بابای بد!

از میان جمعیتی که گریه‌کنان شاهد اجرای تعزیه‌اند رد می‌شود. عروسک و قمقمه‌اش را محکم زیر بغل می‌گیرد.
شمر، با هیبتی خشن، همان‌طور که دور امام حسین علیه السلام می‌چرخد و نعره می‌زند، با گوشه‌ چشم دخترک را می‌پاید.
 دخترک با قدم‌های کوچکش از پله‌های سکوی تعزیه بالا می‌رود. از مقابل شمر می‌گذرد. مقابل امام حسین(علیه السلام) می‌ایستد و به لب‌های سفید شده‌اش زل می‌زند.
قمقمه را که آب تویش قلپ قلپ صدا می‌دهد، مقابل او می‌گیرد...
شمشیر از دست شمر می‌افتد و رجز خوانی‌اش قطع می‌شود...
دخترک می‌گوید: «بخور، مالِ تو آوردم» و بر می‌گردد. رو به روی شمر که حالا بر زمین زانو زده است، می‌ایستد. مردمک‌های دخترک زیر لایه‌ براق اشک می‌لرزد. توی چشم‌های شمر نگاه می‌کند و با بغض می‌گوید: «بابای بد!»
نگاه شمر از چانه‌ی لرزان دخترک می‌گذرد و روی زمین می‌ماند. او نمی‌بیند که دخترک چگونه با غیظ از پله‌های سکو پایین می‌رود...

(با پوزش از بار منفی رفتار نامناسب فرزند نسبت به پدر. الگو گیری نشود!)

منبع: "سقّا"




تاریخ : پنج شنبه 90/9/3 | 9:52 صبح | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

در یک نظر سنجی از مردم دنیا سؤالی پرسیده شد و نتیجه جالبی به دست آمد.
سؤال: نظر خودتون رو راجع به راه حل کمبود غذا در سایر کشورها صادقانه بیان کنید؟
و ... هیچ کس نتوانست جوابی بدهد ؛ زیرا:
در آفریقا کسی نمی دانست غذا یعنی چه؟
در آسیا کسی نمی دانست نظر یعنی چه؟
در اروپای شرقی کسی نمی دانست صادقانه یعنی چه؟
در اروپای غربی کسی نمی دانست کمبود یعنی چه؟
در آمریکا کسی نمی دانست سایر کشورها یعنی چه؟

و

در ایران کسی نمیدانست راه حل یعنی چه!




تاریخ : پنج شنبه 90/9/3 | 9:39 صبح | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

فتاوای شاذ آیت الله صانعی

 

 

1. تساوی دیه زن و مرد،

 
2. قصاص مردی که زنی مسلمان را کشته باشد بدون نیاز به پرداخت نصف دیه یک مرد مسلمان به اولیاء قاتل،

 
3. منع ازدواج موقت برای مرد مسلمان متأهل که با همسرش زندگی می کند.(
با توجه به راهکارها و دستورات دین مبین اسلام مستدعی است نظرات راهگشای خود را پِیرامون بحث ازدواج موقت (متعه) و شرایط و حدود آن ذکر فرمائید .

ج- مشروعیت فی‏الجمله از آن یعنی برای مواقع اضطراری همانند جنگهای طولانی جزء مسلمات مذهب شیعه است و اساساً همان طرز که مرقوم شده مشروعیتش برای موارد اضطرار است و عامل جلوگیری از فساد در همان زمینه می‏باشد و جلوگیری از فحشاء و منکرات با نماز واقعی که قرآن می‏فرماید:« إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ» و تربیت صحیح و ترویج نکاح دائم و تکثیر آن و غیر آنها از عوامل بازدارنده می‏‏باشد و بنظر اینجانب نه تنها متعه نمی‏تواند مانع فساد باشد بلکه اگر از مورد فی‏الجمله‏اش خارج شود و در عرض ازدواج دائم قرار گیرد اساس زندگی و کانونهای گرم خانواده را به خطر و نابودی انداخته و بی‏بندوباری ناشی از آن جامعه را به سقوط، از جهات عدیده می‏کشاند و اگر مشکلات و مفاسد از ناحیه عدم عمل به شرائط و احکام و فرهنگ ازدواج در اسلام باشد می‏توان با عمل به فرهنگ صحیح ازدواج و آگاه کردن و اطلاع نسبت به آن قوانین جلو مفاسد را گرفت و امّا اگر مفاسد از ناحیه دیگری باشد مثل عدم وجود کار و در آمدی که مرد با آن مخارج زندگی را تأمین نماید ... ولو فرهنگ ازدواج هم درست باشد و درست عمل شود باز نمی‏توان مفاسد را ریشه کن کرد و باید فکری برای رفع آن موانع نمود، آری برای تسهیل ازدواج باید سختگیریهای غیر عقلایی را کنارگذاشت و خانواده ها اگر تمکّن مالی دارند وسیله ازدواج جوانها را فراهم و مدتی که آنها تحصیل می‏کنند مئونه زندگی آنها را تأمین نمایند تا آنها هم بتوانند درس بخوانند.)


4. محرم دانستن فرزندخواندگان به مرد و زنی که آنها را به فرزندی پذیرفته اند.(
شخصى پسر بچه اى را از طریق سازمان بهزیستى به فرزندى قبول کرده است و در آغاز، کارى که باعث مَحرم شدن آن بچه با مادرخوانده شود، انجام نداده است و اکنون بچه، شش یا هفت ساله است. آیا راهى براى مَحرم شدن آنها وجود دارد؟
چون این گونه اعمال که جزء اعمال بر و احسان و نیکى به دیگران، مخصوصاً کودکان بى پناه یتیم و سرگردان مى باشد، مستحب و مطلوب و موجب اجر اخروى و سعادت در دو دنیا است، و از نظر حرمت نگاه کردن و نامحرم بودن بعد از تمیز و بلوغ به حکم ضرورت و مشکل نداشتن فرزند و مشکل گفتن به کودک که تو پدر و مادر ندارى و فرزند ما نیستى، مرتفع مى گردد و جایز مى باشد، و حرج و مشقت رافع حرمت است و اسلام دین سهولت و آسانى مى باشد.)


5. مجاز دانستن دریافت بهره در قرض هایی که برای رفع نیاز نیست بلکه برای افزایش رونق فعالیت اقتصادی است(ربای استنتاجی)

 
6. پاک دانستن پوست و چرم خارجی،

 
7. تردید در جاری شدن حکم ارتداد در مورد کسانی که "آگاهانه" و "از روی تحقیق" دین خود را عوض کرده اند،

 
8.ارث بردن غیرمسلمان از مسلمان،


9. مشروط دانستن ازدواج مجدد مرد مسلمان به رضایت همسر اول
.( به طور کلى باید دانست که تعدد زوجات، استحباب ندارد و دلیلى بر استحبابش نداریم و تنها جایز و مباح و مشروع است آن هم به شرطى که باعث صدمه و اذیت و ظلم و فشار روحى و جسمى و غیر آن ها براى زن قبلى نشود، و خلاصه آن که ازدواج بعدى وقتى مشروع و جایز است که نسبت به زن قبل منکر ناپسند و ظلم نباشد، بلکه باید ازدواج بعدى معروف و پسندیده شده باشد; و چگونه مى توان گفت ازدواج بعدى و تعدد زوجات با فرض معروف نبودن نسبت به زن قبلى جائز باشد در حالتى که قرآن رسماً و به طور روشن دستور به معاشرت به معروف با زنان را داده (وعاشروهن بالمعروف) (آیه 19 سوره نساء) و به قول علامه طباطبائى ـ صاحب تفسیر قیّم المیزان ـ در رابطه با حقوق زنان، قرآن و وحى آسمانى کلمه «معروف» را دوازده مرتبه تکرار نموده است.)

 

10. جواز امامت جماعت بانوان برای آقایان،

 

11. بلوغ دختران در سیزده سالگی.( شرط بلوغ با نبود سایر شرایط مذکور در رساله عملیّه، برای پسران تمام شدن پانزده سال قمرى، و برای دختران تمام شدن سیزده سال قمرى است.)


* حرمت موسیقى و غنا، حرمت محتوایى است و هر صوت و غنا و موسیقى اى که در آن ترویج بى بند و بارى و بى عفتى باشد و یا براى عیاشى و هوسرانى عیاشان و هوسرانانِ خودخواه و غیر متعهد و یا ترویج باطل و تخدیر افکار و به انحراف فکرى کشاندن انسانها باشد و یا از اسلام، چهره اى ناخوشایند و خلاف سهولت و عدالت نشان بدهد ، حرام است

 

** مجسمه سازى، براى اهداف عقلایى، حرام نیست و نقاشى و طراحى که داراى مفسده نباشد و بى عفتى و بى بند و بارى را ترویج نکند، جایز است و منعى ندارد.

 

 

ختام کلام: ظاهراً فتاوی ایشان با عقل امروز بشر تطابق بیشتری دارد و اگر بناست اسلام دین تمام ادوار واعصار باشد ، که ظاهراً بناست! باید فتاوی فقهای عظام متناسب با مقتضیات زمان و مکان تنظیم شود نه این که مانند اخباریون علمشان و فهمشان و درکشان از مبانی و مسائل دینی در گذشته های دورباقی مانده باشد و آن گاه دیگران را متهم به بدعت و امور دیگر بنمایند. خوبست فقیهان مخالف آراء ایشان اگر استدلالی بر رد این مبانی و فتاوی دارند ، با تأسی به سیره امامان معصوم (ع) ، با ایشان مناظره کنند. همه باید بدانیم که امروزه تکفیر و تخطئه جوابگو نیست. به خصوص در مورد مرجعی که امام (ره) به فضل و دانش ایشان گواهی داده اند و در بین دانشگاهیان بیشترین مقلد را دارند. دین اسلام دین عقل و منطق و عدالت است و اسلام طالبانی توان برآوردن انبوه نیازها و شبهات جامعه امروز را ندارد و به همین دلیل است که روز به روز جوامع و مردمان نسبت به آن بی اعتنا و بلکه بیزار میشوند. و حسرت و تأسف بیشتر آن جا است که اینان خود را نماینده اسلام معرفی کرده و شمشیر داموکلوس را این بار اینان بر بالای سر آزاد اندیشان و حق جویان بلند کنند. مباد که تجربه قرون وسطی و بعد ، دین گریزی دوره رنسانس این بار در دین نبی خاتم و پیروانش به تجربه نشسته شود! راستی آنها که امثال آیت الله صانعی را از قبای مرجعیت خلع می کنند ، به تبعات چنین اقداماتی می اندیشند؟ از تکرار دین گریزی ، این بار توسط مسلمانان ، آن هم از دین نبی خاتم و نمایندگان آن رسول مکرم! یعنی خود ایشان ، واهمه ندارند؟

 

(برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله صانعی و چندین سایت و وبلاگ دیگر)




تاریخ : یکشنبه 90/8/15 | 1:21 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

خاتون نامه و کبک    وکلاغ

انتشار خاتون نامه از سوی روزنامه ایران وابسته به دولت با نگاه متسامح به مسئله حجاب، آخرین حلقه از تغییر رفتارهای اطرافیان آقای رئیس جمهور است.منصفانه ترین نگاه به رفتارهای دولتی ها در طرح گاه گاه اندیشه های متسامح در سیاست خارجی و داخلی این است که در نزدیکی انتخابات، علاقمندند علاوه بر هواداران سابق، مخاطبان جدیدی را جذب نمایند. این در حالی است که مخاطبان جدید، از آغاز، آزادیهای شخصی و سیاسی و اجتماعی خود را با سیاستهای دولت در تناقض می دیدیند. این ایده اگر قابل اجرا باشد برای یک سیاستمدار کار به جا و مناسبی است که بخواهد هوادارانش را افزایش دهد. با اینکه در مثل مناقشه نیست اما در ضرب المثل های فارسی داریم : کلاغی که تمرین کرد تا مثل کبک راه برود، راه رفتن خودش هم یادش رفت. بعضی شعارهای دولتمردان فعلی دقیقا تمرین راه رفتن کبکی است که نه تنها مخاطبان جدیدی را به آنها اضافه نمیکند بلکه راه رفتن خود را هم فراموش و مخاطبان قدیم را هم پراکنده میکنند. در حوزه های سیاسی و اجتماعی که با شعور یک ملت درگیر است، وقتی ملتی راه و اندیشه ای را از یک مجموعه سیاسی و حکومتی می پذیرد که آن اندیشه در سیر زمان و با پیشینه فکری و تاریخی آنان همخوانی داشته باشد. دولت فعلی و شخص آقای احمدی نژاد وقتی با تکیه به شعارهای ضد اصلاح طلبی، مخالفت با تسامح و تساهل، پایبندی به فقهی ترین قرائت دینی، کمک گرفتن از مداحان و مدد خواستن از جمکران و چاه ان و دیدن هاله نور و با حمایت تابلودار تمام رهبران و چهره های ضد اصلاح طلبی و تسامح خواهی به کرسی ریاست جمهوری رسیده است، روزی که اطرافیان ایشان تصمیم بگیرند که چهره دیگری برای این دولت درست کنند، نه تابلوی جدیدی بر سر این دولت نصب خواهد شد وهم تابلوی قدیم به زمین خواهد افتاد. چنانچه هم اکنون شاهد آن هستیم. طرح مکتب ایرانی و اهمیت دادن به نمادهای ایرانی ، داشتن مشاور رئیس جمهور با ملیت آمریکائی، دعوت زنان به استادیوم های ورزشی، حمایت از مردم اسرائیل، تظاهر به آزاد بودن جوانها و فاصله گرفتن از اتفاقات پس از انتخابات 88 و در نهایت انتشار خاتون نامه با هدف تسامح در امر حجاب، بی شک مخاطبانی را جلب خواهد کزد. اما اینها مخاطبان دولت نهم و دهم نیستند. پیشینه و سابقه به قدرت رسیدن آنها و تصوری که مردم از مکتب آنها دارند این است که اطرافیان رئیس جمهور مثلا وقتی شعارایران برای ایرانیان دوران اصلاحات را تکرار میکنند، برای تحمیق آنان است و جذب این شعارها نمیشوند. تنها فایده ای که دارد این است که مخاطبان اصلی دولت که تصورشان بر این بوده که خصیصه بارز این دولت مخالفت با تسامح و تساهل است، پیوندهای خودشان را با این دولت قطع شده می بینند. واقعیت این است که هیچ شعاری خارج از بسته فکری هیچ جمعیتی مورد پذیرش مخاطبان اجتماعی قرار نمیگیرد. همچنانکه اگر امروز آقای خاتمی و یا هریک از ما، مردم را به شفا گرفتن از چاه جمکران و یا مخالفت با تسامح و تساهل دعوت کنیم، مورد پذیرش جامعه قرار نمیگیرد. انتشار خاتون نامه روزنامه ایران هواداردولت، از سوی مردم طرفدار آن بحث ها، فریبکاری و از سوی مردم مخالف این نگاه، خیانت تلقی میشود. کبک اگر کبک بماند و کلاغ اگر کلاغی راه رود، مقبول است. هم کبک و هم کلاغ بودن معادله زیان آوری است . جریان دولتی برای انتخابات با این شعارهای بی پیشینه نه میتواند کلاغ بماند و نه میتواند کبک وار راه برود.

(منقول از وبلاگ جناب آقای ابطحی)




تاریخ : شنبه 90/8/14 | 7:48 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

مشکل مردم سوریه سیاست داخلی بشار است
وقتی برای شرکت   در مراسم خاکسپاری حافظ اسد همراه آقای خاتمی به سوریه رفته بودم، رهبران دنیا یکی یکی به فرودگاه دمشق وارد می شدند و بر سر تابوت حافظ اسد حاضر می شدند و ادای احترام میکردند و از همان جا به فرودگاه بر می گشتند. بشار اسد هم بالای سر جنازه بود و احوالپرسی میکرد. اما درمورد آقای خاتمی ، بشار اسد شکل متفاوتی از پذیرایی را برگزید. همراه با آقای خاتمی به اتاق بغل آمد و جلسه کوتاه گفتگوی رسمی با حضور خبرنگاران برگزار کرد. این مسئله در جراید عربی به عنوان یک اتفاق قابل توجه تلقی گردید و همه تحلیل ها این گونه بود که بشار اسد میخواهد نشان دهد که روش آینده اش به خصوص در سیاست داخلی همراه با آزادی های بیشتر و مدارا با مردم است.آقای خاتمی در دنیا در آن ایام به عنوان یک اندیشه اصلاحگرا ی مسلمان شناخته می شد و برای دنیا این نکته مهمی بود. عصر همان روز موقع حرکت کاروان آقای خاتمی به فرودگاه من در حال گفتگو با یکی از خبرنگاران بودم و از همراهی با آنها جا ماندم. وقتی مصاحبه ام تمام شد با یکی از تاکسی های هتل عازم فرودگاه شدم تا خودم را به پرواز آقای خاتمی برسانم. در بین راه راننده تاکسی که دید من عربی صحبت میکنم برایم جوکی را تعریف کرد که از روز قبل که حافظ اسد فوت کرده در بین مردم رواج دارد: میگفت مردم میگویند حکومت تصمیم گرفته که یک روز حافظ اسد را دیر تر دفن کند و از همان دیروز دو هزار نفر مامور امنیتی را کشته اند که روح آنها جلوتر به سرای باقی برود تا مبادا مشکل امنیتی وجود داشته باشد و بعد حافظ اسد برود. این در ظاهر جوک بود. اما پشت این طنز یک واقعیت مهم خوایبده بود. مردم سوریه درچنگال ماموران امنیتی آن قدر فشار دیده بودند که حتی جوک آنها از این دست بود. این در حالی بود که همه رهبران سیاسی دنیا حافظ اسد را پشتوانه قدرتمند ثبات منطقه میدانستند و انصافا هم محور تعادل سیاست خارجی به خصوص در برابر وحشیگری های اسراییل بود. فرق نگاه مردم یک کشور که روزانه با فشارهای داخلی روبرو هستند و سیاست خارجی که خیلی به زندگی مردم سوریه ربطی نداشت در همین نقطه بود. اطرافیان حافظ اسد از کارکشتگان سیاست بودند و بیشتر تحت تاثیر تفکر بلوک شرق بودند. نگاه ها به بشار دوخته شده بود که خودش را از این چنبره خلاص کند و کشورش را در سیاست خارجی با همان مشی پدرش اداره کند ولی در سیاست داخلی تجدید نظر کند. خودش هم دوست داشت به این عنوان شناخته شود. در مراسم مهم چهلم حافظ اسد که در بندر لاذقیه و کنار قبر حافظ اسد برگزار شده بود، من به عنوان رییس نمایندگان ایرانی شرکت کردم. نمایندگان همه کشورها در سطوح مختلف بودند و هر کدام 5 دقیقه صحبت میکردند. نوبت به سخنرانی من که رسید در سخنرانی ام که متنش حتما در اسناد وزارت خارجه هست گفتم چشمهای جهان به آقای بشار اسد دوخته شده. ایشان از یک طرف تجربیات مهم پدرش را دارد و از طرف دیگر فرزند نسل فعلی است که میداند باید کشور را براساس اصول دموکراسی اداره کند و مقتضیات این دوره را میشناسد. وقتی سخنرانی ام را تمام کردم در مسیر رفتن به صندلی خودم از جلو بشار می بایست بگذرم. آقای بشار بلند شد و دست من را گرفت و از سخنرانی ام تعریف کرد و گفت به نکته مهمی اشاره کردی. اما گذشت زمان نشان داد که وی البته بر اساس نهج پدرش در سیاست خارجی و به خصوص در حمایت از حزب الله و مقابله با آتش افروزی های اسراییل در منطقه به خوبی ایستادگی کرد و موفق بود. اما به سیاست داخلی بی توجه بود و افکار کمونیست زده اطرافیان پدرش او را وا داشتند که سیاست سرکوب و امنیتی را تقویت نماید. در زمان حافظ اسد می شد به آن گونه کشور را اداره کرد اما شرایط جهانی و انقلاب ارتباطات و فشار افکار عمومی متفاوت از آن دوران بود. معمولا سیاست خارجی هر چند موفق باشد اما اگر بی توجه به مردم کشور برنامه ریزی شود، مردم آن کشور دچار عصیان میشوند. به نظر من بشار اسد جوان گرفتار همان سیاستمدران پیر شرق زده شد و نتوانست در سیاست داخلی فرزند زمان خودش باشد. آن چه که این روزها در سوریه اتفاق می افتد نتیجه این بی توجهی داخلی است. حمایت ایران و جنبش های آزادیبخش و اصیلی مثل حزب الله از بشار اسد به دلیل سیاستهای خارجی او و مدیریت موفقش در برابر زیاده خواهی های اسراییل است. سیاست خارجی بشار آن قدر موفق و متین بوده است که حتی غربیها و خود اسراییل هم به بقای بشار رضایت میدهند تا بتواند تعادل را در این منطقه حساس و ذر همسایگی اسراییل حفظ کند. اما مردمی که از اختناق داخلی به ستوه آمده اند به نیاز خود فکر میکنند. اصلاحات وعده داده شده بشار اسد اگر زودتر عملی می شد و مردم داخل سوریه احساس آرامش و امنیت میکردند، دنیا نگران شرایط فعلی این منطقه نبود. برای تحلیل واقعیت های امروز سوریه باید به این تفکیک سیاست داخلی و خارجی توجه کرد. بی شک سوریه به دلیل موقعیت مهم استراتژیک و مواضع قابل احترام آن کشور در برابر اسرائیل ، برای همه دنیا پر اهمیت تر از تونس و لیبی است.اما برای شناخت واقعیت آن چه که امروز در سوریه میگذرد توجه به این تفکیک سیاست داخلی و خارجی مهم است. این در حالی است که به نظر میرسد حتی معترضان فعلی با سیاستهای منطقه ای بشار وموافقند و به ندرت در جهان اسلام و داخل مردم سوریه کسانی یافت میشوند که طرفدار اسرائیل باشند

(منقول از وبلاگ جناب آقای ابطحی)




تاریخ : شنبه 90/8/14 | 7:45 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

 

نامه ای که بوی بهشتی می دهد بوی باهنر بوی خامنه ای

 آنچه در سطرسطر این سه نامه آمده، ادبیات گفتاری و نوشتاری آیت‌الله هاشمی رفسنجانی است که در مقام مشاوری امین و به دور از تملّقات رایج و با صراحتی متین نکته‌ها را در دو نامه به امام(ره) و یک نامه به آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رهبران جامعه یادآوری می‌نمایند و زیباتر اینکه همین ادبیات، همین کلمات، همین هشدارها، همین یادآوری‌ها و همین لحن نوشتار در اولین نامه امضای آیت‌الله خامنه‌ای را نیز در پای خود دارد.
• مخاطب دو نامه اول ، امام خمینی(ره) و مخاطب نامه سوم ، آیت‌الله خامنه‌ای می‌باشند و در عین این تفاوت، شباهتی در عنوان هر سه نامه است که به «رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی» نوشته شده‌اند.
• مخالفان مشی سیاسی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی از شدت عصبانیت انتشار آن، ادب سیاسی را در مورد این شخصیت تا به آنجا کنار گذاشتند که آیت‌الله خامنه‌ای با این جمله که معمولاً در خطبه‌های نماز جمعه از کسی نامی نمی‌برم ، مجبور شدند انتقادات علیه رئیس مجلس خبرگان رهبری و القای اختلافات ایشان با رهبری نظام را «توهم» بخوانند ولی گویی گوشهایی خیال شنیدن آن را حتی بعد از قریب 19 ماه هم ندارند!
درباره آیت‌الله هاشمی رفسنجانی می‌گویند او سیاستمداری است که همیشه سعی می‌کند مسائل اساسی را به دور از هیاهوهای رسانه‌ای حل و فصل نماید. اما از این سیاستمدار برجسته تاریخ معاصر ایران در کنار انواع و اقسام اسناد گفتاری، نوشتاری و دیداری، سه نامه در طول 30 سال منتشر شده که دوست و دشمن درباره آن نامه‌ها، حرف‌ها گفتند و مقالات نوشتند و خواهند نوشت.دو نامه اول به فاصله یک سال در سالها 58 و 59 و نامه سوم در سال 1388 نوشته شد، با این تفاوت که نامه اول اگرچه با دست خط آیت‌الله هاشمی رفسنجانی است، اما امضای آقایان آیت‌الله شهید دکتر بهشتی، آیت الله شهید دکتر باهنر ، آیت‌الله موسوی اردبیلی و آیت‌الله خامنه‌ای نیز در پای آن به چشم می خورد و دو نامه دیگر به خط و امضای آیت‌الله هاشمی رفسنجانی است . دومین تفاوت این سه نامه مخاطبان آنهاست، مخاطب دو نامه اول امام خمینی(ره) و مخاطب نامه سوم آیت‌الله خامنه‌ای می‌باشند و در عین این تفاوت، شباهتی در عنوان هر سه نامه است که به «رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی» نوشته شده‌اند. نامه‌هایی که هر سه در کلمات خویش، نگارگری کرده‌اند و تصویری از زمانه به دست می‌دهند. ، اتفاقاتی است که طی روزهای اخیر افتاده ما را بر آن داشت تا این سه نامه را به آزمون ترازوی مقایسه مردم عزیز بسپاریم تا شاید مدعیان پیروی از ولایت با کاوش ذره‌بینی در کلمه به کلمه نامه دیگر به دنبال ملاحظه‌تراشی بر نیایند .
براساس پیش‌بینی‌ها، فعالیت افراد افراطی یک جریان تندرو در آستانه اجلاس آتی خبرگان رهبری آغاز شده و محور این فعالیت‌ها نیز نامه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به مقام معظم رهبری در خرداد ماه 1388 است، نامه‌ای که همه‌گونه توصیفات مثبت و منفی درباره آن بیان شد، نامه‌ای که از یک سو تدبیر و آینده‌نگری یک پیر سیاست نامیده شد و از سوی دیگر «آتش تهیه»، نامه‌ای که مخالفان مشی سیاسی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی از شدت عصبانیت انتشار آن، ادب سیاسی را در مورد این شخصیت تا به آنجا کنار گذاشتند که آیت‌الله خامنه‌ای با این جمله که «معمولاً در خطبه‌های نماز جمعه از کسی نامی نمی‌برم»، مجبور شدند انتقادات علیه رئیس مجلس خبرگان رهبری و القای اختلافات ایشان با رهبری نظام را «توهم» بخوانند، اما منتقدان علی‌رغم صراحت زبانی آیت‌الله خامنه‌ای به زعم خویش دست به تحلیل‌ها و تفسیرهای مغرضانه می‌زنند و هنوز هم به اقتضای زمان و براساس اغراض و اهداف سیاسی و جناحی به آن دامن می زنند.
نکته جالب در خصوص این نامه اظهارات رهبری معظم است که فرموده‌اند، درباره محتوای آن ملاحظه‌ای ندارند، ولی بهتر بود که انتشار نامه بعد از انتخابات انجام می‌شد. آقای هاشمی در جواب گفتند که چند ساعت قبل از انتشار، نامه را با پیک خدمت جناب‌عالی فرستادم به امید دریافت نظر که نظری نرسید، اما مدعیان پیروی از ولایت با کاوش ذره‌بینی در کلمه به کلمه نامه به دنبال ملاحظه‌تراشی می‌باشند.
آنچه در سطرسطر این سه نامه آمده، ادبیات گفتاری و نوشتاری آیت‌الله هاشمی رفسنجانی است که در مقام مشاوری امین و به دور از تملّقات رایج و با صراحتی متین نکته‌ها را در دو نامه به امام(ره) و یک نامه به آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رهبران جامعه یادآوری می‌نمایند و زیباتر اینکه همین ادبیات، همین کلمات، همین هشدارها، همین یادآوری‌ها و همین لحن نوشتار در اولین نامه امضای آیت‌الله خامنه‌ای را نیز در پای خویش دارد.
البته باید یادآور شد که طی روزهای آینده فریادهای وا اسلاما و وا ولایتای، «ولایتیون» قبل از انقلاب و شاگردان شان در سالهای پس از انقلاب از همه تریبون‌ها و بلندگوهای در اختیار بلند می‌شود و یاران رسانه‌ای آنها نیز در سایت‌ها، خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها به بهانه اطلاع‌رسانی!! و به روش ویژه خویش، مقاله می‌نویسند و مصاحبه می‌کنند.
خوب است در کنار آن همه جهاد اکبرهای تفسیری و تحلیلی!!!، یک بار هم که شده برای جهاد اصغر، به فهم و شعور خوانندگان خویش احترام بگذارند و هر سه نامه را در حاشیه تفاسیر و مقالات خویش بیاورند تا لااقل گفته‌ها و نوشته‌هایشان کما فی السابق غیرمستند نباشد.
مطمئناً مردم عزیز، نخبگان حوزوی و دانشگاهی و جوانان با شور و شعوری که ثابت کرده‌اند، نسبت به اتفاقات و موضع‌گیری‌های سیاسی شخصیت‌های جامعه حساسیت دارند، با مقایسه هر سه نامه، فضاوت خواهند کرد و قطعاً هیچ قضاوتی بالاتر از قضاوت خدا و خلق خدا نیست.

1. نامه اول بهمن ماه 1358
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
محضر مقدس رهبر و استاد عظیم‌الشأن امام خمینی دام‌ظله‌
چه خوب بود ضرورتی برای نوشتن این مطالب در این شرایط نبود، اما مع‌الاسف پس از بحث و بررسی تذکر ندادن را گناه تشخیص دادیم و تذکر دادن را وظیفه و لذا برخلاف میل و احساس و به حکم عقل و مسئولیت موارد زیر را به اختصار به نظر شریف می‌رسانیم:
ادامه مطلب...


تاریخ : سه شنبه 90/5/18 | 3:26 صبح | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

ضمن اظهار تعجب از سی دی ظهور

 دبیرکل حزب الله لبنان، با انتقاد از سی دی  ظهور نزدیک است، تطبیق نشانه های ظهور بر افراد را باعث ایجاد تزلزل در اعتقادات مردم و جامعه دانست و گفت: من تطبیق علامات را نه صلاح می دانم و نه جایز و این به ضرر بحث عمیق مهدویت است و مورد سوءاستفاده واقع می شود.

وی گفت: من به تازگی سی دی ظهور نزدیک است را دیده ام و تعجب کرده ام و نسبت دروغی در آن سی دی به من داده اند؛ افزون بر اینکه تطبیق دادن علایم بر افراد هم اصولا کار درستی نیست . در این سی دی ادعایی مطرح شده و گفته اند که من سید یمانی هستم که این معلوم نیست، چرا که اجداد ما هیچ گاه یمن نبوده اند و من هم هیچ کجا نگفته ام که ریشه ما یمنی است.
دبیرکل حزب الله لبنان تأکید کرد: در مورد آقا (رهبر انقلاب) هم می گویند ایشان سید خراسانی است؛ ما یک تجربه ای در این زمینه داریم و پیش از ارتحال امام خمینی ابتدا بعضی از دوستان ما نیز این امید را داشتند که امام سید خراسانی باشد و منظور از خراسان، خراسان بزرگ است که تمامی ایران را در بر می گیرد و اینکه رزمندگان اسلام بغداد را فتح می کنند و جبهه عراق و لبنان به جبهه قدس منتهی و قدس فتح می شود و ما پشت سر امام نماز می خوانیم، بعد دیدیم که امام به ملکوت اعلی پیوستند و قطعنامه هم پذیرفته شد، بغداد هم فتح نشد و قصه به نحو دیگری ختم گردید.
وی تأکید کرد: حضرت آیت الله امام خامنه ای، مقام معظم رهبری هم مستغنی از این تطبیقات هستند.
سیدحسن نصرالله نقدهای خود را به سی دی ظهور نزدیک است، این گونه ادامه داد: اینها به آقا، سید خراسانی و به من سید یمنی می گویند، منظور اینها زمان حال است یا اینکه ریشه ما یمانی است و ریشه رهبری خراسانی؟ اگر منظور این است که ریشه ما یمنی است در مورد مقام معظم رهبری هم همین باید صدق کند، در حالی که همه می دانند ریشه ایشان خامنه است و در اصل خراسانی نیستند.
دبیرکل حزب الله در نقدهای خود به سی دی ظهور نزدیک است و تطبیق های صورت گرفته در آن، گفت: اگر منظور زمان حاضر است، من در زمان حاضر لبنانی هستم و یمنی نیستم؛ بنابراین، مبانی تطبیق کنندگان در این سی دی به هیچ وجه درست درنمی آید.
وی همچنین با اشاره به داستان شعیب بن صالح ابراز داشت: اصل روایات شعیب بن صالح از لحاظ سندیت به طور جدی قابل بحث است و بر فرض صحت، شعیب بن صالح از بنی تمیم است و آن گونه که می گونند هنگامی که خراسانی لشکرکشی می کند به عراق برای نجات و دفاع از مردم آن منطقه، کسی را همان موقع در عراق منصوب می کند و به شکل موردی نیز منصوب می شود و در روایت شعیب بن صالح وجود ندارد که وی شخصیت کشوری و یا لشکری باشد، ممکن است یک فرمانده میانی باشد که بعدا معلوم بشود.
سید حسن نصرالله همچنین نسبت به تعمیق معارف مهدویت بر پایه صحیح دینی آن و همچنین تحقیق در مسلمات و کتاب و سنت تأکیداتی را ارایه کرد و گفت: چه ضرورتی است که ما بیاییم نشانه ها را تطبیق دهیم و من هم نسبت به بحث مقاومت حزب الله اعتقاد دارم این مقاومت به لطف الهی مقاومتی مشروع و مورد عنایت و لطف امام زمان(عج) است. اما هیچ ضرورتی ندارد که علامات را تطبیق دهیم و من تطبیق علامات را نه صلاح می دانم و نه جایز و این به ضرر بحث عمیق مهدویت است و مورد سوءاستفاده واقع می شود.
سیدحسن نصرالله یادآور شد: پیشتر هم جوانی در لبنان در یک کتابچه ای این ادعاها را جمع کرده بود که ما او را احضار و تلاش کردیم که کتاب او از بازار جمع شود و هرگز اجازه نمی دهیم در لبنان از این قبیل کارها بشود.




تاریخ : سه شنبه 90/5/18 | 2:53 صبح | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

 

دکتر شریعتی:

همیشه دیر است و همیشه باید حساب کرد که فرصت نیست و هرگز سخنی و هرگز سخنی را   که می شود امروز گفت ، کاری را که میشود امروز کرد ، نباید به فردا گذاشت ؛ زیرا همیشه   دیر است   .

بر خلاف کسانی که مصلحت اندیش اند و می گویند هنوز زود است ، من می گویم همیشه دیر  است. هر کاری که می خواهیم بکنیم باید صدها سال پیش می کردیم .

بنابر این  دیر شده هر کار که باشد. اینست که فرصت نیست کار امروز را به فردا افکند. این روایت که فرمودند : ” برای دنیایت آن چنان کار کن که گویی همیشه زنده خواهی ماند و برای آخرتت آن چنان که گویی فردا میمیری ” چقدر عالی است! به این معنا است که برای کارهای زندگی فردی و مادی و شخصی ات فکر کن که همیشه وقت هست اما برای کار مردم و آنچه که در مسیر اصالت و مسئولیت انسانی است – کار برای دیگران و جامعه و انسانیت – دستپاچه باش.همیشه بیاندیش فردا دیگر نیستی .

اینست که من همیشه حرف آخر را اول میزنم ؛ چون نگرانم اگر از اول شروع کنم و به مقدمه چینی و امثال اینها بپردازم به حرف آخر نرسم .

 

(مجموعه آثار 20 ( چه باید کرد ؟) ، ص 160)

 

 




تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 7:38 صبح | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

استان اصفهان به دلیل شرایط آب و هوایی و تعدد مناطق روستایی یکی از پر امامزاده ترین استان های کشور پس از استان های شمالی کشور محسوب می شود. تنها در یکی از شهرستان های این استان یعنی خوانسار حدود پنج امامزاده وجود دارند که دو تن از آن ها دو سال پیش یعنی در سال 88 طی اتفاقی نادر کشف شدند!   
ماجرا از آن جا شروع می شود که شرکت گاز این شهرستان در حفاری های خود برای عملیات گازرسانی در یک خیابان به مقبره ای قدیمی با تخته سنگ های بزرگ برمیخورد و همین ، شروع قصه ها، رؤیاپردازی ها و خواب های دیده و ندیده برخی اهالی ساده لوح و البته افراد سودجوی منطقه می شود.
پس از این حادثه بدون کوچکترین اجازه از نهادهای دولتی برخی افراد شروع به ساختن بارگاه و نصب تابلو در منطقه می کنند. این در حالی است که مقبره مذکور در وسط یک محله مسکونی و خیابان با عرض کم قرار دارد. سودجویان با این حربه تکراری که امام موسی کاظم (ع) فرزندان زیادی دارند و کمتر کسی به نسب شناسی مقبره مذکور شک می کند یک مقبره را به دو نفر افزایش داده و این قبور را به عنوان دختران امام موسی کاظم (ع) - دقت شود با یک واسطه - معرفی می کنند. به این امید که مردم در نهایت از این که دو فرزند دیگر این امام معصوم کشف شده اند ، ابراز شادمانی کنند، در حالی که پیش از این
5000 امامزاده دیگر به همین طریق در کشور ایجاد شده اند!
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که مردم روستاهای ایران به طور معمول قبرستان منظم و مشخص بسان آن چه که امروز تحت نظارت سازمان های دولتی شاهد هستیم ، نداشتند و معمولاً قبرستان های متعدد در نقاط مختلف روستاها حفر می شد و مردم مردگان خود را در محلی نزدیک به محل سکونت خود دفن می کردند. قبر مذکور نیز در کنار مقبره های متعدد دیگر در همین خیابان قرار دارد. با این نگاه هر کدام از مقبره ها می توانستند مستعد بودن یک امامزاده باشند!
بنا بر یک تفکر غلط عمومی که تصور می شود میزان استقبال از چنین مکان های مذهبی تقلبی دلالت بر صحت ، مشروعیت و قانونی بودن آن است ، پخش شایعه کشف امامزاده جدید در شهرستان خوانسار باعث شد تا مردم هر چند برای کنجکاوی به این مکان رجوع کنند و این گونه امامزاده تقلبی شلوغ جلوه نماید و البته مشروع. در همین میان تابلوی امامزاده جدید توسط اهالی محل در خیابان اصلی جهت راهنمای گردشگران و زوار نصب می شود و کوچکترین برخوردی نیز با آن نمی شود.
همه این اتفاقات در حالی طی دو سال اخیر افتاده است که اداره اوقاف این شهرستان به رغم تأکیدات مقام معظم رهبری مبنی بر مبارزه جدی با جهل و خرافه در کشور ، تنها موضع سکوت اختیار کرده است. از طرف دیگر حوزه علمیه بزرگ این شهرستان متعلق به مرحوم آیت الله ابن الرضا خوانساری و آستان قدس رضوی در پی درخواست برخی دلسوزان منطقه جهت مشخص شدن انساب و شجره نامه فرد مذکور ، صحت این امامزاده را تأیید  نکرده اند و بر دروغ بودن آن تأکید دارند.
نکته جالب دیگر در این رابطه خواب دیدن های فراوان خانه های اطراف در مناقب این امامزاده ها و نصب زیارت نامه بر سر قبور آنهاست و سنگی که در اثر حفاری از زیر زمین در آورده شده و به گوشه ای انداخته شده است.برخی از افراد با نقل این که از این سنگ خون جوشیده است بر سر آن نشسته و دعا می خوانند و سنگ را می بوسند.

باید دید بالاخره چه زمانی سازمان اوقاف اعتقادات مردم را  بر منافع خود ترجیح می‌دهد.
آعاذناالله من شرور أنفسنا

گوئیا باور نمی دارند روز داوری    -    کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند.





تاریخ : یکشنبه 90/5/2 | 2:48 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

آخوندی که روی تخته عکس خدا   می کشد !



دو اشکالی که قرائتی به امام گرفت!

یک بار خدمت امام رسیدم و گفتم: کسی روی شما اشکال داشته باشد طوری نیست؟ فرمود: نه. گفتم: من روی شما دو تا اشکال دارم. خجالت می‌کشم چراغ قوه به خورشید بیندازم ولی در ذهنم هست. پرسید: چیست؟
گفتم: شما یک جاهایی نماینده می‌گذارید که ضرورت ندارد. مثلا نهضت سوادآموزی چه خطری داشت که نماینده گذاشتید یا هلال احمر که باید به سیل زده‌ها پتو بدهد، چه خطری داشت که آقای غیوری را گذاشتید؟ آن وقت دو سه جا که خیلی اهمیت دارند، نماینده ندارید.
فرمودند: کجا؟ گفتم: اتاق پخش تلویزیون. این که چه برنامه‌هایی پخش می‌شوند، خیلی مهم است. یکی هم کتابهای درسی آموزش و پرورش. میلیون‌ها کتاب چاپ می‌شود و بچه‌ها سطر به سطر می‌خوانند. توی این کتاب‌ها چیست؟ شما در دروازه‌های فکری نسل نو نماینده ندارید و آن وقت در نهضت سوادآموزی برای آب بابای پیرزن‌ها نماینده دارید.

یک بار هم در جمعیت بودم و داشتم می‌رفتم، امام فرمود به ایشان بگویید بیاید داخل. خود امام فرمود و ما رفتیم خدمتشان. بعد به امام گفتم: یک دقیقه اجازه بدهید غیبت کنم. امام تأنی کرد و گفت: خیلی خب! یک دقیقه غیبت کنید. و از سروش گفتم که نماینده امام در شورای انقلاب فرهنگی بود و کارش درست نبود. به امام گفتم: گاهی اوقات ممکن است حیوانات زود‌تر از آدم‌ها زلزله را بفهمند! چون توهین به امام بود که حالا یک بچه طلبه برود آنجا و این حرف را درباره نماینده ایشان بزند.

من می‌شوم آخوند اطفال مثل پزشک اطفال!

حدود سطح را که خواندم و داشت تمام می‌شد، فکری بودم که چه طور آخوندی بشوم؟ آخوند از دفتر عقد و ازدواج گرفته تا منبری‌های دهه‌ای، تا درس، فقیه، فیلسوف، عارف. نگاهی کردم به شاخه‌های روحانیت و گفتم من می‌شوم آخوند اطفال، مثل پزشک اطفال. نمونه هم نداشت چون آن زمان آقای راستگو هم نبود. بالاخره توی کوچه و محله‌مان در خانه‌ها را زدم، گفتم بچه‌ها بیایید برایتان قصه بگویم. ماه رمضانی بود و بچه‌ها را صدا زدم و قرار گذاشتم فردا شب در مسجد، مسجدی بود با زیلوهای خاکی، نه آقا داشت و نه مستمع. گفتم وعدهء ما توی مسجد. رفتیم و حدود 45 دقیقه نشستیم و هیچ کس نیامد. گفتم خدایا! بی‌کسی ما را قبول کن. خواستیم بلند شویم، یکی از جوان‌ها آمد. گفتم تو گفتی می‌آیم. الان حدود 45 دقیقه است که من آمده‌ام و شما نیامده‌اید. گفت چند دقیقه بنشینید می‌روم و دو سه نفر را می‌آورم. گفتم باشد. رفت و هفت نفر را آورد. ده دقیقه برای آن‌ها صحبت کردم و قصه‌ای را تعریف کردم و گفتم اگر خوب بود فردا شب هم بیایید و رفقایتان را هم بیاورید. هفت تا شد ده تا و بیست تا و سی تا و چهل تا. همگی هم در حد 13- 14 سال.

یک تخته سیاه گذاشته عکس خدا را می‌کشد!

آمدیم قم، آقای صلواتی مسجدی داشت به نام مسجد رضاییه رفتم به اقای صلواتی گفتم شما مرا می‌شناسید؟ گفت بله، گفتم بلند شوید و بگویید من این شیخ را می‌شناسم. فردا که می‌آیید مسجد برای نماز، بچه‌تان را هم بیاورید. آقای صلواتی بلند شد و مرا معرفی کرد. فردا شب دو سه نفر بچه‌هایشان را آوردند. با آن بچه‌ها جلسه داشتیم، جلسات رونق گرفتند و آن‌ها را کشاندیم به خانه‌ها. خانه آقای مشکینی پشت میدان میوه فروش‌ها بود و بچه ایشان هم می‌آمد. درس‌هایمان را نشان پدرش داد. پدرش ما را می‌شناخت. گفت: من می‌خواهم بیایم جلسه بچه‌ها. گفتم باشد. یک شب خودمان رفتیم آقای مشکینی را آوردیم جلسه بچه‌ها. دور اتاق یک مشت بچه 16- 17 ساله نشسته بودیم، ما هم روی تخته سیاه درس نبوت گفتیم. آقای مشکینی قاتی بچه‌ها نشست گوش کرد. جلسه که تمام شد گفت: «آقای قرائتی! بیا یک معامله‌ای بکنیم. تو ثواب جلسه این بچه‌ها را به من بده و من در مسجد امام یک درس شلوغ دارم و همه طلبه‌اند. من ثواب آن درس را می‌دهم به تو

آقای مشکینی رفت روی منبر از ما تجلیل کرد. بعد سه تا طلبه آمدند جلسه ما، بعد رفتند به بقیه طلبه‌ها گفتند و شدند ده تا و بیست تا. کم کم یک اطاق شد دو تا اطاق و کف حیاط پر شد! خود آیت الله مشکینی گاهی اوقات می‌آمد توی حیاط ما نماز می‌خواند. گفتند خانه قرائتی چه خبر است که غروب‌ها پر از آخوند می‌شود؟! یکی گفت نمی‌دانم. به نظرم یک تخته سیاه گذاشته عکس خدا را می‌کشد.

وقتی آیت الله خامنه‌ای من را به خانه‌اش برد

قبل از انقلاب جلسهء ما وقتی رشد کرد و سی، چهل تا جوان شدند، ما موفق به زیارت مشهد‌الرضا علیه‌السلام شدیم. به امام رضا (ع) عرض کردم آمده‌ایم زیارت و باید زود برگردیم و به جلسهء کاشان برسیم، ولی دوست داریم چند روزی در مشهد بمانیم. هنوز از حرم بیرون نیامده بودیم که یک سید روحانی که در آن زمان دبیر بود، من را دید. او من را می‌شناخت. گفت این‌جا سمینار دبیران تعلیمات دینی است و من به آن‌جا می‌روم، شما هم با ما بیا. من گفتم من که دبیر نیستم. گفت باشد، بیا برویم.
ما به فلکهء آب رفتیم و منتظر تاکسی بودیم که یک ماشین ترمز کرد. یک روحانی پشت فرمان بود. آن سید را شناخت و سوارش کرد. ما را هم سوار کرد. بعد معلوم شد این روحانی عزیز دکتر باهنر است؛ نخست‌وزیر شهید دولت شهید رجایی. بنده اسم دکتر باهنر را شنیده بودم. وقتی این دوست ما به ایشان گفتند که این قرائتی است، گفت عجب! آن قرائتی که در کاشان جوان‌ها را جمع می‌کند، شمائید؟ گفتم: من هستم.
خلاصه پشت عبای آقای باهنر به سمینار رفتیم. دیدیم جمعیت سنگینی از دبیران تعلمیات دینی جمع شده‌اند و افرادی را دعوت کرده‌اند؛ از جمله دکتر بهشتی، استاد مطهری، آقای خامنه‌ای و... ما صحنه را که دیدیم، گفتیم می‌شود 5 دقیقه هم به ما وقت بدهید؟ من یک طرحی دارم. گفتند باشد. رفتیم روی سن و گفتیم. آن‌ها هم خیلی پسندیدند.
صادقی نامی هم بود در آن جلسه که بعد از انقلاب نمایندهء مشهد شد و شهید شد. ایشان چهل دقیقه وقت داشت که وقتش را به من داد. من آنجا معرکه‌ای گرفتم از بحث‌های درجهء یکمان. جمعیت هم بسیار خندیدند. بعد از این بحث، حضرت آقای خامنه‌ای آمدند. خب من آن‌وقت ایشان را نمی‌شناختم. گفتند من یک مسجدی دارم در مشهد؛ مسجد امام حسن مجتبی (ع) که رژیم آن را تعطیل کرده است. من منبرم ممنوع است. شما بیا و بعد از نمازِ من همین تخته‌سیاه را بگذار و کلاس‌داری کن. الان هم بیا برویم خانهء ما.

کره زمین را به ما بده!

یک بار رفتم حرم امام رضا (ع) دیدم حرم خیلی خلوت است گفتم یا امام رضا (ع)! ما چند سال پیش از شما یک جلسه برای بچه‌ها خواستیم، شبش جلسه جوان‌ها را دادی، بعد هم همه ایران را خواستیم، به ما دادی. حالا یک کار دیگر بکن. کره زمین را به ما بده! تمام دنیا را در اختیار ما بگذار.

بعد به خودم گفتم: خب! حالا تو که داری این حرف‌ها را می‌زنی، خودت چه عرضه‌ای داری؟ شکنجه شدی؟ برای اسلام خون دادی؟ سیلی خوردی؟ حلم داری؟ خلق داری؟ تقوا داری؟ نماز شب خوان هستی؟ دیدم نه، هیچ کدام از این‌ها را ندارم و یک آدم معمولی هستم، ولی تا دلتان بخواهد ضعف دارم، ترس دارم، بخل دارم. گفتم یا امام رضا (ع) یک چیزی می‌گویم خواستی بده، نخواستی نده، چون دعا خیلی بزرگ است. اگر دادی خیلی رئوفی و اگر هم ندادی خیلی حکیمی. بعد یک مثل برای امام رضا (ع) زدم که آدم حکیم، زعفران را توی سطل زباله نمی‌ریزد. من با این صفات بدی که دارم، پر از آشغالم و می‌گویم کره زمین را در اختیار من بگذار درست مثل این است که بگویم زعفران را توی سطل زباله بریز، پس اگر ندادی حکیمی و اگر دادی رئوفی.
قصه گذشت دیدم تفسیر ما به 22 زبان ترجمه شد و حرف‌هایمان از رادیوهای برون مرزی پخش شد.

 

(اقتباس از مشرق)




تاریخ : شنبه 90/5/1 | 5:17 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر