آقای حسن روحانی همان اول کار یکباره گفت: حسن روحانی معجزه قرن نیست و اتصال ویژهای به آسمان ندارد. خب این یعنی چی؟ حرف غیرکارشناسی همین است دیگر. ما از وقتی زبان باز کردیم، داریم میگوییم مشکل این است که سیاستهای کلان رییس به رییس عوض میشود، همین است دیگر. باباجان، حسنجان، هشتسال چیز کمی نیست. بچه بود، الان رفته بود کلاس دوم. نوشیدنی آسمانی مدنظر حافظ بود، الان هفت، هشتساله بود و سرش دعوا میشد بین عرفا و دستاندرکاران. بعد شما آمدهای و یکباره میگویی حسن روحانی معجزه قرن نیست؟ معجزه قرن نیست؟ پس چی است؟ الان نمیگویی چشم خارجیها به این است که ما یک حرکت محیرالعقول دیگر به جهان معرفی کنیم؟ آیا به اینها فکر کردی؟ آیا میدانی اگر بگویی من معجزه نیستم، تلویزیونهای خارجی برای گرفتن فیلمت صف نمیکشند؟ و روی جلد تایم نمیروی؟ آیا به اینها فکر کردی؟ د نکردی. داری ضربه میزنی به موقعیت ایران در جهان. تنها برنامهای که با برنامه «اوپرا» و «امریکن گاتتلنت» رقابت کرده، سخنرانی و مصاحبه معجزه سابق بود. داری چیکار میکنی حسن؟ کتاب نمیخوانی، نه؟ چطور با یک سخنرانی ساده، یک کتاب مستدل درباره «معجزه قرن» را میتوانی نادیده بگیری؟ بعد برگشتی و میگویی اتصال ویژهای به آسمان نداری؟ این حرف است؟ یعنی الان دوران اتصالات تمام شد؟ برق را قطع کردند؟ یا سیم را کشیدند؟ یعنی اتصال نداری، تشعشعات نورانی و هالهای هم رفت هوا؟ مگه میشه؟ داری چیکار میکنی؟ ما عادت کردیم. عادت. هشتسال کم نیست. من دوست دارم تلویزیون را که روشن میکنم با صندلیهای خالی سازمان ملل روبهرو شوم. دوست دارم باز زنگ بزنم به پیکموتوری، لولو بیاید و چیزمیزها را با خودش ببرد و برساند به مقصد. دوران لولوها نباید تمام شود. دیپلماسی آبرو بریز همونجا هنوز جواب میدهد. نکن این کارها را. اتصالات، معادلات و احوالات این قوم را بهم نزن. من عادت کردم. ما عادت کردیم. با این کارها که میکنی نمیشود. چی را میخواهی درست کنی؟ هر کاری میکنی بکن حسن، ولی ما چی؟ ما چیکارهحسنبک هستیم؟ فکر ما باش. ما معتاد دیپلماسی دیگری هستیم. بازی را بهم نریز. مشکلات اقتصاد حق با توست، اما یادت باشد شکم مردم گرسنه بود اما دل مردم خوش بود. دلخوشیها را نگیر. خیلی ممنون. بای.
پوریا عالمی ـ روزنامه شرق
مرحوم احمد توانا که شاگرد شهید مطهری بود، پس از گرفتن مدرک دکترا، در مدرسه راهنمایی معلم ادبیات شده بود؛ حتی پس از انقلاب، لباس روحانیت را هم ترک کرد و شد یک معلم معمولی دبیرستانهای تهران که درس ادبیات و دینی و انشا میداد. از او پرسیدند که آقای دکتر، شما یک مجتهد و آیت الله هستید که میتوانید در کنار رهبران انقلاب جایگاهی داشته باشید؛ پس چرا به جایگاه کنونی بسنده کرده اید؟ و او متواضعانه پاسخ داد که: آقایان در دروازه بهشت ایستادهاند. من ترجیح میدهم در دروازه جهنم بایستم. آنها میخواهند مردم را به بهشت ببرند و من مراقبم به جهنم نروند و ما آخر خط میایستیم.
چند وقتیه که یه شعر با مایه های طنز اجتماعی سیاسی، از آقای کاوه جوادی تو دنیای مجازی منتشر شده؛ که متن آن را در اینجا قرار می دم. اما خداییش اگه اصل کلیپ رو خودتون ببینید و بشنوید خیلی باحال تره و معتقدم که اجرای خود شاعر، پیام های بسیار بیشتری نسبت به متن رو منتقل می کنه. البته می دونید که لینک این کلیپ توی یوتیوب فیلتره پس ... (کلیک کنید)
آشیخ حسن حرفی دارم،
اگر که گوش بدی به من
یه باغی توی پاستوره،
که مهموناش میان میرن
تموم باغ پاستورُو هشت ساله که کودش دادن
بیا و تخم گل بپاش، گل به سر وطن بزن
چشم همه به دستته، پیر و جوون و مرد و و زن
(بپا دلا رو نشکنی، خیلی خطرناکه حسن )
نگی گرونی به تو چه، نگی تورم به تو چه
نگی که هرکی رفته تو خوشه ی سوم به توچه
نگی که نرخ برق و آب و نون و گندم به تو چه
نگی که گشنه موندنِ تمام مردم به تو چه
نگی توی محل ما ارزونیه برای من
(بپا دلا رو نشکنی، خیلی خطرناکه حسن )
تو دور چهار ساله ی تو
رئیس مجلسِ مالی، رئیس جمهور پرو،
نخست وزیر سومالی، یه اسقفی تو واتیکان،
کاهن پیر نپالی، یک نفر از مجمع تشخیص کره شمالی
مُرد اگه، واسه تسلیت مادرشو بغل نزن
( بپا دلا رو نشکنی، خیلی خطرناکه حسن )
اگه یه وقت رفتی سفر، چه خارجی چه داخلی
زیادی با خودت نبر، چه همکاری، چه فامیلی
اگه یه وقت حرف میزنی چه روی مبل چه صندلی
حرفای ناجور نزنی چه از لولو چه از لیلی
به وعده هات پشت نکنی، چه با عمل چه با سخن
(بپا دلا رو نشکنی، خیلی خطرناکه حسن )
فکر نکنی همه باید صف بکشند پشت درت
فکر نکنی از صبح تا ظهر باید بشند منتظرت
فکر نکنی فرشته ها همش میان دور و برت
فکر نکنی مقدسی، هاله نبینی رو سرت
ترسیده چشما به خدا، فکر نکنی اینا خُلن
(بپا دلا رو نشکنی، خیلی خطرناکه حسن )
دیروز دادم به دست تو تمام آب و گِلمو
شوخی و جدی گفتمش همینجا حرف دلمو
تو راه مردم باشی اینجا میشنوی ایولمو
اما ازش دور نشی و سر نبری حوصلمو
خلاصه از ما گفتنه نگی کسی نگفت به من
(بپا دلا رو نشکنی، خیلی خطرناکه حسن )
این مجموعه تصاویر به درخواست برادر ارجمند جناب آقای عباسی انتخاب شده است؛ تا یادمان نرود که خدا فقط خدای آدمهای با ظاهر مذهبی نیست.
بهشت زهرا
زندان رجایی شهر
زندان بندر عباس
مصلای تهران
خانه هنرمندان
آزاد
بانوی محجبه ای در یکی از سوپرمارکتهای زنجیرهای در فرانسه خرید میکرد؛ خریدش که تموم شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندقدار یک خانم بیحجاب و اصالتاً عرب بود.
صندوقدار نگاهی از روی تمسخر بهش انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را میگرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت. اما خانم باحجاب که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمیگفت و این باعث میشد صندوقدار بیشتر عصبانی بشه! بالاخره صندوقدار طاقت نیاورد و گفت: «ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم؛ این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ! اگه میخوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور میخوای زندگی کن!»
خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی به صندقدار کرد… روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوقدار که از دیدن چهره اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده بود گفت: «من جد اندر جد فرانسوی هستم…این دین من است. اینجا وطنم… شما دینتون را فروختید و ما خریدیم.
برادر گرامی جناب آقای رضا تاران در وبسایت «نامه های حوزوی» باز هم مطلب قشنگی را ارائه کرده است که امیدوارم بازنشر آن برای خوانندگان وبلاگ کمیل نیز مفید و جذاب باشد:
گویند چند نفری از متشرعین در باب ذبح شرعی اختلاف داشتند محضر عالمی شرفیاب شدند و مسئله خود را با عالم درمیان گذاشتند، آن عالم گفت: اگر اوداج اربعه منقطع شود فحلال و الا فحرام، مخاطبین که معنای این کلمات را متوجه نمی شدند به یکدیگر گفتند: حاج آقا فعلا قرآن میخواند بهتر است برویم و بعدا می آییم.
همین اول کار گفته باشم که منظورم این نیست که بگم دلیل اصلی فاصله گرفتن برخی از مردم از روحانی ها سبک صحبت کردن طلبه هاست، یا اینکه نمیخوام بگم که فهم کردن یکدیگر فقط از طریق الفاظ اتفاق میفته و اگر یه طلبه ای از این الفاظ امروزی استفاده کنه اما منطق نداشته باشه مردم حرفشو قبول میکنن نه بحث اینا نیست میخوام بگم که استفاده از کلمات عرف جامعه در ارتباط گیری نقش داره همین.
حساب کنید یه نفر از آدمهای ششصد سال پیش زنده شده و شما دارین باهاش حرف میزنید بنظرم فهم زبان هم خیلی سخته، ممکنه کلماتی را بکار ببره که امروزه کسی از اون کلمات استفاده نمیکنه برای همین شما باید برای فهم چند جمله، کلی انرژی و وقت بذارین تا بتونید منظور این شخص را متوجه بشید. حالا بماند اینکه آیا میشه همدیگر را فهمید و درک کرد یا نه.
نمیدونم با یه روحانی یا طلبه حرف زدین یا نه؟ بعضی از اونا از ادبیات عجیب و غریبی استفاده میکنند ممکنه در یه روز عیدی به شما بگه اسعدالله ایامکم، یا بخواد از شما تشکر کنه بگه سعیکم مشکور، یا بجای خدا حافظی بگه فی امان الله ، یا بعد نماز بگه تقبل الله، یا صبح که شما را میبینه بگه: صبحکم الله بالخیر و.... این ادبیات اگر چه ممکن است در بین برخی از روحانیان مشهور باشد و آنها بواسطه تکرار این کلمه ها بتوانند با همین عبارتها باهم ارتباط برقرار کنند اما باید توجه داشت که این عبارت ها برای مردم عادی چندان جالب نیست و حتی مکرر این عبارت ها از طرف مردم به تمسخر گرفته میشود حتی ممکنه در یه مجلس طلبه جوانی که این جور حرف میزنه و اداهای آخوندی درمیاره، جوونا بگن حاج آقا را راهنمایی کنید بره بشینه پیش پیرمردها اونا همدیگرو بهتر درک میکنن.
یه حاج آقای به اصطلاح امروزی داشت برای بچه های زیر هشت سال حرف میزد، شمردم در یه سخنرانی پنج دقیقه ای که خیلیم سعی میکرد خودشو امروزی و صمیمی نشون بده، بیشتر از بیست کلمه استفاده کرد که حاضرم قسم بخورم حتی یک نفر از این بچه ها معنای این کلمات را نمیدونستن، خب بچه ای که یکی دوبار از این حاج آقاها را به اجبار زیارت کنه و نتونه باهاش ارتباط بگیره و حاج آقا را بفهمه، خب معلومه یه ذهنیتی ایجاد میشه که سخته بعدها درست بشه.
1-در محافل علمی و تخصصی هر کسی از زبان خاص خودش استفاده میکند، مثلا پزشکان در محیط خودشان از کلمات و ادبیات خودشان استفاده میکنند، اما وقتی با یه بیمار صحبت میکنند باید براش دقیق توضیح بدهند که مشکل بیمار چیسست، اگر یک بیمار دو سه بار به یک پزشکی مراجعه کرد و حس کرد نمیتواند پزشک را بفهمد دیگر به آن پزشک مراجعه نمیکند، در مورد مسائل اجتماعی و دینی مساله خیلی دقیق تر از اینهاست، وقتی یک اندیشه میخواهد در جامعه جایی داشته باشد علاوه بر پشتوانه منطقی باید در قالبی و ادبیاتی باشد که مخاطب بتواند با آن ارتباط برقرار کند.
2-در ارتباط های اجتماعی زبان نقش مهمی در فهم همدیگر دارد از این رو استفاده از کلماتی که دیگران نیز با آن کلمات آشنا هستند به درک بهتر طرفین خواهد انجامید، مخاطبی که به یک روحانی مراجعه میکند دوست دارد پاسخ پرسش خود را بصورت ساده و البته منطقی دریافت کند تا نیاز خود را رفع کند از این رو استفاده از این ادبیات مخاطب را با ابهاماتی مواجه میکند و همین مساله میتواند دلیلی باشد بر اینکه دیگر به این روحانی یا طلبه مراجعه نکند. مساله بعدی این است که در ارتباطهای اجتماعی باید برای ارتباط بهتر از مشترکات سخن گفت تا همنوایی ایجاد شود تا ارتباط ادامه داشته باشد، استفاده از ادبیات آخوندی این همنوایی را بشدت دچار آسیب میکند.
3-بخشی از ادبیات آخوندی از اصطلاحات اسلامی هستند مانند حرام، حلال، مستحب، مکروه، بسیاری از این اصطلاحات در بین مردم مسلمان جا افتاده است و استفاده از کلمات جایگزین شاید نتواند کارکرد این کلمات را داشته باشد اما بسیاری از اصطلاحات آخوندی، کلمات عربی هستند که لزوما ربطی به اسلام ندارند و بیشتر ادا و اطفار آخوندی هستند از این رو استفاده از این کلمات حجابی را بین مخاطب و طلبه ایجاد میکند.
به نظر می رسد که طرفداران متعصب احمدی نژاد، تا آخرین لحظه هم نمی خواهند بفهمند که نباید برای او از رهبر انقلاب هزینه کنند. آخرین دیدار کابینه دهم با رهبری نیز دوباره بهانه ای شده تا این گروه متعصب طرفداران، بار دیگر در پرتو سخنان رهبری و تعاریف ایشان از بعضی خصوصیات احمدی نژاد، تمام نقاط ضعف او را بپوشانند. گویی این گروه متعصب خود را به فراموشی می زند که رهبری تا آخرین روز فعالیت هر دولتی از آن حمایت می کند. صفت هایی مثل "رکن رکین نظام" و یا "بازوی توانا" را نیز مقام معظم رهبری بودند که درباره آیت الله هاشمی، رئیس جمهور دولت های پنجم و ششم به کار بردند. و یا همینطور تأکیدات رهبری بر "تدیّن" و "تعبد" رئیس جمهور خاتمی و اعلام حمایت صریح از وی در دورانی که خاتمی و یارانش دولت های هفتم و هشتم را مدیریت می کردند، در تاریخ مضبوط است.
تعریفهای رهبری از دولتهای هاشمی و خاتمی: ادامه مطلب...
یک بار رهبری درباره برگزاری جشن تولد برای ایشان، نوشتند که: «این کار غلط است، این تولد و امثال آن هیچ جشنی ندارد؛ برگزارکنندگان، مسئول وقت و عمر و اموالی هستند که در این کار صرف و ضایع میشود. من از کسی که برای تولد من جشن میگیرد به هیچ وجه متشکر نمیشوم و او را مسئول زیانهای این کار هم میشناسم».
اما باز هم بنا است که این کار تکرار شود (اگر گفتین توسط چه ارگانی؟):
آیت اله هاشمی رفسنجانی در سفر اخیر به مشهد، دیداری هم با آیت اله وحید خراسانی داشتند؛ اما نکته جالب این دیدار، توصیفی است که آقای وحید خراسانی از ارج و قرب والای آیت اله هاشمی نزد امام خمینی کردند؛ او می گوید: وجهه و آبروی خدادادی شما، اکنون تقویت شده است. به امید خدا با این پیشامدِ مردمی که روی داد، با همت شما که هم درد و هم درک را دارید (چرا که برخیها تنها درد یا درک را دارند اما این خصوصیت در شما جمع است) و این موهبت فتح بابی است تا انشاالله مشکلات حل شود. نخستین بار شما را در کنار حضرت امام خمینی (ره) دیدم که آقای اشراقی هم نشسته بود. شما وارد شدید و آقای امامی کاشانی را آوردید و گفتید تولیت مدرسه سپهسالار باشد و امام خمینی (ره) فرمودند باشد، فردی را استاندار اصفهان معرفی کردید ایشان قبول کردند؛ و همین طور چند نفر دیگر، بعد که رفتید از اشراقی پرسیدم این آقا چه کسی است که هر چه میگوید امام میگوید باشد؟ گفت: شیخ اکبر است.
برگرفته از سایت خبری فرارو
.: Weblog Themes By Pichak :.