سیدمهدی شجاعی(نویسنده) در مراسم شهادت دوست دیرینش، سیدمرتضی آوینی متنی را قرائت کرد .
بسم الله الرحمن الرحیم
این معز الاولیاء؟ این مذل الاعداء؟ این الطالب بدم المقتول بکربلا؟
شهیدان سلام ، سلام برآن روز نورانیکه زاده شدید، سلام برآن ایام نورانیکه زیستید و سلام بر آن لحظات شیرین وصال که به معشوق پیوستید .
آخرین میهمان شما و آخرین مسافر ما «مرتضی» بهانهای شده است تا ما پر و بال سوختگان، این سوی مرز ماندگان! بی پروانگان! از پرواز جاماندگان و دردمندان و حسرت کشان و غبطه خوران، تا ما هجران کشیدگان و حرمان دیدگان، درزیر چادر افسوس، سر بر شانه هم گذاریم و دردهای پنهان خویش را مویه کنیم .
دوست داشتم شما از آن سو بگویید نه این حقیر روسیاه از این سو، دوست داشتم شما از وعدههای خدا بگویید از «تجاره مربحه سیّرها لهم ربّهم»، از «جنات عدن»، از «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر»، از «رضی الله عنهم و رضو عنه»، از «ذلک فضل الله یوتیه من یشاء»، از «ولمن خاف مقام ربه جنتان»، از «متکئین علیها متقابلین»، از «بل احیاء عند ربهم یرزقون»، از «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه»، از «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی» ، از «وسیق الذین اتقوا ربهم الی الجنه زمرا، حتی اذا جائوها و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین» از «و آخر دعواهم ان الحمدلله رب العالمین .»
سخن گفتن از این سو نیز نه برای آگاهی شماست که شما خود به عین الله بر این همه ناظر و حاضرید بل واگویههای دردمندانه جمعی است که از اصل شهادت خویش مانده است و میان او و معشوق خویش به قاعده یک جهان فاصله افتاده است، پس بشنوید از این سوی دیوار که پس از شما برما چه رفت .
شما که رفتید بسیاری از ارزشها هم با شما رخت سفر بست و جز در کوچه پس کوچههای غربت، نشانی از خویش باقی نگذاشت . اگر زمانی داشتن و زیاده داشتن، عیب بود، پس از شما نداشتن عیب شد، بی عرضگی تلقی شد و ناتوانی .
مسابقهای پدید آمد که هر که به هر دلیل از رفتن و دویدن باز ماند یا سرباز زد، مهر باطل پیشانیاش را زینت داد .
شما که رفتید خون میز در رگهایمان دوید و هر کدام جزئی از صندلیهایمان شدیم «الهاکم التکاثر» روشنترین آیهای است که سلوک ما را به تفسیر نشست .
شما که رفتید، ارتشاء در زیر سایه قانون نشست و ماشین کهنه «باج» روغن تازه خوردف شما که رفتید ارزش پول هم سقوط کرد و اقتصاد آنقدر سقوط کرد که درست در زیربنای هستی ما قرار گرفت، ارزش پول اکنون آنقدر کم شده است که با آن فقط انواع ملاهی و مناهی و فسق و فجور را میتوان مرتکب شد البته با پول مکه هم می توان رفت، وارد دانشگاه هم میتوان شد، سربازی هم میتوان نرفت ولی عمدتا کارهای بد با پول عملیتر است. با پول میتوان عرق خورد، عربده کشید و احترام دید .
با پول میتوان فرهنگ شاهنشاهی را زنده کرد با پول میتوان مجالس طاغوتی را دوباره رونق بخشید .
ارزش پول کم شده است با پول فوقش بتوان از چنگال قانون گریخت، فوقش بتوان بر سبیل قانون نشست و نقاره زد. فوقش بتوان قانون نوشت اما از «شما» خبری نیست .
با پول برج جنایت را هم میتوان بالا برد به شرط آنکه اضافه تراکمش را پرداخته باشی، ارزش پول آنقدر کم شده است که با آن عمده آدمهای کمتر از پول را میتوان خرید، فقط به اتیکتهای آشکار و نهانشان توجه باید کرد .
اینها همه به خاطر این است که ارزش پول ما کم شده است و گرنه با دلار کارهای بیشتری میتوان کرد، همه کار میتوان کرد، ارزش پول ما فقط به اندازه معامله ضد ارزشها است با دلار ارزشها را میتوان معامله کرد .
آری شما که رفتید ارزش پول سقوط کرد اما پارتی به اوج ارزش خود رسید، رابطه اعم از سببی و نسبی و محتسبی معنای همه چیز را تغییر داد و حتی جای ارتباط با خدا نشست و شما که رفتید سران ما بر سفره فهد نشستند مهمان دارالضیافه فهد شدند در فصل حج به طواف او پرداختند و او را همسنگ ایران، بالی برای اسلام شمردند .
شما که رفتید، دست دادگان خدا، دل سپردگان به خدا، چشم و پا و جسم دادگان به خدا، جانبازان و دل باختگان به خدا و حد فاصلان میان خلق و خدا، علی رغم فریادهای مظلومانه ناخدا، تبعیدی دیار فراموشی شدند و مدالهای عزت شان که شرف قبیله و آبروی تبارمان بود، زیر چرخهای تجدد، سیاست بازی، غربگرایی، منفعت طلبی، نفس پرستی و خط بازی، له شدند .
بگذارید روشنتر بگویم که پس از شما جانبازان، عتیقه شدند آثار باستانی که هر از گاهی گردگیری و مرمتی میطلبندو کسی نگفت که اینها شاهرگ هستی ملتاند، کسی نگفت که قلب برای تپیدن است و چشم برای دیدن و این دونه برای در ویترین نهادن .
کسی جز علمدار پیرجانبازان از اینان سخن نگفت وکلامِ به بغض نشسته اورا هم کسی نشنید.
به هر حال اکنون که سلاح سخن در نیام مصلحت زنگ زده است و از دوشکای فریاد، در سنگرهای همزیستی مسالمت آمیز به جای رخت آویز استفاده میشود، اکنون که سخن گفتن ازحوض و فواره وچمن وگلدان مطلوبتر است از عشق وجبهه و جنگ و عرفان .
اکنون که در معرض تهاجم دشمن،خانه از پای بست رو به ویرانی است و بحثهای اصلی، رنگ و نقش و نگار ایوان .
در این حال و روز باید «مرتضی مردی» به پرده کعبه شهادت بیاویزد و خون مقدسش را بر کویر عطشناک وجدانهامان بریزد تا یادمان بیاید که کجا بودهایم و اکنون به کجا رسیدهایم، برای چه آمده بودیم اکنون چه میکنیم، شعارهایمان چه بود اعمالمان چیست .
تا یادمان بیاید که «خلقتم للبقاء و لا للفناء»، تا هشدارمان دهد که "لم تقولون ما لا تفعلون کبر مقتا عندالله ان تقولو مالا تفعلون" .
صدق الله العلی العظیم و صدل و بلغ رسوله النبی الامین و نحن علی ذلکم من الشاهدین و الشاکرین والحمد لله رب العالمین .
آرایش و رنگ و رو دادن به چهره در ایران و در سایر کشورها و فرهنگها موضوع جدیدی نیست ودرجای مناسب ودرحدمتعارف نشانه سلامت فکری واجتماعی است.
پیش از اینکه ایران به بازاری برای لوازم آرایشی بدل شود، زنان ایرانی با مواد طبیعی و گیاهی و در مواقع خاص در چهره خود تغییراتی ایجاد میکردندکه البته شکل استفاده از آرایش در گذشته با اشکال امروزی آن که حتی دامن گیرپسران نیزگردیده بسیار متفاوت بوده و همین امر، کارشناسان اجتماعی و روانشناسان را نگران کرده است .
روانشناسان تا کنون بیش از دیگران درباره چرایی استفاده بیرویه از لوازم آرایشی در میان زنان ایرانی سخن گفتهاند، اما گفتنی است که نباید درباره استفاده ایرانیان از لوازم آرایشی برخوردی از بالا به پایین وخشن داشته باشیم، بلکه باید به سراغ ریشهها و عوامل آن که به شرایط روانی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و… فرد و جامعه بازمیگردد برویم .
بدن انسانی یک ویژگی ظاهری و در معرض قضاوت جامعه و عموم مردم است و صورت در میان زنان و مو در میان مردان بیش از همه مورد توجه و دیدهشدن قرار دارند، بنابراین درابتدای برخورداین چهره و ظاهر هستند که موردقضاوت وتوجه قرارمی گیرند .
ایران رتبه دوم رادرخاورمیانه ودر کل جهان رتبه هفتم را ازنظرمصرف لوازم آرایشی داردکه با این آمار، کشور ما یکی از بهترین بازارها برای لوازم آرایشی است، آنهم نه از راه تولیدداخلی ویاواردات قانونی، که بیشتر از راه مصرف گرایی وقاچاق .
دلایل افراط درآرایش :
1- یکی از موثر ترین دلایل عدم اعتماد به نفس است که باعث میشودفردبه دنبال عیبی در صورت خود بگردد و در سدد پوشاندن آن با لوازم آرایش باشد و زمانی که غلظت این لوازم روی صورت آنها باعث جلب توجه از سوی دیگران میگردد، روز به روز به آن وابسته تر و به شدت آن می افزاید .
درمواردبسیاری چهره فردقبل ازآرایش غلیظ بسیارزیباترازبعدازآرایش است امااین عدم اعتمادبه نفس وخودکم بینی فردرابه جایی می رساندکه قبل ازهرچیزدربرخوردبادیگران به تغییرچهره خودتوجه دارد .
2- استرس وتنش وکمبودهای عاطفی گاهی فردرابرای دورشدن ازفشارروانی وکمترفکرکردن به مشکلات، ساعات زیادی ازشبانه روزرامشغول خودآرایی نموده تاگذرزمان رابا سرعت بیشتری سپری نماید .
3- جذب جنس مخالف به مدد لوازم آرایشی حتی در سنین پایین .
با توجه به سن بلوغ زودرس در دختران و پسران تصور جذب جنس مخالف در آنان زودتر شکل میگیرد و با توجه به رفتار بزرگتر هایشان آنها نیز برای ثابت کردن خود و اعلام حضور به عنوان یک فرد بالغ دست به جلب توجه های بدفرجام از جمله آرایش بیش از حد صورتشان میزنند.
جذب شدن مردان از این طریق حتی اگر با تفکرات منفی نباشد دوام نخواهد داشت و روزی نه چندان دور از چهره ای که زیر این رنگ و لعاب مخفی شده خسته میشوند وبیشترمعطوف به شخصیت وچهره واقعی می گردند .
4 - زنان موجودات حساسی هستند وهمواره تشنه ی توجه همسرانشان بوده واگر این حس به درستی درک نشود، زن به جلب توجه از سوی دیگران اقدام میکند و برای توجه اطرافیان آرایش های زننده میکند که حتی ممکن است با واکنش های منفی از سوی همسرش روبرو شود .
5- رواج غیرمعمول شغل آرایشگری وتبدیل شدن آن به یک شغل وحرفه پرسوددرجامعه به شکلی که مشاطه گران برجلب مشتری بیشترهرروزدست به ابتکاروابداع های عجیب وغریب ومحیرالعقول زده وآرایش شدگان نیزشکل آرایش خودراوسیله ای برای تفاخروتبرج وبه رخ کشیدن ومباحات به اطرافیان نموده اند .
6- جداافتادن ازمحیطهای فکری وعلمی واموراصلی زندگی، افرادراواردفضای کاذب وچشم وهم چشمی های مخرب نموده وفرداززیبایی های درون خودغافل وبه سوی رنگ ولعاب وزینت ظاهری توجه می نماید .
7- توجه به مشاغل کم زحمت وپردرآمد، کمبودشغل مناسب، رفیق بازیهای افراطی، نداشتن مسئولیتهای خانوادگی واجتماعی، افزایش سن ازدواج، دیرهنگام واردشدن فردبه چرخه کاروشغل، پشتیبانی بدون حساب وکتاب مالی خانواده هاازفرزندان حتی تاسنین بالا، همه وهمه موجب شده که متاسفانه پسران نیزازسربی کاری وتاحدودی بی عاری دچاراین معضل اجتماعی شده وتغییرچهره هادرجامعه امروزبرکسی پوشیده نیست که این تغییرظاهرمی تواندزنگ خطری درشروع وادامه مسخ شخصیت جوانان جامعه ماباشد.
بااستفاده ازمقاله دکترحاجتی روانشناس
گویند ملّانصرالدین در جمعی حاضر بشد و بگفت: ای مردم ! هر آنچه سؤال مر شما را است از من بپرسید تا همه را به یک جمله جواب گویم.
چون همه سؤالات خویش بپرسیدند، ملّا در جواب بگفت: «نمی دانم».
مسؤولی از مسؤولان در کشور همسایه ی «توران» نیز به تأسی از ملّا، در جمعی عظیم از رعایای جدید و قدیم حاضر بشد و بگفت: ای جمع! مرا هنر آن باشد که جملگی سؤالات شما را به یک جمله پاسخ گویم. حال آنچه مر شما را سؤال در ذهن باشد بپرسید.
اندر پس بیانات مسؤول مذکور، احد از حاضران بپرسید: ای مسؤول محترم! چگونه باشد که مسؤولان را در مقابل رعایا هیچ مسؤولیت و پاسخگویی نباشد؟
دیگری بپرسید: چرا فرهنگ و هنر و اقتصاد و کشاورزی و صنعت و تکنولوجی بیمارند و رعیت از مدیران آن ها بیزار؟
و آن دیگری بپرسید: چرا اشباح شوم بیکاری و اعتیاد و قاچاق و دیگر معضلات بر ما سایه افکنده اند و مسؤلان و سیاستگزاران از راندن آن ها در مانده اند؟
خلاصه هر کس از آن جمع عظیم، عرض حالی بکرد و سؤالی بپرسید. سپس مسؤول مذکور تأملی بفرمود و بگفت: «این ها همه از حیلت های دشمن است».
رعایا مداقّه ای در جواب بنمودند و هوش و ذکاوت او را به غایت بستودند. سپس به دنبال ماشین او هروله همی کردند و غلغله همی سردادند تا او را خوش آید و کیف دنیا بنماید.
(16/8/94)
.: Weblog Themes By Pichak :.