گویند ملّانصرالدین در جمعی حاضر بشد و بگفت: ای مردم ! هر آنچه سؤال مر شما را است از من بپرسید تا همه را به یک جمله جواب گویم.
چون همه سؤالات خویش بپرسیدند، ملّا در جواب بگفت: «نمی دانم».
مسؤولی از مسؤولان در کشور همسایه ی «توران» نیز به تأسی از ملّا، در جمعی عظیم از رعایای جدید و قدیم حاضر بشد و بگفت: ای جمع! مرا هنر آن باشد که جملگی سؤالات شما را به یک جمله پاسخ گویم. حال آنچه مر شما را سؤال در ذهن باشد بپرسید.
اندر پس بیانات مسؤول مذکور، احد از حاضران بپرسید: ای مسؤول محترم! چگونه باشد که مسؤولان را در مقابل رعایا هیچ مسؤولیت و پاسخگویی نباشد؟
دیگری بپرسید: چرا فرهنگ و هنر و اقتصاد و کشاورزی و صنعت و تکنولوجی بیمارند و رعیت از مدیران آن ها بیزار؟
و آن دیگری بپرسید: چرا اشباح شوم بیکاری و اعتیاد و قاچاق و دیگر معضلات بر ما سایه افکنده اند و مسؤلان و سیاستگزاران از راندن آن ها در مانده اند؟
خلاصه هر کس از آن جمع عظیم، عرض حالی بکرد و سؤالی بپرسید. سپس مسؤول مذکور تأملی بفرمود و بگفت: «این ها همه از حیلت های دشمن است».
رعایا مداقّه ای در جواب بنمودند و هوش و ذکاوت او را به غایت بستودند. سپس به دنبال ماشین او هروله همی کردند و غلغله همی سردادند تا او را خوش آید و کیف دنیا بنماید.
(16/8/94)
.: Weblog Themes By Pichak :.