سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عدم رضایت امام از توهین های

مؤلف کتاب «تحلیلی بر نهضت امام خمینی»

این روزها که پیگیر نامه نگاری های بین جناب آقای دکتر علی مطهری و سید حمید روحانی بودم، از طرفی صحیفه امام (کتاب 22 جلدی سخنرانیها و نامه ها و... امام خمینی) را هم بررسی و مطالعه و نکته برداری می کردم، به مطلب جالبی از حضرت امام برخوردم؛ مطلبی که به نوعی به سابقه توهین ها و بداخلاقی های آقای سید حمید روحانی مربوط می شد. لذا بدون توضیح و تحلیل آن، عین مطلب را برای قضاوت خوانندگان محترم آوردم.

در بهار 1357، یکی از شاگردان و علاقه مندان حضرت امام شکوائیه ای خدمت ایشان نوشته و از محتواى کتاب «تحلیلی بر نهضت امام خمینی» آقای سید حمید روحانی، بویژه آن بخشی که برخى افراد در زمینه هاى گوناگون مورد اتهام قرار گرفته اند، انتقاد می کند. حضرت امام نیز در 23 مرداد 1357 از نجف پاسخ می دهند:

«پس از اهداى سلام، مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالى را خواستار است. این کتاب نزد من نیست، و چشم و وقت و حال من اقتضاى مطالعه ندارد. من آنچه نصیحت است به عموم کرده ام، و هر گز راضى نیستم توهین به احدى را.» (صحیفه امام، 3/444)




تاریخ : چهارشنبه 93/5/15 | 5:53 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر

چه زمانی عالم دینی بودن، پست ترین شغلهاست؟!

با کمی مطالعه و بررسی آثار ارزشمند امام خمینی می توان به این پرسش پاسخ داد. ایشان در کتاب «شرح جنود عقل و جهل» به این نکته اشاره کرده و نوشته اند:

«علم قرآن و حدیث، باید اصلاح حال تو را کند و اخلاق دوستان خدا را در تو ایجاد کند؛ نه پس از پنجاه سال تحصیل علوم دینى، به صفات شیطانى تو را متّصف کند.

به جان دوست قسم که اگر علوم الهى و دینى، ما را هدایت به راه راستى و درستى نکند و تهذیب باطن و ظاهر ما را نکند، پست ترین شغلها از آن بهتر است؛ چه که شغلهاى دنیوى نتیجه هاى عاجلى دارند و مفاسد آنها کمتر است، ولى علوم دینى اگر سرمایه تعمیر دنیا شود، دین فروشى است و وزر و وبالش از همه چیز بالاتر است.

حقیقتاً چقدر کم ظرفیّتى مى خواهد که به واسطه دو سه تا اصطلاح بى سر و پا که ثمرات شیطانى نیز دارد، انسان به خود ببالد و عُجْب کند، و خود را از بندگان خدا بالاتر و بهتر بداند، و بر مخلوق خدا سرکشى و سرفرازى کند، و خود را عالِم و بزرگ بخواند، و دیگران را جاهل و بى مقدار محسوب کند.»




تاریخ : چهارشنبه 93/5/15 | 5:52 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر

بالاخره بازی ایران و آرژانتین با نتیجه یک بر صفر به سود آرژانتین به پایان رسید. یک باخت عزت مدارانه برای ایران!

بازیکنان عزیز خسته نباشند، انصافاً بازی خوبی ارائه دادند، اما بالاخره باختند! اشکالی هم ندارد؛ یک امر طبیعی است. اما طرف صحبت ما در این نوشته کوتاه، با آقایان و بعضی از علما و امامان محترم جمعه است که بعضاً عنوان آیت اللهی را هم با خود به یدک می کشند و در هرچی که تخصص دارند و ندارند، اظهار نظر می کنند. دیگه کاری ندارند این حرف و نظرشان درست هست یانه؟ چه نتایج زیانباری یا ضربه ای به دین و مذهب و نظام و ... می زند!

یکی از این محترمین جناب آقای علم الهدی (امام جمعه مشهد) است که اخیراً هم می خواهد به زور شلاق و چماق و... مردم به بهشت ببرد! ایشان وقتی رضا قوچان نژاد به تیم کره جنوبی گل زد و تیم فوتبال به جام جهانی رفت، آن را «پیروزی اسلام و پیروزی نظام» دانست و تذکر داد که «بعضی آنرا مصادره نکنند و...» منظور وی نیز از این تذکر مشخص است! اما حالا که جلو آرژانتین کم آوردیم و شکست خوردیم و یک هیچ بازی را واگذار کردیم، البته با افتخار! آیا این شکست را هم متعلق به اسلام می دانند؟ متعلق به نظام می دانند؟ به نظر مبارک ایشان این شکست زانو زدن اسلام و نظام است؟ آیا باز هم فرمایش می کنند: مراقب باشید این باخت را مصادره نکنید؟ طبق استدلال چوبین ایشان، الآن باید این شکست را (نعوذاً بالله) شکست حکومت امام زمان و مکتب شیعی دانست؟

امیدواریم آقایان متوجه باشند که هر اظهار نظری عواقب خاص خود را داراست. حرف که از دهان برون آید، دو رو دارد؛ گاه به نفع است و گاه به ضرر. کاش ضرر و زیانش به شخص صاحب نظر و سخن برگردد، اما متأسفانه ضرر و ضربه آن به دین و مذهب و...




تاریخ : یکشنبه 93/4/1 | 9:15 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر

در پی اتفاقات پیش آمده در خصوص برنامه "‌به سمت خدا"‌ عوامل و کارشناسان این برنامه به همراه مدیر شبکه سه سیما در دفتر رئیس سازمان صدا و سیما ، شب گذشته جلسه مشترک داشتند و ضرغامی صحبت ها و نظرات عوامل و کارشناسان این برنامه را  بدون حضور معاونت سیما شنید.

در این جلسه که از ساعت 7 عصر تا یک بامداد دوشنبه به طول انجامید، عوامل و کارشناسان برنامه از نحوه برخورد و عملکرد معاونت سیما با این برنامه انتقاد داشته و نقطه نظرات خود را بیان نمودند و رییس سازمان صدا و سیما، انتقادات ایشان را در نحوه برخورد و عملکرد معاونت سیما پذیرفت و ضمن قبول کوتاهی انجام شده از طرف معاونت سیما با این برنامه از آنان دلجویی کرد و خواستار حضور عوامل و کارشناسان برنامه کما فی السابق شد.

در ادامه این جلسه،رکنی تهیه کننده برنامه،  تهیه کنندگی برنامه را نپذیرفت و قرار شد به عنوان مشاور برنامه های مذهبی سیما به فعالیت خود ادامه دهد.

  ضرغامی ضمن دلجویی از نجم الدین شریعتی از وی خواست همچون گذشته اجرای این برنامه را به عهده بگیرد.

  برنامه امروز سه شنبه 30 اردیبهشت سمت خدا با اجرای نجم الدین شریعتی و کارشناسی حجه الاسلام فرحزاد روی آنتن شبکه سه سیما می رود.




تاریخ : سه شنبه 93/2/30 | 8:6 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر
در ایران، تندروها، با هجوم به مقبره آنها، اقدام به شعار نویسی بر روی دیوارهای آن کردند و خواستار تخریب اش شدند و تندروهای در سوریه، نبش قبر کردند!

اینجا ، مدفن دو ایران شناس آمریکایی در اصفهان است. پروفسور «آرتور پوپ» و «فیلیس آکرمن» که عمری را در این عرصه سپری کردند و سرانجام نیز در خاک ایران آرمیدند. آرامگاه آنها، سالیان دراز به عنوان مهمانان ابدی خاک ایران، طبق فرهنگ ایرانی و اسلامی، مورد احترام بود. اما تندروهای ایرانی، با هجوم به مقبره آنها، اقدام به شعار نویسی بر روی دیوارهای آن کردند و خواستار تخریب اش شدند.



اینجا کلیسایی در سوریه است و کشیش خفته در آن، سال ها حرمت داشت. اما تروریست ها با هجوم به مقبره کشیش، نبش قبر کرده، بقایای جسد را از قبر بیرون آوردند.


شباهت و فرق تصویر بالا و پایین در چیست؟
گروه اول، خواستار تخریب قبر شد ولی چون امکانش را نداشت، خودشان این کار را نکرد (نتوانست).
گروه دوم، خواستار تخریب بود و توان تخریب هم داشت و این کار را کرد.

پناه می بریم به خدا از قدرت یابی افراط گرایان در ایران اسلامی که اگر تروریست های سوریه، چهره اسلام را خشن جلوه می دهند، افراط گرایان ایرانی علاوه بر آن، سیمای مهربان ایران را نیز، متوحش می نمایانند.




تاریخ : چهارشنبه 93/1/27 | 7:43 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر

 

اظهارت عالمانه و وحدت آفرین شیخ الازهر درباره اختلافات شیعه و سنی

دکتر احمد طیب رئیس الازهر در گفتگو با شبکه نیل مصر مطالبی درباره عقاید شیعه و سنی مطرح کرد که متن آن در ذیل از نظرتان می‌گذرد:

* خبرنگار سؤال کرد آیا به نظر شما عقاید شیعه مشکل ندارد؟

ـ شیخ طیب جواب داد: نه چه مشکلی دارند، 50 سال پیش شیخ شلتوت فتوا داده است که شیعه مذهب پنجم اسلام و مانند مذاهب دیگر است.

* خبرنگار گفت: فرزندان ما در حال شیعه شدن هستند چه باید بکنیم؟

ـ شیخ جواب داد: خوب بشوند مگر کسی از مذهب حنفی به مالکی برود ما اشکالی به او می‌گیریم؟ خوب این‌ها هم از مذهب چهارم به مذهب پنجم رفته‌اند.

* خبرنگار پرسید شیعیان با ما در حال قوم و خویشی هستند و با فرزندان ما ازدواج می‌کنند.

ـ شیخ جواب داد: چه اشکالی دارد، بین مذاهب ازدواج آزاد است.

* خبرنگار گفت: می‌گویند شیعیان قرآنشان فرق می‌کند

ـ شیخ طیب پاسخ داد: این حرف‌ها خرافه پیرزن‌ها است. قرآن شیعیان با ما هیچ فرقی ندارد و حتی رسم‌الخطشان نیز مانند قرآن ما است.

* خبرنگار گفت: 23 روحانی از یک کشور (عربستان) فتوا داده‌اند که شیعیان کافرند، رافضی هستند

ـ شیخ گفت: برای مسلمین جهان فقط‌ الازهر می‌تواند فتوا دهد و فتوای آنها اعتباری ندارد.

* خبرنگار گفت: پس این اختلافاتی که بین شیعه و سنی مطرح می‌کنند چیست؟

شیخ پاسخ داد: این اختلافات سیاست خارجی است و می‌خواهد بین شیعه و سنی اختلاف بیاندازد.

* خبرنگار گفت من یک سؤال جدی دارم؛ شیعیان که ابوبکر و عمر را قبول ندارند، چگونه می‌گویید این‌ها مسلمان هستند؟

ـ شیخ طیب گفت: بله قبول ندارند، اما مگر اعتقاد به ابوبکر و عمر جزو اصول دین اسلام است؟

قصه ابوبکر و عمر یک قصه تاریخی است و تاریخ به اصول اعتقادات ربطی ندارد.

* خبرنگار که از این جواب جا خورده بود گفت: شیعیان یک ایراد دارند آن هم این که می‌گویند امام زمانشان از 1000 سال پیش هنوز زنده است.

ـ شیخ پاسخ داد: خوب ممکن است چرا ممکن نباشد، ولی دلیلی ندارد ما اعتقاد آنان را داشته باشیم.

* خبرنگار پرسید: آیا ممکن است کودک 8 ساله امام باشد؟ شیعیان معتقدند کودک 8 ساله امام شده است.

ـ شیخ گفت: وقتی یک طفل در گهواره پیغمبر بشود اینکه یک کودک 8 ساله هم امام باشد عجیب نیست، هرچند ممکن است ما به عنوان اهل تسنن این اعتقاد را قبول نداشته باشیم؛ اما این موضوع به اسلام آنها صدمه‌ای نمی‌زند و آنها مسلمانند. 

منبع: روزنامه اطلاعات، دوشنبه 18 فروردین 93، ص 16




تاریخ : دوشنبه 93/1/18 | 10:51 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر

در رستاخیز زندگی به چه شکلی است؟

به صورت جمعی است یا اجتماعی و یا انفرادی؟

در توضیح مفهوم «اجتماع» آمده است: زندگی که با اختیار و خواست قلبی و نیاز دوطرفه باشد و مردمان از هر نوع، کنار هم با سازگاری زندگی کنند و به نوعی نیازمند همند، اما زندگی جمعی صرفاً گردآمدن و گرد آوردن انسانها در یک جا می­ باشد که ممکن است به دلخواه و از روی میل باطنی هم نباشد. حال با این توضیح این سؤال پیش می­ آید که زندگی در قیامت به صورت اجتماعی است، یا جمعی یا انفرادی؟

حضرت آیت‌الله جوادی آملی در درس تفسیر به این موضوع پرداخته و در صدد تشریح و پاسخ به این پرسش برآمده و فرموده­اند:

«همه مردم در قیامت تنها هستند؛ لذا زندگی در آنجا جمعی است نه اجتماعی. مانند صحنه حج که همه هستند و همه دور هم هستند، اما کسی کس دیگری را نمی‌شناسد و زندگی اجتماعی نیست که بتوانند مشکلات یکدیگر را با تعامل حل کنند و به هم کمک کنند.»

حضرت آیت­ الله جوادی آملی در تفسیر آیات 36 تا 57 سوره مبارکه صافات بیان کرد: «بعد از اینکه خداوند در آیات قبلی عصاره‌ای از توحید را بیان کرد در این آیات به صورت مبسوط به جریان قیامت و معاد می‌پردازد. زندگی مردم در قیامت جمعی است نه اجتماعی؛ چون همه افراد آنجا تنها هستند «وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا؛ و روز قیامت همه آنان تنها و تهیدست به حضور او مى‌آیند» این مانند مکان عمومی است مانند صحنه حج که همه هستند و همه دور هم هستند، اما کسی کس دیگری را نمی‌شناسد و زندگی اجتماعی نیست که بتوانند مشکلات یکدیگر را با تعامل حل کنند و به هم کمک کنند.

وی ادامه داد: طبق آنچه در سوره مبارکه یاسین گذشت بعد از بخشی از سوال و جواب دستور می‌رسد که صف مجرمین از صف پرهیزکاران جدا شود. آنهایی که مجرم هستند می‌برند به سمت جهنم و راه مومنین و پرهیزکاران به سمت بهشت می‌رود. تا قبل از جدایی جمع بودند اما بعد از آن دیگر مجرمین و مومنین جمع نیستند و از هم جدا می‌شوند.

 




تاریخ : دوشنبه 92/12/19 | 8:48 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر

قرارمان بر این بوده است که مطالب و یادداشت های کمیل، گزارشی و آمیخته به مسائل اختلاف انگیز سیاسی نباشد، در عین حال در حد امکان از تراوشات ذهنی و قلمی خود دوستان! مگر در مواقع استثناء! پس دوستان لطف کرده و مطلب پیش رو را نیز از استثنائات دانسته و بر ما خرده نگیرند.

یادداشتی از حجت الاسلام والمسلمین محمدجواد حجتی کرمانی

اشاره

این نوشته، براساس شنیده شخصی‌ام از امام خمینی(ره) و نوشته‌ای از جناب دکتر محمدعلی دادخواه، حقوق‌دان (حقوق‌بان)1 و وکیل دادگستری فراهم آمده است. پیش از آغاز سخن بگویم که من هنوز در رؤیای «آشتی ملی» و چشم به راه تأویل و تعبیر آن از سوی «یوسف» انقلاب اسلامیم… این رؤیا، البته در انتخابات خرداد 92 در حد یک درصد تعبیر شد که در این تعبیر عملی، رهنمود راهگشای رهبر انقلاب و جمع و جور شدن اسباب توفیق و همت و موقع‌شناسی فعالان سیاسی به خصوص آقایان خاتمی و هاشمی و عارف، هر کدام نقش های خود را ایفا کردند و خدا را شکر… اما در این روزهای آخر سال 92 می‌خواهم یادآور شوم که این گامهای مؤثر و سرنوشت‌ساز هر چند کشور را از ورطه هولناکی که طی هشت سال گذشته در آن افتاده بود نجات داد اما تا رسیدن به نقطه مطلوب و تحقق آشتی ملی ـ آنگونه که در رؤیای من است ـ فاصله زیادی داریم… خوانندگان وفادار این قلم به یاد دارند که من راه برون رفت از مشکلات فراهم آمده طی 35 سال گذشته، از آغاز انقلاب تاکنون، را در یک کلمه خلاصه کرده‌‌ام و آن «آشتی ملی» است. من «آشتی ملی» را به معنای بازگشت واقعی به فضای عطرآگین و مهرانگیز بهمن 57 می‌دانم که نه تنها میان گرایشهای متضاد درونی ـ اسلامی، ایرانی، بلکه میان باورهای مادی و الهی نیز همدلی و هم‌آوائی به وجود آمده بود و آحاد ملت از روحانی و روشنفکر و حوزوی و دانشگاهی و شهری و دهاتی و عارف و عامی و دیندار و بی‌دین، هم زیر پرچم اسلام و رهبری امام خمینی(ره)، کلیه تضادها و درگیری‌های نظری و علمی را فراموش کرده بودند و در جهت رهائی از یوغ استبداد و استعمار که در نظام شاهنشاهی و شخص شاه و سلطه نظامی و سیاسی غرب به خصوص آمریکا متبلور شده بود، یک دل و یک صدا شدند…

فضای آن ایام فرخنده تاریخی کجا و فضای پر از دعوا و نزاع و جنجال و گروکشی و مچ‌گیری و گفتگوهای تند و بی‌حاصل یک من یک غاز کنونی کجا؟…

قلم را مهار کنم که حافظ فرمود:

کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد          یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد.

پس از این درددل، بر سر سخن می‌روم:

به یاد دارم در درس خارج اصول امام خمینی(ره) که عصرها در مسجد سلماسی برقرار بود، ایشان به مناسبتی به لباس روحانیت اشاره‌ای گذرا داشتند به این مضمون که این لباس، برگرفته از لباس روحانیون زرتشتی است که با تغییراتی به صورت کنونی درآمده است. این نکته کوتاه را من در ذهن داشتم تا بعدها در مطالعات پراکنده‌ام به نکات دیگری واقف شدم که به اجمال به آنها اشاره می‌کنم:

با توجه به این که تاریخ ظهور آئین زرتشت (و پیش از آن میترائیسم و مهرپرستی) از ظهور آئینهای یهود و نصاری و اسلام جلوتر است و با توجه به این که پوشش پیشوایان دینی این چهار آئین (و نیز پیشوایان بودائی و هند) نزدیک به هم است که عبارت است از یک پوشش ساده و سپید بر سر و ردا و قبای بلند در بر. در هیچ یک از پوششهای پیشوایان این ادیان، از زیب و زیور و تاج و افسر شاهان خبری نیست… (بجز تاجگذاری تشریفاتی پاپ که در جای خود قابل بررسی و نقد است.)

نتیجه می‌گیریم که لباس روحانیون مسیحی، یهودی و مسلمان، ریشه در لباس موبدان زرتشتی دارد و پوشش پیشوایان دینی سه دین اسلام و مسیحیت و یهودی، بر گرفته از پوشش روحانیون زرتشتی ـ ایرانی بود.

این اشاره‌ای به پیشینه ایرانی پوشش عمامه. حالا برویم بر سر «کراوات: بنابر آنچه در پژوهش تاریخی جناب آقای دکتر محمدعلی دادخواه تحت عنوان: «پژوهشی پیرامون پیشینه کراوات- پوشینه ایرانی» آمده است:

با توجه به آنکه انواع پوششها چون کلاه و پیراهن بر اثر نیاز آدمی شکل گرفته و با بررسی واژگان «کراوات» که از ریشه «کرو» و «گرو» به معنای «گره» و پسوند «آت» (مانند سوروسات) به معنی فراوانی است و با توجه به سیرتاریخی پوشینه تزیینی «کراوات» که از فرانسه به سایر نقاط جهان راه یافته است، پیگیری «پژوهشی» ما را به زمان لوئی چهاردهم فرانسه می‌کشد که از اقوام مختلف «هنگ»‌های گوناگونی ساخت من جمله هنگ «کراواتها» که از کرواسی به فرانسه آمده بودند. اینان به نشانه وابستگی هنگشان به کرواسی، دستمال ابریشمی بر گردن می‌آویختند که این حمایل ابریشمی، کم کم بخشی از زیور نظامی ارتش فرانسه شد و بعد به شکل کنونی کراوات، جهانی شد. آقای دادخواه آنگاه از قول یک پژوهشگر انگلیسی به نام «نوئل مالکوم» آورده است که کراواتها مهاجرانی از نژاد ایرانی بودند که به بالکان رفتند و پوشش «کراوات» که از کرواتهای مهاجر مایه گرفته، ریشه در واژه «گره» دارد و آن دستمالی بوده است که ایرانیان بر گردن خویش می‌آویختند.

نویسنده در ادامه پژوهش خود تبار کرواتها را به مادها و دشت‌کاران آن دوران می‌رساند که برای جلوگیری از گزند سرما، از شال گردان دراز ابریشمی استفاده می‌کردند.

پژوهشگر، آنگاه به دورانی می‌رسد که بزرگان و فرماندهان ایرانی «بته و جقه» را برگزیدند که به شکل «سَرو» سرخم کرده بود به نشانه آنکه با همه ثروت و عزت، در برابر مردم فروتن هستند. آقای دادخواه، آنگاه به دوران مأمون عباسی اشاره می‌کند که این «شال» را «زُِنّار» نامیدند که بایستی پیروان ادیان زرتشتی و مسیحی و یهودی هر کدام با رنگ خاصی که آنان را متمایز می‌کند آنرا برکمر ببندند.

پژوهشگر ارجمند، آنگاه به سنگ نگاره‌ها و پیکره‌های قبل از اسلام اشاراتی دارد و آنگاه باز به دوران مأمون بر می‌گردد که به دستور او، عده‌ای از ایرانیان به کرواسی کوچ کردند و به بافتن و دوختن لباسهای گوناگون از جمله پارچه گردن آویز ابریشمی- کره‌آت ـ روی آوردند و به نام «کروواتی» یعنی کسانی که پیشه و کارشان بافتن پارچه‌های گره‌دار است مشهور شدند که طبق نقل مورخان، لباسهای اینان شبیه لباسهای رائج در امپراتوری ایران باستان بوده است.

نویسنده در پایان بحث خود به این مطلب اشاره دارد که اگر پوشیدن کراوات حرام بود، مراجع تقلید صریحاً به حرمت آن فتوا می‌دادند و آنگاه از دکتر ابوالقاسم گرجی ـ که او را با لقب آیت‌الله وصف می‌کند ـ نام می‌برد که همراه دکتر سیدجعفر شهیدی تغییر لباس دادند و با کراوات در مسجد دانشگاه نماز می‌خواندند.

وی از مرحوم ابوالفضل همائی برادر مرحوم جلال‌الدین همائی که از روشنفکران متدین اصفهان بود، نقل می‌کند که در دهه 40 با کراوات پشت سر مرحوم آیت‌الله حاج شیخ مهدی نجفی در مسجد شاه اصفهان نماز می‌خواند و چون پاره‌ای از عوام عیب‌جو پیش آقای نجفی از پوشش کراوات او گله کردند. مرحوم آقای نجفی پرسید: این پارچه پاک است یا نه؟ گفتند پاک است. گفت: «صدتایش را بزند، چه عیبی دارد؟»

نگارنده این سطور نیز در مورد کراوات خاطره‌ای دارد مشابه نقل آقای دادخواه از آقای نجفی اصفهانی و آن خاطره‌ای است که مرحوم دکتر محمود بروجردی داماد امام خمینی برای حقیر نقل کرد: او که از خانواده‌های روحانی قم و جوانی خوش پوش بوده، هم ریش می‌تراشیده و هم کراوات می زده است. وقتی می‌خواسته به خواستگاری دختر امام خمینی برود، در حال تردید بوده که آیا حاج آقا روح‌الله با ازدواج دخترش با یک جوان ریش تراشیده کراواتی موافقت می‌کند یا نه؟ مرحوم بروجردی می‌گفت: من اهل تظاهر و ریا نبودم و نمی‌خواستم شکل عوض کنم. با همان ریش تراشیده و کراوات برای خواستگاری به منزل حاج آقا رفتم. حاج آقا که احساس کرد من از نظر پوشش و ژست با ریش تراشیده و کراوات، شک دارم که ایشان با ازدواج من با دخترشان موافقت کنند گفتند: آقا محمود! من به لباس پوشیدن شما کاری ندارم ولی مراقب نمازتان باشید… و من در یکی از یادداشت‌های روزنامه اطلاعات که از این خاطره یاد کردم، از دو نفر دیگر یاد کردم که تا آخر، مقید بودند کراوات بزنند مرحوم ایرج افشار که به رحمت خدا رفته، و دیگری مهندس علی‌اکبر معین‌فر وزیر نفت دولت موقت مرحوم مهندس بازرگان که عمرش دراز باد…

در پایان لازم می‌دانم انگیزه «اخلاقی» خودم را برای نوشتن این یادداشت به عرض خوانندگان ارجمند برسانم و آن این است که جناب دکتر محمدعلی دادخواه مرا مورد لطف و مرحمت قرار دادند و پس از تلفن دو اثر پژوهشی خودشان را برای من و آقای دعایی مرحمت فرمودند. یکی «نوروز و فلسفه هفت‌سین» و دیگری «کراوات پوشینه ایرانی» و من برای ادای سپاس و قدرشناسی از پژوهش گرانمایه ایشان به این نگارش مبادرت ورزیدم تا به قول خودم یک گام میلیمتری در راه آرمان «آشتی ملی» برداشته باشم چرا که به پندار من تنها راه حل مشکلات 35 ساله انقلاب «آشتی ملی» است…

پی نویس

1ـ دکتر دادخواه خود را «حقوق‌بان»‌ نامیده است.




تاریخ : پنج شنبه 92/12/15 | 10:57 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر


دیدگاه امام خمینی درباره نقش نظامیان در حفظ انقلاب و نظام

به مناسبت 19 بهمن، روز نیروی هوایی

اشاره

حفظ انقلاب و نظام به چیست؟ در پاسخ این پرسش نظرات مختلفی وجود دارد. عده ای هم معتقدند وجود نظامیان مقتدر و مسلح به سلاح روز؛ اعم ارتش و سپاه و بسیج و... به همراه وفاداری مطلق آنان به نظام و سران نظام و تحت فرماندهی واحد بودن و... از جمله ابزارهای حفظ انقلاب و نظام است. به ویژه قوای مسلحی که تجربه 8 سال جنگ تمام عیار را با خود همراه داشته و به لحاظ توان و وفاداری و اطاعت امتحانشان را پس داده اند. در همین راستا بعضی از صاحب نظران حتی دادن قدرت مالی و اقتصادی به قوای مسلح را تجویز کرده و حضور آنان در عرصه سیاست را جایز و گاه لازم می دانند. دیدگاه امام خمینی در این باره چیست؟ این یادداشت کوتاه در پی پاسخگویی به این نوع پرسش ها از دیدگاه امام خمینی است.

مقدمه

انقلاب اسلامی ایران در فضا و شرایطی به پیروزی رسید که رژیم پهلوی در ابعاد سیاسی، اقـتـصادی، نظامی و حمایت های بین المللی از قدرت بالایی برخوردار بود. کشور نه دچـار قحطی و ورشکستگی اقتصادی بود و نه درگیر جنگی که توان آن را نابود سازد. ارتـش و دیگر قوای نظامی مـجـهـز بـه مـدرن تـریـن سـلاح هـا بـه هـمـراه وفـاداری کامل نسبت به محمدرضا پهلوی بود. حمایت های همه جانبه آمریکا، انگلیس و حتی شوروی و چـیـن از شـاه و افزایش درآمد کشور بر اثر بالا رفتن قیمت نفت، همه شرایط از وضعیت مساعد رژیم پـهـلوی خـبـر مـی داد. بـا وجـود ایـن کشوری که جزیره ثبات در خاور میانه لقب گرفته بـود، بـا نـهضت اسلامی به رهبری امام خمینی که دارای هیچ نیروی نظامی و کادر اداری و توان مالی و... نبود، متلاطم شد و در نهایت انقلاب به پیروزی رسید و همه را به تعجب واداشت.

حال باید دید چرا با وجود موقعیت بسیار مساعد رژیم پـهـلوی به ویژه به لحاظ نظامی و ارتش تا بن دندان مسلح و با آن همه تجهیزات به روز دنیا از کنترل انقلاب اسلامی ایران عاجز ماند؟

واقعاً چرا قوای نظامی رژیم پهلوی که به لحاظ کمی و کیفی در منطقه ممتاز بود و در جهان نیز از بهترین ها! در برابر مردمی با دستان خالی آنگونه ناکارآمد شد؟

مـهـم تـریـن ابـزار قـدرت رژیـم پهلوی ابزار نظامی بود، نیروهای مسلح ایران مرکب از نیروی هوایی، زمینی، دریایی، سازمان گارد شاهنشاهی، ژاندارمری و شهربانی بود. از طـریـق کـارهـای فـرهـنـگـی و تـبـلیـغـی، بـا تلقین شعارهایی نظیر خدا، شاه ، میهن و تـخـصیص بودجه هنگفت به نیروهای مسلح و تأمین زندگی افسران ارتش تلاش می شد تا آنان به محمدرضا پهلوی وفادار بمانند. شخص شاه به نیروهای مسلح عنایت ویژه ای داشـت و سـهـم نـیـروهـای مـسـلح از بـودجـه سـالیـانـه کـشـور در طول سلطنت محمدرضا پهلوی نسبت به دیگر وزارت خانه ها و نهادها بالاترین بود. سالهای پایانی رژیم تـعداد پرسنل قوای نظامی و انتظامی نسبت به قبل چندین برابر شده بود. سابقه کودتای سوم اسفند 1299 را کـه رضـاشـاه بـه قـدرت رسید و کودتای 28 مرداد 1332 را که محمدرضا شاه به قدرت برگشت و سرکوب جنبش ظفار کشور عمان را در پرونده کاری خود داشت.

در طول سال های 1341 تا 1357 نیز نقش ارتش شاهنشاهی و دیگر مراکز نظامی و امنیتی روشن است؛ سـرکـوبـی تـظـاهـرات 15 خـرداد 42 و 17 شـهـریـور 1357 و 19 دی 1356 و سرکوبی تظاهرات سایر شهرستانها؛ قـابـل ذکـر اسـت کـه شـاه بـرای کـنـتـرل ارتـش از یک پلیس سری نیز بنام سازمان شـاهـنـشـاهـی و رکـن 2 که مستقیماً زیر نظر خودش بود اسـتـفـاده می کرد. لذا ارتش مهمترین وظیفه اش حفظ و تضمین ادامه حیات رژیم پهلوی بود. پس چرا نتوانست به وظیفه اش عمل نماید و...؟

بررسی پاسخ حضرت امام به این پرسشها

صاحبنظران در تعریف یک کشور مستقل گفته اند: کشوری است که در یک سرزمین مشخص دارای حاکمیت معین با جمعیت و ملت پایدار. یعنی سه رکن اصلی و اساسی یک کشور؛ سرزمین، ملت و حکومت می باشد. هر کدام از این سه رکن وجود خارجی و عینی نداشته باشد، وجود کشور نیز معنا پیدا نمی کند. وجود دیگر شریان های حیاتی کشور و یک حکومت، نهادها، سازمان ها و... همه به این سه رکن برگشت دارند، حتی وجود قوای نظامی و ارتش و سپاه و... هیچکدام هم ردیف این سه رکن نبوده و نیستند. با این توضیح حضرت امام پاسخ سؤالات فوق را می دهند:

از دیدگاه ایشان قوای مسلح هرچقدر هم به لحاظ کمی و کیفی بالا باشند و قدرتمند، اگر پشتیبانی ملت را نداشته باشند، توان هیچ کاری را نخواهند داشت. لذا می فرمایند:

«ملت مى رود سراغ فرهنگش، یک فرهنگ فلج؛ یک فرهنگى که از آن هیچ کار نمى آید و نمى تواند یک نقش صحیحى داشته باشد در ملت. مى رود سراغ ارتشش، مى بیند که یک ارتشى است که انگل است... تحت فرمان ملت نیست، براى ملت نیست، به نفع ملت نیست. همه قوایشان را روى هم گذاشتند براى کوبیدن این ملت، به امر شاه و به امر دستگاههاى بالاتر... و شاه را مى خواهند با همه جنایتش نگه دارند.» (صحیفه امام، ج‏4، ص 135)

پس می بینیم که نیروی مسلحی که با ملت و در خدمت ملت و به نفع ملت نباشد، ولو در خدمت حکومت و کشور باشد، از نظر امام «انگل» است. چون همه توان و قوایشان به امر شاه برای کوبیدن ملت است.

و در جای دیگر تأکید می کنند:

«ارتشْ ارتش ما نیست! ارتش استقلال ندارد... بر خلاف آن چیزى که ملت مى خواهد. ملت مى گوید.» (صحیفه امام، ج‏5، ص 49)

حضرت امام ارتش زمان شاه را ضمن اینکه از قوی ترین و بهترین بازوان قدرت رژیم می داند، اما به لحاظ عدم حمایت مردمی و بجای در خدمت مردم بودن، در برابر مردم و در خدمت شاه و بیگانگان بود، مورد سرزنش قرار داده و می فرماید:

«این ارتش که در رأس همه [قدرت‏] هاست نسبت به مقاصد شاه و همیشه به این ارتش مى نازد، این ارتشش که این طور است نه در خدمت مردم [و]، ملت است، و در خدمت امریکاست؛ براى اینکه منافع او را [تأمین کند] مى کُشد ملت خودش را که منافع او ... تحقق پیدا بکند!» (صحیفه امام، ج‏5، ص 51)

با اوجگیری انقلاب و پیوستن گام به گام ارتش و دیگر قوای مسلح به مردم حضرت امام در پیامی به نیروهای مسلح و ارتش شاهنشاهی جدایی قوای مسلح از مردم را موجب تزلزل آنها دانسته و توصیه به نزدیکی به هم و وحدت می کنند:

«مى بینید که الآن شماها وقتى در آغوش مردم مى روید، با کمال خوشرویى و کمال رأفت، با شما رفتار مى کنند، براى شما شعار مى دهند، براى ارتش شعار مى دهند. و این بهترین چیزى [است‏] که براى یک ملتى است که این استقلال یک ملتى را حفظ مى کند، که همه قوا با هم باشند. این طور نباشد که ملت خودش را از [شما] جدا ببیند، از قواى انتظامى جدا ببیند، قواى انتظامى هم خودش را از مردم جدا ببیند. این جداییها اسباب این مى شود که تزلزل پیدا بشود. و هر چه با هم مجتمعتر باشید، طمأنینه بیشتر حاصل مى شود، و به مقصد زودتر مى رسید.» (صحیفه امام، ج‏11، ص 44)

نقش نظامیان پس از انقلاب در حفظ نظام و انقلاب

از دیدگاه حضرت امام حفظ پیروزى به دست آمده، از اصل آن‏ دشوارتر است. در همین زمینه می فرماید: «بدانید که حفظ یک پیروزى مشکلتر است از پیروزى به دست آوردن، کشورگشایى از حفظ کشور آسانتر است. الآن ما در مشکل حفظ نظام جمهورى اسلامى هستیم، یعنى آن مرحله اول که پیروزى ابتدایى بود گذشت و پیروز شدید بحمد اللَّه، لکن بقاى این پیروزى و بقاى این دستاوردهایى که شما به دستتان آمد، امروز مشکل‏تر از خود آن پیروزى است که به دستتان آمد، نگهداریش مشکل است. باید همه کوشش کنید که این چیزى که به دست آوردید نگه دارید.» (صحیفه امام، ج‏18، ص 281)

حال عامل و قدرت اصلی حفظ این دست آورد بزرگ چیست؟ داشتن نیروی های مسلح مقتدر و و بزرگ؟ به دست آوردن تجهیزات پیشرفته و مدرن نظامی روز؟ در اختیار گرفتن انرژی و صلاح هسته ای؟ و...

با بررسی نظرات حضرت امام که با یک جستجوی گذری در آثار ایشان می توان بدان دست یافت، تشکیل سپاه و ارتش و بسیج و... در حد متعارف از ضروریات کشور است. ایشان وجود نیروی نظامی مقتدر و منظم و مجهز به پیشرفته ترین سلاح روز برای حفظ و اقتدار نظام و کشور ضروری می دانند، اما آن را عامل اصلی و درجه یک حفظ انقلاب و نظام نمی دانند. از نظر امام حفظ انقلاب و کشور با قوای مسلح، به شرط اینکه حمایت و رضایت ملت را به همراه داشته باشند ممکن است والا آنها نه کشور و نظام و انقلاب را می توانند حفظ و حراست نمایند و نه خودشان را! لذا حضرت امام به آنان توصیه می کنند:

«شما حیثیت مملکت ما را خودتان باید حفظ کنید؛ و حفظش به این است که نظام را حفظ کنید و آن چیزى که در قانون نظام است شما باید حفظ بکنید. و ما پشتیبان شما و شما پشتیبان ما باشید و ملت پشتیبان همه باشد.» (صحیفه امام، ج‏7، ص 25)

و در سخنرانى در جمع پرسنل ژاندارمرى و نیروى انتظامى می فرماید:

«قواى انتظامى بیدار باشند که بین آنها و ملت جدایى نیفتد... ما همه از شما هستیم و شما از ما. و همه پاسداران اسلام و همه برادر. مثل زمان طاغوت نیست که بین ما و شما را جدایى انداختند. اجانب بودند که مى خواستند قواى انتظامى از ملت جدا [باشند]. مردم را از قواى انتظامى مى ترساندند. قواى انتظامى از ماست؛ نباید ما از آنها بترسیم و نباید آنها از ما. هیچ هراسى در کار نیست، برادر هستیم؛ برادرها از هم نمى ترسند، همه در خدمت هم هستند ما همه در خدمت اسلام.» (صحیفه امام، ج‏7، ص 87)




تاریخ : شنبه 92/11/19 | 10:13 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر

«توهین و تهمت» ابزاری شیطانی، برای مقابله با مخالفان سیاسی!

نگاهی به مقاله توهین آمیز 17 دی ماه سال 56 روزنامه اطلاعات به امام خمینی

اشاره

در روزنامه اطلاعات 17 دی ماه 2536 شاهنشاهی (1356 ش)، شماره 15506، ص 7، درج مقاله کوتاهی با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به نام «احمد رشیدی مطلق» باعث شعله ورشدن مجدد جرقه های انقلاب و در نهایت پیروزی آن شد. در این مقاله توهین و تهمت های ناروایی به روحانیت تشیع به ویژه امام خمینی داده بودند که هم در تبعید بود و هم کمتر از دو ماه از شهادت فرزند ارشدش حاج آقا مصطفی نمی گذشت. در این یادداشت ضمن اشاره و بازخوانی نکات برجسته مقاله مذکور، در پی پاسخ به این پرسش هستم که: چنین مقاله توهین آمیز و پر از تهمت و افترا از جانب رژیم پهلوی اتفاقی و ندانسته بوده، یا این که! مسبوق به سابقه و جزو سیاست های شیطانی رژیم پهلوی بود.

نگاهی به متن مقاله

در مقاله‌‌ یاد شده‌ به‌ روحانیت، به ویژه امام خمینی‌ به‌ گونه ای‌ کینه توزانه‌ و بیمارگونه‌ حمله‌ شده‌ و روحانیت را استعمارگر و آنها را با کشور استعمارگر شوروی سابق یکی دانسته و آورده بود: «استعمار، سرخ و سیاهش، کهنه و نویش روح تجاوز و تسلط و چپاول دارد و با این که خصوصیت ذاتى آنها همانند است.» همچنین با «بلواى شوم» دانستن قیام 15 خرداد سال 42، روحانیون انقلابی و مبارز را با اراذل و اوباش مقایسه کرده و همه را با عناوین «روضه خوان و چاقوکش» مورد خطاب قرار می دهد.

از رهبر نهضت، امام خمینی با عناوین «مردی ماجراجو ولی بی اعتقاد و وابسته‌ و سرسپرده به مراکز استعماری و به خصوص‌ جاه طلب» یاد شده‌ و او را «مردی که سابقه اش مجهول بود و به قشری ترین و مرتجع ترین عوامل استعمار وابسته بود و چون در میان روحانیون عالی مقام کشور، با همه حمایت های خاص موقعیتی به دست نیاورده بود، در پی فرصت می گشت که به هر قیمتی هست خود را وارد ماجراهای سیاسی کند و اسم و شهرتی پیدا کند» نام می برد و در ادامه نیز تهمت های ناروا و ناجوانمردانه دیگری به حضرت امام نسبت می دهد. از جمله:

ـ «روح اللّه‏ خمینى عامل مناسب برای ارتجاع سرخ و سیاه»

ـ «عامل واقعه ننگین روز پانزده خرداد»

ـ «روح اللّه‏ خمینى معروف به سید هندى...»

ـ «او در جوانى اشعار عاشقانه می سروده و...»

ـ «غائله ساز پانزده خرداد...»

ـ امام خمینی را در ارتباط با کشورهای خارجی عرب دانسته و نوشته: «فاش شد که یک ماجراجوى عرب به نام (محمد توفیق القیسى) با یک چمدان محتوى ده میلیون ریال پول نقد در فرودگاه مهرآباد دستگیر شده که قرار بود این پول در اختیار...»

بررسی و برداشت

برخی پژوهشگران و پژوهندگان چاپ و انتشار این مقاله در شرایط آن روز کشور را به مثابه نخستین جرقه در انبار باروت نظام شاهنشاهی ارزیابی می کنند، «باری روبین» در این زمینه می گوید: «اولین جرقه‌ انقلاب روز نهم ژانویه سال 1978 [17 دی ماه 1356 ش] فقط هشت روز پس از عزیمت کارتر از ایران روشن شد. این جرقه، مقاله توهین آمیزی بود که به دستور داریوش همایون وزیر اطلاعات وقت، علیه آیت الله خمینی در یکی از روزنامه های مهم تهران منتشر شد.»

حال سؤال این است: آیا این اقدام یک اشتباه تاکتیکی و اتفاقی رژیم پهلوی بود یا توسل به تهمت و توهین و دروغ و ناسزا برای از صحنه خارج کردن مخالفان سیاسی، به ویژه امام خمینی یک سیاست دائمی و مسبوق به سابقه رژیم شاه بود؟

در پاسخ به پرسش مذکور باید خاطر نشان کرد، همواره یکی از مهم ترین دغدغه های هر حکومتی، مخالفان و دشمنان آن بوده است، اما نوع برخورد و مقابله با آنان در هر حکومت و نظامی متفاوت است. می توان گفت استفاده از سیاست تهمت و افترا نسبت به مخالفان فکری و سیاسی و توسل به دروغ و دشنام و ناسزا برای بیرون راندن حریف و رقیب از صحنه جزو ذات حکومت های استبدادی و مطلقه و احزاب و گروه های مطلق نگر و معتقد به تک صدایی می باشد.

اگر به تاریخ صدر اسلام هم مراجعه شود خواهیم دید سیره پیامبر اسلام(ص) اینگونه نبوده که مخالف و حریف سیاسی را به هر حیله و سیاستی بتوان مغلوب کرد. روش و سیره آن بزرگوار بر محور جوانمردی و دوری از سلاح تهمت و افترا و عدم نسبت دروغ به دشمنان و مخالفان بود.

امام علی(ع) در نگرش سیاسی خود که ریشه در اصول و اعتقادات فوق داشت به آزادی و اندیشه باطل مخالفان خود احترام می گذاشت و هیچ گاه به توهین و هتک حرمت و ناسزا و نسبت دروغ به آنان دادن متوسل نمی شد و در سخت ترین و بحرانی ترین شرایط مثل جنگ نیز به اصول اخلاقی پای بند بود.

یکی از اهداف علی(ع) در دوران حکومتش این بود که سطح فکر و معرفت مردم افزایش یابد و آنان مسائل را با اندیشه، تعقل، تأمل و استدلال بفهمند و درک کنند. دشنام و توهین از جمله مواردی است که باب تفکر و تعقل را مسدود می کند و کسانی که به دشنام و توهین متوسل می شوند، از کم خردی و ضعف استدلال و منطق خود پرده برمی دارند. در جنگ صفین، حضرت شنید که گروهی از یارانش به معاویه و شامیان دشنام می گویند و توهین می کنند؛ آنان را از این کار منع کرد و فرمود: من خوش ندارم شما دشنامگو باشید، به جای دشنام بگویید خدایا! ما و ایشان را از کشته شدن برهان و میان ما و ایشان سازش قرار گردان و از گمراهی شان به راه راست برسان، تا آن که حق را نمی داند بشناسد و آن که برای دشمنی می رود و بدان آزمند است بازایستد.

خوارج مهم ترین و تندروترین گروه مخالف امام بودند. اینان بر ضد امام علی(ع) به جوسازی و شایعه پراکنی می پرداختند؛ در انظار عمومی به حضرت اهانت می کردند؛ در نماز جماعت امام اخلال ایجاد می کردند و سخنرانی های حضرت علی(ع) را به هم می زدند. کینه خود را از هر راهی ابراز می کردند و برای مبارزه با حکومت آن حضرت جلسات علنی و سرّی فراوانی تشکیل می دادند. در مقابل این حرکات توهین آمیز و گاه خطرناک و تهدیدآمیز، آن حضرت هیچ واکنش خشونت آمیز و حتی قانونی ای برای دستگیری و مقابله با آنان انجام نمی داد و سهمیه آنان را از بیت المال می پرداخت.

احترام به اندیشه و آزادی مخالفان، عدم تعرض به توهین کنندگان، نفی خشونت و خونریزی و پای بندی به اخلاق در جنگ و برخورد با دشمن و مخالفان عقیدتی و سیاسی، درسیره نظری و عملی دیگر ائمه اطهار (س) نیز کاملاً مشهود است.

پس از شهادت امام علی(ع) معاویه برای درهم کوبیدن جبهه امام حسن(ع) گاه به امام علی(ع) توهین می کرد و تهمت می زد و گاه به خود حضرت در قالبها و شکلهای مختلف توهین و ناسزا رواداشته و سیاست شیطانی به کار می برد و دیگران را هم به این کار تشویق می کرد. صفحات تاریخ پوشیده از این نوع رفتارهای بنی امیه ای هست، اما ائمه اطهار(ع) هیچ وقت توصیه به این روش نکرده و پیروان را از به کارگیری آن منع می کردند.

با مطالعه تاریخ معاصر کشورمان می بینیم در مقاطع مختلف تاریخی و وقایع و حوادث پیش آمده، رژیم مستبد و دیکتاتور پهلوی برای غلبه بر مخالفان و خلع سلاح رقیبان سیاسی خود متوسل به تهمت و افترا و دروغ و ناسزا می شد.

پس از مخالفت های حضرت امام با اقدامات غیر قانونی و خلاف شرع رژیم پهلوى، به ویژه بعداز قیام 15 خرداد که یاد و نام امام خمینى در میان مردم مسلمان ایران همواره گسترش یافت، شاه و سران رژیم به بیم و هراس افتادند. هر از چندگاه دست به کار جعل شایعات و اکاذیب علیه امام مى شدند و تلاش می کردند با توهین و افترا به حضرت امام و انقلابیون آنان را در نزد افکار عمومی تضییع و مطرود نماید. در اسناد به جای مانده از ساواک به موارد بسیاری برمی خوریم که مراکز و سازمان های اطلاعاتی رژیم با توسل به همین روش ها خواستند حضرت امام و انقلابیون را نزد مردم بدنام کنند. بهمن سال 1350، آنگاه که رساله عملیه امام به ایران رسید و در آن قوانین ضداسلامى رژیم و از جمله قانونى با عنوان «حمایت از خانواده» مورد تنقید قرار گرفته بود، در سندی آمده است، ساواک با تصور این که مردم ایران با چنین قوانینى موافق هستند و به منظور شوراندن افکار عمومى علیه امام با طرح شایعات و جعل اکاذیب و نیز تنظیم مقاله اى، مقابله با نظرات امام خمینى را در دستور کار خود قرار مى دهد. در این سند پس ارائه گزارش و تحلیل، رئیس وقت ساواک در ذیل گزارش مزبور پى نوشت می کند:

1 ـ مى شود مقاله اى تهیه کرد بر علیه این کتاب و مطالب او را تشریح کرد و او را مفتضح کرد.

2 ـ قابل درج در روزنامه.

همین روال و سیاست شیطانی در سال های مختلف حکومت رژیم شاه ادامه داشت؛ مثل سوء استفاده از جریان کتاب شهید جاوید یا دکتر علی شریعتی برای تهمت زدن و دروغ بستن به روحانیت مبارز و طرفداران حضرت امام. تا رسید به دی ماه 1356 و باز به‌ حسب‌ گزارشات‌ موجود به‌ دستور شاه،‌ مقاله ای‌ در روزنامه‌‌ اطلاعات‌ چاپ‌ شد که‌ در آن‌ به‌ شدت‌ به‌ امام‌ خمینی‌ حمله‌ و توهین‌ شده‌ بود.

روزنامه اطلاعات 17 دی 56 ماه که بر پیشخان روزنامه فروشیها ظاهر شد، خشم مردم را برانگیخت. هنوز چند روز از نمایش ضیافت کارتر، رئیس جمهور آمریکا که شاه به افتخار حضور او در ایران برپا داشته بود و از ایران به عنوان «جزیره ثبات» یاد می کرد، نگذشته بود که جزیره ثبات به آتشفشانی فعال بدل شد. گدازه هایی که از دهانه آتشفشان به بیرون پرتاب می شد دمادم بر نگرانیهای رژیم می افزود. بحرانها، یکی پس از دیگری، از راه می رسیدند؛ دو روز بعد، قیام 19 دی مردم قم رقم خورد و... به گونه ای که تغییر دولتها چاره کار نبود. در سالگرد انتشار این مقاله که شاه در نطق معروفش تظاهر به شنیدن «پیام انقلاب مردم» کرد، باز فایده نداشت و مکر و حیله شاه و دیگر سران دیگر کارساز نبود و ره به جایی نبرد.

صرفنظر از تحلیلگران وقایع سیاسی، دولتمردان و حتی نظامیان حکومت پهلوی نیز بر این باور بودند که چاپ و انتشار مقاله 17 دی را می توان نقطه عطفی در آغاز اعتراضات و مخالفتهای مردم دانست. سپهبد صمدیان پور، رئیس شهربانی کل کشور در جلسه‌ مورخ 16 شهریور 1357 شورای امنیت ملی و هیأت دولت اظهار می دارد: «ریشه این ناراحتیهایی که ما داریم از 17 دی سال گذشته شروع شد.»

 




تاریخ : شنبه 92/10/14 | 1:13 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر