سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رضاخان در زمان سردار سپهی و برای نائل آمدن به مقام سلطنت، از راهبردهای گوناگونی استفاده کرد که یکی از آنها جلب نظر علما و جامعه‌ی دینی و مؤمنین بود. وی در این مسیر اتفاقاً به موفقیت هم رسید و توانست نظر این طیف از جامعه را جلب نماید. متن زیر از کتاب خاطرات دکتر شروین عیناً نقل می‌شود:

... سردار سپه موفق شد که به تدریج امامان جماعت مساجد، وعاظ و خطبا را به خود متوجه و پشتیبانی آنها را به خود جلب نماید، چنانکه مرحوم آیت‌الله نائینی از مراجع بزرگ که در آن زمان از عراق به ایران آمده بود و در نظر بود که حوزه‌ی علمیه‌ی قم را اداره کند، پس از توقف چند روزه به عراق مراجعت می‌کند و سردار سپه سردار رفعت را مأمور احترام و بدرقه از او می‌نماید. آیت‌الله نائینی پس از رسیدن به عراق، نامه‌ای بدین شرح برای سردار سپه می‌فرستد:

«مقام منیع ریاست وزرای عظام دامت شوکته

در این موقع که حمدالله و سبحانه و تعالی سائماً به عتبه‌ی مقدسه شاه ولایت صلی الله علیه و آله الطاهرین مشرف شدیم، دعای دوام تأیید حضرت اشرف دامت شوکته که در اعتلای دین و دولت موجبات تعالی مملکت و ملت را تحت قبه‌ی منوره از اهم ادعیه دانسته، کاملاً مراقب و محض کمال میمنت و تبرک یک قطعه تمثال مقدس را که از قدیم در خزانه‌ی مبارکه محفوظ است از جناب مستطاب آقای سید عباس کلیددار روضه‌ی منوره برای حفظ وجود اشرف درخواست شده و این که به صحابت جناب اجل اکرم سردار رفعت دامت تأییداته تقدیم می‌نمایم، بهترین تعویض [تعویذ] و حافظ آن وجود شریف خواهد بود ...»




تاریخ : دوشنبه 90/2/26 | 9:17 صبح | نویسنده : حجت اله علیمحمدی | نظر

درباره‌ی آنچه در برخی کشورهای اسلامی و خاورمیانه در حال وقوع است، سخن بسیار گفته شده و جا دارد تا مدت‌ها نیز در چرایی و چگونگی و ... این اتفاقات، سخن گفته شود و تحلیل ارائه گردد. چیزی که برای ما مهم است اینکه برخی بین این قضایا و قضایای سه دهه پیش کشور ما قیاساتی صورت می‌دهند و بعضی وجوه تشابه (از جمله بن‌مایه‌ی اسلامی این حرکت‌ها و آن قیام مردم ایران) را برمی‌شمرند. علیرغم همه‌ی اطلاعات اندک ما از این وقایع و با وجود همه‌ی تحلیل‌های جهت‌دار و سودانگارانه‌ای که اشخاص و افراد در رسانه‌های مختلف ارائه می‌دهند (که قطعاً هر اندازه مشاهدات واقعی‌تر باشد، طبعاً تحلیل‌ها نیز به صواب نزدیک‌تر خواهد بود)، اما می‌توان ادعا کرد که مسأله‌ی مردم در این کشورها، همان مسأله‌ی سیاسی‌شان است یعنی انگیزه‌ی اصلی مردم در این خیزش عمومی، مسائل سیاسی است؛ مسائلی همچون آزادی بیان، مشارکت شهروندان و افراد ملت در نحوه‌ی اداره‌ی کشورشان، امنیت آنها، پاسخگویی حاکمان در برابر روابط افراد با یکدیگر و روابط‌‌شان با حاکمیت و ... . اینها همان مسائل سیاسی و صد البته اسلامی است که هیچ نشانی از آنها در حکومت‌های استبدادی نمی‌توان یافت در حالی که همین آموزه‌ها در کشورهایی با حاکمیت‌هایی غیر اسلامی دقیقاً مورد توجه قرار می‌گیرند. اما حاکمان اصطلاحاً مسلمان کشورهای مزبور، کاملاً با این مفاهیم و آموزه‌ها بیگانه‌اند. در این کشورها آنچه در ظاهر ادعا می‌شود با آنچه در متن روی می‌دهد نه تنها هم‌خوانی ندارد بلکه به طور کامل در تناقض است. در انقلاب مردم ایران نیز انگیزه‌ی مردم در شورش بر ضد حاکمان وقت، همان مسأله‌ی سیاسی‌شان بود. گرچه برخی مسائل چون وجود فساد‌های گوناگون در دستگاه، تغییر تاریخ، تبعیض‌های مختلف و ... در قوی‌تر شدن انگیزه‌ی مردم را نمی‌توان انکار کرد (این امور نیز از تعلقات ایمانی و مذهبی مردم سرچشمه می‌گرفت) اما به نظر می‌رسد اولویت اساسی از آن مسائل سیاسی ملت بود. در این باره سخن زیاد است و مجال اندک و البته باید نظر دوستان را در این زمینه به یاری طلبید.




تاریخ : شنبه 89/12/14 | 11:48 صبح | نویسنده : حجت اله علیمحمدی | نظر

بحث تولید نظریه و برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی، چندی است که در فضای علمی کشور مطرح شده و صد البته، جدا از تولید نان و نام برای برخی، نتایج ملموس علمی هم برای جامعه در بر داشته است. نگارنده بر آن است که بیشتر نتایج به دست آمده،‌ در حوزه‌هایی غیر از حوزه‌ی علوم انسانی است و علوم انسانی بهره‌ی چندانی از این امر نداشته است. پیشرفت در حوزه‌های فنی و پزشکی و شکافت اتم و ... (که خارج از محدوده‌ی مطالعاتی حقیر است)، از گزارش‌هایی که هر روزه از رسانه‌ها می‌بینیم و می‌شنویم و می‌خوانیم، قابل درک و دریافت است و نمی‌توان پیشرفت در این زمینه‌ها را نادیده انگاشت و آمارهای مربوط به رشد تولید علم در ایران به عنوان رتبه‌ی اول خاورمیانه و رتبه‌ی هفدهم در جهان (مطابق آمارهای دولتی) نیز به این دسته از علوم اختصاص دارد. اما در حوزه‌ی علوم انسانی چه؟ در حالی که داد متصدیان فرهنگ و آموزش عالی کشور از سکولار بودن آموزش‌ها و تعلیمات دانشگاه‌ها و مدارس و محافل علمی بلند است و مدام بر بومی‌سازی این آموزه‌ها تأکید می‌کنند و در حالی که حاکمیت دائماً شعار تولید علم و آزاداندیشی سر می‌دهند و باز در حالی که موضوع تحول در علوم انسانی، بهانه‌ی بسیاری از همایش‌ها و کنفرانس‌ها است، اما در عمل اتفاقی نمی‌افتد و این کرسی به معنی واقعی کلمه برپا نمی‌شود و تحولی هم صورت نمی‌گیرد. چرا؟

از آنجا که حقیر اندکی با این مباحث درگیر بوده‌ام،‌ عوامل یا موانع مختلفی را دخیل می‌دانم که در این مجال تنها به دو عامل بازدارنده‌ی اجتماعی و کلیدی اشاره می‌کنم. اول؛ محدویت فضا برای بیان فکر نو: آزادی فکری از مهم‌ترین زمینه‌های رشد علم در جامعه است. به قول دکتر اعوانی: «آزادی و علم،‌ لازم و ملزوم یکدیگرند. هم آزادی به علم محتاج است و هم علم به آزادی.»[1] تشویق طالبان علم به حقیقت‌طلبی همچون همه‌ی پدیده‌های مثبت، پیامدها و لوازمی دارد. برای مواجهه با پیامدهای این فضا باید آمادگی کامل داشت و با سعه‌ی صدر برخورد کرد، زیرا ممکن است کسانی در این فضای آزاد،‌ حرف‌هایی بزنند، نظریاتی را مطرح کنند که متولیان امر، آنها را نپسندند و آن را انحراف تلقی نمایند. اجازه‌ی خودنمایی ندادن به نظریه‌پردازی‌هایی که فراتر از چارچوب‌ها و رویه‌های متداول صورت پذیرفته در حقیقت محدود کردن فضای اندیشه است. باید محیطی فراهم شود که حتی اندیشه‌های غلط هم جرأت عرض اندام داشته باشند. فضای کنونی جامعه، به گونه‌ای است که نه منتقدان بلکه موافقان نیز وارد شدن در یک کرسی علمی را تله قلمداد می‌کنند. حقیر در این زمینه مصادیق عینی فراوانی دارم. دوم؛ سیاسی کردن امور علمی: چون عرصه‌ی سیاست، با منافع و امنیت ملی هر کشوری مرتبط می‌شود، مباحث علمی را نباید در این عرصه وارد کرد یعنی چون فضای گفتگو و بحث علمی وقتی به این مرز و محدوده رسید، متوقف می‌شود. وقتی نظریه‌ای که باید علمی تلقی می‌شد، سیاسی تلقی کردیم، وزن آن نظریه دیگر معلوم نیست و اهمیت واقعی آن مکشوف نمی‌شود و مخفی می‌ماند؛ زیرا هر آنچه که به سیاست مرتبط گردد، در آن بزرگ‌نمایی و شلوغ‌کاری می‌شود در حالی که اندیشه محتاج حریم امن و آرام است و صاحب اندیشه نیز باید از ترکش‌های سیاسی در امان باشد و گرنه اندیشه‌ای مجال بروز و ظهور پیدا نمی‌کند. سیاسی کردن مباحث، مانع بزرگی در ایجاد جرأت و جسارت برای عرضه‌ی افکار نو است.  


[1]   . دفتر اول از مجموعه گفتگو، «اسلام و استعداد تمدن‌سازی»، انتشارات مرکز مدیریت حوزه‌ی علمیه‌ی قم.




تاریخ : چهارشنبه 89/11/20 | 1:43 عصر | نویسنده : حجت اله علیمحمدی | نظر

بازخوانی روزنامه‌ها (1) [آمارهای خبرنگاران شهرستان‌ها را تا آخر متن دنبال کنید]

 35 نفر در تظاهرات شهرستان‌ها کشته شدند.[1]

قم: دیروز- شنبه- دویست‌هزار نفر از ساکنان قم پس از اجتماع در میدان آستانه دست به راه‌پیمایی زدند...

تبریز: پانصدهزار نفر از مردم تبریز،‌ دیروز 7 کیلومتر راه‌پیمایی کردند... اهواز: نیم میلیون نفر ... مشهد: بیش از نیم میلیون نفر ...

مردم شهرستان‌ها از بازرگان حمایت کردند.[2]

تبریز: چند صدهزار نفر ... آبادان: بیش از 300هزار نفر ... اهواز: 200هزار نفر ... اردبیل: 120هزار نفر ... شهرضا: 80هزار نفر ... نیریز: بیش از 40هزار نفر ... قم: در راه‌پیمایی عظیم دیروز قم، 500هزار نفر شرکت کردند ...

 میلیون‌ها شهرستانی بازرگان را تأیید کردند.[3]

تبریز: بیش از یک میلیون نفر از اهالی تبریز به راه‌پیمایی پرداختند... کازرون: 200هزار نفر ... فسا: متجاوز از 100هزار نفر ... اردبیل: 350هزار نفر ... کرمان: 300هزار نفر ...

قم: پنجشنبه گذشته شهر مذهبی قم شاهد عظیم‌ترین و باشکوه‌ترین تظاهرات خود طی ماه‌های اخیر بود. متجاوز از هشتصدهزار نفر از روحانیون، فرهنگیان، کارگران، کشاورزان، روستائیان و دیگر طبقات مختلف مردم ... خواستار تشکیل جمهوری اسلامی شدند و ...

 


[1]  . اطلاعات، یکشنبه، 8 بهمن 57، شماره 15770، ص 5

[2]  . اطلاعات، چهارشنبه، 18 بهمن 57، شماره 15779، ص 3

[3]  . اطلاعات، شنبه، 21 بهمن 57، شماره 15795، ص 3




تاریخ : شنبه 89/11/16 | 9:1 صبح | نویسنده : حجت اله علیمحمدی | نظر