این مطلب می تواند در راستای زدودن برخی ابهامات و چه بسا شبهات باشد. ایده و نظریه که سنگ بنای تحولات بزرگ در همه زمینه ها است همواره در معرض نقد و حک و اصلاح بوده و به عنوان نظری ثابت و غیر قابل تردید و تغییر تلقی نمی شود. نظریه ها غالباً هنگامی بروز می کنند که نوعی اختلال در روند زندگی روزمره ظهور می کند و نظریه پرداز را به این فکر می اندازد که برای حل بحران و مشکل به فکر راه حل و چاره باشد. از بزرگترین نظریه پردازان در جند قرن اخیر می توان به آدام اسمیت که نظریه اقتصادی او اقتصاد در آستانه انفجار بریتانیا را نجات داد و یا مارکس که نظریه مارکسیسم او توانست برای مدت یک قرن هم چالشی جدی برای اردوگاه سرمایه داری و کاپیتالیسم ایجاد کند و هم مردم جهان را که احساس نوعی خلأ ایدئولوژیکی می کردند به خود جذب کند. به نحوی که با وجود آن که بر اساس تیز بینی و پیش بینی آن پیر فرزانه؛ امام راحل عظیم الشأن کمونیسم به زباله دان تاریخ سپرده شد و باید آن را از این به بعد در موزه های تاریخ مطالعه کرد ولی باز هم در گوشه و کنار جهان برخی کشورها هنوز بر طبل کمونیسم می کوبند. و یا نظریه ولایت فقیه که با ارائه آن توسط حضرت امام(ره) تحولی در اندیشه های سیاسی اسلامی به ویژه شیعی به وجود آمد و موجب سرنگونی رژیمی شد که خود را میراث دار نظام 2500 سالهء شاهنشاهی(سلطنتی) می دانست، و نیز موجب ترسیم، تنظیم و ایجاد نظامی شد که گر چه در جهان از نظر اسمی مشابه داشت ولی از نظر ماهیت و محتوا و ساختار کاملاً متفاوت بود.(تفاوت در پیدایی، انگیزه و هدف)
اما چند نکته: اولاً غالب نظریه ها توسط دیگران عملیاتی و اجرایی شده است. و نوعاً هم پس از حیات آنان نظریه هایشان مجال اجرایی شدن پیدا کرده است. جالب آن که در بادی امر هم اکثراً با بی اعتنایی و حتی تمسخر مواجه شده اند. اما شاید بتوان گفت که مورد انقلاب اسلامی از موارد منحصر به فرد است که تئوریسین خود عامل و مجری هم بوده است و خود نظریه خود را به منصه ظهور رسانده است که می تواند هم حسن باشد؛ چون نظریه پرداز از هر کسی بهتر می داند که چه می گوید و در سر چه می پروراند و هم نقص باشد؛ چون غالباً مبدع و مبتکر و ایجاد کننده یک اثر یا یک تز از نواقص کار خود غافل است و این دیگران هستند که با نقد آن اثر یا ایده به کمال آن کمک می کنند و در واقع آن را پخته تر و عملی تر می کنند. ثانیاً چنان که گفته شد نظریه باید قابلیت نقد داشته باشد و نظریه پرداز نیز ظرفیت نقدپذیری. اما متأسفانه به دلیل پلیسی شدن فضا آن چه که مشاهده می شود جلوگیری از نقادی نظریه ولایت فقیه با ابزار مختلف و به بهانه دینی و قانونی بودن آن است. توجه داشته باشید که همواره اندیشه ها و نظریات با نقادی و عیان شدن نقاط ضعفشان است که به بلوغ و کمال می رسند و قابلیت بیشتری برای تمسک و اجرا می یابند و منع از نقادیِ حتی بیرحمانه صرفاً موجب در جا زدنِ آن ایده و به مرور تضعیف و فشل شدن آن نظریه می گردد. در حالی که اگر مجال نقد بیابد می تواند با رفع نقاط ضعفش که می تواند حتی نتیجه مرور ایام هم باشد – یعنی ایراد ذاتیِ آن نظریه نباشد بلکه تغییر شرایط برخی تغییرات را اقتضا کند- به بقا و دوامش کمک کند. ثالثاً چه بسا نظریه ای ذاتاً مشکل و نقصانی نداشته باشد اما متولیان امرِ اجرای آن بنا به هزاران دلیل با اجرای بدِ آن نظریه نه تنها آن را تبدیل به نظریه ای مطرود کنند که جامعه ای را از کارآیی و فواید آن محروم کنند. رابعاً داستان ولایت فقیه نیز به چنین سرنوشتی مبتلا شده است. نظریه ای که می توانست یکی از درخشان ترین تابلوهای حکومت را در جهان اسلام و جهان معاصر به معرض بگذارد متأسفانه به دلیل خودکامگی و تنگ نظری های متداول در برخورد با منتقدان نظریه ولایت فقیه به ایده ای تبدیل شده است که حتی بسیاری از طرفداران سابق این اصل مترقی از آن گریزان هستند. گفته نشود که خب به جهنم کم نیستند کسانی که از میانه راه بریدند - که اتفاقاً خودِ همین نوع گویش و گفتار نشانه همان خودکامگی پیش گفته است – بلکه از باب یک سوزن به خود و یک جوالدوز به دیگری باید کسانی که فعلاً قرص و محکم از این نظریه با شرایط فعلی آن دفاع می کنند تأملی در مشی خود بکنند شاید اشکال در رفتار و عملکردشان است. چنان که حضرت امام پس از ده سال از گذشت انقلاب و عیان شدن نواقص و کاستی های برخی اصول قانون اساسی دستور بازنگری در آن دادند که ایکاش پس از امام نیز این رویه هر ده سال یک بار عملی می شد و کاستی هائی که گفته شد چه بسا نتیجه طبیعی گذشت زمان است نه نقص ذاتی آن نظریه، مرتفع می شد. آن وقت بسیاری از این تنش ها و مشکلاتی که در این مدت دامنگیر جامعه و نظام سیاسی ما شده است قاعدتاً از دامان جامعه سترده می شد. خامساً اگر از معاندان که قصد براندازی نظام را دارند بگذریم بقیه کسانی که به ویژه در داخل به نقادی مقوله ولایت فقیه و نظام سیاسی ج.ا.ا پرداخته اند عنایت به همین کاستی های پیش گفته و نیز عملکرد متولیان و مجریان امور داشته اند. و حتی آنان که گفتیم سابقاً حامی نظریه ولایت فقیه بودند ولی به مرور و با گذشت ایام به نوعی از آن عدول کرده و یا در دیدگاهشان تعدیل ایجاد کرده اند، با دیدن کژی ها و انحرافات همین دست اندرکاران امور و بر نتابیدن هیچ نوع نصیحت و توصیه ای و عدم اصلاح برخی اشتباهات و بلکه تعصبات بی مورد و سختگیری های متعصبانه نسبت به مخالفان و ناصحان به این نتیجه رسیده اند که شاید اشکال از خود این نظریه است نه اجرا کنندگان آن!
ختام کلام آن که: من و ما و بسیاری از امثال من و ما از طرفداران نظریه ولایت فقیه هستیم. و اگر نقدی می کنیم اولاً از باب این که نظریه را باید چکش کاری کرد تا به بلوغ برسد (نظیر این که ولایت مطلقه مخصوص امام معصوم است نه فقیه که توسط مرحوم محمدجواد مغنیه از حامیان پروپاقرص امام و انقلاب مطرح شد) و ثانیاً از باب این که نوعاً نقدهای ما متوجه اشخاصی است که فعلاً پرچمدار هستند و به نظر در برخی مقاطع در کارشان اما و اگر وجود دارد، می باشد. هر چند که متأسفانه طرفداران تئوری توطئه همه چیز را با عینک بدخواهی و طراحی توطئه علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران می بینند. شاید هم فعلاً نانشان در این است که چنین وانمود کنند!(مگه نه؟!)
.: Weblog Themes By Pichak :.