عرض سلام و ارادت و اعلام کفایت مذاکرات در این زمینه از جانب حقیر و البته احساسم این است که با این نوشته ، حرف بنده در این زمینه تمام است و نسبت به مجموع گفتگوهای مفید انجام شده خوانندگان محترم باید اظهار نظر کنند . جناب آقای عباسی در پاسخی که به آخرین کامنت بنده داده اند نظرم را نسبت به سیره علمای صفوی و امام خمینی جویا شده اند ، طبیعیست که توجیه و تعلیل برای رفتارهای تک تک افراد کاری است که سرانجامی ندارد ، اینکه چه کسی و با چه هدفی (مخصوصا غیر معصوم ) چه کاری را انجام داده ، مطلبی نیست که ما بخواهیم منش و مکتب اعتقادیمان را بر آن اساس تنظیم کنیم و پرداختن به این امور را کاری عبث و بیهوده میدانم ، اختلاف در سیره علمای متقی در جریان مشروطه و انقلاب اسلامی و استدلال هر کدام از آنها بر صحت مسیرشان دلیلی بر این مدعاست و رفتار به ظاهر متناقض حضرت امام با آل سعود و صدام نیز دلیل دیگری بر عدم پگیری این شیوه از بحث است . اما قطعا فعل معصوم در بیعت با کسی که خود معصوم او را غاصب خوانده ( نه ما ) میتواند مورد توجه قرار گیرد و حتی مبنای سیره و اعتقادات ما باشد. (شاید تفاوتی هم نکند که اگر این بیعت اجباری و با ریسمان به گردن انداختن همراه باشد یا به قول برخی دوستان مشتاقانه و از روی رغبت باشد)
تا اینجای حرفم میخواستم که پرسشهای چندگانه مطرح شده را منحصر کنم تا دامنه بحث گسترده تر از اینی که بوده نشود . اما نکته اصلی که من مکررا آن را سوال میکنم و نمیدانم ادبیات من در بیان سوالم ناقص است و یا اینکه برخی دوستان به دلایلی تمایل دارند بحثی در این زمینه صورت نگیرد و دعواها را فقط در نقلهای تاریخی و احیانا کوچه های بن بست مدینه پیگیری کنند و به نتایج از پیش تعیین شده دست یابند ؟ .خود شما بیان کردید که خلافت پایین ترین شان ولی خداست و قطعا همراهی با مقام خلافت ولی خدا و اطاعت از احکام حکومتی او ( که در این مورد به سخن رهبری معظم هم استناد کرده اید) پایین ترین مرتبه همراهی است که عدم همراهی در این پایین ترین شان به خروج و تمرد از امام مسلمین منجر خواهد شد و این حداقل هاست مثل شهادت گفتین برای اسلام و معلوم است که هر کس شهادتین بگوید و شمشیر علیه حاکم اسلامی نکشد در این دنیا در امان است . اما سوال من که از اولین نوشته ام و در چندین کامنت پیاپی نیز پرسیده ام و نمیدانم به چه دلیلی این سوال را با مطالب دیگری پاسخ میدهید ، سوالی است مبتنی بر آیت الکرسی و آن همراهی با ولی خدا در بالاترین جنبه که ولایت معنوی است و آیت الکرسی هم اصلا موضوع بحثش مقام خلیفه مسلمین بودن ولی خدا نیست و همراهی با ولی را در احکام حکومتی نمیداند ، موضوع آیه مقام ولایت معنوی ولی خد است که افراد در این زمینه دو دسته اند یا همراهان با ولی در ولایت معنویش یا همراهان با با طاغوت در ولایتش ، قطعا نیازی به توضیح نیست که حرفی که رهبری گفته اند مربوط به تمرد یا عدم تمرد از حاکم اسلامی و حکومت اسلامیست که این اندازه تبعیت باعث در امان بودن جان و مال و ناموس آن فرد در حکومت اسلامی میشود و قطعا به این معنا نیست که هر کسی را که حکومت اسلامی جان و مال و ناموسش را تضمین کرد (مثل اهل کتاب ) پس سعادت اخروی او را هم تضمین کرده و اعمالش در نزد خدا صالح و مقبول است و او هم در حصن ولایت معنوی ولی خداست ! واضح است که ممکن است کسانی در پایین ترین شان(خلافت ظاهری) همراه با ولی باشند اما در بالاترین شان ( ولایت معنوی )همراه نباشند و راهی به سوی سعادت نبرند و البته قطعا آنهایی که در پایین ترین شان همراه نباشند عقلا و منطقا نمیتوانند در بالاترین شان همراه او باشندو این مطلب بسیار مهمی است .
من از ابتدا دنبال شنیدن این پاسخ بودم که اولیای شیطان در این مقطع 25 ساله چه کسانی بودند که شما پیامبران دروغین و مرتدان و پادشاهان روم و ساسانی را معرفی کردید که من پاسخ را عرض کردم و در یک کلام پرسیدم چه شده که شیطانی که اذنابش( منافقین) را تا پای منبر پیامبر هم پیش آورده بود، به یکباره با تشکیل سقیفه دست به عقب نشینی می زند و نیروهایی که به زحمت تا پشت منبر پیامبر رسانده بود را به هزاران کیلومتر دور تر و در مرزهای جغرافیایی ایران و روم سوق میدهد و جنگ نزدیک به برد را به یکباره وا می نهد و قسمی را که نزد پروردگار برای گمراهی همه بندگانش خورده بوده را به یکباره از یاد می برد؟( در اینکه تمام مخالفتهایی که با کلمه توحید میشود زیر نظر شیطان ساماندهی میشود طبق نص آیات قرآن و آیت الکرسی تردیدی نیست)، پرسیدم چرا تاریخ بعد از رحلت نبی اکرم دیگر گزارشی از فعالیت منافقین نمیدهد و به یکباره منافقین از صحنه منازعات سیاسی مسلمین حذف میشوند؟آیا واقعا و به یکباره همه منافقین ایمان آوردند و یا اینکه از دار دنیا رفتند که دیگر خبری از مخالفتهایشان برای کندن نهال نورس اسلام نیست ؟؟؟ هیج عقل سلیمی حذف بی دلیل این جنود با اخلاص شیطان را ازسوی ابلیس روا نمیداند!
سوال دوم : چگونه ثابت میکنید که همراهی فرضی امام علی علیه السلام با خلفای سه گانه به همراهی آنها با ولی خدا در مقام ولایت معنویش منجر شده است ؟ برای عدم همراهی در بعد ولایت معنوی این صحابه محترم من ادله ای در کامنتتهای پیشین آورده ام و نکته مهم را هم همان عبارتی دانستم که حضرتعالی از نهج البلاغه از قول حضرت علی که ولی بودنشان ثابت است آورده اید که آن حضرت آنها را غاصب دانسته و جالب است که شما در پاسخ من اعتقادات زیدیه را آورده اید که تقدم مفضول بر فاضل را روا دانسته اند ، این پاسخی به سوال من نبود ، بلکه سوال این بود که کدام عقل سلیمی می پذیرد که ولی خدا سرپرستی و ولایت معنوی غاصبین حقش را بر عهده بگیرد( قطعا یقین دارید که ولی خدا به کسی هم تهمت نزده ) . از سوی دیگر هم بدیهیست خوش برخوردی حضرت علی علیه السلام با هر موجودی در این دنیا سعادت اخروی او را رقم نخواهد زد وتنها همراهی در شان ولایت معنوی عامل سعادت آنها خواهد بود و طبیعتا این همراهی لوازمی را میطلبد که به نظر میرسد برخی از صحابه کرام فاقد این ویژگی بوده اند .
راستی هنوز چهره های کارپردازان زبردست شیطان وفرماندهان سپاه او در این دوره( دوره 25 ساله خلافت ) برایمان معلوم نشده ، خوبست همانگونه که در پی شناخت اولیاء الهی و صاحبان ولایت معنوی مسیر نور در این مقطع هستیم ، اولیاء شیطان را نیز در آن برهه بشناسیم و نورافکنی در چهره شیطانیشان روشن کنیم که شناخت حق و اصحاب حق و باطل و اذنابش اولین قدم در راه پیروی از حق و دوری از ولایت طاغوت است .
اللهم ارنی الحق حقا حتی اتبعه ، و ارنی الباطل باطلا حتی اجتنبه (فرازی از دعای 33 صحیفه سجادیه)
بازهم از اینکه حوصله کردید ممنونم و از جناب آقای عباسی ، رضایی ، فاضل ، حسینی ، رجایی و دیگر دوستانی که با اظهار نظرهای خوب خودشان در رسیدن بحث به کمال کوشش کردند تشکر صمیمانه دارم و منتظر بیان نظرات تکمیلی در این زمینه هستم .
.: Weblog Themes By Pichak :.