سفارش تبلیغ
صبا ویژن

* شهرها به آدم ها می مانند:

اول جوانند،

سپس از شادابی اولیه می افتند،

بعد به بافت فرسوده تبدیل می شوند.

 

** شهرها به آدم هایش می مانند:

اگر آدم هایش شاد، باسواد، متمدن، دوستدار طبیعت، قانونمدار، مهربان، آرام، علمی و معنوی باشند، شهرشان:

- پر از آدم های شاد و سرزنده است.

- در جای جای آن کتابخانه و کتابفروشی برپا است.

- همه ی شهروندان به وظایف خود در مقابل هم و در مقابل محیط زیست شان آشنا و به آن پایبندند.

- درخت و گل و چمن شهر را پوشانده و کسی آزارشان نمی دهد.

- شهروندان حق همدیگر را پاس می دارند و به آن دست درازی نمی کنند.

- همه به هم عشق می ورزند.

- در امور اعتقادی و شخصی هم سرک نمی کشند.

- بازارها و پاساژهایش محل تجلی احترام و انصاف و قانون است.

- مسؤولانش خادمان و معتمدان مردمند.

- معلمان و مراکز علمی و پژوهشی شهر قدر و قیمتی سترگ دارد.

 

به نظر می رسد شهرهامان زیبا نیست.

...خودمان چه طور؟

(29/2/97)




تاریخ : یکشنبه 97/4/31 | 12:11 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

 

ده ها سال است که به یمن مدیریت مسؤولان ما پدیده ای شوم و نادر در کشور ایجادشده و عده ای با خرید و فروش اتومبیل، زمین، مسکن، ارز و سکه کاسبی پر رونقی به راه انداخته اند؛ پدیده ای که در هیچ جای دنیا نظیر ندارد.

 

گاهی در خبرها می خوانیم که مردم برای خرید ارز، سکه، گوشی و... صف های دراز تشکیل داده و یا فقط طی چند ساعت، تمام اتومیبل های ارائه شده از سوی یک شرکت را پیش خرید کرده اند.

 

به نظر می رسد نسبت دادن این رفتارها به همه ی «مردم» یا «ملت» جفا به آن ها است. ملت فهیم – با آن که در مشکلات اقتصادی به سر می برد- هرگز به دنبال سود نامشروع و بادآرده نیست و دست خود را به لوث متشنج و نا امن کردن زندگی اجتماعی و اقتصادی خود و هموطنانش نمی آلاید. سود ملت در سلامت و آرامش بازار اقتصاد و سیاست است، که فعلاً کیمیایی دست نایافتنی است.

 

بی شک در این کاسبی دو دسته دخیل اند؛ عده ای از مسؤولان رده های مختلف و گروهی از دلالان و سوداگران، که همواره منتظر فرصتند تا به گرد لاشه ی سودهای نجومی و نامشروع گردآیند؛ همان جا که زر و زور به هم پیوند می خورند.

 (11/4/97)

 




تاریخ : دوشنبه 97/4/18 | 11:19 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

@ همه می دانیم که در بسیاری از مناطق دنیا:


- مردم با هر نوع لباس و پوشش در کنار هم زندگی می کنند؛ از بانوانی که روبنده و پوشیه دارند تا زنانی که حداقل پوشش را هم برای پوشاندن عورتین ندارند.

- عقاید مختلف مانند مذهبی و غیر مذهبی و رادیکال و لیبرال در کنار هم به سر می برند.

- عده ای که اهل سیاست و مطالعه ی سیاسی هستند و برخی که اهل سیاست نیستند با هم همزیستی مسالمت آمیز دارند.

- در میان فیلمسازان، عده ای آزاد و غیر وابسته هستند و برخی در خدمت حاکمیت اند که برای تبیین یا توجیه سیاست های کلان نظام شان فیلم می سازند و بین این دو گروه فیلمساز هیچ تنشی وجود ندارد.

- عده ای بر عقاید مذهبی جامعه و حتی کتاب آسمانی خود نقد می نویسند و کسی با آن ها کاری ندارد.

- قومیت های مختلف در کشورشان در کنار هم زندگی می کنند و به هم احترام می گذارند.


@ اما وقتی به کشور ایران وارد می شوید:

- باحجابش بی حجاب را مسخره می کند و بی حجابش به باحجاب می خندد.

- برتری جویی عقیدتی وحشتناکی در بین عقاید مختلف وجود دارد و هرکدام خود را برحق و دیگری را مستوجب مرگ و عذاب اخروی می دانند.

- حقوق عقاید و قومیت ها به دلیل اختلافات کودکانه رعایت نمی شود.

- کسی که با سیاست های کلی نظام مخالف باشد، برانداز و مستوجب مرگ است و مخالفت با سیاست های جزیی با اتهام ضد انقلاب، خودفروخته، نفوذی، بی بصیرت و... همراه می شود.

- حاکمیت، شیعیان کشورش را به دو گره موافق و مخالف ولایت فقیه تقسیم کرده و هر صبح و شام چماق مرگ و نیستی را بر مخالفان ولایت فقیه می نوازد و از بسیاری حقوق شهروندی خود محروم می نماید.

- فیلمسازان منتقد، از سوی جناح مخالف به سیاه نمایی متهم می شوند و فیلمسازان وابسته به نظام مورد بی مهری و تمسخر طرف مقابل قرار می گیرند.

- منتقدان و اندیشمندان درون دینی فقط به دلیل گفتن حرف های تازه – با وجود علمی بودن سخنان شان – مورد بی مهری قرار می گیرند و به خروج از کشور یا انزوای مطلق مجبور می شوند.

- روحانیون و علمای حوزوی شیعه به دو گروه حکومتی و غیر حکومتی تقسیم شده و با هرکدام از آن ها برخوردهای به شدت تبعیض آمیز صورت می گیرد.

- روحانیون شیعه غیر حکومتی یا باید سکوت اختیار کنند یا برچسب «اسلام آمریکایی» و «شیعه انگلیسی» را به جان بخرند.

- مسؤولان یک نظام به دو گروه مخالفین و ساکتین فتنه تقسیم می شوند. ساکتین به انزوا و بی مهری محکوم می شوند و مخالفین فتنه – حتی اگر مخالفت شان در ظاهر بوده – قدر می بینند و بر صدر می نشینند.


# پرسش های مهم و اساسی این ها است:

یک) منشأ این همه اختلاف افکنی و دسته بندی کردن مردم و مسؤولان در کجا است و چه اهدافی را دنبال می کند؟


دو) آیا زمان آن نرسید از تنگ نظری دست برداریم، تعصبات را کنار بگذاریم، نگاه واقع بینانه تری به قضایا داشته باشیم، مصالح کشور و همگرایی ملی را در اندیشه و رفتار مدنظر قرار دهیم، مصلحت گروهی را به منافع شخصی و جناحی ترجیح دهیم، همه زیر چتر ایرانیت و اسلامیت جمع شویم و همدیگر را تحمل کنیم؟

 

سیدحسن حسینی

(29/1/97)




تاریخ : شنبه 97/4/2 | 11:33 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

بازی کردن با کودکان و برقراری ارتباط کودکانه با آن ها یکی از ابزارهای مهم تربیتی است که در قدیم به آن توجه درخوری نمی شد، اما امروزه والدین با مطالعه ی کتاب و نشستن در پای صحبت های کارشناسان – علاوه بر فراگیری بسیاری از ظرایف تربیتی - می دانند که باید با بچه ها بازی کنند. البته بازی کردن با بچه ها – بر اساس سن و جنس شان – شرایط خاص خود رامی طلبد؛ که فعلاً موضوع بحث نیست، اما اصل بازی کردن چیزی است که اهمیت آن هنوز در بین برخی والدین و مربیان درک نشده است. آن ها در باره ی کسانی که با بچه ها بازی می کنند به شکل های زیر به قضاوت می نشینند:

- فکر می کنند اشخاصی که با کودکان بازی می کنند، هنوز رشد کافی عقلی و اجتماعی پیدا نکرده اند؛ لذا مؤدبانه می گویند «کودک درون فلانی هنوز فعال است».

- می اندیشند هنوز قدرت تشخیص مرز بین بزرگی و کوچکی را نمی داند؛ لذا دوست دارند با بچه ها بازی کند و در حال و هوای آن ها به سر ببرند.

در حالی که بازی کردن با بچه ها – اگر بر اساس اصول و مهارت های خاص خود باشد - دارای فواید زیر است:

الف) باعث رشد و تربیت بچه ها می شود.

ب) فضای صمیمی، امن و قابل اعتماد برای ارتباط عاطفی اولیا با کودکان را فراهم می کند و وجود این فضا باعث تسهیل درآموزش برخی مهارت های لازم به آن ها می شود.

پ) ارتباط عاطفی با کودکان در زمان کودکی فرایند نفوذ برآن ها در سنین نوجوانی و جوانی را آسان تر می کند.

ت) فایده ی بازی کردن با کودکان به لحاظ عاطفی دوسویه است؛ به این معنا که کودک در بازی با پدر ومادر یا مربی خود راه های بروز رفتارهای عاطفی را می آموزد. از سوی دیگر بازی با کودکان جنبه های عاطفی والدین و مربیان را نیز تقویت می کند.

تذکر: هرچند یکی از علت های بازی نکردن با کودکان، ضعف قوای عاطفی است، اما این امتناع در یک دور تسلسل باعث افزایش ضعف قوای عاطفی افراد می شود.




تاریخ : شنبه 97/3/26 | 9:29 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

با خروج آمریکا از برجام، اروپا بر سر یک دوراهی قرار گرفته است. از یک سو اگر قرار باشد در این مسأله با آمریکا همنوا شود و از پیمانی که امضا کرده بیرون برود، حیثیت بین المللی خود را به باد فنا می دهد و اگر آمریکا را رها کند و به ایران بگراید، از این رهگذر چه چیزی عایدش می شود؟

ایران کشوری است که جز نقش نظامی در منطقه ی خاورمیانه هیچ نقش دیگری در جهان ندارد. این کشور:

یک- با انواع مشکلات داخلی مانند ناکارآمدی نظام اقتصادی، بحران خشکسالی و محیط زیست، ناآرامی های جسته و گریخته ی داخلی، انواع آسیب های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، نارضایتی عمومی، بی اعتمادی مردم به مسؤولان و... رو به رو است.

دو- در پی اعمال سیاست های انقباضی تجاری - که آن را «استقلال» نام نهاده - نقش قابل ملاحظه ای در اقتصاد دنیا ایفا نمی کند؛ به این معنا که نه واردات آن چنانی دارد که قطع آن باعث تزلزل در اقتصاد برخی کشورهای دنیا شود، نه صادراتش قابل ملاحظه است که نبود آن برای کشورهای طرف تجاری غیرقابل جبران باشد و نه جایگاه علمی و تکنولوژیکی چشمگیری دارد که کشورهای دنیا را به ارتباط با او ترغیب کند.

سه- مبارزه ی علنی اش با برخی کشورها مانند آمریکا و اسرائیل، ایجاد ترس در دل کشورهای همسایه با شعارهایی که آن را از ارزش های انقلاب می داند و نیز دخالت سیاسی، ایدئولوژیکی و نظامی در برخی مناطق دنیا، دافعه ی باورنکرنی از خود در جهان به جا گذاشته است.

بنا براین هیچ انتظاری نیست که کشورهای دنیا – حتی کشورهای دوست و همپیمان – روزی از حمایت این کشور سر باز نزنند. اگر امروز پنج کشور طرف برجام به تکاپوی حفظ آن و مقاومت ظاهری در برابر تصمیم آمریکا برخاسته اند برای آن است که:

- به بازیابی حیثیت بین المللی خود در مقابل زورگویی ها و یکه تازی های آمریکا می اندیشند.

ایران را – با همه ی ظرفیت های طبیعی و انسانی اش - بالقوه کشوری قابل بهره برداری می بینند و رابطه ی تیره آمریکا با ایران را فرصتی می دانند تا برآمریکا – به عنوان یکی از رقبای سیاسی و تجاری – در استفاده از این فرصت ها پیشی بگیرند.

- به این دل بسته اند که با ماندن در برجام و ایفای نقش میانجی و پلیس خوب، ایران را در مسائل دیگری مانند امور نظامی، موشکی و حقوق بشری به پای میز مذاکره ای دیگر بنشانند.

با این حال اگر روزی قرار باشد حمایت کشورهای طرف برجام - یا هر کشور دیگر؛ از جمله سوریه و عراق و...-  به رویارویی آن ها با آمریکا و به خطر افتادن منافع ملی شان بینجامد، بی شک آمریکا را بر ایران ترجیح خواهند داد. البته با توجه به سیاست های کلان بین المللی ایران، به نظر می رسد آن روز دور نباشد.

17/3/97




تاریخ : دوشنبه 97/3/21 | 1:4 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

 

درپی درخواست یک مسؤول ذی ربط از مسؤول ذی ربط دیگر مبنی بر عذرخواهی از ملت در مورد توافقنامه برجام و البته نظر به خجالت مسؤولان حیامند ما در عذرخواهی از مردم به خاطر کوتاهی های کوچک و احتمالی شان در طول مسؤولیت، بدینوسیله ملت ایران بر خود واجب می داند به خاطر موارد زیر از مسؤولان دلسوز و پرتلاش خود عذرخواهی کند:

* ملت هنوز نتوانسته تمام(!) جان و مال و فرزندان و حیثیتش را فدای منویات مسؤولان کند.

* با همه ی تلاش های بی شائبه مسؤولان و هزینه های برون مرزی شان، استکبار جهانی و صهیونیسم بین الملل همچنان بر صفحه ی روزگار خودنمایی می کنند.

* علیرغم توصیه های خیرخواهانه ی مسؤولان بر ازدواج جوانان، هنوز12 میلیون جوان مجرد عُرضه نداشتند از فرصت این توصیه ها استفاده کنند و سر و سامان بگیرند.

* با همه ی برنامه ریزی های مدبرانه ی مسؤولان در تقویت تولیدات داخلی و جلوگیری ازورود کالاهای قاچاق، تولید کننده ها و کارخانه جات و کارگاه های تولیدی قدیم و جدید نتوانستند خود را سرپا نگه دارند و بالاخره ورشکسته شدند.

* مردم ظرفیت نداشتند چند ده میلیون حقوق ماهیانه و چند میلیارد پاداش ناقابل پایان خدمت مسؤولان کوشا، مدبر و دلسوز خود را تحمل کنند و آن را به عنوان حقوق های نجومی رسانه ای کردند.

* مردم بیش از این نمی توانند خودروهای باکیفیت ساخت داخل بخرند و بروند خودشان را در جاده ها در پای مسؤولان خود قربانی کنند؛ تا مگر مسؤولان شان هیچوقت نمیرند و از پست های مسؤولیت شان هم استعفا ندهند.

* مسؤولان ما هرکاری از دست شان برمی آمده، انجام داده اند تا مردم را خوشحال کنند، اما باز آن ها جزو ناامیدترین، عصبانی ترین و غمگین ترین مردم دنیا هستند. برنامه های شاد تولید می کنند، کنسرت می گذارند، رفاه ایجاد می کنند، جنبه های معنوی زندگی شان را تقویت می کنند و... اما فایده ای ندارد.

* مردم بدون توجه به مدیریت کارآمد مسؤولان ما در مورد آب، هنوز آب های زیادی را برای خوردن، حمام کردن و شستن ظرف مصرف می کنند.

* مردم بیش از این نتوانسته اند پابه پای مسؤولان پرتوان شان در راه اصلاح و مدیریت جهان قدم بردارند.

* با وجود وام های متعدد خود اشتغالی، هنوز مردم نتوانسته اند بیکاری را از کشور ریشه کن کنند.

* به خاطر انتخاب های بد مردم در گزینش رؤسای جمهور، مقاماتی مانند رئیس مجلس خبرگان، رئیس قوه قضائیه، سرداران سپاه و ائمه جمعه مجبور می شوند برای رفع مشکلات مردم – علیرغم میل باطنی و مسؤولیت های قانونی شان - در امور اجرایی و سیاست داخلی و خارجی  دخالت کنند.

* مردم توان و اخلاصی مانند مسؤولان نداشته اند که بتوانند کمبودهای درمانی کشور از جمله پزشک، دارو، اعتبارات، مراکز درمانی و... را تحمل کنند و برای رفع آن ها به خارج از کشور نروند.

امیدواریم مسؤولان ما ناتوانی های مردم را به بزرگی و توانایی خودشان ببخشایند.

(27/2/97)

 




تاریخ : شنبه 97/2/29 | 3:39 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

پیامبرگرامی(ص) فرموده است: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا؛ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ/ میان شما دو چیز سنگین و گران‏بها مى ‏گذارم، اگر بدان چنگ زنید هرگز پس از من گمراه نشوید: قرآن و عترت من أهل بیتم، و این دو از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من درآیند».


نخبگان شیعه – وبه تبع آن ها مردم جامعه – در برخورد با ثقلین به دو گروه تقسیم شده اند:

دسته ی اول)

این دسته قرآن را فقط به شکل های زیرگرامی داشته اند:

    - با آب طلا نوشته و در جلدهای چرمین نگه داشته اند.

    - برمزار مردگان و در مراسم ختم آن را خوانده اند.

    - به صوت و لحن و تجویدش توجه فراوان کرده اند.

    - به حفظ کردن قرآن کوشیده اند.

    - آیاتی از قرآن را که برای رفع گرفتاری ها، افزایش رزق، تزویج با حورالعین، التیام دردهای جسمی و... بوده را در کتاب ها جمع کرده و به خواندن شان مداومت می ورزند.


و اهل بیت را نیز به شکل های زیر گرامی می دارند:

    - در مراسم وفات و شهادت شان دهه ها برگزار می کنند و میلادشان را گرامی می دارند.

    - درگرفتاری ها به آن حضرات متوسل می شوند و از آن ها حاجت می خواهند.

    - برای اثبات حقانیت اهل بیت و مظالمی که برآن ها رفته کتاب ها می نویسند و می خوانند و جلسات بحث و جدل می آرایند.

    - هرجا سخنی از آن ها نقل شده باشد- بدون توجه به وثاقت آن و انطباقش با آموزه های قرآن – می پذیرند.

    - فلسفه وجود اهل بیت برای این دسته بهترین بهانه ی دادن و خوردن نذری است


دسته ی دوم)

این دسته علاوه بر توجه به قرائت قرآن با زیبایی های خاصش، توجه به جایگاه معنوی اهل بیت به عنوان شارحان دین خدا و تفکیک مقولات اعتقادی با تاریخی از هم، سعی می کنند بدون توجه به حواشی تاریخی و اعتقادی غیرلازم ایجاد شده پیرامون این دو ثقل بزرگ:


 اولاً در مکتب شان تلمذ کنند و راه رستگاری بجویند.


ثانیاً امت اسلام را به عنوان امت واحده حفظ کنند و از اختلاف و تفرقه ی دینی بپرهیزند.


ثالثاً از رفتارهایی که به فرقه گرایی و دعواهای مذهبی بی حاصل دامن می زند بپرهیزند.


به راستی:

      - وظیفه ی ما در مقابل ثقلین چیست؟

      - ما جزو کدام دسته ایم؟

      - آیا تاکنون وظیفه ی خود در قبال ثقلین را به انجام رسانیده ایم؟

      - وقتی این دو ثقل گرامی در کنار حوض به پیامبر می رسند، در باره ی ما امت چه قضاوت می کنند؟

 

(منبع: کانال پنجره / https://t.me/panjare95)




تاریخ : پنج شنبه 97/2/27 | 6:2 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

وقتی درجامعه ی ما از اشتغال بانوان دربیرون از خانه سخن به میان می آید، طیفی از مخالفان و موافقان با انواع دیدگاه ها به میدان می شتابند و با مرتبط کردن این موضوع با مباحثی مانند شرع، توانایی بانوان، خانه داری و بچه داری، بیکاری فراگیر جامعه، نقش اخلاق درتحکیم بنیان خانواده و... و با شلوغ کردن و درهم آمیختن مباحث باهم، فضای مشوش وغبارآلودی برای سرانجام خوش این مقوله رقم می زنند.

قبل از طرح هربحث جانبی و فرعی درمورد اشتغال بانوان، ابتدا باید به اصل و ریشه ی این بحث پرداخته شود و این که مقوله های «آزادی شغلی» و «عدالت شغلی» در این بحث چه جایگاهی دارد؟

وقتی از «آزادی» درشغل سخن گفته می شود، بی شک پای چیزی به نام «حق» به میان می آید. وقتی ما اشتغال را «حق» بانوان بدانیم، طبیعتاً باید:

- برای آن آزادی - درچهارچوب قانون - قائل شویم.

- درباره اش یکجانبه وخارج از قانون تصمیم نگیریم.

- تحقق آن را به چیزی غیر از اراده ی صاحب حق مشروط نکنیم.

- زیرساخت های فکری، فرهنگی، قانونی و ساختارهای اداری و اجتماعی تحقق آن را در جامعه فراهم کنیم.

 

موضوع دیگردرمسأله ی اشتغال بانوان – که از دیربازمانع آزادی بانوان در احقاق حق اشتغال شان بوده - پیش فرض هایی است مانند:

- آقایان از بانوان تواناتر و بالاترند.

- آقایان منطقی و بانوان احساسی اند.

- آقایان جنس اول و بانوان جنس دوم اند.

این ها باعث شده یک پارادایم اجتماعی درتقسیم کار بین بانوان و آقایان ایجاد وحق هردو(هم آقایان و هم بانوان) در این بین به فراموشی سپرده شود. البته نگاه های دینی سنتی نیز درشکل گیری آن نقش شگرفی داشته است. برای رفع این معضل، توجه به مقوله ی «عدالت شغلی» می تواند راهگشا باشد. بی شک زنان و مردان جامعه – درعین آزاد بودن در انتخاب شغل – باید به تفاوت های جنسیتی و توانایی های جسمی، روحی و ذهنی ناشی از این تفاوت توجه کنند. همان گونه که مردها استعداد انجام همه ی کارهای خانه را ندارند، زنان نیز نمی توانند از پس همه ی کارهای بیرون از خانه برآیند.

خلاصه این که مردان و زنان جامعه انسانند، بنابراین باید در برخورداری ازحقوق اجتماعی و مدنی خود آزاد و مساوی باشند و کارهای خانه و بیرون از آن را با مشارکت وتفاهم انجام بدهند.

 

موضوع مهم دیگر، وجود چند مشکل بزرگ در مسیر آزادی و عدالت شغلی بانوان است که حتی اگر کارها به روال هم پیش برود، باز رسیدن به نتیجه ی دلخواه، به زمان درازی نیاز خواهد داشت؛ مشکلاتی مانند:

1- نگاه سیاستگزاران و مردم به مسأله ی حقوق اجتماعی زنان.

2- فرهنگ اجتماعی حاکم بر زنان وحقوق شان.

3- نگاه سنتی زنان به توانایی ها و حقوق اجتاعی خود.

4- قوانین موجود، که براساس تقسیم سنتی کار بین زنان و مردان تصویب شده است.

5- بسیاری از افراد جامعه با نگاه سنتی به زن و براساس قوانین موجود تن به ازدواج داده اند.

پس تا زیرساخت ها تغییر نکند، نسل ها عوض نشود و فضای عمومی جامعه برای بالندگی زنان و شناخت شان از خود آماده نگردد انتظار تغییرات سریع وبنیادین در این زمینه منطقی نخواهد بود.




تاریخ : شنبه 97/2/22 | 8:47 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

  جناب آقای دکتر روحانی باوجود تلاش هایش دربحبوحه ی مشکلات موجود و بازگرداندن آرامش سیاسی و اقتصادی به کشور، بسیاری از وعده هایش را به «باید...» موکول کرده است؛ مانند:

- برای حل مشکلات به جای نفی، افراد و وضع موجود «باید» نقد شود.

- بانک ها «باید» به طور کامل به بازار سرمایه متصل شوند.

- مالیات «باید» فرهنگ عمومی شود، حتی اگر حداقلی باشد.

- مردم «باید» احساس کنند در رسانه‌ها می‌توانند حرف‌هایشان را بیان کنند.

- «باید» به نظر اکثریت عمل کنیم.

- دستگاه‌های مسئول «باید» زمینه راهپیمایی و اعتراض را فراهم کنند.

- مردم «باید» بر کار ما نظارت کنند.

- ما «باید» همت کنیم تا جوانان مان در اسرع وقت صاحب خانه شوند.

- فضای جامعه «باید» امن باشد. 

- همه «باید» بدانند چه خبر است و چه تصمیماتی دارد اتخاذ می‌شود.

- دولت در این زمینه «باید» نقش تسهیل‌گر و کمک‌کننده را داشته باشد.

- «باید» سال آینده به معنای واقعی کلمه سال بلوغ این انقلاب باشد.

- ما «باید» وحدت و اتحاد ملی را بیش از گذشته در سال آینده شاهد باشیم.

- ما «باید» همزمان با مبارزه با تورم، رکود و بیکاری، با فساد هم مقابله کنیم.

 

  ممکن است آقای روحانی بپرسند: «مگر باید این [همه] را دولت حل کند؟»

درجواب «باید» گفت: بله! مگر گفته نشد که مخاطب بایدها خودتان هستید، نه هیچکس دیگر. دور دوم ریاست تان هم دارد به پایان می رسد. پس کی؟

 

تعریضیّه:

  کشور جالبی داریم. نزدیک به چهل سال است که هرکدام از مسؤولان ما، دیگری را مخاطب باید ها می داند، همه ی مسؤولان نقش منتقد را بازی می کنند و هیچکس مسؤولیت هیچ چیز را قبول نمی کند.

 

پیشنهاد به مردم:

  پیشنهاد می کنم همه ی مردم بیایند با یک اقدام ایثارگرانه، مسؤولیت «باید» ها را خودشان بپذیرند تا مسؤولان ما با هم دعوا نکنند و عیش این طفلکی ها منقّص نشود.

(مورخه 8/11/96)




تاریخ : چهارشنبه 96/12/16 | 11:25 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

«ولنتاین» روز «عشق»  یا روز «عشاق» در فرهنگ مسیحی است که ریشه ی تاریخی آن به سده‌های میانه باز می گردد و هرسال در روز 14فوریه برگزار می‌شود. 

 

هرچند روز ولنتاین از نمادهای فرهنگ غربی است، اما اخیراً مردم ایران به شکل فزاینده ای ازآن استقبال می کنند و هر روز هم به تعداد آن ها افزوده می شود. گروهی از ایرانیان این گرایش روز افزون به فرهنگ غربی را نکوهش می کنند و برخی هم آن را از نمادهای مدرنیته و جهانی شدن می دانندو دیگران را به سویش می خوانند. اگر ما در بررسی دلایل این گرایش، سهم اندکی را برای رواج پدیده ی «جهانی شدن» قائل شویم، سهم عمده و اصلی را باید در رفتارها و تصمیم گیری های کلان سیاستگزاران خود جستجو کنیم.

وقتی در ایران:

- روزهای تاریخی نماد اندوه بسیار بیشتر از روزهای شادی است.

- مردم، مراسم مصیبت و غم را مفصل و با مهارت تمام برگزار می کنند و برای آن سنگ تمام می گذارند، ولی مهارت لازم برای برگزاری مراسم شادی را ندارند.

- موسیقی و رقص – که ابزار شادی اند – از منفور ترین نمادهای ملی اند.

- مردم به شدت ازهویت و پیشینه ی خود دور نگه داشته شده اند و با تاریخ و فرهنگ و تمدن خود بیگانه اند.

- بسیاری از مردم نمی دانند مراسمی به نام «سپندارمزگان» دارند که نماد عشق پاک و زلال ایرانی است و بسا قدمتی بیش از ولنتاین دارد.

- وقتی به اسم خیابان ها، کوچه ها، پل ها، بلوارها و مراکز فرهنگی و آموزشی اش می نگری، نشانی از ایرانی بودن در آن ها نمی یابی.

- فرهیختگان دانش و فرهنگ و هنراصیلش یا آواره یا منزوی اند.

- شرایط زندگی چنان تنگ شده و خشکسالی فرهنگ، هنر و رفاه چنان روی نموده که اصلاً یاران، عشق را فراموش کرده اند.

 

از سوی دیگر وقتی گرایش به عشق و هنر و شادی درنهاد انسان نهاده شده، و مرد و زن ایرانی هیچ الگویی برای پاسخگویی به این گرایش های فطری درکنار خود نمی یابند، مجبورند مانند مردمی ذلیل و نیازمند، دست خواهش فرهنگی شان را پیش هر کس و ناکس دراز کنند، کورکورانه از فرهنگ غربی تقلید نمایند، موسیقی به ابتذال کشیده شده ی سبک غربی (موسیقی بی وطن و بی اصالتی که به موسیقی اصیل ایرانی وغربی شبیه نیست) را گوش کند، رمان غربی بخواند و تمام زوایای زندگی شان را با آرایه های فرنگی بیارایند.

 

این جا است که هر ایرانی آگاه و دردمند آرزو می کند کاش مسؤلان ما قبل از در آغوش کشیدن لُعبت قدرت، کتاب معروف و جهانی نویسنده ی غربی، «دکترخاویر کرمنت» را می خواندند.

(28/11/96)




تاریخ : دوشنبه 96/11/30 | 8:3 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر