روزی یک بازرگان ثروتمند، از یک ماهیگیر روستایی که در مکزیک زندگی میکرد و هر روز تعداد کمی ماهی صید میکرد و میفروخت پرسید: چقدر طول میکشد تا این چند تا ماهی را بگیری؟ ماهیگیر پاسخ داد: مدت خیلی کمی؛ بازرگان گفت: چرا وقت بیشتری نمیگذاری تا تعداد بیشتری ماهی صید کنی؟ پاسخ شنید: چون همین تعداد برای سیر کردن خانوادهام کافی است. بازرگان متعجب پرسید: پس بقیهی وقتت را چه کار میکنی؟ ماهیگیر جواب داد: با بچههایم گپ میزنم. با آنها بازی میکنم. با دوستانم گیتار میزنم .
بازرگان به او گفت: اگر تعداد بیشتری ماهی بگیری میتوانی با پولش قایق بزرگتری بخری و با درآمد آن قایقهای دیگری خریداری کنی آن وقت تعداد زیادی قایق برای ماهیگیری خواهی داشت. بعد شرکتی تاسیس میکنی و این دهکدهی کوچک را ترک میکنی و به مکزیکوسیتی میروی و بعدها به نیویورک؛ وبه مرور آدم مهمی میشوی. ماهیگیر پرسید: این کار چه مدتی طول می کشد و پاسخ شنید: حدودا بیست سال .و بازرگان ادامه داد: در یک موقعیت مناسب سهام شرکتت را به قیمت بالا میفروشی و این کار میلیونها دلار نصیبت میکند.
ماهیگیر پرسید: بعد چه اتفاقی میافتد؟ بازرگان حواب داد: بعد زمان باز نشستگیات فرا می رسد. به یک دهکدهی ساحلی میروی برای تفریح ماهیگیری میکنی. زمان بیشتری با همسر و خانوادهات میگذرانی و با دوستانت گیتار میزنی و خوش میگذرانی.
ماهیگیر با تعجب به بازرگان نگاه کرد؛ اما آیا بازرگان معنای نگاه ماهیگیر را فهمید؟
نوع خاصی از عید میمون در قاره آسیا رواج دارد. شکارچیان درون یک نارگیل را خالی کرده و آنرا با ریسمانی به درخت آویزان نموده و یا بوسیله چوب و میخ در زمین پنهان میکنند. در انتهای نارگیل شکافی کوچک ایجاد کرده و درون آنرا با مقداری میوه شیرین پر مینمایند. این سوراخ به اندازه کافی بزرگ است که میمون بتواند دست خود را داخل آن کرده و میوه را خارج کند. ولی یک مشت بسته نمیتواند از آن خارج شود. میمون بوی میوه را استشمام کرده، به سوی نارگیل آمده و دستش را داخل شکاف میکند تا میوه را به چنگ بیاورد. ولی دیگر قادر به بیرون آوردن دست خود نمیباشد. مشت گره کرده از میان دهانه سوراخ نمیگذرد.
هنگامی که شکارچیان سر میرسند میمون هراسان شده ولی نمیتواند فرار کند. کسی میمون را به دام نینداخته مگر نیروی وابستگی خود وی به نارگیل. تمام کاری که او باید انجام دهد اینست که دستش را بگشاید اما نیروی حرص و طمع در ذهن میمون آنقدر زیاد بوده که بندرت میمون میتواند خود را از آن برهاند.
خواستهها و وابستگیهای اذهان خود ماست که ما را به دام میاندازد. تمام آنچیزی که ما نیاز داریم گشودن دستانمان، رهاسازی نفس خود، تعلقات خود و بدینوسیله آزادسازی خود میباشد.
الف) تاثیر روابط اجتماعی شبیه به بازی «دومینو» است. کافی است یک مهره از جامعه از حال تعادل خارج شود این عدم تعادل سلسله وار به مهرههای دیگر منتقل میشود. کارمندی که با کاهلی، کار ارباب رجوع را به تأخیر میاندازد فکر میکند با کار کمتر همان حقوق را گرفته و در واقع برد کرده است. این ارباب رجوع کیستند؟ جز پرستار، معلم، مغازه دار، تعمیرکار، استاد، راننده، کارمند، کارگر، نانوا و امثال آن؟ این افراد که بیجهت علاف شدهاند ناخواسته عدم آرامش خود را در محل کار و غیر آن به دیگر افراد جامعه منتقل میکنند. با حال و هوای شاد و انبساط خاطر به منزل نمیروند و حتی این عصبیت و کم حوصلگی به فرزندان معصوم آنان نیز منتقل میشود. جالب این است که همین کارمندی که کار مردم را راه نمیاندازد یا رانندهای که بر سر پنجاه تومان کرایه بلوا راه میاندازد و حتی لایی کشی که اعصاب هزاران نفر را به هم میریزد، فردا که مثلا با بیمارستان سر و کار پیدا میکند انتظار مواجهه با یک پرستار بسیار خوش برخورد را دارد و بعد هم ناله میکند که در ژاپن رسیدگی به کار ارباب رجوع چنین است و در آلمان چنان. در یک شهر چند میلیون نفری فقط هزار حق خوری، بیتوجهی یا کشمکش در روز، چون به طور تصاعدی بر دیگران اثر میگذارد به راحتی چند صد هزار نفر را در همان روز تحت تأثیر قرار میدهد که صد البته این امر به چشم نمیآید.
ب) فرض کنید خودرو یک خانم در یک خیابان شلوغ خاموش میشود و چند صد خودرو از کنارش رد میشود. اگر این توقف که راننده در ایجاد آن بیتقصیر بوده به مدت نیم ساعت باعث کندی ترافیک شود، چند عکس العمل از قبیل متلک، در هم کشیدن چهره، نگاه غضبآلود و بوق از جانب ما و امثال ما او را مینوازد؟ تعارف نداریم، لا اقل دهها. این خانم کیست؟ مدیر، پزشک، معلم، کارمند، منشی، دانشجو، خانهدار، و مهمتر، مادری از همین جامعه است که به غیر از خانواده و فرزندان خود، روزانه با دهها، صدها و گاهی هزاران نفر سر و کار دارد. این فشار عصبی که بر او وارد شده در وجود او دفن نمیشود، بلکه به افراد دیگر منتقل میشود. از طرف دیگر، وقتی برخی افراد جامعه چنین بیصبرانه با بانوی رانندهای که اتومبیلش متوقف شده برخورد میکنند، اکثر بانوان با یک نوع فشار عصبی و نگرانی پشت فرمان مینشینند و در هنگام ترافیک آرامش لازم را نداشته، نگرانند که ماشینشان خاموش نشود. حال نسل بعدی را چه کسی به دنیا میآورد؟ جز همین بانوان؟ امروزه تأثیرات منفی عصبی شدن بانوان در دوران بارداری بر نوزادشان اثبات شده است.
ج) پس متلک پران یا انسان کمصبر امروز نه تنها فضای جامعه کنونی را ناآرام میکند بلکه به سلب آرامش روانی از جامعه آینده که فرزندان خودش هم در آن رشد خواهند کرد کمک میکند. بنابراین در اینجا نیز منافع آینده خود فرد در خطر قرار میگیرد اما چون واسطههای زیادی در میان است شخص فکر میکند که بانوی رانندهای را مسخره کرده و مطلب تمام شده است.
د) افرادی که در یک جامعه زندگی میکنند حکم ماهیان یک استخر را دارند. هر ماهی که آب این استخر را آلوده کند، در واقع این آب را برای همه، از جمله خودش، آلوده کرده است. کسی که با رشوه مشکلش را حل کرده و کار را به نفع خود تمام کرده است فکر میکند گلیم خود را از آب بیرون کشیده و پیروز میدان شده است، در حالی که اب زلالی را به حقهبازی و دغلبازی آلوده کرده که خودش و نسلش و دوستانش باید در آینده دور و نزدیک از همان آب استفاده کنند. به تعبیر دیگر، هر کس که با رفتار نادرست خود آب دهان در ظرف جامعه میریزد خود ناگزیر از آن آب خواهد خورد. امروز این جمله برای همه ما آشناست: «در فلان اداره آشنا سراغ نداری؟» گاهی برای انجام یک کار قانونی هم آشنا و پارتی لازم است! چرا؟ چون برخورد ما با رفیق و آشنا با برخورد ما با غریبه بسیار متفاوت است با این خیال خام که با غریبه بده و بستانی نداریم. بله، بده بستان مستقیم نداریم ولی غافلیم که بده بستانها و در واقع نده نستانهای غیر مستقیم دائما بر همه ما تأثیر میگذارد.
ه) کسی کهایمان واقعی به قرآن و سنت داشته باشد از چنین تحلیلی که بر پایه منفعت طلبی انسان است بینیاز است. فرد متدین میداند که عالم را مدبری است که بسیاری از اعمال را در همین دنیا پاسخ میدهد. پیامبر(ص) فرمود: کسی که به دیگران رحم نکند به او رحم نمیشود. آخرت هم که جای خود دارد.
برگرفته از سایت تابناک
6- نگاه خدامحورانه به انسان و جهان:معنای این سخن این است که:
الف)خدارا مبدأ همه ی موجودات بدانیم.
ب) او را ناظربر همه ی اعمال و رفتار انسان تصور کنیم.
پ)به خاطر داشته باشیم که او ارزیابی کننده وجزا دهنده ی همه ی رفتارها است.
ت) به خاطر موارد یاد شده و صدها مورد دیگر، انسان نباید در توجه و حتی عشق ورزیدن به خداوند، دیگران راشریک او قرار دهد.
این مفاهیم، لُبّ عرفان ناب است که در ادبیات جهان به ویژه در ادبیات ما ، موج می ز ند. البته کسانی هم بوده و هشتند که با تمسک به این مفاهیم ، راه افراط پیموده ، ارتباط خویش را از عالم و آدم بریده اند. ردپای این تفکر دراندیشه های بعضی از متصوفه و تفکرات افراطی عرفانی دیده می شود. آن ها به بهانه ی این که فقط می خواهند خدا رادر خانه ی دل خویش جای دهند، پرداختن به هر چه غیر خدا است را ترک نموده و سر در لاک اعتقادات خویش فروبرده اند.
دراندیشه های ناب عرفان اسلامی و الهی همانگونه که فراموش کردن خدا مذموم است, فراموش کردن مخلوق او هم پسندیده نیست. و به همان میزان که گرایش به آخرت سفارش شده ، طلب دنیا نیز مورد تأکید قرار گرفته است. چرا که انسان زندگی خویش را از دنیا آغاز می کند و باید علاوه بر این که ره توشه های زندگی آخرت رااز دنیا مهیا سازد,در آن به زندگی سالم بپردازد.و زندگی سالم هم بدون برخورداری از مواهب دنیوی امکان پذیر نیست.پس عشق به خدا مساوی با تنفر نسبت به دیگران نیست.و پرداختن به یاد و نام او نباید به فراموش کردن مخلو قات او منجر شود.و زندگی دنیا نباید به بهانه ی آخرت تعطیل گردد. البته متون دینی ما پر از دستور هایی در این خصوص است که به خاطر پر هیز از طولانی شدن سخن از آن ها ادامه مطلب...
ماهی کوچکی در اقیانوس به ماهی بزرگ دیگری گفت: ببخشید آقا، شما از من بزرگتر و با تجربهتر هستید و احتمالاً میتوانید به من کمک کنید تا چیزی را که مدتها و همهجا در جستوجوی آن بودهام پیدا کنم؛ ممکن است به من بگویید: اقیانوس کجاست؟!
ماهی بزرگتر پاسخ داد: اقیانوس همین جاست که شما هم اکنون در آن شنا میکنید. ماهی کوچک پاسخ داد: نه! این که من در آن شنا میکنم آب است نه اقیانوس. من به دنبال یافتن اقیانوس هستم نه آب؛ و با سرخوردگی دور شد.
همه ما هم مانند آن ماهی کوچولوی غافل، در نعمت و برکت نامتناهی غرق هستیم و مجبور نیستیم برای یافتن آن کوشش کنیم و به هر دری بزنیم؛ زیرا هر چقدر این ماهی کوچک شنا کند باز هم در اقیانوس خواهد بود و کم نخواهد آورد. خداوند نعمتهای زیادی را به همان اندازه که در اقیانوس برای ماهی فراهم کرده، در اختیار ما قرار داده است. اما باید تصمیم بگیرید که هر روز از زندگی خود را چگونه میخواهید بگذرانید. نعمت و برکت در همه جا و همه وقت در انتظار شما است. فقط کافی است آن را بخواهید و همین الان خود را به آن متصل کنید.
یکی از دوستان شیوانا، تاجر مشهوری بود که به طور تصادفی تمام اموال خود را از دست داد و ورشکسته شد و از شدت غصه بیمار گشت و در بستر افتاد. شیوانا به عیادتش رفت و بر بالینش نشست. اما مرد تاجر نمیتوانست آرام شود و هر لحظه مضطربتر و آشفتهتر میشد. شیوانا دستی روی شانه دوست بیمارش زد و خطاب به او گفت: دوست داری آرامترین انسان روی زمین را به تو نشان بدهم که وضعیتش به مراتب از تو بدتر است ولی با همه اینها آرام ترین و شادترین انسان روی زمین نیز هست!؟ دوست شیوانا تبسم تلخی کرد و گفت: مگر کسی میتواند مصیبتی بدتر از این را تجربه کند و باز هم آرام باشد؟ شیوانا سری تکان داد و گفت: آری برخیز تا به تو نشان بدهم.
مرد تاجر را سوار گاری کردند و شیوانا نیز در کنار گاری پای پیاده به حرکت افتاد. یک هفته راه سپردند تا به دهکده دوردستی رسیدند که زلزله یک سال پیش آن را ویران کرده بود. در دهکده زلزلهزده، شیوانا سراغ مرد جوانی را گرفت که لقبش آرامترین انسان روی زمین بود. وقتی به منزل آرامترین انسان رسیدند دوست بیمار شیوانا، جوانی را دید که درون کلبه ای چوبی ساکن شده است و مشغول نقاشی روی پارچه است. تاجر ورشکسته با تعجب به شیوانا نگریست و در مورد زندگی آرامترین انسان پرسید.
شیوانا او را دعوت به نشستن کرد و در حالی که آرامترین انسان برای آنها غذا تهیه میکرد برای تاجر گفت که این مرد جوان، ثروتمندترین مرد این دیار بوده است. اما در اثر زلزله نه تنها همه اموالش را از دست داد بلکه زن و کلیه فرزندان و فامیلهایش را هم از دست داده است. او آرامترین انسان روی زمین است چون هیچ چیزی برای از دست دادن ندارد و تمام این اتفاقات ناخوشایند را بخشی از بازی خالق هستی با خودش میداند. او راضی است به هر چه اتفاق افتاده است و ایام زندگی خود را به عالیترین شکل ممکن سپری میکند. او در حال بازسازی دهکده است و قصد دارد دوباره همه چیز را آباد کند و در تنهایی روی پارچه طرحهای آرامبخش را نقاشی میکند و به تمام سرزمینهای اطراف میفروشد.
مرد تاجر کمی در زندگی و احوال و کردار و رفتار آرامترین انسان روی زمین دقیق شد و سپس آهی عمیق از ته دل کشید و گفت: فقط کافی است راضی باشی! آرامش بلافاصله می آید! در این هنگام آرام ترین انسان روی زمین در آستانهی در کلبه ظاهر شد و در حالی که لبخند میزد گفت: فقط رضایت کافی نیست! باید در عین رضایت مدام و لحظه به لحظه ، آتش شوق و دوبارهسازی را هم دایم در وجودت شعلهور سازی باید در عین رضایت دائم، جرات داشتن آرزوهای بزرگ را هم در وجود خودت تقویت کنی. تنها در این صورت است که آرامش واقعی بر وجودت حاکم خواهد شد.
انسانی که با شناخت معیارها و اهداف مهدویت، در راستای عینیتسازی آن اهداف گام برمیدارد، هر زمان تجربهای از «ظهور» دارد و هر لحظه در پیوند با امام زمان(عج) به عنوان الگو و سمبل انسان کامل قرار دارد و به این ترتیب، دیگر «ظهور تقویمی» او را به خود مشغول نمیسازد.
حوالی سال 1360 زمانی موضوع مهدویت و انتظار ظهور حضرت حجت(عج) و گمانهزنی برای زمان ظهور، دستاویزی برای برخی ـ دکانداران ـ قرار گرفته بود و حتی بعضی علمای سادهدل نیز بر آن دامن میزدند و تحرکاتی را ایجاد کرده بودند. حضرت آیتالله حق شناس پس از چندین بار تذکر و هشدار، سرانجام روزی در جلسه عمومی، آشکارا و با شدت تمام این جریان را مورد انتقاد قرار داد و در برابر شگفتی برخی که انتظار چنین سخنی را از ایشان نداشتند، به این مضمون فرمود: «دست از این حرفها بردارید، انتظار یعنی چه؟ انتظار یعنی معصیت نکردن، یعنی خدمت مردم کردن، یعنی آنچه امام زمان(عج) را خشنود میکند انجام دادن و از آنچه آن حضرت را ناخشنود میکند، پرهیز کردن، حالا اینکه آقا چه وقت خواهد آمد، چه اهمیتی دارد؟ ایشان هر زمان که صلاح باشد خواهند آمد، شما به وظیفهتان عمل کنید. مثلا شما وقتی آقا تشریف بیاورند چهکار میخواهید بکنید که الان نمیتوانید؟ ایشان هم که تشریف بیاورند، مگر چه اتفاقی خواهد افتاد، جز اینکه به همان چیزهایی توصیه خواهند کرد که اجداد بزرگوارشان توصیه کردهاند. مگر ما آنچه حضرات معصومین ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ از ما انتظار داشتهاند، برآورده و به وظایف خود عمل کردهایم که جستجو از وقت ظهور میکنیم؟ کسی که به وظیفه خود عمل میکند، اینکه آقا چه هنگام تشریف آورند، برای او هیچ تأثیری ندارد، پس با این حرفها مردم را سرگردان و مشغول نکنید.»
در کتاب غیبت نعمانی هم از امام صادق (علیه السلام) حدیثی نقل شده است که خطاب به زراره فرمودهاند: «اعرف امامک فانک اذا عرفته لم یضرک تقدم هذا الامر أو تأخره» ؛ یعنی تو به امامت معرفت پیدا کن (و مسئولیتهای ناشی از این معرفت را بشناس و به آن عمل کن)، آنگاه که او را شناختی، دیگر اینکه ظهور، دیر شود یا زود، موضوعیتی ندارد و تأثیری در کمال تو نخواهد داشت
حالا چقدر اشتباه است که به جای عمل به مسئولیتهای انسانی، در جستجوی زمان ظهور باشیم!
پسرک موظف بود هر روز زودتر از همه به مدرسه بیاید و بخاری را روشن کند تا قبل از ورود معلم و همکلاسیهایش، کلاس گرم شود. یک روز، وقتی شاگردان وارد محوطهی مدرسه شدند، دیدند مدرسه در میان شعلههای آتش میسوزد. آنان بدن نیمه بیهوش همکلاسی خود را که دیگر رمقی در او باقی نمانده بود، پیدا کردند و بیدرنگ به بیمارستان رساندند.
پسرک با بدنی سوخته و نیمه جان روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود ، که ناگهان شنید دکتر به مادرش میگفت: «هیچ امیدی به زنده ماندن پسرتان نیست، چون شعلههای آتش بهطور عمیق، بدنش را سوزانده و از بین برده است». اما پسرک به هیچوجه نمیخواست بمیرد. او با توکل به خدا و طلب یاری از او تصمیم گرفت تا تمام تلاش خود را برای زنده ماندن به کار بندد و زنده بماند و ... چنین هم شد.
او در مقابل چشمان حیرت زدهی دکتر به راستی زنده ماند و نمرد. هنگامی که خطر مرگ از بالای سر او رد شد، پسرک دوباره شنید که دکتر به مادرش میگفت: «طفلکی به خاطر قابل استفاده نبودن پاهایش، مجبور است تا آخر عمر لنگلنگان راه برود».
پسرک بار دیگر تصمیم خود را گرفت. او به هیچوجه نخواهد لنگید. او راه خواهد رفت، اما متاسفانه هیچ تحرکی در پاهای او دیده نمیشد. بالاخره روزی فرا رسید که پسرک از بیمارستان مرخص شد. مادرش هر روز پاهای کوچک او را میمالید، اما هیچ احساس و حرکتی در آنها به چشم نمیخورد. با این حال، هیچ خللی در عزم و ارادهی پسرک وارد نشده بود و همچنان قاطعانه عقیده داشت که روزی قادر به راه رفتن خواهد بود
یک روز آفتابی، مادرش او را در صندلی چرخدار قرارداد و برای هواخوری به حیاط برد. آن روز، پسرک بر خلاف دفعههای قبل، در صندلی چرخدار نماند. او خود را از آن بیرون کشید و در حالی که پاهایش را میکشید، روی چمن شروع به خزیدن کرد. او خزید و خزید تا به نردههای چوبی سفیدی که دور تا دور حیاطشان کشیده شده بود، رسید.
با هر زحمتی که بود، خود را بالا کشید و از نردهها گرفت و در امتداد نردهها جلو رفت و در نهایت، راه افتاد. او این کار را هر روز انجام میداد، بهطوری که جای پای او در امتداد نردههای اطراف خانه دیده میشد. او چیزی جز بازگرداندن حیات به پاهای کوچکش نمیخواست.
سرانجام، با خواست خدا و عزم و ارادهی پولادینش، توانست روی پاهای خود بایستد و با کمی صبر و تحمل توانست گام بردارد و سپس راه برود و در نهایت، بدود. او دوباره به مدرسه رفت و فاصلهی بین خانه و مدرسه را به خاطر لذت، میدوید. او حتی در مدرسه یک تیم دو تشکیل داد.
سالها بعد، این پسرکی که هیچ امیدی به زنده ماندن و راه رفتنش نبود، یعنی دکتر «گلن گانینگهام» در باغ چهارگوش «مادیسون» موفق به شکستن رکورد دوی سرعت در مسافت یک مایلی شد.
2- تدیّن پویا و متعقّلانه: با توجه به این که:
الف) عقل وشرع ملازم یکدیگرند.
ب) دین برای ساختن زندگی بشر است و زندگی انسان هم همیشه دستخوش تغییر بوده است؛می توان نتیجه گرفت که بنیادهای یک تدین متعقّلانه و پویا بر توجه به عقل تکامل یافته ی بشری و هماهنگی با دستاورد های علمی و صنعتی استوار است که اگر غیر از این باشد, بوی کهنگی و تحجر مشام طالبان حقیقت را می آزارد و آن ها را از پیرامون دین دور می کند. همچنان که تا امروز تمسک به مقوله هایی چون واپس گرایی تحجر و تقلید کور کورانه از حربه های کار آمد دشمنان دین در عرصه ی پیکار با دین و دین داری بوده است.
درمیدان نقادی زمانی نتیجه ی مطلوب حاصل می شود که نقد کننده آگاه, بی غرض وحق جو ونقد شونده, انعطاف پذیر, حق گرا و اصلاح طلب باشد. این مطلب در مقوله ی دین و دین داری،هم صادق و هم لازم است. زیرا انحراف ناپذیر بودن اصل و حقیقت دین یک چیز است و برداشت ها, تأویلات و تفسیر های متعدد از آموزه های دینی چیز دیگری است که اگر چنین نبود، فرقه های متعدد و عقاید گوناگون دینی در گوشه و کنار جوامع بشری پیدا نمی شد. لذا هیچ دین داری نباید تدیّن خود را کاملاً عاری از خرافه, شائبه وانحراف بپندارد. چون دین آبشخور فرهنگ ها، حرکت ها، بهرمندی هاو... است؛ طبیعتاً مطمع بسیاری از فرصت طلبی ها و آوردگاه بسیاری از برخورد ها بوده و خواهد بود.وبه همین علت است که بسیاری ازخرافه پرستی ها,اعوجاجات فکری وبدعت های ناصواب از بطن جوامع دینی سر چشمه می گیردو لذا لازم است که به طور مستمر توسط آگاهان و اندیشمندان دینی خانه تکانی شود. و این امر بدون حساسیت متدیّنان جامعه امکان ندارد.هردینداری بایدهمواره آگاهی دینی خود را افزایش و عقاید و رفتار های دینی اش را دربوته ی نقد قرار دهد و در پذیرش اندیشه های جدید- اما صحیح- تعصب کورکورانه نداشته باشد تا از این راه بتواند حریم تدین خود را از انحراف ها پالایش نموده و از زلال آموزه های دینی به شایستگی و آسودگی خاطر بهره مند گردد.
3- حفظ ظاهر و باطن دین:دین برای مؤمنانش آموزه هایی داردکه قسمتی از آن ها در عقاید و اخلاق و قسمتی دیگر در احکام خلاصه می شود. یعنی دین, هم به ظاهر توجه دارد و هم به باطن. هم به انجام مناسک ظاهری سفارش می کند و هم به پالایش قلب و باطن. درست است که به قول عده ای,انسان بلید دلش پاک باشد.واین که دل- چون حریم خداست- پالودنش از آلودگی ها مهم تر از هر چیز دیگری است اما نباید فراموش کنیم که یکی از راه های پاک کردن آن و خود سازی معنوی, عمل به مناسک دینی است.
پرداختن به جایگاه و فلسفه مناسک و فروعات دین - هر چند بحث بسیار لازم و اساسی است اما چون کتاب های فراوانی در این زمینه نوشته شده است - سخن را به درازا خواهد کشید و آن را از موضوع اصلی خارج خواهد نمود. فقط بیان همین نکته بس که:« انجام مناسک ظاهری جاده ی سلوک باطنی است» .
کدام دین را میتوان یافت که در آن به انجام مناسک سفارش نشده باشد و کدام متدین واقعی است که خود را از پایبندی به مناسک و اعمال ظاهری دینی فارغ و آزاد بپندارد؟
4- حرکت ازقشربه لُبّ: همان طور که در بند3 این مقال گذشت, اعمال و مناسک دینی که قشر وظاهردین راتشکیل میدهد بسیار مهم و اساسی است. اما چنان که گفته شد, مناسک, جاده ی سلوک اند. سلوک ازظاهربه باطن وحرکت از قشر به لُب و سفر از سطح به عمق. و اگر تربیت دینی به این سفرمنجرنشود,درحقیقت ناتمام و ناکافی است. زیرا هدف از پرداختن سالک به سطح, ورود به عمق آموزه های دینی است. و در صورت فراهم شدن آمادگی های روحی, باید سفر خویش را به اعماق دریای معارف دینی آغازنماید و به مروارید های معرفت و حکمت دست یابد. لذا مربیان فرهیخته, در ضمن این که متربیان خود را با آداب, عادات و مناسک دینی ازجمله چگونگی خواندن نماز, گرفتن روزه, تلاوت قرآن , آداب نگاه کردن, آداب سخن گفتن و دیگر فروعات دینی آشنا می کنند, باید آن ها را نسبت به فلسفه و هدف این اعمال متوجه نمایند تا به جای افرادی متحجّر, قشری گرا, ظاهر بین, افراطی, متعصب, بد اخلاق و غیر قابل انعطاف, نسلی پویا, عمیق, متفکر, متعقل, نرم خو, خوش اخلاق و... تربیت شود که هدف از تربیت دینی, جز این ها چیز دیگری نیست.
5- سیر و سلوک و طلب کردن حقیقت: بسیاری از ما, چون دین را در ظواهر و مناسک خلاصه کرده ایم می پنداریم کسی که اطلاعات کافی از واجبات و مستحبات داشته و به انجام آن ها پایبند باشد متدین کامل است. وفراوان دیده شده است که میزان تدین افراد را با همین ملاک ارزیابی می کنیم. اگر چنین است, پس رسالت تربیت دینی در همین جا تمام می شود در حالی که این تازه اول راه است. درست است که ابتدای فرآیند تربیت رسمی دینی, آموزش مناسک و ظواهر دینی است. اما این فقط آغازی است تا سالک را به جاده ی کمال هدایت کند. جاده ای که نهایتی برای او متصور نیست. دریک کلام, هدف تربیت دینی,ایجاد انگیزه برای حرکت مداوم بسوی کمالات معنوی, طلب کردن حقیقت و تلاش برای رسیدن به مقام انسان کامل است.
دکترجلالی: سرعت اینترنت در ایران بیش از 123 هزار برابر کمتر از سرعت اینترنت در سنگاپور است. |
علی اکبر جلالی در توضیح این مطلب گفت: سرعت اینترنت در سنگاپور 26 هزار گیگابیت در ثانیه است، با توجه به جمیعت 5 میلیون نفری این کشور و مقایسه با جمعیت 70 میلیون نفری و سرعت 3 گیگابیتی اینترنت در ایران به این نتیجه میرسیم که چون جمعیت ایران 14 برابر سنگاپور است پس ضرب عدد 14 در 26 هزار یعنی سرعت اینترنت سنگاپور و تقسیم این حاصلضرب در سرعت اینترنت ایران یعنی عدد 3 به اختلاف این سرعت یعنی عددی بیش 123 هزار دست خواهیم یافت که میزان اختلاف سرعت اینترنت ایران با یک کشور آسیایی و جهان سومی دیگر است.
این استاددانشگاه علم و صنعت دربیان علت پایین بودن سرعت اینترنت درایران تصریحکرد:میخواهند مردم را از اینترنت بیزار کنندچرا که وقتی مردم برای استفاده از این وسیله مجبور میشوندساعتها وقت خود را تلف کنند دیگر به سمت این تکنولوژی نخواهند رفت.
جلالی درباره فیلترینگ سایتها در ایران نیز گفت: توجیه مسئولین برای فیلتر کردن سایتها جلوگیری از فساد است در حالی که این موضوع مشکلات زیادی را در استفاده از اینترنت ایجاد کرده است.
وی با اشاره به نمونهای از این مشکلات گفت: فیلتر کردن کلماتی مانند سکس که به معنای جنسیت نیز در دنیا بکار میرود از دستیابی محققان و پژوهشگران به تحقیقات جدیدی که درباره جنسیت در دنیا صورت گرفته جلوگیری میکند.
جلالی تأکید کرد:من مخالف فیلتر کردن سایتهای مستهجن نیستم اما استفاده مسئولین ازفیلترهای ضعیف باعث خلل در کار محققان شده است.
وی افزود: علت دیگر اعمال فیلترینگ در ایران مسائل سیاسی است.
استاد دانشگاه «ویرجینیا» به نمونه دیگری از اعمال فیلتر اشاره کرد و گفت: کلمه نهضت که احتمالا برای جلوگیری از سایت و دیدگاههای نهضت آزادی فیلتر شده دسترسی به تحقیقات زیادی را سخت کرده است.
جلالی تصریح کرد: برای فیلتر کردن سایتهای مستهجن راههای فنی جدیدی وجود دارد، استفاده از سیستم فیلتر سفید یکی از این روشها است.
وی گفت: هر کاربری میتواند با تشخیص خود سایتهای مختلف را فیلتر کند. در این روش تنها دولت باید به سازمانهای مختلف اطمینان داشته باشد و ابتکار عمل را در دست کاربران قرار دهد.
جلالی خاطرنشان کرد: زمانی که در همایش بانک جهانی سخنرانی داشتم فیلتر شدن یک سایت مشکلات زیادی را برایم به وجود آورد در حالی که اگر دقت بیشتری برای فیلتر شدن کلمات از سوی دستاندرکاران اعمال میشد این مشکلات برای یک محقق به وجود نمیآمد.
جلالی گفت: اگر جریان اطلاعات را آزاد کنیم این تکنولوژی میتواند ایران را در دنیا حتی از آمریکا پیشرفتهتر کند.
وی در پایان تصریح کرد: در حال حاضر با وجود پهنای کم باند و سرعت پایین اینترنت حتی بانکها هم نمیتوانند خدمات خود را ارائه دهند تا چه رسد به پیشرفت و دستیابی برای تکنولوژی و برخورد با کشورهای صنعتی دنیا.
(از وبلاگ تصویر برتر)
.: Weblog Themes By Pichak :.