سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مقدمه:

     دِموکراسی یا مردم‌سالاری، (به انگلیسی: Democracy    ) یک روش حکومتی است برای مدیریت کم خطا بر مردم حق مدار که در آن مردم، نه فرد یا گروهی خاص، حکومت می‌کنند. گونه‌های مختلف دموکراسی وجود دارد.میان انواع گوناگون مردم‌سالاری، تفاوت‌های بنیادین وجود دارد. بعضی از آنها نمایندگی و قدرت بیشتری در اختیار شهروندان می گذارند.

     دیکتاتور یا خودکامه، در معنی امروزی، معنی مبهمی دارد، این واژه اشاره‌ای منفی به حکومت مطلقه یا حکومت استبدادی، و یا تنها فرمانروایی مطلق در یک کشور می‌باشد، و رهبر آن حکومتی دیکتاتوری دارد.(ویکی پدیا)

    با بررسی حکومت 5 ساله و پر از التهاب امیرالمؤمنین (ع) و مروری بر برنامه ها و خطبه های حضرت  در باب حکومت و حکومت داری، به حقیقت می توان گفت که حکومت داری ایشان می تواند بهترین الگو باشد برای کسانی که منصب داران حکومتی هستند از صدر تا ذیل و همچنین سؤالاتی را در ذهن ها ایجاد می کند. اقداماتی که مخالفین فراوانی داشت از سوی کسانی که ظاهر و جلد دین را می دیدند و اقدامات حضرت دارای تناقض می پنداشتند و باعث شد آن حضرت را از عدالت و حتی دین خارج شده بپندارند.

     اتفاقاتی چون ابقای شریح قاضی(برگزیده عمر بن خطاب..) در کوفه که تخلفات مالی زیادی را مرتکب شده بود – حفظ اشعث بن قیس در حکمرانی آذربایجان. تهدید و مخیر کردن معاویه بین بیعت و صلح با آن حضرت و جنگی خانمانسوز – ادامه جنگ بعد از بر نیزه رفتن قرآن توسط حضرت – جنگ با صحابه و همسر پیغمبر در جمل و نهروان و ..

     علت چه بود؟! جنگ و کشتار یاران و صحابه پیامبر اسلام به قصد حفظ اسلام؟! یا حفظ حکومت؟! چون حکومت اسلام است چنین اقتضایی ایجاب می کند یا اقتضای هر حکومتی این است؟

    به نظر می رسد اقتضای حکومت امیرالمؤمنین (ع) این بود که برای حفظ اسلام و سرکوب منافقین که پیش از این از یاران رسول الله (ص) بودند ولی حالا مقابل دین قرار گرفته بودند(به همین راحتی!) نه مقابل یک فرد یا یک حاکم، ابتدا با زبان نصیحت و اتمام حجت برای آن ها و سپس با جهاد اقدام نماید.

     از منظر امام علی (ع) حکومت و دنیا از آب بینی بزی مریض هم پست تر است ولی هنگام رسیدن به آن دیگر شکل و حالت خود را عوض می کند و برای استحکام آن باید تمام مردم سرزمین اسلامی با آن حضرت بیعت کنند، از معاویه که داعیه خلافت داشت گرفته تا مردم کوچه و بازار. این در حالی است که که تنها عده قابل شمارشی از مسلمین تقاضای خلیفه بودن امیرالمؤمنین (ع) را می نمایند و نه خبری از همه پرسی بود و نه انتخابات! و دیگر حتی همان مردم نیز به فرموده امام حق پس گرفتن رأی خود را نداشتند و باید در زیر سایه حکومت ابشان قرار می گرفتند، برابر و مساوی.

   پس حالا نمود اسلامی بودن حکومت ایشان را در کجا می توان یافت؟

   آنجا که کیسه بر دوش کوچه ها را طی می کرد و هنگام یتیم نوازیش – آنجا که دست برادر را کنار آتش می برد ولی مثقالی از بیت المال را زیاده نمی بخشد - آنجا که شمع حکومت را خاموش و با شمع شخصی به کار شخصی خود می پردازد – آنجا که می فرماید یک مسلمان باید بمیرد و دق کند وقتی می شنود خلخال از پای زن یهودی! در می آورند به ظلم – آنجا که به تلافی آب را بر سپاه معاویه محارب نمی بندد – آنجا که قضاوتش دوست و دشمن و مسلمان و کافر نمی شناسد – آنجایی که در بهبوهه جنگ از ظرف شکسته(مکروه) آب نمی نوشد - همانجایی که قاتلش را چون اسیر اوست مورد ظلم قرار نمی دهد ...

    با این توصیفات می توان نتیجه گرفت که حکومتی می تواند خود را اسلامی معرفی کند که هر چه بیشتر به این معیارها نزدیک تر باشد و در عین اقتدار و برخورد با متجاوزین به حریم دین و مردم، مماشات و رسیدگی به مردم را بدون ظلم و با رعایت و حفظ عدالت و شرف مردم مد نظر قرار دهد.

    با توجه به اینکه دین اسلام در تمام دوران از فرمول ها و دستورهای ثابتی برخوردار است، به نظر شما تعریف مردم سالاری و دموکراسی (با هر معنی که در ان زمان داشته) در حکومت امیرالمؤمنین کجا بود؟! فقط انتخاب؟! مردم بعد از پذیرفتن یک حکومت چه جایگاهی در آن حکومت داشتند؟! (با توجه به مقتضیات آن زمان) به نظر می رسد تعریف دموکراسی و جمهوریت در نظام اسلامی با خطوط قرمز و محدودیت های جدی تری نسبت به آنچه اکنون از غرب برای ما به سوغات آمده است مواجه است. معیار و مناط تعیین این خط قرمزها چه کسی یا چه کسانی هستند؟ یقیناً هرکس که داعیه مسلمان بودن داشته باشد نمی تواند با برداشت های شخصی و نگاه شخصی به دستورات شرع مقدس اعمال قانون کند.

     در پایان اینکه کلماتی چون دموکرات و یا دیکتاتور و مردم سالار و .. که خود سازندگانشان هم تعریف جامعی از آن نمی توانند ارائه کنند و تعاریف هزارتویی که دارند نمی تواند برای جامعه مسلمین که الگوهای بی بدیلی در زمینه حکومت داری دارند کارگشا باشد.




تاریخ : دوشنبه 89/10/20 | 2:29 عصر | نویسنده : علی رضائی | نظر

مطلب زیر به مناسبت نهم دیماه تهیه شده بود که به خاطر بروز مشکلاتی، بارگذاری آن ممکن نشد؛ که از این بابت پوزش ما راپذیرا باشید.

بصیرت؛ امکان ها وابزارها
بصیرت ازمقولاتی است که همپای خلقت انسان مطرح بوده ودرطول زندگی او ازسوی بزرگان دینی وغیر دینی مورد تأکید قرارگرفته است. اما آنچه که این روزها اصطلاح «بصیرت» رابیشتربرسرزبان ها آورده تأکید هایی است که از سوی مقام معظم رهبری برآن شده است. با توجه به وقایع اخیر وتلاش عده ای برتشبیه وهمانند سازی آن با وقایع صدراسلام وزمان حضرات ائمه (ع) وباعنایت به ادعای طرفین مخاصمات سیاسی وغیر سیاسی دراین مرز وبوم نسبت به برحق بودن خود- که متأسفانه پایانی برای آن متصور نیست - اهمیت بصیرت درشناخت مدعیان بیش از پیش روشن می شود.
بصیرت درلغت به معنای «بینایی» است ودراصطلاح به بینایی چشم دل واندیشه اطلاق می گردد. باتوجه به این که همه ی انسان ها ازسطحی ازبینایی برخوردارند؛ لذانمی توان نام بصیرت برآن نهاد. بصیرت آن است که انسان دریک یا چندحوزه به مقداری از بینش، درک وآگاهی دست یابد که بتواند بد را ازخوب وسره را از ناسره تشخیص دهد. بنابراین می توان گفت:
الف) انسان زمانی می تواند درخصوص یک یا چندموضوع خاص، اسب بصیرت خویش را از موانع جهالت بجهاند که دست کم دارای حداقل اطلاعات لازم درآن موضوع باشد. البته درصورت افزایش اطلاعات فرد، امکان افزایش ضریب بصیرت اونیز وجود دارد؛ اما حتمی وقطعی نیست.
ب) با توجه به تعدد موضوع ها وتنوع بیشه های اندیشه ی بشری، بصیرت هم ممکن است درحوزه های مختلف حاصل شود؛ مانندحوزه ی دین، اقتصاد، اجتماع، فرهنگ، سیاست و...
پ) میزان بصیرت اشخاص با توجه به تفاوت های فردی وامکانات موجود درجامعه متفاوت است.
از مقدمه ی موجزه ی بالامی توان نتیجه گرفت وکه اگر سیاستگزاران یک جامعه درسخنرانی ها ورسانه هایشان نوای خوش بصیرت سر داده وبه دنبال بصیرت افزایی عمومی هستند؛ باید به چهارسؤال مهم پاسخ بگویند:
1- منظورشان از بصیرت چیست؟
2- آیا بصیرت را درهمه ی حوزه ها دنبال می کنند یا حوزه ی خاصی مد نظرآن ها است؟
3- چه امکان ها وراهکارهایی را برای تحقق فرایند بصیرت افزایی اجتماعی پیش بینی وفراهم نموده اند؟
4- آیا درذهن شان جایگاهی برای بصیرت افزایی نخبگان وخواص هم وجود دارد یانه؟
کسانی که دغدغه ی بصیرت جامعه را دارند درمرحله ی اول باید به سؤال های بالا پاسخ داده وسپس برای اجرایی شدن آن ابزارهای لازم را مهیا سازند.شاید بتوان عمده ترین ابزارهای ایجاد بصیرت را درموارد زیرخلاصه نمود:
یک) آموزش وپرورش:منظورما ازآموزش وپرورش، وزارت یا ادارات مربوطه نیست؛ بلکه هر فرایندیادگیری است که ابتدا ازآموزش شروع شده وبه پرورش ختم می شود. ومنظور ازپرورش نیز همان است که درروانشناسی تربیتی وازنگاه علمی به آن پرداخته شده است نه صرفاً پرورش دینی که خودنوعی از پرورش بوده وپس ازانقلاب درجامعه ی ما رایج وجایگزین تعریف تربیت وپرورش گردیده است. از اهرم های مهم آموزش وپرورش می توان به نهادهای آموزشی وپرورشی، کتاب و منابع علمی ونیزگروه ها ونیروی انسانی ماهر اشاره نمود.
دو) پژوهش: معمولاًپرداختن به مقوله ی پژوهش درجوامع پیش رفته باجوامع عقب مانده تفاوت فاحش دارد.مثلاًپژوهش درجوامع پیش رفته دارای ویژگی های زیراست:
 - براساس معضلات ونیاز های جامعه انتخاب می شود.
 - شیوه های پژوهش کاملاً علمی است.
 - نتایج به دست آمده واقعی است.
امادرکشورهای عقب مانده وضعیت به گونه ای دیگر است:
 - موضوع های پژوهشی خط قرمز دارد.
 - نتایج به دست آمده در پژوهش ها سفارشی است.
 - اعتبارات اختصاص یافته برای پژوهش ونیز نیروهای آموزش دیده دراین خصوص به هیچ وجه تناسبی با نیازهای این حوزه ندارد.
وچون پژوهش دستمایه وماده ی اولیه درتصمیم گیری ها وسیاستگزاری های کلان کشوری است، لذا بی توجهی به این حوزه هم نشانه ی بی بصیرتی است وهم بصیرتی از این رهگذر حاصل نمی شود.
   سه) اطلاع رسانی صحیح وبه موقع: رسانه های دیداری،شنیداری ونوشتاری اهرم های اطلاع رسانی بوده وگروه های اجتماعی،مجموعه های فرهنگی واحزاب سیاسی متولیان اصلی این فرایند مهم اند.
بدون شک درجامعه ای که اعتبارات، امکانات وبرنامه ریزی های لازم برای بخش های آموزشی و پژوهشی کافی بوده ورسانه های متخصص و آزاد فراورده های این دو را به مخاطبان می رسانند؛ بنیان بصیرت بربنایی رفیع استوار خواهد شد. زیرا «بینایی» فرزند «آگاهی» است وباید نهال «بصیرت» را درباغ «آموزش،پرورش وپژوهش» کاشت وبا آب «اطلاع رسانی» داشت تابرداشت میوه ی «بینش» میسرگردد.
ازآموزش،پرورش ورسانه ها گفتیم واین که این ابزارهای مهم می توانند جامعه را به صلاح واصلاح رهنمون شوند ؛ اما همه ی این ها درجامعه ای رخ خواهدنمودکه درآن:
1- آزادی اندیشه وبیان وجود داشته باشد.
2- خط قرمز ها کم وکم رنگ باشند.
3- هر چیز وهر موضوعی برای مصون ماندن از انتقاد، تحلیل و پژوهش، درهاله ای از تقدس پیچیده نشود.
4- گروه های غیر دولتی واحزاب سیاسی بتواننددرفضایی امن وآرام به فعالیت بپردازند.
5- تکصدایی درجامعه حکمفرمانبوده وصداهای مختلف ازتریبون های گوناگون – البته درچهارچوب قوانین مترقی وبه دور از تنگ نظری های جاهلانه - شنیده شود تا انتخاب، آزادانه تر صورت گیرد.
6- تیغ سانسور وفیلتر از جولان وسرمستی افتاده ومحدود گردد.
7- چتر متولی گری دولت ازسر تشخیص وانتخاب مردم برداشته شده وبه شعورشان احترام گذاشته شود.
8- امکان وجودفضای مناسب برای تعامل وتضارب آرا واندیشه ها فراهم شده وانتخاب وقضاوت به مردم واگذار شود.
9- فرهنگ پرسشگری وپاسخگویی ترویج شود.
10- براساس یک مثل قدیمی « سنگ ها بسته وسگ ها رها » نباشند.
  عنصربصیرت درچالش ها، تضادها، تقابل وتعامل اندیشه هااست که به کمال می رسد. اگر قرارباشد درمیان طیف های مختلف فکری وسیاسی، فقط یک طیف حق داشته باشدسخنرانی کند، راهپیمایی برگزارنماید، سایت ومجله و روزنامه داشته باشد، تمام شبکه های تلویزیونی را به خود اختصاص دهد، به انحای مختلف هواداران خود رابه خیابان بکشاند وهربد وبیراهی رابه طرف های مخالف ومنتقد نثار نماید؛ دیگر از بصیرت جزنامی بی نشان باقی نمی ماند. بصیرت درقاموس این طیف به معنای « تقلید عموم مردم از یک شخص یا یک تفکرخاص سیاسی » است. درچنین فضایی شعاربصیرت دادن مانند جعبه ی کادویی زیبایی است که چیزی درآن یافت نمی شود. با این حال آیامی توان امید داشت که شکوفه ی « بصیرت » به بارنشسته وعطر« آگاهی » مشام « خرد » رانوازش کند؟ مسلماًبه کاربردن این شیوه نه تنهابصیرت افزایی نیست که درحقیقت کورکردن چشم بصیرت است. وکوبیدن برطبل بصیرت ازحد شعاربالاتر نرفته وثمری – جزفریب عوام- برآن مترتب نخواهد بود؟خلاصه این که «خوردن حلوا» است که دهان را شیرین می کند نه «گفتن حلوا» !
  نکته ی دیگری که تذکر آن دراین بحث لازم می نماید ودرمباحث جامعه شناسی وعلوم سیاسی هم به آن پرداخته شده، عوامل اضمحلال حکومت ها است. یکی ازآن عوامل «عدم هماهنگی بین شعار وعمل و بین آموزش ها و واقعیت های اجتماعی» است. معمولاً این پدیده درحکومت های شبه دمکراتیک بیشتراتفاق می افتد. حکومت هایی که از یکسو دوست دارند دردنیای مدرنیته ودرفضای دمکراتیک تنفس کنند وازسوی دیگر دمکراسی درآن ها – حتی درسیاستگزاران وایدئولوگ های شان - نهادینه نشده ،لذا بین آنچه که هست وآنچه که باید باشد تضاد فاحش وجود دارد. درکشور ما این تضاد به صورت مضاعف به چشم می خورد. زیرا – به عنوان یک کشور اسلامی- آموزش های عمومی ما، هم مبنای اسلامی داشته وهم براصول نسبی دمکراسی استوار است. واین درحال است که رفتارهای اجتماعی ما، هم بااصول دمکراسی وهم باقوانین دینی فاصله ی فراوان دارد. پرشدن فضای جامعه ازشعارهایی مانندآزادی، استقلال،رفاه، حقوق شهروندی، عدالت، بصیرت و... به وسیله ی آموزش های دولتی، سخنرانی های مسؤولان، فعالیت احزاب سیاسی، اطلاع رسانی رسانه ها و رقابت کاندیداهای انتخاباتی، وازسوی دیگرجلوه گر نبودن این شعارها درسیاستگزاری های حکومتی وعملکرد مسؤولان، مقدمات بدبینی مردم ازحکومت را فراهم نموده و دراندک مدتی این بدبینی به تنفر وسپس به اعتراض وقیام مبدل می شود. مطمئناً ساخته شدن مسجد های ضرار! سربرآوردن طلحه ها وزبیر ها! برافروخته شدن آتش فتنه ازسوی پیش کسوتان انقلاب! طنین اندازشدن سازهای مخالف ازسوی نخبگان، فرارمغزهای طالب بصیرت و... با فضای یک جامعه ی بصیر همخوانی ندارد. واین جا است که انسان یا بابه اصل بصیرت شک می کند ویا به مدعیان آن درجامعه. واین هردو به تخریب اعتقادات عامه ی مردم انجامیده وآینده ی خطرآفرینی را برای یک نظام سیاسی رقم خواهد زد. بالاخره یا دم خروس دروغ است یا قسم حضرت عباس! البته هیچکس از داشتن یک جامعه ومردم بصیر ومتعالی بدش نمی آید، اما داشتن چنین جامعه ای ملازم است با:
- داشتن حاکمان بصیرودلسوز
-  سیاستگزاری هایی به دور ازتنگ نظری ومطلق گرایی
- فراهم بودن سازوکارها، ابزارها وامکانات لازم برای بصیرت افزایی
- داشتن جامعه ای آرام درسایه ی قوانین مترقی همراه بامجریان قانونمند وبه دور از هرگونه «خودسری گرایی» و «غوغاسالاری».
  ودریک کلام  :«بصیرت مردم، آیینه ی بصیرت حاکمان است».




تاریخ : یکشنبه 89/10/12 | 8:5 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

انا لله و انا الیه راجعون

درگذشت پدر گرامی جناب آقای دکتر سیدحسن قریشی را به این برادر گرامی و خانواده محترمشان تسلیت گفته، و برای آن مرحوم، علوّ درجات را از خداوند متعال خواستاریم.




تاریخ : شنبه 89/10/11 | 12:41 عصر | نویسنده : مدیر وبلاگ | نظر

تاریخچه عزاداری

به مناسبت بحثی که برادر عزیزم جناب آقای رجائی فتح باب فرمودند در صدد بر آمدم تا تاریخچه ای گذرا بر عزاداری سرور و سالار شهیدان ؛ حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در حد وسع وبلاگ تقدیم بدارم. أستعین بالله.

این وجیزه مشتمل بر سه بخش است:

اول – روند تاریخی عزاداری ؛ دوم – روند تاریخی شعر عاشورائی ؛ سوم – نابایسته های عزاداری

1 – روند تاریخی عزاداری

ریشه های عزاداری را باید در پسِ نبرد نابرابر حق و باطل در روز عاشورا و در صحرای کربلا جستجو کرد. شاهدان واقعه کربلا به بهترین وجه و شیوه زوایای حادثه غمبار عاشورا را برای مردم تشریح کردند و با اقامه عزا بر کشتگان روز عاشورا به شکل احسن رسالت خود را در رسوا کردن حکومت یزید به انجام رساندند.

مرثیه بر حسین(ع) بلافاصله پس از شهادت آن حضرت و توسط حضرت زینب(س) هنگام عبور از کنار جنازه برادرش اقامه شد. آن هنگام که خواهر دلسوخته فریاد بر آورد: یا محمداه! صلّی علیک ملیک السماء. هذا حسینٌ بالعراء. مرّمّلٌ بالدِّماء. مقطَّع الأعضاء ... و بناتک سبایا و ذرّیّتک مقتّله. شَفی علیها الصبا. وامحمدا! درود ملائکه آسمان بر تو باد! این حسین توست که عریان افتاده است. در خون آغشته گردیده. اعضا بریده ... دخترانت به اسیری برده شده و ذریه ات کشته گشته. باد صبا بر روی آنها خاک میپاشد.(أنساب الأشراف3: 206 ؛ تاریخ طبری7: 3065) و نیز اگر بتوان به آنچه که از زبان سکینه دختر امام حسین(ع) بر سر جنازه آن حضرت مبنی بر این که ما را به که می سپاری؟ برخیز و ببین که عمه ام را با تازیانه میزنند ، اتکا کرد.

اما اولین مراسم عزاداری و مرثیه خوانی رسمی توسط اسیران از اهل بیت و با همراهی مردم و حتی گفته شده اهل بیت یزید(تاریخ طبری5: 465) در شام پس از آن که کوس رسوائی یزید در نزد شامیان توسط امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) نواخته شد و او را به عذرخواهی و انداختن تقصیرها به گردن عبیدالله بن زیاد وادار کرد ، در سرای یزید و به دستور یزید به مدت هفت روز اقامه شد. تا آنجا که گفته شده است طی این هفت روز جز صدای ضجه و ناله بر اباعبدالله الحسین(ع) از شام و شامیان چیز دیگری شنیده نمی شد.(نصوص من تاریخ أبی مخنف1: 500 ؛ بحارالأنوار45: 196 ؛ المنتخب2: 482)

یکی از اقدامات امامان شیعه زنده نگه داشتن یاد و خاطر? قیام عاشورا با استفاده از خطیبان و شاعرانی نظیر دِعبِل خُزائی ، بشیر بن نعمان ، شافعی و خالد بن مَعدان بوده است. این قبیل شاعران را به جهت اشعاری که در نزد امامان و در رثای امام حسین(ع) و شهیدان کربلا إنشاد میکردند مُنشِد یا به اصطلاح مداح می نامیدند. البته اشعار آنان عاری از هر گونه دروغ پردازی ، غلو و گزافه گویی بود و اساساً در نظر آنان حادثه کربلا به قدر کافی دلخراش و حزن انگیز بود که برای تحریک احساسات مردم نیازی به قصه پردازی و بیان مطالب نادرست نباشد. و شاید رمز مانایی این اشعار و خطابه ها نیز پرهیز از اکاذیب و خرافه ها بوده باشد. مثلاً بشیر بن جَذلَم در بدو ورود اسیران اهل بیت به مدینه با این دو بیت مردم مدینه را ندا در داد که:

یا أهلَ یثربَ لا مُقامَ لکم             قُتِل الحسین و ادمُعی مِدرارُ

ای مردم مدینه در خانه هایتان نمانید   -   که حسین کشته شد و اشک من برای او روان است.

الجسم منه بکربلاء مُفَرَّجٌ            و الرأس منه علی القناة یُدارُ

بدنش در کربلا میان خاک و خون افتاده بود   -   و سر مقدسش بر سر نیزه در شهرها گردانده میشد.

ابو مخنف میگوید: با این ندا هیچ زنی در مدینه باقی نماند مگر آن که از خانه بیرون رفت و مردان سیاه پوشیده و فریاد گریه و زاری سر دادند.(نصوص من تاریخ أبی مخنف1: 503)

 و اولین کسانی که با زبان شعر و خطابه سعی در حفظ و ترویج نهضت حسینی و زنده نگاه داشتن حماسه عاشورا داشتند ، حضرت زینب(س) ، امام سجاد(ع) ، زینب بنت عقیل(خواهر مسلم بن عقیل) ، ام کلثوم دختر امام علی(ع) و فاطمه صغری دختر امام حسین(ع) بودند که در قصر دارالإماره کوفه و کاخ سبز اموی لرزه بر اندام جباران انداختند و سمت و سوی جریان عاشورا را به سود کسانی که به ظاهر مغلوب واقعه بودند ، تغییر دادند تا جایی که هر یک تقصیر را به گردن آن دیگری می انداخت تا از زیر بار شماتت و نفرت و نفرین مردم خلاصی یابد. دقت در مضامین این اشعار و خطابه ها گویای این مطلب است که باید فرهنگ عزاداری در راستای شناسایی ، بازشناسی و شناساندن اصل دین و هدف دین (که در زمان امام حسین(ع) مغفول و منحرف شده بود) و نیز هدف و محتوای نهضت حسینی ؛ یعنی امر به معروف (که بدان عمل نمی شد) و نهی از منکر (که ترویج می شد) و نیز اصلاح در دین پیامبر باشد. و بهره گیری از وقایع فجیع روز عاشورا صرفاً در جهت تهییج و بلکه تعمیق در افکار عمومی در سوق دادن آن به علل قیام حسینی بر ضد دستگاه اموی به ویژه یزید و یا هر حکومت جائری باشد نه در جهت نفله کردن حسین و یارانش و گریاندن مخاطبان و مستمعان. گر چه آن هم ثواب خود را دارد ولی اقامه مأتم حسینی باید جنبه بر انگیزانندگی داشته باشد نه جنبه تخلیه درونی و روانی.

دومین مراسم عزاداری در مدینه و پس از رسیدن خبر شهادت سبط پیامبر (ص) به اهالی مدینه و به اهتمام اُمِّ سَلَمه ؛ همسر گرامی پیامبر اکرم(ص) و با وادار کردن مردم مدینه به اقامهء عزاداری ، برگزار شده است.(تاریخ یعقوبی2: 182- 183)

عزاداری در عهد امویان(40 – 132) و عباسیان(132 – 656ه.ق)

شاید بتوان گفت پس از فرو کش کردن التهابات اولیه (ای که حکومتیان از خوف اقدامات انقلابی سعی میکردند از آنها جلوگیری نکنند ،) به مرور دستگاه اموی بر سخت گیری هایش در امر عزاداری افزود و به ویژه پس از واقعه حَرّه و قتل عام مردم مدینه به سال 63 هجری توسط مسلم بن عُقبَه(که به همین دلیل معروف به مُسرِف بن عُقبَه شد) به دستور مستقیم یزید و سپس هتک حرمت حریم الهی توسط حُصَین بن نُمَیر به سال 64 هجری و تنها 11 روز قبل از هلاکت یزید و باز به دستور مستقیم یزید ، شیعه و مُحِبّ علی بودن ذنب لا یُغفَری(گناه نابخشودنی) محسوب میشد که کمترین جریمه اش حبس و زجر بود تا چه رسد به این که بخواهند برای سرور و سالار شهیدان اقامه ماتم کنند. جنایاتی که حَجّاج بن یوسف ثَقَفی دربار? شیعیان در این برهه زمانی مرتکب شد ، واقعاً بهت آور و در عین حال رقت انگیز است که افراد را صرفاً به خاطر نام علی داشتن و یا گمان بر حب علی داشتن به شدیدترین عقوبت ها گرفتار میکردند. لذا است که امام سجاد(ع) که در سخت ترین شرایط قرار داشت برای گذراندن شیعیان از این گردنه صعب و هولناک چاره ای جز سکوت و پناه بردن به دعا و در قالب دعا منویات خود را القا کردن ، نداشت. در این بُرهه تاریخی نفس ها در سینه ها حبس شد و جز عزاداری های مخفیانه دیگر اثری از بزرگداشت ها دیده نشد. اما پس از سپری شدن این دورانِ پر فشارِ خفقان و اختناق و رو به افول و زوال نهادن سلسله اموی ، رفته رفته قیامهای علویان(نظیر قیام زید به سال 122 و یحیی به سال 126) در جای جای عراق عرب و عجم(خراسان) شکل گرفت. و همین بهانه و مستمسک خوبی شد تا در سایه تشکیل مجالس عزا برای مقتولان این قیامها یادی و گریزی نیز از واقعه کربلا و سپهسالار آن ؛ یعنی اباعبدالله الحسین(ع) داشته باشند. به ویژه به دنبال قیام و شهادت یحیی بن زید بن علی بن الحسین(ع) در خراسان به سال 126 هجری علاوه بر این که سیاهپوشی در میان مردم آن سامان مرسوم شد ، مردم در عزای یحیی و زید و بالطبع برای سید و سالار شهیدان عزاداری و گریه میکردند ؛ زیرا زید بن علی و یحیی بن زید به خونخواهی امام حسین(ع) و ادامه راه سرخ او قیام کرده بودند. البته ناگفته نماند که در قرون اولیه عزاداری ها به صورت حضور در کنار مزار سیدالشهداء(ع) و ذکر مصیبت در قالب شعر و زبان حال بوده است که همین را هم امویان و بعدها برخی از خلفای عباسی نظیر متوکل بر نمی تافتند.

 عزاداری درعهد آل بویه(334 – 447ه.ق)

با استیلای بُویِهیان بر دستگاه خلافت عباسی به سال 334 هجری رفته رفته شیعیان از زیر بار رنج و محنت نجات یافتند و در انجام مناسک و شعائر خود تا حد زیادی آزادی عمل پیدا کردند. از جمله این اعمال ، برگزاری عزاداری برای امام حسین(ع) بود که در عهد معزالدوله دیلمی و به سال 352 هجری یعنی حدود 290 سال پس از واقعه کربلا طی دستوری که از جانب وی صادر شد ، مردم در دهه اول محرم و به ویژه روز عاشورا کسب و کار خود را تعطیل کردند و لباس سیاه پوشیدند و در شهادت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) گریستند و عزاداری کردند.(الکامل فی التاریخ إبن أثیر5: 331) و زنان با موی پریشان و چهرهء سیاه کرده از خانه هایشان خارج شده و بر سر و صورت کوبیده و جامه بر تن می دریدند.(تاریخ ابن خلدون3: 425 ؛ البدایه و النهایه إبن کثیر11: 259)

شاید بتوان این دستور و اقامه ماتم را نخستین عزاداری رسمی و علنی و فراگیر تلقی کرد. در حالی که پیش از آن با تمسک به اصل تقیه پنهانی برگزار میشد. اما چنان که مشاهده میشود اولین نشانه های انحراف از عزاداری صحیح با رفتارهای غیر شرعی مانند مو پریشان کردن توسط زنان که چه بسا به دلیل سوء فهم ها از برخی متون ؛ نظیر زیارت ناحیه مقدسه باشد ، از آل بویه که مدعی تشیع بود ، آغاز و دیده شده است و متأسفانه تا به امروز در تشکیلات شیعی ادامه ، گسترش و عمق یافته است. و نیز میتوان گفت: گذشتگان به دلیل نزدیکی به عصر امامان معصوم(ع) نسبت به سنتهای اصیل شیعی آشناتر و پایبندتر بوده اند. به عنوان مثال آل بویه دستور تعطیلی و ممنوعیت ذبح توسط قصابان و طبخ غذا توسط آشپزها را می دهد اما امروزه به بهانه نذر و ثواب و پاداش اخروی انواع و اقسام اطعمه و اشربه در بین مردم پخش می شود. در حالی که وقتی به فرمایشات امامان شیعه سر می زنیم ، می بینیم که ایشان برای روز عاشورا دستور داده اند تا هنگام عصر(یعنی وقت شهادت آقا اباعبدالله(ع)) بدون نیت روزه از خوردن و آشامیدن امساک کنید و در آن هنگام مختصر آبی یا طعامی بخورید. تفاوت ها را می بینید؟

ناگفته نماند که آل بویه با توجه به اعتمادی که خلفای عباسی بدیشان داشتند سعی کردند حتی الإمکان شعائر شیعی را بسط و گسترش بدهند. در آئین عزاداری نیز برخی سنت ها را نظیر سینه زنی و آویختن نمد سیاه بر گردن(از رسوم دیلمیان) در عزای امام حسین(ع) مرسوم کردند.(تاریخ گیلان و دیلمستان ، ص223) همچنین استفاده از عَلَم و پارچه های رنگارنگ در این دوره به وفور مشاهده می شود.(المنتظَم فی تاریخ الملوک و الاُمم ابن جوزی8: 179) و نیز از این دوره است که دستجات بزرگ عزاداری به صورت آشکارا و در قالب تظاهرات و راهپیمائی در کوچه ها و خیابان ها به راه افتاده و اقامه عزا کردند.(تشیع و تصوف ، ص43)
عزاداری در عهد غزنویان(351 – 598ه.ق)

غزنویان هم دوره با آل بویه بر شرق قلمرو اسلامی استیلا و حکمرانی داشتند. سلطان محمود غزنوی سر سلسله غزنویان سرِ ناسازگاری با شیعیان داشت. به همین دلیل در حمله به غور ، گرجستان ، سِند و ری(از مراکز تشیع) با باورها و شعائر مذهبی آن مناطق از جمله عزاداری سید شهیدان(ع) تحت عنوان بدعت مبارزه کرد و مردم را مورد شماتت و آزار قرار داد. اما با مرگ وی و مساعد شدن فضا و اوضاع شاعران پارسی گوی به عنوان پیشقراولان عاشورا سرایی ؛ نظیر کسایی مروزی(م348ه.ق) و ناصر خسرو قبادیانی(م481ه.ق) پا به عرصه گذاشتند و اشعار حماسی و عاشورائی خود را سروده و خلق کردند. نمی دانم! شاید این سنت تاریخی و الهی است که هر چیز را منع کنند از همان زیباترین آثار به یادگار می مانَد. و شاید به همین سبب است که گفته اند: از حِرمان و محرومیت ، ابداعات و ابتکارات و اختراعات و اکتشافات حاصل می شود. این هم نکته ای است در خور!

عزاداری در عهد سلجوقیان(427 – 598ه.ق)

در این دوره علیرغم سختگیری ها و حتی لعن و نفرین شیعیان به عنوان رافضیان بر فراز منابر توسط خطیبان سلجوقی و به دستور سلاطین سلجوقی ، رویکرد اقشار غیر سیاسی اهل سنت ، تکریم اهل بیت(ع) و بیان مصائب و اقامه عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) بوده است. و بسیاری از عالمان اهل سنت به مناسبت ایام عزاداری سرور و سالار شهیدان(ع) روضه می خواندند. و این با توجه به تعصب شدید خواجه نظام الملک و عمیدالملک در ضدیت با تشیع و شیعیان بسیار عجیب می نماید. مطلبی در کتاب النقض آمده است که نقل آن مناسب است و علاوه بر این که بر حیرت ها می افزاید ، تعجب انسان را با توجه به فضای کاملاً ضد شیعی آن دوره نیز بیشتر بر می انگیزد. در این کتاب آمده است:

خواجه علی غزنوی حنفی(توجه داشته باشید هم حنفی است هم غزنوی) به روز عاشورا در لعن سفیانیان مبالغه می کرد. شخصی از او پرسید: درباره معاویه چه می گوئی؟ به آواز بلند گفت: ای مسلمان! از علی(یعنی خودش که نامش علی بوده است.) می پرسی که نظرت درباره معاویه چیست؟ در پاسخت سخن امیر عبادی را در محضر المتقی بالله(خلیفه عباسی) در شأن معاویه میگویم. نمی دانم کدام معاویه را می گوئی؟ اما اگر معاویه بن أبی سفیان را می گوئی ، این معاویه پدرش دندان مصطفی(ص) بشکست و مادرش جگر حمزه به دندان بر گرفت و جوید و خودش بیش از بیست بار تیغ بر روی علی کشید و پسرش(یزید) سر حسین را ببرید. مسلمانان! شما این معاویه را چه می گوئید؟ همگان در حضور خلیفه (از حنفی و شافعی و ...) زبان به لعن و نفرین معاویه گشودند.(النقض عبدالجلیل قزوینی ف ص370 – 373)

عزاداری در عهد مغولان(656ه.ق به بعد)

پس از آن که در سال 656 هجری مغولان با حمله به بغداد و تصرف آن طومار دودمان عباسی را در هم پیچیدند ، به جهت شرایط سخت و حادی که بر قلمرو اسلامی به ویژه عراق و بغداد حاکم شده بود به مانند دوره بنی امیه ، شیعیان و مسلمانان جهت اقامه ماتم ناگزیر از برپائی عزا به بهانه کشتگان خود و در تحت لوای آن و تشبیه کشتگان خود به اباعبدالله الحسین(ع) به سوگواری می نشستند. به عنوان مثال أبو شامه یکی از شعرای شامی در آن عهد پس از حمله مغولان به میافارقین و کشتن و سر بریدن کامل بن شهاب ؛ حاکم آن سامان ، قصیده سوزناکی را سرود و کامل را به امام حسین(ع) تشبیه کرد و ضمن آن از مظلومیت امام حسین(ع) در شام و داستان اسیران و سر بریده امام به گونه بسیار عاطفی یاد کرد.(البدایه و النهایه13: 249) منقول است که مردم دمشق و دیگر بلاد همه ساله در روز عاشورا با وجود تمام تضییقاتی که حاکم بود به یاد امام حسین(ع) و سایر قربانیان کربلا سرشک اشک می ریختند. مولوی که هم عصر این دوره است ، در وصف این ایام در این دوران در مثنوی معنوی ص998 چنین سروده است:

روز عاشورا همه اهل حلب   -   باب انطاکیه اندر تا به شب

گِرد آید مرد و زن جمعی عظیم   -   ماتم آن خاندان دارد مُقیم

تا به شب نوحه کنند اندر بکا   -   شیعه عاشورا برای کربلا

بشمرند آن ظلم ها و امتحان   -   کز یزید و شمر دید آن خاندان.

عزاداری در عهد تیموریان(771 – 911ه.ق)

در عهد تیموریان به علت ارادت این سلسله به اهل بیت پیامبر(ع) عزاداری فراگیر شد.(مطلع السعدین و مجمع البحرین2: 148؛ حبیب السیَر3: 618 و 624 ؛ تشیع در خراسان در عهد تیموریان ، ص118) و گریه بر امام حسین(ع) در هرات جایگزین اذکار صوفیانه شد.(تشیع و تصوف ، ص262) زمینه مناسب برای عزاداری در عهد تیموریان بستری مساعد را برای خلق مقاتلی نظیر روضة الشهداء ملا حسین واعظ کاشفی(م910ه.ق) فراهم آورد. این کتاب مشحون از داستان ها و وقایع غیر واقعی و اختراعی و کذب است که با آب و تاب و طول و تفصیل فراوان بازگو شده است. مثلاً داستان عروسی قاسم در شب یا روز عاشورا برای حسرت به دل نماندن امام حسین(ع) را در چهار صفحه تشریح کرده است. داستانی که از اساس دروغ است و هیچ یک از مورخان پیشین آن را ذکر نکرده اند. از نکات قابل توجه که نشانگر نفوذ مداحان در این دوره در دربار تیموریان است ، تقاضای سخنوران و مداحان از آخرین سلطان تیموری(حسین میرزا بن بایقرا) مبنی بر جایگزینی نام دوازده امام معصوم(ع) به جای نام خلفا در خطبه های نماز جمعه است. ناگفته نماند که تیموریان عمدتاً از اهل سنت بودند. اینان پس از مرگ تیمور(مؤسس سلسله تیموریان) هم بانی بسیاری امور تمدنی شدند و هم از همان ابتدا حرمت بستگان به خاندان پیامبر(سادات و علما) را نگه می داشتند.

عزاداری در عهد صفویان(907 – 1130ه.ق)

در عهد صفوی می توان سه پروسه را در این زمینه(عزاداری) پی گیری کرد:

اول – رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع(اثنی عشری) در ایران که به طور طبیعی آزادی شیعیان را در انجام مراسم و شعائرشان از جمله عزاداری برای اهل بیت(ع) به دنبال داشت و البته این بار تضییقات برای اهل سنت در انجام امور عبادی شان به وجود آمد. در این دوره مراسم نوحه خوانی و سینه زنی و سوگواری برای سرور و سالار شهیدان ؛ حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به عنوان یک عمل رسمی و شعار دینی در حضور شاهان صفوی برگزار می شد.(زندگانی شاه عباس اول3: 847)

دوم – شکل عزاداری به خاطر سابقه تصوف در سلسله صفوی و به خاطر باورهای صوفیانه ، در ابتدا با صدمه زدن به بدن و وارد نمودن جرح و لطمه همراه بود اما با ورود عالمان و فقیهان جبل عاملی نظیر شیخ بهائی به دربار صفویان رفته رفته عزاداری ها شکل معقول به خود گرفت و در قالب نوحه خوانی و اشعار عاشورائی ، سینه زنی و تجمع در مساجد ، حسینیه ها ، میادین و خیابان ها نمود پیدا کرد.(تاریخ عزاداری برای امام حسین -ع- ص292 – 299 نقل از مجله تاریخ در آئینه پژوهش ، ش3 ، سال1382)

سوم – در سایه حمایت ها و صِلِه های مرحمتی شاهان صفوی به شاعران و مداحان {که گاهی هم وزن شاعر بابت شعرش طلا می دادند(شاعری به نام شانی تکلو به عنوان پاداش شعرش در شأن علی-ع- به میزان وزنش طلا گرفت.)} ترکیب بندهای معروف و ماندگار و تأثیر گذاری آفریده شد. از جمله ترکیب بند جاودانه محتشم کاشانی که به زیبائی طی هفت بند واقعه عاشورا را در بُعد مظلومیتش به نظم کشیده است. هر چند شهید مطهری آن را در باب نفله کردن امام حسین(ع) ارزیابی کرده است.(حماسه حسینی ، ج1 ، ص؟) بد نیست یکی از بندهای ماندگار این سروده محتشم را تیمُّناً بیاورم:

باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟   -   باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین   -   بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است.

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو   -   کار جهان و خلق جهان جمله در هم است.

گویا طلوع می کند از مغرب آفتاب   -   کاشوب در تمامی ذرات عالم است.

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست   -    این رستخیز عام که نامش محرم است.

در بارگاه قدس که جای ملال نیست   -   سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است.

جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند   -   گویا عزای اشرف اولاد آدم است.

خورشید آسمان و زمین نور مشرقین   -   پرورده کنار رسول خدا حسین(ع)
عزاداری در عهد قاجاریه(تا1304هجری شمسی)  

دو مسأله در این دوره برجسته است:

اول – رواج تعزیه خوانی در انواع و اقسام آن(دولتی ، اعیان ، زنان ، خانگی و ... ) گر چه در پیدایش تعزیه نظرات متفاوتی وجود دارد و منشأ پیدایش تعزیه را برخی مربوط به دوره آل بویه و بعضی متعلق به دوره صفویه و عده ای نیز وارداتی از غرب می دانند ولی قدر مسلَّم گسترش فوق العاده آن به دوره قاجار برمی گردد.(پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی)

دوم – عدم توجه به منابع رخدادهای مختلف عاشورا در تعزیه خوانی ها و عدم انطباق و همخوانی بسیاری از صحنه های تعزیه ها با واقعیات تاریخی و شأن و مقام قهرمانان کربلا.

عزاداری در عهد پهلوی(1304 – 1357ه.ش)

رضا خان میر پنج پس از کودتای 1299ه.ش مدتی را سردار سپه بود ولی پس از آن که نخست وزیران کودتا توفیقی در پیشبرد اهداف کودتا از پیش نبردند وی به عنوان نخست وزیر انتخاب شد. وی در این مدت از خود چهره ای وجیه و وطن دوست و مذهبی و در عین حال قاطع ارائه کرد. او در مدت کمی تمام شورش ها و قیام ها را سرکوب کرد و آرامشی درخور را به ملت هدیه کرد و با تدابیری نوعی یکپارچگی در کشور به وجود آورد. اما به نظر می رسد این ها یک روی قضیه بود و رضا خان خود را برای نیل به هدفی بلندتر و برای اهدافی بسی بلندپروازانه تر آماده می کرد. او پس از ناکامی در تبدیل نظام سلطنتی به جمهوری که از قضا بسیار برایش خوش یمن و اقبال بود ، و به توصیه برخی علما که از او خواسته بودند خود ردای سلطانی بر تن کند(به خاطر همان عوامفریبی ها و اقدامات سرکوبگرانه که آرامش را به ارمغان آورده بود.) تصمیم گرفت تا ابتدا طرفداران خود را وارد مجلس کند و در مرحله بعد با ایجاد تغییراتی در برخی مواد قوانین ، نظام سلطنتی قاجاریه را منقرض اعلام کند و به جای آن نظام سلطنتی پهلوی را (به توصیه محمد علی فروغی) جایگزین کند و به صورت موروثی در خانواده اش ابدی کند. این اتفاق در سال 1304ه.ش افتاد و رضا خان به یکباره تبدیل به رضا شاه شد. اما اقدامات ضددینی و ضدمذهبی رضا شاه از سال 1306ه.ش آغاز شد. وی نه به دلیل ضدیت با دین و مذهب(که همسرش در کتاب خاطراتش می گوید: او آدم با اعتقادی بود ... ر.ک: خاطراتی از خاندان پهلوی ، ص94) که به بهانه جبران عقب ماندگی های این ملت که مسبِّب آن را عقاید دینی و مذهبی می دانست کمر همت بسته بود تا آنچه را که فکر می کرد مانع پیشرفت این ملت است کنار بزند و از آن جلوگیری و ممانعت به عمل آورد تا مثلاً ملت روی خوشبختی و پیشرفت را ببیند. لذا یکی از اموری را که به زعم خودش از موانع می دانست ، شعائر مذهبی و مشخصاً عزاداری و مجالس روضه و روضه خوانی بود. رضا شاه از این سال اکیداً از برگزاری مجالس روضه و نوحه جلوگیری کرد و شرایط حاد و شاقی را برای ارادتمندان به اهل بیت و به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) ایجاد نمود. در این دور? حدوداً 14 ساله عاشقان حسینی به مانند دوران بنی امیه اگر می خواستند مرثیه ای بر پا کنند به بهانه مرگ فرزند یا برادر یا پدر برگزار می کردند. تا این که به دنبال جنگ دوم جهانی و تبعید رضا شاه به جزیره موریس در اقیانوس هند پسرش محمد رضا بر خلاف پدرش از إعمال آن محدودیت ها دست برداشت و روش تعامل و مدارا را با کسانی که از نظر عقیده و مشی سیاسی متفاوت بودند ، پیشه کرد. از آن پس برگزاری مجالس روضه و نوحه و سینه زنی و دستجات عزاداری بدون هیچ ممانعتی و ممنوعیتی تا به امروز ادامه و تداوم داشته است.

از مجموع آن چه که گفته آمد این مطلبِ عریان خودنمائی می کند که در برهه هائی که فضا برای عزاداری ها از طرف دولت ها و حکومت ها فراهم آمده است و عزاداران دغدغه و دل نگرانی از بابت برخوردهای خشن نداشته اند به مرور بازار افزوده شدن خرافه ها و اکاذیب به واقعه عاشورا پررنگ تر شده است و رفته رفته به باوری راسخ تبدیل شده است به نحوی که برخی از آن ها را به سادگی نمی توان از ذهن و باور مردم زدود. مثلاً اگر کسی با استناد به منابع دست اول تاریخی ثابت کند که مِن باب مثال حضرت رقیه وجود خارجی نداشته است ، اگر او را تکفیرش نکنند شانس آورده است و قس علی هذا بسیار از افزودنی هائی که در کتبی مثل کامل بهائی ، روضةالشهداء ، اسرار الشهادة و ... یافت می شود و منبری ها به عنوان روضه های سوزناک به خورد خلق الله می دهند.

این مختصری بود از سیر عزاداری در طول چند قرن گذشته تا به امروز که سعی شد در حد وسع وبلاگ به صورت بسیار اجمالی و کلی نگاشته شود. اما انتظاری نیز هست و آن این که دوستان فرهیخته از جمله دوست عزیزم آقای دکتر قریشی و برادر ارجمندم آقای فاضل و نیز رفیق شفیق و تحلیلگرم جناب آقای رجائی و یا دوست بسیار مدقِّق و فهیمم آقای سید حسن حسینی و سایر عزیزان جهت غنا بخشی به این مطلب لطف فرموده حتماً با ارائه مطالب توضیحی یا تکمیلی خود هم بنده را سرافراز فرمایند هم بر علم و اطلاعاتم بیافزایند و هم اهتمامشان را در پیگیری این قبیل مطالب و مسائل نشان دهند. در اینجا بخش اول از بحث تمام شد و اینک بعون الله تعالی به مقوله شعر عاشورائی می پردازم.




تاریخ : پنج شنبه 89/10/9 | 8:15 صبح | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

به اقتضای وجه تمایز انسان از سایر موجودات، هر چیزی که از انسان ظهور و بروز می­یابد، مستقیم یا غیرمستقیم، محصول اندیشه و دریافت اوست. این محصولات وقتی در گذر زمان بر روی هم انباشته می­گردد، فرهنگ یک جامعه را شکل می­دهد. فرهنگ جامعه چنان خود را از مجاری گوناگون تثبیت می­کند که می­تواند از رهگذر فرآیند جامعه­پذیری، انسان­ها را دانسته یا ندانسته در خدمت احکام خود قرار دهد. بدین ترتیب، فرهنگ را می­توان کلیت گسترده­ای دانست که بودن، زیستن و مردن آدمی را معنا می­بخشد. آن­چه در این میان، هویت و مختصات فرهنگ را معین می­سازد، نوع نگرش و تفکر ویژه­ای است که پشتوانه معرفتی فرهنگ تلقی می­شود، و معمولاً توسط پیامبری الهی، و یا حکیمی فرزانه، و یا اندیشمندی تیزبین، پیشکش جامعه انسانی می­گردد.

یکی از پیامدها و ثمرات فرهنگی در تمام جوامع بشری، اساطیر هر جامعه می­باشد، که بیان تصویری و تمثیلی و رمزی مجموعه­ای از ارزش­ها، باورها و هنجارهای مورد توجه جامعه بوده، و پیدایی نهادها و آداب و رسوم خاص اجتماعی را تبیین می­کند. اسطوره را می­توان نماد مناسبات پاینده و دوام­پذیر زندگی دانست؛ زیرا جلوه­گاه ایده­آل­ها، حقیقت­ها و ارزش­های مطلق انسانی یک دوره از تاریخ، یا یک قوم، و یا اصلاً نوع بشر است. اساطیر، آئینه تمام­نمای بودن­ها، و همچنین نبودن­های یک دوره اجتماعی است؛ به همین دلیل، برای شناخت یک تمدن یا فرهنگ، می­توان اساطیر آن را مطالعه کرد تا افکار، گرایش­ها، احساس­ها و آرزوهای آن فرهنگ یا تمدن را دریافت، و به امکانات یا کمبودهای آن­ها واقف گردید.

دقیقاً از همین جا، می­توان به نقطه ضعف اسطوره دست­یافت؛ اسطوره، یک کیفیت ویژه فرهنگی و ساخت­یافته است؛ بدین معنا که یک فرهنگ خاص هم اسطوره را می­سازد، هم محتوای روایی آن را فراهم می­آورد، و هم کارکرد آن را مشخص می­کند. اسطوره یک ساخت تعیین­کننده و فعال، و از پیش­ معین شده برای تسلط بر ذهن آدمی نیست، بلکه ذهن اجتماعی انسان در دل یک فرهنگ، اسطوره را در ساخت معین آن ارایه می­کند. هرچند نمی­توان نقش مهم و کارکردهای گسترده و عمیق اسطوره­ها را برای جوامع انسانی نادیده گرفت؛ اما مسلم است که اساطیر برساخته ذهن آدمی، برای پاسخ­گویی به نیازهای خاص مادی و روحی او فراهم آمده است. پس هرچند اسطوره­ها دارای اصول مشترکی در تمام جوامع انسانی با قرائت­های مختلف می­باشد، اما در عین حال، می­توان وجوه اختلاف جوامع را نیز در اساطیرشان مشاهده کرد.

بر پایه این ادعا، می­توان گفت که اسطوره نامیدن امام حسین (علیه السلام) و قیاس آن حضرت و قیام خونین او با اسطوره­های اقوام و ملل جهان، و یا حتی مقایسه کردن آن حضرت با بزرگان و رهبران و قهرمانان جوامع انسانی، تقلیل دادن نقش و جایگاه والای آن حضرت خواهد بود. بر این اساس، وقتی یک جامعه با حسین (علیه السلام) و واقعه کربلا بسان یک اسطوره عمل نماید، او را در چارچوب فرهنگی خود محصور نموده، و طبق باورهای اجتماعی خود، حادثه عاشورا را بازسازی و بازتولید می­کند. البته این واقعیتی است که در طول تاریخ رخ داده است؛ اما حقیقت آن است که حسین (علیه السلام) فراتر از اسطوره بوده، و قیام او و آموزه­های گران­سنگ آن چراغی فراروی جوامع بشری است تا از معارف آن بهره گرفته، و بر اساس این پشتوانه معرفتی، فرهنگ خود و شاخص­های آن را ارتقا بخشند.

اگر چنین انگاره­ای درباره عاشورا و کربلا، ترویج گردد، آن­گاه می­توان امیدوار بود که بسیاری از آسیب­های نگرشی و رفتاری پدید آمده پیرامون این واقعه در طول تاریخ، رفع گردد.




تاریخ : چهارشنبه 89/10/8 | 9:27 صبح | نویسنده : حمید فاضل | نظر

شخصیت امام خمینی از دیدگاه ساواک

یکی از گزارش های جالب در اسناد ساواک (سازمان امنیت رژیم پهلوی)، مکاتبة ادارة سوم ساواک با ساواک کل است. طی سند شمارة 39636/321 مورخ 8/10/42 اسناد ساواک، بیوگرافی کامل امام جهت تکمیل و درج در پرونده در خواست می شود که پاسخ آن، در 404 کلمه داده شده است. سیزده بند آن به صورت پرسش و پاسخ می باشد. خلاصه آن چنین است: در بند دوم، از نفوذ و تعداد تقریبی طرفداران امام سؤال شده، در پاسخ چنین آمده؛ «امروز نفوذ او به اندازه ای شده که تمام مخالفین به او متوجه هستند و هیچ روحانی قمی حق اعتراض به او را ندارد و اگر کوچکترین اعتراضی بکند مردم از او رویگردان می شوند. فعلاً از لحاظ روحانیت و سیاست در ایران اول شخص است.» در پاسخ به سؤال محل اقامة نماز جماعت و قدرت بیان ایشان، آمده است؛ در منزل خودش نماز برگزار می کند و از قدرت بیان بسیار بالایی برخوردار است. در پاسخ به سؤالات متعدد و مختلف پیرامون مقام علمی امام، گزارش شده؛ وی مجتهد مسلم و مرجع تقلید و جامع علوم معقول و منقول است. در بارة روحیات و اخلاق ایشان گفته شده: مردی است خیلی مؤدب، روحیة مشروطه خواهی دارد و با دستجات سیاسی ارتباط ندارد. از جمله نقاط ضعفی که در گزارش ساواک به امام نسبت داده شده این است که؛ ایشان کمی تند مزاج است اما شجاع، متین و باهوش هستند. در سؤال نهم از وضع زندگی و ممرّ در آمدش پرسش شده در پاسخ چنین نوشته شده است؛ به هیچ وجه به عنوان وجوه شرعیه از کسی پول قبول نمی کند و زندگی اش خیلی ساده و آدمی قانع است. پرسش بعدی در بارة میزان اعتقاد مردم نسبت به ایشان است و پاسخ چنین است؛ قبل از مبارزة اخیر، یکی از چند مرجع تقلید بوده ولی فعلاً در اثر اقدامات و مخالف با دولت، تمام مردم به او توجه دارند و او را مرد اول روحانیت می دانند.

کلاّ پاسخ ها به گونه ای است که اگر ندانیم این گزارش توسط ساواک تهیه شده، تصور می رود تنظیم کنندة آن خود طرفدار جدّی امام بوده است. یعنی گزارش با کمال احترام و بدون هیچ حب و بغضی تهیه و ارسال شده که هم نشانگر شخصیت کامل و برجسته امام و هم...

خدایا! کسی در جهان بی دشمن و مخالف نیست. پس توفیق داشتن دشمن و مخالف عاقل و دانا را از هیچ بشری دریغ نفرما!




تاریخ : دوشنبه 89/10/6 | 6:49 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر

انتظار را وضع زندگی اجتماعی به وجود می­آورد. جوامع انسانی در طول تاریخ و در اعتراض به وضع موجود، همواره منتظر ظهور نجات­بخشی بوده­اند.

ـ در تاریخ بنی­اسرائیل، از یک قرن پیش از ظهور مسیح، روح انتظار چنان بر فکر و ذهن آنان حاکم شده بود، که تمام آثار ادبی و مذهبی و تاریخی آن قوم را سرشار از انتظار منجی ساخته بود... اما زمانی که عیسای بشارت­دهنده (علیه السلام) مبعوث شد، دیری نپایید که همین قوم منتظر، به مخالفت با او برخاسته و به صلیب آویختن او را خواستار شدند.

ـ اندکی پس از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، جامعه اسلامی چنان به قهقهرا رفت که مسلمانی آنان به خطر افتاد، و سررشته امور را از دست دادند. تنها 60 سال از تاریخ هجری گذشته بود، که جامعه اسلامی، نجات از وضع پیش آمده را آرزو کرد. نامه­های بسیاری برای نوه پیامبر فرستادند و او را به نزد خود خواندند تا سکان هدایت ایشان را به دست گیرد... اما زمانی که حسین بن علی (علیهما السلام) به سوی ایشان روانه شد، دیری نپایید که همین قوم منتظر، با او به مخالفت برخاسته، و سر او را بر فراز نیزه­ها منزل به منزل می­بردند.

ـ اکنون نیز قوم اسرائیل و مسیحیان، سال­هاست که با آمدن سالروز میلاد مسیح و عید کریسمس، آمدن دوباره مسیح را انتظار می­کشند. مسلمانان نیز سال­هاست که در انتظار منجی موعود خود به­سر می­برند. اگرچه بر اساس آموزه­های دینی، آخرین ذخیره الهی تا تحقق جامعه آرمانی از گزند حوادث اجتماعی به­دور خواهد بود، اما آیا برای منتظران او نیز تضمینی وجود دارد؟ ما در برابر منجی چه خواهیم کرد؟...




تاریخ : شنبه 89/10/4 | 9:29 عصر | نویسنده : حمید فاضل | نظر

با کمی شدت و ضعف، تمام جوامع و فرهنگ ها دارای نوع خاصی از سوگواری و عزاداری هستند. جامعه ای یافت نمی شود که برای قهرمانان و بزرگان و اسطوره های دینی و ملی خود پاسداشت و سوگواری نداشته باشند و یادی از آنان نکنند. در ایران نیز چه پیش از اسلام و چه پس از ورود اسلام از این قبیل سوگواری ها رواج داشته و دارد. یکی از مهمترین و فراگیرترین آنها، آیین های عزاداری برای امام حسین(ع) و شهدای کربلاست. با قدمتی 1400 ساله.

با نگاهی به تاریخ این آیین کهن ایرانی و شیعی خواهیم دید که نوع برگزاری و شکل و قالب آن در نواحی مختلف ایران و در زمان ها و دوره های تاریخی، تفاوت هایی داشته و دارد. این هم امر طبیعی است. اما با کمی دقت و بررسی محتوایی این عزاداری ها و تعزیه ها می بینیم که در دوره های خاصی بر جلوه ها و جنبه های خاصی از واقعه کربلا و جریانات بعدی آن بیشتر تأکید گردیده است. یعنی در برهه های زمانی و حکومتی مختلف برداشتهای متفاوتی از حادثه عاشورا انجام گرفته و مردم و حکومت ها متناسب با جوّ حاکم و وضعیت جاری، وجهه ها و نمادهای ویژه ای از واقعه کربلا را محوریت بخشیده و برجسته کرده اند.

در دوره ای از تاریخ که مردم تحت ظلم و جور و ستم زمانه بوده و از هجوم بیگانگان در امان نبودند. فشارهای همه جانبه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و روحی و روانی امانشان نمی داد، دست از عزای امام حسین و اهل بیت بر نمی داشتند اما نوع و مضامین سوگواری و تعزیه آنان فرق کرده و قالب خاصی می گرفت. در این دوره ها به طور طبیعی برای تسلی خاطر و تخلیه روحی و روانی خود، به جنبه های مظلومیت و تنهائی و بی کسی امام حسین و اهل بیتش تأکید کرده و می گریستند. ظلم و جور اشقیا و دشمنان را برجسته نموده و سختی ها و زجرهای اسرای کربلا را محور عزاداری ها قرار داده و از این طریق هم خود را تسلی می دادند و هم دست به افشاگری زده و اعتراض سیاسی می کردند. مثل دوره هایی از حاکمیت خلفای اموی و عباسی و یا هجوم مغولان و...

در برهه ای زمان که گشایشی پیش می آمد و فرصتی برای مردم، و زمینه حرکت و قیامی، یا اینکه «اشغل ظالمین بظالمین» می شد و ظلم و ستم کمتر متوجه مردم بود و زمینه جوش و خروش مهیا! باز در سوگواری ها و عزاداری های مردم تغییراتی ایجاد شده و جنبه های حماسی عاشورا پررنگتر می گردید. صفات ایثار و شجاعت و از خودگذشتگی حماسه سازان کربلا بر زبان ها جاری و بر منابر بیان می شد و روح دلاوری و جنگی مردم به غلیان در می آمد. در این دوره امام حسین مظهر آزادگی و نماد ظلم ستیزی و مبارزه با قدرت حاکم می گشت. عزاداری ها صرفاً بر سر و سینه زدن و گریه و زاری و بیان مصیبت های امام حسین و اهل بیت(ع) خلاصه نمی شد بلکه شور و عشق و حماسه حسینی محور می شد. این حالت در نهضت های مختلف ایرانیان و شیعیان در طول تاریخ، از جمله قیام های دوره مشروطه و انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی مشهود بود.

در مقاطعی از تاریخ هم، وقتی حاکمان و سلاطین برای تداوم حکومت خود و گاه مشروعیت بخشیدن، حکومتشان را چهره دینی و مذهبی داده و خویش را ظل الله می نامیدند. باز جنبه های سوگواری عوض می شد. صفات و جنبه های اصل و نسب امام حسین و حماسه سازان کربلا نمایان می شد. اینکه حکومت پیامبر خاتم(ص) در اهل بیت و فرزندان او جاری و ساری است نه غیر. مثلاً در دوره صفویه این جنبه بیشتر توجه می شد طوری که سلسله شاهان صفوی خود را از سادات و فرزندان فاطمه(س) و امام علی(ع) و پیامبر(ص) دانسته لذا حکمرانی را حق خود می پنداشتند.

پس با بررسی و دقت در نوع و کیفیت عزاداری های حسینی در طول تاریخ می توان به وضعیت حاکم بر مردم و جامعه و نوع روابط بین مردم و حاکمیت پی برد.




تاریخ : شنبه 89/10/4 | 1:51 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر

تعریضی بر کامنت روضه خوانی

   آن زمان اکثریت مردم و جوانان همین گونه بودند که الآن هستند. منتها در آن برههء زمانی عده ای مانند شریعت سنگلجی - احمد کسروی - حکمی زاده و بعدها قلمداران به مانند وهابیان که به اصطلاح عَلَم اصلاح در دین نبی را بلند کرده بودند ، اینها هم عَلَم اصلاح در مذهب تشیع را به خیال خام خودشان بلند کرده بودند و با به سخره گرفتن اکثر اعتقادات مردم سعی در تضعیف پایه ها و مبانی دینی و مذهبی مردم و به ویژه جوانان و بالاخص دانشجویان و دانشگاهیان داشتند. در چنین فضایی مرحوم بازرگان دست به قلم برده و برای اقناع به اصطلاح روشنفکران(ی که فکر میکنند روشنفکری یعنی انکار باورها) از این زاویه به مسأله نگاه کرده اند که بابا تعظیم شعائر فقط مختصّ ما مسلمانها و به ویژه ما شیعه ها نیست بلکه چیزی است که در فطرت و نهاد تمام بشر وجود دارد تا جائی که حتی نسبت به اسطوره ها در حماسه های افسانه ای هم واکنش نشان میدهد. مخضوضاً اگر به این نکته توجه کنیم که ایرانی جماعت همارهء تاریخ با اسطوره ها زیسته است و برای اسطوره هایش قداست و عظمت قائل است.

البته قیاس حادثه عاشورا و همردیف قرار دادن و در عِداد آنها قرار دادنش اشتباهی است که امیدوارم آنها که از این مطلب گلایه مند هستند ، به بزرگی خودشان ببخشایند. دلیل اشتباه بودن این است که حتی اغلب مدعیان ادیب بودن هم با اکثر متون حماسی آن گونه که بایسته است وقوف و آشنائی ندارند چه برسد به این که تحت تأثیر مطالبش واقع شوند. ولی واقعه عاشورا چیزی است که هر آدم عامی و بیسوادی با آن مأنوس است. بماند که صِیت این حادثه عالم اسلام را  در نوردیده و غیر مسلمانان را هم در برگرفته و به عنوان الگوی زندگی و حرکت و قیام تلقی شده است. ولو این که برخی خود باختگان مسلمان و شیعه به دنبال رهائی از این قبیل شعائر و مناسک باشند! به جائی بر نمیخورَد. میخورَد؟

روح آن بزرگوار شاد باد که تا بود سعی در مشی در طریق حق داشت. 




تاریخ : جمعه 89/10/3 | 5:8 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر