سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ضمن گرامیداشت هفته ی معلم، نامه ی سرگشاده ی جمعی از فرهنگیان شهرستان قم تقدیم می گردد. سایت ها، وبلاگ ها و روزنامه ها در بازنشر آن آزادند.

*********************************************

ملت شریف ایران، ریاست محترم جمهوری اسلامی و مقام محترم وزارت آموزش و پرورش

باسلام و تحیت به استحضار می رساند پس ازگذشت حدود سی و شش سال از پیروزی انقلاب اسلامی و نزدیک به دوسال از تشکیل دولت تدبیر و امید- که امیدهای زیادی از جمله امید به توسعه ی آموزش و فرهنگ را در دل مردم زنده کرد– آموزش و پرورش کشور همچنان از مشکلات گذشته رنج می برد و فرهنگی اش از ابتلای به آن غصه می خورد. آنچه از مشکلات وزارت آموزش و پرورش تا به امروز انعکاس اجتماعی یافته کمبود حقوق معلمان بوده است و بس؛ درحالی که مشکلات آموزش و تربیت درکشور اساسی تر از آن است که بتوان در این مختصر به آن پرداخت. آنچه در زیر می آید فقط درد دلی کوتاه به پیشگاه ملت شریف و مسؤولین گرانقدر است تا کمی در احوال نا به سامان تعلیم و تربیت این سامان بیندیشند و تصمیمی در خور بگیرند:

1- نمی دانیم تاکنون ازسکوت و خویشتن داری فرهنگیان چه تعبیری شده است؛ اما هرچه بوده نتایج تأسف باری را برای فرهنگ و آموزش کشور در پی داشته که نه در شأن فرهنگ و فرهنگی و نه در شأن آرمان ها و ارزش های انقلاب اسلامی است. درعرف جامعه از سکوت به رضایت تعبیر می شود؛ اما همیشه این گونه نیست. بسیاری از سکوت ها علامت رضایت نیستند و در شرایطی شکسته خواهند شد. قبول کنیم که سکوت فرهنگیان از مقوله ی دیگری است و نمی توان آن را با اصول عرفی معمول تحلیل نمود. نابه سامانی های علمی و فرهنگی و تربیتی در این کشور صدای سکوت فرهنگیان است. بنابر این هم، جنس سکوت فرهنگیان با دیگران متفاوت است و هم شکسته شدنش صدای متفاوتی خواهد داشت. پس بیاییم برای نجات ایران عزیز، به فرهنگ و فرهنگی و سکوت و فریادش احترام ویژه ای قائل شویم.

2- مدت های مدیدی است که این پرسش ها برای فرهنگیان مطرح بوده و هست:

الف) مگر هر بخش از بخش های دولتی- چه کوچک و چه بزرگ- اعتبارات مناسب و متناسب خود را ندارد؟ و اگر ندارد، چرا؟

ب) آیا قرار است برخورداری بخش های درآمدزای دولتی با بخش های به ظاهر هزینه بربا هم متفاوت باشد؟ مگر درآمدهای ملی متعلق به همه ی ملت و همه ی بخش ها نیست و نباید همه سهم عادلانه ای از آن داشته باشند؟

پ) آیا شایسته وعلمی است که درآمد، سرمایه و سرمایه گذاری در یک کشور اسلامی با محک پول و اقتصاد سنجنده شود؟

ت) چرا درکشوری که انقلابش فرهنگی بوده، بخش«فرهنگ» محروم ترین بخش در میان بخش های دیگر و «فرهنگی» مظلوم ترین کارمند در میان کارمندان دولتی است؟ این چه معنایی می تواند داشته باشد؟

ث) آیا ارگان های دیگر هم به اندازه ی آموزش و پرورش معوقات پرداخت نشده – از یک تا پنج سال- دارند؟

فرهنگیان ما همه ی سال های پس از پیروزی انقلاب را با سؤال های زیادی از این دست به سر کرده اند و چهره ی فرهنگ و اقتصاد خود را با سیلی صبر و صرفه جویی سرخ نگه داشته اند. آیا زمان آن نرسیده که مسؤولین و سیاستگزاران ما به این پرسش ها به صورت جدی تر بیندیشند و پاسخی در خور و منصفانه به وجدان خود و جامعه ارائه نمایند؟

3- فرهنگیان ما علاوه بر تحمل رنج تبعیض بین کارمندان دولت، در درون ساختار خود نیز دچار بی مهری اند. مثلاً قوانینی که در مجلس برای همه ی ارگان های دولتی تصویب و اجرا می شود، در آموزش و پرورش جامه ی اجرا به خود نمی پوشد؛که به تعدادی از آن ها در زیر اشاره می شود:

الف) تأخیر در اجرای قوانین مربوط به افزایش مرخصی زایمان و اجرا نشدن مرخصی دوران شیردهی مادران و مرخصی تشویقی برای پدرانی که دارای فرزند می شوند.

ب) اجرا نشدن طرح مهرآفرین برای پست های حساس اداری.

پ) پرداخت نشدن حق ویژه ی پست های تخصصی در ادارات آموزش و پرورش که در قانون مدیریت خدمات کشوری به آن تصریح شده است.

ت) پرداخت نشدن اضافه کاری های مصوب برای مدیران و معاونان مدارس وکارمندان شاغل در ادارات آموزش و پرورش.

ث) عدم پرداخت حق ایاب و ذهاب به کارمندانی که 44 ساعت در هفته کار می کنند (طبق قانون مدیریت خدمات کشوری).

ث) عدم اجرای بند 5 ماده 68 قانون مدیریت خدمات کشوری درآموزش و پرورش در خصوص اعطای امتیازات شغلی و پرداخت مزایای مترتب برآن.

اگر دولت برای پرداخت حقوق کارمندان خود دچار کمبود اعتبارات است، پس باید کمبودهایش را عادلانه توزیع نماید و اگر اعتبارات کافی دارد و می تواند به عده ای حقوق های پنج تا پنجاه میلیون تومانی پرداخت نماید، پس بهره ی آموزش و پرورش از این اعتبارات چیست و این تفاوت ها چه معنایی دارد؟

4- طرح این پرسش که چرا یک کارمند در آموزش و پرورش با داشتن مدرک لیسانس، فوق لیسانس یا دکتری با افراد مشابه در ادارات دیگر تفاوت فاحش دارد، سخنی تکراری است؛ اما اعمال این تبعیض ناروا باعث شده تا معلمانی که به مدارج علمی بالا دست می یابند، به انحای مختلف از آموزش و پرورش می گریزند وآن ها که امکانی برای ادامه ی تحصیل و یا فرار ندارند، دست از مطالعه و ادامه تحصیل برداشته و هر روزشان را به امید رخ نمودن معجزه ای به روز دیگر می کشانند و حداکثر برای امرار معاش خود به مشاغلی رو می آورند که فقط فقر و اضطرار و درماندگی می تواند یک معلم را به سوی آن بکشاند. پرداخت حدود یک تا یک و نیم میلیون تومان حقوق – آن هم به فرهنگیان دارای سابقه ی بالای 25 سال- و ششصد هزار تومان عیدی اهانت به معلم، جامعه ی فرهنگی و دوست داران فرهنگ و آموزش است. تنها عاملی که یک فرهنگی را به دریافت چنین حقوقی مجبور می کند، اضطرار و ناچاری است. ناگفته نماند که حقوق کارمندی- هرچقدر هم باشد- همیشه کم بوده و هست. معلم هم فقط دغدغه ی کم بودن حقوق را ندارد. آنچه او را به خروش وامی دارد، از سویی شدت بی عدالتی حاکم بر پرداخت ها است و از سوی دیگر این اندیشه که چرا در میان همه ی کارمندان، باید معلم درآخرین رتبه و در قعر جدول پرداخت ها- آن هم با فاصله ی زیاد با دیگران- قرار گیرد؟ این موضوع تحلیل هایی را در میان معلمان و اقشار فرهیخته ی جامعه بر انگیخته که هیچ خوشایند نیست.

5-  معلم کارمند نیست و نباید در زمره ی کارمندان قرار گرفته و با آن ها سنجیده شود. معلم، مربی و استاد است و فهم این موضوع هم نباید برای مسؤولان کار مشکل و زمانبری باشد. مردم فهیم ایران به سادگی این موضوع را درک می کنند که اگر قانونگذار برای هر معلم در هفته 24 تا 36 ساعت کار رسمی در نظرگرفته، از سر اندیشه و حکمت بوده است. سنگینی کار تدریس، نیاز معلم به مطالعه و پژوهش های ضمن کار، کشش دانش آموزان و علل دیگر باعث شده تا کار معلم با کار یک کارمند در اداره متفاوت باشد. این که بعضی مسؤولان همصدا با تعداد اندکی از مردم نا آگاه، زیاد بودن تعطیلات معلمان را توجیهی برای کم بودن حقوق شان قرار دهند، عوامانه و ناپسند است؛ زیرا:

- اگر معلم تعطیلات تابستانی دارد، اساتید دانشگاه هم دارند؛ پس چه تفاوتی بین این دو وجود دارد که یکی باید قدر ببیند و دیگری به سریر ذلت بنشیند؟ مگر ما در میان معلمان خود مدرک کارشناسی ارشد و دکتری کم داریم؟ پس تفاوت آن ها با مدرسان و اساتید دانشگاه چیست؟

- معلمان و کارمندان بانک و کارمندان وزارت نفت و قضات و... همه در استخدام دولتند و باید تابع قوانین استخدامی باشند. یا «تابعیت از قوانین» معانی مختلفی در نزد مدیران و سیاستگزاران ما دارد و یا «قوانین استخدامی» در کشور مختلف است که در نهایت به چنین بی عدالتی های فاحشی انجامیده است.

- آیا عزیزانی که در توجیه کمبود حقوق معلمان، زیاد بودن تعطیلات شان را به رخ می کشند، حاضرند کار و حقوق خود را با کار و تعطیلات معلمان معاوضه نمایند؟ معلمی که صورت زندگی اش را با سیلی وام های متعدد سرخ نگه می دارد، به خاطر موقعیت اجتماعی اش نمی تواند هر شغلی را به عنوان شغل دوم انتخاب نماید و از تفریح و مسافرت هم محروم است، تعطیلات زیاد به چه کارش می آید؟آیا این تعطیلات چیزی جز بروز مشکلات در روند زندگی، پیامد دیگری برایش به همراه داشته و دارد؟

خلاصه این که بسیار عوامانه و تنگ نظرانه است که ما کار معلم را از کار یک کارمند هم پایین تر وکم ارزش تر بدانیم. بلایی که امروز از نظر علمی و تربیتی بر جامعه ی ما می رود، از نتایج همین تنگ نظری ها و بی توجهی ها است.

6- در همه ی دنیا مراکز دولتی و غیر دولتی برای نیروهای خود فرصت های مطالعاتی و پژوهشی در داخل و خارج کشور فراهم می آورند، بورسیه و مأموریت تحصیلی اعطا می کنند و به انحای مختلف باعث ارتقای علمی و فرهنگی نیروهای خود می شوند؛ چون به این باور رسیده اند که توسعه و پیشرفت در سایه ی عواملی است که نیروی انسانی آگاه و متخصص در رأس آن قرار دارد. آن ها دریافته اند که آموزش و پرورش لوکوموتیو قطار حرکت به سوی دانش و تکنولوژی است؛ اما در این کشور، دل معلمان ما در میان همه ی امکانات موجود، فقط به موضوع مأموریت تحصیلی خوش بود که آن هم سال ها است که منتفی گردیده. البته این امر چندان هم غیر منتظره نبود؛ زیرا مجموعه ای که اهداف بلند مدت و کوتاه مدت تدوین شده ای ندارد و هیچ گاه به ارزیابی عملکرد خود اقدامی نمی کند، چرا باید هزینه ی ارتقای نیروهایی را بپردازد که به کارش نمی آید؟ کار آموزش و پرورش امروز ما - باعنایت به اهداف و برنامه هایی که برای خود ترسیم کرده- با نیروهای دیپلم هم به راه می افتد و نیازی به نیروهای تحصیل کرده تر و با انگیزه تر در آن وجود ندارد.

7- بهترین دستاوردهای آموزش و پرورش را نه درگزارش ها و آمارها؛ بلکه باید در متن جامعه مشاهده کرد. پایین آمدن چیزهایی مانند سطح مطالعه، تیراژکتاب، میزان کار مفید در ادارات، سطح مهارت های زندگی در کودکان و نوجوانان و جوانان، بی علاقه گی نسل ها به کار، سعی در طی ره صدساله در یک شب، بالا رفتن آمارهایی مانند طلاق، آسیب های اجتماعی، سرقت، فرار از خانه، اعتیاد به انواع مواد مخدر سنتی و صنعتی و... دلایل متعددی دارد که مهم تر از همه، وجود آموزش و پرورش ناکارآمد است. بی شک نمی توانیم تمام تقصیر بروز این پدیده های شوم و ناهنجار را به گردن باریک آموزش و پرورش بیندازیم ؛ اما مطمئناً از نقش بارز آن هم نمی توان چشم پوشید. در این جا لازم است جهت رفع شبهه ی پیش آمده یادآور شویم که معلم در آموزش و پرورش کارخود را- به گونه ای که از او خواسته شده- انجام می دهد، کتاب های درسی چاپ می شود و زمان لازم برای آموزش اختصاص می یابد؛ اما نتایج مورد انتظار از آن حاصل نمی گردد. همه ی فعالیت ها همچون آجرهایی روی هم قرار می گیرند و دیوار آموزش بالا می رود؛ اما آنچه که باعث شده از این دیوار بلند و ستبر- اما بیهوده- عمارتی در خور، بنا نشود، نبود نقشه ی راه و مدیریت آگاه است. سخن در باب نواقص، کمبودها و ناکارآمدی های آموزش و پرورش در زمینه های مختلف - از جمله استخدام و آموزش نیروی انسانی، تأمین علمی و مالی نیروهای استخدام شده، تدوین کتاب های درسی، توجه به اولویت های آموزشی، توجه علمی به مقوله ی تربیت، نداشتن خروجی مناسب و مورد انتظار جامعه و...- فراوان است و در این مقال مختصر-که هیچ، در هفتاد من مثنوی هم- نمی گنجد؛ اما این پرسش اساسی همواره وجود داشته و دارد که چرا آموزش و پرورش علیرغم برخوردار بودن از بیشترین نیروی تحصیل کرده، ماهر، کارآمد و فرهیخه، تا کنون نتوانسته- نه تنها مشکلات جامعه که حتی- مشکلات خود را مرتفع نماید. آیا دلیل آن جز ناکارآمدی ساختاری و مدیریتی و نبود یک عزم ملی برای نجات آموزش و پرورش از این ورطه ی مهلک، چیز دیگری است؟

8- از مسلمات غیر قابل انکار در مورد آموزش و پرورش این است که:

الف) از نظر آموزشی، تربیتی و مدیریتی بیمار بوده و درد آن به شدت کشنده و مزمن است.

ب) باید هرچه زودتر از این وضع اسف بار نجات یابد تا بتواند جامعه را نیز از سقوط درگرداب آسیب ها رهایی بخشد.

پ) آموزش و پرورش، خود به تنهایی، بدون اراده ی ملی و مطالبات مردمی نمی تواند تغییری در خود ایجاد نماید.

انتظار می رفت مسؤولین و سیاستگزاران ماعوارض ناشی از دردهای روحی وروانی جامعه را زودتر و بهتر از دردهای جسمی درک می کردند و به معالجه ی آن می شتافتند؛ اما به نظر می رسد این آرزو فعلاً دست نیافتنی است. از این رو ما فرهنگیان دردمند و دردآشنا آمادگی خود را جهت هرگونه کمک برای درمان این دردهای کهنه اعلام می داریم.

9- تا یادمان می آید همیشه چنین بوده و هست که معلمان ما نسبت به وضع موجود در آموزش و پرورش اعتراض می نمایند. سپس مسؤولین دلسوز در مصاحبه های شان افزایش درصدی از حقوق و پرداخت معوقات چندساله را به معترضین نوید می دهند که در بسیاری موارد هم محقق نمی شود. نتیجه ای که از این جریان به دست می آید این است که جامعه در تقابل با قشر فرهنگی قرار می گیرد. همه ی افراد جامعه می اندیشیدند که فرهنگیان شان حرص سیری ناپذیر نان دارند و هرگاه به افزایش حقوق و مزایای خود اراده کنند، تجمعی می آرایند تا به مطامع خود دست یابند؛ غافل از این که دغدغه ی فرهنگیان فقط سفره ی خالی اقتصاد خانواده نیست. آن ها دردِ کاردِ ساختار بیماری را در استخوان خود دارند که:

یک- معلم را به دویدن به دور خود و تلاش خستگی زای بیهوده وا می دارد و از این همه تلاش نتیجه ای برنمی خیزد.

دو- اطلاعات مدار و نمره محور است و هیچ دانشی در آن به سریر تولید و ظهور نمی نشیند.

سه- معلم مبصر است و دانش آموز به کلاس کشانده می شود تا بیکار نباشد و مزاحمتی برای خانواده و جامعه ایجاد ننماید.

چهار- شعار محور و فاقد هدف های کلی، جزئی، ملموس و علمی است. این موضوع در سند تحول آموزش و پرورش کاملاً ملموس است.

پنج- کیفیت آن در مقایسه با کشورهای دیگر در پایین ترین رده ها قرار دارد.

شش- از کمبود اعتبارات، کمبود نیروی انسانی، کمبود مدرسه و کلاس و بسیاری از کمبودهای دیگر رنج می برد.

هفت- دانش آموزانش پس از فارغ التحصیل شدن حائز هیچ مهارتی نمی شوند که در زندگی شان به کار آید.

هشت- قربانی تغییرات سیستمی مکرر، نابه هنگام، سلیقه ای و غیر علمی است که از سوی وزرای دولت های مختلف بر آن اعمال می شود.

سال ها است که معلمان از چنین دردهایی می نالند؛ اما جامعه تعبیر دیگری از آن دارد. شاید در این میان معلمان هم مقصر بوده اند. تقصیر آن ها این است که اولاً در اعتراضات خود به ناکارآمدی ساختار آموزش و پرورش اشاره نمی کنند؛ در حالی که کمبود حقوق معلمان جزئی از این ناکارآمدی است. ثانیاً خودشان- با وجود آموزش دهنده بودن- هنوز نیاموخته اند که باید درد خود را به گونه ای بیان کنند تا کسانی نتوانند فریادشان را به دغدغه ی لقمه ای نان تعبیر نمایند، دهان شان را به سکه ای ناچیز بدوزند، جایگاه فخیم شان را به دست بازیچه ی اقتصاد و درآمد بسپارند و معلمی را در نگاه جامعه شغلی اضافی و معلم را فردی ترحم بر انگیز جلوه دهند. آری تقصر معلمان است که به دانش آموزان خود– که امروز بر تخت وزارت و وکالت تکیه زده اند- نیاموخته اند که «مَن علّمنی حرفاً» را وانگذارند و «فَقد صیرنی عبداً» را واژگونه محقق نسازند. معلم گوهر عمر و دانش خود را آسان، بدون هیچ چشمداشت و با صبر و صلابت پدرانه و مادرانه در اختیار جامعه قرار می دهد. او بنای گوهر فروشی ندارد، اما کاش گوهر شناسانی یافت می شدند تا قدر «گوهر» را می شناختند، «گوهری» را به انفعال، سربه زیر بودن و ناتوانی در احقاق حق خود متهم نمی کردند و به تصور ناتوان بودن معلم، حقش را پایمال نمی نمودند. 

10- مدیریت در کشور ما از دیر باز قربانی سیاست زدگی و جناح بازی بوده و همین امر آن را به میدان بحران وحشت ناکی درانداخته است. آموزش و پرورش نیز همانند ارگان های دیگر از این بحران بی بهره نبوده است. با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید و در پی سر دادن شعار فراجناحی بودن دولت، جوانه ی امید برای رفع نسبی این بحران در دل ها زنده شد؛ اما پس از مدتی پرنده ی این شعار از روی سیاسی کاری گذشت و به جای نشستن بر شانه ی شایسته سالاری، به دام مدیریت های رفاقتی- و در عین حال ناکارآمد- گرفتار آمد. این بار نیز تجربه و تخصص به بوته ی فراموشی سپرده شد و بحران موجود همچنان به جای خود باقی ماند.

11- این که همایش ها بیاراییم و در سخنرانی ها، از اهمیت آموزش و پرورش و ارزش و جایگاه معلم– آن هم فقط در هفته ی معلم- داد سخن بدهیم نه نظری را جلب می کند و نه مشکلی را حل می نماید. تاریخ مصرف این لالایی ها به سرآمده است. راست بودن شعارها را درعمل باید سنجید. وضعیت امروز آموزش و پرورش به هیچ وجه نشان از آن ندارد که در نگاه مسؤولانش فخیم و رفیع و آینده ساز است. تا این نگاه تغییر نیابد و تا رفتارها و تصمیم گیری ها به شعارها نزدیک نشود، وضع به همین منوال خواهد بود.

12- سال ها است که عده ی زیادی از فرهنگیان کشور هر از گاهی و به صورت پراکنده - علیرغم میل باطنی شان- نامه هایی بی پاسخ می نویسند و تحصن های بی سرانجام می آرایند؛ اما امروز زمان آن رسیده که بیش از پیش و به طور مستمر برای مطالبه ی حقوق آموزش و پرورش– که مجموعه ای از حق دانش آموزان و اولیا و معلمان و جامعه است- تمام تلاش خود را تا احقاق آن به کار گیرند. به مردم عزیز اعلام کنند که کمبود اعتبارات، بحران مدیریت و بی برنامه گی در آموزش و پرورش فقط ظلم به معلمان نیست؛ ظلم به علم و تربیت و فرهنگ جامعه است. تفاوت فاحش آموزش و پرورش ما با آموزش و پرورش کشورهایی مانند فنلاند و کره ی جنوبی و... را از نظر کیفیت آموزشی برای دانش آموزان خود تشریح کنند؛ شاید بتوانند با بالا بردن مطالبات مردمی، ذهن مسؤولان را کمی از مسائل سیاسی گردانده و به سوی مسائل مهم و اساسی کشور متوجه سازند.

13- اعتراضات اخیر معلمان، یک حرکت کاملاً صنفی و فریاد فروخفته ی سال های متمادی بود که ربطی به دولت حاضر ندارد؛ لذا نباید به رنگ سیاسی و سیاسی کاری آغشته و لَه و علیه کسی به کارگرفته شود. اتفاقاً این اعتراضات نشان داد که حداقل در دولت تدبیر و امید میدان برای اعتراض فراخ تر است و امید که توجه به اعتراضات هم بیشتر باشد.

در نهایت:

- از ملت شریف ایران می خواهیم اعتراض معلمان دلسوز و دل سوخته ی خود را- به دور از فضاسازی های رسانه ای- به حرص نان تعبیر نکنند. آموزش و پرورش دچار مشکلات فراوانی است که یکی از کوچک ترین آن ها به حقوق معلمان مربوط می شود و بدون اراده ی محکم دولت و پشتیبانی مردم نیز حل نخواهد شد. بار دیگر به مردم عزیز اعلام می داریم که هدف از اعتراض معلمان، داشتن یک آموزش و پرورش علمی، به روز وکارآمد است تا با کشف استعدادها و افزایش توانمندی های دانش آموزان این سرزمین، آن ها را به سوی رشد وتعالی مادی و معنوی هدایت کند. مطمئناً این راه بدون کمک، همراهی و پشتیبانی مردم شریف و فرهنگ دوست و مطالبه ی جدی آن ها طی نخواهد شد.

- از دست اندرکاران و سیاستگزاران دلسوز نیز می خواهیم که اولاً «آموزش» و «پرورش» این مملکت را دریابند. کاری نکنند تا مردم را به این نتیجه برسانند که باید به احیای مکتبخانه های قدیم اقدام نمایند. ثانیاً قدر و جایگاه معلمان و اساتید گرانقدر خود را – که تا حدّ یک کارمند دون پایه ی کم سواد غیر رسمی تنزل داده شده است- به جایگاه واقعی و شایسته شان بازگردانند.

ما همه نمک پرورده ی آموزش و پرورش هستیم و به آن مدیونیم. پس بیاییم حق نمک را پاس بداریم و به اعتلای آن همت بگماریم.

جمعی از فرهنگیان شهرستان قم

(15/2/94)




تاریخ : سه شنبه 94/2/15 | 11:57 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر