سفارش تبلیغ
صبا ویژن


آفت های درونی انقلاب

موش ها و کرم هایی که ممکن است سدّ انقلاب را بشکنند!

اشاره

با کمی تأمل و تحمل انسان احساس می کند، انقلاب دچار بیماری و آفت شده! آفت زدگی آن نیز مشهود است. مرضی که امام خمینی سالهای نخست انقلاب پیش بینی کرده و بارها توجه داده بود. یکی از این آفت ها، «خودسری های» عده ای به ظاهر موجه و با شعارهای انقلابی است. کسانی که حضرت امام آنها را کرمهای فسادانگیز تشبیه کرده و می فرماید: یک وقت متوجه می شوید که نهضت شما کرم زده است. از باطن خراب شده است. از جانب کسانی که به اسم اسلام و انقلاب به خودسری پرداخته و هرآنچه دوست دارند انجام می دهند. اینها کرم هایی هستند که باطن این نهضت را به فساد خواهند کشید. (ر. ج؛ صحیفه امام، ج 11، ص 313)

مقدمه

بهترین و عالی ترین منبع برای عبرت گیری از تاریخ، قرآن کریم است. قصه های قرآنی درباره ظهور و افول تمدنها، حکومتها، و اقوام پیش از اسلام، نمونه ای از اینهاست. در سوره سبا، آیه 16 آمده است: «فأعرضوا، فأرسلنا علیهم سیل العرم…» یعنی قوم سبأ از خدا و نعمات الهی روی گرداندند، ما هم سیلی سخت و ویرانگر بر [سدّ عظیم] فرستادیم تا این که… 

در روزگاران کهن، قوم «سبأ» در سرزمین یمن زندگی می کردند. سرزمینی که همانند سایر نقاط شبه جزیره عربستان، فاقد رودخانه و نهر است و در موسم باران، سیل های فراوان به راه افتاده و در فصول دیگر مردم دچار خشکی و بی آبی می گردند.از این رو مردم سبأ به فکر ساختن سدی افتادند تا سیلابهای کوهستان را در مخزنهای بزرگ و محکم ذخیره کنند؛ که هم از خسارت و ویرانی جلوگیری کنند، و هم، از نعمت باران بهره مند شوند. لذاسدّ بزرگ و تاریخی معروف مآرّب را ساختند. آبها را ذخیره نموده و باغها و بوستانها آباد کردند و مزارع سرسبزی به وجود آوردند.

در تفاسیر آمده است این سدّ را بلقیس، ملکه سبأ، ساخت، ولی چون مردم ناسپاسی کردند، خداوند موش های صحرایی فرستاد که آن سدّ را کم کم سوراخ کردند و در نتیجه سدّ، در هم ریخت، و سیل مهیب و ویرانگر همه چیز را از بین برد و مردم سبأ در نتیجه خشکی به جاهای دیگر مهاجرت کردند. قرآن کریم علت ویرانی سدّ را در آیات 15، 16 و 17 سوره سبأ، اعراض و رویگردانی از خدا و ناسپاسی در برابر نعمات الهی، شهوت، عیاشی، اختلاف و تفرقه، ظلم و بیداد به همسایه و دیگران، ذکر نصیحت علما و عقلا قبول نکردند و... می داند.

آفت انقلاب از نگاه امام

امام خمینی نیز با تأسّی از قرآن، در قالب مثال به مردم و سران و مسئولان نظام، تذکراتی داده اند که بازخوانی آن برای نسل امروز بسیار مفید و آموزنده است. ایشان ضمن لزوم عبرت پذیرى از تاریخ می فرمودند:

تاریخ و آنچه در تاریخ گذشتگان آمده، باید عبرت باشد براى مردم و صاحبان قدرت؛ ببینیم که چه شد که چنین قدرتهایى از بین رفتند، دولتها ببینند که براى چه قدرتها این طور منهدم شدند. این وقایع و حوادث باید موجب عبرت همه باشد. (ر.ج؛ صحیفه امام، ج 8، ص 348) همه ما باید از وقایعى که رخ مى دهد، عبرتهایى بگیریم و تعلیمهایى و تنبه به بعض مسائل پیدا کنیم. (همان، ج 9، ص 532)

خود حضرت امام، نخستین کسی است که از قصص قرآن درس گرفته و همانطور که موش ها به مرور و کم کم سد با عظمت مآرب را سوراخ و خراب کردند، به آفت هایی درونی انقلاب که ممکن است علاوه بر انقلاب، اسلام را هم دچار آفت نماید، اشاره کرده و موشها و کرمهایی که ممکن است، ناپیدا و پنهانی این نهضت را از درون سوراخ کرده و به نابودی بکشانند تأکید می کند. ایشان در دیدار با مسئولان و فرماندهان سپاه به این آفات اشاره کرده و می فرماید:

من حقیقتاً نگران هستم. من نگران اسلام هستم. ما اسلام را از چنگ محمدرضا در آوردیم، ولی خوف این را دارم که به دست ما مبتلا شده باشد. یک عده جاهلان و خودسرانی هستند که به خیال خودشان خدمت مى کنند براى اسلام، لکن سر خود کارهایى مى کنند که ضرر به حیثیت اسلام مى خورد. ضربه به انقلاب و نظام می زنند. نه تابع قانون هستند و نه موازین رعایت می کنند. همان طورى که در رژیم سابق بدون میزان اسلامى و شرعى عمل مى کردند، حالا هم بدون میزان شرعى و عقلى عمل مى کنند، و این تأسف بسیار دارد.تأسف از این که این نهضت به دست خود ما از بین برود. اسلامیتش را از دست بدهد. انقلاب نکردیم که هر کارى دلمان خواست بکنیم! انقلاب کردیم که حق حقوق مردم را از بین ببریم؟! انقلاب کریم که بدون مجوز شرعی و قانونی تو خانه هاى مردم بریزیم؟! معنى این حرکت‏ها این است که اسلام و نظام جمهوری اسلامی این مجوزها را می دهد!کارهاى کمونیستها را مى کنند به اسم اسلام. کارهاى مارکسیستها را مى کنند به اسم اسلام. حرفهاى آنها را مى زنند به اسم اسلام. و این نهضت از داخل دارد مى پوسد. مثل یک خربزه اى که از بیرون شما آب به آن مى دهید، به آن توجه مى کنید، یک وقت که مى خواهید بچینید، مى بینید کرمزده شده، از باطن خراب شده است. لذا آنهایى که به اسم اسلام و انقلابی گری خودسری می کنند، کرمهایى هستند که باطن این نهضت را به فساد خواهند کشید. و من نمى‏دانم باید چه بکنیم. (ر.ج؛ صحیفه امام، ج‏11، ص 312)

این روحیه و دیدگاه حضرت امام فقط اختصاص به دوران انقلاب نداشت، تنها نسبت به نظام جمهوری اسلامی نبود، بلکه ایشان مبنایی و ریشه ای مخالف این بی قانونی و خودسری ها بود. چنانچه در دوران پهلوی هم به این نوع اعمال، چه از ناحیه دولتیان و چه از طرف مردم، اعتراض کرده و نیروهای خودسر را «کولی» و «چماق به دست» دانسته و می فرمود:

به اسم کولى و کولیها مى ریزند توى یک مدرسه، مى ریزند توى دانشگاهى، توى یک جایى، مى ریزند مى کشند و مى زنند، و بعد پشت سرشان هم مأمورین انتظامى ایستادند که این کولیها هر کارى دلشان مى خواهد بکنند. (ر.ج؛ صحیفه امام، ج ‏4، ص 166) مملکتى که به حَسَب اصطلاح باید شاهش و وزیرش و قوای نظامی و انتظامیش درصدد این باشند که نظم برقرار کنند، اینها تشبث مى کنند به یک عده چماق به دست و کولى و حمله می کنند به اماکن دینی و علمی و مردم. اینها زیر سایه چماق کولى ها مى خواهند زندگى کنند! این ننگ است براى ما که یک همچو کسى به ما حکومت کند. یک همچو کسى به ما براى ما وزارت کند، وکالت کند! وقتى بنا شد چماق باشد، مردم هم چماق به دست می گیرند. مگر یادمان رفته که در 15 خرداد ریختند در مدرسه فیضیه و آن خرابکاریها را کردند، یک دسته‏اى را آوردند از خودشان در پناه پاسبانها و در پناه لشکریها، ریختند توى مدرسه، آن کار را کردند. (ر.ج؛ صحیفه امام، ج ‏4، ص 291؛ ج ‏5، ص 86)

دردناکتر این که حضرت امام، با آن همه سختی ها و فشار و تبعید و... در پیش از انقلاب خم به ارو نیاورد و ابراز خستگی و ناراحتی نکرد، اما با خورسری و اعمال خلاف قانون عده ای نادان به ظاهر مؤمن و انقلابی نما اظهار ناراحتی و خستگی کرده و فرمود:

«من هم دارم خسته می شوم .خدا می داند که من در آن رژیم سابق هیچ وقت از هیچ چیز خسته نمی شدم، هر فشاری می آوردند بر من خسته نمی شدم. حالا دارم از خودمان خسته می شوم. آخر چرا باید اینطور باشد. یک فکری بکنید .اگر دیر بجنبید اسلام را در خطر تضییع و رفتن آبرویش قرار داده اید. مسئولیم همه ما. هر کاری از من برآید می کنم .هر کاری هم از شما می آید باید بکنید... این که معنا ندارد که ما بنشینیم و هر که هر کاری دلش می خواهد بکند و هر غلطی می خواهد بکند و ما هم بنشینیم همین طور تماشاگر مسئله باشیم.» (صحیفه امام، ج 11، ص 316) «این یک قدرت مرکزى مى خواهد. یک قدرت اجرایى مى خواهد که این اشخاص هر جا یک شلوغى کردند، اینها را بگیرند و محاکمه شان کنند، و جزایى اگر دارند به آنها بدهند. سر خود همین طورى یک دسته اى، هر کس در هر جا، یک تفنگى داشته دست خودش گرفته، و به اسم «کمیته» و به اسم «پاسدار» و به اسم [بسیج‏]، هر که هر چه دلش مى خواهد، هر کارى دلش مى خواهد مى کند. با هر که بد است مى ریزند منزلش [بازرسى‏] مى کنند. با هر که یک غرضى دارند مى ریزند منزلش. خانه اش را [غارت‏] مى کنند. و این یک خطر بزرگى است که براى اسلام در زمان ما پیش آمده، و شاید خطرش بیشتر از خطرى باشد که اسلام از رژیم سابق داشت.» (همان، ص 314)

منابع:

ـ کتاب صحیفه امام

ـ کتاب سیرت رسول الله

ـ مجله بشارت 1386 شماره 59

ـ کتاب باستان شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن (بی‌آزار شیرازی)





تاریخ : دوشنبه 94/10/28 | 7:32 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر

(سلسله مطالبی در مورد انتخابات تا چند شماره به حضورتان تقدیم می گردد. هرچند موضوعات آن علمی و مفصل است؛ اما سعی شده در کمال اختصار نگاشته شود.)

انتخاب به معنی برگزیدن است و انتخابات مراسم و روندی است که در آن مردم - طبق قانون- فرد یا افرادی را برای تصدّی منصب خاص برمی گزینند.

* انتخابات دارای دو رکن اساسی است:

یک) شکل: این رکن، از ثبت نام نامزدها شروع می شود و با شمارش آرا و اعلام نتیجه، پایان می پذیرد. همه ی این مراحل باید طبق قانون انتخابات برگزار شود.

دو) ماهیت: ماهیت یک انتخاب آن است که فرد انتخاب کننده به صورت آزاد، به دور از غوغای تبلیغاتی و رسانه ای و در سایه ی درک و آگاهی کافی، نامزد خود را انتخاب نماید.

** در مورد انتخاب و انتخابات موارد زیر مهم و قابل تأمل است:

1- انتخاب در مقابل انتصاب است؛ به این معنی که اگر قرار است صاحب منصبانی با برگزاری انتخابات در پست های تعیین شده توسط قانون قرار گیرند، انتصاب آن ها در مناصب مذکور خلاف قانون است.

2- اگر شرایطی فراهم شود که مردم در انتخاب صاحب منصب مورد نظر خود آزاد نباشند و یا در شرایط اغوا به شخص خاصی رأی دهند، این روند- علیرغم صحت آن از نظر شکلی– مغایر با فلسفه ی انتخابات و ماهیتاً تشریفاتی است.

زمانی یک انتخاب، واقعاً صحیح و کاآمد است که به صورت سالم، با شرایط کاملاً طبیعی و مطابق با قوانین مربوط برگزار شود.




تاریخ : پنج شنبه 94/10/24 | 11:35 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

ما چرا اینگونه هستیم؟!

ما مسلمانان، به ویژه از نوع شیعه آن، چرا این گونه هستیم؟ همه انسانیت، مسلمانی، ایمان، معنویت و... را در عبادات و عمل به احکام فردی می بینیم؟ از اجتماعیات و اخلاق انسانی و از غم و اندوه دیگران بی غمیم؟ دینداری خلاصه شده در؛ نماز، روزه، حجاب، خمس و زکات، عزاداری و از این قبیل چیزها! حال، جریان چیه؟!

امروز (دوشنبه، چهاردهم آبان 94) محل کارم بودم و مشغول؛ نزدیک ظهر گفتم یک تجدید وضویی بکنم (البته منظور وضو گرفتن برای نماز ظهر نیست! این اصطلاح مؤدبانه...) از اتاق بیرون آمدم، دیدم یکی از همکاران روحانی در همان وسط راه رو اداره یک تیکه موکت انداخته و در حال نمازه! تعجب کردم! هی به ساعت روی دیوار دقت کردم، دیدم نیم ساعت به اذان ظهره، به این بنده خدا نگاه کردم، در حال نمازه! خدایا چی شده؟ اگر قضای نماز هم باشه، باز نه جاش و نه زمانش الآنه! گفتم شاید اذان شده و ساعت خرابه! تا برم طرفه... آقا نماز را تمام کرد و تعجب مرا دید و پیش از پرسش فضولانه بنده، به زبان آمد و گفت؛ «بله، شنیدم دیشب، نه، پری شب در قم زلزله شده، داشتم قضای نماز آیات به جا می آوردم!» تنها پاسخ و کاری که کردم، خندیدم و سری تکان داده و پی قضای حاجت خویش رفتم. برگشتم و این دلنوشته را نوشتم؛ با حدیثی از امام صادق (ع) که می فرماید:

 «برای شناخت ایمان و نیکی و درستکاری کسی به رکوع و سجده طولانی او نگاه نکنید زیرا چه بسا این رکوع و سجده طولانی، چیزی است که آن شخص به آن اعتیاد پیدا کرده است. در این صورت اگر آن را ترک نماید، به دلیل ترک عادت، وحشت زده و پریشان حال گردد. اما برای شناخت، به راستگویی و رعایت حقوق دیگران و ادای امانت اش نگاه کنید و آن را معیار و ملاک قرار دهید.»

واقعاً عبادات و تکالیف شرعی فردی، مثل نماز و روزه، آن هم از نوع بالایی آن، چه جایگاهی نسبت به دیگر احکام دینی و اجتماعی دارد؟ تقید به کدام یک از نشانه های اصلی و محوری دین و ایمان است؟ با توجه به این حدیث از امام(ع) که به صراحت، عبادات و تکالیف شرعی فردی را در معرض آسیب اعتیاد و عادت دانسته، می توان نتیجه گرفت که نمی توان آنها را نشانه قطعی دینداری و ایمان کسی دانست؛ درمقابل، دو نمونه دیگر یعنی راستگویی و ادای حقوق دیگران، توجه به احکامی و وظایفی که در ارتباط با اجتماع و دیگر انسانهاست، و... را می توان به عنوان بهترین و بالاترین نمونه هایی از نشانه دینداری و ایمان حقیقی به شمار آورد. پس روح دینداری و ایمان در اعمال و تکالیف فردی نیست، بلکه جمعی است. به همین دلیل عبادات فردی، ولو کثیر باشد و به ادعای اقامه کنندگان حرفه ای آن «با حال» باشد، اما هیچ اثری در رفتار اجتماعی انسان و تعامل او با سایر انسانها نداشته باشد، فایده ای ندارد. مثلاً یک بازاری و کاسب مقید به احکام فردی (حاج بازای به ظاهر درست و حسابی) اگر از انصاف و شفقت نسبت به خلق خدا بی بهره باشد، نمی توان او را...؛ یا اگر کسی صاحب قدرت است، نسبت به عدالت و حفظ حقوق مردم بی مبالات است... گرچه با شدت هر چه تمام تر نسبت به عبادات و اعمال رسمی دینی جدی و کوشا هم باشد، ولی این اعمال نه تنها هیچ سودی ندارد، بلکه گاه علاوه بر اینکه موجب فریفتن و به اشتباه افتادن دیگران می شود، گاه خود او را نیز به اشتباه انداخته و دچار توهم حقانیت، خود برتربینی و... می سازد.

پروردگارا! یاریمان ده تا از مسلمین واقعی باشیم!




تاریخ : دوشنبه 94/10/14 | 12:51 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر

  اشارتی زبشارت

 عسل ماده غذایی است باخاصیت های درمانی که درقرآن کریم نیزبه شفابخشی آن اشاره شده است .

درگذشته برای نگه داری اجسادمردگان مشهورازموم وعسل بشکل موم اندودکردن جسد استفاده می نمودندکه این به دلیل خاصیت ضدباکتریایی وعدم رشد میکروب دراین ماده غذایی بود .

طعم ومرغوبیت عسل بسته به نوع غذای زنبورها واینکه اولین تولیدزنبورباشد یازنبورهاچند بار تولید خودراخورده وبازتولید کرده باشندتفاوت خواهدداشت .

یعنی هرچه برداشت عسل درطی سال کمترباشد، خورد وبازتولید بیشتر وکیفیت وخاصیت آن نیزبهترخواهدبود

یک قاشق غذاخوری عسل حاوی 17/3گرم قندبدون فیبروچربی وپروتئین بوده ومقدارکمی ویتامین واملاح معدنی نیزدارد.

خواص عسل :

- باتوجه به زنجیره بلندکربوهیدرات درعسل، این قنددیرجذب بوده وقندخون را به تدریج افزایش می دهد(برخلاف گلوکزکه سریع الاثرمی باشد) واین خاصیت می توانددرافراد دیابتی برای جایگزین کردن آن مورداستفاده قرارگیرد(البته زنان تادوقاشق ومردان تاسه قاشق غذاخوری بیشتر نباید عسل مصرف نمایند) .

- عسل به خاطروجودرنگدانه موجوددر آن اثرآنتی اکسیدان داشته که درپیشگیری ازسرطان می تواندکاربردداشته باشد .

- درعفونت های تنفسی به خصوص دستگاه تنفسی فوقانی تاثیردرمانی عسل به اثبات رسیده ودربیماریهای لارنژیت، فارنژیت سینوزیت ... شربت عسل رقیق شده نافع است ودردرمان سرفه داروی مناسبی خواهدبود .

- عسل بعلت ویسکوزیته بالا می تواندجدارمعده راپوشش داده واسید معده رارقیقترنموده وازبروزویاتشدید بیماریهای معده جلوگیری نماید وبعلت اثرضدباکتری می تواندازرشدسریع میکرب معده(هلیکوباکترپیلوری) جلوگیری نماید .

- عسل بعلت اثرضدباکتریایی می توانددرزخم های موضعی بعنوان عامل استریل کننده مورد استفاده قرارگیرد .

- عسل بعلت خاصیت ضدالتهابی خودتاحدودی مسکن وآرام بخش نیز می باشد .

عوارض :

-درافراددیابتی مصرف زیادآن سبب افزایش قند خون خواهدشد .

- عسل گاهی حاوی اندوسپوربوتولیوم بوده که باعث مسمومیت خطرناک بوتولیسم درافراد می شود .

- وجود کمی مخمروگرده گل وگاهی عامل بوتولونیوم می توانددراطفال مسمومیت ها وحساسیت های آلرزیک را به همراه داشته باشد، لذاتوصیه می شود به کودکان زیردوسال عسل داده نشود .

                                         بااستفاده ازمقاله پزشکی امروز25  آذرماه1394                     




تاریخ : سه شنبه 94/10/8 | 1:36 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسین حسینی | نظر

ما و جامعه




تاریخ : یکشنبه 94/10/6 | 10:9 عصر | نویسنده : حمید فاضل | نظر

با نام خدای بزرگ و مهربان انشای خود را آغاز می کنم. ما دو خواهر و چهار برادریم که با پدر و مادرمان در یک زیر زمین اجاره ای زندگی می کنیم. پدرم مریض است و نمی تواند کار کند. مادرم هم مریض است ولی مجبور است در خانه ی این و آن کار کند تا زنگی ما را بچرخاند. چند روز پیش صاحب خانه آمده بود و می گفت اجاره ی شما چهار ماه است که عقب افتاده، چرا اجاره تان را نمی دهید. خیلی عصبانی بود. پدرم گریه کرد و قول داد وقتی مادر حقوقش را گرفت، همه اش را به او بدهد. مادرم پیش یک آقایی کار می کند که کارمند دولت است و می گویند بیست میلیون تومان حقوق می گیرد. پس چرا پسر دایی من که یک معلم است و بیست و هفت سال سابقه ی کار دارد، یک میلیون تومان حقوق می گیرد؟ یک روز به پدرم گفتم بیست میلیون تومان چقدر است؟ گفت: بیست برابر یک میلیون تومان است. گفتم: یک میلیون تومان چقدر است؟ گفت: ده برابر صدهزار تومان. گفتم: صدهزار تومان چقدر است؟ گفت: ده برابر ده هزار تومان؟ گفتم: ده هزار تومان چقدر است؟ پدرم که از سؤال های من کلافه شده بود گفت: همان مقداری هست که صاحب کار مادرت هر روز به او دستمزد می دهد. ببخشید که اصلاً یادم رفت به موضوع اصلی انشا بپردازم. دوماه پیش وقتی همه ی ما به عروسی دختر عموی مان رفته بودیم دزد آمده بود و خانه ی ما را زده بود. وقتی به خانه برگشتیم، خواهرم به پلیس 110 زنگ زد. آن ها فردا به خانه ی ما آمدند و یک چیزهایی نوشتند و رفتند. چند روز پیش، از پدرم پرسیدم دزدها را دستگیر کرده اند یا نه. عموی کوچکم که از سربازی به مرخصی آمده و برای دیدن ما به خانه ی ما آمده بود گفت: بله. چند نفر از آن ها را دستگیر کرده اند و چندین و چند نفر شان هم هنوز دستگیر نشده اند. من اصلاً باور نمی کردم که این همه آدم برای دزدی به خانه ی ما آمده باشند. به عمویم گفتم: پس آن ها کی چیزهایی را که از ما دزدیده اند را برمی گردانند؟ گفت: غصه نخور! چند دزد چند هزار میلیاردی را دستگیر کرده اند. اگر احتمالاً آن ها را محاکمه کنند و پولی در بساط مانده باشد، حتماً به شما برمی گردانند. پدرم می گفت اگر این همه پول دزدی را به ما برگردانند، می توانم در شب عید برای همه تان یک جفت کفش نو بخرم. نمی دانم چرا وقتی آن ها این حرف ها را می زدند، به هم نگاه می کردند و می خندیدند. راستی! این میلیاردهایی که عمویم می گفت چند برابر ده هزار تومان است و چند تا مداد و خودکار و دفتر و آدامس می شود با آن خرید؟ من فردای آن روز می خواستم از پدرم بپرسم که اگر ما این همه پول داشتیم پس چرا وضع مان خوب نیست، ولی همان شب حال پدرم بد شد و او را به بیمارستان بردند. الآن یک هفته است که پدرم در بیمارستان است. مادرم به من می گوید به جای بیست تا نان، ده تا نان بخر؛ چون دواهای پدر گران است و ما باید صرفه جویی کنیم تا بتوانیم آن ها را بخریم. خدایا! من هیچ وقت نمی خواهم از راه دزدی پولدار شوم؛ چون می ترسم از کسانی دزدی کنم که خانواده ی فقیری باشند و پدرشان مریض باشد و مادرشان با سختی کار کند و مجبور باشند به جای بیست تا نان، ده تا نان بخرند. این بود انشای من. والسلام.

(6/12/93) 




تاریخ : پنج شنبه 94/10/3 | 12:4 عصر | نویسنده : بچه شلوغ | نظر