سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چرا گفت‌وگو کنیم؟ ما چه احتیاجی به آمریکا داریم؟  

امتناع از گفت‌وگو با کشوری مثل آمریکا به معنای این است که ما می‌خواهیم از منافع مان صرف نظر کنیم، معنا ندارد. آن چیزی که تعیین‌کننده است داشتن رابطه یا گفت‌وگو نیست. بلکه این است که ما در گفت‌وگو‌ها چه چیزی را مطرح کنیم. اگر به توافق می‌رسیم در مورد چه چیزی به توافق می‌رسیم ؟ چه چیزی می‌دهیم و چه چیزی می‌گیریم؟ دنیای دیپلماسی دنیای بده و بستان است. آن چیزی که تعیین‌کننده خدمت و خیانت است بده بستان نیست، بلکه معیار برای تعیین خدمت و خیانت این است که چه می‌دهید و چه می‌گیرید؟ ما هنوز نمی‌دانیم که مذاکرات 1+5 با ایران خروجی نهایی اش چیست؟ هنوز باید صبر کنیم. اما قرائن نشان می‌دهد که ایران در این قسمت در حال موفق شدن است و به علاوه ما مسائلی با آمریکا داریم که باید بنشینیم حل و فصل کنیم. بدون مذاکره مستقیم با آمریکا نمی‌شود همه مسائل را حل کرد.

تجربه دیپلماسی جهان به ما می‌گوید که هر گاه بین دو کشور اختلاف ایجاد شود، منافع هر دو کشور ایجاب می‌کند که بدون واسطه با هم سخن بگویند. برای اینکه وقتی می‌خواهند به وسیله واسطه‌ای مسائلشان را حل و فصل کنند همیشه اینگونه اتفاق افتاده است که کشور ثالث به نفع منافع خود پیغام می‌برد و پیغام می‌آورد و خودش مانعی می‌شود برای توافق مطلوب میان دو کشور. بنابراین همیشه در اختلافات جهانی می‌گویند بهترین راه برخورد مستقیم میان دو کشور است. ما با آمریکایی‌ها اختلافاتی داریم باید اختلافاتمان را حل کنیم و این اختلافات نیز چیزی نیست که غیر قابل حل باشند. برای اینکه به همان اندازه که ایران احتیاج دارد که با آمریکایی‌ها در سطح جهانی به توافق برسد آمریکا نیز به ایران نیاز دارد. به عنوان نمونه الان در وقایع عراق یک فرصت مناسب تاریخی به وجود آمده است که ایران و آمریکا مسائلشان را با هم حل کنند یعنی الان حادثه‌ای در عراق رخ داده است که یک همسویی میان ایران و آمریکا به وجود آمده است کم و بیش شبیه به افغانستان در زمان حکومت طالبان. در افغانستان دولت ایران نقش کلیدی در سقوط طالبان داشت. بدون کمک ایران به احمد شاه مسعود، طالبان در کابل سقوط نمی‌کردند. بدون کمک ایران در بن آلمان گروه‌های جهادی به توافق بر سر حامد کرزای نمی‌رسیدند و توافق نمی‌کردند. ایران نقش کلیدی داشت. اما در برابر این همکاری ایران با آمریکا در افغانستان ایران چه چیزی گرفت؟ هیچ چیزی نگرفت. بر عکس بوش پسر، رئیس‌جمهور وقت، ایران را جزو محور شرارت خواند. آیا در عراق هم‌چنین وضعی را داریم؟ نه. دولت بوش با دولت اوباما فرق دارد. بوش از ابتدا نمی‌خواست با ایران مشکلاتش را حل کند. من همین جا یک داستانی را بیان کنم. من چند سال پیش به آمریکا رفته بودم، موسسه مطالعات خاورمیانه از من برای سخنرانی دعوت کرد. قبل از سخنرانی، رئیس موسسه از من خواست تا با هم قهوه‌ای بخوریم تا جلسه شروع شود. ضمن اینکه قهوه می‌خوردیم از من پرسید: به نظر شما مناسبات ایران و آمریکا چگونه باید حل شود ؟ من گفتم مشکل این است که شما نمی‌خواهید مسائلتان با ایران حل شود. تعجب کرد و پرسید چرا این حرف را می زنید؟ همین مثال افغانستان را زدم. گفتم ایران در افغانستان با آمریکا همکاری کرد، یک فرصت تاریخی بود که آمریکایی‌ها با ایران مسائلشان را حل کنند. ولی به جای آن رئیس‌جمهور آمریکا به ایران چه داد؟ گفت محور شرارت.او سپس پرسید به نظر شما ما باید چه کار می‌کردیم؟ گفتم من در مقامی نیستم که به شما بگویم چه کار باید می‌کردید ولی حالا چون می‌پرسید می‌گویم. کافی بود که دولت آمریکا به ایران بگوید خیلی ممنونیم. شما همکاری کردید. می‌خواهیم سرمایه‌های بلوکه شده ایران را آزاد کنیم. هیاتی را تعیین کنید بیایند و مذاکره کنیم، ببینیم سرمایه‌های بلوکه شده شما چیست. این زمانی است که آقای هاشمی هم گفته بودند که اگر آمریکایی‌ها سرمایه‌های بلوکه شده ایران را آزاد کنند ما با آمریکایی‌ها مسائلمان را حل و فصل می‌کنیم. خوب وقتی چنین چیزی است چرا دولت آمریکا این را نخواست؟ اگر دولت آمریکا این را از ایران می‌خواست، دولت ایران نمی‌توانست بگوید که نه ما پول هایمان را نمی‌خواهیم. یک هیات را مامور می‌کرد. همین که هیاتی معرفی می‌شد، مذاکره آغاز می‌شد و ازطریق آن تماس‌ها و مذاکرات به جایی می‌رسیدیم. بنابر این می‌خواهم بگویم که دولت بوش نمی‌خواست با ایران آشتی کند. نیوکان‌ها و صهیونیست‌ها در آمریکا آنقدر قوی هستند که نمی‌گذاشتند. بوش پسر هم آنقدر به صهیونیست‌ها بدهکار بود که او هم نمی‌خواست. ولی الآن چنین نیست. آقای اوباما می‌خواهد که مساله را حل کند.

برخی معتقدند که وجود اوباما یک فرصت طلایی است؟

بله، اما اینکه اوباما می‌خواهد بدین معنا نیست که اوباما برخلاف منافع آمریکا عمل کند. این سخن که گفته شده آمریکا فقط به فکر منافع خود است، سخن بی‌ربطی است.

 چرا؟
همه کشورها به دنبال منافع ملی خود هستند. باید هم باشند. سخن بر سر این است که آیا در روابط ایران و آمریکا مناطقی وجود دارد که ما بتوانیم با هم همکاری کنیم که متضمن منافع هر دو کشور باشد یا نه؟ جواب مثبت است. بارها این حرف را زده‌ام، تکرارش ایرادی ندارد. ما معتقدیم در روابط بین هر دو کشوری، ایران و آمریکا، ایران و انگلیس یا ایران و آلمان سه منطقه وجود دارد.یکی موضوعات و مقولاتی که ربطی به دو کشور ندارد. می‌گوییم منطقه سفید. مسائلی که به ما ربطی ندارد، منطقه خنثی است. به آمریکا ربطی ندارد به ما نیز ربطی ندارد. یک منطقه قرمز است که مواضع و منافع آنتاگونیستی و تضاد وجود دارد. یک منطقه سبز وجود دارد که متضمن منافع مشترک است. وظیفه نهاد دیپلماسی هر کشوری علی الاطلاق این است که مناطق قرمز را تشخیص دهد و در آنجا پا نگذارد. مناطق سبز را تشخیص دهد و وارد این مناطق سبز شود. الآن به عنوان نمونه در عراق یک منطقه سبز برای ایران و آمریکا پیدا شده است. ایران می‌تواند به این منطقه بچسبد. اما این بستگی دارد که ایران چه‌کار می‌خواهد بکند؟ وقتی که مرجع تقلید آیت الله سیستانی می‌گویند که دولت مالکی باید برود، دولت مالکی خوب عمل نکرده است. ما نباید تمام تخم مرغ‌هایمان را در یک سبد بگذاریم. جمعیت ایران 97 درصد مسلمان و 93 درصد شیعه است. یعنی یک اکثریت کامل. در عراق 65 درصد جمعیت شیعه است. اما اقلیت سنی70- 80 سال، از 1930 در عراق حاکم بوده و قدرت و ریشه دارد. دولت عراق نمی‌تواند مطلق گرا و مطلق خواه باشد. لاجرم باید رهبران سنی را به بازی می‌گرفت. اما نکرد و برعکس عمل کرد. این یک اشتباه راهبردی بزرگی بود.

درست است که در یک بازی دموکراسی رای اکثریت معتبر است اما رهبران شیعه در عراق باید بدانند که کشور‌های عربی همسایه عراق اکثراً سنی مذهب هستند. با توجه به سوابق تاریخی میان دو مذهب و مواضع تندافراطیون، این دولت‌ها تحمل یک دولت شیعه دیگری را در منطقه ندارند. کما اینکه حاضر نیستند به هیچ قیمتی یک نظام دموکراتیک در بحرین، که اکثریت جمعیت آن شیعه است پیروز شود و یک دولت شیعه سومی در منطقه به وجود ‌آید. بنابراین رهبران شیعه عراق باید در محاسبات خود این نکته را در نظر می‌گرفتند و به گونه‌ای رفتار نمی‌کردند که اقلیت اعراب سنی را از امکان زندگی مسالمت آمیز با اکثریت شیعه حاکم ناامید سازند. حالا بسیار مهم است که دولت ایران از کدام خط مشی می‌خواهد در عراق حمایت کند. از خط و مشی اینکه یک دولت فراگیر به وجود بیاید یا نه. در لبنان مسلمانان اکثریت را دارند. در بین گروه‌های جمعیتی شیعه اول است، سنی دوم است و مسیحیان سوم‌اند. اما هیچ کدام اکثریت نیستند در چنان شرایطی آقای موسی صدر می گفتند ما حکومت دموکراتیک می‌خواهیم، غیر طائفی می‌خواهیم. بعضی از دوستان حزب اللهی ایراد می گرفتند که چرا آقای صدر می‌گوید که حکومت دموکراتیک نمی‌گوید حکومت اسلامی. در لبنان هر چند مسلمانان اکثریت هستند ولی شیعیان و سنی ها آنجا بایکدیگر ضمن اشتراک‌هایی که دارند اختلافاتی نیز دارند. بنابراین آنجا وضعیت چینش نیروها، گروه‌های مذهبی و دینی به گونه‌ای است که تصور اینکه دولت اسلامی روی کار بیاید خیلی واقع بینانه نیست. منظور از حکومت دموکراتیک در لبنان این است که، غیر طائفی باشد. منظور از غیر طائفی این است که براساس سنتی که فرانسوی‌ها در لبنان گذاشته‌اند رئیس‌جمهورو رئیس ستاد باید مسیحی باشند. رئیس مجلس شیعه ونخست‌وزیر سنی. نظر آقای صدر این بود که باید دموکراتیک باشد. از میان لبنانی‌ها، چه مسلمان، مسیحی، ارمنی هر کس می‌خواهد کاندیدای ریاست جمهوری بشود و رئیس‌جمهور با رای عمومی مردم انتخاب شود. این یعنی غیر طائفی و دموکراتیک. در عراق هم نمی‌توانند تمامیت‌خواه باشند. سیاست ایران الان در عراق چیست؟ آیا ایران می‌خواهد از دولت مالکی حمایت کند؟ این مساله تعیین‌کننده است. آیت‌الله سیستانی می‌گوید این دولت فراگیر نبوده است. منتقدان آقای مالکی در اروپا و آمریکا می‌گویند آقای مالکی سیاست تمامیت خواه داشته است و این شکست خورده است. برای حل مشکل باید اول اینها حل شوند.

 به عنوان آخرین سوال بعضی‌ها احتمال بازگشت احمدی‌نژاد را تذکر می‌دهند. احمدی‌نژاد بر‌می‌گردد؟

ببینید، تجربه 8 سال دولت احمدی‌نژاد حتی اصولگرایان را هم نادم کرده است. فهمیده‌اند که خطا کرده‌اند. از جریانی حمایت کردند که به قول معروف صلی علی نبوده است و آنها هم آرام آرام در حال پذیرش بازی دموکراسی‌اند. ببینید ما می‌گوییم دموکراسی یاد گرفتنی است. اما اگر فقط اصلاح‌طلبان یاد بگیرند مشکل حل نمی‌شود. اصولگرایان هم باید یاد بگیرند که منافعشان در این است که دموکراسی  را بیشتر یاد بگیرند. در یک جامعه در حال انتقال مثل ایران محافظه‌کاران نقش بهداشتی دارند. برای اینکه در جامعه انتقالی همه هنجارها در حال دگرگونی و دگردیسی است،حتی بسیاری از خانواده‌های مسلمان روشنفکر هم نگران رفتارهای نسل جدید هستند. محافظ کاران می‌خواهند ترمزی باشند برای تغییرات. اما محافظ کاران هنگامی می‌توانند بطور بهداشتی بر فرایند تغییرات اثر بگذارند که به زبان روز سخن بگویند. بر اساس مبانی دموکراتیک با نسل کنونی رو به رو شوند. اگر بتوانند یاد بگیرند که اینگونه سخن بگویند موثرتر هستند. من معتقدم پیامد 8 سال دولت احمدی‌نژاد و تاثیری هم که بر مواضع و جمع‌بندی جریان اصولگرا گذاشته این است که جمهوری پنجم می‌تواند موفق شود.

خیلی امیدوارانه گفتید؟

بله من نسبت به آینده دولت روحانی امیدوارم.




تاریخ : سه شنبه 93/4/17 | 1:1 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر