سازمان مجاهدین خلق یا همان منافقین. کاری به تاریخچهاش ندارم. اخیراً یکی از اعضای سابق این سازمان به نام مستعار پرویز درخشان کتابی نوشته و نحوهی پیوستنش به این سازمان از سال 80 و اتفاقاتی که طی این سالها بر وی گذشته تا سال 87 (که به ایران برگشته) را تحریر کرده است. نیاز به تحلیل هم ندارد. دو مطلب از این کتاب برایم جالب بود؛ شاید برای شما نباشد: 1. غسل هفتگی: از جمله کارهای هفتگی اعضا در کمپ اشرف بود. وی مینویسد: «بعدازظهر جمعه شد که ما را برای نشست غسل هفتگی صدا کردند. راجع به این نشست شرمآور قبلا توضیح داده بودم که افراد میبایست فاکتهای جنسی خود را در طول هفته بر روی کاغذ یادداشت میکردند و در روز جمعه در جلوی یکی از مسئولان ارشد سازمان و در جلوی جمع میخواندند. تا به قول رجوی این شرم از بیان، باعث دوری ما از مسائل و غرایز جنسی بشود. حالا تا چه اندازه این بینش صحیح بود من که چیزی درک نمیکردم. مسئول غسل هفتگی ما حسین ابریشمچی برادر کوچکتر مهدی ابریشمچی بود و هر هفته میبایست گناهان جنسی خود را که در گذشته مرتکب شده بودیم در جلوی این قدیس پاک و نیکسیرت بیان میکردیم. تا از آلودگیهای جنسی رها، پاک و منزه میشدیم.» 2. حوض خاص شورای رهبری و رقص رهایی: وی دربارهی این موضوع از قول بتول سلطانی یکی از اعضای ردهبالای شورای رهبری مجاهدین که بعدها از مجاهدین جدا شد (و برخی اظهاراتش هنوز در فضای مجازی قابل دسترسی است)، در این باره مفصل توضیح میدهد که برخی از توضیحات وی به اجمال میآید: ...بعد از اینکه زمستان 76 در جمع بزرگ شورای رهبری توسط مسعود و مریم رجوی در قرارگاه بدیعزادگان به من ردهی شورای رهبری ابلاغ شد یک سلسله نشستها برای این گروه که تازه شورای رهبری شده بودند شروع گردید... مشخصاً یادم است گفتند که حمام رفته و کاملا تمیز باشید و تمامی لباسها و روسری بایستی نو و تمیز باشد... گفته شد که این حوض شورای رهبری است: حوض خاص شورای رهبری و رقص رهایی. برای من این تأکید، معنی خاصی داشت و استرس عجیبی وجودم را فراگرفته بود. داشتم دیوانه میشدم، رقص چی است؟ ... همه منتظر نشستیم و از طرف دفتر یعنی قسمتی که کارهای اداری و خدماتی مسعود و مریم رجوی را انجام میدهند کسی آمد و به هر کس یک بسته داد که در آن حوله و وسایل حمام و آرایش بود و گفت: هر کس که خود را تمیز نکرده است الان میتواند از فرصت استفاده کند و همین جا حمام برود. چون باید که از هر نظر پاک و تمیز و وضو گرفته باشید. دائما فکر میکردم که یعنی چه. نه، این امکان ندارد، مگر بدن ما را مسعود میخواهد ببیند؟ چرا اینقدر اصرار میشود؟ دائما با خودم کلنجار میرفتم که این یک تست و آزمایش دیگر است. بعد از آماده شدن کلیهی افراد، صدایمان کردند و به سالنی موسوم به سالن x وارد شدیم. این سالن بسیار مرتب و تمیز تزیین شده بود. کف این سالن ملافههای سفید، پهن و به قالی تثبیت کرده بودند. همهی سالن به رنگ سفید بود. دو مبل سفید هم وسط آن قرار داده بودند. جلوی این دو مبل یک میز که در آن قرآن و آیینه و شمعهایی که روشن بود به همراه یک جعبه که بعداً متوجه شدم گردنبندهای طلا در آن است و یک کیک بزرگ چند طبقه قرار داشت. بعد با یک هیاهویی مریم و مسعود با لباس راحتی که معمولاً در خانه میپوشند یعنی لباسهای نرم و پیژامه و آستینکوتاه و بدون جوراب وارد شدند... کمکم جمعیت آرام گرفت و مسعود گفت: مریم اینها چی میخواهند؟ اینها را برای چی آوردی اینجا؟ مریم رجوی گفت: مراسم عقد این زنان با شماست. مگر من نگفتم که هر زنی باید پا جای پای من بگذارد. من که گفتم همه ناموس تو هستند. پس وقتی میگوییم این جنبه واقعیتش است، ما هیچ حرفمان شعار نیست. بعد از آن مسعود رجوی آیههایی از قرآن را خواند... بعد مریم گفت: شما بایستی یکییکی بیایید روی این مبل و وقتی مسعود خطبهی عقد را میخواند شما بایستی یکییکی بله بگویید. بعد از گفتن بله، مسعود از داخل جعبه یک گردنبند طلا به گردن هر زنی میانداخت و دیدهبوسی انجام میشد... بعد در یک صحنه متوجه شدم که آهنگ تندی از بیژن مرتضوی از بلندگوها پخش شد که هنوز طنین آن در ذهنم است و در برابر چشمان حیرتزدهام متوجه شدم که زنان ارشد شورای رهبری به وسط ملافهها پریده و در حال درآوردن لباسهایشان هستند. مسعود میگفت: بله لباسهای شرک و جاهلیت را درآورید و این حوض شماست که بایستی در آن شیرجه بزنید، این رقص رهایی شماست... تقریبا یک سال بعد دیدم که مریم در جلسهای گفت که شما چگونه زنی هستید که مسعود را میبینید ولی خود را برایش هلاک نمیکنید که به اتاق خواب او بروید و با او بخوابید و با او یکی شوید... [تا اینکه یک شب] به من گفتند که بعد از تمام شدن حوض به مقر نروم بلکه خواهر مریم با من کار دارد و به دفتر بروم. بعد از مراجعه به دفتر مریم با گفتن این کلمه که امشب شب زفاف تو و شب معراج توست، احساس کردم که یکباره مردم و احساس میکردم در این زمین نیستم، خدایا چه میشنوم. بعد از آن، مریم به من گفت: قدرشناس قیمتی باش که مسعود برایت داده یا همانند من و در سطح من و بیش از من، بعد از این معراج با مسعود یکی می شوی... (سرگذشت من با مجاهدین خلق، پرویز درخشان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390)
دفاع شهروندان در برابر حاکمان
مقاله ی وزین و با ارزش ذیل از استاد محترم حوزه، حجت الاسلام و المسلمین آقای محمد سروش محلاتی است که فقط با تغییر عنوان خدمتتان تقدیم می شود.
طرح سؤال: از امتیازات فقه اسلامی آن است که «راه دفاع» را به سوی شهروندان باز می گذارد و از حق دفاع برای آنان حمایت می کند. این حق، صرفاً به معنای آن نیست که امکان دفاع شهروندان «در برابر یکدیگر» را فراهم می آورد، چرا که چنین امکانی در هر نظام اجتماعی مورد تأیید قرار می گیرد و هر شهروندی حق دارد که برای استیفای حق خود «علیه شهروند» دیگر، طرح دعوا کند. بلکه به معنای آن است که علاوه بر آن، امکان دفاع شهروندان «در برابر حکمرانان» را نیز فراهم می کند و به هر شهروندی حق می دهد که برای استیفای حق خود «علیه فرمانروا»، شکایت کند. ولی پرسش اساسی این است که در صورت وجود چنین شکایتی، چه مقامی می تواند به آن رسیدگی کند؟ و آیا کسی جز «خود حاکم» به آن رسیدگی خواهد کرد؟ و آیا پذیرفتنی است که قضاوت درباره فردی متهم که مورد شکایت است، به خود او سپرده شود و «متهم»، «قاضی» شود؟
پاسخ فقه: به لحاظ مبانی فقهی و فتاوای علمای امامیه، پاسخ اینگونه پرسش ها روشن است و در منابع فتوایی، به صراحت در این باره اظهار نظر شده است، مثلاً علامه حلّی که سرآمد فقیهان ماست می گوید: برای حاکم جایز نیست در اختلافاتی که خودش طرف دعواست، حکم کند. در این صورت حکم او بی اعتبار است و داوری در این اختلاف باید به شخص ثالث واگذار شود:
«لایجوز ان یکون الحاکم احد المتنازعین بل یجب ان یکون غیرهما» (قواعد الاحکام، ج3، ص422)
به قول محقق صاحب کشف اللثام: اگر نظر حاکم در اختلاف با او، از اعتبار برخوردار باشد، که کار به «نزاع» نمی انجامد و دیگر نیازی به «حکم» وجود ندارد: «و الا لم یکن حکم و لا نزاع.» (کشف اللثام، ج10، ص23)، یعنی اگر بناست که در اختلاف با حاکم، او «حرف آخر» را بزند و همیشه طرف مقابل او «محکوم» است. پس چرا اساساً محکمه ای تشکیل شود و چرا طرح دعوا علیه او صورت گیرد؟ و چه بهتر که از قبل اعلام گردد: شکایت علیه او مسموع نیست و احدی نباید اتهامی متوجه او کند!
مفاد استدلال مفتاح الکرامه هم همین است که اگر بناست، قاضی خود متهم باشد، و تشخیص حق و عدل به شخص متهم واگذار شود، نیازی به محکمه و صدور حکم نیست و پیشاپیش اختلاف و نزاع، حل است! (مفتاح الکرامه، ج10، ص14)
برخی نا آگاهان از فقه، می پندارند که حاکم به دلیل برخورداری از «عدالت» در مرتبه ای از قداست و پاکی قرار دارد که هیچ اتهامی را نمی توان متوجه او کرد. هر کس که او را متهم می داند، در واقع خودش متهم و بلکه مجرم است!
این پندار ناصواب و غلوّآمیز ناشی از دو خطاست:
خطای اول آن است که گمان رفته، عدالت، جلوی «اشتباه» را هم می گیرد، غافل از آن که عدالت مانع از «گناه» و معصیت است، ولی شخص عادل، مصون از خطا و اشتباه نیست. مثلاً عادل، مرتکب قتل «عمد» نمی شود، چرا که عدالت بازدارنده است، ولی ممکن است وی در اثر خطا، مرتکب قتل خطا ـ مثل تصادفات رانندگی ـ شود. در این صورت چرا کسی که به خطای حاکم باور دارد و خطای او را منشأ ضرر و خسارت نسبت به خود و دیگران می داند، باید از حق دفاع از خویش و طرح دعوا، محروم بماند؟
خطای دوم آن است که گمان رفته، با عدالت، «امکان معصیت» و وقوع انحراف وجود ندارد، و انگار که هر کس عادل شد، برای همیشه عادل می ماند، یعنی عدالت همان عصمت است! درحالیکه بطلان این نظر اشکار است و به همین دلیل است که مقدس اردبیلی می گوید: اگر فردی که «محکوم» شده، حکم صادره را «ظالمانه» می داند، باید حاکم «بعدی» درباره ی موضوع تحقیق کند و نباید امانت و عدالت حاکم اول، مانع به حساب آید، زیرا نه تنها احتمال خطا در حکم وی منتفی نیست، بلکه احتمال صدور حکم ظالمانه «عمداً» هم وجود دارد:
«فینبغی النظر و التفتیش لإمکان صدقه و ذلک لاینافی کون الاول امیناً ظاهراً لإحتمال الإشتباه و الخطأ بل العمد.» (مقدساردبیلی، مجمع الفائده، ج12،ص87)
البته گمان نمی رود که این جاهلان متنسک از درک این مسائل بدیهی عاجز باشند، بلکه گاه خود را به «تجاهل» می زنند و از همین روست که نسبت به افرادی که در گذشته به فقاهت و عدالتشان در حد اعلا اعتماد داشته اند، بی باکانه اتهام میزنند.
به هر حال آنان که عمر خود را در فقه سپری کرده اند، وقتی به مسأله ی قضاوت حاکم نسبت به اتهاماتی که متوجه خود اوست می رسند، با کمال واقع بینی و شجاعت، آن را نفی می کنند و می گویند: این گونه داوری، منصفانه و عادلانه نیست زیرا چه بسا حاکم، «نفع خود» را در نظر می گیرد:
«لا ینفذ حکمه لنفسه،...لأن ظاهره جرّ النفع الی نفسه و إن کان یحتمل أن یکون حقاً.» (جعفر السبحانی، نظام القضاء و الشهادة،ج1،ص186)
در اینجا به جای آن که به شاکی گفته شود: خیالت راحت که حاکم به منافع خود نظر ندارد، لذا داوری او را بپذیر و در صلاحیتش برای حل اختلاف تردید نداشته باش، به او گفته شده که: این حاکم برای داوری درباره ی مسائلی که به موقعیت و «منافع خود» او مربوط می شود، غیر قابل اعتماد است، لذا به حکم او که فاقد اعتبار است، تن نده و تسلیم مشو.
صاحب جواهر به نقد پندار کسانی می پردازد که می گویند: «چون حاکم، از سوی امام علیه السلام منصوب است و نیابت دارد، لذا مردم نمی توانند در کار او تردید داشته باشند، زیرا چنین تردید یا اعتراضی به معنی اعتراض به امام معصوم است!»، وی در پاسخ به آنها می گوید: به هر حال حاکم، معصوم نیست و مطرح کردن «خطای حاکم»، مانعی ندارد و این کار «ردّ بر حاکم» تلقی نمی شود، لذا باید شکایت علیه حاکم مورد توجه قرار گیرد:
«فالتحقیق سماعها مطلقاً، ولیس من الردّ علی الحاکم، بل هو من بیان خطأ الحاکم الذی هو غیر معصوم.» (جواهر الکلام، ج40، ص105)
از نکات جالب در این مسأله آن است که این حکم، علاوه بر آن که از پشتوانه ی عقلائی روشنی برخوردار بوده و به عنوان مبنا مورد توجه فقها قرار گرفته است، آنان به دو دلیل دیگر نیز استناد جسته اند، یکی آنکه عدم نفوذ حکم و نظر حاکم در اتهاماتی که متوجه خود اوست، مورد وفاق و «اجماع» فقهاست، یعنی هیچ فقیهی را در طول تاریخ نمی توان پیدا کرد که چنین حکم و نظری را معتبر و نافذ دانسته باشد! این اجماع، حتی اگر به عنوان یک دلیل مستقل و تعبّدی، به حساب نیاید، ولی از جهت آن که موضع یکسان فقها را در این باره نشان می دهد و در نزد آنان راه هر گونه توجیه برای دخالت حاکم را مسدود می شمرد، حائز اهمیت است. به تعبیر محقق نراقی:
«لاینفذ حکم الحاکم لنفسه علی خصمه اجماعاً.» (مستند الشیعه، ج17، ص75)
محقق یزدی ـ صاحب العروة الوثقی ـ هم با تأکید بر «اجماعی بودن حکم»، اضافه می کند که این مشکل را با حیله های صوری نمی توان حل کرد مثل این که حاکم، «وکیل» بگیرد و او را طرف دعوا و شکایت قرار داده و مسئولیت دفاع را به او بسپرد و سپس خودش نقش داوری را به عهده گرفته و بین طرفین دعوی حکم کند!! یعنی حاکم با این صورت سازی، نمی تواند خود را از طرف دعوا بودن، بالا بیاورد تا در ردیف طرف دیگر دعوا قرار نگرفته و بتواند به عنوان یک شخصیت بی طرف، حکم کند!
«اذا کان للحاکم منازعة مع غیره لاینفذ حکمه لنفسه علی ذلک الغیر و لو بأن یوکل غیره فی المرافعه معه فترافعا الیه.» (تکملة العروة الوثقی، ج2، ص16)
دلیل دیگر فقها در اینجا، استناد به سیره پیامبر(ص) و امیر المؤمنین(ع) است بلکه این رویه در صدر اسلام از چنان قوّت و استحکامی برخوردار بوده است که حتی خلفا هم آن را رعایت می کردند و به همین دلیل است که در اینجا علاوه بر سیره ی معصومان، سیره ی خلفا هم مورد استناد فقهای شیعه قرار گرفته است. مثلاً یک عرب بادیه نشین مدعی شد که شتری به پیامبر فروخته است و پول آن را نگرفته است و داوری به شخص ثالثی محوّل شد، (وسائل الشیعه، ج27، ص276) و در جریان دیگری در معامله یک اسب، اختلافی رخ داد که به داوری شخص ثالثی انجامید. (همان، ص276)
در سیره امیر المؤمنین نیز مشابه این موارد دیده می شود که حضرت در اختلاف با عقیل و عباس به قضاوت دیگری مراجعه کرده است. (ر.ک: مستندالشیعه،ج17، ص75) صاحب جواهر، در اینجا ـ به تبع شهید ثانی ـ به رفتار خلیفه ی دوم اشاره می کند که در نزاع با «ابیّ»، قضاوت زید بن ثابت را پذیرفت. همچنان که عمل منصور داونیقی را یادآور می شود که در اختلاف با شتربانان در مکه، به نزد قاضی رفت. و از اینجا نتیجه می گیرد که طرح دعوا علیه فرمانروا، نه تنها «ممنوع» نیست، بلکه «منکر» و ناپسند هم نیست و نباید آن را با حفظ جایگاه ریاست و زعامت جامعه و حرمت آن، ناسازگار تلقی کرد. (جواهر الکلام، ج40، ص158)
و بهر حال در چنین نزاع هایی، فصل خصومت بر عهده شخص حاکم یا خلیفه که در طرف دعواست، قرار ندارد و او هم باید مانند یک «شهروند عادی» در برابر داوری دادگر، حاضر شود و هرگز از هیچ امتیازی نسبت به طرف مقابل نباید برخوردار شود.
این فتوا از حضرت امام خمینی در فقه شیعه می درخشد که حاکم با شکایت، احضار می شود و حاکم دیگری همانگونه که با شاکی او برخورد دارد بدون هیچ گونه تبعیضی با او هم معامله می کند:
«... و یعمل معه الحاکم فی القضیة معاملته مع مدعیّه من التساوی فی الآداب الاتیه» (تحریر الوسیله، ج2 ص؟)
نتیجه
با توجه به این مبانی روشن و صریح فقهی، و به اقتضای عدالت که پایه و اساس هرگونه داوری را تشکیل می دهد، به نتایج مهمی می توان دست یافت:
اول آنکه: تلقی و برداشت عوامانه ای که از« قداست» فرمانروایان و حکمرانان در حکومت دینی وجود دارد، باید بر اساس مقیاس های معتبر اسلامی، تصحیح و تعدیل می شود. شهید ثانی با اشاره به آنکه امیر المؤمنین با یک یهودی در نزد شریح حاضر شد، به نقد این توهم می پردازد که حفظ «حریم شخصیت ها»، اقتضا می کند تا آنان در معرض شکایت و احضار قرار نگیرند و موقعیت آنان در میان مردم «سست» نگردد، از این رو نباید اجازه داد که «رعیّت»، حاکم را به «ابتذال» بکشاند و «اقتدار» او را مخدوش کند، که در این صورت نفوذ کلام او از میان می رود و ابهتش در برابر دشمنان شکسته می شود و ...
این گونه توجیهات اقتدارگرایانه که گاه در فقه عامه دیده می شود، از نظر فقه امامیه و بر معیار عدالت مطرود است:
«ولیس ذلک ابتذالاً لأهل الصیانات و المروّات.» (شهید ثانی، مسالک الإفهام،ج13،ص441)
دوم آنکه: براساس معیارهایی که در فتاوای اصحاب مورد تأکید قرار گرفته و در اینجا نمونه هایی از آن تکرار شده است، باید قوانین و مقررات کشور، مورد تأمل و بررسی قرار گیرد. مثلاً درباره ی اختیارات شورای عالی امنیت ملّی این سؤال قابل طرح است که اگر این شورا براساس اصل یکصد و هفتاد و ششم قانون اساسی برای تأمین منافع ملّی و در جهت بهره گیری از امکانات کشور برای مقابله با تهدید های داخلی و خارجی تشکیل می شود و برخی از مسئولان مانند وزیر کشور و اطلاعات و مقامات عالی رتبه نظامی در آن عضویت دارند، آیا چنین شورایی می تواند درباره ی اتهام کسی که به عملکرد برخی از این نهادها اعتراض دارد، تصمیم گیری کند؟ در این صورت، مشکل ممنوعیّت «قاضی شدن متهم» که فقها بر آن اصرار می ورزند، وجود ندارد؟
هم چنین سپردن داوری نهایی درباره ی اعتراض به نقش نظارتی شورای نگهبان به خود این شورا، تداعی کننده ی این محذور نیست؟
به نظر می رسد که این گونه سؤالات از چنان اهمیتی برخوردار است که باید با شفّافیّت از سوی نهادهای فقهی و حقوقی مورد بررسی قرار گیرد، تا زمینه ی هیچ گونه شبهه ای وجود نداشته باشد، بدون تردید مهم ترین سرمایه ی نظام، اعتماد عمومی مردم است که برای حفظ آن، اندک ابهامی را باید با استدلال روشن و قانع کننده از میان برداشت.
مصاحبه ای که پیش رو می خوانید با یکی از نمایندگان محترم مجلس است. حجه السلام... نماینده ی... عضو کمیسیون فرهنگی و... به نقل از خبرگزاری فارس. بخوانید و لذت ببرید!
سوآل: تعریف شما از فرهنگ چیست؟
جواب: فرهنگ به مجموعهای از آداب، سنن، دین، مذهب و همه آن چیزی که یک عده به آن دین میگویند و عدهای به آن فرهنگ میگویند.
سوآل: لطفا بفرمائید به چه اصول فرهنگی اعتقاد دارید؟
جواب: توحید، نبوت، معاد که در فرهنگ اسلامی است و عدل و امامت در فرهنگ شیعه.
سوآل: مهمترین کار فرهنگی که کردید چیست؟
جواب: همیشه در حال کار فرهنگی بودهام.
سوآل: لطفا پنج اقدام اخیر فرهنگی تان را نام ببرید؟
جواب: نماز شب دیشب، تعقیبات نماز، نماز صبح، تجدید وضو، صلوات برای رهبر معظم.
سوآل: از کدام شخصیت فرهنگی الهام میگیرید؟
جواب: از مقام معظم رهبری الهام میگیرم و فرد دیگری را الگو قرار نمیدهم.
سوآل: کلا چه شخصیت های فرهنگی در تاریخ از نظر شما اهمیت داشته اند؟
جواب: ما در ایران دو شخصیت فرهنگی داریم، یکی امام( ره) و یکی مقام معظم رهبری، بقیه هم از نظر این جانب تکذیب می شوند.
سوآل: چطور شد که نماینده مجلس شدید؟
جواب: چون در مسجدی که در قزوین بودیم امام جماعت جدیدی آمده بود و برای هماهنگی بیشتر.
سوآل: آیا کمیسیون فرهنگی گزینه اول شما بود؟
جواب: گزینه اول من کمیسیون امنیت بود. من دو تا گزینه داشتم و هر دوی آنها پر شده بود، به همین دلیل به این کمیسیون آمدم.
سوآل: چرا می خواستید به کمیسیون امنیت بروید؟
جواب: چند دلیل داشت اول برای رسیدن به امور محرومان، دوم برای حل مشکلات استان و سوم به خاطر اینکه از جوانی آرزو داشتم در راه خداوند به شهادت برسم.
سوآل: چرا در جوانی به شهادت نرسیدید؟
جواب: به خاطر اینکه الگوی من همیشه رهبری بود و ایشان در جوانی به شهادت نرسید، من هم خواستم به رهبری اقتدا کرده باشم. البته یک بار هم وقتی صبح رسیدم اتوبوس اعزام به جبهه رفته بود.
سوآل: چرا کمیسیون فرهنگی در مجلس مشتری نداشت؟
جواب: زیرا این کمیسیون هم مانند دیگر کارهای فرهنگی در مظلومیت است و دستوراتش اجرا نمیشود و یا اهمیت خاصی به آن داده نمیشود و افراد هم میگویند برای چه به این کمیسیون برویم وقتی این کمیسیون مورد حمایت رئیس مجلس و مجموعه قرار نمیگیرد.
سوآل: فکر می کنید از چه طریق می توانید مورد توجه قرار بگیرید؟
جواب: یکی از طریق صف اول، دوم از طریق اقتدا به رهبری، سوم از طریق حمایت از فلسطین.
سوآل: از چه زمانی فهمیدید شخصیتی فرهنگی هستید؟
جواب: از وقتی بالغ شدم، از چهارده سالگی، البته از یک سال قبل نماز می خواندم.
سوآل: به چه دلیل به کمیسیون فرهنگی آمدید؟
جواب: بسته بودن سایر کمیسیون ها و اعتقاد به اینکه اگر فرهنگ درست شود، امنیت هم درست میشود، راه ها هم آسفالت می شود، صنایع و چیزهای دیگر نیز درست میشود. هر مشکلی که داریم در فرهنگمان است. از جمله حجاب و جریانات انحرافی.
سوآل: مهمترین معضل فرهنگی کشورچیست؟
جواب: دانشگاههای علوم انسانی. علوم انسانی یکی از معضلهای مهم فرهنگی است که تربیتشدگان علوم انسانی هستند که مدیر هستند و همین میشود که مدیریتهای ما مشکل دارد. و چون مدیریت ما مشکل دارد امنیت و صنایع و راههای کشور هم مشکل دارد.
سوآل: کدام الگوی فرهنگی را می پسندید؟
جواب: اول رهبری، دوم چادر به عنوان پوشش خواهران، سوم محو اسرائیل از صحنه.
سوآل: نیاز فرهنگی نسل جوان را چقدر میشناسید؟
جواب: آشنایی هایی دارم، از جمله پسر خودم و پسر برادرم.
سوآل: در جوانی چکار می کردید؟
جواب: من در جوانی هیچ کار نمی کردم. فقط ازدواج.
سوآل: مهمترین نیاز فرهنگی نسل جوان را چه میدانید؟
جواب: ازدواج، کار، پدر و مادر و پیروی از مقام معظم رهبری.
سوآل: چه خاطره ای از دوره جوانی به یاد دارید؟
جواب: چیزهای مستهجن مانند خاطره را به یاد ندارم.
سوآل: اگر وزیر ارشاد بودید اولین کاری که میکردید چه بود؟
جواب: اول فرهنگ عمومی است، دوم تربیت هنرمندان متعهد و سوم کنترل سینما و تئاتر.
سوآل: در بخش فرهنگ عمومی باید چه اقداماتی انجام شود؟
جواب: اقدامات ساختاری مثل نماز و ولایت و پرهیز از اقدامات ساختار شکن مثل دائم الوضو نبودن.
سوآل: در کودکی فکر می کردید چکاره بشوید؟
جواب: پیرو ولایت فقیه.
سوآل: آیا در زمان کودکی می دانستید ولایت فقیه چیست؟
جواب: نه، جامعه ما ناآگاه بود.
سوآل: اگر نماینده نبودید چه کاره میشدید؟
جواب: من کار آخوندی انجام میدادم، زیرا معتقدم یک امام جماعت موفق میتواند مدیر اجتماع باشد.
سوآل: وظیفه یک امام جماعت موفق چیست؟
جواب: دائم الوضو بودن و پرهیز از آن و برگزاری نماز جماعت موفق.
سوآل: اولین کار فرهنگی که کردید چه بود؟
جواب: در یک سینما در زمان انقلاب در قزوین.
سوآل: در آنجا چکار می کردید؟
جواب: سینمایی بود به اسم دیاموند که شیشه آن را شکستیم، به پیروی از قائد اعظم امام خمینی.
سوآل: آخرین کار فرهنگی که کردید؟
جواب: کار ما همیشه فرهنگی بوده است.
سوآل: آخرین فیلمی که دیدید؟
جواب: قلادههای طلا
سوآل: قلاده های طلا از نظر شما چطور بود؟
جواب: مشت محکمی بود به دهان کارگردانان سینما که بفهمند برادران و خواهران نیروی انتظامی هم می توانند فیلمهایی در صحنه جهانی بسازند. بهترین فیلمی بود که دیدم.
سوآل: چه فیلمهای دیگری در سینما دیدید؟
جواب: ندیدم.
درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام بر مبنای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند. ناگهان یک مرد بسیار ثروتمند وارد تنها هتل شهر می شود. اسکناس 100 یوروئی را روی پیشخوان هتل می گذارد و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.
صاحب هتل اسکناس 100 یوروئی را بر می دارد و با خوشحالی می رود و بدهی خودش را به قصاب محل می پردازد. قصاب اسکناس 100 یوروئی را برمیدارد و با عجله به مزرعه پرورش گاو و گوسفند رفته، بدهی خود را به او می پردازد. مزرعه دار، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامین کننده خوراک دام و سوخت می دهد. تامین کننده سوخت و خوراک دام برای پرداخت بدهی خود اسکناس 100 یوروئی را با شتاب به داروغه شهر که به او بدهکار بود می برد. داروغه هم اسکناس را با شتاب به هتل می آورد، زیرا او به صاحب هتل بدهکار بود. چون هنگامی که دوست خودش را یک شب به هتل آورد بود، اتاق را به اعتبار، کرایه کرده بود تا بعداً پولش را بپردازد. حالا هتل دار اسکناس را روی پیشخوان گذاشته است.
در این هنگام توریست ثروتمند پس از بازدید اتاق های هتل برمی گردد و اسکناس 100 یوروئی خود را برمیدارد و می گوید از اتاق ها خوشش نیامد و شهر را ترک می کند.
در این پروسه هیچ کس صاحب پول نشده است. ولی بهر حال همه شهروندان هم بدهی به هم ندارند. همه بدهی هایشان را پرداخته و صاف کرده اند و با یک انتظار خوشبینانه ای به آینده نگاه می کنند! کی ضرر کرده؟! سر این کلاف سردرگم کجاست؟ و...
خوب است بدانید، که دولت انگلستان ازآغاز تا کنون در طول دوره موجودیتش، به این نحو معامله می کند!!!!
باز نویسی شده از نوشته ی آقای عباس عبدی
تابستان سال گذشته یک جوان 32 ساله نروژی در کشور خود، ابتدا یک خودروی بمبگذاری شده را نزدیک ساختمان نخست وزیری نروژ منفجر کرد و حداقل هفت نفر را کشت، سپس به یک منطقه نزدیک ساحل رفت و با مسلسل، حدود 70 نفر از افرادی را که در یک نشست حزبی شرکت کرده بودند، کشت که بیشتر آنان را جوانان زیر 25 سال تشکیل می دادند، تعداد زخمی ها هم به همین نسبت زیاد بود.
دادگاه وی مدتی پیش تشکیل و او به 21 سال زندان محکوم شد. سلامت روانی وی نیز تایید شده بود، در دادگاه به نحو روشنی از اقدام خود دفاع کرد و در طول زندان هم از حقوق کامل برخوردار بود. این اتفاق چنان هول انگیز بود که جامعه ی آرام نروژ را دچار شوکی مهیب کرد، ولی نه به خانواده او تعرضی صورت گرفت، نه خواهان اشد مجازات و اعدام برای او شدند، و نه حتی جلوی دادگاه یا درون دادگاه حمله ایی به او صورت گرفت. در حالی که جنایت بسیار سنگین بود و تمام پدران و مادران آن جوانان بی گناه را در غمی جانکاه فروبرده بود. روشن است که قاتل با تصمیم و نقشه ی قبلی و با هدف معین، مراکز سیاسی و حزبی را انتخاب کرده و افراد آنجا را کشته است. حال این را مقایسه کنیم با جنایتی که هفته ی گذشته در خیابان شهید مدنی در شرق تهران رخ داد.
یک جوان 24 ساله حدود ساعت 10 صبح با برداشتن کارد از مغازه ی قصابی، شروع به دویدن در خیابان می کند و فریادکشان به هر کسی که سر راه او بوده با چاقو حمله می کند و در نهایت هم 11 نفر را زخمی کرده که یک نفرشان فوت می کند. وضعیت روحی و روانی متهم هنوز معلوم نیست، زیرا روشن است که او با هیچ یک از مضروبان مشکلی شخصی نداشته است، و بعید است که به دلیل سیاسی یا اجتماعی خاصی، قصد کشتن مردم را داشته باشد. آنچه بیشترین احتمال را دارد، بروز وضعیت خاص روانی برای اوست، به نحوی که کنترل عقلانی خود را از دست داده باشد و شاید هم دچار جنون آنی یا مواردی از این قبیل شده باشد. بر خلاف فرد نروژی که با تصمیم قبلی و حساب شده، محل و افراد موردنظر خود را انتخاب کرده بود، جنایت هفته گذشته تهران، به طور طبیعی چنین نبوده است. و این تفاوتی مهم در ارزیابی از وضعیت جرم و مجرم است.
با این همه، ضارب و قاتل تهرانی روز بعد برای بازسازی صحنه به محل جنایت آورده می شود. وی که پس از اقدام فوق، فرار کرده و به قم می رود پس از چند ساعت تصمیم می گیرد خود را به پلیس معرفی کند و روز بعد به محل آورده می شود. به نظر نمی رسد، کسانی که وی را به محل آوردند از نتایج کار خود بی اطلاع بودند زیرا به طور عادی جمعیت فراوانی در محل تجمع می کردند و چنین هم شد، و تصاویر منتشره حکایت از حضور هزاران نفر می کند به طوری که بر اثر ازدحام بیش از حد جمعیت پلیس قادر به بازسازی صحنه نمی شود و حتی قادر به عبور و مرور عادی خودروهای پلیس هم نمی شوند. تعدادی از مردم با فحاشی به متهم که دستان و چشمانش بسته است (در تصاویر منتشره چنین است) قصد حمله به او را می کنند. در اثر ازدحام بیش از حد تعدادی از زنان و کودکان زیر دست و پا می افتند.
بازپرس پرونده در محل حاضر شده و طی گفت وگویی اعلام می دارد که مردم منطقه باید از دستگیری این فرد احساس آرامش کنند، و با این جمله یکی از اهداف اصلی آوردن و در معرض دید عموم قرار دادن متهم را می توان حدس زد.
ولی هدف هرچه بود آوردن وی به محل تبدیل به یک نمایش خیابانی می شود که یک نفر با چشمان و دستان بسته روی خودرو و در حلقه ی ماموران پلیس قرار دارد و در اطرافش صدها و هزاران چشم در حال دیدن کسی هستند که بارها و بارها از کنار او رد شده بودند بدون آنکه توجهی به او کرده باشند.
در مقایسه میان این دو واقعه چه می توان گفت؟ آیا مردم نروژ فاقد احساسات نوع دوستانه یا خویشاوند دوستی هستند که چنین واکنش هایی را از خود نشان نمی دهند؟ روشن است که آنان هم مثل همه ما از کشته شدن به ناحق عزیزانشان اگر بیشتر غمگین نشوند کمتر هم نخواهند شد، پس چرا ما باید در مواجهه با چنین فردی تمام کینه و نفرت خود را حتی فحش و ناسزا نثارش کنیم، و خواهان اعدام و نابودی او حتی پیش از محاکمه اش شویم؟
آیا با چنین حرکتهایی می توان جرم را کاهش داد یا حقی را استیفا کرد یا آرامش را به جامعه برگرداند؟ اینکه یک نفر به هر دلیلی مرتکب عمل مجرمانه و خشونت آمیزی شود، اگر با پاسخی به مراتب خشن تر و نابرابرتر از عملش، او را روبه رو کنیم، با این کار چه احساسی را در جامعه نهادینه خواهیم کرد؟ آیا این جز به باز تولید اجتماعی همان حسی که موجب بروز رفتار خشن و ناهنجار در متهم شد، خواهد انجامید؟ زمانی که داشتم این مطلب را می نوشتم یک پیام کوتاه خبری از طریق تلفن همراه دریافت کردم که بر اثر واژگونی یک اتوبوس در چهارمحال بختیاری، 26 دختر دبیرستانی اهل بروجن کشته و 18 نفر نیز مجروح شدهاند، یعنی از یک شهر با جمعیت اندکی بیش از 50 هزار نفر این تعداد دختر دبیرستانی از میان رفته اند! و گمان نمی کنم که انعکاس خبری و پیگیری موثری برای جلوگیری از بروز این حوادث که مسوولیت آن متوجه ساختارها هم هست چندان قابل توجه باشد و اگر هم پیگیری آغاز شود به نتیجه ملموسی نخواهد رسید!
این نشان می دهد که هدف اصلی رفتارهای ما نه حفظ و حراست از امنیت جامعه و جان و مال مردم، بلکه خشونت و کینه ورزیدن و نفرت پراکنی علیه دیگران است، و چه بسا اگر هم اتفاقی مثل حمله اخیر به مردم عادی رخ نمی داد، یک چیزی در زندگی اجتماعی ما دچار کمبود می شد و چه خوب شد که چنین واقعه یی این کمبود را جبران کرد.
این تفاوت در دو جامعه، به تفاوت در نگاه ما به فلسفه مجازات برمی گردد. در یک نگاه، مجازات برای خاموش کردن آتش کینه و انتقام جویی است؛ در نگاه دیگر، مجازات برای حفظ نظم اجتماعی و پیشگیری از تکرار جرم است. تا وقتی که هدف از مجازات، انتقام جویی شخصی و خاموش شدن آتش کینه باشد، همچنان با همین وضعیت رفتاری مواجه خواهیم بود.
مسئله مهم تر اینکه در این پیش نوازی تمام اندام های زن از نوک انگشتان پا تا موی سر مورد استفاده قرار گرفته و دخالت دارند. یعنی شما باتحریک و نوازش هر یک از این اندام می توانید زن را به آستانه تحریک نزدیک نمایید.
بدون شک و به خصوص در دوران امروز و در عصر ارتباطات کمتر کسی است که از این مسائل اطلاع نداشته باشد، چه در اراتباط بین زن و شوهر و چه در ارتباط های به زعم ما نامشروع کمتر کسی است که به این مسائل توجه نکرده و رعایت ننماید مگر اینکه رابطه خصمانه ای در بین باشد یا زمینه این کار فراهم نباشد!
این خاصیت در تمامی زنان بالاتفاق و کم وبیش مشترک بوده و هر زن در هر کجای عالم با این مشخصه پا به دنیای وجود می گذارد.
تعجب آور است که با این دانسته های جامعه بشری به خصوص غربی های دانشمندتر! ، زنان امروزی اندامی را که در رابطه جنسی از آن به عنوان محرک استفاده می شود به انحای مختلف در معرض عموم قرار داده و به روش های مختلف به نمایش می گذارند(بماند که چرا و چگونه که بعداً به آن می پردازیم) و یا علاقه مند به نمایش آنند. و آن را نمایش زیبایی های یک زن عنوان گذاری کرده اند!
آیا در این عصر اطلاعات نمی دانند این نوع پوشش ها و ناپوشش ها باعث تحریک جنس مخالف و غیرمخالف حتی، می گردد؟! و نمی دانند که این نوع پوشش اگر با نگاه جنس مخالف همراه باشد باعث تحریک ناخودآگاه و خودآگاه جنسی و روحی فرد می گردد؟!
بی شک این حرف اشتباهی است که نگاه چشم به این نوع مسائل عادت می کنند که در اینصورت باید بگوییم پس بعد از ایجاد روابط متعدد جنسی افراد دیگر نباید گرایش و تمایلی به این رابطه داشته باشند و مرد از زن و زن از مرد خود سیر شده و دیگر تمایلی به مسائل جنسی نشان ندهند در حالی که می بینیم نه تنها باعث سیری چشم نمی شود بلکه منجر به تحریک این حس و در صورت عدم ارضاء آن به مسائل حاشیه ای مانند خیانت، خودارضاعی جنسی و تجاوز و... می گردد.
عبور تصاویر واقعی و مجازی متعدد که به وسیله برنامه های ماهواره ای متعدد و بیشمار و سی دی های فیلم و شو، تصاویر مستهجن موجود در سایت های مختلف جنسی و غیر جنسی، حضور زنان با انواع اقسام پوشش های محرک و تنگ و عدم پوشش بعضی اندام ها توسط آنها در اجتماع و... که به صورت متمادی از جلوی دیدگان مردان عبور می کند باعث تحریک آنها شده و ترشح غیرارادی هورمون های جنسی را باعث می گردد که بسته به آستانه تحمل فرد او را خودآگاه و ناخودآگاه تهییج و تحریک می نماید و در صورت عدم کنترل آن و استفاده نکردن از پادزهر(1) آن فرد در ذهن خود همزادپنداری کرده و با توجه به نوع پاسخی که می تواند به این هیجانات بدهد و شرایط و امکانات موجود که در جوامع مختلف نیز متفاوت است، دست به اعمالی چون خودارضاعی، رابطه جنسی کامل با خیال آسوده با جنس مخالف، تجاوز، رابطه با همجنس و.. می زند که در صورت عدم کنترل این هیجانات در مراحل مختلف سنی و اجتماعی به دلالیلی مانند بیکاری، قرار گرفتن در شرایط مهیج جنسی مداوم، عدم التزام به مسائل اخلاقی و ... دچار بیماری های مختف جنسی شده یا به رفلکس هایی مانند: پرخاشگری نسبت به دوستان، پرخاش نسبت به همسر و فرزند خود به بهانه های مختلف، اعتراض های بی مورد نسبت به مسائل مختلف و.. می گردد.
همانطور که گفته شد این واکنش ها و معلول ها، طبیعی و در همه جوامع یکسان بوده و ارتباطی با فرهنگ و دین و آیین و جغرافیای خاصی ندارد لکن با توجه به شرایط فرهنگی و جغرافیایی و... مختلف شدت عکس العمل و وضعیت پاسخ ها متفاوت است. این واکنش های طبیعی چرا تا این حد ایجاد می شود؟! گویی علت های به وجود آمدن این معلول ها از حد طبیعی خارج گشته و بنابراین است که این واکنش های طبیعی را با کلمه موهوم المعنیی! به نام "آزادی" با علت آن یکی کرده و هردو را طبیعی نشان دهند. و نتیجه ای که از آن می بینیم جز تزلزل شدید بنیان بسیار مهم خانواده، ایجاد فرزندان نامشروع(که نتیجه یک ازدواج نیستند) و بروز خیانت های همسران به یکدیگر و در نهایت به ایجاد جامعه ای – با هرنوع حکومت و منش- بی قید به مسائل زناشویی و ازدواج و خانواده و اخلاق منجر می گردد که نمونه های آن را در مطلبی خواهم آورد.
(1) در مسائل دینی این اعتقاد وجود دارد که کنترل نگاه و نگاه نکردن می تواند باعث کاهش زیاد تهییج گردد و یا عدم روبرویی با مسائل مهیج دیگر که صدالبته بسیار لذت بخش هستند!
ریزنوشت1) شاید بعضی دوستان بگویند این مسائل در آنجا قانونی است و حل شده! که باید گفت این قانون غلط و موجبات سوء استفاده از زن می گردد و آزادانه زن را به مسلخ بردن است که البته توضیحات در مطالب بعدی خواهد آمد.. البته الان دیگر کم کم اجناس ذکور! هم درامان نیستند... واویلا!
زیرنوشت2) پسر شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی هنگامی پدر بزگوارشان در بستری بیماری به سر می بردند، به ملاقات پدر رفت. پدرشان به وی با غضب گفتند : “چرا در راه به نامحرم نگاه کردی؟” پسر جواب داد: ” نگاه نکردم، داشتم گوشه ای از خیابان را نگاه میکردم که ناگهان چشمم به نامحرم افتاد و زود رویم را برگرداندم.” شیخ حسنعلی جواب داد:” مگر تو در آن گوشه ی خیابان کاری داشتی که آنجا را نگاه میکردی؟ دلیلی برای نگاه کردن به آن گوشه خیابان وجود نداشت”!
قصد داشتم به مناسبت سخنان اخیر رهبری در سفر به استان خراسان شمالی، خصوصا آن صحبتی که به اشتباه در برنامه کنترل جمعیت اشاره کرده بود، مطلبی بنویسم، و بار دیگر شیوه دفاع صحیح از شأن و جایگاه رهبری را متذکر شوم، و بگویم که ترویج فرهنگ غلو و افراط در حمایت از جایگاه رهبری و اشاعه نگاه معصومانه به ولایت فقیه، در درازمدت جایگاه رهبری را در جامعه متزلزل می کند. اما در همین زمینه مطلب بسیار خوبی را از آقای امید حسینی در وبلاگ آهستان دیدم که همه دیدگاه بنده را هم پوشش می داد؛ بنابراین دوستان را به این مطلب ارجاع می دهم: معصومی غیر از معصوم نداریم.
.: Weblog Themes By Pichak :.