گزارشی از سفر به کشور بوسنی؛ اورشلیم اروپا(1)

جهان گرد را در جهان تاختن

خوش آید سفر در سفر ساختن 

به هر کشوری دیدن آرایشی

به هر منزلی کردن آسایشی

ز پوشیدگی­ ها خبر داشتن

ز نادیده­ ها بهره برداشتن (نظامی)

انسان چشم و گوش بسته و دنیا ندیده تسلیم محیط است؛ مطیع اطراف و اطرافیان است؛ برنامه­ ساز نیست و برنامه­ پذیر است؛ هدایت شونده است تا هدایت کننده، اما اگر آگاه شد و چشم باز کرد و نخست به خویشتن خویش رسید و خود را تغییر داد، آن گاه می­ تواند محیط و اجتماع و... را تغییر دهد. کار انبیاء الهی نیز همین بوده است. اگر ریشه­ حوادث اجتماعی، تغییرات و تحولات و انقلاب­ ها نیز بررسی شود، معلوم می­ شود که منشأ همه آنها به رشد و آگاهی انسان­ها و جوامع بشری و البته پیش از آن، به آگاهی رهبران و عالمان و نخبگان آن جوامع برمی­ گردد. از طرفی، مهم­ترین و بارزترین راه­ ها جهت رشد و تعالی و پیشرفت، از گذشته تا کنون، سفر و هجرت بوده است. به نوعی می­ توان گفت سفر یا هجرت از رموز تکامل فکر و شخصیت انسان است. زیرا فرد حصارهای جامعه­ محدود خود را می­ شکند و به جهانی وسیع­ تر پا می نهد و پیوند می­ خورد و جهان­ بینی او توسعه یافته و دیگر وابسته به محل سکونت خود نیست که رکود و ساکنیت در جانش بیفتد. سفر و ترک دیار عامل گسیختن پیوند انسان با جغرافیای محدود خویش است.

به نوعی هر مدنیتی پس از سفرها و جابجایی­ ها ظهور و بروز یافته؛ چرا که زمینه­ رویارویی با فرهنگ­ها و انسان­های دیگر بوجود آمده و از دل این برخوردها، فرزند متکامل­ تری زاده شده است. بی­ جهت نیست که مبدأ تاریخ اسلام را نه ولادت پیامبر­(ص) و نه بعثت او، که هجرت قرار داده­ اند. حتی در تاریخ معاصر کشور خود نیز شاهد بودیم که ترک دیار و هجرت رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی(ره) نقش اساسی و محوری در بسترسازی و پیروزی و تثبیت انقلاب اسلامی داشته است. حضرت امام بر عکس دیگر هم­ سلکان خود، یکی از مهاجران واقعی بود. هم مهاجرت از درون، هم مهاجرت از بیرون، هم سفر بر روی خاک و هم سفر در عمق روح، هم مهاجرت از زادگاه و موطن خویش و هم مهاجرت از خویشتن خویش. یعنی مصداق عینی آیاتی که مهاجرت را برای مؤمنان ضرور می­ داند. لذا توانست انقلاب را رهبری و ضمن ارتباط عمیق با مردم، آن را به پیروزی برساند.

به قول حضرت مولانا:

چو آب بحر سفر کرد بر هوا در ابر          خلاص یافت ز تلخی و گشت چون حلوا

ز جنبش لهب و شعله چون بماند آتش          نهاد روی به خاکستری و مرگ و فنا

نگر به یوسف کنعان که از کنار پدر          سفر فتادش تا مصر و گشت مستثنا

نگر به موسی عمران که از بر مادر          به مدین آمد و زان راه گشت او مولا

نگر به عیسی مریم که از دوام سفر          چو آب چشمه حیوان‌ست یحیی الموتی

نگر به احمد مرسل که مکه را بگذاشت          کشید لشکر و بر مکه گشت او والا

چو بر براق سفر کرد در شب معراج          بیافت مرتبه قاب قوس او ادنی

بگذریم؛ چند سطر را به عنوان مقدمه سفرنامه آوردم و بس! ادامه در شماره بعدی...

 




تاریخ : سه شنبه 94/11/27 | 1:36 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر