به استقبال اربعین
مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الآمال در خصوص اربعین و این که آیا کاروان اسیران در مسیر بازگشت به مدینه ، از راه عراق طی طریق کرده اند و توقفی در مقتل شهیدان کربلا داشته اند یا نه ، چنین میفرمایند:
آنچه از کتب معتبره نقل شده است ، چنان می نماید که ایشان را از راه سلطانی و قری و شهرهای معموره عبور دادند که قریب به چهل منزل می شود. و اگر قطع نظر کنیم از ذکر منازل ایشان و گوئیم از بَرِّیّه و غربی فرات ، سیر ایشان بوده ، آن هم قریب به بیست روز میشود ، چه ، مابین کوفه و شام به خط مستقیم یکصد و هفتاد و پنج فرسخ گفته شده و در شام هم قریب به یک ماه توقف کرده اند. چنان که سید(بن طاووس) دراقبال(الأعمال) فرموده: روایت شده که اهلبیت یک ماه در شام اقامت کردند در موضعی که ایشان را از سرما و گرما نگاه نمی داشت.
پس با ملاحظه این مطالب ، خیلی مستبعد است که اهلبیت بعد از این همه قضایا از شام برگردند و روز بیستم شهر صفر که روز اربعین و روز ورود جابر به کربلا بوده ، به کربلا وارد شوند. و خود سید اجلّ این مطلب را در اقبال مستبعد شمرده. به علاوه آن که احدی از اجلّاء فنّ حدیث و معتمدین اهل سِیَر و تواریخ در مقاتل و غیره اشاره به این مطلب نکرده اند. با آن که دیگر ذکر آن از جهاتی شایسته بود. بلکه از سیاق کلام ایشان ، انکار آن معلوم میشود. چنان که از عبارت شیخ مفید در باب حرکت اهلبیت علیهم السلام به سمت مدینه دریافتی. و قریب به این عبارت را ابن أثیر و طبری و قرمانی و دیگران ذکر کرده اند و در هیچکدام ذکزی از سفر عراق نیست. بلکه شیخ مفید و شیخ طوسی و کفعمی گفته اند که در روز بیستم صفر حرم حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام رجوع کردند از شام به مدینه و در همان روز جابر بن عبدالله به جهت زیارت امام حسین علیه السلام به کربلا آمد و اول کسی است که امام حسین علیه السلام را زیارت کرد.
(منتهی الآمال ، جلد اول ، صفحه817 و 818)
دو نکته:
اول – سید بن طاووس بر خلاف آن چه که در اقبال الأعمال ورود اهلبیت را در اربعین انکار کرده است ، در کتاب لهوف(که ظاهراً در عنفوان جوانی نوشته است) با صراحت اذعان می کند که وقتی زن و فرزندان امام حسین (ع) از شام مراجعت کرده و به عراق رسیدند ، به راهنما گفتند ما را از راه کربلا عبور بده. و وقتی به قتلگاه رسیدند ، جابر و عده ای از بنی هاشم را در آنجا دیدند که برای زیارت قبر شریف آمده اند. و با هم به گریه و زاری و عزاداری پرداختند. سوگواری که دلها را میلرزاند و موجب گرد آمدن زنان آن بلاد به گرد زنان اهلبیت شده بود. اهلبیت چند روز را به سوگواری پرداختند.
(الملهوف علی قتلی الطفوف ، صفحه 225)
دوم – اگر سخن مرحوم شیخ عباس قمی را بپذیریم ، این سؤال پیش می آید که حضور جابر در روز اربعین در کربلا بر سر مزار اباعبدالله الحسین(ع) قاعدتاً نباید تا این حد اهمیت یافته و قداست داشته باشد. مگر آن که دست به دامن توجیه شده و از باب تعظیم شعائر و این که بالأخره مربوط به امام حسین(ع) بوده و اظهار محبت و مودت به ساحت آن بزرگوار مطلوب است ، قضیه را به گونه ای قابل پذیرش کنیم
ورزش یا اکسیر درمان
به علت اشتغال به امر بنایی، مدتی وقفه در ارائه مطالب بهداشت وسلامت ایجاد شد،که انشاءالله درحد بضاعت وفرصت ادامه خواهد یافت.
قبل از شروع کار بنایی یکی ازدوستان اهل فضل وبا تجربه فرمودند: بنایی در این شرایط یک ابتلاءوامتحان اللهی است،وامروز این سخن را با تمام وجود لمس می نمایم ،آنهم در آشفته بازاری که نه مهاری بر قیمت اجناس بازار است ونه ثباتی دروعده و قول وقرار...
قدما جمله ای دارند "عقل سالم دربدن سالم است" که در خور توجه وتفکر است،زیراسلامت تن وروان می توانداز مهمترین وزمینه سازترین بستر کسب علم وتفکر وتعقل باشد،که صدالبته هر علمی موجب تفکر وهر تفکری عامل اعتلای عقل نیست.
چه بسا انسان هایی که سالهای متمادی با جسمی بیمار وحتی علیل،عمری را صرف تفکر وکسب علم وعمل نموده وبه اوج شکوفایی عقل رسیده اند،وچه افرادی که عمری به ساختن جسم وپرورش اندام ورسیدن به قله قهرمانی (ونه پهلوانی)سپری نمودند،ولی چندان بهره ای ازبزرگترین نعمت اللهی که همانا عقل است نبردند.(البته اندام درشت آنهایی که به مدددارو واساتید بزرگ بدنسازی،عضلاتی پفکی فراهم نموده اند،درمیدان کوچک بحث ما نمی گنجند).
در چند مبحث تاثیر ورزش بر سلامتی تن وروان را به اختصار به سمع ونظر عزیزان می رسانیم:
1-ورزش منظم که بر پایه علم وتوانبخشی انجام شود، علاوه بر افزایش تراکم استخوانی باتقویت عضلات،رباط ،لیگامانها ومفاصل بدن،ایستایی اسکلت بدن را بیشتروازتحمیل فشار مضاعف بر مفاصل وستون فقرات جلوگیری کرده ومی تواند عامل مهمی در درمان وحتی پیشگری از بیماری هایی مثل :آرتروز ،پارگی وکشیدگی عضلات، تاندون ،لیگامان ومینیسک زانو ها،وقوسهای غیر طبیعی ستون فقرات ،دیسک خفیف،متوسط وشدید وحتی پارگی دیسک باشد.
بسیاری از قوزهای ناحیه کمر وسینه ،یاافتادگی عضلات شانه در اثر ضعف وکم کاری عضلات واعصاب محیطی آنهاست که ورزش عامل مهمی در درمان وپیشگیری ازاین بیماری هاست.
البته نوع ورزش بکاررفته ومیزان آن در هر ناحیه از بدن وبرای هر نوع از بیماری امری تخصصی بوده که با نظر کارشناسان مربوطه قابل تجویز واجراست،اما انجام ورزش وبدنسازی عمومی ومتعادل برای عموم مردم توصیه می شود.
ادامه دارد...
قسمت سوم
و اما مآخذی که به نوعی به نام رقیه یا حادثه خرابه شام اشاره کرده اند:
*شعری از سیف بن عُمَیرة در 106 بیت که طی ابیاتی اشاره به رقیه دارد.(رقیة رقّ الحسود لضعفها ...) گویا این شعر در محضر امام صادق(ع) إنشاد شده است.{مجله الراصد ، ش42 ، ص88 و المنتخب فی جمع المراثی و الخُطَب}
1-لُباب الأنساب تألیف إبن فُندُق(م565ه)
2-مطالب السئول فی مناقب آل الرسول تألیف کمال الدین أبوسالم محمد بن طلحة قُرَشی شافعی(582 – 652ه).
3-کامل بهائی179:2(نگاشته به سال675ه) تألیف حسن بن علی بن محمد بن علی بن حسن طبری(عمادالدین طبری)(م695ه) به نقل از کتاب (مجهول) الحاویه در مثالب معاویه تألیف قاسم بن محمد بن أحمد مأمونی. ناگفته نماند که در شیعه این اولین کتابی است که به ذکر داستان خرابه شام و رقیه پرداخته است.
4-الفُصول المهمّة851:2 تألیف إبن صبّاغ(م855ه)
5-روضة الشهدا:484- 485 (در چاپ اسلامیه صفحه389-390) تآلیف ملا محمدحسین کاشفی(م910ه) به نقل از کتاب الغرائب.
6-المنتخَب فی جمع المراثی و الخُطَب تألیف شیخ فخرالدین طُرَیحی نجفی(م1085ه)
7-ینابیع المودّة416:2 تألیف سلیمان بن إبراهیم قندوزی حنفی(متولد1220ه)
8-إحقاق الحقّ633:11 تألیف قاضی نورالله حسینی شوشتری مرعشی
9-الإیقاد:179 تألیف سید محمدعلی شاه عبدالعظیمی(م1334ه)
10-منتخب التواریخ:388 تألیف محمدهاشم خراسانی(م1352ه)
11-منتخبات التواریخ171:2 تألیف محمد ادیب آل تقی الدین الحصنی(1292 – 1358ه)
12-أعیان الشیعة389:2 و 48:13 تألیف سیدمحسن أمین(1284 – 1371ه)
13-معالی السِبطَین170:2 تألیف محمدمهدی حائری(م1357ش)
14-رقیه دختر امام حسین(ع) تألیف شیخ علی فلسفی(1299 – 1384ش)
15-ترجمه نَفَس المهموم و نَفثَة المصدور:417 تألیف شیخ عباس قمی
16-تراجم أعلام النساء103:2
17-چهره درخشان شام تألیف علی ربانی خلخالی
18-سرگذشت جانسوز حضرت رقیه تألیف محمد محمدی اشتهاردی
19-داستان غم انگیز حضرت رقیه تألیف علی شیرازی
20-مع الَرکب الحسینی224:6 تألیف شعرانی
21-مع الرَکب الحسینی فی الشام تألیف محمدامینی امینی
22-لغتنامه دهخدا ، حرف راء.
حال بپردازیم به طرح چند سؤال و پاسخ اجمالی به آنها.
سؤال اول: امام حسین(ع) چند فرزند داشته اند و آیا در میان دختران ایشان ، رقیه نامی وجود دارد؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت: شیخ مفید در الإرشاد فقط سُکَینه و فاطمه را ذکر کرده اند.(الإرشاد:253- منتهی الآمال853:1 - جلاء العیون مجلسی:826)اما در متون متأخّر ، برای آن حضرت ده فرزند ذکر کرده اند که شش پسر و چهار دختر بوده اند. در کتابهای کشف الغُمَّة38:2 و بحارالأنوار331:45 و نیز ناسخ التواریخ238:4 هر سه به نقل از کتاب مطالب السئول تألیف کمال الدین محمد بن طلحة شافعی ، نام دختران ایشان به ترتیب زینب ، فاطمه و سُکَینَة ذکر شده (و نیز در کامل بهائی179:2 به نقل از کتاب الحاویه در مثالب معاویه) و نام دختر چهارم مذکور نیست. {اما در الفصول المُهِمّة 851:2 به نقل از کتاب مطالب السئول آمده است که نام دختر چهارم رقیه بوده است. منتها سخن در این است که کتاب الفصول المهمة یک جلد بوده و بیش از 297 صفحه ندارد. حال چگونه مدافعان رقیه کتابی دو جلدی با این حجم را معرفی کرده اند؟ ، جای تعجب دارد!} همچنین در معالی السبطین170:2 و الإیقاد:179 (به نقل از نور العین) نام فرزند چهارم را رقیه مفروض داشته اند و سن او را 3 یا 4 سال دانسته اند.)
قسمت دوم
پس از ذکر این مقدمه نسبتاً طولانی ، باز میگردیم به سؤال مطروحه که یکی از همان مسائلی است که از قضا نه جزو اصول اعتقادی محسوب می شود و نه جزو احکام و مناسک شرعی. اما آن چنان با باورهای مردم ما و شیعیان عجین شده است که حتی فقیه بزرگواری مانند آیت الله مکارم شیرازی که علی القاعده باید نماد عقلانیت و پیشگام در مبارزه با خرافه و جهل و جعل باشند ؛ چنان که این گونه می نمایند و می نمایانند! ، درس خارج خود را در روز پنجم صفر به بهانه روز شهادت حضرت رقیه تعطیل می کنند. به ایشان و امثال ایشان باید یادآوری کرد که یک بار دیگر نامه مرحوم علی حجتی کرمانی را که خطاب به ایشان در نقد عوام گرائی مراجع و نیز سیستم غلط مرجعیت کنونی و بیوتات مراجع معظم به نگارش در آمده است ، مطالعه بفرمایند تا بلکه به هوش آیند که این عوامند که باید دنباله روی کنند نه این که خواص و سردمداران و پرچمداران دین نبی بنا بر مصالح موهوم از باورهای نوعاً غلط عوام پیروی نمایند.
و اما به صورت اجمال و با نگاهی تاریخی ، به بررسی این مسأله می پردازیم.
در ابتدا این نکته اساسی را یادآور میشوم که در بررسی وقایع تاریخی آنچه که اهمیت دارد و بر وثاقت مطلب می افزاید و در حکم مهر تأیید است ، گزارش آن واقعه در متون تاریخی که به آن واقعه نزدیکتر هستند ، می باشد. معقول و قابل تصور و پذیرش نیست که واقعه ای مثلاً در متون قرون اول ، دوم ، سوم ، چهارم ، پنجم و ششم مذکور نباشد اما به یکباره در یکی از منابع تاریخی دست چندم قرن هفتم آورده شود و همان مستند و منبع سایر مآخذ در سالها و قرون بعد واقع شود.
لذا بر همین اساس و با همین رویکرد ، این سؤالات مطرح است که آیا امام حسین(ع) اساساً فرزند دختری به نام رقیه داشته است؟ و یا فرزندی با این مشخصات که مثلاً لقبش رقیه باشد؟ و آیا آن حضرت در جریان وداع با اهل بیت خود نامی از رقیه برده است؟ و آیا مراد ، خواهرشان(همسر مسلم بن عقیل که با عمر بن علی که از قضا ایشان هم در حادثه کربلا به شهادت رسید ، دوقلو بوده و در کربلا نیز حضور داشت) بوده است یا دخترشان؟ و مهمتر از همه ، آیا اساساً داستان خرابه شام واقعیت خارجی دارد یا خیر؟
برای رسیدن به پاسخ این سؤالات ، ابتدا نگاهی اجمالی داریم به کتبی که موضوع این قبیل مسائل و مطالب هستند و علی القاعده باید بدان پرداخته باشند. و در ذکر نام کتب ، ترتیب زمانی را لحاظ میکنیم تا پیگیری آسانتر باشد و برای آن که مکشوف باشد که این داستانِ به خصوص از چه زمانی و در چه کتبی ابتداءً آمده است ، ابتدا نام کتب متقدم را می آوریم (که نامی و اثری از فرزندی به نام رقیه و داستانی با عنوان خرابه شام و شهادت جانسوز حضرت رقیه در آنها نیست.) و سپس کتابهائی که مربوط به قرون متأخّر و معاصر است. و آن گاه به بررسی برخی مسائل مطروحه پیرامون این داستان میپردازیم.
الف – کتب و منابعی که فاقد داستان رقیه و خرابه شام هستند:
1-نسب قریش تألیف مصعب الزبیری(156 – 236ه)
2-طبقات الکبیر تألیف ابن سعد تفتازانی(168 – 230ه)
3-تاریخ خلیفه تألیف خلیفه بن خیاط(م240ه)
4-الإمامة و السیاسة تألیف ابن قتیبه دینوری(213 – 276ه)
5-أخبار الطوّال تألیف أبی حنیفه دینوری(م282ه)
6-تاریخ یعقوبی تألیف إبن واضح یعقوبی(م278 یا 292ه)
7-أنساب الأشراف تألیف بلاذری(م279 یا 302ه)
8-تاریخ الرسل و الملوک تألیف محمد بن جریر طبری(224 – 310ه)
9-الفتوح تألیف إبن أعثم کوفی(م314ه)
10-مُرُوج الذهب و معادن الجوهر و نیز التنبیه و الأشراف تألیف حسین بن علی مسعودی(280 – 345ه)
11-تاریخنامه طبری تألیف بلعمی(م352ه)
12-مَقاتل الطالبیّین تألیف أبوالفرج اصفهانی(م356ه)
13-تجارب الاُمم و تعاقُب الهِمَم تألیف أبوعلی مِسکوَیه(320 – 421ه)
14-الأمالی و نیز الخِصال تألیف شیخ صدوق محمد بن علی(م381ه)
15-الإرشاد تألیف شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان(336 – 413ه)
16-المُجدی فی أنساب الطالبیّین تألیف علی بن محمد علوی(زنده تا 425ه)
17-جَمهُرةُ أنساب العرب تألیف إبن حَزم(م456ه)
18-روضة الواعظین تألیف إبن فِتال نیشابوری(م508ه)
19-إعلام الوَرَی بأعلام الهدی تألیف شیخ طبرسی(م548ه)
20-تاریخ مدینة دِمَشق تألیف إبن عساکر(م571ه)
21-مناقب آل أبی طالب تألیف إبن شهر آشوب(م588ه)
22- الفتوح(ترجمه) تألیف محمد بن أحمد مستوفی هِرَوی(م596ه)
23-المُنتَظَم فی تاریخ الملوک و الاُمَم تألیف إبن جوزی(م597ه)
24-الکامل فی التاریخ تألیف إبن أثیر(م630ه)
25-مُثیر الأحزان تألیف إبن نُما حِلّی(م645ه)
26-تذکرة الخواصّ تألیف سِبط بن جَوزی(582 – 654ه)
27-اللُهوف علی قَتلَی الطُفوف تألیف سید بن طاووس(589 – 664ه)
28-کشف الغُمّة تألیف محقق إربِلی(م693ه)
29-الفخری تألیف إبن طقطقا(660- 709ه)
30-البدایة و النهایة تألیف إبن کثیر(701 – 774ه)
31-تاریخ إبن خلدون تألیف عبدالرحمان إبن خلدون(732 – 808ه)
32-بِحارالأنوار تألیف محمدباقر مجلسی(1037 – 1111ه)
چنان که ملاحظه میشود أعلام شیعه که دستی بر مقتل و تاریخ داشته اند(یعقوبی ، مسعودی ، شیخ صدوق ، شیخ مفید ، شیخ طبرسی ، ابن شهر آشوب ، سید بن طاووس و حتی مجلسی) ، هیچیک اشاره ای به این داستان نکرده اند.
به دنبال دو شماره مطلب پیرامون رقیه توسط برادر گرامی جناب آقای رجائی ، این حقیر نیز مناسب دیدم طی چند شماره مطالبی را بیافزایم. بلکه راهنمای ما به روشنائی باشد.
مقدمه:
وضعیت اسفبار گزارش تاریخ قرن نخستین دوره اسلامی ، در بسیاری مواقع و مسائل ابهامات فراوانی را ایجاد کرده است. به گونه ای که فرد متتبّع حقیقتاً در اغلب مواقع نمی تواند به ضرس قاطع اعلام نظر کند.
یکی از اصلی ترین عوامل این آشفته بازار ، نهی و منع خلیفه دوم و به تأسّی از ایشان ، خلفای بعدی از نوشتن و کتابت احادیث نبوی و نیز به تبَع آن ثبت وقایع و رویدادهای تاریخ صدر اسلام و بلکه قرن اول هجری است. این مسأله باعث شد تا هنگامی که در سال 99 هجری عمر بن عبدالعزیز دستور رفع منع کتابت را صادر کرد ، بسیاری از مطالب یا فراموش شود یا به باد فراموشی سپرده شود یا حاضران و ناظران آن صحنه ها و وقایع اسیر چنگال مرگ و نابودی شوند و یا دست جعل و وضع ، مسیر حقیقی وقایع را به گونه ای دیگر و به دلخواه سردمداران یا صاحبان عقاید و آراء تنظیم کند.(گفته اند در بررسی احادیث ابتدا ببینید مربوط به چه دوره ای و از زبان چه کسی با چه مرامی و با چه عقیده ای است؟ دوره خلفای راشدین یا امویان یا عباسیان؟ و نیز مربوط به معتزلیان و اشاعره است یا زیدیه و اسماعیلیه یا اثنی عشریه؟)
نکته: بخاری در نگارش صحیح خود می گوید: من از بین 600000 حدیث ، فقط 2761 حدیث را صحیح یافتم! و مسلم در صحیح خود میگوید: من از بین 300000 حدیث ، فقط 4000 حدیث را صحیح یافتم! و یا أبوداود از بین 500000 حدیث ، فقط 4800 حدیث را صحیح یافته است! و احمد بن حنبل از بین 750000 حدیث ، فقط 30000 حدیث را صحیح یافته است! و ... (به الغدیر249:5 مراجعه کنید.) تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمل و دریاب عمق فاجعه ای را که بر سر اسلام و باورهای اعتقادی و اخلاقی و احکام دینی مردم نازل شده است.
این بلیه که از اصلی ترین عوامل انحراف دین نبوی شمرده می شود ، دامن همه چیز ؛ از ارکان دین ؛ یعنی باورهای اعتقادی ، اصول اخلاقی و احکام شرعی تا هر آن چه که به نوعی مسلمانان با آن درگیرند ؛ از وقایع ناچیز فردی تا حوادث عظیم اجتماعی ، همه را در بر گرفت.
رسوخ اسرائیلیات در دین و احکام دینی که به برکت میدان یافتن و میدان دادن به یهودیان تازه مسلمان در دوره منع کتابت حدیث و انتقال باورها و منویات یهودی به اسلام و احکام اسلامی در قالب و پوشش اسلام (و نه دین یهود) چنان بلایی را بر سر باورها ، عقاید ، روایات و احادیث و کتب روائی ، تاریخی ، تفسیری و حتی عرفانی ما مسلمانان آورده است که اینک کمتر کتابی را می یابید که از خُزَعبلات اسرائیلی در آن یافت نشود ؛ از اصول کافی شیخ کلینی ؛ به عنوان اولین کتاب منبع و مرجع فقهی و اعتقادی شیعه گرفته تا آداب الصلاة امام خمینی. و در موضوعات ، از قرآن گرفته که به بهانه کم توجه شدن مردم نسبت به قرائت قرآن در باب فضیلت فلان آیه و فلان سوره ، حدیث جعل می کردند تا حوادث کم اهمیت تاریخی که آن چنان بدان رنگ و لعاب و عظمت و قداست بخشیده می شد که گوئیا از مسائل اساسی دین یا مذهب و از اُمَّهات مسائل اعتقادی است. به گونه ای که اگر فی المَثَل امروزه کسی به رجعت در آخر الزمان یا إحراق باب یا دوات و قلم یا وجود و موجودیت شخصی و شخصیتی به نام رقیه در حادثه کربلا و سپس در شام و خرابه شام اعتقاد نداشته باشد ، گوئیا از جرگه تشیّع و از زمره شیعیان خارج است و با عنوان ضرورت دین یا مذهب او را از عِداد شیعیان یا مسلمانان خارج می کنند.
این داستان غم انگیز تحریف و جعل دست به دست گشته و سینه به سینه در هر دو فرقه شیعه و سنی نقل شده و به امروز رسیده است و این گونه که پیداست بنا نیست این راه و این رویکرد اصلاح شود. و عجیب تر آن که هر زمان می گذرد بر ضخامت و وخامت این روند افزوده می شود.
قصه پرغصه عجیبی است. دینی که بیش از هر دین دیگری بر تعقل و عقلانیت توصیه می کند و پای میفشارد و پذیرش اصول اعتقادی اش را منوط به تحقیق می کند ، در عمل گرفتار کسانی می شود که هیچ جایگاهی برای عقل و عقلانیت حتی در برداشت ها و استنباطات دینی و فقهی خود قائل نیستند. و این ، چه بسا همان هشداری است که قرآن خطاب به یهودیان و مسیحیان داده است که هان! به هوش که دینتان را عالمانتان به تحریف و انحراف کشیده اند. - به آیات 46 نساء ، 13و 41 مائده و 75 بقره مراجعه کنید - (و قاعدتاً در حکم پیشگیری درباره اسلام که مبادا به همان خبط و خطا مبتلا شوید و عالمانتان دین را از مسیرش منحرف کنند. چنان که هر یک از فرقه های مذهبی اسلامی برای اثبات حقانیت خود ، فرقه های دیگر را متهم به دستکاری و ایجاد انحراف در دین نبی می کنند و با تمسک به حدیثی که با منطق ریاضی و موازین منطقی تطبیق نمی دهد ، خود را فرقه ناجیه و سایر فرق را در آتش می دانند!)
حجت الاسلام ناصر نقویان بار دیگر انتقادات شدیدی را متوجه محمود احمدی نژاد کرد.
در حالی که چند هفته پیش ، استاندار خراسان رضوی به خاطر حضور در مراسم سخنرانی «نقویان» و مصافحه با او از سوی احمدی نژاد برکنار شد ، او در این مورد گفت: عزل و نصب کارگزاران باید با دلیل و از روی حکمت باشد و نه از روی هوا و هوس. همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام دلیل عزلهایش را در سخنانش فرموده است.
وی با انتقاد از برخی نابسامانی ها گفت: آقای احمدینژاد هم اگر مرد است ، دلایل عزل و نصبهایش را بیان کند. چرا باید استاندار فلان استان بهخاطر شرکت در سخنرانی انتقادآمیز من ، معزول شود؟ چرا ما ظرف 6 سال، 4 وزیر آموزش و پرورش عوض کردهایم!؟
در حالی که در دامداریهای کشورهای غربی دوشندگان شیر گاوها را عوض نمیکنند تا مبادا گاوی که به بوی بدن آن شیردوش عادت کرده است شیرش کم نشود. گاوها هم اصل «ثبات در مدیریت» را که یک اصل اولیه و بدیهی است ، میدانند امّا ...
او با زیر سؤال بردن ادعای «ساده زیستی احمدی نژاد» خطاب به رییس جمهور گفت: چرا صدر اعظم آلمان شوهرش را از سوار شدن در هواپیمای دولتی منع میکند ولی این آدم که شعار سادهزیستی میدهد ، با 120 نفر از دوستان و بستگانش به سفر نیویورک میرود؟
وی با اشاره به شرایط وخیم فساد اداری و مالی در کشور گفت: یکی از دوستان بنده برای این که پروژهای را در وزارت نفت انجام بدهد ، مجبور شد به یکی از معاونین یا مدیران کل آن وزارتخانه ، مبلغ یک میلیارد و دویست میلیون تومان رشوه بدهد و من وقتی کپی چک مربوط به آن رشوه را به آقای پورمحمدی ؛ رئیس سازمان بازرسی کل کشور نشان اینجور چیزها که در مملکت بسیار است. داده و ایشان را در جریان آن موضوع قرار دادم ، ایشان در جواب گفتند: ای بابا
نقویان در صحبتهای خود قوه قضائیه را نیز مورد انتقاد قرار داد. او تاکید کرد که قوه قضائیه به سراغ مجرمانی میرود که از فرط فقر مرتکب جرم میشوند. وی افزود: آن جوان بیچارهای را که برای بقای خود از فرط فقر دست به دزدی و زورگیری زده است ، میگیرید میآورید در شهر میگردانید اما چشمتان را بر روی جرایم سنگین که عامل اصلی شکلگیری جرایم خُرد در جامعه است ، میبندید.
وی رئیس قوهی قضائیه را نیز خطاب قرار داد که چطور در حالی که ریاست قوه قضائیه را برعهده دارد، تا ساعت 9 شب نیز به تدریس میپردازد و اضافه کرد: شما که می خواهید تدریس کنید، بهتر بود همان قم میماندید.
نقویان ، صادق لاریجانی را متهم کرد که هراز گاهی با حضور در تلویزیون برای خلافکارهای خردهپا "شاخ و شانه" میکشد و تاکید کرد: این رفتار نه تنها زیبنده رئیس قوه قضائیه نیست بلکه نشانه ضعف شما در از بین بردن بسترهای جرمزا در جامعه است
و البته نکته بسیار جالب ، نامه استعفای دکتر باقر لاریجانی از ریاست دانشگاه علوم پزشکی تهران است. خانم وزیر در پاسخ استعفای ایشان در تاریخ 21/9/91، چنین نگاشته است:
بنده اصرار دارم که این مجموعه مدیران بالاخص حضرتعالی تا پایان مسئولیت اینجانب با وزارت بهداشت همکاری نمایید. اینجانب فشارهای وارده از جانب مدیریت اجرایی کشور برای تغییر ریاست دانشگاه علوم پزشکی تهران را که به تعبیر مقام معظم رهبری نماد آموزش عالی کشور است ، به مصلحت نظام سلامت نمی دانم و بر اساس شناخت بیش از سه دهه از جنابعالی اطمینان دارم که سکان کشتی علم و دانش بدست شخصیتی مدیر، دانشمند و امین سپرده شده است. بر این اساس از جنابعالی می خواهم به همکاری خود تا پایان دوران مسئولیت اینجانب ادامه داده و رسالت خطیر هدایت عرصه دانشگاه را همچنان تقبل فرمایید.
حتماً این پاسخ به رؤیت رئیس جمهور رسیده و البته رئیس جمهور نشان داده که کسی نیست که در مقابل این گونه مقاومتها ، بیواکنش بماند. و اف بر سیاستی که بر اساس آن وزیری عزل میشود بدون آن که از او تشکر خشک و خالی هم صورت گرفته باشد. البته افتضاح این نکته شاید کمتر از افتضاح عزل وزیر در سفر خارجی باشد!
در نهایت : شاید در میان لیست مردان(!) هیأت دولت، باید اسم خانم مرضیه وحید دستجردی در صدر قرار گیرد! با اشاره به این حکایت که:
واعظی پرسید از فرزند خویش / هیچ می دانی مسلمانی به چیست؟
صدق و بیآزاری و خدمت به خلق / هم عبادت که کلید زندگیاست.
گفت زین معیار اندر شهر ما / یک مسلمان هست ، آن هم ارمنیاست!
نقدی بر وجود دختری به نام «رقیه بنت الحسین(ع)» (1)
متأسفانه یا خوشبختانه، نمی دانم!؛ ولی آغاز این نوشته های ما، همزمان شد با جریان اظهار نظر آیت الله خوشوقت درباره ی عدم وجود دختری به نام رقیه بنت الحسین(ع)؛ از طرفی هجمه ها و اعتراضات شدید بر علیه ایشان و... چه از طرف بعضی بزرگان و مراجع؛ چه از طرف افراطیون از مداحان و متظاهران و کاسبکاران دین و مذهب و...
با توجه به این وضعیت پیش آمده، سؤالی هم برای امثال بنده پیش می آید که؛ اصلاً چنین امور و مباحث و امثال آن، که در حال حاضر متأسفانه ذکر آن هم خالی از خطر نیست، چه ربطی به مباحث و موضوعات فقهی و اعتقادی دارد که مراجع وارد گود شوند و درسها تعطیل کنند؟! یا فلان مرجع درس خارج خود را نیمه تعطیل کرده و شروع به روضه خوانی حضرت رقیه کند؟ یا آن یکی، آقای خوشوقت را ممنوع الورود کند به مدرس درس و... این مسأله تاریخی است؛ متخصصین تاریخ باید کنکاش کرده و پاسخ دهند! البته هر شخصی، به خصوص مراجع حق اظهار نظر خود را دارند و نظرات آنان در نوع خود محترم است؛ اما: نظرشان حکم فقهی نیست که بشود به آنها استناد کرد و دیگران را تکفیر و توهین کرد. نظر و اعتقادشان برای خودشان محترم است و بس! متخصصین این امر مورخین هستند. از جمله کسانی که در این باره اظهار نظر کرده اند:
آیت الله شهید مطهری در این باره می فرماید:
حادثه عاشوراى امام حسین از حوادثى است که تحریف در آن زیاد راه یافته، هم از لحاظ لفظ و صورت و هم از لحاظ معنى. از لحاظ لفظ و ظاهر به جهت اینکه اینقدر حشو و زواید و بندوبیل به آن بسته اند که در هیچ جا دیده نمى شود، از عروسى قاسم و وجود لیلى و دعاى او در کربلا و قصه فاطمه صغرى و مرغ پیام رسان گرفته تا داستان زعفر جنّى و امثال اینها؛ و قضیه را بکلى به صورت خرافه و افسانه و موهوم درآورده؛ درصورتى که یک حادثه تاریخى است و همه متون معتبر تاریخى آن را ضبط کردهاند و اینهمه بندوبیل ندارد.
قصه ها از آمدن حضرت زهرا در شب یازدهم و آمدن حضرت رسول(ص)؛ و از طفل امام حسین به نام «رقیه» که در شام مرده و بعد برایش ضریح ساخته اند و اخیراً به هم بافته اند و حتى جمله معروف «اسقونى شربة من الماء فقد تفتّت کبدى من الظماء» هنوز در یک مقتل صحیح دیده نشده است.
و اما تحریف معنوى این حادثه که بالاتر است: هدف این حادثه و هدف دستور عزادارى امام حسین بکلى از بین رفته. براى مرثیه خوانها حالت حرفه و کسب پیدا کرده و براى بعضى مردم جنبه سرگرمى و تئاتر و تفریح و براى بعضى دیگر صرفاً جنبه کارگشایى دارد، [براى] بعضى هم حالت یک عادت و رقابت بر سر آن دارد، براى بعضى وسیله استفاده هاى اجتماعى و سیاسى است.
هم فلسفه و روح قیام سیدالشهدا تحریف شده و به جاى اینکه مقصد و روح نهضت آن حضرت را از کلمات خودش به دست آورند، آن را کفاره گناهان امت فرض کرده اند نظیر آنچه مسیحیان درباره مسیح گفته اند، و هم فلسفه عزادارى که زنده نگه داشتن مکتب حسینى است دچار تحریف شده است و اساساً براى حسین، این مردم مکتب و مقصدى نمى شناسند.
به هر صورت تحریف مطلقاً زشت است و خیانت است. چیزى که هست گاهى خیانت به فرد است؛ مثل: تحریف در یک شعر، و گاهى خیانت به اجتماع است؛ مثل: تحریف در تاریخ یک قوم، گاهى تحریف در امور عادى است و گاهى در اسناد است. سند نیز گاهى از قبیل اسناد معاملات و ازدواجها و گاهى از قبیل قرارداد و عهدنامه هاى مهم است؛ اما: از همه خطرناکتر، تحریف در اسناد اخلاقى و معنوى است، یعنى تحریف در گفتارها یا کردارهایى است که براى میلیونها نفر سندهایى است که براى میلیونها نفر سند و حجت است؛ مثل: تحریف در گفتار یا سیرت پیغمبر یا امام معصوم، و از این قبیل است تحریف معنوى حادثه سیدالشهدا. و لهذا کذب بر پیغمبر و امام بزرگتر و مبطل روزه است. تحریف این حادثه نظیر تحریف در یک آیه قرآن است. (یادداشت ها، ج 2، ص 80 و 81)
آیت الله عزیزالله خوشوقت (پدر عروس مقام معظم رهبری)، از اساتید حوزه، به ویژه اخلاق اسلامی نیز در یک جلسه ی سخنرانی و پرسش و پاسخ مذهبی که از شبکه یک سیمای ج.ا.ا نیز پخش شد؛ وجود دختری به نام «رقیه» برای امام حسین(ع) را انکار کرد. او در این جلسه در پاسخ به پرسش یکی از شاگردان خود که پرسید: آیا حضرت رقیه دختر امام حسین است یا خیر؟ پاسخ داد: ایشان [رقیه] دختر یکی از شهدای کربلا است. و آنچه در تاریخ های معتبر نوشته اند، دختری به نام رقیه وجود نداد.
پرسش کننده می پرسد: اصلاً رقیه ای وجود داشته؟ آقای خوشوقت پاسخ می دهد: بله، در تاریخ وجود داشته در شام هم بوده اما اصلا دختر امام حسین نبوده است.
دکتر محمد مهدی جعفری، نویسنده، مترجم و استاد دانشگاه؛ یکی از چهره های مطرح در حوزه پژوهشگری متون دینی درباره تحریف ها و دروغ پردازی های مربوط به قیام امام حسین و روز عاشورا معتقد است: منابع تحریف آمیز درباره عاشورا زیاد است؛ از جمله: مقتل ابی مخنف که قدیمی ترین مقتل بوده و بسیار مشهور؛ اما: سرشار از تحریف است.
این استاد تاریخ اسلام درباره متفاوت بودن تحقیقات محققان برجسته درباره حضرت رقیه گفت: بعضی از بزرگان فقط بر اساس روایات نظر داده و می گویند؛ روایات و سند درباره حضرت رقیه وجود دارد که چنین دختری از امام حسین با همین سن و شکل بوده و به شهادت رسیده است؛ اما: محققان و مورخان به نام دیگری؛ همچون: شهید مطهری بر اساس اسناد و مدارک معتبر تاریخی تحلیل کرده و می گویند: درست است که روایاتی در این زمینه وجود دارد؛ اما: با تحلیل تاریخی هماهنگ نیست و نمی تواند واقعیت داشته باشد.
حجت الاسلام والمسلمین رسول جعفریان، پژوهشگر و مورخ بر جسته ی تاریخ اسلام هم از دیگر صاحب نظرانی است که وجود چنین دختری را برای امام حسین(ع) منکر شده اند.
ادامه دارد
حضرت رقیه در منابع تاریخی؛ این شماره در راستای اثبات!
با اجازه ی بزرگان مذهب و اهل علم!
چند روز پیش، همزمان با [به اصطلاح شهادت] حضرت رقیه(س)، دوست عزیزمان، آقای رضایی، بدون هیچگونه توضیح و مقدمه ای، شعری جانسوز (از کی؟ و از کجا؟ نمی دانم!) درباره ی درگذشت رقیه(س) در وبلاگ کمیل گذاشتند؛ (و هنوز هم هست) بنده هم دوستانه، در پیامی کوتاه، برایشان نوشتم: پیش از نوشتن اینگونه اشعار جانسوز و... بهتر است ببینی؛ امام حسین(ع) اصلاً همچین دختری داشتند یا نه! بعد...
این نوشته ی ما، مثل اینکه به ایشان برخورده و در پاسخ، مطالبی را نوشتند؛ اما: با توجه به پاسخ جناب آقای عباسی در پیام بعدی، لازم ندیدم مجدداً پاسخ دهم؛ ولی با توجه به سرشت پاک و اهل منطق بودن آقای رضایی، بهتر دیدم؛ با یاری جستن از مطالب وبلاگ یکی از دوستان، و بازنویسی از آن، مطالبی را در این زمینه ارائه کنم. امید است مفید فایده افتد. البته پیش آ پیش، از دیگر دوستان اهل علم و قلم و مورخ؛ همچون آقای قریشی و عباسی، عذر خواهی می کنم که پا جای پای آنان گذاشتم. پس با اجازه!
به نظر می رسد آنچه که قائلین به وجود دختری به نام «رقیه بنت الحسین(ع)» در کل منابع تاریخی می توانند به آن استناد کنند، چیزی نیست جز:
1 ـ سلیمان بن ابراهیم قندوزى حنفى در کتاب خود به نام «ینابیع الموده» در جلد دوم، بابى دارد در شهادت حضرت امام حسین(ع). در این باب، از «مقتل ابى مخنف» مطالبى را درباره امام حسین(ع) آورده و (صفحه 416 جلد دوم، چاپ هفتم، سال 1371 ش، انتشارات «الشّریف الرّضى» قم) چنین مى گوید: «و من کلام له عند وداعه مع اهله: اللهم انک شاهد على هؤلاء القوم الملاعین انّهم عمدوا ان لا یبقون من ذریة رسولک ثم نادى: یا امّ کلثوم و یا سکینة و یا رقیّه و یا زینب یا اهل بیتى علیکنّ منّى السّلام» یعنی: امام حسین(ع) هنگام وداع با اهل بیتش رقیه را هم مورد ندای خویش قرار می دهد.
همچنین، در جلد یازدهم «احقاق الحق»، ملحقات، در ص 633، متن «ینابیع الموده» را آورده و گفته است که در «ینابیع الموده»، ص 346 چنین آمده است: «یا ام کلثوم و یا سُکَینة و یا رقیه و یا عاتکة و یا زینب.» کتاب احقاق الحق، نوشته قاضى نور الله حسینى مرعشى شوشترى است. حضرت آیةالله نجفى مرعشى، بر این کتاب تعلیقات و ملحقاتى دارد.
2 ـ در «کشف الغمه» جلد دوم، چاپ اول، تبریز، 1381 ق، ص 38 مى گوید: قال کمال الدین: «کان له من الاولاد ذکورا و اناثا عشرة، ستة ذکور و اربع اناث.»
کمال الدین مى گوید: امام حسین(ع) ده فرزند داشت. شش پسر و چهار دختر. کمالالدین از دخترها زینب، فاطمه و سکینه را نام برد و چهارمى را نام نمى برد. (بحار، ج 45، ص 331)
3 ـ نویسنده ی کتاب «ناسخ التواریخ»، سید الشهداء در ص 238، چاپ سوم جلد چهارم آورده است: محمد بن طلحه شافعى در «مطالب السؤل» مى گوید: امام حسین(ع) چهار دختر داشت: فاطمه، سکینه، زینب و چهارمى را نام نبرده است.
4 ـ در کتاب «کامل بهائى» نوشته حسن بن على بن محمد بن على بن حسن طبرى، معروف به عماد الدین طبرى، در ص 179، ج دوم، چاپ اول، قم، مؤسسه طبع و نشر قم، 1376ش مى گوید:
در کتاب «حاویه در مثالب معاویه» آمده است: زنان خاندان نبوت در حالت اسیرى، حال مردانى را که در کربلا شهید شده بودند، مخفى مى داشتند و به پسران و دختران آنان مى گفتند: پدرتان به سفر رفته و برمى گردد. پس از آنکه به دستور یزید زنان و کودکان اسیر را در جوار خانه یزید جاى دادند، در میان آنان دخترکى چهار ساله شبى خواب دید. از خواب بیدار شد و گفت: بابام حسین کجاست؟ همین الآن او را در خواب دیدم و خیلى هم پریشان بود. زنان و کودکان، همه به گریه افتادند. سر و صداى گریه آنها، یزید را از خواب بیدار کرد. یزید گفت: چه خبر است؟ گفتند: بچه اى پدرش را مى خواهد و براى همین زنان و کودکان گریه مى کنند. یزید دستور داد: سر پدرش را ببرید و در کنار او بگذارید. مأموران یزید سر امام حسین را آوردند و در برابر چشمان آن بچه قرار دادند.
دختر چهار ساله وقتى نگاهش به آن سر افتاد ترسید و فریادى برآورد و پس از آن بیمار شد و وفات کرد.
جناب شیخ عباس قمى در منتهى الامال، ج اول، ص 807، فصل هشتم، ورود اهل بیت(ع) به مجلس یزید، انتشارات هجرت، عین عبارات کامل بهائى را نقل کرده است و اشعارى را هم که در کامل است، آورده است.
آنچه در «کامل بهائى» آمده، نشان مى دهد دخترى از امام حسین(ع) در شام وفات کرده است و در مآخذ تاریخى دیگر آمده است که امام حسین(ع) دخترى به نام رقیه دارد. بر این اساس مى توان گفت: آن دختر که در شام وفات کرد، همین رقیه است. البته رقیه همسر مسلم بن عقیل که دختر حضرت على(ع) است، جزو اسیران بود و او هم در شام وفات کرده است. با این حساب، در شام دست کم دو نفر به نام رقیه مدفون هستند. یکى دختر چهار ساله امام حسین(ع) و دیگرى همسر مسلم بن عقیل.
5 ـ نویسنده کتاب «چهره درخشان شام» آورده است که در کتاب «لهوف» نوشته سید ابن طاوس، در وقت وداع امام حسین(ع)، نام رقیه هم بر زبان امام آمده است. اما با مراجعه به یکى از نسخه هاى چاپ سنگى این کتاب، ملاحظه می شود که کلمه رقیه در آن نیامده است؛ ولى: در لهوفى که اخیرا توسط عباس عزیزى ترجمه شده نام رقیه هم آمده است.
6 ـ در کتاب «منتخب التواریخ»، ص 388 چاپ اول آمده است: یکى از قبورى که در شام واقع است، قبر حضرت رقیه بنت الحسین(ع) است. پس از آن داستان جالبى را نقل کرده و مى گوید: شیخ محمدعلى شامى به من گفت: پدر بزرگ مادرى من سید ابراهیم دمشقى سه دختر داشت. دختر بزرگ، شبى در خواب حضرت رقیه را مى بیند. حضرت رقیه با او مى گوید: به پدرت بگو که به والى شام خبر بدهد که در قبر من آب افتاده، بیاید و تعمیر کند. دختر خواب را به پدر مى گوید ولى پدر مى ترسد و خبر نمىکند.
شب دوم دختر وسط و شب سوم دختر سوم همین خواب را مى بینند و شب چهارم خود سید ابراهیم آن حضرت را در خواب مى بیند و با عتاب به او مى گوید: چرا به والى خبر نمى دهى؟ سید نزد والى شام رفت و ماجرا را گفت. والى دستور داد علماى شیعه و سنى آمدند. والى گفت: قفل حرم به دست هر کس باز شود او متصدّى نبش قبر است. قفل به دست سید ابراهیم باز شد. سید قبر را نبش کرد و آن بچه را بیرون آورد و در بغل نگهداشت و قبر را تعمیر کرد. سید پس از پایان کار از خدا خواست خدایا پسرى برایم عطا کن. دعاى او قبول شد و سید مصطفى به دنیا آمد. والى شام ماجرا را به سلطان عبدالحمید عثمانى نوشت. سلطان عبدالحمید سید ابراهیم را متولى قبور شریفه کرد. و همین الآن تولیت قبور شریفه به دست سید عباس است که پسر سید مصطفى است.
این ماجرا گویا در سال 1280 ق. روى داده است. (کتاب «تراجم اعلام النساء» ج دوم، ص 103، چاپ اول، بیروت)؛ پس از آن همین داستان را کتاب «منتخب التواریخ» نیز آورده است.
7 ـ لغتنامه دهخدا نیز در حرف راء دارد: رقیه بنت الحسین: نام دخترى از امام حسین(ع)
ادامه دارد.
.: Weblog Themes By Pichak :.