سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام و عرض اراذت

اول - چنان که گفته اید در مقطع خلافت 5/1 ساله ابوبکر تمام جامعه اسلامی تمام قد در مقابل فتنه شیطانی متنبیان(نه فقط مسیلمه) و مرتدان قیام نموده بود. یعنی جامعه اسلامی آن زمان با تمام اختلافی که در درون خود داشت به این نتیحه رسیده بود که جبهه طاغوت در برابر جبهه حق همان برآشوبندگان در برابر کلیت اسلام و حکومتی است که پیامبر بنیانش را نهاده است نه آن که شما و برخی به دنبالش هستند. به این مطلب علی -ع- در یکی از خطبه ها اشاره فرموده اند که دیدم حق شخصی خودم را استیفا کنم یا اصل دین را با همراهی با غاصبان جایگاهم از لوث وجود مرتدان و متنبیان پاک کنم؟ دیدم حفظ اصل دین از استیفای حق شخصی من مهمتر است .
دوم - در حدود 11 سال خلافت عمر بن خطاب فتوحات شام و ایران را داریم که هر دو در آن زمان و چه بسا از اواخر حکومت پیامبر تهدیدی برای نظام اسلامی محسوب میشدند و به فرموده شما در لاین شیطان و تاریکی بودند. نمیدانم چرا شما از ورای تاریخ به این مسأله مینگرید و میگوئید آنها که ضعیف شده بودند!!! چطور ضعیف بودند که مسلمانان مجبور شدند چهار بار با آنها بجنگند و از محورهای مختلف بر آنان یورش برند و با مقاومت جانانه ایرانیان مواجه شوند و پس از نزدیک به دو یا سه سال ایران را فتح کنند؟ آیا نباید اینان را در قبال جامعه یکپارچه و متحد مسلمانان _همان چیزی که پیامبر به دنبال ایجادش بود- جبهه ظلمت و شیطان دانست؟ و حتماً باید با فرض پیچیدگی رفتارهای شیطانی به دنبال کسی یا کسانی یا جریانی در داخل امت اسلامی برای قرار دادن در لاین شیطان و ظلمت بود؟
سوم - دوره 12 ساله خلافت عثمان که البته در این دوره به دلیل انحراف آشکار از مبانی و اصول مسلّم اسلامی و ترویج و بسط اشرافیگری و ترجیحات قومی و قبیله ای (قبیله گرائی جاهلی) در درون خود جامعه اسلامی نیز بسیاری از اصحاب پیامبر از جمله عایشه و طلحه و زبیر و علی-ع- و محمد بن ابی بکر و عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عباس و ... با آن زاویه پیدا کرده و به مخالفت با حاکم و حکومتش پرداختند و تا بدانجا پیش رفتند که برخی خود را مجاز به ریختن خونش دیدند.
چهارم - و البته در همین دوره اگر میخواهید از درون خود جامعه اسلامی و نه از درون امت اسلامی کسی یا کسانی را در زمره شیطان و تاریکی قرار دهید بنی امیه را میتوانید بدون هیچ واهمه ای -چنان که قاطبه اش مورد لعن بوده است- در این لاین قرار دهید.
پنجم - به نظر میرسد همین تفکر ایجاد انشقاق بیمورد در جبهه مسلمانان خود حربه و حیله شیطان و یک عمل شیطانی در قالب تز و تصور و تفکری به اصطلاح دلسوزانه و خیرخواهانه و مصلحانه است. در حالی که خود نوعی تاریکی بر آمده از تاریک اندیشی در روند تاریخی دینداری اسلامی است.




تاریخ : سه شنبه 92/11/15 | 11:53 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

 پرسش مهمی در پایان این نوشته دارم که از همه بزرگواران خواهش میکنم که تا پایان نوشته را به دقت مطالعه فرمایند و مثل همیشه چشم انتظار نقد و نظر و نگاه دوستان نیز هستم ، از اینکه حوصله میکنید پیشاپیش سپاسگزارم.

شاید یکی از مهمترین و کلیدی ترین آیات قرآن کریم آیه 255 سوره مبارکه بقره است که به آیت الکرسی شهرت دارد ، چنانچه امام صادق علیه السلام در حدیثی نورانی این آیه را برگزیده و قلّه قرآن دانسته و فرموده اند هرکس آن را با توجه بخواند خداوند متعال هزار ناگوار از ناگواریهای دنیا و به همین اندازه از ناگواریهای آخرت را از او بر می گرداند که آسانترین ناگواری دنیا فقر و سهلترین ناگواری آخرت عذاب قبر است .

 در این آیه نورانی خداوند متعال به دو جریان دائمی در عالم اشاره میکند که لحظه ای این دو جریان و روندگان در این مسیر از حرکت خود باز نمی ایستند . استفاده از افعال مضارعی مثل یخرجهم و یخرجونهم دلالت بر وقوع و استمرار و عدم توقف این حرکت دارد. حرکت گروهی با نام ایمان آوردندگان به سرپرستی و ولایت پروردگار از وادی ظلمت به وادی نور و حرکت گروهی با نام کفرپیشگان به سرپرستی طاغوت از وادی نور به وادی ظلمت . اگر بخواهیم از تعبیری ساده تر استفاده کنیم منظور آیه این چنین است که در بزرگراه دو طرفه عالم ، روندگان جهتهای مختلف در دولاین این بزرگراه لحظه ای از حرکت باز نمیایستند و هیچکدام از این دو لاین کمتر از لحظه ای از روندگانش خالی نمیماند . سایر آیات قرآن کریم نیز که به معرفی پروردگار متعال و اولیائش میپردازد و آیات و روایاتی که به عملکرد شیطان و اولیائش ناظر است همین معنا را قویا تایید میکند .

اما آیه دیگری در قرآن کریم در سوره مبارکه مائده هست( آیه 55) که ولی ایمان آورندگان را ( به هر معنایی که برای ولی متصور باشد ) خداوند ، پیامبر و آنانی که در نماز در حال رکوع زکات میپردازند دانسته ( که به شهادت شیعه و سنی منظور وجود مقدس حضرت علی علیه السلام میباشد و در این موضوع اختلافی نیست )، طبق قواعد عقلی و منطقی و ترکیب این آیه با عبارات ابتدایی آیت الکرسی شاید بیان این جملات دور از حقیقت نباشد(بر اساس یک رابطه طولی)

خداوند ولی ایمان آورندگان است که آنها را از وادی ظلمت به وادی نور رهنمون میشود

وجود مقدس نبی گرامی اسلام ولی ایمان آورندگان است که آنها را از وادی ظلمت به وادی نور رهنمون میشود

وجود مقدس امیرالمومنین علی علیه السلام ولی ایمان آورندگان است که آنها را از وادی ظلمت به وادی نور رهنمون میشود

اگر این مقدمات قرآنی و عقلی را تا اینجا پذیرفته باشیم ، بد نیست که حرکت روندگان این بزرگراه عالم را چه از وادی نور به وادی ظلمت و چه از وادی ظلمت به وادی نور در مقطع تاریخی بعثت نبی گرامی اسلام تا شهادت امیرالمومنین علیه علیه السلام ( که از نگاه اهل سنت خلیفه چهارم خوانده میشود )  بررسی کنیم و با یک مطالعه کوتاه تاریخی حداقل در این مقطع که یکی از مهمترین فرازهای این حرکت تاریخی است روندگان دو لاین این بزرگراه را بشناسیم .

1-     مقطع ابتدای بعثت و زمان دعوت به اسلام در مکه :

روندگان وادی ظلمت به نور : تازه مسلمانان رها شده از بند شرک به سرپرستی و ولایت خدای متعال ، نبی اکرم و همراهی علی بن ابیطالب ( طبق نص آیه55 سوره مائده )

روندگان وادی نور به ظلمت : مشرکان و صاحبان زر و زور در مکه به سرپرستی شیطان و اولیائی همچون ابوجهلها ، ابولهبا و بنی امیه

2-      مقطع هجرت به مدینه

روندگان وادی ظلمت به نور : مسلمانان مهاجر و انصار به سرپرستی و ولایت خدای متعال،  نبی اکرم و همراهی علی بن ابیطالب ( طبق نص آیه 55 سوره مائده)

روندگان وادی نور به ظلمت : مشرکان مکه ، یهودیان مدینه ، احزاب و گروههای هم پیمان با این دو به سرپرستی شیطان و معاضدت ابوسفیانها و عمربن عبدودها...

3-      مقطع فتح مکه و تثبیت موقعیت و جایگاه حکومت دینی پیامبر تا رحلت نبی گرامی اسلام

روندگان وادی ظلمت به نور : مهاجران و انصار ، سلمان ها و صهیب ها ..... بازهم به سرپرستی و ولایت خدای متعال ، نبی اکرم و همراهی علی بن ابیطالب ( طبق نص آیه 55 سوره مائده )

روندگان وادی نور به ظلمت : منافقان مدینه ، مشرکینی که به ظاهر و از ترس جان شهادتین را به زبان جاری کرده اند ( نه از سر یقین و باور) به سرپرستی شیطان و یاری عبدالله بن ابی ها و ابوسفیانها

همانطور که پیداست هر قدر که دستگاه اولیاء الهی قدرت میگیرد ، حیله ها و مکرهای دستگاه طاغوت نیز شکلهای جدید و روشهای به روزتری را برای خود برمیگزیند و خیلی بدیهیست که طرفین این نزاع به همراه اولیائشان به دنبال محو و نابودی کامل طرف دیگر هستند و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند و نگاهی گذرا به تاریخ پیچیدگیهای مبارزه اولیاء خداوند در برابر جریان قدرتمندی مثل نفاق در سومین مقطع را آشکارمیکند ، نزول یک سوره با این نام و افشای هویت این یاوران جدید شیطان در آیات مختلف قرآن به قدرتمندی و تزویر پیچیده روندگان تاریخی این لاین اتوبان عالم اشاره دارد که به شهادت قرآن دامنه و ادامه فعالیتهایشان تا زمان رحلت نبی گرامی اسلام و انقطاع وحی بدیهی و انکارناپذیر است . بدیهی است که تکامل دین الهی ، طبیعتا تکامل ، تکاپو و همت مضاعف شیطان را که بر گمراه کردن همه انسانها قسم خورده طلب میکند. اما اجازه بدهید ابتدا مقطع پنجم این حرکت تاریخی و روندگانش را نام ببرم و بعد از آن بازگشتی به مقطع چهارم داشته باشم.

5-     مقطع حکومت حضرت علی علیه السلام تا شهادت آن بزرگوار

روندگان وادی ظلمت به نور: یاران امام علی علیه السلام درمدینه، کوفه و برخی بلاد اسلامی مثل مدائن ومصر بازهم به سرپرستی و ولایت خدای متعال و امیرالمومنین علی علیه السلام ( طبق نص آیه 55 سوره مائده) و همراهی مالک اشترها و سلمانها

روندگان وادی نور به ظلمت : قاسطین ، مارقین ، ناکثین به سرپرستی شیطان و یاری معاویه ها ، طلحه ها و زبیرها و متحجرین نهروانی

اما مقطع چهارم

4-      مقطع رحلت نبی گرامی اسلام و خلافت خلفای سه گانه

برای روندگان وادی ظلمت به نور در این مقطع تاریخی دو فرضیه متصور است ( نگاه شیعه و نگاه اهل سنت ) که ما دو نگاه را بررسی خواهیم کرد . قطعا در شناخت اصحاب این جریان با توجه به حیات ظاهری حضرت علی علیه السلام ، انکار ولایت ایشان بر جریان روندگان وادی ظلمت به نور طبق نص قرآن کریم انکار ناپذیر است، اما بحث بر سر همراهان است ، لذا فریقین این ولایت را برای امیرالمومنین پذیرفته اند( ولایت نه خلافت) اما در همراهان و کیفیت همراهیشان اختلاف دارند ، پس با این مقدمه دسته بندی این چنین خواهد شد:


روندگان وادی ظلمت به نور ( طبق نگاه اهل سنت و شیعیان نو اندیش ) : مسلمانان مدینه و گروههای تازه مسلمان در سایر بلاد به سرپرستی و ولایت خداوند متعال ، علی بن ابیطالب و همراهی و همفکری خلفای سه گانه ابوبکر ، عمر و عثمان و با این اعتقاد که هیچ اختلافی هم بین علی بن ابیطالب که ولایتش در این راه قطعی بوده و همراهانش( خلفای سه گانه) وجود نداشته است و شواهد تاریخی مثل برخی جملات نهج البلاغه و جملات منتسب به خلیفه دوم ( لولا علی لهلک عمر) و حضور و مشورت حسنین در برخی جنگها  را دلیل بر صدق این مدعا میدانند و عدم واگذاری حکومت ظاهری به علی بن ابیطالب  از سوی مردم و شخص خلفا را دلیل بر خروج آنان از ولایت آن حضرت و پیوستن به صف مقابل و قبول ولایت شیطان نمیدانند.


روندگان وادی ظلمت به نور ( طبق نگاه شیعه ) : گروه اندکی از مسلمانان به سرپرستی و ولایت خداوند متعال ، علی بن ابیطالب و همراهی سلمانها و ابوذرها ومقدادها ، شیعیان معتقدند که خلفای سه گانه و مردمی که به این خلفا رضایت داده اند ، در این مسیر و در این مقطع از همراهی با ولی خدا سرباز زده اند و در لاین مقابل اتوبان عالم که سرپرستی شیطان بر روندگان آن مسیر طبق نص قرآن قطعی است قدم نهاده اند ، هر چند که برخی از آنان ممکن است بعدا توبه کرده باشند و تغییر مسیر داده باشند که قطعا خداوند تواب است و آنها بازگشته به مسیر هستند.

اما نکته مهم و مطلب اساسی در اختلاف نظر بین شیعه و سنی در روندگان وادی ظلمت به نور نیست که آیا خلفای سه گانه با ولی خدا همراهی کرده اند یا نه ،بلکه آنچه که ما را با یک پرسش تاریخی مهم مواجه میکند ، ناشناسی جریان روندگان از وادی نور به ظلمت و اولیاء و همراهان شیطان در این مقطع مهم تاریخی است که به نظر میاید تاریخ به طورمرموزی در این زمینه سکوت کرده است و هیچ رونده قابل اعتنایی را در این لاین اتوبان عالم در این مقطع معرفی نکرده است . همانطور که گفتیم دستگاه شیطان و اولیائش در روند تکاملی خود بعد از بعثت نبی گرامی اسلام هرروز با دسیسه جدید و پیچیده تر و حربه قوی تری وارد میدان مبارزه با کلمه توحید میشدند و به تناسب قدرت یافتن دستگاه توحید ، شیطان نیز یاوران قدرتمند خود را به صحنه میفرستاد، که ظهور پدیده نفاق اوج این دسیسه گریهاست .اما اگر تاریخ را خصوصا با نگاه اهل سنت و شیعیان نواندیش بررسی کنیم ، احساس میشود که شیطان و اولیائش در مقطع 25 ساله پس از رحلت نبی اکرم به یکباره محو و نابود شده اند و خبری از آن نقشه های عجیب و غریبشان نیست و دوباره با خلافت علی بن ابیطالب دستگاه شیطان شروع به کار کرده و صفین و نهروان وجمل آفریده است. شاید اطلاعات تاریخی من ناقص باشد و دوست دارم که دوستانم به من کمک کنند ، آیا جریان پر قدرت نفاق به یکباره بعد از رحلت نبی گرامی اسلام که اتفاقا به طور طبیعی باید زمینه برای فعالیت و سهم خواهیش بیشتر فراهم باشد به جمع مومنین حقیقی و اولیای الهی پیوستند و آنان که لحظه ای از اذیت و آزار نبی اکرم فروگذار نمیکردند به یکباره با جانشینانش مهربان شدند ، راستی چرا بعد از رحلت نبی گرامی اسلام صحبتی از آنها به میان نیست ؟ واقعا اگر بپذیریم که علی بن ابیطالب به همراهی و مساعدت خلفای سه گانه در لاین حرکت از وادی ظلمت به وادی نور بودند ، آیا عقل سلیم باور میکند که شیطان با تجربه در لاین مقابل این چهار ولی الهی ( طبق نظر اهل سنت و شیعیان نو اندیش ) مسیلمه کذاب را ولی خود قرار داده باشد که با آب دهانی دعوی پیامبریش فرو ریزد ؟ آیا امپراطوری متزلزل ساسانی در جبهه اولیای شیطان به یاری بزرگ خود آمده بودند ، آنها که اصلا در آن موقع در برابر چهار ولی قدرتمند الهی ( به تعبیر اهل سنت و شیعیان نوگرا، علی ، ابوبکر ، عمر و عثمان ) عددی نبودند که شیطان آنها را به صحنه بیاورد ، از دیگر سو آنها که اصلا سودای جنگ و از بین بردن حکومت نبی گرامی اسلام را نداشتند و بالعکس این خلفای مسلمین بودند که به آنها حمله کردند .

واقعا بر سر شیطان چه آمده بود که هزاران سال نقشه ها و اذنابش را روز به روز قویتر میکرد ، اما با رحلت پیامبری که بعثت آن پیامبر ناله نا امیدی او را به آسمانها برده بود ، یکباره ماتم زده و متنبه شد و دست از ریشه کنی درخت توحید برداشت و از ارسال دستیاران قدرتمندش برای ریشه کنی این شجره منصرف شد و به نابخردانی چون مسیلمه کذاب که از اداره خویش نیز عاجز بودند اکتفا کرد!

سوال این است : آیا در مقطع 25 ساله حکومت خلفای سه گانه لاین اتوبان عالم در جهت سیر از وادی نور به وادی ظلمت خالی از روندگان شد و برکتی که حتی با بعثت و مجاهدات نبی اکرم نصیب عالم نشده بود با تشکیل سقیفه به عالم اعطا شد و خداوند مسیر شیطان و اولیائش را به این واسطه مسدود کرد ؟ پس حرکت دائمی و فعلهای مضارع و استمراری آیت الکرسی چه میشود ؟ شاید ما به لطف تاریخ نویسان  مقطعی را یافته ایم که سنت قطعی الهی نقض شده است ؟ شک نمیکنید که جریان نفاق بعد از رحلت نبی اکرم پیچیده تز از پیش شده و این بار لباسی نو به تن کرده باشد، لباسی تزیین شده به زینتهایی که شیطان استاد زیورآراییش بوده است! اگر نه چنین است پس روندگان مسیر ظلمت و اولیاء و فرماندهانشان در جایی که خداوند چهار ولی برترش را ( به تعبیر اهل سنت و شیعیان نواندیش) در مسیرحق قرار داده چه کسانی بوده اند ؟ قطعا کسی نمیخواهد با تشکیک در معنای ولی ، خدای ناکرده خلیفه چهارم را به صف اولیای شیطان بفرستد تا موازنه قدرت بین حق و باطل برقرار شود! پس چه باید کرد و چه باید گفت ؟دست یاریم بیشتر به سوی دوستانی است که به تاریخ واقفند و به اصل وجود چنین جریانی در عالم به نص آیه گرانقدر آیت الکرسی معتقد!

بازهم از اینکه طولانی شد و حوصله کردید ممنونم.




تاریخ : سه شنبه 92/11/15 | 10:2 صبح | نویسنده : سیدمجید حسینی | نظر

فرق عیدانه احمدی نژاد با سبد کالایی روحانی 

اواخر سال 91 به هر نفر ایرانی 85 هزار تومان و هر کس که تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی بود 90 هزار تومان به عنوان کمک اقتصادی و عیدانه پرداخت شد . دقت کنید که این کمک به تمام ایرانیان پرداخت شده و به ازاء هر نفر این مبلغ پرداخت می شد، یعنی خانواده2 نفره 170,000 تومان ، خانواده سه نفره 265,000 تومان و به همین ترتیب به خانواده7 نفره 595,000 تومان عیدانه پرداخت می شد. به عبارتی رقمی حدود 6,375000000,000تومان در مجموع به مردم پرداخت شد

در حال حاضر قرار است در دو نوبت در مجموع فقط به 30 میلیون نفر هر نوبت 15 میلیون نفر سبد کالایی بدهند آن هم به صورت خاطره انگیز و استفاده از روش نوستالژیک کوپن و صف، و به ارزش 80 هزار تومان. البته کارگران و روستاییان و اقشاری از این دست از گرفتن این هدیه محروم خواهند ماند که البته کم سعادتی از خود این اقشار است. به عبارتی هزینه کلی این سبد کالایی برای دولت یازدهم چیزی در حدود 2,400,000,000,000 تومان خواهد بود. نکته قابل تأمل اینکه در تقسیم این سبد کالایی عدالت به سبک ... اجرا شده و به خانواده های دو نفره همان قدر برنج و روغن و پنیر می دهند که به خانواده های 7 نفره.

جمع بندی این که:

وای بر ما اگر نام این اقدام را گداپروری بنامیم. 

مبلغ عیدانه دولت دهم 3,975,000,000,000 تومان بیشتر از دولت یازدهم بوده است. 

در دولت دهم 45 میلیون نفر بیشتر از دولت یازدهم از کمک اقتصادی بهره مند شده اند.

در دولت دهم مردم بدون ثبت نام و استعلام از سامانه پیامکی و ایستادن در صف و اجبار در گرفتن جنسی خاص (بخوانید برنج هندی و مرغ ترکیه ای که معلوم نیست امتیاز واردات و سود سرشار آن قرار است در جیب چه کسی برود) و با رعایت کرامت انسانی شان، پول واریز شده به حساب را به صلاح دید خود مصرف کرده اند.

در دولت دهم بین کارمندان دولت و بازنشستگان و رانندگان تاکسی و لبو فروشها و روستاییان و مشاغل آزاد و امثال اینها تبعیضی وجود نداشته است.

مهمترین نتیجه گیری از این مقایسه این است که احمدی نژاد گدا پرور است و روحانی با تدبیر و عاقل؟!!!




تاریخ : دوشنبه 92/11/14 | 7:51 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

بحث ها در مورد و پیرامون ورود آقای دکتر احمدی نژاد به دنیای سیاست و ریاست از زمان کاندیداتوری ایشان آغاز شد، با انتخاب اش به عنوان رئیس جمهور قوت گرفت و در سال 1388به بعد به اوج خود رسید. آنچه در بحث های مذکور گذشته موضوعی است که اکثر مردم ایران از آن آگاهند و نیازی به تکرار نیست؛ اما پس از رفتن ایشان عده ای تصمیم گرفتندکاری به کارش نداشته باشند و عده ای دیگر هم راه خلاف آن ها را در پیش گرفته و برآن شدند که به او و عملکرد هشت ساله اش بپردازند. این که چرا بعضی می خواهند کشتی مدح یا ذم آقای احمدی نژاد را همچنان در دریای پرآشوب جامعه برانند، موضوعی قابل درنگ است. نگارنده نیز از آن ها است که بر خود لازم می داند همچنان به این موضوع بپردازد. او چه در زمان ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد و چه پس از آن در باره ی او نوشته و خواهد نوشت؛ اما از عداد سرنشینان آن کشتی کذایی محسوب نمی شود. او در قایق کوچک وبلاگ «نیشتر» در باره ی آقای احمدی نژاد و احمدی نژادهای زاییده شده از ساختار مدیریت فشل موجود نوشته و خواهد نوشت و دیگران را نیز به سوار شدن در این قایق دعوت می کند. عده ای بر او خرده می گیرند که نوشتن در باره ی رئیس جمهور سابق- که دیگر دست اش از کار اجرایی کوتاه شده- چه فایده ای دارد.شاید مطلب زیر– که در چهار محور «جناح های سیاسی»، «مدیریت کلان کشور»، «مردم» و «نخبگان» ارائه می شود- بتواند پاسخی به آن عزیزان باشد.

جناح های سیاسی:

آقای احمدی نژاد کسی نبود که بدون مقدمه از دری وارد عرصه ی مدیریت اجرایی کشور شده و – علیرغم تلاش برای ماندن- به سادگی از در دیگر خارج شود. او که از استعداد، پشتوانه ی فکری و علمی و توان و تجریه ی مدیریتی خاصی برخوردار نبود، به وسیله یک جریان خاص وارد میدان شد. این که هدف از آوردنش چه بود و چه مقدار از آن اهداف محقق شد، مقوله ی دیگری است؛ اما این که آیا رفتن او – برعکس آمدن اش که با جنجال فراوان همراه بود- باید با سادگی و بدون سر و صدا برگزار شود یانه، جای بسی تردید است.

دو دسته از سیاستمدارانند که رد پای شان هیچگاه از خاک سیاست پاک نمی شود؛ یکی آن ها که پا در پای افزار خدمت داشتند و تخم نیکی در دل مردم سرزمین خود کاشتند و دیگر آن ها که چکمه ی دیکتاتوری و خیانت به پا کردند و فقط هیاهوی خدمت بر پا کردند. خیانت تنها این نیست که کسی منافع کشورش را به دیگری بفروشد. هر کس که می داند و یا بعداً می فهمد که ردای مدیریت و سیاست بر اندامش گشاد است و باز به پوشیدن اش اقدام می کند و یا آن را از تن به در نمی آورد خیانت کار است و جای بسی تأسف که این خیانت در هشت سال گذشته توسط عده ای در ایران به اوج خود رسید. آن ها نه تنها به خاطر این خیانت از درگاه خداوند و پیشگاه ملت عذرخواهی نکردند، بلکه ابتدا بنای توجیه گذاشتند که «آقای رئیس جمهور اول این گونه بود و بعداً آن گونه شد» و چون می دانستند آوردنآقای احمدی نژاد در عرصه ی مدیریت کشور لکه ی سیاه و سابقه ی نامیمونی برای پرونده ی سیاسی شان محسوب شده و به این سادگی پاک نخواهد شد؛ لذا ضمن فرافکنی، در تلاش فراوان بوده و هستند تا مردم و رسانه ها هر چه زودتر او را فراموش کنند. البته این شکل آمدن و رفتن افراد توسط جناح های سیاسی در مملکت ما سابقه ی طولانی دارد؛ اما این یکی از آن ها بود که فراموش نشده و نباید بشود.

 

مدیریت کلان کشور

هر چند پروژه ی «آوردن آقای حمدی نژاد، سپردنش به بوته ی فراموشی و توجیه عملکرد خود» از سوی یک جناح بانفوذ درکشور به اجرا درآمد؛ اما در این خصوص دو سؤال مهم و اساسی مطرح است:

اول این که چرا باید یک جناحی سیاسی بدون داشتن هویت و شناسنامه و ثبت رسمی و مدیریت مشخص– اما این همه مقتدر- در کشور وجود داشته باشد که بتواند در همه ی تصمیمات اساسی و استراتژیکی مملکت تأثیر گذار باشد و جالب این که ضمن طلب کار بودن از عالم و آدم، به هیچ چیز و هیچ کس هم پاسخگو نباشد؟

دوم این که مدیریت کلان کشور در مقابل رفتارها، تصمیم ها و دخالت های یک جناح خاص سیاسی چه وظیفه ای دارد؟ بی شک آنچه که پیامدهای ناگوار حضور آقای احمدی نژاد در صدر مدیریت مملکت را شدت بخشیده، نبود مدیریت قاطع و اهرم های نظارتی و باز دارنده در سطوح بالا بوده است. اگر مدیریتی مقتدر، منسجم، کارآمد، علمی و اخلاق مدار در کشور حاکم بود، می بایست از آغاز پیروزی انقلاب تا کنون بسیاری از افراد و ارگان ها حساب هایی را پس می دادند و پرسش هایی را پاسخ می گفتند که آقای احمدی نژاد و حامیان و بانیان او از آن جمله اند. اگر از ابتدا به جای توجیه رفتارهای این و آن، میزهای حسابرسی و بازخواست برای باندبازان و رانت خواران و آقایان و آقازادگان و مدیریت های فامیلی و اتوبوسی برپا می شد؛ وضع بدین منوال نبود که ما امروز به آن دچاریم. شاید بعضی ها سؤال کنند که آقای احمدی نژاد و حامیان او باید از بابت کدام رفتارشان پاسخگو باشند. پاسخ گفتن به این سؤال، هم زمان فراخ و هم میدان آزادی بیان فراخ تری را می طلبد؛ اما اگر بخواهیم تمام مطلب را در چند جمله خلاصه کنیم این است که دولت های نهم و دهم نه تنها تأثیر مثبتی بر روند رشد و توسعه ی کشور نداشتند، بلکه خود بحران هایی در عرصه ی مدیریت و دیپلماسی محسوب می شدند. این دولت ها یا نباید تشکیل می شدند و یا باید اندکی پس از تشکیل، مدیریت لازم بر آن ها اعمال می شد. مجلس به عنوان بالاترین رکن نظارتی، در برخورد با دولت های مذکور خفت اهانت های مکرر را برجان ملت خرید و دم بر نیاورد. کلاه پشمی اش را وارونه بر سر نهاد و امتحانش را در پیشگاه ملت و تاریخ پس داد. قوه ی محترم قضائیه و دیوان عدالت اداری نیز به تماشای خدمات این دولت ها ایستادند و به به و چه چه گفتند. مجمع تشخیص هم با پذیرش آقای احمدی نژاد در جمع خود ثابت کرد نظام نه تنها قصد سؤال از عملکرد دولت های نهم و دهم را- همچون دولت های گذشته- ندارد، بلکه رئیس اش را جهت دلداری به مجمع آورده تا بگوید «جناب آقای احمدی نژاد! بر کشور لازم است که همچنان از تجربیات خوب و قدرت مدیریت و تصمیم گیری بالای شما استفاده کند.اگر هم در این هشت سال کسی چیزی به شما گفته کار اشتباهی کرده و شما خودتان را از این بابت ناراحت نکنید». در بحران سال 1388نیز وضع به همین منوال گذشت. این بحران یکی دیگر از نشانه های مدیریت اقتدارگرای غیر مقتدر بود. اعتراضات خیابانی در آن سال چیزی نبود که نتوان آن را مدیریت کرد؛ اما آنچه در عمل اتفاق افتاد نه تنها باعث تثبیت نظام، تبلیغ آزادی و مردم سالاری نبود؛ بلکه – به زعم خود مسؤولان- باعث هتک حیثیت نظام شد و دل ملت و رهبری معظم انقلاب را به درد آورد.

 

مردم

سطح آگاهی مردم نقش به سزایی در روند مدیریت و بافت مدیران کشور دارد. بدون تعارف و تکلف باید گفت مردمی که از میان کاندیداهای مختلف با نمرات متعدد، کسی را بر می گزینند که نمره ی رجل سیاسی بودن اش صفر بوده و در دور دوم به زیر صفر هم کاهش می یابد، باید در میزان آگاهی سیاسی خود تجدید نظر کنند. چنین رفتاری جر غفلت، فراموشی تاریخی، ناآگاهی و تصمیم بر اساس احساسات دلیل دیگری نمی تواند داشته باشد. چه تضمینی وجود دارد که همین مردم در انتخاب های دیگر خود دچار آلزایمر تاریخی نشوند؟ اگر چنین اتفاقی برای مردم بیفتد، مستحق اند که احمدی نژادهای متعددی را در رأس مدیریت کشور تجربه کنند. البته بر اساس حدیث شریف «النّاس علی دین مُلوکِهم»، نباید از تأثیر سطح آگاهی مدیران بر مردم و تلاش آن ها برای ارتقای این سطح غافل بود.

 

نخبگان

در شرایطی که یک جناح خاص مالک الرقاب ملک قناس سیاست است و در فضایی که بحران مدیریت، فقط یکی از بحران هایی است که سایه ی شوم اش را بر سر مردم گسترانیده و در حالی که آگاهی مردم بر حقوق و مطالبات خود می تواند تأثیر شگرفی بر جریان مدیریت کشور داشته باشد، بر نخبگان جامعه و اصحاب قلم و رسانه واجب است وظیفه ی خطیر خود را در اطلاع رسانی صحیح، تبیین علمی مقولات بنیادین و آگاهی بخشی به افکار عمومی، به انجام برسانند. باید سطح اطلاعات سیاسی مردم به مرحله ای برسد که مدیریت کشور را به ارزیابی بنشینند و در باره ی عملکرد تک تک مسؤولان نظام منصفانه اظهار نظر و قضاوت کنند. آستانه ی حساسیت شان باید به درجه ای برسد که افراد یا جناح هایی نتوانند باایجاد جو احساسی و شانتاژهای تبلیغاتی و سیاسی هر وقت خواستند افرادی را به گرده ی مردم سوار کنند و پس از رسیدنبه اهداف شان، او را از حافظه ی مردم پاک نمایند.

اندیشمندان جامعه باید با تحریک حافظه ی تاریخی مردم نگذارند فراموشی بر آن ها عارض شود. از سوی دیگر مردم نیز اولاً باید در این قحطی رجال و خشکسالی مدیریت و نظارت، هشیارتر باشند و حرف خود را به تأسی از کلام ناب امام علی(ع) بدون لکنت به مسؤولان نظام برخاسته از آموزه های علوی بگویند. ثانیاً نگذارند امثال آقای احمدی نژاد و بعضی ازصاحبان اختصاصی و انحصاری قلم و بیان و تریبون بیایند و بریزند و بپاشند و هتک حرمت کنند و پس از رفتن هم زود فراموش شده و یا فراموشانیده شوند. بر ارباب قلم و رسانه ی متعهد و دلسوز لازم- و بلکه واجب است- با آگاهی بخشی و تذکرات شان مانع فراموشی مردم، تکرار وقایع خطرناک و ظهور افراد نالایق و ناهنجار در عرصه ی مدیریت کشور شوند. پرداختن به آقای احمدی نژاد، فقط پرداختن به یک شخص نیست. جریان قدرتی که آقای احمدی نژاد محصول آن است و باعث شده افراد به راحتی بالا و پایین شوند و تحولات سیاسی و جناحی شکل بگیرند باید مورد نقد قرار گیرد. آن مرغ «مردمسالاری» که از زیر پر و بال اش جوجه هایی چون قتل های زنجیره ای، گروه های فشار، بحران ها و فسادهای مالی، مدیران نالایق و نامتعادل، دیکتاتوری و بی قانونی بیرون می آید، باید به سیخ اعتراض و انتقاد کشیده شده و هیچگاه به فراموشی سپرده نشود. در این صورت مردم  ضمن احساس امنیت بیشتر، نظام را از خود و برای خود می دانند و در تمام صحنه ها به کمک اش می شتابند.

(5/11/92)




تاریخ : یکشنبه 92/11/13 | 2:18 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

   نعمت بی منت – 2

 درادامه مبحث نعمت بی منت "مزایای شیر مادر" به مزایایی که شیردادن به کودک برای یک مادر دارد ومزایای اقتصادی – اجتمایی آن اشاره خواهیم داشت.                                                       

مزایای شیردهی برای مادرانی که یک دوره کامل به فرزندانشان شیر می دهند :

- جمع شدن وبرگشت رحم به اندازه طبیعی قبل از زایمان، در مادرانی که به نوزادانشان شیرمی دهند سریعتر انجام می گیرد .

-  تغذیه انحصاری ومکررشیر خوار با شیر مادر، امکان تخمک گذاری مادرشیرده را به تعویق انداخته واحتمال حاملگی های زودرس را کاهش می دهد .

- مادرانی که به فرزندانشان شیر می دهند، چون از چربی ذخیره شده دوران بارداری برای تولید شیر استفاده می نمایند، زودتر وزن اضافه دوران بارداری خود را از دست میدهند، واندام وپستانشان زودتر به حالت طبیعی باز می گردد .

- شیوع بیماریهای: سرطان پستان ، پوکی استخوان (شکستگی های به دنبال آن) ومولتیپل اسکلروزیس  درزنانی که به فرزندانشان شیر می دهند بسیار کمتر خواهدبود .

- تماسهای مکررکودک ومادر وشنیدن صدای قلب مادر (که دردوران جنینی با آن مانوس بوده)، ونگاه ونوازش کودک علاوه بر ایجاد آرامش روانی برای کودک ، آمار افسردگی واضطراب های مادران رابعداز زایمان کاهش خواهد داد .

مزایای اقتصادی- اجتمایی :

- شیر مادر به مراتب ارزانتر ازشیوه های تغذیه ای دیگر بوده، وشیر مادرخواران کمتر بیمار می شوند وسرانه هزینه های درمانی دراین روش تغذیه ای کاهش چشم گیرخواهدداشت .

- دادن شیر خشک به شیر خواران مستلزم تهیه قوطی، کاغذ، کارتون، بطری شیر وپستانک بوده که علاوه بر تحمیل هزینه های مالی، باتوجه به اینکه برخی از این موادغیر قابل بازیافت درطبیعت بوده ، موجب آلودکی محیط زیست نیز خواهدشد.

- این شیر همواره بدون صرف وقت ودر همه حال بادمای مناسب می توانددراختیار شیرخوارقرارگیرد .

- سلامت هر جامعه با بهبود وضع تغذیه، رشد مناسب کودکان، پیشگیری از بیماریهای عفونی وتنظیم خانواده براساس توانایی خانوادگی و نیاز اجتمایی ارتباط مستقیم دارد، وتغذیه با شیر مادر می تواند به خوبی در خدمت این  هدف با روشی اقتصادی وآسان قرار گیرد .

متاسفانه جامعه ما گاهی چشم بسته راهی که دیگر ملل به خصوص غربیان می روند، را بدون هیچ تاملی بارها رفته،  وزمانی از این بیراهه باز می گردیم که آنها تصمیم به بازگشت گرفته، وشیوه بازگشت را نیز برایمان ترسیم نمایند .

ماباوجود پشتوانه عظیم علمی ومذهبی، به علت تنبلی وعقب ماندگی در پژوهش ونداشتن خودباوری، همواره بایدداشته های خودرانیزبامهر تاییددیگران باور نماییم .      




تاریخ : شنبه 92/11/12 | 8:16 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسین حسینی | نظر

نعمت بی منت - 1

"والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین " ومادران بایستی دوسال تمام فرزندان خود راشیردهند.            سوره بقره آیه233

امام علی (ع) : برای طفل شیر خوار،هیچ شیری مبارک تراز شیر مادر نیست . وسایل الشیعه

برای شیر مادرمزایای بسیاری وجوددارد که دراین مختصر به سه مزیت کلی اشاره خواهدشد.

1-مزایای مربوط به شیرخوار .

2-مزایای مربوط به مادر .

3- مزایای اقتصادی – اجتمایی .

درقسمت اول به مزایای شیرمادربرای شیرخوار اشاره می شود:

- شیرمادر ازلحظه تولد تا 6 ماهگی می تواند به تنهایی تمام نیازهای یک کودک را برای رشد ونموفراهم نمایدونوزاد به محض تولد،باید شروع به مکیدن پستان مادر نماید زیرا تولید وفوران شیر رابطه مستقیمی با مقدار ودفعات مکیدن پستان مادردارد .

 - آغوز(کلستروم یا ماک) که همان شیر روزهای اول تولدبوده، بسیارمغذی وغلیظ است ومصرف آن مهمترین اقدام ایمن سازی برای حفظ سلامت کودک در مقابل بیماری های عفونی است .

- میزان ابتلا به آسم ، اگزماوانواع آلرژی ها، وبیماری های قلبی  بزرگسالی درکودکانی که بطور کامل از شیر مادر استفاده کرده اند کمتر است .

- چربی وپروتئین شیرمادر بهتراز شیرهای دیگر هضم وجذب می شودوبه این دلیل دردهای کولیکی دوره نوزادی ورفلاکس (برگشت محتویات معده بدون تهوع واستفراغ) وحساسیت به انواع پروتئین دراین شیرخواران کمترخواهد بود.

- به سبب وجودچربی بیشتر در شیر انتهایی شیر مادر، در هر بارشیر دهی شیر خوار بطور کامل سیر شده وپر خوری نمی کند وکمتر از شیر خواران دیگر دچار چاقی خواهد شد.

- شیر مادر تا2سالگی نیز یک سوم انرژی مورد نیاز کودک را تامین می نماید ، وبعداز 6 ماهگی می توان طبق برنامه غذایی غذای کمکی را شروع کرد، که ابتدا شیر مادر وبعد غذای کمکی تایک سال، وبعداز یک سالگی آرام آرام غذای کمکی را اولویت داد.

- شیرمادرپاکیزه ،بادمای مناسب وعاری از آلودگی در همه حال وهمه جادردسترس شیرخوارخواهدبود.

- موقع شیرخوردن یک ارضاء غریزه مکیدن درکودک، وتحریک احساس وهیجان غریزی- عاطفی درمادرایجادخواهدشد و با توجه به لمس وتماس بین مادر وفرزند، فرایند عاطفی واحساس امنیت روانی دردوران بلوغ وبزگسالی را بیشتر خواهیم داشت.

- با توجه به لاکتوفرین واسیدیته بیشتر شیر مادر، جذب آهن این شیر بیشتر خواهدبود، وآمارابتلا به اسهال وسوختگی ناحیه تناسلی در این شیر خواران کمتراست.

- پوسیدگی های دندان در شیر مادرخواران کمتر وبهره هوشی این شیر خواران بیشتر از شیرخوارانی است که از شیر مادر استفاده نکرده یا کمتر استفاده نموده اند .

- باتوجه به تناسب نسبت کلسیم به فسفر در شیر مادر، جذب کلسیم در شیر مادر بهتر از دیگر شیر هاست.

ادامه دارد...




تاریخ : شنبه 92/11/5 | 8:55 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسین حسینی | نظر

خاطرات دکتر مهدی حائری را مرور می­کردم. هم­زمان نکاتی از آن در نظرم قابل توجه جلوه کرد و برای تأمل بیشتر آنها را یادداشت کردم و اکنون آنها را در معرض داوری عزیزان می­گذارم تا دوستان علاوه بر خواندن کتاب، به حقیر در رفع ابهام­های احتمالی نیز یاری رسانند. همانطور که احتمالا می­دانید این کتاب از مجموعه بزرگ طرح تاریخ شفاهی ایران (دانشگاه هاروارد) است. اندکی از مصاحبه­ های انجام شده در این طرح، به چاپ رسیده و بسیاری نیز منتشر نشده است. راوی خاطرات، شخصیت حقیقی ویژه و منحصر به فردی دارد و مسئولیت­های حقوقی وی نیز خاص بوده است. از نقاط قوت این خاطرات، رعایت انصاف و مروت درباره­ ی اشخاص بویژه امام خمینی است. مصاحبه­ شونده علیرغم اینکه از امام منفصل شده و به لحاظ فکری بویژه در بعد از انقلاب بین آن دو جدایی افتاده است، در جای جای کتاب، خواننده را به قوت علمی و عرفان علمی و عملی امام توجه می­دهد (ص 100). قبل از اینکه به موارد قابل تأمل خاطرات دکتر حائری (از نظر حقیر) اشاره کنم باید بگویم که نقطه ضعف مشهودی در کتاب مشاهده می­شود که به مصاحبه­­ کننده­ ی اثر (ضیاء صدقی) برمی­گردد. وقتی راوی خاطره می­گوید و به موارد حساس تاریخی می­رسد که نیاز به توضیح بیشتر و ارائه­ ی مصادیق افزون­تری دارد، مصاحبه­ گر، سؤال جدیدی طرح می­کند و مطلب قبل را در ابهامش باقی می­گذارد. به عنوان نمونه می­توانم به مورد آقای صادق قطب­ زاده اشاره کنم. آقای دکتر حائری اشاره می­کند که از زمان نمایندگی آیت ­الله العظمی بروجردی در آمریکا از وی (قطب زاده) به عنوان منشی و مسئول دفتر استفاده می­کرده و بعدا به دلایلی اعتماد وی از قطب ­زاده سلب می­شود و او را اخراج می­کند و البته او را مستحق کشتار (اعدام) هم نمی­داند (ص 40 تا 43). من و شما می­دانیم که وضعیت این  مصداق در تاریخ انقلاب، از مواردی است که وضعیت روشن و شفاف تاریخی ندارد و داستانش برای مردم به خوبی توضیح داده نشده است و صد البته آقای دکتر حائری حتما توضیحات زیادی از وی دارد که برای قضاوت درست تاریخ و آیندگان باید آنها را ارائه کند. اینجا باید نوع ارتباطاتی که آقای دکتر حائری برای قطب­ زاده طرح می­کند مورد کنکاش سوال­ کننده قرار گیرد. به جمله­ ی راوی در کتاب توجه کنید: «... آقای قطب­ زاده ماشاءالله خیلی ارتباطات زیادی داشت، همه جوره، همه جوره که این ارتباطاتش خیلی در شأن ما نبود...» در حقیقت راوی خود، دوست دارد که توضیح بیشتری بدهد، اما مصاحبه ­گر این خواست را اجابت نمی­کند و سراغ داستانی دیگر می­رود و مورد قطب­ زاده را در همین جا به پایان می­رساند.

اگر بخواهم اجمالا (و برای اینکه مطلب طولانی نشود و در پست بعدی ادامه بدهم) به نکات قابل تأمل این خاطرات بپردازم باید بگویم تا زمانی که راوی درصدد نقل گزاره­ های تاریخی است، مطالبش بسیار قابل استفاده است (بدون ارزش ­گذاری مثبت و منفی) و وقتی همان گزاره­ ها را به تحلیل می­نشیند و در مورد آنها قضاوت می­کند، خواننده­ ای مثل حقیر را به تأمل وامی­دارد (مثل داستان جمهوری­خواهی رضاخان و مخالفت علما با آن). 

با عرض پوزش، به جهت پرهیز از ملال­ آور شدن، ادامه­ ی مطلب را در پست بعدی خواننده باشید.




تاریخ : چهارشنبه 92/11/2 | 10:46 صبح | نویسنده : حجت اله علیمحمدی | نظر

 

خیلی ساده از شما میپرسم ، حاتم طایی سخاوتمندتر بود یا پیامبر اسلام ، پیامبر ما یتیم نوازتر بود یا مادر ترزا ؟ آن راننده تاکسی که کیف حاوی چندمیلیارد تومان پول نقد و طلا را بدون هیچگونه چشمداشتی به صاحبش برگرداند چه نسبتی با محمد امین (ص) دارد ، با این کارش به مقام او رسیده ،  از او جلو زده و یا اینکه هنوز تا رسیدن به لقب امینی که به پیامبر اسلام در زمان جاهلیت دادند فاصله دارد ؟؟؟

شاید پرسیدن این سوالات قدری بی ربط به نظر بیاید ، اما واقعا همه ما چه تصوری از شخصیت نبی گرامی اسلام داریم و اکنون چه شخصیتی را از ایشان به جهانیان معرفی میکنیم ؟ پاسخ دادن صادقانه به این سوالات ممکن است ما را به فکر بیاندازد که این صفاتی که برای نبی گرامی اسلام ترسیم میکنیم و آنها را شاخصه آن وجود آسمانی معرفی میکنیم ، اشتراکاتی جدی با بسیاری از انسانهایی دارد که ادعای پیامبری ندارند و نداشته اند و البته ما آنها را نهایتا به عنوان یک انسان خوب و دارای صفات انسانی میشناسیم ، یتیم نوازی ، مهربانی با کودکان ، نظم ، پاکیزگی ، امانتداری و.....

دغدغه ای که باعث نگارش این سطور شد ، آن است که احساس میکنم که ما آنقدر که از مشترکات نبی گرامی اسلام در داشتن اخلاق انسانی داد سخن داده ایم از متمایزات خَلقی و خُلقی ایشان حرفی به میان نیاورده ایم و نتیجه این نگاه آن شده که امروز فرقه های زیادی که اتفاقا ادعای اخلاق و معنویت گرایی نیز دارند دکانی دو نبش در کنار منبر نبی اکرم باز کنند و ادعای ارائه همان کالایی را بکنند که ما مدعی هستیم پیامبرمان برای آوردن آن کالاها مبعوث شده ، آنها هم ادعای امانتداری دارند و ادعای اخلاق گرایی و ادعای مهربانی با همه بشریت ، تفاوت آنها هم با دین نبی گرامی اسلام این است که آنها همین کالاها را عرضه میکنند با قیمتی بسیار نازلتر از دین اسلام!!! آنها هم از معنویت و رابطه خوب با خدا میگویند و بر پرهیز از تهمت و غیبت و دروغ اصرار دارند، اما قیمت کالای آنها ارزان است و نیازی به بیداری برای نماز صبح و روزه داری در روزهای گرم تابستان و پرهیز از نگاه حرام  و رعایت دهها واجب و مستحب  و حرام و مکروه دیگر ندارد . طبیعی است که دو مغازه ای که کالای یکسان عرضه میکنند ، مشتریهای مغازه ای که اجناسش را ارزانتر عرضه میکند فراوانترند و حتی ممکن است مشتریهای قدیمی و سنتی هم وقتی تداوم گرانفروشی را در کالاهای مشترک از سوی مغازه قدیمیشان ببینند اندک اندک و با بهانه های مختلف به سمت مغازه های ارزانفروش روی بیاورند . به نظر شما چاره چیست ، ارزانفروشی ما ( که البته خیلیها این راه را برگزیده اند و توصیه میکنند و به اشتباه آن را مطابق شریعت سهله و سمحه مینامند ) و یا ارائه کالاهایی اختصاصی که در مغازه دو نبش جدید التاسیس وجود نداشته و نخواهد داشت و انحصارا در اختیار مغازه ای است که به ظاهر اجناسش را گرانتر میفروشد . دوست دارم که خوانندگان این سطور پاسخ دهند که ما چگونه میتوانیم سخاوت نبی گرامی اسلام و یتیم نوازی ایشان و امانتداریشان را از حاتم طایی و مادر ترزا و راننده تاکسی محترمی که در خبر بیست وسی از او تجلیل میشود متمایز کنیم ، اصلا امروز ما باید بر چه اختصاصاتی از نبی گرامی اسلام انگشت بگذاریم وقتی که همه فرقه های جدید التاسیس داد معنویت گرایی و اخلاق مداری و آخرت جویی سرداده اند ؟!تصورم این  است که  عبارات " انک لعلی خلق عظیم " و " انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق " و "لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه " و عباراتی از این دست نیازمند بازخوانی دوباره ای هستند، بازخوانیی که آن رسول الهی و تعالیمش را از صدها دکانی که این روزها باز شده اند متمایز کند . شاید میلاد مسعود نبی گرامی اسلام بهانه ای برای این بازخوانی باشد .منتظر نظرات دوستان هستم.

 

 




تاریخ : یکشنبه 92/10/29 | 9:8 عصر | نویسنده : سیدمجید حسینی | نظر

امام غزالی درمقاله چهارم سرالعالمین ، بخاری درص 118جلددوم صحیح ، مسلم درآخرکتاب وصیت ، حمیدی درجمع بین الصحیحین، احمدحنبل درص 222جلد اول مسند ، ابی الحدید درص 563جلد دوم شرح نهج البلاغه ، کرمانی درشرح صحیح بخاری وابن حجردرصواعق ... وکثیری ازعلماء اهل سنت نقل نموده اند که وقتی پیامبردربستر بیماری افتاد، جمعی ازصحابی به عیادت آن حضرت رفتندوپیامبر(ص) فرمود: دوات وکاغذی بیاورید تانوشته ای انشاء کنم برای شماکه بعدازمن گمراه نشوید.

عمرابن خطاب گفت واگذارید این مردرا که اوهذیان می گوید،کتاب خدا مارا بس است.

اصحاب بااین سخن به دودستگی وسر وصدا پرداختند وپیامبر (ص) مکدرشده وفرمودند: ازپیش من برخیزید که نزدمن نزاع سزاوارنیست .

دراحادیث فریقین بطورمتواترپیامبرفرمود من دوچیز گرانبهاء، کتاب خدا وعترتم رادرمیان شما می گذارم که هرگز ازهم جدا نمی شوند تادرکنار کوثر برمن وارد شوند،اگر به این دوچیز تمسک جستید هرگز گمراه نخواهید شد.

مگرنه اینکه قران فرمود:

1 - وماآتئکم الرسول فخذوه ومانهکم عنه فانتهوا .

2-ولوردوالی الرسول والی اولی الامرمنهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم.

3-وماینطق عن الهوی ان هوالاوحی یوحی .

4-فسئلواهل الذکران کنتم لاتعلمون .

5-بل هوایات بینات فی صدورالذین اوتوالعلم .

6-اطیعوالله واطیعوالرسول واولی الامرمنکم.

قطبالدین شیرازی ازاکابر علمای شافعی در کشف الغیوب می گوید: این امرمسلم است که راه را بی راهنما نتوان پیمود ودرعجبم ازکلام عمررضی الله عنه که گفته قران مارا بس است، این کلام مانندآنکس ماند که گوید چون کتب طب دردست است احتیاجی به طبیب نیست ...

 بلای عظیمی که بعداز رحلت پیامبر (ص) برمسلمین نازل شد وجامعه نوپای اسلامی را ازریل حرکت اصلی خودخارج نمود، جدا نمودن قران ناطق وصامت ازیکدیگربودکه سبب مهجور ماندن هردوشد .

برادران اهل سنت مابه هزارزبان وتفسیر قران را شنیدند جززبان حاملان وحی وعترت پیامبر،وحتی کلام آنانرا نیز اززبان کسانی شنیدند که تمسک به آنان نداشتند، یعنی مویدفکری بودند که پیامبر نیز گاهی هذیان می گوید،اما هزاران کلام بی اصل ونصب بزرگانشان راچون قران بی خدشه پنداشتند .

مدعیان دوستی با عترت نیز بجای شنیدن کلام اهل بیت وتمسک به آنان وهمراه نمودن قران با عترت، تنها به مویه بر مصیبت عظیمی که براهل بیت رفته بود بسنده، وهرگز ازاین پوسته به مغز کلام قران وعترت نرسیدند وقرآن را مهجور نمودند.

         بااستفاده ازشبهای پیشاورسلطان الواعظین شیرازی                                                            

 




تاریخ : جمعه 92/10/27 | 12:41 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسین حسینی | نظر

سلام

متن پیوست توسط یکی از دوستانم ارسال شده و ظاهرا نقل از یک سایت اینترنتی باشد. پیرو بحث حضوری خدمتتان و در ادامه مباحث قبلی در خصوص شخصیت زن این مطلب.بدون هیچ اظهار نظر در صحت وسقم ان جهت ملاحظه تقدیم میگرردد

زن را بزن !

یکی از جنجال‌ی ترین آیات قرآن کریم در حوزه اجتماعی که ناظر به مسائل زنان و خانواده است، آیه 34سوره مبارکه نساء است

مدتی قبل در یک جلسه علمی، یکی از نویسندگان مشهور کشور در حوزه دین پژوهی بحث زیبایی را درباره آیه34سوره نساء انجام دادند که بعد تصمیم گرفتم تقریر آن جلسه را ویرایش کنم و برای شما خواننده گرامی آماده کنم، هم اینک می توانید متن زیر را مطالعه نمایید . البته این مسئله تلفیقی است بین تحقیق حقیر و تحقیق استادِ عزیز که بعد از جلسه ساعت‌ها روی سخنان ایشان فکر کردم .

در اینجا قصد داریم رهیافتی نوین به یکی از «حقوق زنان» داشته باشیم :

یکی از مهم‌ترین و پر جنجال‌ترین آیات قرآن کریم که در حوزه اجتماعی به آن توجه بسیاری شده و ناظر به مسائل زنان و خانواده است، آیه 34سوره مبارکه نساء است. در بخش اول این آیه آمده است:

«أَلرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِماحَفِظَ اللهُ وَ اللّاتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً إِنَّ اللهَ کانَ عَلِیّاً کَبیراً» .

(آیه را ترجمه نکردم تا اوّل معانی کلمات مشخص شود و بعد ترجمه را ارائه دهم)

در اینجا برای فهم صحیح بحث می باید چند کلمه را مورد توجه قرار داد : 1. «قوامون» 2. «فالصالحات» 3. «قانتات» 4. «حافظات للغیب بما حفظ الله» 5. «نشوزهن» 6. «اضربوهن» .

«قوامون» : قوام صیغه مبالغه از اسم فاعل قائم است که جمع مذکر آن قوّامون می‌باشد. برای قَوَّامٌ، که گاهی بدون حرف جر و گاهی همراه با آن به کار می‌رود، معانی متعددی مانند: خوش قامت (لسان العرب،ج12،ص496)، رسیدگى به امور؛ به عهده گرفتن کارها و مراقبت بر انجام کار (فرهنگ ابجدی عربی،ص‏680) بیان شده است.

نتیجه : «قوامون» به معنای سرپرستی نیست زیرا اگر منظور قرآن کریم «ولایت مرد بر زن» بود باید از مشتقات کلمه «ولایت» استفاده می شد .

بحث فرعی : در مفهوم «قوامون» از کلمه «علی – بر» غفلت شده است . کلمه «علی» در آیه شریفه می تواند با فهم اولیه معنای قوّام مشکلات را حلّ کند . به این معنی که «مردان نگهبان هستند «بر» زنان» و «علی» را می توان با توجه به مفهوم قوّام به معنی نظارت گرفت .

علت قوامیت مرد «بِما فَضَّلَ اللهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ» عنوان شده است . در اینجا می خواهد بگوید علت قوامیت مرد فضلی است که خداوند برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است، بخاطر هزینه هایی که از اموالشان (به زنان) می کنند . در اینجا آیه خود دلیل بر فضیلت زن است زیرا علت «بما فضل الله بعضهم» «بما أنفقوا من اموالهم» دانسته شده است و این در نظام اجتماع فضیلتی است برای زنان (نسبت به مردان) که از حضور در اجتماعِ شغلی معاف شده اند به همین خاطر مردان به پاسِ «فالصالحات قانتات حافظات ...» به زنان باید بعضی از اموالشان را بدهند تا آنان در آرامش روانی، خانه‌ای آرام و آرام بخش احیا کنند . و «إنفقوا» در اینجا هرچند از مشتقات کلمه انفاق می باشد لیکن در این آیه معنی «نفقه» می دهد و نفقه هم در مباحث دینی هزینه‌ای است که مؤظف می باشد به زن بدهد تا زن خود بدون دغدغه‌های فکری (در حوزه اقتصاد) به فعالیت خود در عرصه اجتماع و خانه داری ادامه دهد .

«فالصالحات» : در اینجا ویژگی زنان شایسته را عنوان می دارد که باید آنان در خانه چگونه باشند و چگونه نباشند . معنی جمله می شود : «پس زنانِ شایسته [کسانی هستند که]» .

«قانتات» : نماز و نیایش،خدا ترسی و پارسایی،خضوع و نرمش،دعا . ذیل واژه ماده قنوت و قَنَیَ . حال قناعت زن در نزد چه کسی باشد؟ : در آیه شریفه قانتات مجمل بیان شده است و قیدی در آیه نیامده است که بدانیم این قانتات نسبت به چه کسی است . و برای رفع اجمال یک آیه باید به آیات دیگر رجوع کنیم : غیر از این آیه قانتات و مشتق‌های آن12بار به کار رفته است که همگی این آیات قانتات را درباره خداوند دانسته است : «بقره238- روم26- بقره116- نحل120- (علاوه بر خداوند به رسول اشاره کرده است) : احزاب31- آل عمران43» . «زمر9-تحریم12»

قانتات در آیه نساء34 :

برهان اوّل : قانتات نشان داده شد که در آیات فوق اشاره به پاکی روح دارد که آن هم برای خداوند است .

برهان دوّم : بخش اوّل بعد اقتصادی خانواده است «الرجال ...» که مربوط به مردِ خانواده است و بخش دوّم مربوط به نیاز معنوی و نیایش زنان است که مربوط به زنان «فالصالحات ...» است که بُعد معنوی خانواده را تأمین می کند .

ترجمه آیه بر اساس این برداشت : «مردان، نگهبان و محافظ زنان هستند به دلیل آنکه خداوند برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده است به جهت آنکه مردان از اموالشان به زنانشان پرداختند ... پس زنان صالح با معنویت خود...»

«حافظات» : همه آیاتی که اشاره به حافظ بودن زن دارد همگی مربوط به حفظ فروج هستند که این حفظ فروج در زمان تشریع حکم مربوط به حفظ دامن (فروج) بوده است لیکن در زمان حال با تغییر اندیشه‌های آدمی مصادیق زیادی پیدا کرده است . «احزاب35- نور31- نور30- مؤمنون5 – معارج29 – انبیاء91 – تحریم12و...» . تنها مصداق «حافظات للغیب (52یوسف) بما حفظ الله» حفظ خود از فحشای جنسی است .

«بما حفظ الله» : این آیه قیدی است برای آنکه نفی خواسته مرد را کند و اثبات خواسته خداوند را کند . یعنی «از آن جهت که خدا خواسته است» نه از آن جهت که مرد می خواهد . بلکه زن باید برای خداوند خود را محفوظ دارد تا مصداق «الصالحات» را داشته باشد زیرا معانی «صالح» در قرآن همگی در پی انجام کارهایی است که خداوند دوست دارد .

«نشوزهن» : راغب می گوید : «نشوز زن عبارت است از کینه و نفرت او نسبت به همسرش و سرتافتن از اطاعت او و چشم داشتن به جز او» (مفردات،ماده نشز) . امّا بر خلاف نظر راغب باید گفت از خودِ آیه بدست می آید که محدوده نشوز «فالصالحات» و «حافظات» می باشد زیرا خداوند اوّل ویژگی‌های زن را صالح و حافظ بودن می داند و بعد می گوید «وَ اللّاتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ» به همین دلیل نمی توان به مجردّ مخالفت یک زن با شوهر خود وی را زن نشوز یافته دانست . پس معنی نشوز این می شود : زنانی که صلاحیت خود را از دست داده اند یا حافظِ خود در امور شرعی (جنسی) نیستند نشوز یافته اند .

«واضربوهن» : متأسفانه فقیهان در این باب براى شناخت موضوع آیه و جمله «واضربوهن» به لغویان مراجعه مى‏کنند . این در حالى است که از مشکلات اساسى در حوزه‏ى دین پژوهى که دانشیان دینى را به غفلت مى‏اندازد، مراجعه به «لغت‏نامه»هاى عامیانه در مباحث تخصصى است. بحث‏هاى علمى را نمى‏توان در این فرهنگ‏ها جست‏وجو کرد . براى نمونه، براى دریافت معناى «طرب» نمى‏توان لغت‏نامه‏ها را مرجع قرار داد، بلکه نفس انسانى است که باید مورد آزمایش قرار گیرد تا حقیقت طرب یافت شود و به دست آید طرب چگونه حالتى است و چه ویژگى‏هایى دارد که بر نفس عارض مى‏شود .

در اینجا برای فهم صحیح آیه باید به آیات دیگر قرآن کریم مراجعه کرد :

ضرب در قرآن به معنای مختلفی آمده است . مانند سخت راه رفتن (نساء101 : واذا ضربتم فی الأرض) و مثال زدن (بقره26 : أن یضرب مثلاً . ونحل112و اسراء48) به خواب رفتن (کهف11) گشایش راه (طه77 : فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً) پوشیدن لباس (نور31 : ولیضربن بخمرهن) زدن آرام و نوازش (بقره73) پیدا شدن (آل عمران112) جهاد کردن (نساء94) .

پس می توان ادعا کرد که «اضربوهن» مجهول است در آیه و باید مفهوم آن را از آیات دیگر فهمید . در تمامی آیات فوق که در آن از کلمه «ضَرَبَ» استفاده شده است نوعی تغییر حالت و تغییر روش را می توان فهمید . مثل لباس پوشیدن یا مثال زدن یا سخت راه رفتن یا به خواب رفتن . در این آیه هم خداوند به تغییرات رفتاری مرد اشاره کرده است «فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ» که به معنای سخت گیری و دوری از زن است تا زن در دوری تنبیه شود و اشتباه کار خود را متوجه شود و اگر با این دوری گزیدن تنبیه نشد «واضربوهن» پس در رفتار خود «تغییر» ایجاد کنید (چنانکه آیه بقره73به نوازش کردن دلالت دارد و بقیه آیاتی که به تغییر حالت از نوعی به نوعی دیگر دلالت می کنند) . این رفتار در مقابل دوری گزیدن است و به یقین رفتارِ مقابلِ دوری گزیدن، همانا مهربانی و خریدن ناز و ارضای نیازِ زن است که بر عهده بر می باشد .

به عبارت دیگر قرآن می گوید اوّل از آنان دوری کن و با آنان به خواب نرو و بعد می گوید در رفتار خود تغییر ایجاد کن : «واضربوهن» و این تغییر باید تغییری مقابل دوری کردن باشد زیرا اینکه مرد اوّل قهر کند و بعد زن را بزند در طول هم هست ولی اینکه مرد اوّل قهر کند و بعد روش خود را تغییر دهد، این می شود تغییرِ مقابلِ دوری کردن .

نتیجه : حال می توان با فهم صحیح آیه، ترجمه کرد :

«مردان نگهبانی بر زنان هستند، به دلیل برتری هایی که خداوند (از نظر اصالت وجودی) به بعضی [زنان] نسبت به بعضی دیگر [مردان] داده است و به دلیل هزینه‌ای که مرد (به عنوان نفقه به زن) می دهد (تا وی در آرامش باشد)، و زنان شایسته، زنانی هستند که با معنویت (و تقوا) محافظ خود هستند از آنچه که خداوند خواسته است، و زنانی را که تخلف (خیانت جنسی) می کنند را اوّل هشدار دهید و بعد (اگر مؤثر واقع نشد) از آنان دوری کنید و (اگر راهی دیگر نبود، در عرصه زندگی) رفتار خویش را تغییر دهید (و با آنان مهربانی کنید) پس اگر از شما اطاعت کردند (:اشتباه خود را پذیرفتند) دیگر راهی برای سرزنش آنان نجویید . بدانید خداوند والا و بزرگ است» .

نشوز به معنای مخالفت نیست . بدین معنا نیست که زن بگوید نمی خواهم و به تو ربطی ندارد زیرا در فقه این مسائل مطرح نمی باشد چه اینکه زن می تواند حتی برای کارهای منزل مُزد دریافت کند و یا اینکه از مرد بخواهد دایه بگیرد یا خدمتکار استخدام کند و این جزئی از حقوق زنان است . «نشز» یعنی بلند شدن و ارتفاع گرفتن . «نشوز» یعنی ارتفاع گرفتن و در اینجا به معنی زیر سر بلند شدن است . یعنی اینکه مرد دیگری خطاب به زن گفته باشد اگر شما از همسرت طلاق بگیرید و زن من بشوید من چنین و چنان می کنم و برایتان ماشین و جواهرات و منزل مستقل می خرم و... و زن هم در مقابل این خواسته ها(ی نامشروع) بر همسرش سرکشی کند و در خانه شروع کند به اذیت کردن و نافرمانی را طوری شروع کند که مرد به گوید طلاقت می دهم . لیکن زدنی که در آیه مشخص شده است به معنای «ضرب» یعنی کتک نمی باشد بلکه فعل «ضرب» صرفاً به مثابه کتک نیست بلکه معانی دیگری هم دارد . در اینجا «ضرب» به معنای تغییر روش در عرصه زندگی توسط مرد است نه کتک زدن زن زیرا مرد هیچ حقی ندارد که زن خود را کتک بزند و تفسیر آیه به کتک زدن خلاف و اشتباه است . بلکه در اینجا «ضرب» به معنای پنهان و عمیقی اشاره دارد که مرد باید در مقابل نشوز زن روش خود را در عرصه زندگی و روش اداره زندگی تغییر دهد و با زن مهربانی کند نه آنکه زن را در سرکشی راغب تر کند و این تفسیر را آیت الله نکونام در مباحث‌شان (آیه آیه روشنی،ص669) و آیت الله حسینی نسب در وبسایتشان متذکر شدند و استاد دکتر سید علی اصغر غروی هم بر همین نظر تکیه کرده اند .

نکته : البته بر طبق قاعده «علیت» اگر مرد هم نشوز پیدا کرد زن باید با او بر طبق همین آیه رفتار کند . زیرا این آیه علت نشوز زن را «خیانت جنسی» می داند پس اگر مرد هم نشوز پیدا کرد زن باید همین آیه را بر وی در عرصه زندگی عملی کند .

طلبه نوشت : طبق قاعده «علیت» هرگاه علت یک چیز ساقط گردد معلول هم از بین می رود . در این آیه علت فضیلت زن و قوامیت مرد «دادن نفقه» عنوان شده است . پس اگر زن شاغل باشد و خود درآمدی داشته باشد چون دیگر مرد قوّام او (در عرصه اقتصادی) نیست، دادن نفقه به زن از سوی مرد واجب نمی باشد .




تاریخ : چهارشنبه 92/10/25 | 3:35 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسن قریشی | نظر