سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هشدار نماینده مجلس ایران درباره آینده نظام سیاسی این کشور

علی مطهری می گوید: اگر اعضای گروه جبهه پایداری که خود را برای انتخابات مجلس آماده می کنند ، بر کشور حاکم شوند ، نظام و انقلاب ظرف مدت کوتاهی نابود می‌شود.

جبهه پایداری دومین گروه بزرگ و اصلی طیف سیاسی اصولگرا در ایران است که با محوریت محمد تقی مصباح یزدی ، روحانی محافظه کار تشکیل شده است.

علی مطهری به ایسنا ؛ خبرگزاری دانشجویان ایران گفته است: نگاه و برداشت این گروه از موضوع ولایت فقیه ، تنگ‌نظرانه و سخت‌گیرانه است. فقط خود را اصولگرا و انقلابی واقعی دانسته و بقیه را منحرف می‌داند.

جبهه پایداری متشکل از شماری از وزرای اخراجی دولت محمود احمدی نژاد ، جمعی از اعضاء فراکسیون انقلاب اسلامی مجلس و شماری از سیاستمداران و روحانیون نزدیک به رهبر ایران است.

علی مطهری می گوید: اعضای این جبهه بقیه اصولگرایان را یا مردودین فتنه یا خواص بی‌بصیرت می‌دانند. بنابراین حکم به خروج بخش عظیمی از اصولگرایان از حوزه انقلاب می دهند و این اعتقاد ، اعتقاد خطرناکی است.

منظور از جریان فتنه در فضای سیاسی حاکم بر ایران ، میرحسین موسوی و مهدی کروبی دو تن از رهبران مخالف دولت ایران هستند که اکنون در حبس خانگی به سر می برند. مردودین فتنه نیز به همراهان این دو اطلاق می شود. در عین حال منظور از خواص بی بصیرت هم سیاستمداران شناخته شده ای هستند که مرزبندی خود را با رهبران مخالف دولت به شکل پررنگی ترسیم نکردند و از آقایان موسوی و کروبی فاصله نگرفتند.

آقای مطهری در ادامه انتقاد خود گفته است که از نظر بنده برخی از اعضای جبهه پایداری خود از مردودین فتنه هستند. آنان با عملکردشان در تشدید بحران و فتنه سال 1388 نقش داشتند. آنان تخلفات طرف خودی را ندیدند و قضاوت عادلانه و منصفانه نداشتند و با برخوردهایی که با معترضان داشتند باعث جری شدن طرف مقابل و شعله‌ورتر شدن آتش فتنه شدند. این افراد با پخش مستقیم دادگاه‌ها ، با اتهام و تهمت‌هایی که به بسیاری از معترضان زدند ، فضا را تندتر کردند.

به گفته آقای مطهری اعضای جبهه پایداری کوچکترین انتقاد مؤثری به نحوه‌ مناظره محمود احمدی نژاد و حادثه کوی دانشگاه و بازداشتگاه کهریزک نکردند.

نیروهای لباس شخصی که خود را وفاداران به رهبر ایران معرفی می کنند ، در جریان سرکوب اعتراضات به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ایران ، وارد کوی دانشگاه تهران شدند و با ضرب و شتم دانشجویان ، خسارات گسترده جانی و مالی به آنها و خوابگاهشان وارد کردند.

منبع: b.b.c ملعون!




تاریخ : سه شنبه 90/9/29 | 9:24 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

تقدیم به علاقه مندان شاذیجات!

همانطوری که آقای(علامه) طباطبایی و شیرازی و باقی علما در شان نزول سوره ی کوثر آورده اند مشرکان به پیامبر طعنه می زدند که پسر واولاد ذکور ی ندارد وباقی قضایا که کتب مربوطه آمده است اگر بنا باشد کوثر را فردی بگیریم آن فرد علی است نه فاطمه 

دلایــــل
اول
طبق آنچه که مشهور است حضرت علی از کودکی وقبل از بعث در خانه ی پیامبر بزرگ شده اند و مانند پسری عزیز در خانه ی او پرورش یافته بود، از طرفی منابع تفسیری وتاریخی سال نزول سوره ی کوثر را سال اول بعثت ذکر کرده اند در حالی که حضرت فاطمه سال 5 بعثت بدنیا آمده است.

یعنی موقع نزول سوره کوثر حضرت فاطمه هنوز بدنیا نیامده بودند که خدا بگوید ما به تو حضرت فاطمه را اعطاء کردیم ولی در زمان نزول سوره امام علی مثل پسری گرانقدر در خانه پیامبر بوده است.
دوم
کلمه ی کو ثر مذکر است نه مونث (ساده ترین دلیل!)
سوم
در قرآن اگر از قبل دقت نموده باشید موقعی که حرف از بخشش فرزند نسبی به کسی است کلم?  وهب بکار برده نه اعطاء:

* فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ وَکُلًّا جَعَلْنَا نَبِیا(مریم/49)

و چون از آنها و [از] آنچه به جای خدا می‏پرستیدند کناره گرفت اسحاق و یعقوب را به او عطا کردیم و همه را پیامبر گردانیدیم.

* هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیةً طَیبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ(آل عمران/38)

آنجا [بود که] زکریا پروردگارش را خواند [و] گفت پروردگارا از جانب خود فرزندی پاک و پسندیده به من عطا کن که تو شنونده دعایی.

بنابر این با توجه به نمونه های فوق اگر منظور فرزند نسبی بود می فرمود :انا وهبنا لک الکوثر

چهارم گاهی خلقت وتداوم نسل ونسب انسان از طریق داماد است، دقت کنید:

* وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیرًا(الفرقان/54)

و اوست کسی که از آب بشری آفرید و(تداوم نسل) او رابا( خویشاوندان) نسبی و دامادی قرار داد و پروردگار تو همواره تواناست.
«دکتر غلامعلی نوری»




تاریخ : دوشنبه 90/9/28 | 2:43 عصر | نویسنده : علی رضائی | نظر

کلمات قصار از فردی بی مثال!

تا مرد سخن نگفته باشد          عیب و هنرش نهفته باشد

جملات و نظراتی بیان شده، فکر می کنید ازآن کیست؟

ـ اتفاقاً تغییر ساعات، اثر بر عکس دارد و مصرف انرژی را زیادتر می کند.

ـ این که می گویند دو تا بچه کافیه، بنده معتقد نیستم. کشور ما برای 120 میلیون نفر جا دارد.

ـ فرار مغزها و سرمایه ها نداریم، هر کس آزاد است هر کجا که خواست زندگی کند.

ـ مردم از شنیدن اسم دموکراسی حالت تهوع می گیرند.

ـ [کشور] امارات اگر پیشرفت کند، انگار ما پیشرفت کرده ایم.

ـ اگر مصر آمادگی داشته باشد، تا پایان وقت اداری امروز، [زمان دیکتاتور مصر] روابط را [پس از سی سال قطع رابطه] بر قرار می کنم.

ـ یک زن [صاحب اثر گرانقدر معجزه ی هزاره سوم] پیدا شده که مردانه حرف می زند، آن وقت شما بهش ایراد می گیرید؟

ـ در کشور ما طی این دو ساله معجزه ی اقتصادی رخ داده.

ـ گوجه فرنگی 3500 تومان نیست، بغل خانه ی ما 1200 تومان است.

ـ چهل و دو روزنامه علیه دولت می نویسند!

ـ گفته ی مرکز پژوهش های مجلس درباره ی نرخ تورم 23 درصدی دروغ است، تورم 13 درصد است!

ـ من نگفتم نفت را سر سفره ها می آورم.

ـ امروز همه به این واقعیت معتقدند که در حال حاضر کشور را امام زمان مدیریت می کند.

ـ مردم اطلاعات پرسشنامه ی طرح تحول اقتصادی را با دقت 96، 99 درصدی درست تکمیل کرده اند.

ـ طرح تحول، قیمت ها را افزایش می دهد، اما این افزایش قیمت تورم نیست بلکه جهش است.

ـ میانگین سن دانشمندان هسته ای ما، 17 سال است.

ـ با بی ادبی ما را تهدید به تحریم می کنند. شما کیه چی باشید یا چیه کی باشید...

ـ آن ممه را لولو برد.

ـ یک دختر 15 ساله توانسته است در زیر زمین خانه شان، اورانیوم را غنی کند.

ـ با چاقوی زنجان،دشمنان این مملکت را به دو نیم می کنیم.

ـ بدرفتاری با ایرانیان در فرودگاهها دروغ است، با من و هیئت همراهم در همه جا خوشرفتاری میکنند.

ـ بر خلاف نظر بقیه، من معتقدم زنان گیلانی در کنار کار و تلاش روزانه، حریم عفاف و ناموس خود را هم حفظ می کنند.

ـ در سفر عربستان، برادر عزیزم ملک عبدالله، مرا در صندلی کنار خودش نشاند.

ـ آن قدر قطعنامه بدهید تا قطعنامه دانتان بترکد.

ـ با حذف قیمت زمین، بهای خانه نصف می شود.

ـ آقای مشائی مظلوم واقع شدند، ایشان هیچ گاه نگفتند ما با ملت اسرائیل دوست هیتیم بلکه ایشان گفتند ما با مردم اسرائیل دوست هستیم.

ـ روشنفکران، به اندازه ی بزغاله هم نمی فهمند.

ـ سران کشورهای دنیا برای نزدیکی با کشور ما صف کشیده اند، مثل این پیر زن ها که در صف زنبیل می گذارند.

ـ آقای کردان مظلوم واقع شدند و استیضاخ ایشان غیر قانونی است.

ـ در دنیای ورزش، نتایج پاراالمپیک از المپیک مهمتر است.

ـ ایران آزادترین کشور دنیاست.

ـ هرگز نمی گذارند که اوباما رئیس جمهور آمریکا شود.

ـ در خارج از کشور بچه ی چهار ساله من را به مادرش نشان داد و گفت؛ محمود!

ـ در سفر ایتالیا من را می خواستند با اشعه ی ایکس ترور کنند!

ـ بهای کنونی نفت [150 دلار در سال 86] بسیار پایین است و من پیش بینی می کنم که نفت به 200 دلار هم برسد.

ـ آنها از من می ترسند. یک سخنرانی بکنم بهای نفت گران می شود.

ـ درست است که بهای نفت دارد کاهش پیدا می کند [130 دلار اوایل 87] ولی بطور قاطع می گویم، زیر 100 دلار نخواهد رسید.

ـ عده ای می گویند که بازار آزاد همه چیز را حل می کند. ولی من به شما می گویم که بازار آزاد برای دزدها و سارق هاست.

ـ [خطاب به خبرنگار خارجی]: شما نماینده ی ملتتان هستید و باید به سؤال من پاسخ دهید.

ـ حجم سرمایه گذاری در صنعت نفت در این چهار سال 60 میلیارد دلار است.

ـ تسهیلات بانکی چون رگ در خون اقتصاد جاری است.

ـ انگلیس جزیره ی کوچکی است در غرب افریقا!

ـ و... همچنان ادامه دارد! قضاوت به عهده ی خود شما!

منبع: از وبلاگ کنج درون




تاریخ : یکشنبه 90/9/27 | 9:55 صبح | نویسنده : محمد رجایی | نظر

جملاتی نغز از دکتر شریعتی

دعا هرگز جانشین وظیفه نمی شود.

پرستش عالی ترین احساس دوست داشتن است.

مقصود از عبادت ، اتصال وجودی مستمر میان انسان و خداوند است.

مذهب عبارت است از یک کلمه: خودآگاهی.

در اسلام ، فرد در متن مردم سازی به خودسازی میرسد.

راه تقرب خدا در اسلام ، تعقل است نه تعبد!

آکاهی است که به ایمان ارزش میدهد.

امروز ما به شناختن نیازمندیم نه به اعتقاد یا عدم اعتقاد!

همه ارزش ها زائیده آگاهی است.

شیطان یکی از ابعاد خود ماست چنان که روح خدا یکی از ابعاد دیگر خود ماست.

دین بدون شناخت هیچ گونه ارزشی ندارد.

تقوا تنها سلاح مجاهد است و تهمت تنها سلاح منافق.

قابیل همیشه در تاریخ بشر زنده است چون هابیل مرده است!

سه راه پیداست: پلیدی ، پاکی و پوچی. این سه راهی است که پیش پای هر انسانی گشوده است.

انتظار ، فلسفه تسلیم نیست . فلسفه اعتراض است.

انتظار آمادگی است نه وادادگی!

آن که معترض نیست ، منتظر نیست!

هیچ نیرویی در دنیا به اندازه اسلام قربانی استعمار نشده است.

إسراء ، مسجدالحرام را به مسجدالأقصی اتصال میدهد.اسلام را به مذهب مسیح ، به مذهب یهود و به ابراهیم اتصال تاریخی میدهد.

اسلام ، جنگ حق و باطل از آدم تا انتهای تاریخ است.

اسلام همیشه از منافق ضربه خورده است نه از کافر!

وای به حال امتی و ملتی و مذهبی که به فرقه خودش بیشتر از دین خودش اهمیت بدهد!




تاریخ : شنبه 90/9/26 | 11:21 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

کمی نقـد.. کمی سینما

همشهری جوان: مسعود فراستی منقد مشهور سینمای ایران درباره مسائل مختلف سخن گفته است که بخشی از آن در ذیل می آید.

* یک ساعت بعد از نمایش فیلم «جدایی نادر از سیمین» گفتم این سرگذشت خود فیلمساز است. می خواهد برود رویش نمی شود. رفت! آدم اهل علم می تواند برود، من هم تشویقش می کنم که برود دانشمند فیزیک اتم شود. چون علم جهانی است اما هنر را من جهانی نمی بینم. هنر با ریشه هایش معنی پیدا می کند. من یکسال قبل از رفتن این آدم، پیش بینی کردم. بر عکس کیارستمی، کمی آی کیو هم ندارد که بفهمد آنجا کارش تمام است. تو آنجا می خواهی درباره انسان حرف بزنی؟ در تاریخ یک آدم نمی شناسم که راجع به انسان کلی حرف زده باشد. همه درباره انسان معین حرف می زنند. انسان زمان مند و مکان مند. منتهی بعضی وقت ها آن قدر این خوب گفته می شود که می تواند تعمیم پیدا کند.

* دروغ نسبی است یعنی چه؟ این تئوری را قبلاً مخملباف گفته، سروش هم تئوریزه اش کرده، الان هم تو به شکل دیگری می گویی. حرف غیر علمی است، مگر در جامعه ما چه خبر است که در جوامع دیگر نیست ؟

...
* من می گویم «جدایی...» فرم مبتذلی دارد. دوربین روی دست که تشخص اصلی فرمش است بی معنی است. مد قلابی است که مطلقاً برای رفتن به درون آدم ها به کار نمی رود. دوربین ایستا، با وقار و در کلوزآپ هاست که می تواند ما را به درون آدم ببرد. دوربین لرزان گهواره ای من را حداکثر به محیط نزدیک می کند نه به آدم.

...
* فیلم های حاتمی مطلقاً دنیایی ندارد که بشود گفت جهان این آدم این است، این شخصیت هایش است و این تلخ اندیشی یا شوخ و شنگی اوست. کیمیایی داشت: رفاقت، انتقام، یک جور آنارشیسم فردی،، مردنی که همیشه دوست داشته. این دنیای کاریکاتوریزه شده چون ادای گذشته را در می آورد.

* همه سینمای آمریکا سینمای ملی شان است. حتی فیلم های مبتذل و آشغالش. فرهنگ و لایف استایل آمریکایی تویش هست. معلوم می شود که این سینما آینه این آدم هاست. سینمای ما آینه آدم هایمان نیستند. فیلم ها نه آینه جامعه اند و نه آینه فیلمساز. کجا «مهاجر» می دهد «گزارش یک جشن»؟ کجا «نیاز» می دهد «هوو»؟ کجا «گاو» می دهد «بمانی»؟

* مگر می شود در بحث هنر، تحول تیپ مخملباف باشد و هر روز لباس عوض کند؟ آن من کجاست؟ به نظرم آدم های سینمای ایران ابداً صاحب فردیت نیستند. آینه کج و معوج اوضاع هستند. هی به آقایان می گوییم چرا نمی توانید یک کار درست کنید، می گویند آقا شرایط نمی گذارد، اختناق است و... این بساط را جمعش کنید! هنر قرار است در هر شرایطی کاری بکند.

...
* نقد «مادر» من که چاپ شد، آقای سیدرضا حسینی، مترجم بزرگ و خدابیامرز به من گفت: از صبح تا حالا دو بار این را خوانده ام. معتقدم که هیچ نقدی در تاریخ ایران به این درستی و صراحت نیست. گفت من فکر می کردم «مادر» خوب است، ولی با نقد تو متقاعد شدم که فیلم بدی است. راجع به «هامون» هم که تهمینه میلانی آمده بود دفتر مجله سوره گفت: این نقد «هامون» مرا کشته. من مطلب در دفاع از فیلم نوشته ام اما الان فکر می کنم نظر تو درست است. به نظرم این دو اتفاق معنی اش این است که ماعادت به این نوع نقد نداریم و گرنه من نه ادای مخالف گویی را در می آورم و نه سعی دارم به قول بعضی از بچه ها بوادوزر باشم. در حالی که در فرنگ این نوع نقد و بدتر از این هم مرسوم است. ما نقد صریحی که بگوید فیلم هست و در عین حال "من" را بنمایاند نداریم. قرار است من در آن پنهان نشوم و سلیقه و لحن من باشد. این لحن در زندگی من هم هست. در آشپزی وقتی غذایی را جلوی من می گذارند {اگر خوشم نیاید} همان اولین جمله ام این است که: "این چقدر خرابه، این در نیامده!" این واژه ها، واژه های زندگی من هم هست. از این چیزی که هست، ناراضی نیستم، ولی امیدوارم به دامش نیفتم.
* همه نقد های فرهنگی را می خوانم اما راستش نقد های ایرانی را نه. بدون اینکه بخواهم به کسی توهین کنم، غیر از یک تعداد کم که فکر می کنم منتقد هستند، بقیه را نمی خوانم. ممکن است همینطوری دید بزنم تا ببینم فلان آدم پرسروصدا چه می گوید ولی تقریبا همیشه در این دید زدن ها مایوس شده ام. فکر می کنم دوستان صاحب سلیقه نیستند. در منطق من، آدمی که از فیلمی دفاع می کند، نه باید از ضدش دفاع کند، چنین چیزی یعنی آشفتگی. به نظرم دوستان همینطور باج می دهند. این باج دادن سلیقه شان است که سلیقه بدی است.
* قطعاً «شرط اول» که من یک ستاره به آن داده ام از «جدایی نادر از سیمین» که به آن صفر دادم، پایین تر است. من فرم را در ایران مینیمم نگاه می کنم. در شرط اول طرف چیزی دارد می گوید و به اندازه ای که فرم دارد آن حرف را بیان کرده. بقیه اش را هم بیان نکرده. حرفی که می خواسته بزند را با بدبختی، لکنت و ناتوانی نصفه و نیمه زده و این می شود یک ستاره «جدایی...» اما حرف و فرمش معلوم نیست. ادای فرم در می آورد. فرم اطوار نیست. اینکه من دوربین روی دست دارم اما تو نداری از نظر من یک امتیاز کمتر است نه بیشتر. پس چی داری می گویی با چه فرمی و چقدرش در آمده. اولین مساله این است اما اینجا تمام نمی شود، بعدش با حرفت هم کاردارم. اگر داری تبلیغ ضد انسان و فاشیسم می کنی، من فیلم را می زنم و شوخی هم ندارم.

* از نظر سینمایی همچنان «اخراجی های دو و سه» و قطعاً یک از هر دو بهتر است. اما چیز مهمی در یک هست که توی دو خیلی کمتر می شود و در سه کاملا به ضدش در می آید، احترامی است که به مردم گذاشته می شود. این برای من مهم است.




تاریخ : شنبه 90/9/26 | 7:18 عصر | نویسنده : علی رضائی | نظر

آنچه در زیر می خوانید خلاصه اظهارات بهمن شریف‌زاده است که در دیدار جمعی از طلاب با جناب آقای دکتر احمدی‌نژاد بیان شده و سایت روزنامه ی دولت از وی به “استاد” حوزه علمیه یاد کرده است.

* ما به‌خوبی فهمیدیم که در مدت 16 ساله دو دولت پیش از شما، چه بر رهبر انقلاب گذشته است. شما با آنکه همچون مشاوری صدیق به بحث و گفت‌و‌گو با رهبر می‌پردازی، ولی در مقام فرمان، فقط او را می‌شناسی.

*برخی در باب ولایت‌پذیری شما و نزدیکان شما چه‌ها گفتند؛ عنایت جنابعالی به مهدویت و حرکت به سوی مدیریت جهانی مهدی موعود‌(عج) را معارضت با ولایت فقیه خواندند و باب اتهام بر شما و نزدیکان شما را گشودند.

*از عدم اعتقاد به مقابله و تهاجم فرهنگی گفتید و تبیین کردید که فرهنگ با فرهنگ مقابله نمی‌کند، این بی‌فرهنگی حاکمان غرب است که به فرهنگ ایران اسلامی ما حمله می‌کند، این را مخالفتی با واژگان تهاجم و شبیخون فرهنگی رهبر انقلاب اعلام کردند، حال آنکه این تأییدی بلاغی و مبالغه‌ای شفاف بر مراد رهبر بود که شما فرهنگ دشمن را بی‌فرهنگی نامیدید نه آنکه تهاجم و شبیخون را نفی کنید.

* چه کسی باور می‌کرد روزی بشنود که معاویه و خوارج هم برای عدالت با امیر مؤمنان علی‌(ع) به مخالفت برخاستند تا این را گواهی بر الزام شما به ولایتمداری در برابر عدالت‌محوری قرار دهند. آیا این ستم به تجسم عدل الهی بر روی کره خاکی نبود و آیا امکان جدایی عدالت از ولایت هست؟ و آیا ولایت، مأموریتی جز برپایی عدالت در جان و پیکر جامعه بشری دارد؟

* آیا شما تصور می‌کنید که ما نمی‌دانیم شما از بهترین آمرین به معروف و ناهیان از منکر هستید که با امر به عدالت و تلاش در کوتاه کردن دست تجمل‌گرایان، امر و نهی را درباره ستمگران عنود به کار بستید؟

*شما را به بی‌ارادتی به روحانیت متهم ساختند، آیا تصور می‌کنید ما نمی‌دانیم که دولت شما، انحصار تردید بین دوراهی «محرومیت حوزه‌های علمیه از بودجه‌های فرهنگی دولت به‌منظور حفظ استقلال» و «بهره‌مندی از بودجه‌های پیش‌گفته به قیمت از دست رفتن استقلال» را شکست و راه سومی را به کار بست که ضمن حفظ استقلال، حوزه را بدون چشمداشت حمایت و حتی حسابرسی، از بودجه قابل توجهی بهره‌مند ساخت. دولت با این کمک، معامله‌ای با حوزه نکرد و اگر نبود اتهام مخالفت با روحانیت، خبر این کمک را هم برملا نمی‌کرد که چه بسا شما به آشکار ساختن این هم راضی نبودید.

* با ما بیشتر بنشینید و بیشتر سخن بگویید تا امکان دفاع از حقیقت برای ما بیشتر فراهم شود. ما برای سربازی امام زمان ارواحنا له الفداء در این سلک درآمدیم، امکان خدمتگزاری به حضرتش را در این سنگر برای ما فراهم سازید. اگر بیشتر بدانیم، نخست خود به حیرت مبتلا نمی‌شویم و آنگاه دیگران را از تحیر خارج می‌سازیم.

گفتنی است حجت الاسلام بهمن شریف‌زاده از افرادی است که از ویژه‌نامه “خاتون” که مورد اعتراض بسیاری از روحانیون قرار گرفته بود دفاع کرد.




تاریخ : شنبه 90/9/26 | 11:43 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

حقایق جالب توجهی در مورد کبد

 سلام.من کبد شما هستم.می خوام به شما بگم چقدر دوستتون دارم…. به 9 روش:

من آهن، ویتامین ها و سایر مواد معدنی مورد نیاز شما را ذخیره می کنم.بدون من شما نیرویی نخواهید داشت.

من ماده تلخی که برای هضم غذا لازم دارید را تولید می کنم.بدون من در کمترین زمان نابود می شوید

مواد شیمیائی سمی که به خورد من می دهید، شامل الکل آبجو، شراب، داروها (چه آنها که تجویز شده اند و چه خود تجویز می کنید و می خرید) و مواد مخدر را سم زدائی می کنم.بدون من عادات بد شما را می کشد.

من قند (کربوهیدراتها، گلوکز و چربی) را مثل یک باتری در خودم ذخیره می کنم تا وقتی به آن نیاز دارید در اختیارتان بگذارم.

بدون من افت شدید قند شما را در حالت کما قرار خواهد داد.

حتی قبل از اینکه بدنیا بیائید خونی که زندگی شما را به گردش در می آورد می سازم.بدون من اصلا وجود نخواهید داشت.

من پروتیئن هایی که برای رشد و زندگی نیاز دارید را می سازم. بدون من نمی توانید درست رشد کنید.

من سمومی که از طریق هوا، اگزوز اتومبیل ها و مواد شیمیائی که تنفس می کنید را می زدایم.بدون وجود من آلوده کننده ها شما را نابود می کنند.

من فاکتور لازم برای لخته شدن خون را می سازم و وقتی بطور اتفاقی دست خود را می برید خونریزی را بند می آورم.اگر من نباشم آنقدر خون از بدن شما می رود که می میرید.

من از شما در مقابل تمامی میکروبهایی که به بدن وارد می شوند دفاع می کنم. میکروبهای سرماخوردگی، ویروس آنفلوآنزا و هرنوع موجود ذره بینی مضر را نابود می کنم و یا حداقل ضعیفشان می کنم.بدون من شما هدف آسانی برای هرنوع عفونت شناخته شده برای بشر هستید.

من شما را اینقدر دوست می دارم. اما شما چقدر مرا دوست دارید؟


 




تاریخ : دوشنبه 90/9/21 | 4:4 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

 

بخشی از مقاله شخصی به نام پدرام فرزاد است که در تاریخ 23 نوامبر 2010 پس از رزمایش موشکی ایران در تارنمای فارسی وزارت امور خارجه اسراییل چاپ شد:

     «... هنوز درمورد جنگ الکترونیک چیزی نگفته‌ایم. آیا قادر به ایجاد اختلال در فرکانس‌های ارتباطی هواپیماهای امریکایی با پایگاه‌هایشان یا ناوهای هواپیمابرشان هستید یا خیر؟ ایجاد اختلال در فرکانس‌های موشک‌های پرتاب شده به سمت پایگاه‌های راداری یا نیروگاه اتمی‌تان چطور؟

هواپیماهای استیلث (رادارگریز) را چه می‌کنید؟ اف 22 های امریکایی کافی است طی 6 ساعت هرکدام دو یا سه سورتی پرواز داشته باشند، به نظر شما غیر از خاکستر، چیزی از سیستم دفاعی شما در جنوب کشور باقی خواهد ماند؟»  

    مقاله را می خوانم و به عکس هواپیمای آمریکایی رادار گریزی که در آشیانه ای در خاک ایران سالم و سلامت آرام گرفته است نگاه می کنم. آن سوتر عکس سردار شهید حسن تهرانی مقدم توجهم را به خود جلب می کند و با خود می گویم بی شک در این عزت یافتن سربازان میهن و این خوار و خفیف شدن دشمن این سرزمین حکمتی نهفته است. حکمتش لابد این است که آن خدایی که آن بالا نشسته است می خواهد به من و تو بفهماند آی آدم مومنی که با توکل بر من روی پای خودت ایستاده ای! یک کسی هست اینجا که فرای همه قدرت های خیالی و هیمنه های پوشالی زمینی دست تو را بگیرد و تو را بر عرش اقتدار و قدرت و صلابت بنشاند. سردار کاش بودی و می دیدی که هم رزمانت امروز چه گلی کاشته اند.

*وبلاگ خرچنگزاده در غربت




تاریخ : شنبه 90/9/19 | 3:40 عصر | نویسنده : علی رضائی | نظر

قرآن از دیدگاه شریعتی

قرآن کتابی است که با نام خدا آغاز می شود و با نام مردم پایان می پذیرد. کتابی آسمانی است اما ــ بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند ــ بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد! کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از 30 سوره اش از پدیده های مادی و تنها 2 سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز. 

کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست.
کتابی است که نخستین پیامش خواندن است و افتخار خدایش به تعلیم ؛ تعلیم انسان با قلم…آن هم در جامعه ای و قبایلی که در آن کتاب و قلم و تعلیم و تربیت مطرح نیست.

این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند ، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد ، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را – که خواندنی نام دارد –دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی به کار رفت ، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند ، وسیله شفای امراض جسمی ؛ چون درد کمر و باد شانه و ... شد و چون در بیداری رهایش کردند ، بالای سر در خواب گذاشتند و بالأخره این که می بینی اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگان! و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد!
قرآن! من شرمنده توأم اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند: چه کسی مرده است؟! چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای  مردگان ما نازل کرده است!

قرآن! من شرمنده توأم اگر تو را از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام!

یکی ذوق می کند که تو را بر روی برنج نوشته! یکی ذوق می کند که تو را فرش کرده! یکی ذوق می کد که تو را با طلا نوشته! ‌یکی به خود می بالد که تو را در کوچکترین قِطع ممکن منتشر کرده و ... آیا واقعاً خدا تو را فرستاده تا موزه سازی کنیم؟!

قرآن! من شرمنده توأم اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تو را می شنوند ، آن چنان به پایت می نشینند که ‌خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند! اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد میزنند: أحسنت! گویی مسابقه نَفَس است!

قرآن!‌ من شرمنده توأم اگر به یک فستیوال مبدل شده ای. حفظ کردن تو با شماره صفحه! خواندن تو از آخر به اول! معرفت است یا رکورد گیری؟! ای کاش آنان که تو را حفظ کرده اند ، حفظ کنی تا این چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند.

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو. آنان که وقتی تو را می خوانند ، چنان حظ می کنند که گویی قرآن همین الآن بر ایشان نازل شده است.

آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیده ایم.
به یاد آوریم تذکر قرآن را که از این امت شکایت می کند که بار خدایا! من در نزد اینان مهجور ماندم!




تاریخ : جمعه 90/9/18 | 5:36 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

دلش دریای صدها کهکشان صبر
غمش طوفان صدها آسمان ابر

دو چشم از گریه همچون ابر خسته
ز دست صبر ِزینب، صبر خسته

صدایش رنگ و بویی آشنا داشت
طنین ِموج آیات خدا داشت

زبانش ذوالفقاری صیقلی بود
صدا، آیینه ی صوت علی بود

چه گوشی می کند باور شنیدن؟
خروشی این چنین مردانه از زن

به این پرسش نخواهد داد پاسخ
مگر اندیشه ی اهل تناسخ :

حلول روح او، درجسم زینب
علی دیگری با اسم زینب

زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق
زنی، پیغمبر ِقرآن ناطق

زنی، خون خدایی را پیامبر
زن و پیغمبری ؟ الله اکبر !

قیصر امین پور




تاریخ : پنج شنبه 90/9/17 | 7:25 عصر | نویسنده : علی رضائی | نظر