• وبلاگ : کميل
  • يادداشت : انتخابات5 – تناسب منصب و صاحب منصب
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + علي 
    باسلام...
    ممنون از پاسخ هاي حضرتعالي..
    به نظرم نظر بنده را با پيشزمينه مطالعه فرموديد و اگر چه خيلي واضح و مبرهن حتي براي خودم نيست و در حد يک تئوري خام است...
    البته شما به خطبه هاي اميرالمومنين اشاره نفرموديد و فقط قسمت اول خطبه شقشقيه و آن هم نظر علامه مجلسي را نقد فرموديد...
    بنده به هيچ عنوان مخالف حذف مردم از سيستم ها نظارتي و انتخاباتي نيستم بلکه مخالف تشکيل حزب - با آن نيتي که خود حضرتعالي فرموديد که قدرت طلبي است- هستم... نظر بنده ورود متخصصين به جرگه قدرت و حکومت است.. حتي با تفکرات غيرديني.. که اين ميسور نيست مگر با حذف احزابي که هدفشان کسب قدرت است... چون ديگر کسي براي رسيدن به قدرت نقشه کشي و لابي گري و عوامفريبي و .. نمي کند و مردم را هم دسته دسته نمي کنند.. و همه خيالشان راحت است که بالاترين مقامي که به آن خواهند رسيد يک مقام اجرايي نيست تا سوء استفاده در آن باشد...
    اگر چه سيستم هاي نظارتي بايد اصلاح شوند ولي در حال حاضر قابل اطمينان تر از گروه هاي حزبي هستند... باعرض پوزش از تصديع.. مويد باشيد
    + سيدحسن حسيني 
    ضمن سپاس از يادداشت عزيزان بزرگوار ، لازم مي دانم مطالبي را در مورد ياداشت هاي علي آقاي عزيز در يک يادداشت مستقل عرض کنم: 1- بنده پيشنهاد مي کنم در مورد چند مفهوم ، بيشتر مطالعه بفرماييد تا شايد نظرات مان به هم نزديک تر شود يا حداقل حرف يکديگر را- بدون الزام به پذيرش- بهتر بفهميم؛ مفاهيمي مانند «نيروهاي عاطفي نهفته در انسان»، «فطرت الله»، «دموکراسي»، «حزب» و... آنچه حقير در اين موارد اشاره کرده ام فقط از باب تلنگر بوده و شرح و بسط آن فعلاً مقدور نيست. 2- شما بايد اول تکليف تان را باخود در مورد حق الناس يا حق الله بودن حکومت روشن کنيد. اين تناقض در يادداشت هايتان بر اين مطلب کاملاً آشکار است. 3- جناب علامه مجلسي - اعلي الله مقامه الشريف- شخصيتي است که بسياري از شخصيت هاي علمي بايد در برابر او خاضع و خاشع باشند، اما به ناچار بايد پذيرفت با عنايت به مکان و زمان و شرايط زيستي و فکري جناب علامه و نيز فحواي کلام حضرت امير(ع) در خطبه ي سوم نهج البلاغه، برداشت ايشان از خطبه ي مذکور کمي دور از ذهن، ثقيل الهضم و ظلّ اللهي است. 4- پيشنهاد شما در مورد سيستم حکومتي، اولاً همان پيشنهادي است که (به قول غير رسمي) سال ها پيش عده اي به مسؤولان نظام تقديم نمودند و مورد موافقت قرار نگرفت؛ همان ها که ميانه اي با انقلاب نداشتند، پس از رحلت امام بود که جرأت ظاهر شدن پيدا کردند، امروز در قالب ايده ئولوگ نظام ايفاي نقش مي کنند و خود را صاحب اصلي نظام و انقلاب مي دانند، حکومت را حق الله مي دانند و جايگاهي در اين مورد براي مردم (رعايا) قائل نيستند. ثانياً نشان مي دهد که ما به علت تجربه ي قرن ها ديکتاتوري و تقليد محض، هنوز مي انديشيم تا کسي مثل رضا خان نباشد، امور اين حکومت سامان نمي پذيرد. هنوز براي ما سخت است باور کنيم که حکومت حق اعطايي خداوند بر مردم است. هنوز دنبال هاله هاي نور و شخصيت هاي پيچيده در زرورق تقدس مي گرديم تا به يک کرشمه صد بلا از ما دفع کنند. 5- ظاهراً خيال تان از بابت سيستم هاي نظارتي خيلي راحت است! کاش همه مي توانستند با نگاه خوشبينانه ي شما به قضايا بنگرند.
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ دوشنبه 94 بهمن 12 نوشته شما با عنوان انتخابات5 – تناسب منصب و صاحب منصب برگزيده شده و در جايگاه پيوندها در مجله پارسي نامه قرار گرفته است. دبير تحريريه ي اين انتخاب نگارستان خيال و دبير سرويس آن منيره غلامي توکلي بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    + سينا 
    چهل هزار سال هم که بگذرد، جامعه اي که تفکرديني تارو پود آن را سرشته است هرگز بيدار نخواهدشد!

    + علي 
    پشنهادي هم دارم... بنده شيوه رهبر محوري را ترجيح مي دهم در قالبي که مخالف دين نباشد... مي تواند بدون تقدس زايي باشد.. با سيستم هاي نظارتي چند لايه و مردمي... رهبري به همراه مشاورين و مجريان در زمينه هاي مختلف.. در استان هاي مختلف... انتخاب مشاور غيراجرايي (حتي دگرانديش) قابليت اجرايي دارد... يا شوراهاي مشورتي... شوراي اقتصادي.. شوراي فرهنگي... شوراي سياسي... مثلاً 6 نفر فقيه + 6 نفر دانشمند هر علمي(به انتخاب مردم )..
    اگر خوي ديکتاتوري و قدرت طلبي مذموم است... با وجود احزاب، اين خوي بد جلوه بيشتري دارد و چه بهتر که يک ديکتاتور!! داشته باشيم تا چندين ديکتاتور و آقابالاسر و مدعي...
    تکثر آراء پدر مردم را درآورده است... حزبي که به قول شما قدرتي رسمي ندارد، نظارت نمي تواند بکند...
    به نظر بنده از نظر اسلام لازم نيست اينهمه ريشه و شاخه و سرشاخه در حکومت درست کنيم تا اينهمه باند و زير باند و پسا باند ايجاد کنيم و هر کسي "انا رجلي" سر دهد... حکومت "وحدت ساز" هم هست.. رهبري هم که خبرگان بالاي سرش است.. به فرموده اميرالمومنين... ما در اسلام دعوا نداريم.. کار حزب ايجاد دعوا است چون مبنايش قدرت است.. البته در مورد قواي مجريه و... هم راهکارهايي هست... اگر قرار باشد رهبري ديني که چند نفر عالم ديني او را انتخاب کردند ديکتاتور باشد و راه خلاف برود ديگر از اشخاص عادي توقعي نيست... البته تمام اين فرضيات در چارچوب يک قانونيست که مردم به آن قانون راي بالا داده اند و گرنه در اين زمانه هم بدون مردم حکومتي بر جاي نمي ماند... با عرض پوزش..مويد باشيد
    + علي 
    خطبه 173 نهج البلاغه: جايي که حضرت مي فرمايد:
    اي مردم سزاوارترين کس به خلافت قوي ترين مردم نسبت به آن است و داناترين آنها به ""فرمان هاي خدا"". پس اگر آشوبگري به فتنه انگيزي برخيزد از او خواسته مي شود که به حق بازگردد و اگر امتناع ورزد با او به نبرد بايد پرداخت. به جان خودم سوگند اگر قرار باشد امامت و خلافت جز با حضور همه مردم انعقاد نپذيرد هرگز راهي به سوي آن نتوان يافت [يعني هيچگاه منعقد نخواهد شد] بلکه آنها که صلاحيت راي و نظر دارند و اهل حل و عقدند حاکم و خليفه را برمي گزينند و عمل آنها نسبت به سائر مردم نافذ است و بعد از آن نه حاضران حق رجوع و نه غائبان حق انتخاب ديگري را دارند.
    2- اما در مورد حزب به اختصار عرض کنم:
    فرموديد قدرت طلبي در فطرت انسان است.. جاي تعجب دارد که "بنده" همچو فطرياتي داشته باشد.. که فطرت الله التي فطر الناس عليها و بنده را چه بر قدرت طلبي!؟... بنده کمال خواه است که جز در "بندگي" نيست... و اين مبناي اومانيستي که "قدرت طلبي" است باعث ايجاد حزب يعني ايجاد "شاخه هاي قدرت ريشه دار" در جامعه مي شود.. لذا شما در مجلس به فکر باند و حزب خود هستي.. در قوه قضاييه به فکر باند خود هستي.. در دولت به فکر باند و حزب خود هستي... اتوبوسي مي روي و مي آيي.. قانون تصويب مي کني حزبيست.. راي مي دهي حزبيست... همه چيزت حزبت است و عهدي که به خلاف بسته اي که بر خلاف منافع مردم است... و اگر مصالح مردم را بر حزبت ترجيح بدهي عهد شکني!! و بيرونت مي کنند و ذليلت مي کنند و دعوا درست مي شود... آبروبري درست مي شود و پرده دري تا باصطلاح خودشان نقد کنند و شفاف سازي کنند و قس عليهذا... آيا اينطور نيست؟!
    + علي 
    باسلام و عرض ادب و تشکر از پاسخ هايتان...
    ادامه پاسخ هاي مطلب قبل را در اينجا به دليل تقريب موضوع ادامه خواهم داد..
    1- بنده شيوه مشخصي براي حکومت داري در نظر ندارم ولي به دو خطبه از حضرت امير صلوات الله عليه با توضيحاتي که دارد اشاره مي کنم...
    خطبه شقشقيه: آگاه باشيد! سوگند به خدايي که ميان دانه را شکافت و انسان را آفريد، اگر نبود حضور حاضر و قيام حجت به خاطر وجود ياري کننده واگر نبود عهد الهي که خداي تعالي از عالمان گرفته تا بر پرخوري ظالم و گرسنه ماندن مظلوم راضي نشوند هر آينه...
    از اين خطبه و جريانات اتفاقاً افتاده پيرامون آن دو سه نکته استخراج مي شود:
    الف) حضرت با اتکاء به حضور عده معدودي (برفرض در حد يک شهر) خود را مجاز و موظف به حضور در عرصه حکومت مي ديدند.
    ب) استناد حضرت به عهدي که از عالمان براي ستاندن حق مظلوم از ظالم گرفته شده و اين نشاندهنده آن است که علما نه اينکه مخيرند بلکه موظفند که اين حقوق را استيفا کنند.
    ج) نکته قابل تأمل ديگر اينکه علامه مجلسي اعل الله مقامه الشريف در توضيح اين عبارت فرموده است: «الحاضر، الوقت الذي وقته الرسول للقيام بالامر» - ترجمه: «حاضر يعني فرا رسيدن زماني که رسول خدا براي قيام نسبت به اين امر تعيين کرده بود».
    يعني معني "حاضر" در اين عبارت، حضور مردم نيست! بلکه حاضر شدن زمان پذيرش اميرالمومنين است که قطعاً مبتني بر شرايط الهي است و نه تقاضاي مردمي! معني قيام حجت: يعني اتمام حجت الهي بر اميرمومنان از طرف خدا نه مردم! وگرنه چه لزومي داشت حضرت با اشارات و عبارات مبهم حضر حاضر و قيام الحجه بيان کند و مستقيم از کلمه ناس و بيعت و.. استفاده نکرده اند؟
    البته به نظرم اين نشانه را فقط براي ولي زمان و امام معصوم بتوان وارد دانست (مثل علائم ظهور که جزء شرايط آن نيست) و بحثي بر روي آن نيست ولي منظور بخش دوم آن که يک شرط کلي براي تشکيل حکومت است مي باشد... يعني همان عهدي که عالمان با خدا بسته اند که راضي نشوند به پرخوري ظالم و گرسنگي مظلومان.