امر به معروف و نهی از منکر در فرهنگ اسلام از جایگاه مهم و رفیعی برخوردار است. تا آنجا که قرآن کریم، ملاک برتری امت اسلامی بر ملل دیگر را در انجام «امر به معروف و نهی از منکر» می داند. در این زمینه احادیث و روایات فراوانی نیز وارد شده است که سعادت و بقای جامعه و مکتب اسلام را در اقامه فریضه امر به معروف و نهی از منکر دانسته و توصیه به احیاء آن کرده اند.
امام خمینی نیز چه پیش و چه پس از پیروزی انقلاب اسلامی بارها بر احیاء و وجوب آن تأکبد کرده و خواستار تشکیل نهاد و سازمان مستقلی جهت پیگیری این امر مهم شدند. از جمله در تاریخ 31 تیر ماه 1358ش که بیش از پنج ماه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود، طی حکمی به شورای انقلاب اسلامی، دستور تشکیل ادارهای به اسم «امر به معروف و نهی از منکر » را دادند، تا در سراسر کشور به فعالیت بپردازد. این دستور زمانی است که هنوز حتی بحثی از ولایت فقیه و مجلس خبرگان قانون اساسی نیست. در این حکم آمده است:
«شوراى انقلاب اسلامى به موجب این مرقوم مأموریت دارد که ادارهاى به اسم «امر به معروف و نهى از منکر» در مرکز تأسیس نماید؛ و شعبههاى آن در تمام کشور گسترش پیدا کند؛ و این اداره، مستقل و در کنار دولت انقلابى اسلامى است و ناظر به اعمال دولت و ادارات دولتى و تمام اقشار ملت است. و دولت انقلاب اسلامى مأمور است که اوامر صادره از این اداره را اجرا نماید و این اداره مأمور است که در سراسر کشور از منکرات به هر صورت که باشد جلوگیرى نماید و حدود شرعیه را تحت نظر حاکم شرعى یا منصوب از قِبَل او، اجرا نماید و احدى از اعضاى دولت و قواى انتظامى حق مزاحمت با متصدیان این اداره ندارند. و در اجراى حکم و حدود الهى احدى مستثنى نیست حتى اگر خداى نخواسته رهبر انقلاب یا رئیس دولت مرتکب چیزى شد که موجب حد شرعى است باید در مورد او اجرا شود.» صحیفه امام، ج 9، ص 213
حال واقعاً چرا و به چه علت با این که امام دستور می دهند، اما در آن زمان و یا بعدها چنین اداره ای تشکیل نمی شود، خود جای بحث فراوان دارد. در اینجا فقط به یک مطلب از حاج سید احمد خمینى که توضیحاتی پیرامون این حکم امام ذکر کردهاند، اشاره می کنیم:
«این حکم چندى بعد از پیروزى انقلاب از طرف امام خمینى صادر شد و به محض اینکه شایع شد که امام چنین حکمى صادر کردهاند، از طرف شوراى انقلاب و دولت موقت آمدند و به هر وسیلهاى که بود جلوى آن را گرفتند، به دو علت: الف: هنوز تشکیلاتى براى به اجرا در آوردن آن نیست. ب: هرج و مرج مىشود و هرکس، هر فردى را به محکمه مىبرد و یا روحانیون شهرها که وارد هم نیستند، دخالت مى کنند. امام گرچه به هیچ وجه قبول نداشتند، ولى چون عدهاى گفتند، قبول کردند.»
اما نتیجه ای که بنده از این حکم می گیرم:
1. اعتقاد و تأکید راسخ امام بر فریضه امر به معروف و نهی از منکر در جامعه، اما به صورت تشکیلاتی و قانونمند.
2. نظارت بر تمام ارکان نظام و حکومت از طریق امر به معروف و نهی از منکر.
3. روحیه آزاد اندیشی و آزاد منشی امام و دوری از دیکتاتوری و تحمیل نظرات خویش. با اینکه اول انقلاب است و همه تابع و گوش به فرمان ایشان.
4. اهمیت دادن به نظرات و پیشنهادات دیگران ولو اینکه مخالف نظر خودشان باشد.و...
«... بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیدهام، و در برابر عظمت و فداکارى این ملت بزرگ احساس شرمسارى مىکنم.و بدا به حال آنانى که در این قافله نبودند! بدا به حال آنهایى که از کنار این معرکه بزرگِ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهى تا به حال ساکت و بىتفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند!. آرى،آنهایى که در این چند سالِ مبارزه و جنگ به هر دلیلى از اداى این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور کردهاند مطمئن باشند که از معامله با خدا طفره رفتهاند، و خسارت و زیان و ضرر بزرگى کردهاند که حسرت آن را در روز واپسین و در محاسبه حق خواهند کشید... من مجدداً به همه مردم و مسئولین عرض مىکنم که حساب اینگونه افراد را از حساب مجاهدان در راه خدا جدا سازند؛ و نگذارند این مدعیان بىهنر امروز و قاعدین کوته نظر دیروز به صحنهها برگردند... من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش مىکنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد...» گوشه ای از پیام امام خمینی در باره قبول قطعنامه
امروز، 27 تیر ماه، مصادف است با اعلام پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت از سوی ایران. قطعنامه 598 درباره لزوم پایان جنگ ایران و عراق در 29 تیر ماه1366ش به تصویب شورای امنیت سازمان ملل متحد رسید و عراق در همان زمان آن را پذیرفت اما ایران بعد از یکسال - 27 تیرماه 1367ش- با توجه به موقعیت پیش آمده آن را پذیرفت و یک ماه بعد، در تاریخ 29 مرداد ماه آتش بس میان طرفین برقرار شد. با اینکه 22 سال از آن حادثه تلخ می گذرد، اما هنوز ناگفتنی ها و اسرار ناگشوده زیادی باقی است. ما نیز قصد واکاوی و پیگیری این مسائل و مباحث را نداریم، چراکه نه جرأت و نه توانش را داریم. با اینحال با یک بررسی و نگاه دقیق به زندگی و سیره نظری و عملی امام خمینی و دقت در مدیریت بحران او به دست می آید که این جام زهری که امام با قبول قطعنامه نوشیدند شاید برای یاران و پیروان و ملت همیشه در صحنه ایران اسلامی تلخ و ناگوارا بوده باشد لکن برای خود امام بسی شیرین و گوارا بود. چرا؟
چون حفظ نظام وانقلاب و کشور و ملت برای امام از همه چیز بالاتر و اولاتر و لذت بخش تر بود. او در راه حفظ و دفاع از اسلام و انقلاب حاضر بود از جان و مال و حثیت و آبروی خود بگذرد. پای مصالح و منافع کشور و ملت که پیش می آمد از هیچ چیز دریغ نمی کرد و در نهایت هم در همین راستا جام زهر قبول قطعنامه را نوشید و خود را همچون اجداد طاهرینش فدای حفظ اسلام و قرآن و کشور و مردم نموده و نقشه شوم دشمنان را نقش بر آب کرد. باشد که راه و عمل او سرمشقی باشد برای همه حاکمان و مردم ما. انشاء الله
به نام خدا
به بهانه میلاد سه نور
1 – امروز (24 تیر ماه – 3 شعبان) هفتادمین سالروز میلاد رهبر فرزانه انقلاب است. تقارنش را با ولادت با سعادت امام سوم ؛ حسین بن علی (ع) به فال نیک گرفته ، به علاقمندان و ارادتمندانش تبریک میگویم.
2 – امروز روز ولادت بزرگ پاسدار شریعت نبوی (ص) ؛ حسین بن علی (ع) است. روزی که به حق آن را روز پاسدارش نامیده اند. (البته اگر برخی آن را مصادره به مطلوب نکنند.)
چنان که در میلاد مولی الموحدین ؛ علی بن ابی طالب (ع) عباراتی را از زبان اندیشمندان غیر مسلمان در تجلیل مقام بی رقیب آن حضرت تقدیم نمودم ، از باب خوشتر آن باشد که سرّ دلبران – گفته آید از زبان دیگران ، این بار نیز میخواهم تجلیل متفکران و انقلابیون غیر مسلمان و غیر شیعه را از سرور و سالار شهیدان ؛ حسین بن علی (ع) تقدیم عزیزان نمایم. باشد که مقبول افتد.
مهاتما گاندی(رهبر استقلال هند): من پس از مطالعه زندگی امام حسین (ع) به این نتیجه رسیده ام که: اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد ، بایستی از سرمشق امام حسین (ع) پیروی کند.
محمد علی جناح(قائد اعظم پاکستان): هیچ نمونه ای از نظر شجاعت و فداکاری ، بهتر از امام حسین (ع) در عالم پیدا نمیشود و باید تمام مسلمانان از سرمشق این شهید پیروی کنند.
توماس کارلایل(فیلسوف و مورخ انگلیسی): بهترین درس از تراژدی کربلا این است که: حسین (ع) و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند. آنها ثابت کردند که تفوّق(برتری) عددی در مصاف حق با باطل ، اهمیت ندارد و پیروزی حسین (ع) با وجود در اقلیت بودن ، باعث تعجب من است.
ادوارد براون(مستشرق انگلیسی): آیا قلبی پیدا میشود وقتی درباره کربلا سخن میشنود آغشته با حزن و الم نگردد؟ حتی غیر مسلمانان نیز نمیتوانند پاکی روحی را - یعنی امام حسین (ع) - که این جنگ تحت لوای آن انجام گرفت ، انکار کند.
بوید میگوید: افراد بشر همیشه جرأت و پردلی و عظمت روح ، بزرگی قلب و شهامت روانی را ستوده اند و همین رمز عظمت امام حسین (ع) است. و من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا میگویند ، شرکت کرده ام ، هر چند که هزار و سیصد سال از تاریخ آن میگذرد.
واشنگتن ایروینگ(مورخ آمریکائی): امام حسین (ع) خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رهائی اسلام از چنگال بنی امیه آماده کرد ... و به همین دلیل روح حسین (ع) فنا ناپذیر است. ای پهلوان! و ای نمونه شجاعت! و ای شهسوار من! ای حسین!
توماس ماساریک: گر چه کشیشان ما هم از ذکر مصائب حضرت مسیح(ع) مردم را متأثر میسازند ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین (ع) وجود دارد ، در پیروان مسیح(ع) یافت نمیشود و گویا سبب آن باشد که مصائب مسیح(ع) در برابر مصائب حسین (ع) مانند پر کاهی است در مقابل یک کوه غول پیکر!
موریس دو گبری: گفته میشود: حسین (ع) برای حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگی اسلام از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویی یزید نرفت. بیائید ما هم شیوه او را سرمشق زندگی خود قرار دهیم تا یا از زیردستی استعمارگران خلاصی یابیم و یا مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح دهیم.
ماربین(خاور شناس آلمانی): حسین (ع) با قربانی کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیت خود ، به دنیا درس فداکاری و جانبازی داد و نام اسلام را در تاریخ جاودانه کرد و نشان داد که ظلم و بیداد پایدار نیست و بنای ستم هر چه به ظاهر عظیم و استوار ، در برابر حق و حقیقت چون پر کاهی بر باد خواهد رفت.
جرج جرداق مسیحی: وقتی یزید مردم را تشویق به ریختن خون حسین (ع) میکرد ، آنها میگفتند: چقدر صله = پاداش میدهی؟ اما یاران حسین (ع) میگفتند: حتی اگر هفتاد بار هم کشته شویم باز حاضریم در راهت بجنگیم و به فیض شهادت برسیم!
آنطون بارا مسیحی: اگر حسین(ع) از ما بود ، در هر سرزمینی برای او بیرقی برمیافراشتیم و در هر روستایی برای او منبری بر پا مینمودیم و مردم را با نام حسین (ع) به مسیحیت فرا میخواندیم.
تاملاس توندون هندو(رئیس کنگره ملی هند): فداکاری و شهادت امام حسین (ع) سطح فکر بشریت را ارتقا بخشیده است.
عبدالرحمان شرقاوی(نویسنده مصری): حسین (ع) شهید راه دین و آزادی است. نه تنها شیعه باید به نام او ببالد بلکه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند.
نکته:
ما پیروان مکتب اهل بیت و عاشورائیان وقتی از زبان دیگران که هیچ سنخیتی از نظر اعتقادی با ما ندارند ، این قبیل تعاریف را میشنویم ، به راه خود دلگرم و به داشتن چنین الگوهائی به خود میبالیم. امید عاملان صادقی بر گفتار و سیره آن امامان همام باشیم.
میلادشان گرامی باد.
جوابیه بلند و تقریباً کامل را برای دوست همیشه نقاد که از حذف کامنت خود ناراحت شده، آماده کرده بودم، اما با مطلب جناب آقای مدیر وبلاگ، منصرف شده و فقط به این بسنده می کنم که:
- دوست عزیز اگر قرار بود همه کامنت های شما را حذف کنم، قبلاً هم این کار را می کردم. جنابعالی که هیچ مطلبی را – چه از من و چه از کس دگری بدون کامنت و ان قلت نمی گزارید- پس بنده فقط در موارد استثنائی و مصلحتی، آن هم به خاطر وبلاگ و خود شما این کار کرده ام.
- دوست گرامی همه می دانیم که نقد زدن با نق زدن متفاوت است. آن یکی در پی بهاء دادن است و این یکی به دنبال بهانه و... والّا نقد زدن به مطالب دیگران آداب و راه و روش خاص خود را دارد. با انگیزه شوخی و مزاح و شیطنت به هر چیزی گیر بدهی و اسمش را بگذاری نقد که نمیشه دلبندم!
- دوست محترم! درسته که دوران امام خمینی، دم از امام و انقلاب و جبهه و جنگ و بسیج و ارزشهای انقلاب و شهدا زدن برای خیلی ها نون و آب و موقعیت نداشت اما مثل این که در این روزگار غریب و... نقد بی محابا امام و بی مهری به میراث مادی و معنوی او موجب نون و آب و اخذ یا حفظ موقعیت و پیشرفت می شود. خدا کند شما و ما از این طیف نباشیم.
- برادر من بنده هم نقد آگاهانه و منصفانه و مستدل و دقیق و معین و مشخص را نسبت به هر شخص و مسئله ای قبول دارم، امام راحل که معصوم نبود، لکن در نقد هر کس و هر چیزی بهتر است موقعیت و وضعیت آن دوران و پیش و پس قضیه و علت و معلول را شناخته بعد نقد کرد.
انشاءالله که ماها جزو بعضی از این تازه به دوران رسیده ها نباشیم که برای... وقت و بی وقت و برای هر چیز جزئی و با هر بهانه ای به امام راحل و گذشته و ارزش های خودمان بتازیم و به نام آزادی نقد و انتقاد دریدگی و بی انصافی را پیشه کنیم.
با سلام خدمت تمام دوستان عزیز، و خصوصاً طرفین دعوای پیشآمده؛
شاید تذکر چندباره این نکته لازم باشد که بنای دوستانمان در راهاندازی این وبلاگ بر گزیدهگویی و بیان منطقی و مستدل بوده است. همواره این دغدغه را نیز داشتهایم که قدری فراتر و آزادتر از جو خبررسانی و اطلاعاتی موجود در کشور، به ارایه تحقیقات و مقالات و دلنوشتهها اقدام کنیم. باید به شعور مخاطب احترام گذاشت و او را در تشخیص درستی یا نادرستی آنچه عرضه میشود آزاد بگذاریم. حذف پیغامها و کامنتهایی که از سوی مخاطبان وبلاگ برای مطالب دوستان گذاشته شده، درست نیست؛ (البته این نکته کلیت ندارد و چهبسا برخی مصالح جمعی وبلاگ گاهی چنین کاری را اجتناب ناپذیر نماید، اما در هر حال ملاک آن خوشنیامدن اعتراض به مذاق صاحب مطلب نیست). همچنان که اکتفا به ایرادگیری صرف، و عدم ارایه نکات تحقیقی و مستدل صحیح نیست. بالاخره بعضی از دوستان باید موضع خود و تمرکز فکری خود بر رویکرد خاص سیاسی یا فرهنگی یا اجتماعی را روشن نمایند تا سایرین بتوانند بر اساس برخی از اصول مورد توافق با او بحث نموده، و دلیل بیاورند. و الا گیردادن به سخن و قلم دیگران کار سختی نیست.
گریزی می زنیم به 31 سال پیش (18 تیر ماه 1358 ش) که مصادف است با همین ایام، نیمچه تورقی می کنیم تاریخ انقلاب اسلامی ایران را.
هنوز پنج ماهی بیش از پیروزی انقلاب نگذشته؛ اوضاع و احوال کشور نظم و نظامی ندارد، ارکان سیاسی، اقتصادی، نظامی و ... تعطیل و یا نیمه تعطیل است، اکثریت سفارت خانه ها و نمایندگی های کشورهای خارجی ساکت و متحیر یا در حال توطئه، بویژه قدرتهای بزرگ شرق و غرب، همه گروهها، احزاب و دستجات سیاسی و غیر سیاسی راست و چپ، مسلم و غیر مسلم از هر قید و بندی آزاد و رها و فعال مایشاع به همراه شاخه های نظامی مسلح و فعال، عمال رژیم شاه در داخل و خارج فعال و مشغول توطئه و هر لحظه احتمال کودتا و برگشت شاه، نیروهای انقلابی حاکم تازه کار و بی تجربه و احساسی، اقتصاد و اجتماع و ... کشور رها و بی مدیر و مدبر، توطئه از هر گوشه و کنار، از داخل و خارج شروع شده، بویژه چشم طمع بعضی همسایگان باز و دریده گشته، هر کس و بی کسی ادعای حق و حقوقی بی جا و شعار سهم خواهی دارد، هر گروه و حزب و شخصی نظری و روشی و ...
با این اوضاع و احوال، امام خمینی که کلام و راه و روش او با در نظر گرفتن وضعیت زمانه هر عمل و نوصیه اش، برای ما شاخص است، طی یک پیام هفت ماده ای مهم به مناسبت اعیاد رجبیه و شعبانیه، خطاب به ملت و سران دولت و انقلاب می فرماید:
«کلیه متهمین که در رژیم سابق مرتکب تقصیراتى شدهاند بخشوده مىشوند، به استثناى اشخاصى که مبادرت به قتل مردم نموده یا دستور آن را صادر کردهاند، یا زندانیان انقلابى ما را شکنجه دادهاند. تشخیص جرایم فوق را باید هیأتى مؤمن به انقلاب اسلامى به عهده بگیرند . . .
قواى سه گانه مورد عفو هستند و اینجانب و ملت شریف آنها را عفو نمودیم و البته موارد استثنا شده در بند دو در اینجا نیز جارى است. لکن تا جرم آنها به ثبوت شرعى نرسیده است، احدى حق تعرض به آنها را ندارد، و متهمین به جرمهایى که بخشوده نشده، باید از طریق ارتش و ژاندارمرى و شهربانى تسلیم دادگاه انقلاب شوند؛ و دیگران حق هیچ گونه تعرض به آنها را ندارند ..»
« ابو عبدالله شمقدری » درکتاب ناب ونایاب خویش به نام « سین – جیم » آورده است که روزی مولانا « ابوسعید نجّار نیشابوری » از سفر «ینگه دنیا» بازگشته بود وبه کاشانه خویش اندر می شد که یکی از شاگردان قدیم او را بدیدو درگردنش بیاویخت که: ای استاد!سال ها است که شوق دیدار تو داشتم اما گویا توفیق نداشتم.حال که به زیارتت نائل آمده ام،خواهشی از حضرتت دارم که امید است مهر امتناع برآن نزنی که تو استاد خوب منی.
بوسعیدگفت:خواهشت برگوی فرزند!
شاگردگفت:من الحال رئیس دانشگاهم . لذا از شما می خواهم درجلسه پرسش وپاسخی که درحضوردانشجویان ترتیب خواهدیافت درآییدوطریق هدایت برما بنمایید.
استادچشمی چرخانیدو لبی جنبانیدواندرپس مکثی نه چندان کوتاه دعوت شاگرد لبیک گفت.
* * * *
یوم هیجدهم تیرماه سال هزاروسیصدواندی است.امروز مولانا« ابوسعید نجّارنیشابوری » درسالن گردهمایی دانشگاه حضوریافت.دانشجویان شاداب مذکر ومونث گوش تاگوش نشسته،گوش ها بازودهن هابسته تااستادچه فرماید.استاد نیز صندوقچه معارف ارضیه وسماویه بگشود وطرق هدایت دنیویه واخرویه برحاضران بنمود .پس ازآن دانشجوبان – یک یک – سوال خویش بپرسیدند وبه جواب مطلوب برسیدند.
احدازدانشجویان ازجای برخواسته وپرسید:ای شیخ! بگو بدانیم ازکشف وکرامت چه
داری ؟
شیخ گفت: « کشف» مقوله ای است علمی وتکنولوجیکی ومربوط به مردمان مغرب زمین.مااهالی مشرق زمین خداوندان هنرواحساسیم وپوشندگان «بشوروبپوش » و«کرباس».مارانشایدکه به دامن فنون وتکنولوجی آویزیم واستعدادخویش به پای آن ریزیم.واما...« کرامت »...حقیر توانم برآب روم ودرهواپرم .
دانشجوگفت:جسارت است استاد...!اماخود بهتر می دانیدکه خواجه عبدلله انصاری فرموده است:«اگربرآب روی خسی باشی .اگردرهواپری مگسی بشی.دل به دست آرتاکسی باشی ».
شیخ گفت:اولاًتلاش برای «کس شدن» ابتدای «انیّت» وخودبینی است واین بااصل «فناءفی الله» غایت مغایرت راداراست.ثانیاًکیست دراین جمع که بتوانددرعین انسان بودن «خس» یا«مگس» هم باشد؟
دانشجویان نگاهی به یکدیگر نموده وبعد سرخویش به چپ وراست جنبانیدندکه یعنی:ازمابرنمی آید.
شیخ گفت:چگونه کرامت نباشدکاری که فقط من توانم؟
دانشجوی سائل که گویارویش به غایت اندک شده بودلب فروبست وبرجای خوش بنشست.پس ازاودانشجوی دیگری برخواسته اجازت خواست وسوال خویش چنین آغازیدکه:ای شیخ! «سیاست» چیست؟
بوسعیدفرمود:کلمه « سیاست » دراصل «سیاه سطح» بود.چون تلفظ دوحرف «ه» و «ح » ثقیل بود،بیفتادو «سیاسط » شد. وباز چون تلفظ حرف «ط » از مخرج لازم واز سوی دیگر دشوارمی نمود لذا به جهت رفع الزام وتسهیل درتلفظ عوام حرف«ط» به «ت» وکلمه «سیاسط» به «سیاست» تبدیل شد.
دانشجوگفت:ای استاد! «صرف» این کلمه مرموزه را دانستیم.از«نحو»آن هم مارامطلع گردانید.
شیخ فرمود:اگردراصل این کلمه که همان«سیاه سطح» باشدمداقه ای بنماییدمعلوم همی گرددکه سیاست راسطحی است وعمقی.واین دوهمیشه باهم متفاوتند.سطح آن چنان تاریک است که به عمق آن نتوان ره یافت وماهیتش نتوان دریافت.البته من به همین مقداربسنده می کنم که اگر ادامه یابد فردا در«سین – جیم گاه » پیل هم از پس آن سوالات شاقّ بر نیاید.
دانشجویی دیگر:نظرآن مخزن علوم حالیه و ماضیه وچه بسا آتیه درباره مفهوم«دمکراسی» یا«مردم سالاری» چیست؟
بو سعید پس ازلحظاتی سکوت گفت:حقیر فقیر راخواهش این است که فرزندانم این جلسه معظمه رابه بررسی مقولات ممکن الوقوع وقابل تحقق مصروف داشته وازبیان مفاهیم ممتنع الوقوع جداً بپرهیزند.اما برای این که چینی نازک دل این جوان رانشکسته ورشته الفت خویش را باقاطبه جوانان برومند نگسسته باشم فقط به همین میزان بسنده می کنم که «مردم سالاری »هم مانند«مردسالاری» است.چنان که درمقوله «مردسالاری»پوزش رامردان مجلس نشین می دهند وبهره اش رانسوان پرده نشین می برند.وقسّ علی هذا.
بعداز اتمام جواب فرد دیگری برخاست وگفت:ای استاد!«علم»چیست؟
استادکه ازبسیاری افاضات دهانی چون لگن پراز پودررختشویی داشت لیوان آبی رالاجرعه سرکشیدوگفت:آخیش...!دلم خنک شد...!واماجواب...علم ازمنظر این فانی یعنی امتحان،نمره،کنکور، مدرک ودیگرهیچ.
دانشجوی سائل بالحنی معترضانه گفت:ای شیخ!این که تو می فرمایی نه تنها علم نیست که غایت جهل است.
ابوسعیدبالحنی ملایم فرمود:فرزندم با این سخنت هر آنچه می گذرد زیر سوال است و شنیده شدنش مرتو را وبال.اصلاً فکر می کنید مَثل«دست به عصاراه رفتن» رابرای چه ساخته اند؟ وبعدروبه حضارنمودوگفت: وشمانیز سعی وافر مبذول داریدکه این سخن به خارج درز ننماید.که به قول دوست رند وبی دلم حافظ شیرازی:
بیار باده واول به دست حافظ ده به شرط آن که زمجلس سخن به درنرود
زیرا در غیر این صورت بعضی از روزنامه جات با تعدادی مقالات برمن هجمه خواهند آوردکه:اگر علم آن است که تو می پنداری پس در باره قلل رفیع المپیاد های علمی دنیا چه می گویی که هر روز توسط جوانان برومندما- یکی اندرپس دیگری - فتح همی شود؟اگر« باریک بریسم » وجواب ننویسم گویند:بی سواد است.وچون بنویسم سخن درازگرددونتیجه ای از آن باز نگردد.پس بگذاریم وبگذریم که وقت برای جواب گفتن به سوالی دیگر تنگ است.
در پی این سخن سوال دیگری طرح شدکه:ای پیرومراد!بگوبدانیم «اخلاق»چیست؟
شیخ بو سعید نجّار فرمود:اصولاًکلمه اخلاق ازدو بخش « اخ » و «لاق» ترکیب یافته است.در ازمنه ماضیه – که اخلاق وضع بهتری نسبت به اکنون داشت – عده ای از مردم به خاطر وجود بخش «اخ» دراخلاق،خیلی هم پیرامون آن نمی گشتند و پنبه او را نمی رشتند.امادر این زمان که بخش «لاق» آن با «نسبی شدن» و «اخ شدن» ازبین رفته وفقط بخش«اخ» آن به جای مانده است انتظارنمی رود کسی بدان بگرود.
دراین میان دانشجویی برخاست وگفت:ای استاد و ای مراد! امروزبه یمن حضور تو به فیض اکمل واتمّ نائل آمدیم.حقاکه شما در وادی لاهوت قدم می زنیدوما همچنان در وادی ناسوت گرفتاریم.چه خوش گفته است شاعر- نه چندان- شیرین سخن که:
هفت کوه وتپّه را نجّار گشت ما هنوز اندر ته یک درّه ایم
هفت قوچ پخته رانجّارخورد ما هنوز اندرخم یک برّه ایم
جلسه همچنان ادامه داشت که ناگاه جوانی – نه چندان جوان- ودانشجویی – نه چندان دانشجو - از میان جمعیت برخاست وبا صدایی رعدآسا گفت:دانشگاه جای تحصیل علم است ولا غیر. جماعت دانشجو را نشاید که درمقولاتی چون سیاست, مردم سالاری و... داد سخن دهند و اوقات شریف خویش به بطالت مصروف دارند.که اگر چنین کنند در حقیقت شیطان دراعمال آنان رسوخ نموده است.بنابراین جمع حاضر متابعان شیطانندو بعضی خود نمی دانند.پس ای یاران بی نام وای سربازان گمنام! میز وصندلی استاد را بر سرش خرد کنیدوبا مریدانش نیز چنان کنید که «هیجدهم»را تا زنده اندبه بوته نسیان نسپارند وآن را بر پیشانی تاریخ بنگارند.
* * * *
وساعتی بعد،آنچه در سالن دانشگاه قابل رویت بود:صندلی ها ی شکسته ودر هم ریخته،پیراهن ها وروسری های نازک وکوچک به درودیوار آویخته،کفش های به زمین ریخته،سالنی خالی از هر انسان فرهیخته وغیر فرهیخته که بعضی لِه شده، بعضی مچاله شده وبعضی هم گریخته.
(12/5 /83) منبع: وبلاگ نیشتر
بسمه تعالی
به مناسبت مبعث نبی مکرم اسلام
ضمن تبریک مبعث پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) ، مناسب دیدم مطلبی را با عنوان نظر اندیشمندان غیر مسلمان پیرامون معجزهء آن حضرت(قرآن) بنویسم. امید که مقبول افتد.
مقدمه
میدانیم که هر پیامبری برای اثبات نبوت خود لابد از آوردن معجزه ای متناسب با عهد و شرایط زمانی خودش است. در عصر نبوی که اغلب مردم حجاز در عین جاهلیت فکری و حیات بدَوی از نبوغ عجیبی در سرودن شعر داشتند ، خداوند نیز معجزه آخرین فرستاده خود را قرآنی قرار داد که نه تنها مردم آن سامان و زمان را انگشت به دهان و عاجز از هماوردی نمود که قاطعانه به تمام عالمیان و آدمیان اعلام نمود اگر میتوانید تمام انس و جن را به استخدام در آرید تا اگر بتوانید یک مِثل قرآنی را ، نه بل یک سوره و یا نه بلکه یک آیه مثل آیات قرآن را بیاورید. ولی بعد قاطعانه میگوید که: نمیتوانید. و راست هم گفت ؛ زیرا کسانی خواستند هماوردی کنند ولیکن فقط عِرض خود بردند و زحمت زیاد نمودند.
پیرامون قرآن از سوی اندیشمندان غیر مسلمان مطالبی بیان شده است که حیرت آدمی را برمیانگیزد و ایمان انسان را به قرآن و راهی که برگزیده است ، بیشتر میکند. توجه کنید:
1 – لئو تولستوی ؛ فیلسوف روسی(1828 – 1910 م) میگوید: قرآن مشتمل بر تعلیمات و حقایق روشن و آشکار و سهل است و عموم افراد بشر از هر طبقه میتوانند از آن بهره مند گردند.
2 – برنارد شاو ؛ فیلسوف انگلیسی رسول اکرم(ص) را نجات دهندهء جهان معرفی کرده ، میگوید: حضرت محمد(ص) بزرگترینِ پیامبران است و چنانچه بر دنیای کنونی حکومت میکرد ، تمام عقده ها و مشکلات بشریت را یکی پس از دیگری با سر انگشت حکمت و درایت خود میگشود و معتقدم دین محمد(ص) یگانه دینی است که با تمام ادوار زندگی بشری مناسب میباشد و قابلیت آن را دارد که هر نسلی را به خود جلب کند و پیش بینی میکنم اروپا در آینده دین و کتاب محمد(ص) را قبول خواهد کرد و آثار آن ، هم اکنون نمایان است.
3 – گوستاولوبون ؛ فیلسوف فرانسوی(1841 – 1931 م) میگوید: تعالیم اخلاقی که قرآن آورده است ، چکیدهء آداب عالیه و خلاصهء مبادی اخلاق فاضله است و بر بسیاری از آداب انجیل برتری دارد.
4 – ویلز ؛ نویسنده انگلیسی میگوید: دیانت حقه ای که من آن را با مدنیت همدوش و همراه یافتم ، تنها دین اسلام است و اگر کسی بخواهد آن را بشناسد ، باید قرآن و نظریات علمی و قوانین و نظامات اجتماعی آن را بخواند.
5 – توماس کارلایل ؛ مورخ اسکاتلندی(1795 – 1881 م) میگوید: این نکته واضح است که هر کلام درست و حقیقی در دلها نفوذِ بخصوص دارد و حق آن است که تمام کتب ؛ اعم از آسمانی و غیر آن در برابر قرآن کوچک و حقیرند.
6 – گوته ؛ شاعر آلمانی(1749 – 1832 م) میگوید: سالیان دراز کشیشانِ از خدا بی خبر ما را از پی بردن به حقایق قرآنِ مقدس و عظمتِ آورندهء آن محروم و دور نگه داشتند. لیکن در اثر پیشرفت علم و دانش ، پردهء جهل و تعصبِ نابجا برداشته شده و عنقریب این کتاب توصیف ناپذیر توجه افراد بشر را به خود جلب کرده و محور افکار مردم جهان میگردد.
پس از ذکر اقوال دانشمندان غربی ، یادآوری این مسأله بجاست که چه بسا رمزِ بسیجِ غرب یا بهتر بگوئیم دنیای مسیحیت در جلوگیری از اشاعهء اسلام در اروپا و آمریکا همین باشد.
نکته: یکی از معجزات قرآن اثبات این مطلب است که زمین کُرَوی است و به دور خود و خورشید میچرخد و کرات و اجرام سماوی در مداری شناورند. در حالی که سیصد سال قبل از میلاد مسیح اُبرخُس ؛ منجم یونانی معتقد بود زمین است. و نیز این در حالی است که پس از گذشت هزار سال و در قرن شانزده میلادی و با ابزار پیشرفته ، گالیله ، کِپلِر و کُپرنیک همین نظریهء قرآن را تأیید کردند.
این عید خجسته و فرخنده و میمون را مجدداً تبریک میگویم.
امام خمینی در کتاب کشف اسرار، بعثت رسول اکرم(ص) را اینگونه توصیف می کند:« خداى جهان در آن زمان که بشر در هر جا زندگى مىکرد، بزرگى و سرافرازى خود را به آن مىدانست که یا آتشکدهاش از همه آتشکدهها بزرگتر و افروختهتر باشد و یا بتخانهاش سرافرازتر و بتهایش بزرگتر و از فلزّات پرقیمتتر باشد ـ آنهایى که خدایشان طلا بود و عرض و طولش بیشتر بود، البته اهمیت و سربلندیشان بیشتر بود، حتى خدایان را در جنگها با ارابههاى بزرگ حمل مىکردند؛ چنانچه اهل مکه «هُبَل» را، که بت بزرگ بود، براى جنگ با مسلمین آوردند ـ در چنین روزى، پیمبر اسلام را از جانب خود به رسالت مبعوث کرد.
اول پیشنهادى که به بشر آن روز کرد، این بود که این خدایان را که ساختید، باید درهم شکنید و با توحید خداى جهان به رستگارى رسید: «قولوا لا إله إلاَّ اللّهُ تُفلحوا.»
پس از آن کمکم قانونهاى آسمانى که همه پایهاش بر اساس عقل استوار بود، براى بشر آورد و آراء و پندارهاى جاهلانه و سرخودىهاى آنها را برانداخت و تشکیل یک حکومت عادلانه، که پایهاش بر قوانین آسمانى استوار بود، داد و پس از بیست و چند سال کوششهاى طاقتفرسا، با گفتارهاى منطقى الهى و سیره و کردار عادلانه و اخلاق بزرگ، جالب قلوب و نیروهاى شگرف آسمانى و زمینى و جانبازى فداکاران در راه آیین مقدّس خدایى، موفق به یک تشکیلات با اساسى شد که پایهاش با عدالت و توحید برقرار بود.»
اگر اینگونه به سیره سیاسی پیامبر نگاه کنیم، می بینیم که هیچ وقت سیاست به خودی خود در نظر پیامبر اصالت نداشته بلکه همیشه سیاست تابع اخلاق و معنویت بوده است. لذا اگر اسلام موفق شد که در چنان جامعه جاهل و فاسد و بدوی حجاز به آن سرعت اصلاحاتی وسیع و عمیق و بادوام انجام دهد و ملتی منحط و از هر حیث فقیر را در مدت کوتاه به آن درجه از ترقی و تعالی برساند و تمدنی عظیم را پی ریزی نماید، مهمترین سبب و علتش همان اخلاقیات و معنویات بود. در جوامعی که به سیاست اصالت داده شود و اقتصاد، فرهنگ، اجتماع و اخلاق و معنویات مؤثر از آن باشند، قطعآ هر نوع بداخلاقی در جامعه رواج پیدا کرده و رو به فساد و تباهی خواهد رفت.
برترین و مهمترین هدف برنامه های رسول گرامی اسلام، همانطور که در نخستین اعلان عمومی و شعار رسمی اش بیان شد، همانا «قولوا لا إله إلاَّ اللّهُ تُفلحوا.» یعنی فلاح و رستگاری انسانها و در نتیجه رسیدن به تقوای الهی است و این وقتی است که سیاست تابع اخلاق و معنویت شود. در این صورت سیاست عین دیانت و دیانت عین سیاست خواهد شد.
بسمه تعالی
به مناسبت میلاد حیدر کرّار
علی(ع) در سال 30 عام الفیل در داخل کعبه به دنیا آمد. اتفاق نادری که از امتیازات و افتخارات ایشان محسوب شد. بدین مناسبت بی مناسبت ندیدم که در معرفی مقام شامخ آن حضرت مطالبی را از زبان کسانی که از نظر عقیدتی یا سیاسی هم جهت با آن حضرت نبودند ، قلمی کنم. باشد که به مثابه پرِ کاهی به آستان رفیع علی(ع) باشد.
ابن صبّاغ مالکی در باره شرافت مکان ولادت علی(ع) میگوید: فرزند پاک از نسل پاک در جایی پاک. شریفترین مکانِ مسجد ، کعبه است. هیچ کس جز علی(ع) در کعبه دیده به جهان نگشود. مولودی که در بهترین روزها(جمعه) ، در ماه صلح و صفا(رجب) و در خانه خدا(کعبه) متولد شد.(فصول المهمه ، ص43 – 45)
مالک بن انس(رئیس یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت): دشمن علی(ع) زنا زاده است.(فرائد السمطین ، ج1 ، ص365)
ابن حجر عسقلانی: دشمن علی(ع) منافق است.(الصواعق المحرقه ، ص357)
احمد بن حنبل(رئیس یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت): پیامبر(ص) خطاب به علی(ع) فرمود: یا علی! لایُحبُّک إلّا مؤمن و لا یُبغِضُک إلّا منافق = یا علی! تو را فقط مؤمنان دوست دارند و تو را فقط منافقان دشمن میدارند. و سپس ابن حنبل اشاره به حدیث علیّ قسیم بهشت و جهنم است ، میکند و میگوید: مؤمن جایگاهش بهشت و منافق جایگاهش دوزخ است.(طبقات الحنابله ، ج1 ، ص320)
ابن جوزی از فقها و ادیبان برجسته اهل سنت: اگر حروف مقطعه قرآن را با هم تلفیق کنیم این عبارت رسا از آن در می آید: صراطُ علیٍّ حقٌّ نُمسِکُهُ = راه علی(ع) حق است ، آن را طریقت خویش میسازیم.(علی از زبان دیگران ، ص 85)
شافعی(رئیس یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت) در قالب شعری بسیار زیبا علی(ع) را چنین توصیف میکند:
علیٌّ حُبُّه جُنَّه إمام الناس و الجِنّه
وصیُّ المصطفی حقاً قسیم النار و الجَنَّه
دوستی علی سپر آتش دوزخ است. او امام انس و جن است.
او وصی بر حق پیامبر است. و تقسیم کننده بهشت و جهنم میباشد. (امام علی(ع) خورشید بی غروب ، ص287)
وی همچنین در شعر دیگری چنین میگوید:
لو أنّ المرتضی أبدی محلّه لَصار الناسُ طُرّاً سُجَّداً له
و مات الشافعی و لیس یدری علیٌّ ربُّه أم ربُّه الله!
اگر مقام علی(ع) کشف میگردید همه مردم در مقابلش به سجده می افتادند.
و شافعی در حالی به استقبال مرگ میرود که نمیداند علی(ع) پروردگار اوست یا الله خدای او میباشد. (همان)
گنجی شافعی: پیامبر(ص) فرمود: یا علی(ع) اگر درختان قلم شوند و دریاها مرکّب گردند و جن محاسبه کنندگان باشند و انسانها نویسندگان باشند ، نمیتوانند فضایل تو را إحصا کرده و برشمارند.(کفایه الطالب ، باب62 ، ص251) ابن ابی الحدید معتزلی نیز این حدیث را در شرح نهج البلاغه خود آورده است.(امام علی(ع) خورشید بی فروغ ، ص293- 294)
إبن أبی الحدید معتزلی قصیده بلند بالایی دارد تحت عنوان عینیه که فقط به چند بیت آن تبرک میجوئیم:
والله لو لا حیدرَ ما کانتِ الدنیا و لا جمع البریه مَجمعُ = به خدا سوگند! اگر علی(ع) نبود ، نه دنیایی وجود داشت و نه مردم نیک مرام جمع میشدند.
مِن أجلِه خُلِق الزمانُ و ضُوِّئت شُهُبٌ کَنَسنَ و جَنَّ لیلُ أدرَع = به خاطر او زمان خلق شده است و ستارگان غروب میکنند و تاریکی شب پایان میپذیرد.
عِلم الغیوب إلیه غیر مدافع و الصبح أبیض مُسفرٍ لا یُدفَع = کلید علم غیب در دستان اوست و کسی(غیر از او) مدعی آن نیست!(اشاره به سَلونی قبل أن تفقدونی در یکی از خطبه های نهج البلاغه) مانند طلوع صبح که شب نمیتواند آن را دفع کند.
و إلیه فی یوم المعاد حسابنا و هو المَلاذُ لنا غداً و المفزعُ = حساب همه ما در روز قیامت با او است. او پناه و تکیه گاه ما در روز بازپسین است.
أهواک حتی فی حُشاشه مُهجَتی نارٌ تشُبُّ علی هواک و تلذَعُ = تو را چنان دوست دارم که در ذره ذره قلبم ، آتشی است که بر محبت و شوق تو شعله میکشد.
و رأیتُ دین الإعتزال و إننی أهوی لأجلک کلَّ مَن یتشیَّعُ = من سنی معتزلی هستم ولی ، به خاطر تو هر مدعی تشیع را دوست دارم.
مولوی در دیوان شمس در شأن علی(ع) سروده ای دارد که از جهاتی بسیار جالب توجه است:
تا صورت پیوند جهان بود ، علی بود. تا نقش زمین بود و زمان بود ، علی بود.
شاهی که ولی بود و وصی بود ، علی بود. سلطان سخا و کرم و جود ، علی بود.
مسجود ملائک که شد آدم ، ز علی بود. آدم چو یکی قبله و مقصود ، علی بود.
هم آدم و هم شیث و هم ایوب ، علی بود. هم یوسف و هم یونس و هم هود ، علی بود.
هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هم الیاس هم صالح پیغمبر و داوود ، علی بود.
آن شیر دلاور که ز بهر طمع نفس در خوان جهان پنجه نیالود ، علی بود.
آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن کردش صفتِ عصمت و بستود ، علی بود.
چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم از روی یقین در همه موجود ، علی بود.
این کفر نباشد ، سخن کفر نه این است. تا هست علی باشد و تا بود ، علی بود.
بی جهت نیست که کسانی همچون جرجی زیدان مسیحی این گونه شیفته علی(ع) باشند و بگویند: اگر بگویم مسیح از علی(ع) بالاتر است ، عقلم اجازه نمیدهد و اگر بگویم علی(ع) از مسیح بالاتر است ، دینم اجازه نمیدهد.(علی(ع) فراسوی ادیان ، ص16)
حسن ختام نوشته را شعر زیبا و مؤیَّد شهریار در حق علی(ع) قرار میدهم:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را؟ که به ماسوا فکندی همه سایه هما را؟
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون ، به اسیر کن مدارا
به جز از علی که آرد پسری ابو العجائب که عَلَم کند به عالَم شهدای کربلا را؟
نه خدا توانمش خواند ، نه بشر توانمش گفت متحیِّرم چه نامم شه مُلک لافَتی را؟
عبارتی نیز از دکتر شریعتی در توصیف شیعه حقیقی علی(ع): کافر کیست؟ مسلمان کیست؟ شیعه کیست؟ سنی کیست؟ خدایا به من بگو تو خود چگونه میبینی؟ آیا عشق ورزیدن به اسمها ، تشیُّع است؟ یا شناختن مسمّاها؟ و بالاتر از این ، یا پیروی از رسمها؟(نیایش ، ص103)
راستی ما به عنوان شیعیان علی(ع) در شناختن و شناساندن مقام شامخ علی(ع) و فرزندانش کوتاهی نکرده ایم؟ البته اگر نگوئیم برخی از ما با لجاجت عجیبی سعی در انکار فضایلی داریم که مخالفان مشی سیاسی آن حضرت هم بر آن مهر تأیید میزنند. چرا چنین است؟ دلجوئی از مخالفان؟ پیراستن خرافه ها؟ اصلاح در دین و آئین نبوی و علوی؟!!!
.: Weblog Themes By Pichak :.