکایی نیستم.
پلیس :خب پس تو کجایی هستی؟
مرد می گوید: من اهل کشور مصر و مسلمان هستم.
فردای آن روز روزنامه ها این طور می نویسند:
یک تندروی مسلمان سگ بی گناه آمریکایی را کشت.
حاشیه ی ما بر متن:
شما اصلاً به این موضوع فکر نکنید که یک پلیس آمریکایی می تواند یک فرد آمریکایی و یک فرد مصری را به راحتی از هم تشخیص دهد. دریافت پیام متن از همه مهم تر است.
منبع: گروه فرهنگی مرصاد (با کمی ویرایش)
امام خمینی که از امام علی (ع) قوی تر نبودند!
آیت الله محمد مؤمن، از شخصیت های برجسته ی حوزه ی علمیه ی قم است که از محضر اساتید بزرگی چون؛ علامه طباطبایی، شیخ مرتضی حائری، امام خمینی و آیت الله گلپایگانی بهره برده و به رغم اشتغالات علمی در مباحث مختلف، به ویژه فقهی و اصولی، فلسفی و اخلاقی، از پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی نیز غافل نبوده و با پیروی از حضرت امام خمینی در مبارزات مردمی نقش داشته است.
ایشان بعداز پیروزی انقلاب اسلامی علاوه بر اهتمام و پرداختن به مباحث علمی، تدریس و مباحثه، در مسئولیت های مختلفی انجام وظیفه کرده است که عضویت در شورای نگهبان از فعالیت های برجسته ی ایشان می باشد.
آیت الله مؤمن در بیان خاطرات خود که به همین نام منتشر شده است، به مطالب جالبی اشاره نموده که در نوع خود کم نظیر و پندآموز است. لذا بازخوانی چکیده ی یکی از آن جالب است:
«... نباید توهمی در خصوص حضرت امام [امام خمینی] در اذهان به وجود آید که ایشان بر اساس جانبداری از یک فرد [یا یک جریان و گروه سیاسی] تصمیمی را اتخاذ کردند. همچنان که بارها تکرار کرده ام، ما از ابتدا تا انتها، جز پافشاری بر موضع حق از ایشان چیزی ندیدیم و در این خصوص شبهه ای هم نداریم. [در خصوص نظر مثبت امام بر تأیید صحت انتخابات دوره ی سوم مجلس شورای اسلامی حوزه ی تهران، علی رغم نظر مخالف شورای نگهبان مبنی بر وجود شبهه ی در بعضی صندوق ها] ما کسانی را مقصر می دانیم که از انتقال دقیق و صحیح اخبار به آن بزرگوار جلوگیری می کردند. اگر ایشان در جریان دقیق مسائل قرار می گرفتند، بی شک موضع دیگری اتخاذ می کردند.
در خصوص تصمیمات حضرت امام مواردی در طول انقلاب و بعد از پیروزی پیش آمد که جای سؤال بود. که چرا ایشان چنین کردند و گاه برخی افراد عنوان می کردند که، می بایست به نحو دیگری عمل می شد. در کل خود بنده بر این باور بودم [و هستم] که تصمیم های امام، دست کم از حیث مصلحت اندیشی بهترین تصمیم بوده است.
یک بار هم حاج آقا احمدی میانجی [آیت الله علی احمدی میانجی (ره)]در مورد مشابهی که پیش آمده بود، می فرمود: شبیه این ماجرا در حکومت حضرت امیر(ع) نیز پیش آمده است که گزارش غلطی را خدمت حضرت امیر(ع) می گفتند. برای مثال گزارش ناصوابی در خصوص محمدبن ابی بکر به امام داده شد و سبب گردید که ایشان محمدبن ابی بکر را عزل کرده و مالک اشتر را به جای او نصب کنند و در نهایت، هم محمدبن ابی بکر از دست رفت و هم مالک اشتر و هم مصر به حکومت شایسته ی اسلامی نایل نشد. اینها به خاطر اخبار نادرستی بود که به امام معصوم (ع) می دادند. حضرت امام نیز در این جهات از امیرالمؤمنین(ع) قوی تر که نبودند.
وقتی مطلبی را به امام می رساندند، ایشان موضوع را مفروض می گرفتند و بر اساس آن تصمیمی را اتخاذ می فرمودند. در کل نیز هدفشان خدا و هدایت انقلاب در مسیر مورد رضایت خدا بود و شک و شبهه ای در این امر وجود ندارد. در طول مدت انقلاب هم ممکن بود مواردی پیش آید و امام تصمیمی بگیرند که به مذاق و مزاج ما سازگار نباشد و برایمان سنگین باشد؛ ولی شهادت می دهیم که امام آن تصمیمات را جز به نیت جلب رضایت حق و حرکت دادن انقلاب در مسیر صحیح اسلامی اخذ نکردند.
منبع: وبلاگ «کنج درون»
پیام حضرت امام(ره) به تاریخ (3/12/1367) خطاب به مراجع اسلام، روحانیون و ... به عنوان استراتژی آینده انقلاب و حکومت اسلامی کمتر از چهار ماه مانده به رحلتشان نگارش شده است.
«آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل می کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدیدنظر کنیم و ما خامی کردیم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزوای کشور شده است و اگر ما واقع گرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانی می کنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین می گذارند، این یک نمونه است که خدا می خواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانی در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینه اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده اندیشی به درآییم و همه چیز را به حساب اشتباه و سوء مدیریت و بی تجربگی خود نگذاریم».
بسم الله الرحمن الرحیم
متن آیات
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ (8) یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ مَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ مَا یَشْعُرُونَ (9) فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ (10) وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11) أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لاَ یَشْعُرُونَ (12) وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَ نُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَ لکِنْ لاَ یَعْلَمُونَ (13) وَ إِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَ إِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ (14)
ترجمه: و گروهی از مردم گویند: ما ایمان آوردهایم به خدا و به روز قیامت، و حال آنکه ایمان نیاوردهاند. میخواهند خدا و اهل ایمان را فریب دهند و حال آنکه فریب ندهند مگر خود را، و این را نمیدانند. در دلهای ایشان بیماری است، خدا بر بیماری آنها بیفزاید، و برای ایشان است عذابی دردناک، به سبب آنکه پیوسته دروغ میگفتند. و چون آنان را گویند که فساد در زمین نکنید، گویند: تنها ما کار به صلاح کنیم. آگاه باشید آنها خود مفسدند ولی نمیدانند. و چون به ایشان گویند: ایمان آورید چنانکه دیگران ایمان آوردند؛ گویند: چگونه ایمان آوریم مانند بیخردان؟! آگاه باشید که ایشان خود بیخردند ولی نمیدانند. و چون به اهل ایمان برسند گویند: ما ایمان آوردیم؛ و وقتی با شیاطین خود خلوت کنند گویند: ما با شماییم، جز این نیست که مسخره میکنیم.
شرح آیات
پس از بیان ویژگیهای پرهیزگاران و کافران، قرآن کریم به گروه سومی از انسان ها اشاره می کند که به دلیل اهمیت نقش منفی آنان در جامعه و همچنین، ماهیت مبهم و مخفی آنان، سیزده آیه را به شرح خصوصیات ایشان اختصاص داده است. این گروه را ما اصطلاحا منافق می نامیم، که در ظاهر و به طمع بهره مندی از مزایای اجتماعی موجود در جامعه دینی، ادعای دین مداری و ایمان دارند، اما در حقیقت هیچ بهره ای از ایمان ندارند. نفاق پیشگان با دو رویی و مخفی نگه داشتن عقاید واقعی خود، می توانند در جامعه از مزایای ویژه مؤمنان بهره مند گردند، و بدین ترتیب می پندارند که مؤمنان و حتی خدا را فریب داده اند، غافل از آن که با دور ماندن از نور ایمان، در حقیقت خود را می فریبند.
از نظر قرآن کریم، نفاق نوعی بیماری روحی است که در دل انسان پیشرفت می کند (فی قلوبهم مرض) و حتی می تواند آدمی را به مرحله ای بدون بازگشت برساند (فهم لایرجعون). بدین ترتیب، نفاق می تواند بهداشت روانی انسان و جامعه را به مخاطره بیفکند، و شیوع آن موجب گسترش فساد در جامعه خواهد شد (لاتفسدوا فی الارض). روشن است که چنین حالتی، وقتی بر جامعه انسانی مستولی گردد، اعتماد اجتماعی تضعیف می گردد، و در پی آن سرمایه اجتماعی نیز از بین خواهد رفت.
از ویژگی های منافقان آن است که به فعالیت های خود پوشش اسلامی و ظاهر دینی می دهند (قالوا آمنا)، و نزد خود چنین می پندارند که حق و حقیقت را به بازی گرفته اند (انما نحن مستهزؤون). اما دو رویی همیشگی آنان سبب می شود که هیچگاه در جامعه به احساس امنیت روانی لازم دست نیابند و زندگی آنان آکنده از هراس و همراه با اضطراب های دائمی است (آیات 19 و 20 بقره). ابزارهای معرفتی این گروه نیز در اثر عناد و تعصب، از کارآیی لازم برخوردار نبوده و نهایتا در بن بست فکری و معرفتی گرفتار می شوند (صم بکم عمی فهم لا یرجعون).
شاید یکی از دلایل اتخاذ چنین رویه ای از سوی منافقان آن باشد که این گروه گرفتار نوعی خودبرتر بینی کاذب هستند (أنؤمن کما آمن السفهاء) و خود را مصلح اجتماعی می پندارند (إنما نحن مصلحون). همین امر نیز موجب می شود که مومنان را تحقیر کنند (السفهاء)، و سررشته اندیشه آنان با کافران گره می خورد (و إذا خلوا الی شیاطینهم)، و اصلاحات ذهنی خود را در فضایی بیگانه از واقعیات اجتماعی موجود در جامعه دینی ترسیم می کنند.
.: Weblog Themes By Pichak :.