در راستای امتناع صداوسیما ازنشان دادن آلات موسیقی نوشته شده است.
------------------------------------------
آورده اند شخصی اندر پای "دورگیر"1 خویش به دیدن "نمایانه"2 ای زیبا ازجانوران وگیاهان مشغول بود. درنمایانه ی مذکوره تصاویر جانوران پخش همی شدی و اصوات شان به گوش همی رسیدی. مدتی مر آن شخص را گذشته بود که به فراست دریافت صدای بلبل ازنمایانه پخش همی شود؛ اما ازتصویرش خبری نباشد. مر او را تعجب افزون بگردید. "دورگوی"3 ی خویش اخذ بنمود و بدین سیاق به صدا وسیما زنگ بزد: «ای عزیزان! درنمایانه ای که حالیه پخش همی شود، تصاویر گل وحشرات وجانوران وحشی به غایت موجود باشد؛ صدای خوش بلبل نیز به گوش همی رسد،اما تصویری از آن پرند? خوش الحان به چشم همی نیاید. آن را دلیل چه باشد؟
عزیزان بفرمودند: «ای شخص! چون بلبل درصدا، چهچهه وترجیع و تحریر دارد؛ نمایش تصویر آن موجودِ مطرب و مبتذل، حرام باشد. پس نمایانه ی خویش را همانگونه که می نماید، به تماشا نشین و هیچ مگوی.
-------------------------------------------
کلمه ها وترکیب های تازه:
1- دورگیر= تلویزیون
2- نمایانه = فیلم
3- دورگو = تلفن
تذکر: کلمه ها وترکیب های تازه ازنگارنده بوده وفرهنگستان محترم زبان فارسی هیچ قصور وتقصیری دراین مورد مرتکب نشده است.
(آذرماه 93)
ظریفی راگفتند زاهدی در دیار ما همی زیَد که شب تابه صبح ذکر فراوان گوید وخدا را درآن ظلمات همی جوید. ازکرامات او همین بس که بواطن خلق همی بیند و داند، و پای برآب همی گذارد وگذرد.
ظریف لب به سخن بگشاد وبگفت: آیا او را دغدغ? خلقخدانیز باشد؟ اگر او پای برنفس خویش هم تواند گذاشتن، پس همانباشد که شما همی گویید و او همی نماید.
(خرداد 93)
چندی پیش «وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در اولین نشست خبری خود با اصحاب رسانه درپاسخ به سوالی مبنی براین که درصورتی که استاد شجریان سلامتی خود را به دست بیاورند و اعلام آمادگی برای برگزاری کنسرت داشته باشند؛ موضع وزارت ارشاد در قبال ایشان چیست، اظهار کرد: همه ما آرزوی سلامتی برای استاد شجریان داریم... درحال حاضر سلامتی استاد برای ملت و جامعه ایران مهمتر است» (خبرگزاری ایلنا).
خداوکیلی متوجه شدید؟
اول این که آدم حظّ می کند ازجواب های شفاف مسؤولان ما که چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا هم ندارد. همه بحمدالله شفاف و پاسخگو هستند.
دوم این که درنوع جواب دادن ایشان یک حقیقت کاملاً بزرگ نهفته است. حقیقت این است که مسؤولان مابه سلامت مردم – به ویژه هنرمندان و نخبگان - بیش ازهر چیز دیگر اهمیت می دهند. بماند که اگر همین استادشجریان وارد مسائلی نمی شد که مسؤولان ما نمی پسندند، مطمئناً بیمار نمی شد، اما اگرمجوزکنسرت برای او صادر شود و یاپس از صدور، لغو نشود، بی شک سلامت ایشان بیشتر از پیش به خطر می افتد. کافی است عوامل استکبارجهانی به سرکردگی آمریکا باعده ای بریزند و ضمن برهم زدن کنسرتش، دست به ضرب و شتم هم بزنند. این جا است که سلامت استاد بیشتر تهدید می شود و این عاقبت محتوم همه ی هنرمندانی است که به سلامت خودشان اهمیت نمی دهند. چه کسی می داند ما دراین سی وچندسال چقدرخون دل خورده ایم تا توانسته ایم هنرمندان و نخبگان مان را در پَرقو بزرگ کنیم. نمی شود که اجازه بدهیم جان شان الکی به خطر بیفتد، لذا همان بهتر که کنسرت شان لغو شود. این برای سلامت خودشان هم بهترتر است.
همانطور که عرض شد مجوز ندادن یالغو مجز کنسرت وسخنرانی در راستای تأمین سلامت هنرمندان و نخبگان است، اما متأسفانه بعضی ها متوجه نیستند وموضوع را بدبرداشت می کنند. مثلاً نماینده ای جنجالی بدون توجه به هشدارها بلند می شود برای سخنرانی می رود شیراز. آن جا گویا عوامل صهیونیسم بین الملل با آجر به او حمله می کنند. حالا آمدیم و آجر – به جای شیشه ی ماشین – به ملاج مبارک اصابت می کرد، آنوقت تاوان این بی توجهی راچه کسی باید نقداً پرداخت می کرد؟ هرچند بعضی معاندین اسلام و نظام از این رفتارخوشحال می شدند، ولی مگر ما نمایندگان مجلس و نخبگان خودمان را از سر راه پیدا کرده ایم که همینجوری بفرستیم شان به دهان دشمن؟
بنابراین جادارد بنده درهمین جابه همه ی هنرمندان، سیاسیون، معلمان، کارگران وکسانی که کلاً منتقدند، اعلام کنم که ازگرفتن هرگونه مجوز برای برپایی کنسرت، راهپیمایی وتجمع پرهیز نمایند و در صورت لغو مجوزشان، اعتراض نکنند. درغیر این صورت و درصورت حمله ی دشمن به آن ها، هیچ مسؤولیتی متوجه مسؤولان دلسوز نیست وخون شان به گردن خودشان است. گفته باشم!!
(22/12/95)
براساس اعلام رسانه ها «نمایندگان مجلس طبق اصل 142 قانون اساسی، رهبری، رئیسجمهور و وزرا و همسر و فرزندان آنان قبل و بعد از خدمت را موظف به اعلام اموال و دارایی خود به رئیس قوه قضاییه کردند تا دارایی شان بر خلاف حق، افزایش نیافته باشد».
با وضع این قانون پیش بینی می شود به زودی بعضی از آدم های مغرض در بوق و کرنا کنند که ای آقا! چرا بعد از سی و اندی سال این قانون وضع شده، در حالی که توی این مدت هرکس خواسته ببرد، برده و هرکسی هم خواسته بخورد، خورده. یا مثلاً ممکن است بگویند چرا باید قانون اساسی بعد از این همه سال اجرا شود؟ و یا بگویند وقتی مسؤولان دارایی شان را به رئیس قوه ی قضائیه اعلام می کند، پس رئیس قوه ی قضائیه باید دارایی اش را به کجا اعلام کند؟
بنده می خواهم در مقابل شانتاژهای سیاسی آینده ی این عده آدم مغرض و از خدا بی خبر و جهت پیشگیری، چند نکته ی مهم عرض کنم:
اوّلندِش- درست است که در مملکت ما پست و مقام مادام العمری است و مسؤولان ما یا تا آخر عمر در مقام خودشان می مانند و یا کمی تا قسمتی جابه جا می شوند، اما این دلیل نمی شود که خودشان یا معاونان شان (چه معاون اول و چه معاون آخر) یا خانواده و نزدیکان شان اهل بخور و بِبَر باشند. اصلاً همین مادام العمر بودن، خودش دلیل آن است که آدم های خوبی هستند؛ چون اگر نبودند، خودشان خودبه خود مُنعزِل می شدند و می رفتند پی کارشان.
دوّمندِش- به نظر حقیر اصلاً نیازی به وضع این قانون در کشور ما نبود. چون ایران از یک طرف کشور امام زمان(عج) است. از طرف دیگر یک کشور اسلامی است. از طرف دیگرترش این که آیا تا به حال شما خبری در مورد اختلاس و ارتشاء مسؤولان ما شنیده اید؟ اگر جرأت دارید بگویید!! ...پس می بینید که هیچ خبری نیست و هیچ نیازی هم به این جور قوانین در کشور وجود ندارد. البته ناگفته نماند که بودن این قانون برای آیندگان خوب است؛ به دو دلیل: یکی این که ممکن است هزاران سال بعد از ما یک مسؤول ناخلفی بخواهد احیاناً آفتابه ای از بیت المال بدزدد که این قانون می تواند از آن فاجعه ی بزرگ جلوگیری کند. دیگر این که آیندگان شاهد خواهند بود ما چه قوانین مترقی و فراگیری داشته ایم که تا این جایش را هم پیش بینی کرده ایم.
(27/11/95)
بعضی از افراد و رسانه ها با آغاز دولت یازدهم تا کنون به انتقاد از آن می پردازند که اگر "بیسواد" نباشند کار خیلی خوبی می کنند. بعضی ها هم فقط به "به به" و "چه چه" کردن از کار دولت مشغولند. این ها چه "ترسو" باشند و چه "بزدل" کار خوبی نمی کنند. عده ی سومی هم هستند که مرتباً مشغول تخریب بوده و این روزها بر شدتش افزوده اند. بنده به عنوان یک تحلیلگر سیاسی هنوز نفهمیده ام چرا این عزیزان در آستانه ی انتخابات ریاست جمهوری به حمله ها و تخریب های شان شدت بخشیده اند. این مطلب مقدمه ای شد تا بگویم بنده شخصاً به دولت آقای روحانی هیچ وابستگی خاصی ندارم، و چه بسا انتقاد هم دارم که جای طرح آن ها - به قول گفتنی ها!- در این مقال نیست، اما معتقدم اگر این دولت هیچ دستاورد مفید و مثبتی نداشته، حداقل باعث شده ذهن دلواپسان، از جمله بعضی از مسؤولان بلندپایه، ائمه ی جمعه و جماعات و رسانه های به شدت ملی و متعهد -علاوه بر استکبار جهانی و دشمنان خارجی- کمی هم به مشکلات داخلی جلب شود؛ مشکلاتی مانند پاسخگو بودن دولت، مذاکرات هسته ای، معیشت مردم، حقوق های نجومی(منهای املاک نجومی)، قاچاق کالا، استان های محروم مرزی و...
دوستان عزیز توجه وافی و کافی را مبذول می فرمایند که من نمی خواهم بگویم به استکبار و دشمن فکر نکنیم و برای از بین بردنش خودمان را از بین نبریم و نسل مان را منقرض ننماییم. مطالعات دقیق و عمیق بنده نشان می دهد که اصولاً دشمن و استکبار چیز خیلی بد و به درد نخوری است. حتی به ما زیان هم می رساند، اما در ایران نوبر است که وقتی دولتی بر سرکار می آید -علاوه بر مبارزه با دشمنان خارجی- دشمنان داخلی، نفوذی ها، خائنین، مرعوبین، واداده ها، ساکتین و لیدرهای فتنه و... شناسایی می شوند، گوش رسانه ها تیز می شود و به یکباره توجه مسؤولان قوای مختلف به مشکلات داخلی هم جلب می گردد. همین خود می تواند پیشرفت بسیار مهمی در روند مدیریت کشور باشد. اگر بنده خودم برای دور بعد، کاندیدای ریاست جمهوری نشدم - باهمه ی انتقادهایی که به دولت آقای روحانی دارم، در صورت تأیید صلاحیتش- احتمالاً به ایشان رأی بدهم تا مگر مسؤولان بزرگوار، علاوه بر چشم هایی که به امور خارجی داشته اند و دارند، گوشه ی چشمی هم به معضلات داخلی بیندازند.
(22/10/95)
منبع: کانال پنجره https://telegram.me/panjare95
بالاخره عمر ساختمان پلاسکوی پیر هم تمام شد و متأسفانه ما را در غم عده ای از آتشنشانان و هموطنان مان عزادار کرد. بنده در مدتی که به خاطر تألم و احترام، چیزی در باره ی فاجعه ی پلاسکو نمی نوشتم، گاهی فضاهای حقیقی و مجازی را در این زمینه رصد می کردم. هرچند مردم در این میان، میدانی برای دعواهای سیاسی پیدا کرده بودند و مدام این جناح و آن جناح را مقصر این فاجعه قلمداد می کردند، اما برخورد مسؤولان ما بسیار عالی بود. آن ها ضمن کمک به قربانیان حادثه، اصرار داشتند که تقصیر را به گردن خودشان بگیرند و دیگران را تبرئه نمایند. حتی نزدیک بود کار به "هاراگیری" برسد که - الحمدلله – به خیر گذشت.
بنده می خواهم در این جا طی یک نظر تخصصی، خیال مردم عزیز را راحت و اعلام کنم که هیچکدام از مسؤولان ما در این حادثه مقصر نیستند. من ابتدا تصور می کردم آتشنشان ها مقصرند که با ریختن آب بر روی ساختمان، باعث سنگینی و تخریب آن شده اند؛ اما با افاضه ی امام جمعه ی یکی از شهرها در خصوص قابل اعتماد نبودن آمریکا و کارشناسان فنی شان، دریچه ی دیگری از حقیقت به رویم گشوده شد و این جا بود که فهمیدم هیچکس در این حادثه مقصر نیست الاّ صاحب اصلی و سابق ساختمان پلاسکو، یعنی شخص مرحوم حبیب القانیان. بیخود نبوده و نیست که مسؤولان ما با آمریکا و اسرائیل رابطه برقرار نمی کنند و مرتباً آن ها را به فحش و فضیحت می کشند. مرحوم القانیان اگر به جای اعتماد به آمریکا و کارشناسانش، به شهرداری و مهندسان خودمان تکیه می کرد، این فاجعه ی غم انگیز رخ نمی داد. فوق آخرش یک فاجعه ای مانند مسکن مهر ایجاد می شد، نه بیشتر.
مطلب مهم دیگر این که خوب شد مسؤولان ما پس از پیروزی انقلاب آقای القانیان را گرفتند و به جرم وابستگی به اسرائیل اعدامش کردند. اگر آن عنصر وابسته به اسرائیل تا به امروز مانده و ساختمان های دیگری را نیز ساخته بود و اگر اموالش در اختیار بنیاد مستضعفان گذاشتند نمی شد و برای از بین بردن فقر مصرف نمی گردید تا رفع بلا شود، ما امروز باید به جای یک ساختمان پلاسکو، درگیر فاجعه ی ساختمان های دیگری هم می بودیم.
ناگفته نماند بعضی ها آقای فردوسی پور را در این فاجعه مقصر دانسته اند و به او تذکر هم داده اند. بنده با این که نمی دانم تقصیر مشارالیه در ویران شدن ساختمان پلاسکو چه بوده، اما اتهام هر کس – جز مسؤلان فکور و دلسوز خودمان – را در هر حادثه ای رد نمی کنم.
(8/11/95)
چندی پیش خبرِ (گلاب به روی تان) اختلاس صندوق ذخیره ی فرهنگیان- آن هم با به میان آمدن پای همسران دوم مختلسان- نظرم را نسبت به قشر فرهنگی به کلی عوض کرد. قبلاً فکر می کردم فرهنگیان، قشر مظلومی هستند که حقوق کمی می گیرند و امکانات زندگی شان از همه ی اقشار مردم پایین تر است، اما با این اتفاق، فهمیدم این حضرات برای خودشان میلیاردها پول جمع کرده بودند. ببینید چقدر ذخیره کرده بودند که چندهزار میلیاردش در جریان اختلاس از بین رفته!! این خانم ها و آقایانی که می گویند حقوق شان کم است، واقعاً این همه پول را از کجا آورده بودند؟ از این گذشته، این قشرِ به ظاهر مظلوم در فضای به شدت روشنفکری امروز – که زنان، چهارچشمی مردها را می پایند و تمام جیک و پوک حقیقی و مجازی شان را با دقتِ وسواس گونه چک می کنند – می روند و ازدواج مجدد می کنند. از همه بدتر با گرفتن شغل دوم و سوم و اشتغال در تاکسی تلفنی، شاگردی کردن در مغازه ها، دستفروشی، کارکردن با وانت و... مظلوم نمایی هم می کنند و با این کار می خواهند، هم رد گم کنند تا مردم متوجه نجومی بگیر و ثروتمند بودن شان نشوند و هم بتوانند پول بیشتری جمع کنند و زن سوم و چهارم را نیز به حباله ی نکاح خودشان در بیاورند. مرا بگو که داشتم با مظلوم نمایی و اعتراضات و اعتصابات گاه و بیگاه این قشرِ زیاده خواه، به مسؤولان عزیز و شریف خودمان شک می کردم. باور کنید از اول هم می دانستم مسؤولان با سواد، با شعور، با فرهنگ، مدبّر، خوش فکر، دلسوز و فهمیده ی ما مقوله ی فرهنگ را در اولین اولویت های داخلی - و مخصوصاً خارجی خودشان - قرار می دهند، هیچ قشری را به فرهنگیان و اساتید ترجیح نمی دهند و حقوق و مزایای آن ها را کافی و مُکفی پرداخت می کنند.
اِ اِ اِ اِ... می بینید داشتیم چه اشتباهی می کردیم و چه جوری گول می خوردیم؟؟
(مورخه 30/9/95)
مدت ها است که بحث آزادی – و البته چند بحث کوچک دیگر - در ایران در سطح بین الملل چالش برانگیز شده. مثلاً به عنوان یک نمونه از خروارها گزارش مغرضانه ی حقوق بشری در باره ی ایران این است که "گزارشگران بدون مرز" در باره ی وضعیت آزادی مطبوعات و رسانه ها در جهان گفته اند «ایران رتبه ی 172 را از بین 175 کشور کسب کرده است».
شما را نمی دانم، اما حقیر به این دروغ ها باور ندارم. من معتقدم نه تنها آزادی در کشور ما وجود دارد، بلکه در حد مطلق است و می توانم با چند مثال ساده این ادعا را برای تان ثابت کنم:
مثال اول) فرض کنید یک نفر ایران اتفاقاً تصمیم بگیرد از صبح تا شب هر جور که خواست رانندگی کند؛ تمام قوانین راهنمایی و رانندگی را زیر پا بگذارد و زمین و زمان را با حرکات و سکناتش به هم بدوزد. سؤال من از شما این است که آیا می تواند یا نه؟ معلوم است که می تواند. حتی پلیس محترم راهنمایی قول داده در خیابان ها پیدایش نشود تا شهروندان بتوانند آزادانه هر کاری دل شان خواست انجام بدهند.
مثال دوم) فرض کنید یک نفر دیگر اراده کند یک اختلاسی بفرماید. به محض اظهار اراده برای اختلاس، مأموران محترم تشریفات مراسم اختلاس، آن شخص را می برند و تمام حساب های دولتی، بانک ها، صندوق ها، گنجه ها، پستوها و سوراخ سومبه ها را نشانش می دهند و به او می گویند که از هر جایی دوست دارد می تواند اختلاسش را انجام بدهد. ضمناً به او اطمینان می دهند که مجلس و دیوان محاسبات و سازمان بازرسی و وزارت اطلاعات به هیچ وجه آزادی شهروندی این عزیزان را خدشه دار نمی کنند و مزاحمش نمی شوند؛ البته به دو شرط: اول این که اختلاسش کمتر از چندهزار میلیارد تومان یا دلار نباشد، چون کمتر از این مبالغ اصلاً در شأن کشور مانیست. دیگر این که اختلاس توسط آدم های بی کس و کار و تازه به دوران رسیده ای مثل خداداد و شهرام و امیرمنصور و بابک و این ریزوپیزها انجام نشود. در این صورت مجازات سختی در انتظارشان خواهد بود. معنا ندارد هر کس و ناکسی در این کشور سرش را بیندازد پایین و بیاید اختلاس کند. مطمئناً هر چه اختلاس توسط مسؤولان بالاتر انجام شود، کلاسش بیشتر است.
مثال سوم) اگر شخصی اراده کند به دیگران – از مسؤولان ما تا رؤسای کشورهای دیگر- فحش بدهد. آزادی اقتضا می کند که این شخص – البته اگر خودی باشد - نه تنها می تواند هر فحشی را به هر کس که دلش می خواهد بدهد، بلکه بسته به موقعیتش، امکانات لازم هم در اختیارش قرار می گیرد. مثلاً اگر فحش دهنده، یکی از مسؤولان باشد، تلویزیون با افتخارِ تمام، مراسم با شکوه فحاشی را ضبط و در طول شبانه روز چندین بار پخش می کند و اگر مداح باشد، رسانه های متعهد، جلسات او را کاملاً پوشش می دهند و تلویزیون هم در یکی از بخش های خبری به او مراجعه می کند و می پرسد: حاجی! می گویند تو به این و آن فحش می دهی. "بی تعارف" و خداوکیلی بگو ببینیم درست است یا نه؟
او هم جواب می دهد: بله. چه عیبی دارد؟ مگر بزرگان دین ما به دیگران فحش نمی دادند. اسلام سرتاپایش فحش است. اصلاً باید به دشمنان و غیرخودی ها فحش داد. حق شان است. گور پدرشان...
ضمناً اگر فحش دهنده، یک رسانه باشد، چند مجوز برایش صادر می شود تا کارش را بهتر و با امنیت بیشتر انجام بدهد؛ از جمله: مجوز روزنامه یا نشریه به صورت دائم و غیرقابل ابطال، مجوز فحاشی، مجوز بصیرت، مجوز انقلابی گری، مجوز پاسداری از ارزش ها و...
لازم به ذکر است که مصادیق آزادی مطلق در کشور ما به همین چند مورد محدود و خلاصه نمی شود. مثلاً می شود مثال هایی در باره ی قوه ی محترم قضائیه، لغو آزادانه ی کنسرت ها و سخنرانی ها و حتی اعلام خودمختاری بعضی استان ها آورد، ولی ما فقط خواستیم از تمام عرصه های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و حقوقی و... چند مثال کوچک بیاوریم تا دوستان حضور ذهن پیداکنند و با خواندن این مطلب، دیگر گول حرف های استکبار جهانی مبنی بر نبود آزادی در کشور ما را نخورند.
(25/8/95)
چندروز پیش داشتم با خودم فکر می کردم که چرا دانشجوهای ما از همان اول (یعنی از سال 1332) سیاسی بودند و تازه سیاسی تر هم شده اند. همین طور که تحلیل و ریشه یابی می کردم، به عواملی برخوردم که در زیر برای تان توضیح می دهم:
یک- باز بودن فضای سیاسی: اگر این فضای باز نبود چگونه دانشجو می توانست علیه دو قدرت بزرگ جهانی مانند آمریکا و انگلیس و رابطه ی شاه با آن ها اعتراض کند و کشته شود، علیه یک نظام سیاسی انقلاب و آن را سرنگون کند، رئیس جمهورش را نقد کند، در باره ی ورشکستگی اقتصاد، اضمحلال نظام آموزشی، از بین رفتن بنیان نهاد خانواده، شکستن پایه های اخلاق در جامعه، اختلاس ها و زمین خواری ها و هزار چیز دیگر بنشیند و فکر کند و غصه بخورد؟
دو- وجود کرسی های آزاد اندیشی: واقعاً وجود همین کرسی ها باعث شد دانشجوها بتوانند دور هم بنشینند و در باره ی انواع اپلیکیشن ها، فضاهای مجازی خفن، مشکلات سلف سرویس دانشکاه ها تبادل نظر کنند و در خصوص موضوعاتی مانند مواد مخدر، دوستی با جنس مخالف و موارد مهم دیگر هم افزایی لازم را داشته باشند و اتفاقات مهمی را در عرصه ی علم و دانش رقم بزنند.
سه- وجود اساتید سیاسی خوش فکر: به نظر من اگر یک عده اساتید غیر سیاسی و بی سواد از دانشگاه اخراج یا بازنشسته ی اجباری نمی شدند و به جای شان اساتید خوب و همسو به کار گرفته نمی شد، دانشجوی ما نمی توانست به طرف سیاسی شدن حرکت کند.
چهار- ستاره دادن به دانشجو: به نظر می رسد ستاره دادن به دانشجو - همانند ستاره دادن به نیروهای نظامی جهت تشویق و ارتقای درجه- توانسته دانشجو را برای ورود به عرصه ی سیاسی تشویق کند. لذا پیشنهاد می کنم دولت یازدهم هم راه دولت های نهم و دهم را در این مورد ادامه بدهد.
پنج- برگزاری مناظرات متعدد در دانشگاه ها در باره ی مسائل و مشکلات اساسی کشور مانند چپ و راست، اصولگرا و اصلاح طلب، اصولگرایان حامی ولایت و اصلاح طلبان حامی ولایت و...
البته شما با کمی اندیشه می توانید عوامل دیگری را نیز به این عوامل بیفزایید.
کارکرد قوه ی لامسه یک چیز شناخته شده ای است که – احتمالاً- شما شناخت نسبی از آن دارید و نیاز به توضیح ندارد. شرایط آن هم در همه ی جای جهان – به جز ایران- یکسان است. این که گفتم «به جز ایران»، به این خاطر است که ایرانی ها در زمینه ی "حس لامسه" با دیگران یک تفاوت کوچک دارند. تفاوت شان هم در این است که قوه ی لامسه شان گاهی برعکس عمل می کند. مثلاً گاهی چیزهایی در کشور وجود ندارد و قابل لمس نیست، ولی ایرانی ها آن را لمس می کنند؛ چیزهایی مانند تورم، بیکاری، عملیات بانکی ربوی، آسیب ها و مشکلات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، تحریم ها، تبعیض، فاصله ی طبقاتی و خیلی چیزهای دیگر. وقتی دور هم می نشینند و از این موارد صحبت می کنند، آدم فکر می کند کشور به بن بست رسیده است، در حالی که وقتی به آمار و سخنرانی های پرشور مسؤولان مراجعه می کنید، خبری از این چیزها نیست. گاهی آدم واقعاً می ماند که به آمارها توجه کند- که مو لای درزش نمی رود - یا به حسّ لامسه ی مردم اعتماد نماید. البته خودتان بهتر می دانید که آمار یک چیز کاملاً علمی – مخصوصاً در ایران- است و حداقل از حسّ لامسه – آن هم در ایران- قابل اعتمادتر است.
از طرف دیگر گاهی هم چیزهایی در جامعه وجود دارد و دستاوردهایی هم به دست آمده؛ ولی مردم لمسش نمی کنند؛ چیزهایی مانند دموکراسی، رفاه، شکوفایی علمی، عزت ملی و خیلی چیزهای دیگر. آیا دموکراسی بهتر از این که شورای محترم نگهبان صلاحیت عده ی زیادی را تأیید می کند و جلو روی شما می گذارد و به شما اجازه می دهد به هر کسی که دل تان می خواهد رأی بدهید؟ این که صلاحیت بعضی ها ممکن است در بعد از انتخابات هم رد بشود، ربطی به دموکراسی ندارد.
ما در زمان طاغوت چند دانشگاه ملی داشتیم و الآن چند دانشگاه آزاد و پیام نور و غیر انتفاعی داریم؟ ما در زمان رژیم گذشته چند دانشجو داشتیم و الآن چند نفر داریم؟ اگر این ها رشد علمی نیست پس چیست؟ یا مثلاً شما وقتی عزم سفرهای خارجی می کنید، همه به خاطر ایرانی بودن تان، تا کمر برای تان تعظیم می کنند. نه معطلی در گیت های فرودگاه ها، نه انگشت نگاری، نه وارسی دَرز لباس ها و نه هیچ چیز دیگر. البته ممکن است بعضی ها با شنیدن این مطلب، خاطره ی مِنا و فرودگاه عربستان را در ذهن شان مرور کنند و لبخند شیطنت آمیز بزنند. به این عزیزان توصیه می کنم ضمن لعنت کردن به شیطان رجیم، از این همه دستاوردهای مهم و اساسی غافل نشوند و برای درمان اختلال لامسه ی خود به پزشک مراجعه فرمایند.
رزقکم الله زیارة بیت الله الحرام فی عامٍ هذا و فی کُلّ عام و دراساة من القرآن فی محضر اساتیذالعظام
.: Weblog Themes By Pichak :.