خود نمایی مذهبی و استفاده ی ابزاری و گزینشی از دین همیشه ی تاریخ بوده و هست. شدت و ضعف و بالا و پایین داشته اما هیچوقت کنار و خارج از مسئله نبوده! به ویژه نزد سیاست بازان و قدرت طلبان و استبداد پیشگان از حاکمان. به تاریخ پر فراز و نشیب ایران خودمان هم نگاه کنیم، خواهیم دید! چه پیش از ورود اسلام و چه پس از آن و چه بعد از رسمیت یافتن مذهب تشیع، به نوعی از دین و مذهب استفاده ی شعاری و تبلیغی شده و حکومت گران در راستای کسب و حفظ قدرت و بسط استبداد و ایجاد خفقان به اعتقادات عوامانه ی مردم توسل جسته و به استحمار مردم دست زده اند.
دوره ی پهلوی ها (پدر و پسر) نیز از این قائده مستثنی نبوده. هر چند که رضاشاه و محمدرضا شاه در ضدیت با دین و مذهب دست کمی از دیگر سلاطین و مستبدان نداشتند، با اینحال آنها هم در مواقع حساس و نیاز و هنگام کارساز نبودن زور و اجبار و اسلحه، داعیه ی مدیریت دینی و امام زمانی داشتند. بازگویی و باز نویسی نمونه هایی از آن بدک نیست:
در باره ی رضا شاه معروف است که در طی مسیر کسب قدرت و سلطنت، اوایل کار با پایی برهنه و گل و خاکستر به سر در دستجات عزاداری محرم و صفر شرکت می کرد. لباس مشکی کرده و شال عزا بر گردن انداخته، سینه می زد و مشوق سینه زنان قشون قزاقش بود و...
صاحب نظری تعریف می کند که؛ اتفاقاً رضا شاه کاملاً دارای اعتقادات سنتی دینی و مذهبی بود. برای شفای پسرش محمدرضا که بعدها شاه شد، و به واسطه ی بیماری مهلکی که پیدا کرده بود و اکثراً قطع امید کرده و پزشکان عملاً از وی دست شسته بودند، رضاشاه به مشهد می رود و متوسل به حضرت امام رضا (ع) شده و تب پایین می آید و چند روز بعدش قطع می شود و بهبودی و شفای پسرش را می گیرد.
خود محمدرضا پهلوی هم در اوج قدرت استبدادی و خفقان حکومتش از همین حربه استفاده جسته و در راستای حفظ و ادامه ی سلطنت و قدرتش، دین و مذهب را پیش کشیده و با نگاه ابزاری به آن سعی می کرد از اعتقادات عوامانه ی ملت استفاده نماید. و برای لاپوشانی و توجیه ضعف ها و بی مدیریتی و بی کفایتی حکومت و دولت خود به خواب و رؤیا و خرافات به ظاهر مذهبی متوسل می شد.
وی در آستانه ی انتخابات فرمایشی 6 بهمن 41 (برای تصویب اصول انقلاب سفید)، چهارم بهمن 1341 برای کسب وجهه و تثبیت مذهبی انقلاب شاهانه ی خود به قم سفر کرد تا در میان استقبال کسانی که آنها را «اهالی شاهدوست قم» میخواند به رجزخوانی در برابر مخالفان خود بپردازد و راه را برای رفراندوم خودخوانده فراهم کند. گروهی که از ساعتها قبل با اتوبوسهای دولتی به محل سخنرانی آورده شده بودند به همراه حامیان قمی حکومت، مخاطبین و استقبالکنندگان پادشاه ایران بودند و شعارهایی در حمایت از او سر میدادند.
شاه که از استقبال سرد بزرگان مذهبی و محلی شهر قم برافروخته شده بود، تلاش کرد این نقیصه جدی را که مشروعیت دینی حکومتش را متزلزل می کرد با ادعاهای عجیب و غریب همیشگی جبران کند. برای همین به جمعیت حاضر در میدان آستانه گفت که کمربسته ی حضرت علی (ع)، نجاتیافته حضرت عباس (ع)، برگزیده خدا برای نجات انسان ها و نماز شب خوانی است که هیچ کسی نمی تواند ادعا کند که از او به خداوند و ائمه اطهار (ع) نزدیکتر است.
شاه در ادامه سخنرانی خود در میدان آستانه مقدسه قم مخالفان خود را «نفهم»، «قشری»، «مفتخور»، «یک مشت احمق ریشو» و «خائن» دانسته و آنها را وابسته به بیگانگان قلمداد کرد و گفت که حکومتش هیچ زندانی سیاسی ندارد.
شاه حتی در مصاحبه مشهورش با اوریانا فالاچی نیز چنین تصویر مضحکی برای جعل مشروعیت دینی برای خود ارائه کرد:
«من تعجب می کنم که شما درباره الهام چیزی نمی دانید. هر کسی از خواب نما شدن های من خبر دارد. من آن را حتی در شرح حال خود نوشتهام. من در کودکی دو بار خواب نما شدم. اولی وقتی که پنج ساله بودم و دومی وقتی که شش ساله بودم. اولین دفعه من امام آخر خود را دیدم. کسی که بر اساس مذهب ما غایب شده است و روزی برخواهد گشت و دنیا را نجات خواهد داد… برای من حادثهای پیش آمد. من روی صخره ای افتادم و امام زمان مرا نجات داد. او خودش را بین من و صخره [حایل] کرد. می دانم چون او را دیدم، او را دیدم، او را به رأیالعین دیدم؛ نه در رؤیا. حقیقت مطلق. آیا متوجه منظورم می شوید؟ من تنها کسی بودم که او را دیدم … هیچ کس دیگر نمی توانست او را ببیند غیر از من. چون… اوه! متأسفم که شما آن را درک نمی کنید.»
این رجزخوانی و بلوف های به ظاهر مذهبی شاه گاه و بی گاه ادامه داشت تا اینکه زمستان سرد ملت به پایان رسید و خزان رژیم شاه در سال 57 آغاز شد. وقتی که خزان عمر حکومت در پاییز همان سال با تظاهرات میلیونی تاسوعا و عاشورا به اوج خود رسید، دیگر چنین سیاستهای عوامانه و فریبکارانه هم کارگر نیفتاد. رژیم برای علاج شوک شدیدی که در این دو روز متحمل شده بود، دو روز پس از عاشورای 57 در برخی شهرها اقدام به برپایی تظاهرات نمایشی مدافعین سلطنت کرد و گروهی از روستاییان با اتوبوسهایی به شهرها آورده شدند و از جمله در اصفهان ضمن شعار دادن به نفع شاه، به مغازههایی که عکس امام خمینی را نصب کرده بودند حمله کردند.
اما برای قانع کردن این روستاییان چه حیلهای به کار گرفته شد؟
باز دست به حیله ی استحماری و عوامفریبی زدند! پرویز راجی آخرین سفیر شاه در بریتانیا فاش کرده که شایعهای بین مردم پخش شد تا آنها باور کنند که رفتن شاه از ایران به سود کشور نیست. جالب اینجاست که برای باورپذیر شدن این شایعه، آن دروغ را به یکی از برجستهترین علمای مخالف شاه نسبت دادند که سالها زندان و تبعید را به دلیل مخالفت با حکومت تحمل کرده بود. پرویز راجی نوشته است:
«آیتالله [سید حسن طباطبایی] قمی (مقیم مشهد) حضرت (مهدی موعود) را به خواب دیده و از او شنیده که خروج شاه از کشور به معنای پایان کار ایران است. بعد هم موقعی که آیتالله قمی مشغول فکر کردن راجع به علت این اظهارات بود، حضرت بار دیگر ظاهر شد و به او تأکید کرد که اگر هرچه زودتر اقدامی صورت نگیرد، برای نجات کشور خیلی دیر خواهد شد… به همین جهت آیتالله قمی نیز فورا این مطلب را انتشار داده است و هماکنون مردم در سراسر ایران به پا خاسته اند و از شاه درخواست کردهاند که از فکر عزیمت از کشور منصرف شود.»
البته در کمال ناباوری، این خیزش مردم ایران برای جلوگیری از فرار شاه به نتیجه نرسید و شاه چند هفته بعد پاسخ درخوری به این خیزش مورد ادعای پرویز راجی داد و فرار را بر قرار ترجیه داد!
ولی با رفتن شاه چیزی که عوض نشد همین «سیاست استحماری» و استفاده ی ابزاری از دین و مذهب بوده و هست و خواهد بود. پس به هوش باشیم که گرفتار نشویم!
منابع مطالب و استنادات نوشته، موجود است.
به نقل از وبلاگ «کنج درون»
ـ عذر خواهی از این بابت که بنده بدون اطلاع از مطلب جدید آقای رضایی (ساعت 18، یکشنبه 9 بهمن) نوشته ی جدیدی (نگاه ابزاری به دین...) با فاصله ی دو ساعته (ساعت 20 همان روز) از مطلب ایشان را در وبلاگ گذاشتم. لذا با اطلاع از این اشتباه صبح روز دوشنبه دهم، ساعت 7/30 مطلبم را حذف کردم. از این بابت هم، از خوانندگان عذر خواهی می کنم. البته در وبلاگ «کنج درون » موجود هست.
ـ اعتراض دوستانه به آقای رضایی که هنوز 20 دقیقه از زمان نوشته بنده نگذشته (ساعت 20/25 یکشنبه)، مطلب دیگری مرحمت کردند! امیدوارم ایشان هم بدون اطلاع این کار را کرده باشند! والا ضرورتی نداشت که در عرض دو و نیم ساعت بخواهند دو مطلب...
ـ از جناب آقای مدیر وبلاگ هم می خواهم که همه ی ما را از تذکرات اخلاقی و... بی نصیب نگذارند. هر چند مدت یادآوری بعضی چیزها بدک نیست!
به نام مسلمانی بس کرده ایم / نیستیم آگه که به چاه اندریم!
به چند، از هزار جملات توجه کنید:
«هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر، بازداشت، زندانی یا تبعید شده به هر صورت که باشد ممنوع و موجب مجازات است.» قانون اساسی ج اا، اصل 39
«همه ملت موظفند که نظارت کنند بر این امور. نظارت کنند اگر من یک پایم را کنار گذاشتم، کج گذاشتم، ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتى، خودت را حفظ کن. مسأله، مسئله مهم است. همه ملت موظفند به اینکه نظارت داشته باشند در همه کارها... بازارى باید اعتراض کند؛ عرض بکنم که کشاورز باید اعتراض کند؛ معممین و علما باید اعتراض کنند. اعتراض کنند تا این کج را راست کنند... باید این طور باشد. باید مسلمان این طور باشد که اگر- هر که مىخواهد باشد، خلیفه مسلمین و عرض بکنم هر که مىخواهد باشد- اگر دید پایش را کنار گذاشت، شمشیرش را بکشد که پایت را راست بگذار.» امام خمینی (صحیفه امام، ج8، ص 5 و 6)
«الآن مکلّفیم ما، مسئولیم همهمان، همهمان مسئولیم، نه مسئول براى کار خودمان؛ مسئول کارهاى دیگران هم هستیم... اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسئولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتى؟ باید هجوم کنید، نهى کنید که چرا؟» امام خمینی (همان، ص 487)
«باید همه ی آحاد ملت، کوچک و بزرگ، مسؤولان در سطوح مختلف و هرکس که کاری در دستش است، این نکته را حدیث نفس خود کند و پیمان ببندد که راه امام را ادامه دهد و به سمت هدف های او حرکت کند، در این صورت، عشق و محبت و ارادت و شاگردی ما نسبت به او، صادق خواهد بود.» مقام معظم رهبری
بر اساس اصل 39 قانو اساسی ج اا، حفظ حرمت و حیثیت همگان اعم از موافق و مخالف و معاند و... واجب است و عدم آن تخلف! حتی اگر طرف مجرم باشد و مستحق مجازات! نه صرف اتهام، آنهم طبق برداشت احساسی و شیطانی و...
دو جمله ی بعدی هم از امام راحل! که می فرماید همه مسئولند و موظف! و فردای قیامت پاسخگو! که چرا بر کجی و ناراستی دولت و حکومت و حاکمان و مسئولان معترض نشدید؟ نشوریدید؟ هجمه نکردید؟ و... هجمه و اعتراض خیابانی که... لسانی و زبانی هم که فریاد به جایی نرسد! البته فریادگر به جایی برسد که عرب نی انداخت! پس می ماند شکوائیه و رنج نامه نگاری و...
جمله ی آخرین نیز از مقام معظم رهبری است که مؤید و مؤکد است بر تأکیدات و تقنینات بالا در سیاق و صورت!
حال! گذشته و سالیان دور هیچ! اما در این چند روزه ی پس از نوشته ی سردار علایی، به کدام از این اصل و فرمایشات چقدر عنایت و عمل شده؟ در حالی که هنوز نه مجرم است و نه متهم شناخته شده! اما بارها و بارها از سوی رسانه های مجازی و عمومی، حقیقی و حقوقی به بدترین نوع، مورد اهانت و... قرار گرفته! چه باید کرد؟ این است مسلمانی؟
دود آه است بنائی که تو می سازی چاه راه است کتابی که تو می خوانی
دیده بگشای، نه اینست جهان بینی کفر بس کن، نه چنین است مسلمانی
عجب صلیب قشنگی! چه هنرمندانه!
شب چهارشنبه، 13 دی ماه 90، شهر (مقدس و ام القرای جهان اسلام و مرکز...!) قم، ساعت 8 شب با اتوبوس شرکت واحد که پر از جمعیت و حداقل ده دوازده تا روحانی، اعم از پیر و جوان در آن نشسته یا ایستاده اند، به طرف منزل با ترافیک سنگین خیابان شهدا (صفائیه) و بلوار امین و...
لحظه ای چشمم افتاد به جوانی که کنار راننده، پشت به طرف جمعیت نشسته! چیزی نظرم را جلب کرد و کف کردم (از این ادبیات عذر خواهی می کنم) و میخکوب بر کف اتوبوس! بله! پس کله ی آقا پسر جوان (حدود 20 ساله) به صورت خیلی هنرمندانه و زیبا، به اندازه ی حدود 12 در 8 سانتی متر صلیب تراشیده شده، بوسیله ی آرایش ماهرانه ی مو! مبهوت از این کار هنرمندانه و غرق در ریزه کاری و زبردستی و چیره دستی آن استاد آرایشگر! و غرق در شگفتی زمانه!
خواستم چیزی گویم و یا با اخذ اجازه، با گوشی همیشه همراه، عکسی بگیرم، اما عقل سلیم نهیبم زد؛ مگر سیر شدی ز خویش و جان خویش؟ اگر تو سیر شدی! من نشدم! گفتم چاره و درمان چیست؟ گفت: همان به که بر نوشتن در «کنج درون» خود بسنده کنی که زمانه، زمانه ای است بس رنج آور و مردم آزار؛ روزی دو در این رحیل خانه می باید ساخت با زمانه
آخه! جالب تر و عجیب تر از آن صلیب تراشیده و حکاکی شده بر پس کله! آهنگ تلفن همراه آن جوانک بود! کدام آهنگ؟ آهنگ و ترانه ی آن ورِ آبی؟ نه! بل، صدای «روح خراش» مداحی یکی از مداحان عاشق پیشه و دیوانه ی (قصدمان توهین نیست! این اسم انتخاب خودشان است) کشور که که با مداحی او، هم می توان به ثواب حرکات موزون رسید و هم به کباب هیئت های سینه زن و محزون!
تحلیل گزارش بالا به عهده دوستان!
منبع: کنج درون
کلمات قصار از فردی بی مثال!
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
جملات و نظراتی بیان شده، فکر می کنید ازآن کیست؟
ـ اتفاقاً تغییر ساعات، اثر بر عکس دارد و مصرف انرژی را زیادتر می کند.
ـ این که می گویند دو تا بچه کافیه، بنده معتقد نیستم. کشور ما برای 120 میلیون نفر جا دارد.
ـ فرار مغزها و سرمایه ها نداریم، هر کس آزاد است هر کجا که خواست زندگی کند.
ـ مردم از شنیدن اسم دموکراسی حالت تهوع می گیرند.
ـ [کشور] امارات اگر پیشرفت کند، انگار ما پیشرفت کرده ایم.
ـ اگر مصر آمادگی داشته باشد، تا پایان وقت اداری امروز، [زمان دیکتاتور مصر] روابط را [پس از سی سال قطع رابطه] بر قرار می کنم.
ـ یک زن [صاحب اثر گرانقدر معجزه ی هزاره سوم] پیدا شده که مردانه حرف می زند، آن وقت شما بهش ایراد می گیرید؟
ـ در کشور ما طی این دو ساله معجزه ی اقتصادی رخ داده.
ـ گوجه فرنگی 3500 تومان نیست، بغل خانه ی ما 1200 تومان است.
ـ چهل و دو روزنامه علیه دولت می نویسند!
ـ گفته ی مرکز پژوهش های مجلس درباره ی نرخ تورم 23 درصدی دروغ است، تورم 13 درصد است!
ـ من نگفتم نفت را سر سفره ها می آورم.
ـ امروز همه به این واقعیت معتقدند که در حال حاضر کشور را امام زمان مدیریت می کند.
ـ مردم اطلاعات پرسشنامه ی طرح تحول اقتصادی را با دقت 96، 99 درصدی درست تکمیل کرده اند.
ـ طرح تحول، قیمت ها را افزایش می دهد، اما این افزایش قیمت تورم نیست بلکه جهش است.
ـ میانگین سن دانشمندان هسته ای ما، 17 سال است.
ـ با بی ادبی ما را تهدید به تحریم می کنند. شما کیه چی باشید یا چیه کی باشید...
ـ آن ممه را لولو برد.
ـ یک دختر 15 ساله توانسته است در زیر زمین خانه شان، اورانیوم را غنی کند.
ـ با چاقوی زنجان،دشمنان این مملکت را به دو نیم می کنیم.
ـ بدرفتاری با ایرانیان در فرودگاهها دروغ است، با من و هیئت همراهم در همه جا خوشرفتاری میکنند.
ـ بر خلاف نظر بقیه، من معتقدم زنان گیلانی در کنار کار و تلاش روزانه، حریم عفاف و ناموس خود را هم حفظ می کنند.
ـ در سفر عربستان، برادر عزیزم ملک عبدالله، مرا در صندلی کنار خودش نشاند.
ـ آن قدر قطعنامه بدهید تا قطعنامه دانتان بترکد.
ـ با حذف قیمت زمین، بهای خانه نصف می شود.
ـ آقای مشائی مظلوم واقع شدند، ایشان هیچ گاه نگفتند ما با ملت اسرائیل دوست هیتیم بلکه ایشان گفتند ما با مردم اسرائیل دوست هستیم.
ـ روشنفکران، به اندازه ی بزغاله هم نمی فهمند.
ـ سران کشورهای دنیا برای نزدیکی با کشور ما صف کشیده اند، مثل این پیر زن ها که در صف زنبیل می گذارند.
ـ آقای کردان مظلوم واقع شدند و استیضاخ ایشان غیر قانونی است.
ـ در دنیای ورزش، نتایج پاراالمپیک از المپیک مهمتر است.
ـ ایران آزادترین کشور دنیاست.
ـ هرگز نمی گذارند که اوباما رئیس جمهور آمریکا شود.
ـ در خارج از کشور بچه ی چهار ساله من را به مادرش نشان داد و گفت؛ محمود!
ـ در سفر ایتالیا من را می خواستند با اشعه ی ایکس ترور کنند!
ـ بهای کنونی نفت [150 دلار در سال 86] بسیار پایین است و من پیش بینی می کنم که نفت به 200 دلار هم برسد.
ـ آنها از من می ترسند. یک سخنرانی بکنم بهای نفت گران می شود.
ـ درست است که بهای نفت دارد کاهش پیدا می کند [130 دلار اوایل 87] ولی بطور قاطع می گویم، زیر 100 دلار نخواهد رسید.
ـ عده ای می گویند که بازار آزاد همه چیز را حل می کند. ولی من به شما می گویم که بازار آزاد برای دزدها و سارق هاست.
ـ [خطاب به خبرنگار خارجی]: شما نماینده ی ملتتان هستید و باید به سؤال من پاسخ دهید.
ـ حجم سرمایه گذاری در صنعت نفت در این چهار سال 60 میلیارد دلار است.
ـ تسهیلات بانکی چون رگ در خون اقتصاد جاری است.
ـ انگلیس جزیره ی کوچکی است در غرب افریقا!
ـ و... همچنان ادامه دارد! قضاوت به عهده ی خود شما!
منبع: از وبلاگ کنج درون
الگوی ملت های منطقه پس از قیام! (1)
چه کسی مانع الگو شدن ایران اسلامی برای ملت های منطقه است؟
آیت الله حسینی بوشهری؛ امام جمعه ی محترم موقت قم: «غرب در صدد گرفتن الگوی ایران اسلامی از ملت های منطقه است.»
ایشان طی سخنانی فرمودند که: «آمریکا و غرب با اقدامات هماهنگ می خواهند الگو بودن ایران را از کشورهای تازه انقلاب شده بگیرند و به آنها هشدار دهند که سرنوشتی مشابه ایران در انتظار آنهاست.»
با اجازه ی این روحانی محترم!
اولاً: تشکر می کنم از این عالم و روحانی محترم که شجاعت و بصیرت به خرج داده و تلویحاً اعتراف نمودند که: بابا! شاقول الگوی برداری «کشورهای تازه انقلاب شده» یا به قول معروف اسلام گرایان پیروز در انقلاب ها و انتخابات کشورهای اسلامی منطقه به جهت ایران انقلابی و اسلامی نیست! واقعاً وقتی این جمله را از ایشان خواندم، خوشحال شدم که هنوز کسانی از علمای قوم هستند که آزادانه واقعیت ها را بگویند و مثل بعضی از اهل علم و اهل رسانه نعل وارونه نزنند و مردم را خودی و آدم حساب کنند. حال شاید در علت یابی این انحراف عظمای! این انقلابات و اسلام گرایان، اختلاف نظرهایی باشد! ولی در اصل اینکه؛ از آغاز بهار عربی و پیروزی اسلام گرایان، ایران انقلابی و اسلامی الگوی آنها قرار نگرفته، مشترکیم. [منکر تأثیر انقلاب اسلامی در بیداری ملت های منطقه نیستیم.]
دوماً: پرسش هایی از خدمت ایشان دارم، اینکه؛
1ـ آیا واقعاً فکر می کنید، تنها این آمریکا و غرب و اسرائیل هستند که اجازه ی الگو برداری نمی دهند؟
2ـ اصلاً چرا باید ما را الگو قرار دهند؟ چون صرفاً ادعای ام القرایی جهان اسلام را داریم؟ در طول مدت 34 سال با داشتن این همه سرمایه و حمایت های مردمی چه کار کردیم؟ فیل هوا کردیم؟! [مقطع هشت سال دفاع مقدس جداست! الکی قاطی بقیه ی سال ها نکنید!] نه واقعاً چه الگویی از خود به جا گذاشتیم که انتظار الگو برداری دیگران را داریم؟ در ابعاد داخلی و بین المللی چه چیز برای معرفی و الگوگیری آنها داریم و می توانیم داشته باشیم؟
3ـ واقعاً خیال کردیم انقلاب های صورت گرفته در این کشورها، توسط احزاب ریشه دار اسلامی و رهبران اسم و رسم دار مسلمان آنها که دهه نخست از انقلاب اسلامی ایران حمایت کرده و شعار پیروی از انقلاب ما را می دادند، صورت گرفته؟!
4ـ سؤال اساسی تر از خدمت ایشان! مگر ایران چه سرنوشتی داشته و دارد که آنها را از ما می ترسانند؟ اگر سرنوشت روشن و خوب و موفق و سرافراز و... داریم، خُب! بالطبع نمود داره! آشکار و عیان است! خود انقلابیون و اسلام گرایان در طول سال های گذشته دیده و می بینند و خواهند دید! ولو اسرائیل و آمریکا و غرب مانع باشند. پس نباید بترسیم! بگذار سرنوشت ما را بر آنها بازگو کنند! اما نه، اگر چهره ی مشوش و مخدوش و سرنوشت نامعلوم باقی گذاشتیم، این دیگه تلاش آمریکا و غرب نمی خواهد. غرب باید خیلی ... باشه که خرج بیهوده می کند!
و پرسش های دیگر...
اما استاد محترم! من فکر می کنم:
الف ـ آمریکا و دیگر کشورهای قدرتمند سلطه گر، حتی همردیف این ها، روسیه، دشمن ما هستند؛ یکی در خفا و یکی در جلا! از دشمن هم جز دشمنی انتظار دیگری داشتند، اوج کوته بینی است. مگر ما ساکت نشستیم و ناظر بی طرفیم که آنها اینگونه باشند؟ همان قدر که ما می خواهیم ما را الگو قرار دهند، آنها برعکس!
ب ـ همانطور که در ضمن پرسش ها اشاره شد، مگر ما چه الگوی موفقی از خود به جا گذاشتیم که انتظار الگوبرداری از خود را داریم.
ج ـ اصلاً آمریکا و غربی ها وقتی مانع الگو قرار گرفتن ایران اسلامی می شوند که با به قدرت رسیدن اسلام گرایان در کشورهای منطقه، آنها بخواهند ایران را الگو قرار دهند! در حالی که هیچکدام از آنها همچین ادعایی نکرده اند! چرا؟ زیرا:
ادامه در شماره ی بعدی
منبع: کنج درون
اشغال سفارت؛ این کجا و آن کجا؟!
بعضی ها مثل اینکه خواسته و یا ناخواسته خوششان می آید؛ شبیه سازی کرده و بعضی اتفاقات دهه ی نخست انقلاب که بر اساس شرایط خاص انقلاب و واقعاً خود جوش پیش آمده بود را تکرار کرده و یک اتفاق بدلی و تصنعی را به نام خود ثبت کنند، حال با چه نیت و قصد و غرضی بماند! واقعاً چرا با گذشت سی و سه سال از انقلاب و تغییر شرایط و اقتدار و تثبیت نظام ج ا ا، اینگونه عمل می کنند؟
یا واقعاً نمی فهمند، یا در توهمند و یا مردم را چیز... حساب می کنند. بابا! درست حافظه تاریخی مردم ایران کم است و زود همه چیز را فراموش می کنند، ولی شکر خدا با وجود رسانه های ارتباط جمعی جهانی که بی شمارند و متنوع، با حافظه ی تاریخی قوی و به روز که در دسترس همه، حتی عشایر کوچ نشین قرار دارد، دیگر جای این کارها و این بازی ها مضحکه دار نیست! و...
سخنی از کارل مارکس نقل است که: «اتفاقات در تاریخ دوبار رخ می دهند، بار اول بصورت تراژدی [غم انگیز]، بار دوم بصورت کمدی [خنده دار]» مثل همین تسخیر سفارت خانه ها در تاریخ انقلاب ما، یعنی؛ یکی اشغال سفارت آمریکا در سال 1358 و دیگری همین چند روز پیش، اشغال سفارت انگلیس! اما آن کجا و این کجا! هر دو به خودی خود سیاه، ولی آن سیاهی کجا و این سیاهی کجا! «اشتراکی هست، اما این کجا ماند بدان!»
یکی از طنز نویسان چند تفاوت مهم میان اشغال سفارت آمریکا در سال 1358 و اشغال سفارت انگلیس در سال 1390 را بر شمرده که باز گویی آن خالی از لطف نیست:
1ـ در اشغال سفارت آمریکا در سال 1358 دانشجویان پیروخط امام می خواستند سه روز سفارت را اشغال کنند، اما 444 روز طول کشید و منجر به تغییر سیاست های ایران، یک جنگ و یک عمر گرفتاری شد، اما در اشغال سفارت انگلیس دانشجویان می خواستند سفارت را تا ابد اشغال کنند و از آن «موزه روباه پیر» را دائر کنند، اما 4 ساعت و 44 دقیقه بعد پلیس آنها را اخراج کرد و سفارت را به انگلیس تحویل داد.
2ـ از اشغال سفارت آمریکا در سال 1358 همه گروههای سیاسی موافق و مخالف حمایت کردند، جز دولت موقت که سقوط کرد، اما در اشغال سفارت انگلیس گروه کمی از دولتی ها و نمایندگان مجلس حمایت کردند، اما اکثر گروههای سیاسی موافق و مخالف حکومت مخالف کردند. حتی حاضر نشدند بیانیه ای صادر کنند.
3ـ در اشغال سفارت آمریکا در سال 1358 دولت سقوط کرد و بسیاری از اشغال کنندگان وارد دولت شدند، اما در اشغال سفارت انگلیس در سال 1390 اشغال کنندگان سقوط کردند و فعلاً وارد زندان شده اند.
4ـ در جریان اشغال سفارت آمریکا در سال 1358 دانشجویان 100 نفر بودند که توسط میلیونها نفر حمایت می شدند، اما در اشغال سفارت انگلیس در سال 1390 تعداد دانشجویان2000 نفر بودند که توسط صد نفر از مردم حمایت می شدند.
5ـ در اشغال سفارت آمریکا در سال 1358 دانشجویان پیرو خط امام نمی دانستند کارشان چه عواقب و نتایجی دارد وگرنه چنین کاری نمی کردند، اما در اشغال سفارت انگلیس چون فکر می کردند اقدام شان ممکن است عواقب خیلی بدی داشته باشد این کار را کردند.
6ـ در جریان اشغال سفارت آمریکا در سال 1358 تا سه ساعت بعد از این اقدام هنوز کسی نمی دانست چه اتفاقی رخ داده است، اما در اشغال سفارت انگلیس در سال 1390 از سه هفته قبل همه شهر می دانستند که چه ساعتی قرار است سفارت انگلیس اشغال شود و فارس نیوز از دو روز قبل خبرش را نوشته بود.
7ـ اشغال سفارت آمریکا در سال 1358 یک حرکت خودجوش دانشجویی بود که به زور می خواستند خودشان را به رهبری بچسبانند و عملاً هم امام را در عمل انجام شده قرار دادند، اما اشغال سفارت انگلیس در سال 1390 یک حرکت...
8ـ اشغال سفارت آمریکا در سال 1358 باعث سقوط یک دولت، وقوع یک جنگ هشت ساله و شکست دولت دموکرات آمریکا شد، اما اشغال سفارت انگلیس باعث دستگیری تعدادی دانشجو، سوختن چند پرچم، آتش زدن تعدادی عکس و شکستن چند در شد و در نهایت خداحافظی سفیر انگلیس!
با با از قدیم گفتند: «مؤمن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود.»!
منبع: کنج درون
غیبت از واجب ترینِ واجبات است!
«اگر من تحقیق کردم و قرائن قطعی بهدست آوردم که این آدمی است که کارش برای اسلام ضرر دارد، اما دیگران به این مسأله توجه ندارند و به او حسن ظن دارند، وظیفه من در اینجا چیست؟ در این موارد تا زمانی که مسأله مربوط به شخص خودش است، من حق ندارم اسرارش را فاش و گناهانش را علنی کنم اما اگر بناست گناه او به اسلام ضربه بزند، آیا باید سکوت کنم چون که غیبت حرام است؟ آیا باید آبرویش را حفظ کرد؟ در اینجا این حرف پذیرفته نیست. ما باید اسلام را حفظ کنیم. در اینجا غیبت از واجبترین واجبات است. باید این دشمن اسلام را به مردم معرفی کرد. چرا که مسائل شخصی مطرح نیست، بلکه مصالح اسلام مطرح است. اینجا اگر کسی بگوید که غیبت نکنید، چون حرام است، در واقع فریب کاری میکند.» آیت الله مصباح یزدی
جملات بالا، عین فرمایشات آیت الله مصباح یزدی است که چند روز پیش بیان شده. بالاخره هر کسی؛ کند بی پرده روزی مضمرش را / در آخر / بچشم خویش بیند جوهرش را!
بالطبع وقتی ایشان آزادند برداشت خود نسبت به احکام اسلام را ابراز نمایند و اینگونه بی محابا نظر و حکم صادر کنند، دیگران نیز مختارند که برداشت و تفسیر خود را بیان نمایند. کم نیستند علما و آیات و مراجع دینی و مذهبی که در سطح ایشان باشند و نظر بر خلاف ایشان داشته باشند. از طرفی انتظار نیست که همه مثل ایشان بیندیشند و نظر دهند. ممکن است یکی دیگر از بزرگانِ اهل علم، برداشتش این باشد که؛ نظرات و دیدگاهها و اعمال و رفتار و کردار جناب مصباح، بویژه در بعد سیاسی و اجتماعی و حمایت های بی دریغ ایشان در گذشته از... موجب ضربه و لطمه به اسلام و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و کشور شده است، پس غیبت و... آقای مصباح حلال و آزاد است! بردن آبرو و حیثیت ایشان نه فقط خطا و گناه نیست و عقابی ندارد بلکه عین صواب است و ثواب هم دارد! و موجب خشنودی خدا و پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت!
حال عده ای غافل و ناآگاهِ از عوام، یا حتی افراد فرصت طلب جامعه به اسم پیروی و طرفداری از هر کدام از این بزرگان، پاشنه ها را وَر کشیده و کار و زندگی را تعطیل کرده و مهیای کسب توشه ی دنیا و آخرت شوند! چه پیش خواهد آمد؟ چه بلایی سر مردم و کشور و دین و مذهب خواهد آمد؟ چه کسی پاسخ گوی عواقب و نتایج این تفاسیر و برداشت های شخصی خواهد بود؟ این است مکارم اخلاق؟ دین و مذهبی که به این راحتی و آسانی مجوز غیبت و تهمت و افترا و... دهد [که قطعاً اینگونه نیست] می تواند دین کامل و ناجی و ... باشد و بشر را به سر منزل مقصود برساند؟ حاشا و کلا!
در نهایت می توان گفت:
در کف نفس و هوا و دیو اسیر افتادهایم تا بلذات جهان بیجا نظر افکندهایم
بهر تعظیم خسان و اعتبار ابلهان خویشتن را چون گدایان دربدر افکندهایم
راه دوزخ پیش داریم و بسرعت میرویم بی محابا خویشتن را در خطر افکندهایم
راه جنت را بما بنموده حق با صد دلیل از ضلالت خویش را ما در سقر افکندهایم
سوی ما از یار ما با آنکه میآید خبر ما درین ره خویشتن را بیخبر افکندهایم
دوست را با ما نظرها هست پیدا و نهان ما چو کوران آن نظرها از نظر افکندهایم
جان ما را تیر باران حوادث کرد چرخ ما به پیش تیر بارانش سپر افکندهایم
تا نپنداری که ما اینراه را خود میرویم پیش چوگان قضا چون گوی سر افکندهایم
جان شد این تن وعده? دیدار جانان تا شنید چشم شد در گوش تا ما این خبر افکندهایم
حرف او بشنیده دل هر جا که گوشی دادهایم روی او دیده است جان هر جا نظر افکندهایم
تا بکی در عرض ره خواهیم گشتن عمر شد بهر کاری فیض خود را در سفر افکندهایم
از وبلاگ «کنج درون»
هر پدیده ای، به ویژه از نوع انسانی آن، نیاز به آسیب شناسی و عیب یابی دارد تا در روند و طی طریق، روز به روز بهتر شده و تولیدات آن هم با کیفیتِ بیشتر نمود پیدا کند. دنیای مجازی نیز که از دست پخت های همین بشر است، از این قاعده مستثنی نیست. وبلاگ و وبلاگ نویسی هم که بیشترین حضور و مخاطب را در دنیای مجازی داراست، به طریق اولی نیاز به آسیب شناسی دارد. لذا بهتر است هر چند وقت یکبار شخصاً خود و وبلاگمان را آسیب شناسی کرده و مورد بررسی قرار دهیم. تا اشکالات و ایرادات و کم و کاستی های آن برطرف گردد.
با اینکه وبلاگ نویسی در ایران جوان است و بیش از چند سالی از شروع آن نمی گذرد و جایگاه خوب و مناسبی هم پیدا کرده، اما متأسفانه همچون سایر ابزار و تجهیزات و پدیده های مدرن وارداتی، از فرهنگ آن خبری نیست. فرهنگ وبلاگ نویسی در بعضی مقوله ها مثل؛ رعایت حق و حقوق و مالکیت معنوی، رعایت اخلاق و شئونات اجتماعی و... از جایگاه و شأن خوبی برخوردار نیست.
یکی از کارکردهای مهم و اصلی در وبلاگ، تولید محتواست نه توزیع! یعضی افراد و بلاگرها (وبلاگ نویس) فقط کارشان شده توزیع و پخش تولیدات دیگران! نباید ارزش و شأن وبلاگ، بخصوص وبلاگ های علمی و فرهنگی را آنقدر پایین آورد که تنها در حدّ یک آیینه باشد و منعکس کننده محصولات سایر وبلاگ ها. از این بدتر! گاه حتی رعایت مالکیت معنوی نیز انجام نمی گیرد و مطالب دیگران بدون ذکر منبع مجدداً منتشر می شود. این یک روی سکه است و روی دیگر آن، اینکه اگر اعتراض و نقدی هم به این مطالب بشود، گاه توزیع کننده حاضر به پذیرش مسئولیت نشده و تازه اذعان می دارد که: مطلب از من نیست! از جای دیگر گرفتم! این چند مورد از جمله آسیب های وبلاگ نویسی است که باید سعی کنیم روز به روز از آنها دوری جسته و با احترام گذاشتن به خوانندگان و مراجعین به وبلاگ، خود شخصاً دست به تولید محتوا زده و به ندرت توزیع کننده باشیم، مگر در مواقع ضرور و استثنا!
منبع: کنج درون
نیمچه نگاهی به گروه فرقان
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ای برادر سیرت زیبا بیار
«وقتی که گودرزی آمد که طلبه بشود چون خیلی چهره زشتی داشت و دیدم نورانیت ندارد، گفتم: تو به درد طلبگی نمی خوری. طلبه باید چهره ای جذاب داشته باشد.» بر گرفته از خاطرات یکی از بزرگان!
گروه فرقان به رهبری طلبه ای به نام اکبر گودرزی پیش از پیروزی انقلاب شکل گرفت. گروهی که مخالف صریح روحانیت بود، به ویژه پس از پیروزی انقلاب در ضدیت شدید با روحانیون انقلابی برآمد و تا مرز حذف فیزیکی هم پیش رفت و اقدام به ترور شخصیت های مؤثر انقلاب نمود.
گودرزی اهل یکی از روستاهای لرستان، متولد 1338 یا 1335، پدرش کشاورز بود. وی سال 51 یا 52 عازم خوانسار شد و مدتی در حوزه علمیه آنجا تحصیل کرد. سپس یک سال در قم ماند و پس از آن به تهران آمد و می خواست طلبه ی مدرسه... ولی مدیریت آن، آیت الله... حاضر به پذیرش او نمی شود. ودر بیان علت، همان جمله بالا را بازگو می کند.
واقعاً دین و مذهب ما هم همین نظر را دارد؟ اگر اینگونه بود، بلال حبشی که مؤذن خاص پیامبر نمی شد! آیا وجدان و عقل بشری این نگاه را قبول دارد؟ آقایان که ادعایشان گوش فلک را پر کرده و هیچکس را به جز خود به حساب نمی آورند، می دانند که در همان غرب (به ادعای آقایان غرب وحشی و کافرستان) خیلی از سیاهان بالاترین پست و مقام و ارزش را دارا هستند و در بهترین دانشگاه ها تحصیل می کنند؟ و...
بگذریم! پس از سی سال قصدمان دفاع و حمایت از افکار و اعمال و عقاید خلاف و اشتباه گروه فرقان و رهبران معدومشان نیست. بلکه حرف سر نحوه ی برخورد و دیدگاه های غلط و ظاهر بینی موجود است که متأسفانه هنوز هم وجود دارد و بر اساس ظاهر و صورت افراد و اشخاص قضاوت می شود. یکی از دلایل این همه مشکلات سیاسی و اجتماعی و... در کشور همن ظاهر بینی هاست!
یکی از مبارزان پیش از انقلاب ضمن بیان خاطرات خود: «معتقد است یکی از دلایل کشیده شدن گودرزی به این راه، با اینکه آدم باهوش و زیرکی بود، این بوده که این نوع برخوردها موجب سرخوردگی و حالت نفرت او می گردد. وی نقل می کند: گودرزی زندگی فقیرانه و محرومی را داشته و از این بابت عقده ای بود. در جوانی تلاش می کند به حوزه های علوم دینی راه یابد. قم او را نپذیرفت. اما توانست در حوزه مسجد جامع تهران درس بخواند. طولی نکشید که از آنجا نیز بیرونش کردند. سپس به مدرسه شیخ عبدالحسین رفت، بعداز مدتی از آنجا نیز بیرونش می کنند. بعد، از مسجد قبا سر درآورد، آقای... هم از آنجا بیرونش کرد. [آیت الله ... هم با بیان جمله بالا او را ترد می کند] این برخوردها نوعی سرخوردگی و حالت نفرت در او به وجود آورد و برای بیرون رفتن از این سرخوردگی، تشکیلات فرقان را راه اندازی نمود و...»
سعدی علیه الرحمه پاسخ خوبی می دهد: «نه هر که به صورت نکوست، سیرت زیبا در اوست. کار، اندرون دارد، نه پوست.»
از وبلاگ «کنج درون»
.: Weblog Themes By Pichak :.