نخستین نوشته خویش، در یکی از نمادهای مدرنیته را با نام یزدان پاک و با مناجاتی از امام خمینی(ره) و زنده یاد دکتر علی شریعتی آغاز میکنم، که هر دو از منادیان پیوند سنت و تجدد بودند.
ـ بار خدایا! دیوسیرتی و زشتخویی و درشتگویی و خودآرایی و کج نمایی را از ما برکنار فرما، و حرکات و سَکَنات و اَفعال و اَعمال و اوّل و آخر و ظاهر و باطن ما را به اخلاص و ارادت مقرون نما.
ـ خداوندا! زبان ما را از بیهوده گفتن و گزاف و لغو و دروغ حفظ فرما.
ـ خدایا! عقیده مرا از دست عقدهام مصون بدار.
ـ خدایا! به من قدرت تحمل عقیدة مخالف را ارزانی کن.
ـ خدایا! مرا همواره آگاه و هوشیار دار، تا پیش از شناختن درست و کاملِ کسی یا فکری ـ مثبت یا منفی ـ قضاوت نکنم.
ـ خدایا! این کلام مقدس را که به روسو الهام کردهای، هرگز از یاد من مبر که؛ من دشمن تو و عقاید تو هستم، اما حاضرم جانم را برای آزادی تو و عقاید تو فدا کنم.
مدرنیته و خرافات
1) پیامک و خرافات
سالهای گذشته که توفیق یار بود و از مشکلات و گرفتاریها و خرج و مخارج روزمرّه زندگی کمتر خبری بود[1] و از عناصر و ابزار آلات جهان مدرن نیز اثری نبود، وقتی به اماکن متبرّکه و مقدّسه سری میزدیم و قرآن و مفاتیح یا کُتب ادعیهای باز میکردیم، به احتمال زیاد چشممان به نوشتههای پشت جلد یا صفحات اول میافتاد با ادبیات ضعیف و خطهای ... که میخواستند، وظیفهای انجام دهیم و مسئولیتی را به عهده بگیریم و الا به عقوبت الهی دچار خواهیم شد؛ درخواستهایی از قبیل؛ فلان امام معصوم را در رؤیا دیدم که به ... مؤمنین بگویید ... این مطلب را در جلد چند کتاب بنویس و الا ...، در خواب دیدم که ... زنان بد حجاب، ... روزانه ... صلوات بفرست تا ... این مطلب را به چندین نفر بگو یا بنویس و الا ... اما امروزه که به لطف الهی و با زحمات جهان غرب تکنولوژی پیشرفت کرده و فناوری به وفور در اختیار همه قرار دارد و ما نیز خوشحال از اینکه سر جهان متجدد کلاه گذاشته و بدون زحمت از دست رنج آنها استفاده میکنیم، این قبیل کارهای خرافی و زشت را به بستر مدرنیته برده و از طریق ابزار آلات مدرن، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه خرافه و خرافه گرایی را شکل و شمایل نو داده و به دیگران عرضه میکنیم. یکی از این بسترها، پیامک (SMS) است. زنگ پیامک تلفن همراه به صدا در میآید: ... این حدیثی از ... آن را به پنج نفر ارسال کن تا ...، جهت .... صلوات .... این درخواست را به چند نفر پیامک کن، فلان عالم و آقا فرمودند: اگر ... این را به دوستان دیگر پیامک کن...
خداوندا پیش از داشتن و دانستن چیزی، فرهنگ و آگاهی نسبت به آن را به ما عطا فرما.
[1] . اعتقادم بر این است که مدیریت و عملکرد یک دولت اسلامی باید به گونه ای باشد که مسلمین و مؤمنین بتوانند، به دور از هرگونه دغدغه های فکری و معیشتی، روزانه به اَعمال معنوی و عبادی خود و تفریحات سالم به پردازند، واِلاّ در اسلامی بودن آن باید شک کرد.
در محفل انس آخرین شب جمعه ماه مبارک رمضان، چشممان به جمال یار دیرینهای روشن شد که معمولا هر دو سال یکبار طلوع میکند؛ جای بسی شعف و شادی بود که در جدیدترین طلوعش، توفیق دیدار نصیبم شد. و زمانی این شادمانی افزون گردید که دانستم این یار صاحبقلم، با جامعه شبکهای و عصر ارتباطات نیز رابطه خوبی دارد. وقتی به خانه آمدم در اولین فرصت به وبلاگش سری زدم و دیدم که بعله ...، وبلاگ رفیقمون مثل سرکه و ... چندساله، از قدمت و وزانت شایستهای برخوردار است و حسابی دم کشیده... دوستان برای سر زدن به این وبلاگ (دست نوشته ها) میتوانند از قسمت لینکها وارد شوند.
پسرک از پدر بزرگش پرسید: پدر بزرگ درباره چه می نویسی؟
پدربزرگ پاسخ داد: درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه می نویسم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی، تو هم مثل این مداد بشوی !
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید: اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام!
پدر بزرگ گفت: بستگی داره چطور به آن نگاه کنی، در این مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بیاوری، برای تمام عمرت با دنیا به آرامش می رسی:
صفت اول: می توانی کارهای بزرگ کنی، اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند. اسم این دست خداست، او همیشه باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد.
صفت دوم: باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی. این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار، نوکش تیزتر می شود ( و اثری که از خود به جا می گذارد ظریف تر و باریک تر) پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی، چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی.
صفت سوم: مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه، از پاک کن استفاده کنیم. بدان که تصحیح یک کار خطا، کار بدی نیست، در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری، مهم است.
صفت چهارم: چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است. پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است.
و سر انجام پنجمین صفت مداد: همیشه اثری از خود به جا می گذارد. پس بدان هر کار در زندگی ات می کنی، ردی از تو به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کار می کنی، هشیار باشی و بدانی چه می کنی.قانون فعالیت ذهن ناخودآگاه
ذهن ناخودآگاه شما موجب می شود همه گفته ها و اعمالتان مطابق با الگویی انجام پذیرد که با تصویر ذهنی و باورهای زیر بنایی شما هماهنگ است.
ذهن ناخودآگاه شما بسته به اینکه چگونه آن را برنامه ریزی کنید می تواند شما را به پیش ببرد و یا از پیشرفت باز دارد.
قانون انتظارات
اگر با اعتماد به نفس انتظار وقوع چیزی را داشته باشید در جهان پیرامونتان
امکان وقوع پیدا می کند.
شما همیشه هماهنگ با انتظارات تان عمل می کنید و انتظارات شما بر رفتار و طرز
برخورد اطرافیانتان تاثیر می گذرد.
قانون تمرکز
هر چیزی که ذهن خود را به آن مشغول سازید در زندگی واقعیت پیدا می کند .
هرچیزی که روی آن تمرکزکنید و مرتباًبه آن فکر کنیددرزندگی واقعی شکل می گیرد و گسترش پیدا می کند . بنا براین باید فکر خود را بر چیزهایی متمرکز کنید که در زندگی واقعاً طالب آن هستید.
اگر فرصتی دوباره برای بزرگ کردن فرزندم داشتم:
کمتر با انگشت او را تهدید می کردم و بیشتر نقاشی می کشیدم.
کمتر در صدد اصلاح او بر می آمدم و بیشتر به او نزدیک می شدم.
چشمانم را از روی عقربه های ساعت بر می گرفتم و به چشمان او نگاه می کردم.
سعی می کردم کمتر بدانم و بیشتر اهمیت بدهم.
با او بیشتر به پیاده روی می رفتم و بادبادک هوا می کردم.
به جای جدی رفتار کردن با او ، با جد یت با او بازی می کردم.
با او بیشتر به دشت و صحرا می رفتم تا به ستارگان خیره شویم.
بیشتر او را در آغوش می گرفتم و کمتر با او کشمکش می کردم.
کمتربه او سخت می گرفتم و بیشتر تأییدش می کردم ، اول به او عزت نفس می دادم ، بعد سر پناه .
کمتر به او عشق به قدرت را یاد می دادم و بیشتر قدرت عشق را به او می آموختم.
دیان لومنز
در آستانه مجلس رأی اعتماد نمایندگان به وزرای پیشنهادی، کثرت افطاریهای شاهانه و مشکوک در گرانترین هتلهای تهران، با دعوت از نمایندگان مجلس و به منظور جلب نظر آنان، به حدی رسیده است که هیات رییسه مجلس با ارسال بیامک به نمایندگان هشدار داده است: (به دلیل بازتابهای منفی رسانهای به نمایندگان عزیز توصیه میشود از شرکت در مراسم و ضیافتهای افطاری مشترک با وزیران محترم پیشنهادی در محیطهایی بیرون از مجلس و ریاست جمهوری خودداری فرمایند. هیأت رئیسه مجلس).
اما ...
آیا انقلاب جدیدی در راه است؟
رسول جعفریان
حرف زدن درباره یک انقلاب جدید در یک کشور انقلابی دشوار است، نه فقط از این باب که نیازی به انقلاب هست یا نیست، بلکه از این زاویه نیز که مردم خستهاند و به این راحتی تن به تحول بنیادین نمیدهند. مسأله دیگری که گاه طرح میشود آن است که به صورت تجربی، در ایران، هر پانزده سال تا بیست سال یک تحرک انقلابی وجود دارد. مرور بر تغییراتی که از مشروطه تا روی کار آمدن رضاخان با کمک نسلی خاص از انقلابیهای عصر مشروطه رخ داد، تا شهریور بیست که ایران وارد عرصه جدیدی شد و سپس نهضت ملی و بعد از آن پانزده خرداد تا انقلاب 57 نمونه هایی از این دست تحولات هستند.
طی سی سال بعد از انقلاب نسل جوان رو به گسترش بوده و با فروکش کردن جنگ تحمیلی عرصه برای یک تحول با آغاز حرکت سازندگی فراهم شد. بدین ترتیب در دو دوره، نسل جدید در جنگ و سازندگی تا حدی خود را نشان دادند. اما بروز اندیشههای متفاوت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شرایطی را ایجاد کرد که منجر به جریان اصلاحات شد که در نوع خود یک تحول یا انقلاب آرام به حساب میآمد. ایران انقلابی که اکنون با مدلهای مختلف اندیشه دست و پنجه نرم میکرد و از یک صد و پنجاه سال قبل چندین گونه فکر را تجربه کرده بود، اصلاحات را برانداخت و راه جدیدی را که مدلی شبیه به سالهای نخست انقلاب در شعارهای عدالت خواهی و فقر زدایی بود مطرح کرد. (کاری به این نداریم که چه اندازه عملی شد، چنان که سازندگی و اصلاحات هم).
یک دوره چهار ساله طرح شعارهای عدالتگرایانه با مدل خاصی بود که رئیس جمهور و مشاورانش طراحی کرده بودند. رفتن سراغ رجایی همان بازگشت را نوید میداد. حذف نخبگان از صحنه که محصول دورههای بعدی بودند، زاویه دید این جریان را نشان میداد و کار کردن با تودههای مردم (با روشهای مختلف درست یا نادرست) مدلی از رهبری از نوع اول انقلاب بود. این در حالی بود که رهبری روی نخبگان تکیه داشت اما رئیس جمهور اساساً به آنان باور نداشت. اما یک پدیده شگفت در آغاز تبلیغات دوره دوم ریاست جمهوری آقای احمدینژاد مطرح شد و آن انتقاد از سه دهه بعد از انقلاب بود. ایشان به طور مرتب از آن دوره انتقاد کرده و آن را اشتباه میخواند در حالی که رهبری در نماز جمعه، ضمن انتقادهایی که از مناظرات تلویزیونی کردند روی این مطلب انگشت نهاده، آن را نادرست خواندند. آیا این اختلاف نظر ساده بود؟ادامه مطلب...
استادی درشروع کلاس درس، لیوانی پر از آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟
شاگردان جواب دادند: 50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم
استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا“ وزنش چقدراست. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی افتد.
استاد پرسید: خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟
یکی از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد میگیرد.
حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگری گفت: دست تان بی حس می شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند. و مطمئنا“ کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند.
استاد گفت: خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است؟
شاگردان جواب دادند: نه
پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟ درعوض من چه باید بکنم؟
شاگردان گیج شدند. یکی از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت: دقیقا“ مشکلات زندگی هم مثل همین است. اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید. اشکالی ندارد. اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد. اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود. فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است. اما مهم تر آن است که درپایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید. به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند، هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هرمسئله و چالشی که برایتان پیش می آید، برآیید!
دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری.
زندگی همین است!
در نیمه دوم مرداد 1388 باز هم فرصتی به دست آمد تا جمعی از اعضای گروه، سفری سیاحتی و زیارتی را به کشورهای ترکیه، سوریه و لبنان داشته باشند. این گروه سفر زمینی را برگزیدند تا آشنایی بیشتری با فرهنگ و تمدن این مجموعه از کشورها به دست آورند . . . برای دیدن عکسها بر روی ادامه مطلب کلیک نمایید.
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم.
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟ آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلبهاشان بسیار کم است.
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد..: Weblog Themes By Pichak :.